ماهان شبکه ایرانیان

تاکتیک حضرت عبدالمطلب(ع) در برابر ابرهه

داستان ابرهة بن اشرم و حمله اش به کعبه با سپاه عظیم به نام سپاه فیل هم در قرآن و هم در تاریخ مشهور است و همگی کم وبیش از آن باخبرید.

تاکتیک حضرت عبدالمطلب(ع) در برابر ابرهه

داستان ابرهة بن اشرم و حمله اش به کعبه با سپاه عظیم به نام سپاه فیل هم در قرآن و هم در تاریخ مشهور است و همگی کم وبیش از آن باخبرید.

در این داستان که به نام یک ارهاص (حوادث معجزه آسا و هشداردهنده) معروف است نکات مهم و قابل بررسی وجود دارد که کمتر پژوهش و تحقیق دربارۀ آن صورت گرفته است. از جمله:

تمامی مورخان و نیز مفسران در ذیل تفسیر سورۀ فیل نوشته اند که پس از حرکت سپاه فیل به فرماندهی ابرهه و رسیدن آنها به منطقه عرفات یا المغمس[1] ابرهه طی پیامی عبد المطلب رئیس سیاسی مذهبی مکه و کعبه... را برای ملاقاتی دعوت کرد.

او قبلا گفته بود که هدف از این لشگرکشی تنها تخریب کعبه است و هیچ طمع و چشمداشتی نسبت به اراضی و سرزمین مکه و مال و حشم و غنم آنان ندارد.[2]

اگر مردم مقاومتی نکنند، کمترین صدمه ای بر آنها وارد نمی سازد و حتی نمی گذارد از دماغ کسی قطرۀ خونی بریزد.

ولی پیش از آن، سپاهیانش اموال و شتران مردم و نیز شترهای عبد المطلب را مصادره و ضبط کرده بودند و این خود نوعی تخلف از وعده های ابرهه بود و نشان می داد که قولهای او (چون اقوال همه فاتحان و مغروران تاریخ) بی اعتبار است.

ملاقات با ابرهه

با آمدن قاصد و ابلاغ پیام، عبد المطلب رهسپار اردوگاه ابرهه شد.

ابرهه نیز از او با احترام استقبال کرد و مقدم او را گرامی داشت و از تخت فرود آمد و بر زمین نشست، و انتظار داشت که عبد المطلب برای حمایت از کعبه و حفظ موقعیت سیاسی و مذهبی خویش از او به عنوان یک سردار امپراطور فاتح و نیرومند، تقاضای انصراف و بازگشت و بیرون رفتن از سرزمین مکه، و سرزمین ابراهیمی و حرم امن الهی نماید.!

ولی در نخستین دور مذاکرات عبد المطلب تقاضای کوچکی که به ظاهر نشان مالدوستی بود و می رساند که وی تنها به منافع شخصی خویش می اندیشید نه منافع عمومی و حفظ میراث عظیم دینی و ملی یعنی کعبه، ابراز داشت.

آری وی در برابر حیرت و تعجب ابرهه تنها تقاضای استرداد شترانش را نمود.

و در برابر این سئوال ابرهه گفت: برای نابودی کعبه که یادگار دینی تو و آباء و اجدادت است، آمده ام و دربارۀ آن سخنی نمی گوئی!

عبد المطلب تنها به گفتن این جمله اکتفاء کرد که انا رب الابل و للبیت رب ان شاء سیمنعه[3] من صاحب و خداوند شترانم و خانۀ کعبه صاحب و پروردگاری دارد که اگر بخواهد آن را از تجاوز و تخریب به زودی باز می دارد!

و طبق نقل ابن هشام ان للبیت ربا سیمنعه یا لهذا البیت رب و هو یمنعه[4]

ظاهرا این کلمات از مالدوستی و نفع طلبی و عدم احساس مسئولیت عبد المطلب حکایت دارد و در تاریخ هم عموما چنین برداشت شده است که فشرده برداشتهای نادرست از آن را چنین می توان شمرد:

1- عبد المطلب مردی مالدوست و یا مال پرست است و حتی از دشمن خویش نیز تقاضای اموال شخصی خود را می کند. آنهم در آن شرائط حساس!

2- بی درد و بی مسئولیت نسبت به خواست عمومی مردم که او سرپرستی و رهبری آنها را به عهده دارد و در این مذاکره چیزی به نفع آنان بر زبان نمی آورد.

3- هیچ تلاشی برای حفظ میراث فکری و فرهنگی و کعبه و بازداشتن ابرهه از تخریب آن نمی کند و حتی به ظاهر تقاضائی برای انصراف ابرهه یا باقی گذاردن کعبه انجام نمی دهد و نمی خواهد که کعبه را نیز همانند شتران باز پس دهد و از تصمیم خود برگردد!

4- عبد المطلب را همانند حزب قاعدین و بی طرف و رفاه طلب، در جنگ حتی در هنگام تهاجم وسیع دشمن به کشور، نشان می دهد که این در نزد همگان مذموم است. و قانون مقدس دفاع که در نزد همه اقوام و ملل محترم است و حتی اسلام آن را با قداستی والا محترم و واجب شمرده است. با اینکه در مکتب ما عبد المطلب نه تنها موحد و حنیف است، بلکه از برخی روایات استفاده می شود که او از اوصیاء و حجج الهی می باشد و نمی تواند چنین بی مسئولیت و بی درد باشد!![5]

5- بدتر از همه اینکه می رساند عبد المطلب نیز همانند یهودیان قوم موسی است که در جریان فرمان نبرد توسط موسی، پس از نجات از دست فرعون گفتند:

اذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هیهنا قاعدون

(سوره مائده، آیه 42).

تو همراه خدایت برو و با آنان نبرد کن ما در اینجا نشسته ایم [پس از فتح و پیروزی ما خواهیم آمد] این چیزی است که مورد نکوهش همه مردم و موسای پیامبر(ص) و حتی نکوهش قرآن است و...

این سئوالات و اشکالها اگر پاسخی درست و زیبنده درخور شخصیت عبد المطلب داده نشود، نه تنها با چهرۀ شیبه الحمد و شخصیتی را که امام صادق(ع)می فرماید او در قیامت در سیمای پیامبران محشور می شود، و حتی قریش او را ابراهیم دوم می نامیدند[6]، نمی سازد، بلکه آن را لکه دار خواهد کرد.

دفاع از کیان عبد المطلب

برای پاسخ از آن باز می گردیم به اصل داستان.

می دانیم که ابرهه با خشمی فراوان تؤام با نفرت از کعبه، از یکسو و حسادت از نفود و احترام فوق العاده آن در میان قبائل مختلف اعراب از بت پرست و موحد و حنفاء از دیگر سو با سپاه عظیم به نام سپاه فیل برای تخریب کعبه وارد سرزمین مکه شده و برای پیروزی خویش همه راهها را پیش بینی کرده و سپاهی چندین برابر را بسیج نموده است که در صورت حمله و مقاومت، دشمن را در همان لحظه اول در هم بشکند!

عبد المطلب به عنوان رهبری سیاسی و مذهبی مکه نیز همین جریان را می داند. و با آگاهی به تقاضای ابرهه پاسخ مثبت دهد! و راهی اردوگاه ابرهه دشمن مهاجم! می گردد. او در این ملاقات مهم چه باید انجام دهد و چه سخنی بگوید؟ و راههائی که پیش پای اوست، کدام است؟!

به طور کلی یک رهبر آگاه در این گونه موارد و تهاجم ها می تواند به یکی از این راهها و اقدامات متوسل شود:

1- بدون هیچ عکس العمل و واکنشی در برابر دشمن تسلیم شود یعنی تسلیم بدون چون و چرا.

2- با فرار از معرکه یا پناهندگی خود و خانواده خویشتن را نجات دهد.

3- یا به نحوی که معمول دیپلماسی جهان و برخی از صاحبان قدرت است، با فاتحان کنار بیاید و سازش کند! این کارها نه با شخصیت دینی و ملی عبد المطلب سازش دارد و نه تاریخ چنین چیزی از آنان سراغ دارد و از آستان عزت او، ذلت است، دور!

4- با همان مردم آماده جنگ و نبرد شود تا آخرین نفس با دشمن مهاجم به کعبه، بجنگد.

این راه هرچند شرافتمندانه است. اما در هرشرائطی امکان پذیر نیست. اینجا یکی از آن موارد است، زیرا با سپاه عظیم ابرهه و همه پیش بینیهای او و آوردن سپاه فیل که به قدری بی سابقه برای اعراب مکه بود و همانند جنگ ارتشی مجهز با جنگ افزار مدرن و تانکهای مثلا تی 72 است با مردمی که تنها به تفنگ های سر سپر یا شمشیر و... نبرد می کنند، می باشد و قابل مقایسه نیستند.

چنین نبرد نابرابر نابودی همه مدافعان را بدنبال دارد و همانند دادن گوشتهای دم توپ!! است به علاوه مرگ و شهادتی است است هیچ نتیجه و اثر مثبتی به دنبال ندارد پس این شیوه هم عاقلانه نبود!!

تقاضای انصراف و عدم تخریب کعبه نیز از ابرهه نه مؤثر بود، نه ابرهه را در تصمیم استوارش برای تخریب کعبه متزلزل و مردد می ساخت. چون ابرهه حاضر نبود در این باره کوچکترین گذشتی یا ارفاقی را معمول دارد به علاوه سرشت و خوی متجاوزان ظالم و طاغوتها و امپراطوران مغرور چنین است که کوچکترین اظهار عجز آتش انتقام جوئی آنان را شعله ورتر و دندان و چنگالهای درندگی آنان را تیزتر می سازد و مصداق این شعر خواهد بود که:

اظهار عجز نزد ستم پیشه ابلهی است

اشک کباب باعث طغیان آتش است

تاکنون کسی ندیده و نشنیده که گرگان درنده از عجز و لابه، بزغاله های مظلوم به ترحم آیند و از خوردن و دریدن آنها منصرف شوند! انسانهای درنده و متجاوز نیز چنین اند.

پس هیچ یک از راهها نه مؤثر بود و نه زیبندۀ یک رهبر آگاه و شریف! پس عبد المطلب چه می توانست انجام دهد؟ تنها راه ممکن برای او وارد ساختن ضربه روانی و جنگ فکری و مکتبی بود!!

ضربه روانی و فکری و بی اعتبار ساختن ابرهه!

اول: بی اعتبار ساختن ابرهه در تاریخ و پیش مردم و ملت خویش که با جمله اول افشاء کرد و با تقاضای استرداد شتران نشان داد که به قول او اعتباری نیست، زیرا با توجه به اینکه اگر مردم در برابر هجوم او قیام نکنند به آنان و اموالشان کاری ندارد ولی با غارت گله های شتر و گوسفند و... آن را نقض کرد از کجا معلوم که بعدا به قتل عام مردم هم اقدام نشود! و این تنبّه و انتقاد عملی بود که توسط عبد المطلب ابراز شد.

دوم: اگر مقابله و جنگ نظامی امکان ندارد و پیروزی نظامی بر ابرهه حتی یک درصد هم ممکن نیست ولی راه جنگ و نبرد منحصر به آن نبوده و راههای دیگری هم وجود دارد.

یکی از آنها ضربه روانی و نبرد فکری و جنگ روانی است که همیشه و در همۀ نبردهای دیروز و امروز معمول و کارساز بود و نمونۀ فراوان دارد. بهره گیری عبد المطلب از این شیوه بود که هم کارساز بود و هم تنها راه که خوشبختانه ابرهه را دچار هراس و شکست روانی کرد!

زیرا ابرهه کعبه را تنها بتکده ای می دانست، که مرکز بتهای قبائل عرب است و نفوذ و اعتباری در قبائل بت پرست دارد و تنها حامی آن هم قریش و اعراب بت پرست است و برای پیشگیری از آن هم دو تدبیر اندیشیده بود:

الف- سپاه عظیم و بی سابقه که می توانست هرگونه دفاع و مقابله نظامی مهم منطقه را درهم بشکند تا چه رسد به دفاع مردم اندک مکه...

ب- با پیشنهاد و تضمین آنکه اگر مردم به کوهها پناه ببرند و در برابر سپاه نایستند، کاری به آنها ندارد و مال و جانشان در امان است.

ا هرگز فکر نمی کرد که کعبه یک بتخانه نیست و تنها مرکز بت ها نمی باشد. و نمی دانست که کعبه، بیت الله و خانه خدا و پروردگار جهان است که به دست ابراهیم، قهرمان توحید و پدر ادیان بزرگ الهی تجدید بنا شده و نیاندیشیده بود که حامی آن خداست همان خدائی که فرعون مغرور را با همه زور و قدرتش به روز سیاه و ذلت نشاند و نابود ساخت و مستضعفان را پیروز نمود و بالاتر از آن نمرود را که اعلان جنگ با خدای ابراهیم داده بود، با پشه ای ذلیل و خار و نابود ساخت و آتش نمرودی را بر ابراهیم گلستان و سرد سلام (و سرد و سلامت) نمود!!

همان خدائی که عاد و ثمود و عمالقه و... و سایر گردنکشان تاریخ را به خاک مذلت نشانده و نابود ساخته است و همو حامی این خانه است و این یادآور چیزی بود که مو بر اندام راست می کرد.

ابرهه مسیحی بود و با این داستانها را که عموما در همان مناطق و حوالی دور و نزدیک آن رخداده است، می دانست ولی غرور او از یک سو و جهل انتساب واقعی کعبه به خدا او را غافل کرده بود وگرنه شاید چنین تصمیمی نمی گرفت! و عبد المطلب از همین باریکه نفوذ کرد و ضربه زد.

و این نقطه عطفی بود که عبد المطلب این ابراهیم دوم و پاسدار میراث توحیدی و کعبه (هرچند به ظاهر مرکز بت شده) با جمله للبیت رب ان شاء سیمنعه[7] همانند پتکی بر مغز ابرهه کوفت و او را متوجه چنین نیروی عظیم غیبی کرد!!به قول یعقوبی ابرهه احساس هراس و وحشت کرد

فاحبس فی نفسه خیفة.[8]

و اگر غرور بی جای او نبود بازمی گشت ولی با تجهیز آن همه سپاه و... دیگر راه بازگشی وجود نداشت و با هراس و دلهره فرمان حمله را صادر کرد سپاه به طرف کعبه روان شد که:

از آن سو عبد المطلب پس از گرفتن شتران به مکه آمد و در کنار کعبه حلقه درب کعبه را که محل استجابت دعا است، گرفت و دعا و نیایش و استمداد از خداوند کعبه را با این مناجات موحدانه و خالصانه توحیدی آغاز کرد:

ای خدا هربنده ای از خانه و حریمش دفاع می کند، نگذار صلیب آنان بر خانه ات و عیالات تو غلبه کند ما را بر آل صلیب نصرت بده!

پروردگارا جز تو به کسی امید ندارم.

ای خدا مانعشان شو و از خانه ات دفاع کن و حمایتشان مکن.

دشمن خانه ات دشمن تو است.

ای پروردگار از خرابی خانه ات بازشان بدار...

برخی از نویسندگان و مورخان اهل سنت جمله ارزندۀ و کلمات توحیدی او را نیاورده اند مثل دکتر محمد حسنین هیکل و... ظاهرا نخواسته اند تا غیر مستقیم ایمان نیاکان پیامبر از جمله عبد المطلب ثابت شود که خوشایند بنی امیه و... نیست.[9]

پس از دعا دستور داد مردم به کوه بروند و خود نیز بالای بلندی (به قولی بر فراز حرا) به نظاره ایستاد.

ابرهه و سربازانش به محض رسیدن به وادی محسّر مواجه شدند با امواج پرندگان ریزی که هریک سجلّی بر منقار و در پنجه ها داشتند با این بمباران هوائی پرندگان و طیر ابابیل بسان کوه خورد شده و لت وپار شدند! !(سوره فیل) و این داستان در سوره فیل در سالزاد پیامبر(ص) برای عبرت همگان در قرآن جاویدان ماند.

پی نوشت ها:

[1] علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، ج 20 ص 115 ذیل آیه چاپ اسلامیه مجمع البیان ج 10 علی بن جمعه حویزی در نور الثقلین، ج 5، ص 674 و 672 و شعر عبد المطلب را نیز پس از نابودی سپاه فیل کرده است.

یا حابس الفیل بذی المغمس....

و طبری در تاریخ خود جلد 2 چاپ دار المعارف و ترجمه اش ج 2، صفحات 5، 674 علاوه بر جمله فوق اشعار و مناجات او را نیز آورده است. و تفسیر طبری، ج 30 ص 195 چاپ بولاق و تفسیر مراغی ج 30 ذیل آیه.

[2] مدرک قبل.

[3] ابن هشام سیرۀ نبویه، ج 1، ص 51 چهارجلدی. چاپ مصر، سال 1355 مؤسسه مصطفی البابی الحلبی.

[4] بحار الانوار، ج 15، ص 135 و 137 و 145 مسعودی در مروج الذهب ج 2، ص 487 و سیره حلبیه ج 1، ص 24.

[5] اصول کافی، کلینی، ج 1، ص 444. و یعقوبی در تاریخش، ج 1، ص 363 و 4. ذینی دحلان در سیره اش که چاپ در حاشیه سیره حلبیه ج 1، ص 65.

[6] یعقوبی، ج 1، ص 363 از پیامبر(ص) روایت می کند که ان الله یبعث جدی عبد المطلب امة واحدة فی هیئة الانبیاء و ذیّ الملوک خداوند جدم عبد المطلب را به تنهائی یک امت و در سیمای پیامبران و هیبت و لباس شاهان محشور می کند.

[7] ابن هشام، در سیره، ج 1، ص 51، چاپ مصر، 1455 ه ق.

[8] ابن هشام، در سیره نبویه ج 1، ص 51 و... چاپ مصر 1455 ه

[9] دکتر هیکل در کتاب محمد(ص).

دیاربکری شیخ حسین محمد بن الحسن تاریخ الخمیس، ج 1، ص 190 چاپ مؤسسه شعبان بیروت. فامنع حلائک لا یغلبن صلیبهم و انصر علی آل الصلیب و عابدیه الیوم...

یا رب لا ارجو لهم سواکا

یا رب فامنع منهم حماکا

ان عدو البیت من عاداکا

فامنعهم ان یخربوا فتاکا

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان