ماهان شبکه ایرانیان

شهید آیت الله دستغیب؛ مرد سترگ عرصه تهذیب و حماسه

سید عبدالحسین به سال ۱۲۸۸ ش. در شیراز در یک خانواده روحانی که ۸۰۰ سال سابقه علم و فضیلت دارند، پا به عرصه وجود نهاد

شهید آیت الله دستغیب؛ مرد سترگ عرصه تهذیب و حماسه

سید عبدالحسین به سال 1288 ش. در شیراز در یک خانواده روحانی که 800 سال سابقه علم و فضیلت دارند، پا به عرصه وجود نهاد. از آن جایی که والدت این کودک مقارن با عاشورا (سال 1332 قمری) بود، نام او را عبدالحسین نهادند. پدرش سید محمد تقی فرزند میرزا هدایت الله مرجع بزرگ فارس بود که به هنگام تولد فرزندش در کربلا به سر می برد. خاندان عبدالحسین از سادات حسنی و حسینی به شمار می روند که از حدود چهار قرن پیش در شیراز به دستغیب معروف شده بودند.[1] این خاندان با 32 واسطه به حضرت «شهید زید» فرزند امام سجاد(ع) می رسد.[2]

از مکتب خانه تا مدرسه هاشمیه

سید عبدالحسین درس را از مکتبخانه شروع کرد و با فراگیری قرآن و نصاب الصبیان و خواندن چند کتاب منظوم و منثور فارسی دوره مکتب را پشت سر گذاشت. وی از همان اوان کودکی و همزمان با تحصیل در مکتبخانه، نزد پدرش نیزمشغول فراگیری علم شد. خواندن مقدمات را هم نزد پدر شروع کرد و از محبتها و راهنماییهای استادانه اش بهره مند شد. دوازده سال بیشتر نداشت که با غم جانکاه از دست دادن پدر، بار یتیمی را به دوش کشید. ارتحال پدر عالم و دلسوزی که معلم و مرادش بود او را سخت آزرده خاطر کرد. او تکفل دو برادر، سه خواهر و مادرش را بر عهده گرفت، تحصیلات را در شیراز با فراگیری صرف و نحو و بیان و منطق و فقه و اصول و... ادامه داد. وی ادبیات و دروس مقدماتی را نزد شیخ اسماعیل تکمیل کرد و فقه و اصول را نزد میرزا علی اکبر ارسنجانی آموخت، دوره کامل منطق و فلسفه را در محضر مال احمد دارابی- یکی از استادان حکمت الهی حوزه شیراز- فرا گرفت. سید عبدالحسین در شیراز تحصیلات را تا پایان دوره سطح سپری کرد. وی به قدری به شغل آباء و اجدادی خود که تبلیغ و ترویج علوم دینی بود اشتیاق داشت که حاضر نبود کار متفرقه انجام بدهد، لذا با تمام شداید به تحصیل در علوم دینی در مدرسه هاشمیه شیراز در گود عربها ادامه داد.[3] ناگفته نماند که عبدالحسین پس از اتمام دروس سطح، امامت مسجد باقرخان را پذیرفت و دوران بسیار سخت و پر فراز و نشیبی را در شیراز گذراند. او در سال 1314 مجبور به حرکت به سوی نجف شد[4] تا سطوح تحصیلات عالی خود را در حوزه علمیه این شهر پیگیری کند.

علت هجرت به نجف

آیت الله دستغیب خود در این باره می گوید: «در زمان رضاخان قلدر ملعون، ما را چند بار زندانی کردند و یک دفعه بناشان تبلیغ بود. بعداً فشار آوردند که اصلا باید از روحانیت بیرون بروی و 24 ساعت مهلت دادند که بنده اصلا خلع لباس کنم و از روحانیت بیرون روم و مسجد و منبری نباشم. به ناچار فرار کردم و رفتم نجف و این هم خواست خدا وسیله خیری شد برای استفاده از محضر بزرگان.»[5]

اجازه اجتهاد از مراجع تقلید

وی بعد از مهاجرت به نجف، تحصیلات خود را در حوزه علمیه این شهر پی گرفت و از دروس و محضر اساتید و بزرگان زیادی مانند آیات: شیخ محمد کاظم شیرازی، سید ابوالقاسم خویی، سید ابوالحسن موسوی اصفهانی، سید میرزا آقا اصطهباناتی و آیت حق میرزا محمدعلی طباطبایی تبریزی- عارف نامور- کسب فیض کرد و بهره های فراوان برد، به طوری که در 24 سالگی از علمای اعلام حوزه علمیه نجف اجازه اجتهاد گرفت[6] و با اصرار مردم شیراز تصمیم گرفت به این شهر باز گردد. وی دلیل آن را به مرحوم آیت الله شیخ محمد کاظم شیرازی چنین بیان می کند: وضع شیراز به خاطر رژیم پهلوی خیلی خراب است. وجود من الان در شیراز ضروری است، باید آنجا باشم.»[7]

عارف سالک و عالم عامل

پس از مراجعت از نجف اشرف، ضمن اقامۀ نماز جماعت در مسجد جامع عتیق و تنویر افکار عمومی، عطش عصیانگر او پس از سالها درس و تدریس آرام نگرفت و پس از عروج ملکوتی استاد اخلاق حوزه علمیه نجف مرحوم آیت الله علی قاضی(ره)، به محضر فقیه و عارف و سالک الی الله آیت الله آقا شیخ محمد جواد انصاری همدانی(قدس سره) راه یافت و با بهره گیری از مراحم آن بزرگوار، مدارج عالیه ای را در عرفان طی کرد و بالاخره همنشینی و رفاقت با حضرت آیت الله نجابت جملگی موجب آزادی از قیود عالم طبع گردید و آرزویی جز تقرب به ذات مقدس پروردگار و وصال او باقی نگذاشت[8] این مربی عرفان در خانه ای محقر و ساده که بی شباهت به خانه اجداد طاهرینش نبود، زندگی را به سر می برد و از هر گونه تجملات و مظاهر فریبنده دنیا پرهیز می نمود. ارادت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، تقوا، زهد، صبر، اخلاق حسنه، قدرت بیان و قلم از صفات بارز وی به شمار می رفت. خوراکش کمتر از یک چهارم نان جوین بود که آن را با مقداری پیاز، نمک و گاه مختصری پنیر می خورد و از خوردن گوشت پرهیز می نمود؛ چنانکه ریاضتهای شرعی مداوم، مجاهدات و ترک شهوات، او را ضعیف و رنجور ساخته بود. شبها را با عبادت و تهجد به صبح می رسانید و بسیار روزه می گرفت. عشق به روضه حضرت اباعبدالله(ع) ریشه در جانش داشت و شب های عاشورا لباس سیاه عزا به تن می کرد. غالبا اول وقت به نماز می ایستاد و درآن هنگام گویی که دیگر در این دنیا نبود. اوقات ایشان یا به عبادت و تلاوت قرآن و ذکر می گذشت و یا به نگارش و یا به کمک و همدردی با نیازمندان.[9]

آغاز مبارزات از زمان رضاخان

مبارزات سیاسی آیت الله دستغیب از زمان رضاخان آغاز گشت. هنگامی که رژیم پهلوی دست به کشف حجاب زد، او به طور آشکار به مخالفت پرداخت. تهدیدها و آزار و اذیت رژیم هیچگونه خللی در اراده او در ادامه مبارزه وارد نمی ساخت و حتی زمانی که ایشان را ممنوع المنبر می کردند، بر روی زمین می نشست و مردم را موعظه می کرد و وقتی مأموران رضاخان اعتراض می کردند، پاسخ می داد که او را از منبر رفتن منع کرده اند، نه از سخن گفتن بر روی زمین. اوج مبارزات شهید علیه رژیم، زمانی بود که رژیم لوایح ششگانه و مسائل ایالتی و ولایتی را مطرح کرد که منجر به جنبش سال 1341 و آغاز نهضت امام خمینی(ره) و قیام پانزده خرداد 1342 شد. در 15 خرداد 1342، دژخیمان شاه، وی را بازداشت و به تهران اعزام و مستقیما روانه زندان عشرت آباد کردند؛ در سال 1343 نیز برای دومین بار دستگیر، اما در قزل قلعه زندانی شد.

خاطرات 15 خرداد و حمایت از روح الله

آیت الله دستغیب در اندک خاطراتی که از وی بر جای مانده است از شروع نهضت اسلامی قیام 15 خرداد چنین یاد کرده است: «در سال 1341 از طرف محمدرضا شاه مخلوع قوانینی بر ضد اسلام و قرآن تصویب شد که بخشی از آن تحت عنوان انقلاب شاه و ملت بود. مقاصد این قوانین که از بین بردن تمام احکام اسلام و ریشه کن کردن آن بود، از همان ابتدا معلوم بود؛ به طوری که شاه خود صریحا می گفت: «دین در دستگاه ما نقشی ندارد.» در آن زمان کسی که متوجه این مخاطرات شد حضرت آیت الله امام خمینی بود. این بزرگوار هوشیاری کامل داشت و لذا شروع به مبارزه کرد و از همه علما خواست که در این قیام همصدا شوند. علمای شهر شیراز از همان اول ماه شوال اتفاق کردند؛ مخصوصا آیت الله آقای حاج شیخ بهاءالدین محلاتی، آیت الله آقای حاج سید محمود علوی، آیت الله آقای سید حسین یزدی، مرحوم آیت الله حاج شیخ ابوالحسن حدائق، مرحوم آیت الله حاج شیخ محمود شریعتی، مرحوم آیت الله حاج شیخ علی بساطی و بسیاری دیگر که اسم شریفشان درخاطر نیست. همه این علمای تراز اول شیراز هفته ای یک مرتبه شب های جمعه در مسجد جامع عتیق جمع می شدند و در این مدت اعلامیه هایی به پشتیبانی از حضرت آیت الله خمینی نشر داده می شد. بنده هم در اطراف مسائل نهضت صحبت می کردم. اغلب از طرف دستگاه برای جلوگیری از مراسم (شبهای جمعه) اهانت هایی می شد ولی ما تحت هیچ شرایطی عقب نشینی نکردیم و نهضت تا ماه محرم و دهه عاشورا ادامه داشت. در شب عاشورا مجلسی در مسجد نو تشکیل شده و بیش از پنجاه هزار نفر (در آن جلسه) تجمع کردند و رژیم تصمیم گرفت این حرکت را در نطفه خفه کند، لذا دست به اقدام جدی زد (تا) به خیال خود روحانیت را بکوبد؛ به تصور اینکه نهضت هم مثل نهضت ملی شدن صنعت نفت است. رژیم می خواست به خیال خود با دستگیری علما و روحانیون و زندانی کردن آنها و کشتن ملت، نهضت را از بین ببرد، غافل از اینکه ملی شدن صنعت نفت یک قیام ملی بود و (نهضت) آیت الله خمینی و علما یک قیام دینی، الهی و اسلامی و به قوه لایزال الهی «إِنْ تَنْصُرُوا اَللّٰهَ ینْصُرْکمْ»، در قیام دینی شکست معنی ندارد. قیامی که جهت خدایی دارد و طرفداری از دین است مانند قیام امام حسین(ع) می شود که شکستی نداشت، بلکه حقیقت اسلام را نمایش داد و مقدمه ای شد برای سقوط رژیم منحوس اموی. قیام پانزده خرداد یک قیام دینی بود. آیت الله خمینی و سایر علما دریافتند که اصل اسلام در خطر است؛ لذا واجب دیدند که قیام کنند تا احکام اسلام با تمام ابعادش در کشور پیاده شود و بحمدالله رژیم(شاه) نیز در اثر این قیام ساقط شد و مردم همه پشتیبانی کردند و از هیچ حادثه، شکنجه و زندانی نهراسیدند؛ زیرا بزرگترین سعادت آنها جهاد و کشته شدن در راه خدا و احیای کلمه حق بود.»[10]

طبق اسناد ساواک مبارزات سیاسی آیت الله دستغیب از سال 1342 آغاز می شود. طبق برگه تعرفه و زندگینامه روحانیون که توسط ساواک تکمیل می شد، وی تا اوایل سال 1342 بر منبر سخنرانی، علیه حکومت پهلوی اظهار نظری نمی کرده است، ولی بعد از اعلام مواد شش گانه، با الهام گرفتن از مراجع قم و تقدس و تعصب به دین، بالای منبر به افشاگری می پردازد.

مخالفت و افشاگری علیه برنامه های جشن هنر شیراز

این شخصیت بزرگوار در به حرکت درآوردن مبارزات مردم مسلمان فارس علیه رژیم مزدور شاه نقش بسیار مهم و مؤثری داشت. افشاگری های بی پروا و به موقع او درباره مراسم منحوس و فسادانگیز جشن به اصطلاح هنر شیراز،[11] حرکت های اسلامی مردم فارس را عمق بیشتری می بخشید و در جریان اوجگیری نهضت اسلامی، ایشان با سخنرانی ها و حضور در تظاهرات و راهپیمایی ها، پشتوانه محکمی برای مردم ستمدیده بود. یکی از این اقدامات ابرازمخالفت شدید با برنامه جشن هنر شیراز در سال 1356 بود.[12] برنامه سالیانه جشن هنر توسط دربار در شهر شیراز تشکیل می شد و با صرف بودجه ای هنگفت، گروهی از خارجیان نیز در آن شرکت می نمودند و انواع فحشا را مرتکب می شدند. آنان در ماه مبارک رمضان نمایشنامه ای را با عنوان «خوک - بچه آتش» درست کردند که ضمن آن رسما عمل جنسی را در ملأ عام انجام می دادند و قرار بر آن بود اجرای برنامه مزبور ده روز یا دو هفته ادامه یابد. فردای نخستین روز اجرا، شهید دستغیب پس از نماز عصر، چنان به این برنامه حمله نمود که مأموران در بیرون شبستان ضبط صوت ها را توقیف کردند و نوارها را گرفتند. عصر همان روز از طرف مقامات دولتی برای او پیغام فرستاده شد که شما کوتاه بیایید، ما خودمان جلوگیری می کنیم، مبادا در شهر آشوب شود، اما برنامه برای دومین روز نیز اجرا شد؛ لذا فردای آن روز آیت الله دستغیب مجدداً با تهدید صریح و اتمام حجت، سخنرانی مبسوطی ایراد کرد: «اگر یک بار دیگر این ماجرا تکرار شود، وظیفه مردم است که خودشان بریزند و بساطشان را به هم بزنند. هرچه هم پیش آمد، به عهده دولت است و سببش را مأمورین فراهم کرده اند. از هم اکنون من مجرم را معرفی می کنم. خود مقامات حکومتی مجرمند که مردم را این گونه تحریک می کنند و باعث آشوب و ناامنی می شوند.»[13] اما گزارشات ساواک هم در مورد بیانات ایشان بسیار جالب و خواندنی است: «یک چیزی شنیدم، جشن خوک! عجب اسمی هم دارد! آنهایی که به اینجا می روند، نر و ماده با هم، از خوک هم پست ترند... زن و مرد هم مانند خوک ها می رقصند... آنهایی که می روند برای تماشای آن، میمون و خوک هستند... خدا لعنت کند کسانی را که در این جشن شرکت می کنند... مؤسس آنها هم خوک است. لعنت باد بر آنها! تا کی این مملکت و این جوانها را می خواهید گمراه کنید و به دست استعمار بدهید و منحرف کنید.... خدا لعنت کند افتتاح کننده جشن هنر را»[14] پس از این بیانات آتشین شهید دستغیب که ماهیت فاسد رژیم شاه که بانی جشن هنر شیراز بود، را رسوا کرد، شورای امنیت استان به سرعت تشکیل شد و برنامه جشن هنر شیراز فوراً تعطیل گردید. شیراز هنوز در التهاب اعتراض به جشن مبتذل هنر بود که خبر شهادت غریبانه فرزند ارشد امام خمینی(ره)- حاج سید مصطفی- منتشر شد. انتشار این خبر سراسر ایران را در اندوه و ماتم فرو برد و مبارزان برای برگزاری مراسم بزرگداشت به تکاپو افتادند.

شروع جرقه های انقلاب

برگزاری مراسم بزرگداشت آیت الله مصطفی خمینی در سراسر کشور از جمله شیراز به رهبری آیت الله دستغیب به مجالس ذکر نام و یاد و مبارزات امام خمینی(ره) و مصیبت وارده به وی تبدیل شد. در قبال محبوبیت روز افزون امام خمینی(ره)، رژیم شاه در اقدامی انفعالی، مقاله اهانت آمیز «ایران استعمار سرخ و سیاه» را در 17 دی ماه 1356 در روزنامه اطلاعات منتشر کرد که سراپا اهانت به امام خمینی(ره) بود و جرقه گسترده اعتراضات مردم مسلمان ایران را در پی داشت. در این واقعه آیت الله دستغیب به شدت به موضعگیری پرداخت و در همان سال ایشان مدتی در منزل خود در محاصره ساواک به سر برد و هنگام اوجگیری مبارزات و پس از کشتار 5 رمضان در مسجد نو شیراز توسط رژیم سفاک، به مدت 2 هفته مسجد جامع، دژ استوار مبارزات، تعطیل شد. با شروع حکومت نظامی و پس از حادثه خونین 17 شهریور 1357، مأموران شبانه به منزل ایشان رفته و او را در حال بیماری و تب بازداشت و ابتدا به کمیته شهربانی و پس از آن به زندان اعزام کردند.[15] اما، پس از چند ماه زندانی و تبعید، وی در میان استقبال با شکوه مردم به شیراز بازگشت. شهید والامقام محراب در دوران تبعید امام در نجف اشرف، چندین نوبت به ملاقات ایشان شتافت، اخبار ایران و مبارزات جاری را به عرض ایشان رساند و با کسب رهنمودهای ارزشمند امام به ایران مراجعت نمود. آیت الله دستغیب جهت روشن کردن افکار مردم به شهرهای مختلف از جمله فسا، مرودشت، کوار، داراب، فیروزآباد، اصطهبانات، نیریز، سروستان، اقلید، آباده و. .. مسافرت می نمود و موجب تحولات عظیم در اجتماعات مردمی می گردید.[16]

اعلام حکومت نظام اسلامی

یکی از زیباترین حرکتهای باعظمت ایشان در 26 دی ماه سال 1357 یعنی روز فرار شاه خائن که موجب رعب و وحشت رژیم سرسپرده گردید، اعلام حکومت اسلامی و عدم مراجعه مردم به ادارات حکومت طاغوت و لزوم رجوع به فقیه است. این دستور شهید دستغیب که اعتقاد شیعیان و فلسفه مبارزات شیعه و متکی بر آموزه های اهل بیت علیم السلام است. بدین شرح در گزارش 10 /10 /57 ساواک منعکس گردیده است: «برابر اطلاع واصله: مورخه 26 /9 /57 آیت الله دستغیب در بیمارستان نمازی شیراز اظهار نمود که از تاریخ فوق حکومت نظامی[نظام] اسلامی است و ظرف 48 ساعت حکومت نظامی[نظام] اسلامی، هیچ کس جهت دادخواست و یا رسیدگی به کارهای خود به ادارات مراجعه نکند. به خود من مراجعه کنید تا مشکلتان را حل کنم.»[17] آیت الله دستغیب پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نمایندگی مردم فارس در مجلس خبرگان را عهده دار گردید و در پی درخواست اهالی شیراز با امضای طوماری به طول 80 متر، از سوی حضرت امام به امامت جمعه شیراز منصوب شد.

سخت ترین مدافع ولایت فقیه

ایشان همان قدر که به مقام امامت و رهبری تولی داشت، از هر عنصری که در جهت خلاف امام بود، به شدت تبری می جست، چنانکه خود می فرمود: «هنگامی که در مجلس خبرگان قانون اساسی دیدم بنی صدر در مورد ولایت فقیه که اساس نظام الهی جمهوری اسلامی است، آن هتاکی ها را نمود، بر خود واجب دانستم به دفاع از ولایت فقیه برخیزم و مطالبی را از تریبون مجلس بیان نمایم.» نمونه دیگری از تبرای وی، تنفر شدید از گروه گرایی و گروهک ها بود که همواره در سخنانش آنها را نصیحت می فرمود و به تبعیت از حق فرا می خواند. مهمترین موضوعی که پس از پیروزی انقالب اسلامی مورد توجه علما و فقهای مبارز قرار گرفت تبیین نقش و جایگاه ولایت فقیه در نظام نوپای جمهوری اسلامی بود؛ زیرا این اصل اساسی در چهارچوب نظری نظام مورد تقاضا بود. شهید آیت الله دستغیب همواره در تبیین این اصل کوشید.[18] آیت الله دستغیب در سخنرانیها و بیانات خود از حضرت امام با عنوان «رهبر کبیر انقلاب» یاد می کرد و تا روزهای آخر عمرش چه در خطبه ها و سخنرانی ها و چه در مصاحبه ها و مقالاتی که می نوشت وظیفه خود، اجتماع و گویندگان را تقویت ولایت فقیه می دانست و می گفت اگر می خواهید به رژیم طاغوتی برنگردید، باید ولایت فقیه را تقویت کنید، حکومت الله به پرچمداری ولایت فقیه است. جمله معروف «بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد» نیز از همین شهید است. حضرت امام ایشان را از مفاخر اسلام می دانست. وی اظهار می داشت که پیروی از ایشان(امام) باعث افتخار من است. او این اطاعت را قولا و عملا نشان می داد. از جمله در رابطه با رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای مد ظله العالی (هنگامی که رئیس جمهوری بودند) می گفت: چیزی که بنده نسبت به این شخص بزرگ فهمیده ام این است که فردی است خدایی، هواپرست نیست، مقام نمی خواهد، نمی خواهد قدرت به دست بگیرد، امتحان خودش را پیش از پیروزی و بعد از پیروزی انقلاب داده است، در هر پستی که بوده امتحان خودش را داده است، کسی که امام جمعه تهران باشد، آن وقت به جبهه ها برود و در سنگرها از اسلام دفاع کند این مرد بزرگ مقامی برای خودش قائل نیست، به عین مثل رهبر عظیم الشأن امام که فرموده به من خدمتگزار بگویید بهتر است از اینکه رهبر بگویید، آقای خامنه ای هم این جوری است، مقام نمی خواهد؛ مقام بر روی او اثر نمی گذارد». آیت الله دستغیب در خطبه های نماز جمعه 18 /2 /1360 در دفاع از حریم ولایت فقیه به صراحت می گوید: «فقها باید پیشقدم در اطاعت از رهبر باشند. اول بر فقها، اطاعت از امام امت واجب است. به علاوه بر آنان است که مردم را وادارند و تهیج کنند به اطاعت از او، بدانند امروز مخالفت با امام امت، مخالفت با امام زمان است. امروز مقابله با این امام، جنگ با امام زمان است. بدانید از مسائل مسلم ما «الراد علیه کالراد علینا» رد کننده بر فقیه، رد کننده بر امام معصوم است؛ در مسائل حکومت، نه فتوا. فتوای کسی خلاف دیگری است اینکه مهم نیست و همیشه بوده و خواهد بود. نظرها در فقه و مسائل شرعی یکی نیست، اما مسئله سیاست مسلمانان است و «سیاست العباد»، نایب امام سیاستمدار، تدبیر کننده در امور مسلمانان است. در درجه اول بر تمام علما در گوشه و کنار ایران واجب است علاوه بر اینکه خودشان اطاعت امام کنند به ملت هم این حکم را برسانند که اگر کسی امروز مخالفت امام امت کند مخالفت با امام زمان کرده است.« شهید بزرگوار، حضرت آیت الله دستغیب چنان عظمت وجودی حضرت امام و اتصال ایشان به مبدأ وحی را دریافته بود که اطاعت از ولی فقیه را همان اطاعت از خداوند سبحان می دانست و سرپیچی از فرمان امام را نافرمانی خدای تعالی. او عارفانه می گفت: «من اطاع الخمینی فقد اطاع الله» و بنا بر همین اعتقاد از همان آغاز نهضت اسلامی تا پایان عمر همواره پشت سر ایشان حرکت می کرد و از نظر خاص و عام سخت ترین مدافع ولایت فقیه بود.

رزمندگان، انصارالله اند

با شروع تجاوز عراق به ایران، شهید آیت الله دستغیب با بیانات بسیار رسا جوان ها را به شرکت در جبهه ها تشویق کرد و در بسیج نیروهای مردمی و اعزام آنان به جبهه و تأمین امکانات و تدارکات برای رزمندگان تلاش مستمر و پیگیر داشت. گاهی می فرمود: «اگر مؤمن واقعی می خواهید پیدا کنید، به رزمندگان ما نگاه کنید که اگر به زبان اظهار ایمان می کنند در عمل هم نشان می دهند که غیر خدا را فدای خدا می کنند» و ایشان از جوانان پاکباز به «انصارالله» تعبیر و با ستودن شهامت جوانان غیور، آنها را به پایداری تشویق می نمود. دریکی از خطبه های نماز جمعه، وی جبهه های نبرد را نمود جنگ های صدر اسلام ذکر نمود.

آثار قلمی

شهید آیت الله دستغیب در قلم فرسایی کم نظیر بوده است. از بین آثار این بزرگمرد تاریخ انقلاب اسلامی می توان به کتاب های زیر اشاره کرد که نشانگر عظمت فعالیت های فرهنگی اوست: «هزار سؤال» از جامع ترین کتاب های آیت الله دستغیب، در برگیرنده مطالب متنوعی در موضوعات مختلف است که به شکل پرسش و پاسخ گردآوری شده است. پاسخ های کتاب برای رهپویان اسلام فقاهتی بسیار سودمند است. کتاب «توحید» خلاصه ای از بحث های آیت الله دستغیب است که در آخرین ماه های زندگی اش در صدا وسیمای جمهوری اسلامی مرکز شیراز در 34 جلسه ایراد شده است. در این کتاب نخستین خطبه نهج البلاغه در معرفی خداوند مورد بحث قرار گرفته است. همچنین از تسبیح ملکوتی موجودات و نظر استقلالی و مرآتی و مراتب یقین سخن می رود. در بحث توحید ذاتی ثابت می کند که تعدد در واجب الوجود محال است و حلول و اتحاد کفر. آنگاه وحدت خالق از وحدت خلق و ربط و ارتباط بین آفریده ها و هدف از آفرینش آنها نشانه یکتایی آفریدگارشان قلمداد می شود. در بحث توحید صفاتی، همه صفات به علم و قدرت حق برگردانده می شود. مؤلف در مبحث دیگر، ولایت و اعتقاد به معاد را شرط توحید دانسته و برهان رب را مرتبه ای از عصمت برای مخلصین معرفی می کند. آیت الله دستغیب در جلسات آخر، حدیث عنوان بصری از حضرت صادق(ع) را مورد بحث قرار می دهد و اندرزهای حضرت را برای برطرف کردن مزاحم ها و موانع در راه خداشناسی و توحید برمی شمارد. از دیگر تألیفات وی می توان از«صلوة الخاشعین»، «معاد»، «گناهان کبیره»، «خطبه شعبانیه»، «قلب سلیم»، «مظالم»، «آیین زندگی»، «نفس مطمئنه»، «بندگی؛ راز آفرینش»، «ایمان»، «عدل»، «اخلاق اسلامی»، «سرای دیگر»، «آدابی از قرآن»، «82 پرسش»، «قلب قرآن»، «امامت»، «زندگانی زینب کبری(س)»، «سیدالشهدا»، «قیامت و قرآن»، «گنجینه ای از قرآن»، «یقین»، «داستانهای پراکنده»، «حسد و دروغ»، «داستانهای شگفت انگیز» و... نام برد. آیت الله دستغیب در کنار خدمات فرهنگی و فعالیت های سیاسی خود، از فعالیت های فرهنگی و اجتماعی غافل نبودند و خصلت مردمداری و خدمت به خلق، وی را یکی از نامداران عصر خود کرده بود. مردم شیراز خدمات اجتماعی او را هیچ وقت فراموش نخواهند کرد؛ زیرا آن چه در این زمینه از او به یادگار مانده است چنان زیاد و ماندگار است که نسلهای آینده نیز از آنها بهره مند خواهند شد. نام و سیره روحانیت مبارز پیوسته با ساده زیستی و مردمی بودن قرین بوده و راز تعلق خاطر توده های مردم به آنان نیز همین است. شهید دستغیب نیز همواره در کنار مردم و باور آنان بود و از همین روی یاد و نام او با جان تمام کسانی که حضورش را درک کرده اند، آمیخته است. عشق به شهادت، چنان در دل شهید دستغیب، این پیر آگاه، شیرین جلوه کرده بود که همواره دم از دیدار خونین با پروردگار می زد و آن را برترین سعادت می انگاشت و می فرمود: «این بدن های ما حیف است که در بستر جان دهد. همه خواهند مرد و مرگ حق است، چه بهتر که در بستر نمیریم.» او مژده شهادت را سالها پیش، از یکی از استادانش- حاج آقا جواد انصاری(ره( شنیده بود و از سال ها پیش انتظار آن را می کشید، تا آن هنگام که در خود خود غلتید و به آرزوی دیرینه اش رسید. سرانجام، آیت الله سید عبدالحسین دستغیب روز جمعه، بیستم آذر ماه 1360 به هنگام عزیمت به نماز جمعه همراه با چند تن از یاران دیگر شربت گوارای شهادت را می نوشند و به لقاء پروردگار می شتابند.[19] حضرت امام خمینی(ره) پس از اطلاع از شهادت جانگداز این اسوه اخلاق طی پیامی چنین می فرمایند: «بسم الله الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون... شما فرضا شهید بهشتی را گناهکار بدانید، شهدای دیگر مثل شهید مدنی و شهید دستغیب که جز تربیت محرومان و هدایت مردم گناهی نداشته اند، با چه انگیزهای شهید می کنید... دست جنایتکار امریکاییان یک شخصیت ارزشمند که مربی بزرگ و عالمی عامل که گناهش فقط تعهد به اسلام بود، از دست ملت ایران و اهالی محترم فارس گرفت و حوزه های علمیه و اهالی ایران را به سوگ نشاند... حضرت حجت االسالم والمسلمین شهید حاج سیدعبدالحسین دستغیب را که معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی بود با جمعی از همراهانشان به شهادت رساندند... آیا ما این بزرگان، علما و معلمان ارزشمند را برای جبران شکست آمریکا در منطقه و صدام امریکایی در جبهه ها از دست می دهیم؟ رحمت خداوند بر این مجاهدان عظیم الشأن که شهادتشان پیروزی اسلام را بیمه می کند...» یادآور می شود: آرامگاه آن عالم جلیل القدر و شهید بزرگوار جنب مرقد مطهر میر سید احمد ملقب به »شاهچراغ» پسر بزرگ امام موسی کاظم و برادر امام رضا(ع( - آرامگاه خاندان دستغیب - است.

پی نوشت ها:

[1] سلسله دستغیب از خاندانهای اصیل و شریف استان فارس و شیراز است که سابقه ای 800-700 ساله دارد و از این سلسله، رجال، دانشمندان بزرگ، ادبا و خطبای شایسته ای برخاسته اند که از جمله آنها می توان امیرفضل الله بن محب الله حسین(متوفای 1043)، سید حکیم دستغیب )متوفای 1077)، میرزا ابوالحسن دستغیب (متوفای بعد از 1300ق)، میرزا هدایت الله (متوفای 1320)، میرزا ابومحمد دستغیب و آقا سید محمد تقی پدر سید عبدالحسین دستغیب یاد کرد.

[2] این سلسله را شهید دستغیب در پایان کتاب «قلب سلیم» آورده است.

[3] گفتنی است این زمان با اوایل سلطنت رضاخان و مبارزه وی با روحانیت مصادف بود. از بین بردن روحانیت و ممانعت از طلبه شدن و تحصیل علوم دینی سبب گردید تا کمتر کسی به تحصیل علوم دینی بپردازد.

[4] پیام انقلاب، ش 99، صص 16 و 54، مصاحبه با آیت الله دستغیب.

[5] نفس مطمئنه، یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، ج 10، ص 6.

[6] آیت الله دستغیب صاحب هشت اجازه اجتهاد بود.

[7] یادواره شهید محراب، تهیه منطقه 9 سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، انتشارات سپاه، 1360، ص 57.

[8] نفس مطمئنه، پیشین، ص 7.

[9] همان.

[10] خاطرات 15 خرداد شیراز، دفتر دوم، جلیل عرفان منش، تهران، حوزه هنری، 1375، صص 20-19.

[11] در نیمه اول سال 1346 و زمانی که دولت ایران خود را برای برگزاری جشن پرهزینه تاجگذاری شاه آماده می کرد، برنامه جشن هنر شیراز در دستور کار قرار گرفت. در پی این تصمیم هیئت امنایی مرکب از 30 نفر از مقامات بلندپایه کشور شامل نخست وزیر، وزیران، چند استاندار و شهردار برای برگزاری این جشن تعیین شدند و در نهایت، نخستین جشن هنر شیراز در 20 شهریور 1346 برگزار شد. هدف از برگزاری این جشن استحاله فرهنگی اسلامی مردم و بازکردن راه نفوذ فرهنگ غرب به داخل کشور بود. کسانی که به عنوان هنرمند از آمریکا و کشورهای اروپایی برای شرکت در جشن هنر شیراز به ایران دعوت شده بودند، شامل رقاصه ها، فاحشه ها، موسیقی دانان، خوانندگان و بازیگران فیلم های غیر اخلاقی سینماهای غربی بودند؛ به همین دلیل این برنامه ها مورد توجه مردم قرار نگرفت؛ زیرا با فرهنگ مردم هیچگونه سنخیتی نداشت.

[12] اگر چه برنامههای اجرا شده در جشن هنر شیراز تا سال 1355 مستهجن و خالف اخلاق عمومی بود، اما اوج ابتذال در سال 1356 و در ماه مبارک رمضان صورت گرفت. در جشن هنر این سال، رژیم پهلوی ماهیتاً ضد دینی خود را کاملا آشکار ساخت.

[13] نفس مطمئنه، پیشین، ص 11.

[14] گزارش سخنرانی آیت الله سیدعبدالحسین دستغیب در مسجد جامع عتیق درباره جشن هنر شیراز، به شماره 1205 /ه 1 به تاریخ 10 /6 /36 (1356 )که آن را در صفحات پیشرو ملاحظه می کنید.

[15] در تاریخ 19 /6 /1357 آیت الله دستغیب و آیت الله سید محی الدین مصباحی و شیخ صدرالدین حائری دستگیر شدند که آیت الله دستغیب و آیت الله مصباحی به تهران اعزام گردیدند.

[16] نفس مطمئنه، پیشین، ص 15.

[17] همان، ص 648.

[18] محور مهم خطبه های نماز جمعه آیت الله دستغیب که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایراد کرده است.

[19] از پاسدار ایشان نقل است که آیت الله دستغیب به هنگام خروج از خانه، لحظه ای می ایستد، شالش را محکم می کند و میگوید: «لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم. انا لله و انا الیه راجعون» بعد از پله ها پایین می آید و در حالی که یک دست بر سینه دارد و با دست دیگر به سوی بالا اشاره می کند، به راه می افتد. لحظاتی بعد یک دختر 19 ساله از گروهک منافقین با چند کیلو تی.ان.تی به بهانه داشتن نامه ای که شخصا به دست ایشان برساند به طرف آیت الله می رود و سپس با یک انفجار مهیب، آیت الله دستغیب همچون مولای مظلوم خویش حضرت اباعبدالله(ع)، با بدن تکه تکه به لقاءالله می پیوندد.(یاران امام به روایت اسناد ساواک، ج 10، ص 20).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان