مقدّمه
آیةالله سیّدعلی قاضی (ره) در 13 ذی الحجّة سال 1285هجری قمری پا به عرصه گیتی نهاد و در سال 1366هجری قمری در روز دوشنبه، چهارم ماه ربیع الأوّل وفات یافت و در وادی السّلام نزد پدرش مدفون گردید. ایشان از ابتدای جوانی تحصیلات خود را نزد پدرش سیّد حسین قاضی، میرزا موسی تبریزی صاحب حاشیه بر رسائل شیخ انصاری و میرزا محمّدعلی قراچه داغی آغاز کرد. پدر علاّمه قاضی به علم تفسیر علاقه و رغبت خاصّی داشت، چنان که تفسیر کشّاف را به پسرش تعلیم داد. وی ادبیّات عربی و فارسی را نیز از شاعر نامی و دانشمند معروف، میرزا محمّدتقی تبریزی متخلّص به نیّر آموخت و بعدها اشعار بسیاری از ایشان به عربی و فارسی نقل می کرد (قاضی، 1386، الف: 151).
علاّمه سیّدعلی قاضی در سال 1308 هجری قمری، در حالی که 26 سال داشت با آتشی از شوق و عشق زیارت امام العارفین امیرالمؤمنین علی(ع) به شهر نجف وارد شد و تا آخر عمر آنجا را وطن اصلی خویش قرار داد. وی در مدّت کوتاهی با تحصیل علوم مختلف به درجه اجتهاد رسید. اساتید ایشان در علوم گوناگون عبارت هستند از: فاضل شربیانی، شیخ محمّد ممقانی، شیخ محمّدکاظم خراسانی، صاحب کفایه، میرزا حسین خلیلی، شیخ فتح الله شیخ الشّریعة و سیّد مرتضی علم الهدی. یادآوری می شود که دو نفر اخیر، حدیث شناس معروف حوزۀ نجف بودند که علاّمه قاضی ده سال از آنان فیض برد و ملازم همیشگی سیّد مرتضی بوده است.
ایشان از نوجوانی نزد اساتید عرفان تحت تعلیم و تربیت بوده اند، جوهرۀ حرکت و سلوک ایشان از پدر بزرگوارشان می باشد و پس از آنکه به نجف اشرف مشرّف شدند، نزد آیت الله شیخ محمّد بهاری و آیةالله سیّد احمد کربلایی به کسب مکارم اخلاقی و عرفانی پرداختند (ر.ک؛ همان: 153). با توجّه به اساتید عالی و تلاش مستمر آیةالله سیّد علی قاضی (ره) در کسب علوم مختلف، سطح علمی ایشان روشن می گردد و بر همین اساس است که همۀ شاگردان آیةالله سیّد علی قاضی (ره) از برجستگان عالم اسلام می باشند و مانند چراغ فروزان در جمع علما می درخشند. علاّمه طباطبائی (ره) از جمله همین شاگردان است که روش تفسیر و حدیث شناسی خود را مدیون شاگردی آیةالله سیّد علی قاضی (ره) می داند و می فرماید: «روش تفسیر قرآن به قرآن و حدیث شناسی را از آیةالله سیّد علی قاضی (ره) یاد گرفتیم و تفسیر المیزان به روش ایشان نوشته شده است» (حسینی تهرانی، بی تا: 17). امّا قبل از پرداختن به بحث اصلی، بیان امور زیر ضروری است: 1- تفسیر از دیدگاه لغوی و اصطلاحی. 2- اقسام قرآن شناسی.
1) تفسیر از جهت لغوی و اصطلاحی
1-1) «تفسیر» در لغت
«تفسیر» از ریشه «فسر» به معنای بیان و ایضاح است. این کلمه در ثلاثی مجرّد و هم در ثلاثی مزید (باب تفعیل)، متعدّدی است: «فسَرْتُ الشَّیءَ» و «فَسَّرْتُ الشَّیءَ » هر دو به یک معناست. تنها فرق آنها در این است که در دومی، تأکید و مبالغه است (فیّومی، 1928م.: 472). برخی نیز گفته اند: «تفسیر از «سفر» مشتق شده است. سفر در لغت به معنای انکشاف و روشنی است «سَفَرَ الصُّبْحُ» و «أَسْفَرَ الصُّبْحُ» یعنی صبح روشن شد» (ابن فارس، بی تا، ج 3: 82). واژه «تفسیر» در قرآن یک بار آمده است که می فرماید: «وَلاَ یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلَّا جِئْنَاکَ بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرًا» (الفرقان/33). تفسیر در آیه به معنی بیان و تفصیل است.
2-1) تفسیر در اصطلاح
در میان مفسّرین تعاریف گوناگونی برای تفسیر بیان شده است که به مواردی اشاره می شود. راغب اصفهانی گفته است: «تفسیر در عرف علماء، کشف معانی قرآن و مقاصد آن می باشد، اعمّ از اینکه الفاظ مشکل یا غیر مشکل قرآن یا به حسب ظاهر معنا یا غیر ظاهر معنا باشد» (سیوطی، 1382، ج2: نوع 77).
علاّمه طباطبائی در این رابطه می فرماید: «التفْسِیرُ وَ هوَ بَیَانُ مَعَانِی الْآیَاتِ الْقُرْآنِیَّةِ وَ الْکَشْفُ عَنْ مَقَاصِدِهَا وَ مَدَالِیلِهَا: تفسیر، بیان معانی آیات قرآنی و پرده برداری از اهداف و دلالت های قرآنی است» ( طباطبائی، بی تا، ج1: 2).
از تعاریف مذکور به دست می آید که هدف اصلی علم تفسیر، دستیابی به مدلول آیات قرآن و مراد خداوند است. بدیهی است که برای رسیدن به این هدف از دانش هایی چون صرف، نحو، معانی، بیان، بدیع، لغت، قرائات، اسباب نزول، ناسخ و منسوخ، محکمات و متشابهات و اصول فقه، منطق، حدیث شناسی و تاریخ قرآن و سایر علوم استفاده می شود.
2) اقسام قرآن شناسی
تفسیر قرآن کریم در گرو معرفت آن است و چون شناخت آن، درجات گوناگونی دارد، بنابراین، تفسیر آن نیز مراتب مختلف زیر را خواهد داشت:
الف) بعضی قرآن را در اثر اتّحاد با حقیقت آن می شناسند؛ مانند پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت عصمت، علیهم السّلام، که به منزله جان رسول خدایند[1]: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلَی قَلْبِکَ » (الشّعراء/ 193). وقتی حقیقت کلام خدا بر روح رسول اکرم (ص) تنزّل یافت و یا آن حضرت در قوس صعود به ملاقات حقیقت وحی نائل آمد: «وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ» (النّمل/ 6) برای آن حضرت جای هیچ گونه ابهام نخواهد بود و با دریافت آن حقیقت که خود عین معرفت می باشد، کلام الهی به طور کامل شناخته خواهد شد.
ب) بعضی دیگر قرآن را در اثر مشاهده جمال و جلال آن در خود، شناخته و می شناسند که تبیین آن کشش خاص، برای کسی که از آن بارقه سهمی و از آن نفحه نصیبی ندارد، میسور نیست.
ج) گروه سوم، قرآن را با بررسی ابعاد گوناگون اعجاز وی شناخته و می شناسند که اکثریّت قرآن شناسان از این دسته اند.
شناخت دسته اوّل همانند برهان صدّیقین در معرفت خداوند سبحان است که از ذات خداوند پی به او می برند و معرفت دسته دوم همانند برهان معرفت نَفْس است: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ » که با استمداد از آیات اَنْفُسی، پروردگار خویش را می شناسند و آگاهی دسته سوم همانند برهان حدوث یا حرکت یا امکان و مانند آن است که با استدلال از نشانه های بیرونی و آیات آفاقی، خداوند خود را می شناسند.
کامل ترین شناخت قرآن، همانا معرفت عمیق طبقه اوّل است که نه تنها به تمام معارف آن آشنایی کامل دارند، چنان که حضرت امام صادق (ع) فرمود: «قَدْ وَلَدَنِی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَنَا أَعْلَمُ کِتَابَ اللَّهِ وَ فِیهِ بدءُ الْخَلْقِ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ فِیهِ خَبَرُ السَّمَاءِ وَ خَبَرُ الْأَرْضِ وَ خَبَرُ الْجنَّةِ وَ خبَرُ النَّارُ وَ خَبَرُ مَا کَانَ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ، أَعْلَمُ ذَلِکَ کَأَنَّمَا أَنْظُرُ إِلَی کَفَّی إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ ء» (مجلسی، 1403ق.، ج89: 98و101). بلکه در مرحله عقل، قرآن معقول، در مرتبه مثال، قرآن متمثّل و در مرتبه طبیعت، قرآن ناطق می باشند (موسوی همدانی، 1374، ج1: 9).
3) روش تفسیری سیّدعلی قاضی(ره)
مقصود از روش تفسیری، مستند و یا مستنداتی است که مفسّران در فهم و تفسیر آیات قرآن از آنها بهره گرفته اند که از آن می توان به «منهج تفسیری» نیز تعبیر کرد. آن مستند، یا نقل است یا عقل. تفسیرهایی که با استناد نقل به فهم و درک معانی آیات پرداخته می شود، «تفسیر به مأثور» گویند و روش تفسیر آنها را «تفسیر اثری» نامند که آن نیز تفسیر قرآن به قرآن یا تفسیر قرآن به روایات می باشد. امّا تفسیرهایی که با استناد عقل و مدرکات حوزه اندیشه و تدبّر فراهم آمده اند، «تفسیرهایی اجتهادی» گویند و روش تفسیر آنها را «تفسیر عقلی» نامند (مؤدّب، 1380: 165). تفسیری نیز که از هر دو روش برخوردار باشد، «تفسیر جامع» گفته می شود. قدرت و توان مفسّر در بکارگیری این دو روش با توجّه به قواعد تفسیر که از علوم مورد نیاز و منابع تفسیر برداشت می کند، روشن می گردد. علاّمه سیّد علی قاضی (ره) به خاطر توانمندی در علوم مختلف و ممارست مستمر در تفسیر قرآن، روش «تفسیر جامع» را در تفسیر آیات به کار می گرفتند که شرح دعای سمات و شهادت علاّمه طباطبائی، بهترین دلیل این ادّعا است.
علاّمه حسینی تهرانی(ره) از قول علاّمه طباطبائی (ره) نقل می کند: «این سبک تفسیر آیه به آیه را مرحوم قاضی به ما تعلیم دادند و ما در تفسیر المیزان از مسیر و روش ایشان پیروی می کنیم. ایشان در فهم معانی روایات وارده از ائمّه معصومین، علیهم السّلام، ذهن بسیار روشن داشتند و طریقه فهم احادیث را که «فقه الحدیث» گویند، از ایشان آموخته ایم » (حسینی تهرانی، بی تا: 17).
آقابزرگ تهرانی در طبقات اعلام الشّیعه، جلد نقباء البشر، می گوید: «آشنایی من با مرحوم قاضی قدیمی است. او دارای رفتار و مَنِشی متین و استوار و اخلاقی نیکو بود. او را تفسیری است از قرآن، از آغاز تا آنجا که می فرماید: قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ» (الأنعام/91)» (قاضی، 1386، الف، ج1: 162).
لازم به یادآوری است که تفسیر علاّمه سیّد علی قاضی چاپ نشده است و روش تفسیری ایشان را با توجّه به اشعار و شرح دعای «سمات» که از تألیفات ایشان می باشد، دنبال می کنیم.
4) تفسیر قرآن به قرآن
تفسیر قرآن به قرآن، یعنی فهم جمعی آیات قرآن و تبیین برخی از آیات فرعی با آیات اصلی و محوریلإ و این همان روشی است که رسول اکرم ( ص) و ائمّه، علیهم السّلام به عنوان مبیّن قرآن، اِعمال کردند و در تبیین برخی از آیات به آیات قوی تر قرآن استدلال و استناد می فرمودند. تفسیر ارزشمند و قیّم استاد علاّمه طباطبائی و شرح دعای سمات سیّد علی قاضی، رضوان الله تعالی علیهما، نیز با همین روش ولایی تنظیم شده است.
سیره فقها و اصولییون نیز در استفاده از آیات الأحکام همین بوده و هست که با دیدن آیه ای عام یا مطلق، به آن تمسّک نمی کنند، بلکه به دنبال آیات مخصّص و مقیّد یا آیات ناسخ و مانند آن می روند تا در مجموع به فهمی کامل و جامع برسند. سیره عقلا نیز آن است که در مطالعه کتاب یا اثری، همه آن را می خوانند و پس از احاطه به مجموع آن درباره مفهوم آن نظر می دهند و در مواردی برای تأیید کتاب، از برخی فصول آن برای برخی دیگر شاهد می آورند و گاهی برای اشکال بر کتاب، موارد متّضاد را به عنوان نقضی بر کتاب شاهد می گیرند.
«تفسیر قرآن به قرآن» غیر از «ضرب قرآن به قرآن» است که در روایات مذمّت شده است؛ چنان که حضرت صادق (ع) فرمود: «مَا ضَرَبَ رَجُلٌ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ ببَعْضٍ إِلاَّ کفْرٌ: هیچ کس بعض قرآن را به بعض دیگر آن نزده، جز آنکه کافر شده است» (مجلسی، 1403 ق.، ج89: 39). «ضرب قرآن به قرآن، معنای مقابل تفسیر قرآن به قرآن را دارد و معنای آن اینکه هماهنگی آیات را بر هم زنند و ارتباط میان ناسخ و منسوخ و پیوند تخصیصی عامّ و خاصّ و رابطه تقییدی مطلق و مقیّد و پیوستگی صدر و ذیل آیات را نادیده بگیرند و هر آیه ای را بدون مناسبت با آیات دیگری مرتبط سازند که به این طریق، معنای آیات از مسیر اصلی خود خارج می شود و با پذیرش این منهاج ضلالت و غیّ هر کس به رأی و نظر خود، آیات را معنا می کند و این درست بر خلاف تفسیر قرآن به قرآن است که قائل به پیوند ذاتی آیات با یکدیگر می باشد و معتقد است که آیات کریمه قرآن را با پیوند منطقی و اصولی آن باید فهمید. بی شک تفکیک و تشتیت مؤتلفات مناسب و جمع و تألیف مختلفاتِ مباین هرگز تفسیر کتابی علمی نخواهد بود، چه رسد به قرآن حکیم که از حقّ و با حقّ و بر قلب حق یا لُبِّ رسول اکرم (ص) نازل شده است»)جوادی آملی، 1387، ج1: 396).
5) اموری که درتفسیر قرآن به قرآن باید رعایت کرد، به ترتیب زیر است:
1- بررسی شأن و سبب نزول.
2- بررسی لغات و نکات ادبی.
3- استفاده از سیاق برای فهم معنای مفردات، جملات و ارتباط آیات.
4- رجوع به براهین عقلی.
5- رجوع به احادیث.
6- توجّه به نظریّات علمی.
7- توجّه به نظریّات سایر مفسّرین.
8- توجّه به مباحث علوم قرآنی.
با توجّه به تألیفات علاّمه سیّد قاضی (ره) مطالب مذکور رعایت شده است که به صورت اجمالی اشاره می شود. آنچه از آثار ایشان در اختیار جامعه علمی است، شرح بخشی از دعای سمات که در آخر عمر خویش نوشته است و اشعاری که سروده است و برخی مطالب که از شاگردان ایشان نقل شده است. با توجّه به آن مطالب، نظریّات قرآنی ایشان بررسی می شود.
1- ایشان در ضمن اشعار غدیریّه، به سبب نزول آیه تبلیغ اشاره کرده است:
«فَأَنْزَلَ اللهُ یَوْمَ الدُّوحَ آیتَهُ
منْجَاةَ خَلْقِ مِنَ الْأَوْصَابِ وَ النَّصَبِ»
پس خداوند روز درخت تنومند (یعنی روزی که زیر درخت تنومند و درکنارآب غدیر مستتر شد،) آیه خود را نازل فرمود، آیه ای که نجات خلْق از سستی و رنج در آن بود (منظور، نزول آیه تبلیغ است. سنّی و شعیه پذیرفته اند که این آیه درحجّةالوداع نازل شده است).
«أَظْهِرْ مِنَ الْبَا لِهذَاالْخَلْقِ نقْطَتُهَا
لِیَعْرِفُوهَا کَمَا هُمْ یَعْرِفُونَکَ بِی»
آشکار کن برای خلایق رمز نقطه با(ی بسم الله الرّحمن الرّحیم) را تا آنها هم آن را بشناسند؛ همچنان که تو را به وسیله من شناختند (در حدیث معروف آمده است که: اَللَّهمَّ عَرِّفْنِی نَبِیِّکَ).
«بَلِّغْ وَ إِلاَّ فَلَمْ تَبْلِغْ رِسالَتَهُ
وَ الله عاصِمُهُ منْ شرِّ ذِی النَّصَبِ»
ابلاغ کن که در غیر این صورت، رسالت را ابلاغ نکرده ای، و خداوند تو را از شرِّ بدخواهان حفظ می کند.
در این اشعار سبب و مکان نزول آیه تبلیغ بیان شده است.
2- ایشان ادیب و لغت شناسی عالی رتبه بودند. در شرح دعای سمات، نظریّه لغویّین را در مورد لغات دعا بیان می کند. سپس، نظر آنان را با توجّه به آیات و سخنان فصحای معاصر معصومین، علیهم السّلام، مردود اعلام می کند؛ مثلاً در مورد لغتِ «المغالق» که در جمله «اَلَّذِی إِذَا دُعِیتَ بِهِ عَلَی مَغَالِقِ أَبْوَابِ السَّمَاءِ لِلْفَتْحِ بِالرَّحْمَةِ إِنْفَتَحَتْ» می فرماید: «المغالق » جمع «مغلّقه»، با تشدید لام، است که برای مبالغه، مشدّد آمده است و جمعِ «مغلقه» نیست که لغویین گفته اند و آن، اضافه صفتی به موصوف خود است و اگر بگویی که چرا آن را جمع «مغلوق» نگرفته ای، می گوییم «الغلق» لغتِ پَستی است. ابوالأسود دُئلی گوید:
«لاَ أَقُولُ لِقَدْرِ الْقَوْمِ قَدْ غَلِیَتْ
وَ لاَأَقُولُ لِبَابِ الدَّارِ مَغْلُوقِ»
در ادامه می گوید: «ما از «الغلق» و «الاغلاق» تنها به جهت تبعیّت از آنچه در کتاب عظیم آمده است، اعراض نمودیم؛ زیرا خداوند سبحان در سوره یوسف می فرماید: «وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ» و شایسته است متأدّبان به آداب شرعیّه، در تمام کارها و گفتارشان چنین باشند و شواهدی نیز از عمل پیامبر (ص) نقل می کند. هنگامی که رسول خدا (ص) برای سعی بین صفا و مروه، از صفا شروع کردند، فرمودند چون خداوند در بیان حُکْم سعی از صفا آغاز فرموده است: «إِن الصفَا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ» (البقره/158)» (قاضی، 1386، ب: 31).
3- استفاده از قاعده سیاق برای تفهیم مفردات و جملات آیات، روش همیشگی علاّمه طباطبائی است و سیاق در صورت تعارض با خبر واحد، مقدّم است و علاّمه شاگرد تفسیری مرحوم قاضی است و این روش را از ایشان یاد گرفته است، چون علاّمه قاضی ادیب و شاعر متبحّر بوده اند.
4- یکی از قواعد قرآن شناسی، شناخت آیات کلیدی است که در پرتو آن، سایر آیات قرآن روشن می شوند و به فهم غرض و مقصد سوره کمک شایانی می کنند. معنای «بسم الله الرّحمن الرّحیم » در هر سوره با توجّه به غرض سوره روشن می گردد. علاّمه طباطبائی در این رابطه می فرماید: «بسم الله در سوره حمد راجع به غرضی است که در خصوص این سوره است و آن معنایی که از خصوص این سوره به دست می آید و از ریخت این سوره برمی آید، حمد خدا است، اما نه تنها به زبان، بلکه به اظهار عبودیّت و نشان دادن عبادت و کمک خواهی و درخواست هدایت. پس، کلامی است که خدا به نیابت از طرف بندگان خود گفته، تا ادب در مقام اظهار عبودیّت را به بندگان خود بیاموزد و اظهار عبودیّت از بنده خدا همان عملی است که می کند و قبل از انجامش، «بسم اللّه» می گوید و امر ذی بال و مهم همین کاری است که اقدام بر آن کرده است. پس، ابتدا به نام خدای سبحان هم راجع به او است و معنایش این است: خدایا من به نام تو عبودیّت را برای تو آغاز می کنم. پس، باید گفت: متعلّق باء در بسم اللَّه سوره حمد، «ابتدا» است. در حقیقت، می خواهیم اخلاص در مقام عبودیّت و گفتگوی با خدا را به حدِّ کمال برسانیم و بگوییم: پروردگارا! حمد تو را با نام تو آغاز می کنم تا این عمل من نشانه و مارک تو را داشته باشد و خالص برای تو باشد» (طباطبائی، بی تا، ج1: 14).
علاّمه در هر سوره و در آغاز بحث، غرض آن را بیان می کند. سوره حمد را به عنوان مثال بیان کردیم. این روشی است که از علاّمه قاضی آموخته اند. در این رابطه آیةالله جوادی میگوید: از علاّمه طباطبائی سؤال کردم که چرا سوره یس را قلب قرآن می نامند؟ در جواب فرمود: همین سؤال را از استادم سیّدعلی قاضی (ره) پرسیدم. ایشان فرمود: به خاطر آیه «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (یس/82)» (موسوی همدانی، 1374: 19). با شناخت آیات برجسته، وجه تسمیه سوره و غرض آن روشن می شود.
5- قرآن جامع علوم گذشتگان و آیندگان می باشد، بلکه مهیمن بر کتُب انبیاء است. علاّمه قاضی(ره) در اشعار غدیریه تذکّر داده است:
«مَا أُوتِیَ الْأَنْبِیَاءُ مِنْ رَبِّهِمْ وَ کَذَا
مَا جَاءَ وَحْیاً وَ مَا یُدْرِیهِ کُلُّ نَبِیٍّ»
آنچه از طرف خداوند متعال به پیامبران عطا شده است و نیز آنچه بر آنان به صورت وحی نازل شده و آنچه همه پیامبران از آن آگاه بوده اند (در قرآن آمده است).
«وَ کُلُّ عِلْمٍ فَفِی الْقُرْآن أَجمَعُهُ
مهَیْمِنُ الْکتُبِ فِی تِبْیَانِهِ الْعَجَبِ»
قرآن، جامع همه دانشهاست و با بیان عربی شیرین خود بر همه کتاب ها تسلّط دارد (جامع علوم کُتُب انبیاء است و مطالب اضافه نیز دارد).
«وَ کُلَّمَا فِیهِ مَجْمُوعٌ بجُمْلَتِهِ
فی سورَةِ الْحمْدِ سَبْعُ نُخْبَةِ النُّخَبِ »
و هر آنچه در سوره حمد است، خلاصه ای است از معانی بسیار که در قرآن موجود است.
نکاتی که در اشعار ایشان موجود است، عبارت هستند از:
الف) قرآن در آیات متعدّدی خود را مصدّق و مهیمن کُتُب انبیاء معرّفی می فرماید: «وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بیْنَ یدَیْهِ منَ الْکِتَابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْه» (المائده/48) و در آیات دیگر، قرآن تفصیل دهنده سایر کُتُب معرّفی می کند: «وَ مَا کانَ هذَا الْقرْآنُ أَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ الْکِتابِ لاَ رَیْبَ فِیهِ منْ رَب الْعالَمینَ» (یونس/37). علاّمه قاضی (ره) با بیت اوّل و دوم به همه آیات و روایات اشاره می کند و لسان او این است که قرآن جامع، شارح و مهیمن بر کُتُب انبیاء است.
ب) آیات و سُوَر قرآن ناظر به همدیگر می باشند: «اَللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثانِی » (الزُّمر/23). مثانی، منعطف شدن به همدیگر است؛ یعنی آیات و سُوَر قرآن ناظر به یکدیگر می باشند و توجّه به این مطلب، ممارست بیشتر را طلب می کند که مرحوم قاضی از این توجّه برخوردار بودند. به همین دلیل، در شعر خود می گوید که سوره حمد، جامع قرآن است: وَکُلَّمَا فِیهِ مَجْمُوعٌ بِجُمْلَتِهِ....
ج) قرآن با عبارات کوتاه و الفاظ کمتر، معانی بسیاری را بیان کرده است. این مسأله علل مختلف دارد که به اختصار بدانها اشاره می شود:
1- خداوند متعال، پیامبر(ص) را مبیِّن قرآن قرار داده است و در آیات متعدّد به این مطلب تصریح فرموده است: «وَ أَنزَلْنَا إِلَیکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (النّحل/44). آیه 2 از سوره جمعه و آیات دیگر و نیز در روایات متعدّد آمده است که همه علوم در قرآن وارد شده است و استخراج آن ها در توان معصومین، علیهم السّلام، می باشد.
2- الفاظ بر روح معانی وضع شده اند، لذا تحوّلات با مصادیق گوناگون، باعث از بین رفتن آیه نمی شود، بلکه آیات در هر زمان بر مصادیق تطبیق می کنند، چون در هر اسم و جمله ای غرض باقی باشد، آن اسم و جمله بر مصادیق خود دلالت خواهد کرد. در این رابطه، مرحوم قاضی می فرماید: «سنجش هر چیزی به تناسب خودش می باشد؛ مثلاً میزان گندم و جو، ترازوی مادّی است و میزان شعر، علم عروض. بنابراین، کلمه از هر کس صادر شود، از درون او خبر می دهد و کلمه از خداوند متعال حکایت از اراده الهی می دهد» (قاضی، 1386، ب: 68). این بحث در روایات به عنوان جری و تطبیق آمده است که قرآن مانند آفتاب در هر زمانی بر مصادیق خود نورافشانی می کند.
6- روش تفسیری علاّمه قاضی، تفسیر قرآن به قرآن است که این روش را در شرح دعا نیز به کار می گیرند. ایشان در ابتدای شرح دعای سمات، «بسمله» را شرح می دهد و مباحث مختلف، از قبیل اینکه در هر سوره، آیه مستقل می باشد و روایاتی در فضایل آن بیان می کند و «بسم الله الرّحمن الرّحیم» سبب فتح ابواب معنوی برای بنده می گردد و اگر چنین حالتی پیش نیامد، برای کامل شدن عقل به درگاه خداوند تضرّع کند، چون اولوالالباب به آیات الهی متذکّر می شوند و سایر مباحث در مورد «بسم الله» را به تفسیر واگذار می کند. لازم به ذکر است که شرح دعا با آیات در موارد متعدّد بیان شده است.
7- علاّمه قاضی (ره) در حدیث شناسی متخصّص بودند. به همین دلیل، علاّمه طباطبائی خود را شاگرد تفسیری و فقه الحدیثی قاضی(ره) معرّفی کرده است. لذا در اشعار خود و شرح دعای سمات به صورت ضمنی و صریح به روایات اشاره می کند و روایات را به قرآن عرضه می کند. بنابراین، شرح دعا با آیات به طور ضمنی عرضه دعا به قرآن است، چون دعا از اقسام روایات است و عرضه روایات و اعمال به قرآن، روش پیامبر(ص) می باشد. وقتی آن حضرت (ص) سعی بین صفا و مروه را از کوه صفا شروع کردند، فرمودند چون خداوند در بیان حکم سعی از صفا آغاز نمود: «إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ منْ شعَائِرِ اللَّهِ» (البقره/158).
8- ایشان تبحّری کم نظیر در تفکّر عقلی داشت و در موارد مختلف برای شرح آیات و دعا از تحلیل عقلی استفاده می کرد. علاّمه طباطبائی از استاد خود مرحوم قاضی در بحث عصمت امام و در ذیل آیه 124 از سوره بقره نقل می کند: «در اینجا بد نیست به یک سرگذشت اشاره کنم و آن اینکه شخصی از یکی از اساتید ما (قاضی) پرسید: به چه بیانی این آیه دلالت بر عصمت امام دارد؟ او در جواب فرمود: مردم به حُکم عقل از یکی از چهار قِسم بیرون نیستند و قسم پنجمی هم برای این تقسیم نیست؛ یا در تمام عمر ظالم هستند و یا در تمام عمر ظالم نیستند، یا در اوّل عمر ظالم و در آخر توبه کار هستند، و یا به عکس، در اوّل صالح، و در آخر ظالم هستند، و ابراهیم (ع) شأن او اجلّ از این است که از خدای تعالی درخواست کند که مقام امامت را به دسته اوّل و چهارم از ذُریّه اش بدهد. پس، به طور قطع، دعای ابراهیم شامل حال این دو دسته نیست. باقی می ماند دوم و سوم، یعنی آن کسی که در تمامی عمر خود ظلم نمی کند و آن کسی که اگر در اوّل عمر خود ظلم کرده، در آخر توبه کرده است، از این دو قِسم، قِسم دوم را خدا نفی کرده، باقی می ماند یک قِسم و آن کسی است که در تمام عمر خود هیچ ظلم و ستمی مرتکب نشده است. پس، از چهار قِسم بالا دو قِسم آن را ابراهیم از خدا نخواست و از دو قِسم که خواست یک قِسم آن مستجاب شد و آن کسی است که در تمام عمر معصوم باشد» (طباطبائی، بی تا، ج 1: 415).
9- خطاب های قرآن از بابِ «إِیَّاکَ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یا جَارَه» است.
یکی ازمباحث علوم قرآنی، خطاب های قرآن می باشدکه در بسیاری از آیات پیامبر(ص) را مخاطب قرار می دهد، در حالی که منظور، امّت اسلامی است. مرحوم علاّمه قاضی در اشعار خود به این قاعده قرآنی اشاره کرده است:
«اَیَا بِإِیَّاکَ أَعْنِی وَاسْمَعِی نُزِلَتْ
فَلاَتَخَیَّلْ لِخَیْرِ الْخَلْقِ مِنْ عَتَبٍ»
حقایقی را بر ما آشکار کن و آیه هایی مانند ضرب المثل عربی «إِیَّاکَ أَعْنِی وَاسْمَعِی یَا جَارَه» نازل شده است. پس، جای سرزنش از بهترین خَلْق (پیامبر (ص)) باقی مگذار.
10- عرضه فرضیّات علمی به قرآن
در مباحث مختلف از علاّمه قاضی نقل کردیم که ایشان روایات و عمل افراد را با قرآن سنجش می کردند. فرضیّات علمی نیز از این قاعده مستثنی نیست، لذا نظریّات علمی را با آیات قرآن ارزیابی کرده است، در صورتی که نظریّه علمی، مخالف قرآن باشد، مردود اعلام می کند. در ذیل جمله «إِذَا دُعِیَتْ بِهِ عَلَی مَغَالِقِ أَبْوَابِ السَّمَاء»، بحثی راجع به «آسمان ها» مطرح می کند و چنین می گوید: «اکنون این سؤال پیش می آیدکه دَرهای آسمان چیست و چرا بر ما بسته شده اند و کلیدهای آنها چیست و گشاینده آن دَرها چه کسی است؟!
در جواب نظریه علمی در مورد آسمان ها نقل می کند و می گوید: «مردمانی پنداشته اند که بین آسمان ها جدایی نیست و آن فقط یک فضای بی نهایت می باشد و دلیل ادّعای آنها کشفیّات جدید با وسایل پیشرفته است. این نظریّه از چند وجه، مردود است:
1- مخالف قرآن و کُتُب انبیای پیشین می باشد.
2- مخالف کشف و شهود می باشد.
ممکن است که آسمانها همانند شیشه شفّاف باشند که طوری روی هم قرار گرفته اند که فاصله بین آنها قابل تشخیص نیست. ثانیاً در زبان عربی هر چیزی که برتری و علوّ نسبت به شخص دیگر داشته باشد، «سماء» نامیده می شود. اما درهای آسمانها همانند خود آسمانها، هم حسّی و هم معنوی هستند. درهای حسّی فراوان هستند؛ مانند خورشید، ماه، ستارگان و ابرها که خداوند سبحان می فرماید: «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ» (القمر/11). ضمناً در تمام آسمانها درهایی هستند که امر الهی از آنها بر خلق آنها نازل می شود که خداوند سبحان می فرماید: «وَ فُتِحَتِ السَّماءُ فَکانَتْ أَبْواباً » (النّبأ /19).
آسمانهای معنوی نیز بسیارند که بزرگترین و عظیم ترین آنها دل اولیای مخلص حق تعالی است که امر الهی بر قلوب ایشان نازل می شود و از آنها به عالم منتشر می گردد. همانگونه که ستارگان و ماه بر اهل زمین که گرفتار زنجیرهای حس هستند، می تابند، قلوب مخلصین و خواص نیز برای اهل آسمانهای معنوی نورافشانی می کنند. امّا بستن درها به سبب مصالح بسیاری است که کسی جز خدای سبحان به علم آن احاطه ندارد. آن موردی که در اینجا مورد توجّه ماست، کثرت گناهان و غفلت هاست که در ما انباشته می شود» (قاضی، 1386، ب: 52).
11- تناسب اسمایی الهی با افعال
مرحوم علاّمه قاضی در بیان ارتباط اسمای الهی با افعال در آیات و شرح دعای سمات، تبحّر خوبی دارد که به یک مورد اشاره می شود. در ذیل جمله «وَ بِمَجْدِکَ الَّذِی کَلَّمْتَ بِهِ عَبْدَکَ وَ رَسُولَکَ موسَی بن عُمرَان(ع)»، در مقام توضیح می فرماید: «اَلْمَجْد» یعنی عظمت، جلالت و شرف که از نظر مفهوم همانند شرف کلام است. اگر گفته شود که چه جهتی در آوردن «مجد» در کلام به جای دیگر اوصاف جمیله بوده است، گوییم: جهت آن اشاره به شرافت کلام و توجّه دادن به آن است؛ همانند فرموده خداوند سبحان «ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ» (ق/1) و فرموده خداوند متعال «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِیدٌ فِی لَوْحٍ مَحْفُوظٍ» (البروج/2221) و نیز «ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکرِ» (ص/1)؛ یعنی «صاحب شرف» و تبیین این مطلب نیاز به مقدّمه ای دارد که به صورت مختصر بیان می شود.
بدان که شرافت انسانی برای همه حیوانات و غیرحیوانات به دلیل علم اوست و به همین دلیل معلّم ملائکه گردید و استحقاق سجود پیدا کرد. از سویی، شرف علم به معلوم آن است. لذا علم الهی اشرف علوم است، چون معلوم آن اشرف معلومات است که منظور ما از آن به طور خاص، علم توحید ذات است و مرتبه پایین تر از آن در شرف، علم اسماء و صفات است که علمی شریف است و در آن علمی هم که در مورد تناسب اسماء الهی با افعال آنها وجود دارد؛ مثل شافی برای مریض و اطعام کننده برای گرسنه و شنوا برای نداکننده و مانند آنها، مجد و مجید را با تکلّم و تکلیم تنها به جهت اشاره به جلال و عزّت کلام تناسب بخشید تا ذهن ضعیف و عقل قاصر دچار توهّم بین گوینده کلام و مخاطب نگردد (قاضی، 1386، ب: 5453).
در ذیل آیات اسمای حُسنای الهی به عنوان تعلیل محتوای آیات بیان می شود؛ از قبیل اسم «غفور» و «رحیم» در پایان آیه «وَ آخرُونَ اعْتَرَفُوا بذُنُوبِهِمْ خلَطُوا عمَلاً صَالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» (التّوبه/102) که دلیل توفیق به گنهکاران است و نیز فقراتِ «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» (الفجر/14) و «إِنا منَ الْمجْرِمینَ منْتَقِمُونَ» (السجده/22) که تعلیل عذاب امت های گذشته است.
لازم به یادآوری است که تعلیل آیات به اسمای الهی از خصوصیّات قرآن می باشد، لذا علاّمه طباطبائی می گویند: «قرآن کریم در میان کتاب های آسمانی که به ما رسیده و منسوب به وحی است، تنها کتابی است که اسماء خدا را در بیان مقاصد خود استعمال می کند و علم به اسماء را به ما می آموزد» (طباطبائی، بی تا، ج8: 462).
12- ارجاع متشابهات به محکمات یکی از مباحث مهمِّ قرآنی است که علاّمه قاضی (ره) در شرح دعای سمات متن دعا را با آیات و آنگاه آیاتی که متشابه به نظر می رسد با ارجاع به آیه محکم تفسیر کردند، در ذیلِ «أَسْأَلُکَ بِنُورِ وَجْهِکَ الَّذِی تجَلَّیْتَ» برای روشن شدن تجلّی به آیه «وَ لَمَّا جاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَ لَکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فلَمَّا تجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسَی صَعِقاً فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ» (الأعراف/143) استدلال کردند و لغات آیه را شرح دادند و آنگاه نظر کسانی را که با استدلال به (أَرِنی أَنْظُر) رؤیت حسّی خدا را اثبات نمودند، با ارجاع به آیه «لاَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ» (الأنعام/103) که از آیات محکمات قرآن می باشد، استدلال مخالفین را باطل کردند. با این بیان روشن کردند که در بیان آیه ای از قرآن باید مجموعه قرآن را در نظر گرفت و آیات محکم را مرجع آیات متشابهات قرار داد. این روش در صورتی درست عملی می شود که با همه آیات محکم آشنا باشیم.
6) فهم مجموعی آیاتِ محکم
بنابراین، برای دستیابی به فهم جامع و درستی از آیات قرآن کریم، نخست باید محکمات را بشناسیم و آنها را بفهمیم. سپس متشابهات را به آنها ارجاع دهیم تا بتوانیم برداشت درستی از آیات متشابه داشته باشیم. البتّه خود آیات محکم را نیز باید به طور مجموع شناخت، چون این آیاتْ شجره طیّبه ای دارای مراتب است؛ برخی محکم تر از برخی دیگر، تا می رسد به آیه محکمی که محکمِ محکمات است و همه محکماتْ فروع آن محکم و متناسب با آن هستند. این مسأله و لزوم فهم متشابهات در پرتو محکمات، خود دلیل دیگری بر ضرورتِ «تفسیر قرآن به قرآن» است. گفتنی است که بودن آیات متشابه در قرآن که تمسّک به آنها قبل از ارجاع به محکمات، فتنه انگیز باشد، منافاتی با نور بودن تمام قرآن ندارد؛ زیرا قرآن کریم توسّط محکماتِ نورافکنْ، متشابهات خود را روشن می کند و همیشه متشابهات در پناه محکمات روشن خواهند بود و اگر کسی متشابه را به تنهایی مدار استناد خود قرار دهد، به دام فتنه مبتلا می گردد.
متشابه در مقابل محکم است و محکم، چه دارای یک معنا باشد یا چند معنا (بسیط یا مرکّب)، موجب شبهه نمی گردد، اما متشابه خواه دارای یک معنا باشد یا چند معنا، موجب شبهه می شود؛ زیرا مضموم ظاهری آن شبیه حقّ است، ولی حق نیست. بنابراین، تقابل محکم و متشابه در القای شبهه و عدم القای آن است نه در بساطت و ترکیب.
نتیجه گیری
با توجّه به مطالب مذکور، نتایج زیر از روش تفسیر علاّمه سیّدعلی قاضی (ره) روشن می گردد:
1- روش تفسیر ایشان تفسیر قرآن به قرآن می باشد و در این روش از معصومین، علیهم السّلام، تبعیّت کرده است.
2- در بیان آیات، از سنّت قطعی و عقل برهانی استفاده کرده است.
3- مطالب علوم قرآنی را در قالب شعر بیان کرده است؛ از قبیل شأن نزول و محلِّ نزول آیه تبلیغ ولایت.
4- تناسب اسمای الهی با افعال را به زیبایی بیان کرده است.
منابع و مآخذ
- قرآن کریم.
- آلوسی، سیّد محمود. (1415ق.). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دارالکُتُب العلمیّه.
- ابن زین الدّین، حسن (الشهید الثانی). (بی تا). معالم الدّین. تهران: مکتبة العلمیّة الإسلامیّة.
- ابن فارس، احمد. (بی تا). معجم مقائیس اللّغه. قم: دفتر تبلیغات قم.
- جوادی آملی، عبدالله. (1387). تفسیر موضوعی قرآن در قرآن. قم: نشر اسراء.
- حسینی تهرانی، سیّد محمّدحسین. (بی تا). مهر تابان. بی جا: باقرالعلوم.
- الرّاغب الإصفهانی، محمّد بن حسین. (بی تا). معجم مفردات الفاظ القرآن. قم: اسماعیلیان.
- رجبی، محمود. (1387). روش تفسیر قرآن. قم: زیتون.
- سبحانی، جعفر. (1423ق.). محاضرات فی الإهیّات. قم: اعتماد.
- -------- (1427ق.). کلّیات فی علم الرّجال. قم: الإمام الصّادق(ع).
- سیوطی، جلال الدّین. (1382). الإتقان فی علوم القرآن. تهران: انتشارات کبیر.
- طباطبائی، سیّد محمّدحسین. (بی تا). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: اسماعیلیان.
- فیّومی، احمد بن محمّد. (1928م.). المصباح المنیر. قاهره: المطبعة الأمیریّه.
- قاضی، سیّد محمّدحسن. (1386). الف. آیة الحق. تهران: حکمت
- قاضی، سیّد علی. (1386). ب. شرح دعای سمات. تهران: شمس الشّموس.
- کُلینی. محمّد بن یعقوب. (1348). الکافی. تهران: دار الکُتُب الإسلامیّه.
- مجلسی، محمّدباقر. (1403ق.). بحارالأنوار. بیروت: دار إحیاء التّراث العربی.
- مسعودی، عبدالهادی. (1386). روش فهم حدیث. تهران: ارشاد.
- مؤدّب، سیّدرضا. (1380). روشهای تفسیر قرآن. قم: سپهر.
- مؤسّسه فرهنگی مطالعات شمس الشّموس. (1390). عطش. تهران: هیأت تحریریّة مؤسّسه فرهنگی مطالعات شمس الشّموس.
- موسوی همدانی، سیّد محمّدباقر. (1374). ترجمه تفسیر المیزان. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرّسین حوزه علمیّه قم.
پی نوشت:
[1] «فقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبنَاءَنَا وَ أَبنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنفُسَکُمْ»(آل عمران/61).