البته درباره «آنتونی داونز» باید یادآور شد که او اقتصاددان آمریکایی (2021-1930)، متخصص در سیاست عمومی و مدیریت دولتی است. او از سال 1977 عضو ارشد موسسه بروکینگز در واشنگتن دیسی بوده است. پیش از سال 1977، داونز به مدت 18 سال عضو و سپس رئیس شرکت تحقیقات املاک و مستغلات بود، مشاوره سراسری که به تصمیمگیرندگان خصوصی و دولتی در مورد سرمایهگذاری در املاک و مستغلات، سیاستهای مسکن و امور شهری مشاوره میداد. او همچنین به عنوان تحلیلگر ارشد در شرکت RAND و استاد در دانشگاه شیکاگو خدمت کرد.
زمانی که داونز در سال 1952 از رشته علوم سیاسی و روابط بینالملل کالج کارلتون فارغالتحصیل شد، ماندگارترین درس دموکراسی را نه از استادانش که از همکلاسیهای خود آموخته بود. وی هنگام تحصیل در دوره کارشناسی، بهعنوان رئیس انجمن دانشگاه انتخاب شد و به تمام وعدههای پیش از انتخاب شدنش عمل کرد، اما متوجه شد که این مساله به هیج عنوان برای هزار دانشجوی دانشگاه مهم نبود. بنابراین نتیجه گرفت که بیتفاوتی انتخاباتی عملی است عقلانی، چرا که برنامه او بهعنوان رئیس انجمن ربط چندانی به زندگی دانشجویان نداشت. همین تجربه بود که داونز را به سمت نگارش رساله دکترایش سوق داد؛ رسالهای که پایه و اساس دو کتاب معروف وی، یعنی نظریه اقتصادی دموکراسی (1957) و درون بوروکراسی (1964) را شکل میداد. داونز باوجود اینکه در 27 سالگی با مدرک دکترا از دانشگاه استنفورد فارغالتحصیل شده بود، اصرار داشت که او را آقای داونز صدا کنند. وی هرگز بهصورت رسمی در هیچ دانشگاهی مشغول به کار نشد و تمام عمر خود را یا در موسسه بروکینگز مشغول تحلیل اقتصادی انتخابات و ترافیک و شهرسازی بود یا در شرکت املاک و مستغلات پدرش کار میکرد.
به بهانه ترجمه کتاب «نظریه اقتصادی دموکراسی» غرفه انتشارات «دنیایاقتصاد» در سیوسومین نمایشگاه بینالمللی کتاب میزبان «رسول قنبری» مترجم این اثر بود تا در گفتوگویی با امیرحسین شکرابی (نویسنده، مترجم و دانشجوی دکترای اقتصاد) به گفتوگویی درباره این کتاب بنشینند.
امیرحسین شکرابی: معرفی از آنتونی داونز و جایگاهی را که در جغرافیای اقتصادی دارد، معرفی کنید.
رسول قنبری: من با داونز در دانشگاه زنجان و در کلاسهای درس بخش عمومی آقای دکتر جباری آشنا شدم. داونز از این لحاظ برای من جذاب بود که فردی آکادمیک نبود، البته در آمریکا این موضوع رایج است که آکادمیسین نباشید، اما کارهای آکادمیک انجام بدهید و از این طریق نیز کسب درآمد داشته باشید، چرا که پژوهشکدهها و اندیشکدههای مستقل وجود دارند. داونز نیز مثل رونالد کوز و جیمز بیوکنن پیرو مکتب خاصی نیست؛ اگرچه بهشدت تحتتاثیر مکتب نئوکلاسیک است. او وارد مباحثی شد که اقتصاددانها آن را چندان مهم نمیپنداشتند، مانند مباحث دموکراسی، ترافیک و شهرسازی. آثار او بنیان نظری بسیار قویای برای آثار متعاقب فراهم کرده است. او ابتدا فضای نظری دموکراسی را نقد کرده و پس از آن نظریه خودش را بنا کرده است.
داونز یک کتاب دیگر به نام «درون بوروکراسی» دارد که به نظرم این کتاب تکمیلکننده کتاب «نظریه اقتصاد دموکراسی» است. او کتاب اولش را به عنوان تز دکترایش نوشت و کتاب بعدی خود را در سال 1964 به نگارش درآورد. او برخلاف سایرین که دولت را با مفهوم سنتیاش تشریح میکنند، در این کتاب توضیح میدهد که دولت چگونه در یک جامعه مدرن شکل میگیرد، ساختار آن را تشریح میکند و در کتاب درون دموکراسی جزئیات این ساختار را مشخص میکند.
شکرابی: به موضوعی بسیار خوب اشاره کردید، او در مباحث اقتصادی درباره انسان عقلایی صحبت میکند که چگونه یک فرد، بیشینهسازی سود را به بیشینهسازی رای تبدیل میکند. یعنی لزوما فرد تنها در حوزه اقتصاد کنش انجام نمیدهد، بلکه در حوزه سیاست نیز کنشگر است. موضوع آن است که حکومت، رایدهنده و حزب در چه جایگاهی قرار میگیرند. آن موضوعی که داونز پس از این مساله سراغ آن میرود و آن را پرورش میدهد، زمانی که ما از بیشینهسازی رای صحبت میکنیم، بالطبع هزینه و فایده رای را محاسبه میکنیم که اگر برای ما همراه با سود باشد رای میدهیم و اگر هزینه آن بیشتر از منفعت آن باشد، رای نمیدهیم. نکته آنجاست که او میگوید در شرایط عادی، هزینه جمعآوری اطلاعات و درگیر شدن با مباحث و... آنقدر بالاست که این هزینههای بالا شاید توجیه نداشته باشد. حداقل از این جهت که وقت و هزینه و انرژی صرف میشود، اما فقط یک رای دارید. در شرایط عادی ممکن است هزینه رای دادن بیشتر از منافع آن باشد، بنابراین عقلانی بهنظر نرسد. او میگوید زمانی شما چنین کنشی دارید که از رفتار سایر افراد مطمئن باشید.
قنبری: داونز همان ابتدا موضع خودش را مشخص میکند که رای دادن کاری غیرعقلانی است و بهتر است که رای ندهید. البته او تعریف خوبی از عقلانیت ارائه میکند که عقلانیت هدف نیست، بلکه ابزاری است برای رسیدن به هدف. دو مثال در این راستا ارائه میکند، در یک مثال عنوان میکند که راهب بودایی تصمیم میگیرد به دل جنگل برود و به عرفان برسد، از منظر افراد دنیای مدرن کار غیرعقلانی انجام میدهد، اما از نظر خودش کار عقلانی انجام میدهد. سپس مثالی در مورد انتخابات میزند و میگوید برای نمونه فردی به صورت متعصبانه طرفدار حزبی است و علاقه دارد که به آن حزب رای بدهد، اما همسرش میگوید که اگر به حزب مقابل رای ندهی من از تو جدا خواهم شد و اگر فرد برای حفظ زندگی شخصیاش به حزب مخالف رای دهد، در حقیقت کار عقلانی انجام داده است. او در مورد ماهیت دولت مباحث خوبی را مطرح میکند. اساس حرکت داونز دو مساله است، یکی بحث دولت و حکومت و دیگری بحث رایدهنده عقلانی. او مطرح میکند که دولت در جوامع دموکراتیک باید 8 ویژگی داشته باشد، اول اینکه انتخابات کاملا بهصورت دموکراتیک برگزار شده باشد. دوم اینکه انتخابات طی دورههای مشخص برگزار شود. سوم افراد بالغی که عقل سلیم دارند و ساکن آن کشور هستند، میتوانند رای بدهند. چهارم هر فرد تنها یک حق رای دارد و رای قابل خرید و فروش نباشد. پنجم اینکه حزبی که به قدرت میرسد، باید از حمایت اکثریت برخوردار باشد. ششم حزب بازنده تلاش نمیکند، حزب برنده را سرنگون کند. هفتم حزب برنده نیز تلاش نمیکند که جلوی فعالیت حزب بازنده را بگیرد و هشتم اینکه حداقل دو حزب با همدیگر رقابت میکنند. اگر حکومتی طی فرآیندی انتخاب شده باشد که این 8 ویژگی را داشته باشد، میتوانیم ادعا کنیم که یک حکومت و دولت دموکراتیک بر سر کار آمده است. او میگوید جیمز بیوکنن در مقاله «نظریه محض مالیه» دو فرض نادرست درباره دولت مطرح میکند: انسانانگاری دولت، و دوم اینکه فکر میکند دولت برآیند ساختار تکتک افراد است. به دو دلیل این فروض اشتباهند. اگر ما دولت را دارای شخصیت انسانوار فرض کنیم باید عملکرد و کنش او فارغ از حاکمان، دارای ثبات باشد. در فرض دوم نیز آن موضوع مطرح است که گویا اشخاص هستند که مشخص میکنند دولت باید چه کند و خود دولت فرضا دارای روح جنگل نیست، بلکه جمع جبری تکتک درختان است. هم اهداف و هم منافع افراد میتواند بر ساختار دولت تاثیر بگذارد. البته دولت نیز میتواند بر ساختار یک جامعه و افراد آن جامعه تاثیرگذار باشد. طبیعی است که هر حزبی که به قدرت میرسد تمایل دارد به اهداف خود نیز برسد، اما اینگونه نیست که از قدرت مطلق برخوردار باشند، چرا که گاهی مجبور به دادن امتیاز هستند تا در مقابل بتوانند امتیازهایی بگیرند. در این زمینه تعریف او شبیه تعریفی است که لنین ارائه میکند. لنین میگوید دولت یعنی چه کسی بر چه کسی و به نفع چه کسی حکومت کند. البته دیدگاه داونز تا حدی پوزیتیویستی و قابل نقد است.
شکرابی: بحث را به جای خوبی رساندید، در بین متفکران انتخاب عمومی، صحبت «جیمز بیوکنن» قابلتوجه است. او میگوید، انسان در شرایط عادی بهدنبال بیشینهسازی سود خودش است. حال اگر این فرد در راس حکومت قرار بگیرد، آیا تغییر میکند، بدون شک تغییر نمیکند. پس چرا در جایگاه جدید خود بهدنبال همان منافع نباشد. او تاکید میکند اگر برای دولت قدرت بالایی را بخواهید در نظر بگیرید، آن آدمی که در چارچوب فردی بهدنبال نفع خودش است اگر در راس قدرت قرار بگیرد، چه خواهد کرد؟ باید بیش از پیش از این موضوع ابراز نگرانی کرد. به نظرم داونز این مساله را بهدرستی نقد میکند و میگوید، شرایط آنقدر ساده نیست که بگویم جامعه یعنی جمع تکتک افراد. داونز این جمع جبری را نقد کرده و بیان میکند، کنشهای کنشگران معطوف به پیروزی انتخابات است. در بخشهایی از این کتاب درباره ایدئولوژی صحبت میکند و میگوید، برخی مواقع با اولویت دادن به ایدئولوژی ممکن است که پیروزی بهوجود بیاید، اما ایدئولوژی امری است که مانع پیروزی شما میشود. این چالش وجود دارد و فرض ما آن است که آن کنشگر عقلایی، انتخابش پیروزی انتخابات است. در انتخابات کنشهای احزاب معطوف به اکثریت است. بحث ما در اینجا عمیقتر از مباحثی است که طرفداران مکتب اتریش مطرح میکنند که در جامعه وجود ندارد. اگر بدون تعصب نگاه کنیم، دعوا بر سر دولت و بازار یا فرد و جمع نیست، بلکه بر سر این موضوع است که بتوانیم رفتار بهتری انجام بدهیم.
قنبری: در حقیقت بحث بر سر منافع است که کجا میتوان منافع را از همدیگر تمیز بدهید و کجا میتوان ائتلاف کرد. اتفاقا تعریفی که داونز از حزب میدهد، تعریف دقیقی است. میگوید، حزب گروهی از افراد هستند که گرد هم آمدهاند تا پیروز انتخابات شوند. اما تضادی را مطرح میکند که بین اعضای حزب وجود دارد: آیا فرد بر اساس آکسیوم نفع شخصی وارد حزب میشود یا بر مبنای اصل کنش حزبی؟ او میگوید عضو حزب به هر دو دلیل وارد آن میشود، یعنی هم در راستای نفع شخصی و هم در راستای نفع حزب عمل میکند. تمام بوروکراتها بهدنبال قدرت، درآمد و اعتبار هستند و این دلایل ورود به حزب است و البته در کنار هر یک از اینها، شخص منافع حزب را نیز پیش میبرد. از نظر شهروند، باید این پرسش مطرح شود که منافع شهروند از چه منظری قابل تامین است. از منظر حکومت، وظیفه قوه مجریه اداره سازوبرگ دولت است و حزب نیز بهدنبال آن است که قدرت را به دست بگیرد. البته این در نظامهای دو حزبی صادق است و ممکن است برخی نظامها چند حزبی باشند که در این صورت، بحث ائتلاف پیش میآید که چگونه میتوان ائتلاف کرد که خود این امر موضوع بسیار پیچیدهای است.
شکرابی: اگر نظام دو حزبی باشد، کار سادهتر است، اما در نظام چند حزبی، احتمال دارد شخص به حزبی رای دهد که کمتر به آن علاقه دارد، چرا که فکر میکند حزب خودش رای نمیآورد و رای دادن به حزب خود یعنی احتمال دارد حزبی که از آن متنفر است به قدرت برسد. از این رو رسیدن به این آگاهی که کدام حزب برای ائتلاف بهتر خواهد بود، مشکل میشود و مولفههای انتخاب سختتر خواهد شد و این موضوع ممکن است سبب عدممشارکت شود.
قنبری: کسب اطلاعات مستلزم هزینه است. یعنی اگر جریان اطلاعات آزاد و رایگان باشد، دستکم باید برای آن وقت گذاشت. البته ممکن است برخی مواقع ارزش نداشته باشد که برای آن وقت گذاشت و در اینجا موضوع ایدئولوژی حزبی مطرح میشود. بنابراین شهروند بهدنبال ایدئولوژی احزاب است و بر اساس آن تصمیم میگیرد. موضوع آن است که رفتار شهروند در قبال این احزاب چیست، بهنحوی که منافع خودش نیز تامین شود.
شکرابی: داونز همواره تلاش میکند که به لایههای عمیقتر برود. در انتخابات همواره فکر میکنیم که افراد یک رای دارند، اما نفوذ افراد، مهم است و مشخص میکند که رای آنها چه اندازه اهمیت دارد. این بازی برنده و بازنده دارد. آن کسی که قرار است به حکومت برسد باید با این وعده بیاید که ما برای یک عده نفعی ایجاد میکنیم و این در ازای ضرری است که برای عدهای دیگری ایجاد میشود. این موضوع در بازی مشخص است و البته دیدن آن است که مهم بهشمار میرود و این طرز نگاه است که داونز را متمایز از دیگران کرده است. او قصد ندارد که یک سیستم آرمانی مطلوب را ترسیم کند. او بحث نفوذ و اثرگذاری را مطرح میکند.
قنبری: داونز عقلانیت را مطرح میکند، اما نااطمینانی نیز وارد میشود. این نااطمینانی است که ایدئولوژی را برای شهروند مهم میکند. چرا که ایدئولوژی به شما امکان میدهد که اعتمادپذیری، یکپارچگی و مسوولیتپذیری حزب را بسنجید. منظور از اعتمادپذیری این است که بتوان کنش فردای حزب را پیشبینی کرد. یعنی حزبی که همواره به وعدههایش عمل نکرده، اعتمادپذیرتر از حزبی است که به نیمی از وعدههایش عمل کرده است. همچنین کل سیاستهای آن باید دارای یکپارچگی باشد و الگوی کنش ثابت و مشخصی داشته باشد.
شکرابی: موردی که در مباحث اهمیت دارد، طرح این موضوع است که حکومت تا کجا هزینههایش را بالا میبرد. این نکته مهمی است که سقف این افزایش هزینهها تا کجاست و آیا به ایدئولوژی ربط دارد؟ البته این مساله کاملا معطوف به کسب و حفظ قدرت است. این پیام مهمی در شناخت کنشگری حکومت دارد. داونز در این زمینه بسیار کار کرده است. طرفداران مکتب اتریش عنوان میکنند که دموکراسی نسخه کمرنگشده کمونیسم است و معتقدند که بین انتخاب بد و بدتر، پادشاهی مطلقه بهتر از دموکراسی است. داونز نگاههای خطی به حکومت پادشاهی و دموکراسی را کنار میزند. واقعیت این است که ما در سیر خطی قرار نداریم. دولت وعدهای میدهد و مردم اثرات آن را میبینند و خواسته خود را مطالبه میکنند و از مطالبه مردم است که حکومت دوباره وعده میدهد. این مسیر یکطرفه نیست و در دورههای زمانی وعده و مطالبه مردم تغییر میکند. مزیت اصلی بحث داونز، مسائل مربوط به حکومت و دموکراسی است.
قنبری: داونز عنوان میکند اینگونه نیست که یک حزب به قدرت برسد و تا آخر بتواند بر سرکار بماند. احزاب مقابل میتوانند روی آن تاثیر بگذارند. یا در این میان ممکن است حزب جدیدی شکل بگیرد، یا گروههای فشار ایجاد شوند که حزب به سیاستهای قبلی خود بازگردد. به بیانی اینگونه نیست که با یک جهان ایستا روبهرو باشیم، چراکه جامعه پویاتر از تصورات ماست.
شکرابی: در کل این کتاب هم جنبه آموزشی خوبی برای کسانی که قصد دارند وارد این حوزه شوند، دارد و هم اینکه جنبه عمومی برای کسانی که میخواهند با واقعیت آشنا شوند، دارد. لازم نیست که این کتاب را تنها به دانشجویان اقتصاد معرفی کنیم، عموم هم میتوانند از آن بهره بگیرند.
قنبری: هر چند داونز کتابی اقتصادی نوشته است، اما به گفته خود او، این کتاب را عمدتا برای دانشجویان غیراقتصادی و اندیشمندان علوم سیاسی نگاشته است.
همچنین علاوه بر کتاب نظریه اقتصادی دموکراسی، کتاب دیگر آنتونی داونز با عنوان «درون بوروکراسی» نیز بهزودی از همین مترجم و توسط انتشارات «دنیایاقتصاد» روانه بازار خواهد شد.