ماهان شبکه ایرانیان

مبارزات فرهنگی- تبلیغی امام حسن عسکری(ع)

دوران امام حسن عسکری(ع)،با پایان دوران حضور امامان در بین مردم مقارن گشت. امام عسکری(ع)،سکان دار هدایت امت در گردنه ای سخت به نام «غیبت» قرار گرفت

مبارزات فرهنگی- تبلیغی امام حسن عسکری(ع)

اشاره

دوران امام حسن عسکری(ع)،با پایان دوران حضور امامان در بین مردم مقارن گشت. امام عسکری(ع)،سکان دار هدایت امت در گردنه ای سخت به نام «غیبت» قرار گرفت. همان پدیده ای که به تعبیر خود پیشوایان معصوم(ع)، امتحانی سخت و بزرگ بر مؤمنان خواهد بود. دوران امامت امام عسکری(ع) از جهات دیگری نیز حائزاهمیت است. قلمرو بزرگ حکومت عباسی و ورود افکار و اندیشه های مختلف از بلاد دور و نزدیک به سرزمین اسلامی از نکات قابل توجه این دوره است. زبان ها، نژادها، فرقه ها و قومیت های گوناگون در بین مسلمانان به سر می بردند در حالی که دور دوّم حاکمیت عباسی شروع شده است که همان دوره ی بی کفایتی و افول قدرت خلفای عباسی و ورود عناصر تُرک از نواحی شمالی و ماوراءالنهر به دربار عباسی، که آن چنان خلیفه را در مشت خود داشتند که حتی گاه، خلیفه را تازیانه می زدند یا او را از حکومت، خلع می کردند و این هرج ومرج، فشارها را بر مردم، به خصوص بر شیعیان بیش تر می کرد. امام عسکری(ع) با توجه به موقعیتی که داشت، روش هایی را برای ارتباط با شیعیان و انجام فعالیت های فرهنگی - تبلیغی خود انتخاب می کرد. ایشان در دوران زندگی خود، کاملاً تحت نظر بود و گاه در زندان حکومت عباسی به سر می برد. با این حال، وظایف امامت را به خوبی با بهترین روش ها اجرا می فرمود که گوشه هایی از تلاش های فرهنگی - تبلیغی آن حضرت را در پی می خوانید.

1. حضور در خانۀ شیعیان

از جمله عنایات آن حضرت به شیعیان این بود که هرگاه مصلحت می دید، به شیعیان دستور می داد که بعد از نماز عشاء در خانۀ یکی از شیعیان - که از پیش معین شده بود - گرد هم آیند تا با آنان دیدار کند. شیعیان، به دستور حضرت در آن جا گرد هم می آمدند و مشکلات و مسائل شرعی خود را با حضرت در میان می گذاشتند. نوشته اند: گاهی امام عسکری(ع) شخصی را نزد یاران و شیعیان خود می فرستاد و در پیامی، به آنان دستور می داد که در شبی معین، به خانه ای معین بروند تا ایشان را در آن جا ملاقات کنند. این در حالی بود که نگهبانان حکومتی، شب و روز از مکانی که حضرت در آن سکونت داشت، مراقبت می کردند و هر پنج روز یکبار، نگهبانان تعویض شده، گروه دیگری به جای آنان گمارده می شدند و به آنان سفارش می کردند که امام را تحت نظر گرفته، حتی لحظه ای محل مأموریت خود را ترک نکنند.

یاران و شیعیان امام در ساعت معین شده به مکانی که امام تعیین فرموده بود، می رفتند و جالب این که حضرت قبل از آن ها در آن جا حضور پیدا می کردند. آنان، مسائل و نیازهای خویش را به حضرت عرضه می کردند و ایشان به تناسب جایگاه و درک و رتبۀ آنان، نیازهایشان را برآورده می ساخت و آن ها با دیدن معجزات امام، به خانه های خویش بازمی گشتند، در حالی که دشمنان، امام را در زندان خود می دیدند.[1]

2. حضور در شهرهای دوردست

«جعفر بن شریف جُرجانی» روایت می کند: رهسپار حج شدم و در سامرا خدمت امام عسکری(ع) رسیدم. به حضرت عرض کردم: شیعیان شما در گرگان خدمت شما عرض سلام دارند. حضرت فرمود: مگر پس از انجام حج نمی خواهی به شهرت برگردی؟ عرض کردم: آری. فرمود: تو از امروز 170 روز دیگر، در روز جمعه، سوم ماه ربیع الآخر واردِ جرجان خواهی شد. به دوستان ما خبر بده که من در پایان همان روز، نزدشان خواهم آمد. اکنون با توفیق الهی رهسپار حج شو؛ زیرا خداوند، تو و آن چه را با خود داری، سلامت می دارد و نزد خانواده ات برخواهی گشت. خداوند متعال به فرزندت شریف، پسری عنایت می کند. نام او را «صلت» بگذار! خداوند او را به حد بلوغ و کمال خواهد رساند و از علاقه مندان ما خواهد شد.

من از نزد امام مرخص شده و به حج رفتم. به لطف خدا در آغاز روز جمعۀ ربیع الآخر، همان گونه که امام فرموده بود، به سلامت وارد شهرم شدم. دوستان برای تبریک به دیدارم آمدند. من وعدۀ دیدار امام با ایشان را به اطلاع آنان رساندم و گفتم: برای طرح مسئله های خود آماده شوید و تمام خواسته های خویش را مهیا سازید. ظهر فرارسید. مردم نماز ظهر و عصر را به جای آوردند و همه در خانۀ من گرد آمدند. به خدا سوگند! در حالتی از بی توجهی بودیم که ناگهان دیدیم ابومحمد(ع) به جمع ما پیوست. آن حضرت بر ما سلام کرد و ما از او استقبال کردیم و دست مبارکش را بوسیدیم. سپس آن بزرگوار فرمود: من به جعفر بن شریف قول داده بودم که در پایان امروز نزد شما بیایم. وقتی نماز ظهر و عصر را در سامرا به جای آوردم، نزدتان آمدم تا با شما تجدید پیمانی کرده باشم. اینک من نزد شما هستم. خواسته ها و نیازهای خویش را مطرح کنید!

«نضر بن جابر» نخستین کسی بود که به طرح مسائل پرداخت و عرض کرد: ای فرزند رسول خدا! فرزندم جابر، چند ماه است که بینایی خود را از دست داده، اینک از خداوند بخواه تا بینایی اش را به او بازگرداند. حضرت فرمود: او را بیاور! وقتی جابر را آورد، امام دست مبارک خویش را بر چشمان او کشید و او بینایی خود را بازیافت. سپس مردم یکی پس از دیگری خواسته های خود را مطرح کردند و حضرت به تمام خواسته های آنان پاسخ داد و تقاضای آن ها را برآورده ساخت و برای آنان دعای خیر فرمود و همان روز بازگشت.[2]

3. مکاتبه و نامه نگاری

مکاتبه نیز از جمله شیوه های ابراز توجه و عنایت آن حضرت به امت اسلامی به طور عموم و به شیعیان به طور خاص بود. امام عسکری(ع) و هوادارانش در فضای پر از اختناقِ پیرامون خود، با این شیوه، روزنه ای یافته بودند که در خلال آن می توانستند به دعای حضرت در حق خودشان دست یافته، در بسیاری از امور پیش رو، نظر امام را به دست آورند.

شیخ صدوق(ره) یکی از این مکاتبات را که دربارۀ معنای حدیث «صَعبٌ مُستَصعَب» است، چنین نقل کرده: [یکی از مردم مدائن] گفت: به امام عسکری(ع) نوشتم: از پدران شما روایت شده که حدیث شما دشوار و سنگین (صعب مستصعب) است و آن را نه فرشتۀ مقرب تحمل می کند، نه پیامبر فرستاده شده و نه مؤمنی که خداوند دل او را برای ایمان آزموده است. امام در جواب چنین مرقوم داشتند: معنای آن این است که فرشته آن را تحمل نمی کند تا در دل خود نگهدارد و به فرشته ای مانند خود بازگوید؛ پیامبری نمی تواند آن را تحمل کند تا به پیامبری مثل خود منتقل کند و مؤمنی آن را تحمل نمی کند تا به مؤمنی مثل خود برساند؛ یعنی آن چه در سینۀ اوست، از بس شیرین است که فرد نمی تواند آن را در دل خود نگهدارد، مگر آن که آن را به دیگری بگوید.[3]

از «سفیان بن محمد ضیعی» نقل شده است: خدمت ابومحمد(ع) نامه نوشتم و پرسیدم: منظور از «ولیجه» در آیۀ: ﴿لَمْ یتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَ لَا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ چیست؟[4] و در همان حال از خاطرم گذشت که مقصود از مؤمنین در اینجا چه می تواند باشد؟ حضرت پاسخ دادند: ولیجه، کسی است که به جای سرپرست و امام قرار داده می شود. پیش خودت و در دلت چنین گفتی که مقصود از مؤمنان در اینجا کیانند؟ آنان امامان هستند؛ آنان که برای مردم از خداوند امان می گیرند و خدا نیز امان و تضمین آنان را امضا می کند.[5]

نامه نگاری های امام با یارانش بسیار است که در آن ها، علاوه بر پاسخ گویی به سؤالات، حضرت از یارانش برای بیماری ها یا سختی هایی که در زندان متحمل می شوند، دل جویی می کند و گاهی نیز با کمک های مالی خود، آنان را مورد عنایت و کرم قرار می دهد.

4. انجام مناظرات کلامی

گاهی امام عسکری(ع) با توجه به سطح مخاطب خود، از روش استدلال استفاده می کردند تا قوۀ عقل را میزان سنجش حق از باطل قرار دهند. مثلاً موضع گیری امام در برابر «اسحاق کندی» بسیار جالب است. اسحاق فیلسوف عراقی بود که در زمان امام عسکری(ع) می زیست. او به منظور تدوین کتابی به نام «تناقضُ القرآن » خانه نشینی گزیده بود. روزی یکی از شاگردانش خدمت امام رسید. حضرت به او فرمود: مگر یک نفر برجسته و دانا میان شما نیست که استادتان کندی را از پرداختن [و تعرض] به قرآن باز دارد؟ شاگرد کندی عرض کرد: ما شاگردان او هستیم. چگونه می توانیم در این خصوص و یا در زمینه های دیگر به او اعتراض کنیم؟ حضرت فرمودند: آیا آن چه را به تو بیاموزم، به او می رسانی؟ عرض کرد: آری.

حضرت فرمود: نزد او برو و با ملاطفت و مهربانی، او را در کارهایش یاری کن و زمانی که کاملاً با او مأنوس شدی، به او بگو: پرسشی دارم. وی جویای پرسش تو می شود. به او بگو: اگر گویندۀ قرآن نزد تو آید [و از تو بپرسد]: آیا این احتمال وجود دارد که مقصود خداوند از این گفتار، غیر از آن چیزی باشد که تو پنداشته ای و در پی آن هستی، چه؟ او به تو خواهد گفت: آری. این احتمال وجود دارد؛ زیرا انسان، هنگام شنیدن بهتر متوجه معانی می شود و آن ها را درک می کند. وقتی او این سخن را گفت، به او بگو: تو چه می دانی؟ شاید منظورِ گویندۀ کلمات قرآن، غیر از آن چیزی باشد که تو تصور کرده ای و او الفاظ قرآن را در غیر معانی خود استعمال کرده باشد.

آن شاگرد نزد کندی رفت و پس از الفت و مهربانی، پرسش خود را مطرح کرد. کندی به او گفت: پرسش خود را یکبار دیگر تکرار کن و او تکرار کرد. کندی با خود اندیشید و دریافت که هم از جنبۀ لغت و هم از دیدِ علمی، امکان چنین احتمالی وجود دارد. بعد رو به شاگردش کرد و گفت: تو را سوگند می دهم! به من بگو این سخن را از کجا آموخته ای؟ او گفت: ابومحمد( به من چنین دستور داده است. کندی گفت: درست گفتی؛ زیرا چنین سخنانی تنها از آن خاندان صادر می شود. سپس دستور داد آتشی برافروختند و تمام نوشته های خود را در آتش افکند.[6]

5. افشاگری و مبارزه با عقاید انحرافی

عصر امام عسکری(ع) اوج فعالیت فرقه های گمراه و گروه های منحرف عقیدتی بود. بازداشت امام در سامرا، در نزدیکی قلمرو جاسوسان حاکم و دور کردن آن بزرگوار از مجالس و محافل، بیش ترین تأثیر را در خالی شدن میدان برای نشر اندیشه ها و اعتقادات فاسد از سوی این فرقه ها داشت؛ ولی امام با وجود حبس خانگی، توانست با ایستادگی در مقابل آن انحرافات و بدعت های اعتقادی و فکری، نقش رهبری فکری خود را به طور کامل ایفا نماید.

الف) مبارزه با صوفیان

صوفیه از آغاز پیدایش توسط «ابوهاشم کوفی»، توانست تحت پوشش اسلام، عده ای از ساده لوحان را بفریبد و با نمایش چهره ای عابد و زاهد از خود، به اغفال و فریب مردم بپردازد. امام عسکری(ع) به شدت از آنان بیزاری جست و مردم را از گرویدن به آن ها برحذر داشت. روزی به «ابوهاشم جعفری» فرمود: ای ابوهاشم! زمانی بر این مردم فرامی رسد که چهره هایی خندان؛ ولی دل هایی تاریک و ظلمانی دارند. از دیدگاه آنان، سنّت؛ یعنی بدعت و بدعت؛ یعنی سنّت. مؤمن را به دیدۀ حقارت می نگرند و فاسق را ارج می نهند. فرمانروایانِ آنان، افرادی نادان و ستم پیشه اند و دانشمندان شان دریوزۀ دربار ستمگران. ثروتمندان آن ها حقِ تهیدستان را به یغما می برند و کوچک ترها بر بزرگان خود پیشی می گیرند. هر انسان نادانی از دیدِ آن ها فردی آگاه و هر شخص حیله گر و متظاهر را دانا می شمارند. میان فرد بااخلاص و انسان تردیدکننده تمییز نمی دهند و گوسفند را از گرگ بازنمی شناسند. عالمان و اندیشمندانِ آن ها، بدترین آفریده های الهی روی زمین اند؛ چراکه به تصوف تمایل نشان می دهند. به خدا سوگند! آن ها کسانی اند که از عقیدۀ خود برگشته و از راه حق منحرف شده اند.

آنان در علاقه و محبت به مخالفان ما زیاده روی کرده، شیعیان و دوست داران ما را به گمراهی می کشانند. اگر به جاه و مقامی دست یابند، از گرفتن رشوه سیر نمی شوند و اگر به ذلت گرفتار آیند، ریاکارانه خدا را پرستش می کنند. آگاه باشید که آنان راه [سعادت و حقیقت] را بر مؤمنان می بندند و مبلّغ آیین بی دینان و کافران هستند. کسانی که با آن ها زندگی می کنند، باید از آنان برحذر بوده و دین و ایمان خویش را حفظ کنند. سپس فرمود: ای ابوهاشم! این مطالب را پدرم از پدران بزرگوارش، از جعفر بن محمد(ع) برایم نقل نمود. این سخنان از اسرار ماست. آن ها را جز برای اهلش بازگو مکن.[7]

ب) مبارزه با واقفی ها

واقفی ها امامان(ع) را تنها تا امام موسی بن جعفر(ع) می پذیرند و قائل به امامت امام رضا(ع) نیستند و بعد از شهادت امام هفتم(ع)، قائل به متوقف شدنِ امامت شدند. این طایفه را «ممطوره» نیز گفته اند.[8] بنیانگذاران مسلک واقفی، گروهی از یاران امام صادق و کاظم(ع) به نام های: زیاد بن مروان، علی بن ابی حمزه بطائنی و عثمان بن عیسی بودند که به خاطر ازدست ندادن مبلغی ناچیز که از امام موسی بن جعفر(ع) نزدشان بود، بعد از شهادت ایشان در امامت توقف کردند و حاضر نشدند آن اموال را به امام رضا(ع) بسپارند و خود در آن اموال تصرف کردند.[9] بنابراین، امامان بعدی، واقفی ها را نکوهش کرده و از آن ها بیزاری جستند.

فردی در نامه ای از امام عسکری(ع) پرسید: آیا شما کسانی را که در امامت حضرت موسی بن جعفر(ع) توقف کردند، دوست دارید یا از آنان بیزاری می جویید؟ حضرت در پاسخ نوشتند: آیا برای عمویت آمرزش می خواهی؟ خداوند عمویت را نیامرزد! از او بیزاری بجو. من در پیشگاه خدا از آن ها بیزاری می جویم. با آن ها سر دوستی نداشته باش، از بیماران شان عیادت مکن، در تشییع جنازه های مردگان شان حاضر مشو و هرگز بر جنازۀ اموات شان نماز مگذار؛ خواه امامی را از ناحیۀ خداوند انکار کرده باشند و یا امام و پیشوایی را که امامتِ وی از ناحیۀ خدا نیست، بر تعداد امامان افزوده باشند یا قائل به تثلیث [سه خدایی] باشند. کسی که امامتِ آخرین فرد ما را انکار کرده و یا تعداد ما را اضافه بداند، مانند کسی است که از تعدادمان کاسته باشد و ما را انکار نماید. این پاسخ در حالی بود که شخص سؤال کننده نمی دانست که عمویش نیز در زمرۀ واقفیه است و حضرت با این نامه او را آگاه کردند.[10]

ج) مبارزه با ثَنَویه

ثنویه از جمله فرقه ها و مذاهبی بودند که در دوران امام عسکری(ع) پایه گذاری شد. در فلسفه، موجودات عالم دو دسته هستند؛ قدیم و حادث. تنها قدیم موجود در عالم، ذات خداست؛ اما ثنویه این سخن را نمی پذیرند. آن ها می گویند: دو قدیم وجود دارد. نور و ظلمت قدیم و ازلی اند که نور، همان خیر و ظلمت، همان شرّ است.[11]

یکی از یاران امام عسکری(ع) در نامه ای به حضرت، از ایشان خواست تا در حق پدرش - که ثنوی بود - و مادرش که مؤمنه بود، دعا کند.[12] امام مرقوم فرمود: «رحم اللَّه والدتک و التاء منقوطة؛ خداوند مادرت را بیامرزد و تاء دو نقطه دارد.» منظور امام این بود که در کلمۀ والدتک، تاء دو نقطه به جای یاء، اشتباه خوانده نشود که در آن صورت می شود والدیک که شامل پدرش نیز گردد.

«محمد بن ربیع» می گوید: با یکی از ثنوی ها در اهواز به بحث و مناظره پرداختم و در حالی که اندکی تحت تأثیر سخنان او قرار گرفته بودم، به سامرا رفتم. در خانۀ «احمد بن خصیب» نشسته بودم، امام عسکری(ع) را دیدم که از ملاقات با مردم به منزل بازمی گشت. چون به من نزدیک شد، در من نگریست و با انگشت سبابه اش به من اشاره کرد و فرمود: أحد، أحد. با شنیدن آن من نقش بر زمین شده و از هوش رفتم.[13] منظور امام از این تذکر سربسته به او، دوری کردن از انکار و اندیشه های انحراف انگیز بود.

د) مبارزه با مفوّضه

گروه مُفَوّضه معتقدند خداوند به انسان ها اختیار مطلق اعطا کرده و خود در سرنوشت بندگانش هیچ نقش و دخالتی ندارد. آن ها مرتکب گناه کبیره را نه مؤمن می دانند، نه کافر؛ بلکه او را فاسق می نامند.[14]

از «ابونعیم محمد انصاری»[15] نقل شده است: گروهی از مفوّضه، کامل بن ابراهیم مدنی را نزد امام عسکری(ع) فرستادند. من با خود گفتم: وقتی خدمت آن حضرت رسیدم، دربارۀ حدیثی که از ایشان روایت شده، می پرسم که فرموده است: جز کسی که حق مرا نشناسد، وارد بهشت نخواهد شد. وارد خانه شدم و کنار دری که پرده ای آن را پوشانده بود، نشستم. در همان حال بادی وزید و گوشه ای از پرده کنار رفت. ناگاه جوانی را چون پارۀ ماه دیدم که حدود چهار سال داشت. به من فرمود: ای کامل بن ابراهیم! از سخنش بر خود لرزیدم و به من الهام شد که به او بگویم: بلی، ای مولای من! او فرمود: آیا نزد ولی خدا آمده ای تا از او بپرسی «جز کسی که چون تو به معرفت نرسد و پیرو گفته ات نباشد، وارد بهشت نخواهد شد؟» گفتم: آری، به خدا سوگند! فرمود: سوگند به خدا! در این صورت، شمار کسانی که وارد بهشت می شوند، اندک است. سوگند به خدا! گروهی وارد آن می شوند که آنان را حقیه می نامند.

پرسیدم: آن ها کیانند؟ فرمود: گروهی که از فرط دوستی علی بن ابی طالب(ع) به حق او سوگند می خورند، در حالی که حق و فضیلت آن حضرت را نمی دانند. آنان از خدا و رسول او و ائمه(ع) شناختی اجمالی دارند. سپس فرمود: آمده ای دربارۀ سخن مفوّضه نیز بپرسی؟ آنان دروغ می گویند؛ بلکه دل های ما ظرف مشیت و ارادۀ خدای عزوجلّ است. هرگاه او اراده ای بکند، ما نیز همان را اراده می کنیم و خداوند در این باره می فرماید: ﴿وَ ما تشَاؤُونَ إِلَّا أَن یشَاءَ اللَّهُ﴾.[16]

6. زمینه سازی برای عصر غیبت

امام عسکری(ع) مسئولیت زمینه سازی غیبت فرزند بزرگوارش را بر عهده داشت. او باید مردم را برای مرحلۀ غیبت امام پس از خود مهیا می ساخت و برای این امر مهم، تدابیری می اندیشید.

روایت شده: امام هادی(ع) خویش را از بسیاری شیعیان، جز تعدادی اندک از یاران خاص خود، نهان می داشت، تا وقتی امامت به فرزندش رسید. امام عسکری(ع) نیز با شیعیان خاص خود و دیگران از پشت پرده سخن می گفت، مگر در روز ملاقات عمومی که به سمت کاخ خلیفه می رفت. این رفتار حضرت و پدر بزرگوارش، مقدمه ای برای غیبت صاحب الزمان(عج) بود تا شیعیان کم کم به ندیدن امام خود مأنوس شده، منکر غیبت نشوند و نهان بودن امام به عنوان یک روش و شیوه، پذیرفته شود.[17]

امام برای تمهید ذهنیت مردم و شیعیان، خصوصاً دربارۀ غیبت، نمایندگانی را معین کرد و آن ها را با تأیید و بیان وثاقت و اعتماد، مورد حمایت خویش قرار داد تا برای حل مشکلات دینی و دنیوی شیعیان، رابط میان آن حضرت و مردم باشند و شیعیان به پدیدۀ مراجعه به نمایندگان، مأنوس گردند. این مطلب از نامه ای که آن حضرت به «احمد بن اسحاق اشعری(ره)» نوشت و نمایندۀ مورد اعتماد و امین خود «عثمان بن سعید عمری(ره)» را مورد تأیید و حمایت قرار داد، برمی آید. امام فرمود: ابوعمرو ثقه و امین، مورد اعتماد من و امام قبلی است و در زندگی و پس از مرگ من، مورد اعتماد من می باشد. آن چه او به شما بگوید، از ناحیۀ من گفته و هرچه به شما ابلاغ کند، از قول من است. سخنش را بشنوید و از او اطاعت کنید؛ زیرا او مورد اعتماد و امین است.[18]

افزون بر این، امام مؤلّفان برخی از کتب فقهی و حدیثی را که به منظور هدایت مردم گردآوری شده بود، ستود و از آنان قدردانی کرد و از مردم خواست تا به این کتاب ها عمل کنند. از جمله کتاب: فضل بن شاذان، یونس بن عبدالرحمن و دیگران.[19]

پی نوشت ها:

[1] ر.ک. به: کشف الغمة فی معرفة الأئمه، علی بن عیسی الإربلی، تبریز، مکتبة هاشمی، 1381 ه. ق، ج2، 420؛ بحار الأنوار، محمد باقر، المجلسی، بیروت، مؤسسة الرسالة ، 1404 ه.ق، ج50، ص199.

[2] الخرائج و الجرائح، قطب الدین الراوندی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1403 ه. ق، ج 1، ص 424؛ کشف الغمة، ج 3، ص 217؛ بحار الأنوار، ج 50، ص 262.

[3] وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة محمد بن حسن حرّ عاملی، تهران، کتابفروشی اسلامیة، 1389ق، ج 18، ص 66.

[4] توبه/ 16.

[5] أصول الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تصحیح: علی اکبر غفاری، بیروت، دار الصعب، 1401 ق، ج 1، ص 508؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، بیروت، دار الأضواء، 1412 ه. ق، ج 4، ص 432؛ بحار الأنوار، ج 24، ص 245 و ج 50، ص 285.

[6] مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 424.

[7] حدیقة الشیعة، شیخ احمد اردبیلی، المکتبة العلمیه الإسلامیة، تهران، بی تا، ص 592؛ انوار النعمانیة، سید نعمت الله جزائری، شرکت چاپ، بی جا، بی تا، ج 2، ص 293.

[8] بحار الأنوار، ج 50، ص 267.

[9] ر.ک: رجال الکشی، محمد بن عمر الکشی، نشر دانشگاه مشهد، 1348ش، صص 344، 393 و 396.

[10] کشف الغمة، ج 3، ص 219؛ بحار الأنوار، ج 50، ص274.

[11] الملل و النحل، محمد بن عبدالکریم شهرستانی، مکتبة القاهرة، مصر، 1406 ق، ج 1، ص 244؛ مجمع البحرین، فخرالدین طریحی، منشورات المصطفوی، بی جا، بی تا، ص 16.

[12] الکافی، ج 1، ص 511؛ خرائج و جرائح، ج 1، ص 445.

[13] مجمع البحرین، ص 332؛ ر.ک: معجم الفرق الاسلامیة، شریف یحیی الامین، بی نا، بیروت، ص 235.

[14] ملل و نحل، صص 52 -50.

[15] الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 458؛ الغیبة، محمد بن الحسن الطوسی، ترجمه مجتبی عزیزی، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1387ش، ص 148.

[16] انسان/ 30.

[17] الغیبة، ص 215.

[18] همان؛ ر.ک: رجال کشی، ص 481.

[19] ر.ک: رجال، صص 273-272؛ رجال کشی، ص451؛ وسائل الشیعة، ج 18، ص 72؛ فلاح السائل، سید بن طاووس، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1413ق، ص 183.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان