مقدمه
عصر امام حسن عسکری(ع) دوره ای پر از اختناق، آشفتگی، انحراف و فساد بود که شیعیان را به گونه ای رقت بار تهدید می کرد. آنان شدیدترین رنج ها و اذیت ها را متحمل می شدند و علویان، همواره آواره و تحت تعقیب بودند؛ گروهی در بند و دسته ای طعمۀ گورستان. امام حسن عسکری(ع)در دعایی که در پاسخ مردم قم جهت برطرف شدن ظلم و ستم مرقوم فرمود، دورانی را که خود در آن می زیسته، چنین توصیف می فرماید: «خدایا! تیرگی بلاها و فتنه ها ما را در میان گرفته و پردۀ سرگردانی بر ما سایه گسترده و خواری و زبونی ما را در هم کوبیده است. دشمنان دینت بر ما مسلط شده اند و کسانی که ریشۀ تمام کاستی ها و نقص ها هستند و از کسانی اند که حکومت تو را انکار نموده اند، به نابود کردن بندگانت و تباه ساختن زمین تو همت دارند و زمام امور را از دست ما ربوده اند. خدایا! آنان، حق ما را پس از تقسیم بین خود، دست به دست می کننعد، در حالی که ما (اهل بیت(ع)) به سروری امت برگزیده شده ایم و آنان ما را چونان میراث خود، دست به دست گرداندند. با سهم یتیم و بیوه زن، وسایل هرزگی و نوازندگی می خرند. غیرمسلمانان (اهل ذمه) را بر مؤمنان مقدم کرده، تبهکار هر قبیله ای زمام امور را به دست گرفته است و هیچ پشتیبانی که مؤمنان را از نابودی برهاند و هیچ سرپرستی که به ایشان به دیدۀ رحمت بنگرد و هیچ واسطه ای که جگر تفتیده شان را از گرسنگی و تشنگی نجات بخشد، وجود ندارد. پس اینان (ضعیفان و پاکان) هستند که در این سرای غارت زده، بینوایان و اسیران فقر و وارثان غم و ذلت اند.[1]
گرچه این سخن در قالب دعاست؛ اما تصویری کامل از اوضاع رقّت بار شیعیان آن روزگار ارائه می دهد که این مقاله به بررسی گوشه ای از آن پرداخته است.
وضعیت فرهنگی دوران امامت امام حسن عسکری(ع)
1. تردید در امامت حضرت
امام حسن عسکری(ع) در مدت امامت خویش با مشکلات فراوانی مواجه گردید. برخی در گرداب وهم و خیال افتاده و در امامت آن امام همام پس از پدر بزرگوارشان تردید کردند. آنان با امام مکاتبه نموده، گاهی نیز نزد آن حضرت شرفیاب می شدند و حتی گاهی در راه، به بهانه ای امامتِ ایشان را می آزمودند. تا آنجا که آن بزرگوار را در اثر پرسش زیادِ خود به ستوه می آوردند. حضرت در برخی از نوشتارهای خود، بعضی از این منکران امامت را مورد نکوهش قرار می دهد و می فرماید: «هیچ یک از پدرانم، محنتی را که من از شک و تردید اینان می کشم، متحمل نشده اند. اگر امامت محدود به زمانی بود، جایی برای شک وجود داشت؛ ولی امامت به امر خدا استمرار دارد. بنابراین، شک چه معنا دارد؟».[2]
اما سخنان امام شک را از دل های شک آلودۀ ایشان برطرف نمی نمود. امام هادی(ع) در شرایط دشوار سیاسی به سر می بردند. حکومت عباسی در آغاز، آن بزرگوار را در مدینه تحت فشارِ زیاد قرار داد، سپس ایشان را به سامرا فراخواند تا از نزدیک، حرکات حضرت را زیر نظر داشته باشد. بدین روی، نزدیک به 20 سال ایشان را از مردم جدا نگه داشتند. تمام این فشارها و تنگناها از آن جهت بر حضرت تحمیل می شد که شیعیان از امامتِ امام حسن عسکری(ع) بعد از امام هادی (ع) بی خبر بمانند.
ترس امام هادی(ع) بر جان فرزندش، ایشان را واداشت تا امام بعد از خود را پنهان بدارد تا نسل امامت باقی بماند. به همین دلیل، تلاش می کرد فرزندش را از ظاهر شدن در انظار مردم دور نگهدارد. به گونه ای که جز افرادی اندک، کسی آن بزرگوار را نمی شناخت و شاید برادر امام عسکری(ع)؛ یعنی محمد، پوششی بر این قضیه بود تا شناخت امام عسکری(ع) بر خلفا و حتی بسیاری از علویان مخفی بماند.
گواه بر این مطلب، آن است که روایت شده امام حسن عسکری(ع) علاوه بر درگذشت همین برادر، در سوگ پدر بزرگوار خود نیز گریبان خویش را پاره کردند. این در حالی است که روایتی با این مضمون دربارۀ بقیۀ امامان(ع) شنیده یا نقل نشده است. شاید این رفتار، به نحوی کنایه بر تنها وارث بودن و در نهایت امامت ایشان بوده است؛ زیرا از ایشان در رابطه با گریبان چاک زدن روایتی با مضمون زیر نقل شده است:
مردی با نام «ابوعون ابرش» به امام حسن عسکری(ع) نوشت: مردم از این که تو در سوگ پدرت جامه بر تن دریدی، دچار سؤال شده اند! [امام] فرمودند: ای نادان! تو را چه به این کارها؟ موسی(ع) هم در سوگ برادرش هارون، جامه درید. برخی از مردم مؤمن به دنیا می آیند، مؤمن زندگی می کنند و مؤمن از دنیا می روند. برخی از آن ها نیز کافر به دنیا می آیند، کافر زندگی می کنند و کافر می میرند؛ اما برخی مؤمن به دنیا می آیند، مؤمن زندگی می کنند؛ ولی کافر می میرند. تو نمی میری، مگر آن که کافر شوی و عقلت را از دست بدهی.
و او نمرد، تا این که عقلش را از دست داد و دچار وسواس شد. او بسیار اشتباه کرده، امامت را رد می کرد تا آن که فرزندانش او را از مردم پوشیده داشتند و در خانه اش زندانی کردند.[3]
امام هادی(ع) برای حفظ جان امام عسکری(ع) از گزند دشمنان، تنها در ماه های پایانی عمر خود به امامت آن حضرت تصریح نمود و دوستان خود را بر این امر گواه گرفت. امام عسکری(ع) هم چنان ناشناخته بود تا این که پدر بزرگوارش به شهادت رسید و مردم برای تشییع پیکر پاک آن حضرت گرد آمدند، در حالی که بیش تر آنان امام عسکری(ع) را نمی شناختند و نمی دانستند او امام و پیشوای پس از امام هادی (ع) است.
مسعودی می گوید: «جمعی وارد خانۀ امام هادی(ع) شدند و گروهی از بنی هاشم و طالبیان و عباسیان و عدۀ زیادی از شیعیان نیز در آن جا حضور داشتند. هنوز امامتِ امام عسکری(ع)بر آنان آشکار نشده بود و تنها افراد مورد اعتمادی که امام هادی(ع) نزد آنان به امامت امام عسکری(ع) تصریح فرموده بود، حضرت را می شناختند».[4]
یکی دیگر از عللی که باعث تردید برخی از شیعیان در امامت امام عسکری(ع) شد، اعتقاد به امامتِ برادرش محمد بن علی(ع) بود. برخی از شیعیان معتقدند امام هادی(ع) پسر دیگری به نام ابوجعفر محمد داشت که بنا به برخی روایات، از جمله روایتی که شیخ طوسی (ره) در کتاب «الغیبة» آورده، مقرر بود امامت به او برسد و امام دهم نیز به امامت او اشاره فرموده بود که: «و قَد کانَ أشار إلیه و دَلّ علیه» محمد بن علی مردی پارسا، دارای جلالت و مورد احترام اصحاب پدر خویش بود؛ اما در زمان حیات امام هادی(ع) از دنیا رفت و بعضی از شیعیان از این بابت در اندیشه فرورفتند. از جمله «ابوهاشم جعفری» که می گوید: من در این اندیشه بودم که امام هادی(ع) فرمودند: بلی، خداوند به جای ابوجعفر، ابومحمد(ع) را امام قرار داد، چنان که دربارۀ اسماعیل، فرزند امام صادق(ع) چنین شد.
برخی از شیعیان که معتقد بودند او بعد از پدرش، امام و پیشوا خواهد بود، چنان امر بر آنان مشتبه شد که هرگاه محمد بن علی نزد پدرش می آمد، به پاس احترام وی به پا می خاستند؛ ولی امام هادی(ع) آنان را از این کار منع می کرد و می فرمود: برای امام و پیشوای [واقعی] خود احترام قائل شوید! و به پسرش امام عسکری(ع) اشاره می فرمود.
برخی افراد مانند: ابن ماهویه و دار و دسته اش و جعفر کذّاب، در زمان حیات امام هادی(ع) و حتی پس از رحلت پسرش محمد؛ بلکه بعد از شهادت امام هادی (ع) برای فریب مردم و منحرف ساختن آن ها از راه راست، از این عقیدۀ پوچ و باطل استفاده می کردند و مدعی بودند که محمد، امام و پیشواست.
امام هادی(ع) فرزندی دیگر به نام جعفر داشت که دربارۀ او به مردم هشدار می داد: از پسرم جعفر حذر کنید که او چون فرزند نوح(ع) است.[5]
امام حسن عسکری(ع) نیز پس از امام هادی(ع) می فرمود: «هرگز مباد که برادرم جعفر از رازهای شما آگاه شود! مَثَل من و او، مَثل هابیل و قابیل، فرزندان آدم(ع) است که قابیل به هابیل حسد برد و به خاطر فضیلتی که خدا به هابیل بخشیده بود، او را کشت. اگر برادرم جعفر بتواند، مرا می کشد؛ ولی خداوند در کار خویش، همواره پیروز است».[6]
2. گسترش مراکز شیعه
شیعیان در زمان امام حسن عسکری(ع) در مناطق مهمی مثل: کوفه، بغداد، نیشابور، قم، آبه، مدائن، خراسان، یمن، ری، آذربایجان، سامرا، جرجان، بصره و ده ها شهر دیگر پراکنده بودند. در این شهرها با وجودِ دشمنی های عباسیان، تشیع شکوه و عظمت وصف ناپذیری یافت و مردم نسبت به اهل بیت(ع) علاقه و محبت شدیدی ابراز می داشتند.
در دوران امام حسن عسکری(ع) قم از جمله مناطق مهم و از مراکز اصلی؛ بلکه بزرگ ترین پایگاه شیعه به شمار می رفت و در عصر غیبت، به عنوان مرکزی مطمئن برای نشر فقه و حدیث اهل بیت(ع) مطرح بود. این مدرسۀ علمی بزرگ در دوران آن حضرت، بزرگ ترین خدمات را به حیات و تاریخ شیعی ارائه داد و علوم، روایات و فضایل اهل بیت (ع) را گسترد. فعالیت ها و خدمات خالصانۀ قمی ها برای اسلام و مسلمانان و به اهل بیت(ع) به طور خاص، با عبارات مختلفی از سوی ائمه(ع) مورد تأیید قرار گرفته است؛ از جمله، سخن امام صادق (ع) که به «عیسی بن عبداللَّه» فرمود: درود خدا بر مردم قم! خداوند سرزمین شان را با باران رحمت خویش سیراب گرداند و برکات خود را بر سر آنان فرو فرستد و گناهان ایشان را به حسنات مبدّل سازد. آنان اهل رکوع و سجود و قیام و قعودند و فقیه، عالم، اهل درایت و روایت اند و عبادت خدا را نیک انجام می دهند.[7]
3. وضعیت دشوار علویان
دوران خلافت عباسی از دشوارترین دوران هایی بود که علویان و اهل بیت(ع) با آن مواجه بودند. آنان در آغازِ حرکت خود برای به دست آوردن قدرت، دفاع از علویان را شعار خود کردند؛ ولی زمانی که به قدرت رسیدند، علویان را از دم تیغ گذرانده، همه گونه آزار و شکنجه را در حق آنان روا داشتند. به همین دلیل، عدۀ زیادی از آن ها به دیگر مناطق گریختند و در آنجا به زندگی پرداخته، اغلب ناشناخته از دنیا رفتند و صدها تن از آنان نیز دستگیر، شکنجه یا به دار آویخته شدند که تاریخ تمام این وقایع و جنایت ها را ثبت کرده است.
«ابوالفرج اصفهانی» مورّخ مشهور، در توصیف آن دوران می گوید: متوکل خلیفۀ عباسی، نسبت به خاندان ابوطالب(ع) سخت بی رحم بود و با آنان درشت خویی می کرد و به آزار و اذیت آنان می پرداخت و نسبت به ایشان بسیار کینه توز بود. پیوسته به آنان سوءظن داشت و تهمت های ناروا نسبت می داد. «یحیی بن خاقان»، وزیر متوکل، از شیعیان بدگویی می کرد و کارهای زشت متوکل نسبت به علویان را زیبا جلوه می داد. متوکل نیز بر خلفای پیشین سبقت گرفت و ستم را به جایی رساند که هیچ یک از پیشینیان او چنین نکردند. از جمله تخریب قبر امام حسین(ع) بود.[8]
4. جایگاه برجستۀ امام در جامعه
امام حسن عسکری(ع) میان مردم، به ویژه خلفای عباسی زمان خود و وزرای آن ها، از مقامی بلند و برجسته برخوردار بود. به گونه ای که آنان از حضرت تجلیل و احترام فوق العاده به عمل می آوردند. روزی جعفر بن علی، معروف به جعفر کذّاب، از معتمد - خلیفۀ عباسی - خواست تا رتبه ای را که برادرش امام حسن عسکری(ع) در دربار داشته، به وی عطا کند. معتمد گفت: بدان که مقام و جایگاه برادرت به واسطۀ ما نبوده؛ بلکه از پیشگاه خدای بلندمرتبه مقرر شده است. هرچند ما تلاش می کردیم از مقام و منزلت او بکاهیم؛ ولی خداوند چنین نخواست؛ بلکه در اثر تقوا، بزرگواری، علم و دانش و عبادت وی، هر روز بر مقام و منزلتش افزوده می شد. اگر تو از دیدگاه پیروان برادرت هم سنگ او هستی، به ما نیازی نداری و اگر خصوصیاتی که در برادرت بود، در تو نیست، ما نمی توانیم در حق تو کاری انجام دهیم.[9]
احمد بن خاقان، کارگزار مالیاتی خلیفه در قم، می گوید: «من در سامرا مردی از علویان را مانند حسن بن علی(ع) ندیده و نشناخته ام. در وقار، عفت، بزرگواری و هدایت، در خاندان بنی هاشم، کسی را به بزرگواری او سراغ نداشتم. آنان او را بر همۀ بزرگان، افسران، وزیران، کاتبان و عوام مردم، مقدم می داشتند».[10]
وی افزوده است: «احوال او را از بنی هاشم و از افسران، کاتبان، قضات، فقها و دیگر اقشار مردم پرسیدم. همگی او را عالی قدر و صاحب ارج و مقام می دانستند و بر پیر و جوانِ خاندانش مقدم می داشتند و می گفتند: او امام و پیشوای شیعیان است. بزرگواری او بر من ثابت گشت؛ زیرا دوست و دشمن او را ستایش می کردند».[11]
علاوه بر خلفا، وزرا و مردم عادی، حکما و علما نیز به جایگاه برجستۀ ایشان اعتراف داشتند. «بَختیشوع»، طبیب مشهور مسیحی، وقتی خواست یکی از شاگردان خویش را برای فَصد (رگ زدن) نزد امام حسن عسکری(ع) بفرستد، به او گفت: إبن الرضا از من خواسته تا کسی را برای خون گرفتن از وی نزدش بفرستم. بنابراین، تو برای این کار نزد او برو. وی داناترین کسی است که زیر آسمان زندگی می کند. مبادا در دستورهایی که به تو می دهد، کوتاهی کنی.[12]
امام حسن عسکری(ع) میان دانشمندان عصر خویش از مقام و جایگاه بلندی برخوردار بود. آنان دربارۀ حضرت مطالب شگفتی ابراز داشته اند که از جملۀ آنان «ابوعمرو جاحظ» دانشمند مشهور غرب است. وی دربارۀ امام می گوید: هریک از آنان (اهل بیت(ع)) دانشمندی زاهد، پارسا، دلیر، بخشنده، پاک سرشت و منزّه هستند و این امر در هیچ خاندانی از عرب و غیرعرب به وجود نیامده است.[13]
امام حسن عسکری(ع) نزد عامۀ مردم نیز از عظمتی فراوان برخوردار بود، به گونه ای که از هر سو به اشتیاق دیدار آن حضرت به سامرا می شتافتند و هر روزی که حضرت سواره به دارالخلافه می رفت، جمع انبوهی از مردم، به شوق دیدار امام در مسیر ایشان گرد می آمدند.
خادم امام نقل کرده است: «مولایم میان علویان، انسانی شایسته بود و من هرگز مانند او را ندیدم... وی از سوی خلیفه مجبور شده بود که دوشنبه و پنجشنبۀ هر هفته سوار بر مرکب شده، رهسپار دارالخلافه شود. در روز ملاقات عمومی که حضرت به سمت دارالخلافه می رفت، جمعیت زیادی از مردم حضور می یافتند و مسیر آن حضرت مملوّ از چهارپایان و داد و فریاد می شد، به گونه ای که نه جای راه رفتن برای کسی وجود داشت و نه کسی می توانست داخل آن جمعیت شود. آنگاه که مولایم وارد می شد، همهمه و صداها فرو می نشست و شیهۀ اسبان آرام می گرفت و چهارپایان، سواران خود را کنار می بردند و بدین ترتیب، راه باز می شد و نیازی نبود که امام را نگهدارند تا چهارپایانی که در مسیر بودند، کنار بروند. سپس امام به جایگاهی که برای ایشان تدارک دیده شده بود، وارد می شد و هرگاه قصد خارج شدن داشت، دربانان فریاد می زدند: مرکب ابومحمد(ع) را بیاورید. داد و فریاد مردم و شیهۀ اسبان فرو می نشست و سواره ها کنار می رفتند. حضرت سوار می شد و به منزل رهسپار می گردید».[14]
تلاش های فرهنگی امام حسن عسکری(ع)
1. تبیین معارف قرآن و سنّت
امام معصوم، رکن دین، جانشین رسول خدا (ع) و منصوب از سوی پروردگار است و وظیفۀ تبیین کتاب خدا و گسترش سنت رسول خدا(ص) را در جامعه دارد. بدین روی، باید به عنوان واسطۀ فیض بین خالق و مخلوق و کسی که دستی بر عرش و پایی بر فرش دارد، امت اسلام را هدایت کند و با مظاهر فساد و بی دینی را (در صورتی که قدرت و حکومت را در دست داشته باشد)، مبارزه کند.
پس از شهادت امام هادی (ع) این وظیفۀ سنگین بر دوش امام حسن عسکری(ع) قرار داده شد. از جمله خدمات ارزنده ای که امام به امت اسلامی ارائه داد، تفسیر قرآن بود. آن بزرگوار در جلسه های درس و سخنرانی، نکات تفسیری را به «حسن بن خالد برقی» و دو تن از شیعیان اثناعشری که به آن حضرت پناه آورده بودند، املا می فرمود. بنابر آن چه مورخان روایت کرده اند، این محفل های علمی هفت سال ادامه داشت و امام در خلال آن، به تفسیر و تأویل آیات قرآن پرداخته، آنان نیز یادداشت کردند. سرانجام تفسیر موجود که منسوب به امام حسن عسکری(ع) است، فراهم آمد که بسیاری از بزرگان علمای شیعه، مانند: شیخ صدوق، طبرسی، قطب راوندی، ابن شهرآشوب، محقق کرکی، شهید ثانی، مجلسی اول و دوم، شیخ حرّ عاملی، فیض کاشانی، حویزی عروسی، حسن بن سلیمان و شیخ انصاری(ره) تفسیر منسوب به امام عسکری(ع) را از کتبِ مورد اعتماد شیعۀ دوازده امامی برشمرده اند. گرچه برخی نیز انتساب این تفسیر به امام را رد کرده و گروهی در آن تأمل نموده و گفته اند: اهمیت این تفسیر بسان اهمیت دیگر روایاتی است که از امامان(ع) رسیده است؛ یعنی صحت مطالبی که در این تفسیر وارد شده، باید مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد؛ اگر سند آن ها دارای اعتبار است، پذیرفته می شوند، وگرنه مردودند.[15]
به عنوان نمونه، امام حسن عسکری (ع) در تفسیر آیۀ شریفۀ: (بِسْمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ) می فرمایند: اللَّه کسی است که هنگام نیازها و سختی ها، وقتی هر آفریده ای امیدش از هر کس جز او قطع شود و تمام اسباب از غیرخدا گسسته شود، به او توجه می کند. وقتی کسی می گوید: بسم اللَّه؛ یعنی در تمام کارهایم از خدا یاری می جویم که جز او کسی شایستۀ پرستش نیست و هرگاه از او کمک خواهند، به فریاد می رسد و چون بخوانندش، پاسخ می دهد. این همان نکته ای است که چون مردی به امام صادق(ع) عرض کرد: ای پسر پیامبر! مرا راهنمایی کن که خدا چیست؟ چون اهل جدل با من زیاد سخن گفته و سرگردانم کرده اند. حضرت فرمود: ای بندۀ خدا! آیا تاکنون سوار کشتی شده ای؟ گفت: آری، فرمود: آیا پیش آمده که کشتی شما بشکند که نه کشتی ای باشد [شما را] نجات دهد، نه به شناگری آشنا باشی که بی نیازت کند؟ عرض کرد: آری. فرمود: آیا در آن هنگام، دلت به جایی و چیزی امید داشته که بتواند تو را از آن ورطۀ هولناک نجات دهد؟ گفت: آری. امام فرمود: آن چیز، همان خداست. آن جا که نجات بخشی نیست، می تواند نجات دهد و آنجا که فریادرسی نیست، می تواند به فریاد برسد.
سپس امام صادق(ع) فرمود: گاهی یکی از پیروان ما در آغاز کارش بسم اللَّه الرحمن الرحیم نمی گوید، خداوند او را دچار حادثۀ ناخوشایندی می کند، تا او را نسبت به سپاس از خدای بزرگ و ستایش او هشدار دهد و عارِ کوتاهی اش را در نگفتن بسم اللَّه الرحمن الرحیم از او بزداید.[16] هم چنین در تفسیر آیۀ (الَّذِی جَعَلَ لَکمُ الْارْضَ فِرَاشاً)[17] طبرسی(ره) از امام حسن عسکری (ع) نقل می کند که آن حضرت می فرمایند: آن که زمین را برای شما بستری قرار داد، و آن را مناسب طبیعت های شما و هماهنگ با بدن هایتان ساخت؛ آن را بسیار گرم قرار نداد تا شما را بسوزاند و بسیار سرد هم قرار نداد تا شما را منجمد سازد، نه بسیار خوشبو قرار داد که مغز شما را به درد آورد و نه بسیار بدبو که شما را نابود کند؛ نه خیلی نرم مثل آب که غرقتان کند و نه خیلی سخت که نتوانید در آن کشت کنید و خانه بسازید و مردگانتان را در آن دفن کنید؛ بلکه در آن به حدی استواری قرار داد که از آن بهره ببرید و همدیگر را نگهدارید و جسم ها و بناهای شما روی آن بماند و در آن به اندازه ای نرمی قرار داد که برای کشاورزی تان و قبرهای تان و بسیاری از منافع تان، رام باشد. از این رو زمین را برای شما بستر قرار داد. سپس خداوند فرمود: و آسمان را بنیانی قرار داد؛ یعنی سقفی محفوظ بالای شما که ماه و خورشید و ستارگان را به سود شما در آن می چرخاند.
سپس فرمود: و از آسمان آبی فرو فرستاد؛ یعنی باران که از بالا فرو می فرستد تا به قله های کوه ها، تپه ها و پستی و بلندی های شما برسد، سپس آن را به صورت نم نم، رگبار، ملایم و ریز قرار داد، تا زمین های شما آن را جذب کند و چنان قرار نداد که یکپارچه بر شما فرود آید و زمین ها، درخت ها، زراعت ها و میوه های شما را خراب کند. پس به سبب آن، از میوه ها برای روزی شما بیرون آورد؛ یعنی از آن چه زمین برای روزی شما بیرون می آورد، پس بر خداوند انداد قرار ندهید. انداد؛ یعنی شبیه ها و امثال از بت هایی که نه عقل دارند، نه می شنوند، نه می بینند و نه بر چیزی توانایند، در حالی که شما می دانید آن ها بر هیچ یک از این نعمت های بزرگ که پروردگاران بر شما ارزانی داشته، قدرت ندارند.[18]
2. مرجعیت دینی
خداوند متعال برای رسیدن انسان ها به کمال و سعادت، ابزارهایی را در اختیار آن ها قرار داده است. عقل و حواس ظاهری، ابزارهایی هستند که ما را در راه شناخت مسیر صحیح و رسیدن به سعادت یاری می رسانند؛ اما این ابزار برای رسیدن به سعادتی که منظور و خواست حضرت حق است، کفایت نمی کند. ازاین رو، دین را که مجموعه ای از عقاید، اخلاق و احکام است، توسط سفیرانش در دسترس بشر نهاده، پیامبران(ع)، رسالت ابلاغ آن به مردم را بر عهده گرفته و امامان(ع)، راه آنان را استمرار بخشیدند. آری، حقیقت و باطن دین را امام می شناسد و مسئولیت تبیین دین و پاسخ گویی به سؤالات و شبهات را نیز بر عهده دارد.
الف. مرجعیت دینی در پاسخ گویی اعتقادی
ثمرۀ مرغوب، محصول ریشۀ سالم است. اخلاق و عمل صالح نیز ثمرۀ داشتن عقاید مستحکم می باشد. ائمه(ع) به خوبی به این مسئله توجه داشتند و موضوعات اعتقادی را برای مردم تبیین نموده، پاسخ گوی سؤالات و شبهات کلامی آن ها بودند.
«سهل بن زیاد» می گوید: در سال 255ق در نامه ای به امام حسن عسکری(ع) نوشتم: سرورم! یاران و دوستان ما در مسئلۀ توحید اختلاف دارند. برخی از آن ها می گویند: خداوند جسم است و بعضی می گویند: او صورت است. سرورم! اگر صلاح بدانی، در این مسئله مرا چیزی بیاموزی که بر همان اندیشه استوار باشم و از آن فراتر نروم، بر این بنده ات احسان کرده ای.
امام با خطّ شریف خود به من نوشتند: دربارۀ توحید پرسیدی؛ این مسئله از شما برداشته شده است.[19] خداوند، یکتای یگانه است. نه فرزندی دارد و نه زاده شده و نه کسی همتای اوست. آفریننده است؛ ولی آفریده نیست. خدای بزرگ آن چه را از جسم و غیرجسم بخواهد، می آفریند، در حالی که خودش جسم نیست. او هرچه را بخواهد، صورت گری می کند، در حالی که صورت ندارد. ثنای او شکوهمند و نام های او مقدس بوده، منزّه از آن است که شبیهی داشته باشد. اوست نه غیر او، چیزی چون او نیست و او شنوای بیناست.[20]
ب. مرجعیت دینی در پاسخ گویی فقهی
فقه، برنامۀ زندگی یک مسلمان است و فقیه وظیفه دارد حکم تمامی امور و شئون زندگی - از عبادات گرفته تا خرید و فروش، ازدواج، اجاره و... - را از کتاب و سنّت استخراج کند و در اختیار مردم بگذارد. امام حسن عسکری(ع) این وظیفه را برای همۀ مسلمانان به دوش می کشید.
«فهفکی» از امام حسن عسکری(ع) پرسید: چرا زن که بینوا و ضعیف است، از ارث یک سهم می گیرد؛ اما مرد دو سهم؟ امام فرمود: زن نه وظیفۀ جهاد دارد، نه نفقه و نه دیه و این ها بر عهدۀ مردان است. او می گوید: من با خود گفتم: به من گفته شده بود که ابن ابی العوجاء (دانشمند ملحد معروف زمان امام صادق(ع)) همین مسئله را از امام صادق(ع) پرسیده بود، آن حضرت نیز همین جواب را داده بود. امام عسکری(ع) به من رو کرد و فرمود: آری، این مسئله، سؤال ابن ابی العوجاء است و هرگاه سؤال یکی باشد، جواب ما نیز یکی است. برای آخرینِ ما [اهل بیت(ع)] همان حکم جاری است که بر اولینِ ما. اولین و آخرینِ ما در دانش برابر است؛ ولی پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) فضیلت خاص خود را دارند.[21]
پی نوشت ها:
[1] مهج الدعوات و منهج العبادات، سید بن طاووس، انتشارات دارالذخائر، قم، چاپ اول، 1411 ق، صص 67-63.
[2] تحف العقول، حسن بن علی بن الشعبه الحرانی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1404 ق، ص 517.
[3] إختیار معرفة الرجال، شیخ طوسی، انتشارات مؤسسه آل البیت(ع)، قم، 1404ق، ج 2، ص 842؛ مناقب آل ابی طالب(ع)، ابن شهر آشوب، دار الأضواء، بیروت، 1412ق، ج 4، ص 435؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمه، علی بن عیسی الإربلی، مکتبة هاشمی، تبریز، 1381ق، ج 2، ص 418؛ بحار الأنوار، محمدباقر مجلسی، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1404ق، ج 50، ص191.
[5] الهدایة الکبری، حسین بن حمدان الخصیبی، البلاغ، بیجا، 1419ق، ص 381.
[7] ر.ک: الغیبة، شیخ مفید، بنیاد معارف اسلامی، قم، چاپ اول، 1411 ق، ص 240؛ بحار الأنوار، ج 60، ص 213؛ الفوائد الرضویة، شیخ عباس قمی، المکتبة الاسلامیة، تهران، بی تا، ص 282؛ رجال النجاشی، احمد بن علی بن احمد النجاشی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1407ق، صص 124، 126 و 251؛ الفهرست، ابن ندیم، دار المعرفة، بیروت، بی تا، ص 143.
[8] مقاتل الطالبین، ابوالفرج الأصبهانی، دارالمعرفة، بیروت، بی تا، ص 395.
[9] کمال الدین و تمام النعمة، شیخ صدوق، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1395ق، ج 2، ص 479.
[10] المناقب، ج 4، ص 423.
[11] کمال الدین، ج 2، ص 423.
[12] الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1403ق، ج 1، ص 422.
[13] بحار الأنوار، ج 50، ص 261.
[14] الغیبة، ص 128؛ دلائل الامامة، محمد بن جریر، مؤسسة البعثة، قم، 1413ق، ص 226.
[15] تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، مدرسه امام مهدی (عج)، قم، چاپ اول، 1409ق، ص 721.
[16] التوحید، شیخ صدوق، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی تا، ص 230؛ تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص 21؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 41؛ تفسیر نور الثقلین، عبدالعلی بن جمعة الحویزی، اسماعیلیان، قم، بی تا، ج 12، ص 1.
[18] الإحتجاج، احمد بن علی بن ابی طالب طبرسی، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ دوم، 1410ق، ج 2، ص 506؛ تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)، ص 142؛ عیون اخبار الرضا(ع)، شیخ صدوق، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، بیروت، 1404ق، ج 2، ص 125؛ التوحید، ص 403؛ بحار الأنوار، ج 3، ص 35.
[19] یعنی تفکر در ذات و صفات خدا بر شما واجب نیست؛ بلکه بر شما لازم است که خدای متعال را همان گونه که خود را توصیف کرده است، بشناسید و باور کنید.
[20] اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، انتشارات چهارده معصوم(ع)، تهران، بی تا، ج 1، ص 103؛ التوحید، ص 101؛ بحار الأنوار، ج 78، ص 371 و ج92، ص 257.
[21] الکافی، ج 7، ص 85؛ المناقب، ج 4، ص 437؛ کشف الغمة، ج 2، ص 420؛ بحار الأنوار، ج 50، ص255؛ وسائل الشیعة، ج 17، ص 437؛ نور الثقلین، ج1، ص 451.