ماهان شبکه ایرانیان

روانشناسی سیاسی شخصیت محمدرضاشاه پهلوی: تصورات از قدرت و جنبش انقلابی مردم ایران

شخصیت سیاسی صاحبان قدرت و رفتارهای سیاسی آنها محصول محیط زندگی و متأثر از ذهنیت ها، تلقی ها از واقعیات است

روانشناسی سیاسی شخصیت محمدرضاشاه پهلوی: تصورات از قدرت و جنبش انقلابی مردم ایران

مقدمه

طرح مسأله

شخصیت سیاسی صاحبان قدرت و رفتارهای سیاسی آنها محصول محیط زندگی و متأثر از ذهنیت ها، تلقی ها از واقعیات است. تبیین روانشناختی شخصیت افراد، در بازنمایی نوع نگرش و بازخورد آن در اذهان عمومی می تواند معیاری برای سنجش درک واقعیت قرار بگیرد. محمدرضاشاه پهلوی از آغاز حکمرانی خود در سال ١٣٢٠، تا زمان وقوع انقلاب اسلامی، متأثر از شرایط سیاسی و بحران های داخلی سه دوره را پشت سر گذاشت. دورۀ اول، جابجایی قدرت و اضطراب اساسی تأیید سلطنت او با حضور متفقین درگیر در جنگ جهانی دوم در کشور و مداخلۀ آنها و نیز رقابت های درون خانوادگی و نزاع های گروه های مختلف سیاسی ، برای ممانعت از روی کار آمدن شخصیت سیاسی سلطه طلب همراه بود. شاه جوان در آغاز، با بهره گیری از تاکتیک محبت سعی داشت، شخصیت سیاسی مهرطلبی برای مردم و کشور از خود بروز دهد.

دورۀ دوم، سال های مبارزه برای ملی شدن نفت ایران و یکه تازی ائتلاف جبهه ملی که با شعار مشروطه سلطنتی شاه را دچار تاکتیک انزواطلبی کرده و دوران محدودسازی در اعمال اراده سیاسی را طی می کرد.

دورۀ سوم با وقوع کودتا ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و سال های پس از آن با کسب حامی خارجی و داخلی و دنبال کردن سلطه نسبی و به طور طبیعی مطلق و سلطه طلبی بر مردم را در پیش گرفت. با القاء این تصور که واجد شخصیت کاریزمایی است و رسالت بزرگ او به عنوان رهبر سیاسی هدایت جامعه به سمت دروازه های بزرگ تمدن بزرگ است. غلبه خود را مشروع و مخالفین را عناصر ضدترقی و مخرب معرفی کرد. امری که واکنش های منفی در برداشت. لذا در اینجا مسأله این است تصور ایده آلی شاه از شخصیت خود در جامعه به عنوان رهبر سیاسی و دنبال کنندۀ دوران طلایی در حیات تاریخی ایران به چه میزان منطبق با خود واقعی بود و چه تأثیراتی بر سرنوشت سیاسی او داشت. تلاش بر آن است با کاربست عملی نظریۀ کارن هورنای برای تبیین شخصیت سیاسی مورد نظر بدان پاسخ دهیم.

دراین راستا، پرسش اصلی مقالۀ حاضر نیز چنین سامان یافته است: چرا نوعی تفاوت بین شخصیت واقعی محمدرضا شاه پهلوی با تصور او از رفتارهای سیاسی وجود داشت ؟ فرضیۀ اصلی این نوشتار نیز چنین است: اضطراب اساسی دورۀ کودکی با انواع حوادث دشوار و اضطراب دستیابی به سلطنت در جوانی و رهایی از آنها و فرهمندی دیدن خود با شخصیت واقعی و تصمیمات سیاسی او برداشت های جامعه از آن تضاد داشت و زمینه ساز حرکت انقلابی گردید. لذا تلاش مقاله حاضر بر آن است برای اثبات یا رد فرضیه مطرح شده گام بردارد. با توجه به اینکه در مقاله، رویکرد روانشناختی در تجزیه و تحلیل داده ها مورد نظر بوده است. باوجوداین، سعی گردید کرونولوژی و تسلسل تاریخی نیز در ساماندهی پژوهش در نظر گرفته شود. در بررسی این دوره مفروضات غیر روانشناختی نیز حائز اهمیت هستند که با رویکردهای دیگر قابل بررسی می باشند. مانند: کارکرد احزاب و گروه های ملی و چپ مارکسیستی در ساخت قدرت ، نظم سلطانی مغایر با اصول دموکراسی مورد نظر طبقات روشنفکر جامعه، نقش نهاد دینی در دفاع از ارزش های مذهبی و بسیج سیاسی جامعه ، ساخت دولت رانیتر متکی به نفت و غیره.

پیشینۀ پژوهش

با بررسی های به عمل آمده دربارۀ شخصیت سیاسی شاه با رویکرد موردنظر فاقد نمونه می باشد. حوزۀ روانشناسی سیاسی هنوز در مرحلۀ ابتدایی به سر می برد. ذیلا کارهایی که به لحاظ متد و نظری دارای درجاتی از تشابه هستند معرفی می گردند. به عنوان نمونه، ابراهیم برزگر در مقالۀ «نظریه هورنای و روانشناسی سیاسی ناصرالدین شاه؛ از کودکی تا عزل نوری» این نظریه را برای تبیین روانشناختی شخصیت ناصرالدین شاه قاجار به کار گرفته است. نگارنده از دوران کودکی تا عزل صدراعظم شاه را برای بررسی نقش عوامل مؤثر در رفتارهای سیاسی فرد موردنظر را مدنظر داشته است. آنچه جنبۀ تمایز مقالۀ حاضر محسوب می گردد کاربست این نظریه برای شخصیت سیاسی متفاوت، شناخت شخصیت فردی محمدرضا پهلوی و برداشت های متفاوت او و مردم در شکل گیری انقلاب اسلامی حائز اهمیت است.

چهارچوب نظری

نظریۀ شخصیت کارن هورنای

منظور از شخصیت، مجموعه یا کل خصوصیات و صفات فرد است. به اجزاء مختلف شخصیت فرد، صفات شخصیتی می گویند. هوش، استعدادها و علائق، جزء صفات شخصیت هستند. صفات ظاهری یا سطحی، بعضی از جنبه های شخصیت مثل نیروی بدنی و جامعه پذیری فرد، نسبتا آشکار هستند. شخصیت درونی یا ژرفای شخصیت ها که شامل عوامل عمقی می باشد عبارتند از: ترس ها، هیجان ها، آرزوها و تمایلات فرد (ل. مان ١٣٦٠ ج ٥١٨:١). تمامی معانی شخصیت را نمی توان در یک نظریۀ خاص یافت ، بلکه در حقیقت، تعریف شخصیت به نوع نظریۀ هر دانشمند بستگی دارد.

آلپورت شخصیت را سازمان پویای جنبه های روانی - جسمانی می داند که تعیین کنندۀ فکر و رفتار هستند. پیه رون شخصیت را به منزلۀ حالت توحیدیافتگی فرد همراه با کلیه افتراقات و روش های رفتاری وی می داند. فروید شخصیت را توحید یافتگی «بن»، «من» و «فرامن» می داند.

آدلر عقیده دارد شخصیت همان سبک زندگی است. سبک خاصی که هر کس برای کنار آمدن با محیط به کار می بندد. شلدون از شخصیت به عنوان سازمان پویای جنبه های شناختی، عاطفی، ارادی و فیزیولوژیک یاد می کند.

راجرز شخصیت را یک خود سازمان یافتۀ دائمی می داند که محور تمام تجربه های وجودی است. به نظر مای لی شخصیت یک کلیت روانشناختی است که فرد معینی را مشخص می کند (فتحی آشتیانی ٣٧:١٣٧٧). هدف روانشناسی شخصیت مطالعۀ سبک یا شیوۀ بودن یک فرد، مطالعۀ چیزی که موجب تمایل یک فرد از دیگران می شود (گنجی ٢٢:١٣٨٢).

مفهوم اضطراب اساسی

ترس همراه با آگاهی در انسان مدرن، هنگامی که ما ترس های پیشین و یا آینده را به یاد می آوریم، ترس آمیخته به احساس، اضطراب می شود. بر اساس نظریۀ هیجان جمیز لانگ اضطراب را می توان دانش از ترس نامید. برای تخیل آگاهانه که می تواند تمثیلی از موقعیت ترس آور را همراه با پاسخ مداوم به آن در آگاهی نگاهداری کند، یک توانایی جدید بشری است (لانگ به نقل از جینز ١٣٩٥: ٥٠٠). روانکاوی، به وجود آدمی خصلت نهادی (ایدی) داده، و از آن خویشتن زدایی کرده است.

فروید، از آن حیث که خویشتن آدمی را تا سطح یک پدیده همایند (ناهشیار) صرف تنزل می دهد، به خویشتن خیانت می کند و آن را به نهاد (اید) تحویل می دهد.

در عین حال او ناهوشیاری را هم بدنام می کند (فرانکل ٤١:١٣٩٥). هورنای برخلاف آدلر وامداری خود به فروید را انکار نمی کرد و احساس می کرد نظریاتش به شدت از افکار فروید متأثر است. او خود را یک فرویدی می دانست و در جریان فرویدیسم قرار می داد.

هورنای با تأکید فروید بر عوامل زیستی و اصل مکانیکی و عوامل مادرزادی و تأکید بر گذشته و به ویژه دورۀ کودکی و تبعیت مکانیکی دورۀ بزرگسالی از آن دوره مخالف بود و به جای آن، بر عوامل فرهنگی - اجتماعی در شخصیت پافشاری می کرد. او پرخاشگری کودک ناشی از غریزه جنسی را نپذیرفته و آن را ناشی از بی مهری اطرافیان و درنتیجه مسألۀ اجتماعی و فرهنگی دانسته و نه زیستی (برزگرالف ١٣١:١٣٨٩).

در وجود افراد دائما مقدار زیادی تشویش و اضطراب نهفته است. از هر چه ضعیف به نظرش می رسد به شدت متنفر است و آن را پنهان می کند، می کوشد تا یأس و درماندگی عمیقش را ظاهر نسازد. گاهی به صراحت و مستقیما قدرت خود را به دیگران تحمیل می کند، گاهی تحت عنوان حسن نیت و علاقه به امور دیگران در کارشان دخالت می نماید، گاهی هم به عناوین مختلف وظایف و تعهداتی بر دیگران تحمیل می کند (هورنای ٥٣:١٣٥١).

مفهوم مهمی که کانون نظریه هورنای را تشکیل می دهد اضطراب اساسی احساس جدایی و بیچارگی و درماندگی کودک در دنیایی است که بالقوه خصومت گراست.

اضطراب احساسی است که یک کودک از تنهایی و بی پناهی در جهانی که بالقوه خصمانه است، دارد. چون او دنیای کودک را محدود به محیط خانوادگی می کند، بنابراین این اضطراب اساسی مشخص از رابطۀ والدین - کودک ناشی می شود. اضطراب اساسی ، مادرزادی نیست؛ بلکه از عوامل محیطی و علل اجتماعی و خانوادگی ناشی می شود. نگرش سلطه گرایانه والدین، فقدان حمایت و محبت آنان و رفتار نامنظم و متغیر و به طورکلی هر چیزی که رابطۀ مطمئن بین کودک و والدین را مختل کند، می تواند اضطراب به وجود آورد (برزگرالف ١٣٣: ١٣٨٩).

هورنای واکنش کودک در برابر این احساس بی پناهی و عدم امنیت را اغلب به صورت انجام اعمال و رفتارهای تهاجمی و ایجاد مزاحمت می داند. زیرا به علاقۀ والدین نسبت به خود اطمینان ندارد (ایزدی ٩٠:٢٥٣٦).

نیازهای دهگانه و تاکتیک های سه گانۀ کارن هورنای

کودک برای رفع اضطراب پیش گفته به تاکتیک های سه گانه ای دست می زند که تکرار این تاکتیک ها و رفتارها موجب شکل گیری صفات و خلقیاتی ثابت در او می شود و شخصیت کودک شکل می گیرد. این تاکتیک ها عبارتند از: الف) تاکتیک مهرطلبی یا تسلیم طلبی و گرایش به موافقت با دیگران؛ ب) تاکتیک انزواطلبی یا دوری از دیگران ؛ ج) تاکتیک سلطه طلبی یا پرخاشگری و مخالفت با دیگران (برزگر ٣٨:١٣٨٩).

هورنای نیازهای دوگانه ای را برای انسان برمی شمارد که همگی نیازهای اجتماعی است. این نیازها در قالب تاکتیک های سه گانۀ پیش گفته قرار می گیرند (برزگر ٣٩:١٣٨٩).

براین اساس می توان گفت پنج تاکتیک مهرطلبی عبارتند از:

- نیاز به محبت دیگران؛

- نیاز به کسب پشتیبان و حامی ؛

- نیاز به حیثیت و آبرو؛

- نیاز به تحسین و تمجید دیگران؛

- نیاز به کمال و انتقاد پذیری.

تاکتیک مهرطلبی

نیاز به محبت دیگران

تیپ مهرطلب حساسیت شدیدی نسبت به احتیاجات دیگران پیدا می کند. دائما آمادۀ ابراز همدردی، کمک و تحسین کردن دیگران است. اغلب به قدری در جلب نظر و برآوردن انتظارات مصر است و مبالغه می نماید که احتیاجات، توقعات و احساسات خودش را هم فراموش می کند و نادیده می گیرد. ولی مع ذلک با قسمت دیگر ذهنش آگاه است برای اینکه تمام حالات، صفات، تمایلات، عمل ها و عکس العمل های او حاکی از کوچکی و حقارت است. بنابراین یک احساس ضعف، بیچارگی و یأس عمیق به وجود او مستولی است. شخص مهرطلب ارزش و اعتماد به نفس او با تعریف، تمجید، تصویب و ابراز محبت دیگران، یا عدم اینها، کم و زیاد می شود. شخص تیپ مهرطلب چون تمایلات و احتیاجات شخص عصبی هم متضاد هستند در ارضاء آنها اشکال وجود دارد. می تواند میل حاکمیت و استثمارگری او را ارضاء کند و دوستی طرف را هم از دست ندهد (هورنای ٤٢:١٣٥١-٤٩). همدلی توانایی فرد است در احساس کردن عواطفی که فرد دیگری احساس می کند (اسدورو ٥٣٤:١٣٨٩).

تاکتیک های برتری طلبی

الف) نیاز به قدرت

گئورگ زیمل می گوید جایگاه برتری که فرض می شود مردان در جامعه دارند در این امر ریشه دارد که توان و قدرت آنها از زنان بیشتر است و به لحاظ تاریخی رابطۀ میان مرد و زن همواره به شکلی بی پرده و زننده رابطۀ ارباب و برده قلمداد شده است. چون یکی از مزیت های ارباب این است که مجبور نیست مداوم به ارباب بودن خود فکر کند، حال آنکه وضعیت برده به نحوی است که وی هرگز نمی تواند آن را فراموش کند (هورنای ٧٩:١٣٩٥). افراد برخوردار از سطوح بالای انگیزۀ قدرت و آنهایی که دارای سطوح پایین این انگیزه هستند هنگامی که در موقعیت های پر اعتبار و پر مسئولیت قرار می گیرند از حیث چگونگی پاسخ به مسائل نیز با هم تفاوت دارند. افراد دارای سطوح بالایی ٦٧ از قدرت گرایش دارند با افرادی طرح دوستی بریزند که شهرت یا معروفیت خاصی ندارند. انتخاب این افراد به عنوان دوست نوعی حمایت از خود است، به این مفهوم که در این گونه دوستان احتمال رقابت در زمینۀ قدرت و وجهه و اعتبار فرد وجود ندارد (کارورو شی یر ٢٠٦:١٣٧٥-٢٠٧).

مراحل تغییر ذهن: ١. تحقیق: نحوۀ یادگیری و تقلید از نمونه های سایر افراد؛ ٢. مبارزۀ مستقیم: دومین گام در تغییر ذهن، مبارزۀ مستقیم با مقاومت های موجود است. ایده هایی که کهنه، نادرست یا زیان آورند. مبارزۀ مستقیم با افرادی که موضعی ضدروشنفکری دارند. ٣. منابع و پاداش ها: دست زدن به اقدامات جدیدی برای آنکه بتواند دعوت را به اعمال معیارهای عالی تر را رونق بخشد. ٤. توصیف مجدد بازنماینده: نحوۀ عرصۀ پیام هایش به شکل های مختلف که از این طریق به گسترده ترین طیف از مردم دسترسی یافت (گاردنر ١٤٧:١٣٨٨-١٤٨).

ب) نیاز به استخدام دیگران

شخص می کوشد پیوسته از دیگران در جهت اهداف خود بهره گیرد و همیشه در معاملات برنده و بر دیگران از این حیث برتری داشته باشد (برزگرالف ١٣٦:١٣٨٩).

ج) نیاز به غلبه و پیروزی بر دیگران

به عقیدۀ هورنای علت اضطراب اساسی را نوروزها دانسته و شخص نوروتیک برای تنازع به منظور برتری جستن، تفوق بر سایرین و ابراز شخصیت می کوشد به قدری مقتدر و نیرومند شود که هیچ کس نتواند او را اذیت نموده ، امنیت او را به مخاطره اندازد (ایزدی ٩٢:٢٥٣٦). برتری جویی در اساس از عقدۀ حقارت سرچشمه می گیرد و این دو از همدیگر تفکیک پذیر نیستند. برتری جویی ، تسلط و ریاست بر دیگران نیست، بلکه عاملی برای وحدت بخشیدن می باشد. عاملی برای کوشش در بهتر و کامل تر شدن شخص و به فعل درآوردن استعدادهای بالقوۀ خود. برتری جویی گام برداشتن در راه کمال نفس است (کریمی ٩٤:١٣٧٧). کاری که مستلزم رقابت است تنیدگی زیادی تولید می کند، دلخوری و غیظ بازندگان نسبت به برنده را موجب می شود، موجب تحقیر بازندگان می شود، حرمت خود بازندگان را کاهش می دهد، در ایجاد رابطۀ گرم توأم با عشق و علاقه و حمایت از یکدیگر مانع ایجاد می کند (شمس اسفند آباد ١٧٥: ١٣٨٩).

تاکتیک های مردم گریزی: نیاز به محدودسازی زندگی

این نوع از ارزش (محافظه کاری) در جوامعی که در آنها روابط هماهنگی دارند و منافع شخصی از منافع گروهی متمایز نیست ، اهمیت زیادی دارند. این ارزش ها بر حفظ وضعیت موجود، رعایت نزاکت و پرهیز از اعمال و خواسته هایی استوارند که نظم سنتی را آشفته می کنند و آن را به خطر می اندازند. بنابراین آنها ارزش های جامعه مدارانه ای هستند که در آن فرد فاقد خودمختاری و بخشی از جمع محسوب می شود. در فرهنگ هایی که بر ارزش های محافظه کارانه تأکید می ورزند امنیت، سازگاری و سنت اهمیت زیادی دارند (چلبی ٣٢:١٣٩٢). شخص می ترسد دیگران به ماهیت او پی برند، اسرار درونی اش فاش گردد، معایب اش غیر از آن چیزی است که نشان می دهد. دلش می خواهد هم به نظر دیگران و هم به نظر خودش آدمی برسد متعادل، منطقی با بذل و بخشش... (هورنای ١٢٣:١٣٥١).

خودواقعی و خودخیالی (ایده آلی)

خودآگاهی معمولا به معنای آگاهی از شخصیت خودمان طی زمان است. از امیدها و بیم هایمان، هنگامی که دربارۀ خودمان در رابطه با دیگران خیالبافی می کنیم. وقتی انسان به هر معنا درون نگری می کند - همۀ اینها نشانه هایی خود آگاهند (جینز ٤٧٥:١٣٨٧).

آگاهی، همیشه مکانی را در پشت چشمان همنشین خود فرض می کنیم که رو به آن سخن می گوییم همانند مکانی که در درون سر خود تصور می کنیم که از درون آن سخن می گوییم. چنانچه خود تصوری قوی تر از خود واقعی باشد، و شخص به خود تصوری بیش از خود واقعی اش چسبیده و به آن نزدیک باشد و بکوشد تا به خودش بقبولاند که وی واقعا همان خود تصوری است، در این صورت خود را عقل کل و آدمی عالی و بی نظیر تصور می کند. ضعف ها و نواقص خود را همه حسن می بیند و به کمک منطق سازی و تحریف، آنها را نمایندۀ یک شخصیت قوی و بی نقص می پندارد (هورنای ٧٥:١٣٥١). چنانچه نیچه می گوید: «وای بر آنهایی که در باطن خود صحراهایی دارند» (آخوندزاده ٢٧:١٣٩٢).

دوران کودکی و ولیعهدی محمدرضا پهلوی و اضطراب دستیابی به تاج و تخت شاهنشاهی

نیمتاج (تاج الملوک بعدی) فرزند میرپنج تیمورخان مشهور به آیرملو در سال ١٢٩٥ش با رضاخان ازدواج کرد (نیازمند ١٣٤:١٣٧٥). تاج الملوک دارای چهار فرزند به ترتیب: شمس، محمدرضا، اشرف و علیرضا بود. در سال ١٣٠٤ با انتقال قدرت از قاجاریه به رضاشاه از سوی مجلس سیزدهم و سنا محمدرضا پهلوی به عنوان ولیعهد برگزیده شد و در این زمان کودکی شش ساله بود.

حکم ولیعهدی برای او در تاریخ ١٣٠٤/٩/٢٦ تعیین گردید. در فرمان ولیعهدی او چنین آمده است:

برای تشیید اصول مملکت داری و تحکیم بنیان سلطنت مشروطه ایران در اجرای اصل ٢٧ متمم قانون اساسی مطابق تصمیم مجلس موسسان تعیین ولیعهد دولت ابد مدت در بدیات طلوع یند سلطنت ملزوم همت خسروانه افتاده علیهذا بر طبق این فرمان ملوکانه نوباوه سلطنت استعداد فطری از وجنات حال و سیمایش ظاهر و آشکار است به مهم مزبور و شغل مذکور منتخب و مخصوص فرمودیم...(نیازمند ٤٥٦:١٣٧٥).

اشرف پهلوی دربارۀ دوران کودکی و محیط خانواده می گوید:

هنگامی که من و برادرم [محمدرضا] خیلی بچه بودیم، و مادرم [تاج الملوک]، برادرم ، علیرضا، را آبستن بود، پدرم با زن دیگری که بسیار جوان بود ازدواج کرد. (البته پدرم در ١٧ سالگی نیز با دختر عمویش، مریم خانم، نیز ازدواج کرده بود که وی در موقع زاییدن دخترش، همدم السلطنه سرزا رفته بود)... مادرم از این کار پدرم خیلی عصبانی شد چنانکه مدت ها حاضر نمی شد پدرم را ببیند. شاه هم در برابر این مخالفت غیرقابل تصور با قدرتش، هر وقت مادرم را از دور می دید، خود را پنهان می ساخت... پدر و مادرم سرانجام به تفاهم رسیدند. پدرم از این زن [توران امیر سلیمانی ] یک پسر داشت [غلامرضا]، و از زن دیگرش [عصمت دولتشاهی ] پنج فرزند. و ما با آنکه یازده بچه بودیم ، بر طبق خواست مادرم، بچه هایی که حاصل سه ازدواج مختلف بودند باید از هم جدا می بودند. مادر من ملکۀ کشور بود و برادرم ولیعهد (اشرف پهلوی ٤٥:١٣٧٦).

قمرالملوک امیرسلیمانی (ملکه توران) نارضایتی شخص او از زندگی با رضاخان همراه بود (پهلوی ها خاندان پهلوی به روایت اسناد ١٣٧٨ ج ٤:٢).

محمدرضا از همان کودکی به عنوان ولیعهد از مادر جدا شده و در دبستان نظام که مخصوص او و برادرانش و بعضی کودکان افراد شاخص بود قرار گرفت. برای تکمیل تحصیلات به سویس رفت و تا اوایل جوانی وقت او صرف کسب آمادگی برای سلطنت گردید. پس از بازگشت به ایران بنا به خواسته خانواده آماده ازدواج گردید (پهلوی ها ١٣٧٨ ج ٥:٢).

کاندیدای ایده آل همسری ولیعهد، می توانست شاهزاده خانمی باشد تا ایران را به کشوری دیگر نزدیکتر سازد. پدرم در این زمینه بررسی ها و تحقیقاتی در سراسر خاورمیانه به عمل آورد... سرانجام در سال ١٣١٧ اعلام شد که محمدرضا پهلوی ولیعهد ایران با شاهزاده خانم فوزیه، خواهر ملک فاروق پادشاه مصر، ازدواج خواهد کرد. پدرم از مجلس شورای ملی خواست که فوزیه را ایرانی بشناسد (تا فرزندانش ایرانی باشند). سپس در ساختمان کاخ مرمر... تسریع به عمل آورد تا برای مراسم عروسی آماده شود... قرار بود این کاخ محل برگزاری «دومین جشن» ازدواج برادرم باشد. اولین جشن عروسی در قاهره برگزار شده بود و چون اعضای خانوادۀ ما در آن جشن شرکت نداشتند...(خاطرات اشرف پهلوی ٨٣:١٣٧٦-٨٤).

اضطراب اساسی جانشینی و بقاء سلطنت با تبعید رضاشاه از ایران

آسیب روان شناختی ناشی از شایعات جانشینی رقبای خانوادگی

رضاشاه پس از ١٦ سال سلطنت بر ایران در پیشبرد برنامه های نوسازی متمرکز دولتی ٧١ در عرصه های اجتماعی - اقتصادی بدون تسری به حوزۀ سیاست با توجه به ساخت قدرت پاتریمونیالیستی و شخصیت خودکامه و انزوای سیاسی نخبگان فکری و مذهبی در شکل گیری آنچه دولت مدرن نام نهاده بود نتوانست اجماع گفتمانی شخصیت های فکری و ابزاری کشور را با رفتارهای سیاسی خود داشته باشد و به اصول مشروطه سلطنتی و جامعۀ آزاد آسیب های زیادی وارد کرد. ذهینت جمعی سنتی جامعه دچارگسست از سنت ها گردیده و تطابق عقلایی بین شرایط ذهنی و عینی جامعه صورت نپذیرفت.

رضاشاه با سلطه طلبی خود و هدایت برنامه های نوگرایانه نخبگان فکری را دچار انزواطلبی کرد و اصول پارلمانی را در جهت سلطه فردی خود هدایت کرد. محمدرضای ٢٢ ساله که در سایۀ شخصیت مقتدر و سلطه گری پدرش قرار داشت، در شرایط بحرانی و پشت سرنهادن اضطراب های اساسی به تخت سلطنت نشست. ازیک طرف، کشور در اشغال متفقین بود و ازطرف دیگر، شکاف های طبقاتی که در دورۀ حکومت پدرش با زور سرکوب شده بود به یکباره سرباز زدند. شخصیت های سیاسی در چهارچوب احزاب مختلف به تکاپو پرداختند و نزاع و تفرق سیاسی بر کشور حاکم بود.

قبل از آغاز سلطنت محمدرضا پهلوی دربارۀ اینکه دیگر فرزندان رضاشاه به جای او به ولیعهدی برگزیده شوند، دراین باره یکی از رجال دربار می گوید:

عده ای ولیعهد را طرفدار آلمان می دانستند و مقاله ای را که چند روز قبل دایر به بدی وضع و انتقاد سربسته از رویه متفقین در روزنامه اطلاعات انتشار یافته بود به ایشان نسبت می دادند. بعضی می گفتند: اگر خاندان پهلوی باقی بماند یا شاهپور علیرضا به سلطنت می رسد یا کوچک ترین فرزند رضاشاه حمیدرضا، تا شخص صالحی به نیابت سلطنت تعیین گردد و پادشاه اسمی بیش نباشد.

منسوبین مادری شاهپورها که از نسل قاجار بودند به تکاپو افتادند و به این و آن متوسل شدند (انتظام ٧٠:١٣٧١).

همچنین دربارۀ شایعۀ دیگری در ٢٤ شهریور ١٣٢٠ دربارۀ به سلطنت رسیدن عبدالرضا پهلوی آمده است:

این شهرت به جایی رسید که عصر بیست و چهارم شهریور موقعی که من در حضور شاه و ولیعهد بودم شاهپور علیرضا سراسیمه رسید و گفت: از شخص مطمئنی که با سفارت انگلیس مربوط است شنیده است که عبدالرضا شاه می شود. اعلیحضرت [رضاشاه ] با ملایمت ولی با لحن اعتراض آمیز گفت: این چرندیات بچگانه چیست که می گویی؟ و به راه افتاد. علیرضا آهسته به من گفت: به حرف من وقعی نمی گذارند اقلا تو سعی کن بلکه مطلب را به ایشان حالی کنی (انتظام ٧١:١٣٧٠).

اضطراب اساسی از دست دادن تاج و تخت و واگذاری به دیگران سبب تأثیرگذاری بر رفتارهای سیاسی شاه جوان گردید و مداخله خارجی نیز در جهت تطمیع و کسب امتیاز از او بود. ازسوی دیگر، نابسامانی جابجایی قدرت و بحران های داخلی بر افزایش اضطراب روحی او می افزود.

تاکتیک مهرطلبی محمدرضا پهلوی در حفظ سلطنت با بحران های کشور

نیاز به کسب حامی و پشتیبان و ابراز کمال انسانی در خدمت به کشور در دوران حکمرانی

محمدرضا پهلوی از آغاز سلطنت خود در سال ١٣٢٠ می کوشید برای تثبیت سلطنت، خود را حامی مردم و شخصیت سیاسی مهرجو نشان دهد. بحران های متعدد داخلی و مداخلۀ خارجی سبب گردید تا به دنبال کسب اعتماد دیگران باشد و فردی خواهان سعادت میهن و ترقی آن معرفی کند. لذا با شخصیت های سیاسی با تجربه و صاحب نفوذ مدارا می کرد و رفتارهای مهرجویانه نشان می داد. این مهرطلبی شاه از آغاز سلطنت تا وقوع کودتا و در اواخر سلطنت او مشهود بود.

صدرالاشراف، وزیر عدالیه، دربارۀ دیدار خود دربارۀ امور اجرایی قضایی می گوید:

شاه از من خواستند پرونده ١٧ آذر قوام السطنه را که محرز است او در اصل جریان دخالت داشته، به جریان بیندازد... من که مناظره ٣٠ سال قبل را در همین محل، مثل تابلویی جلوی چشم خود می دیدم (اشاره به دوره تصدی خود بر وزارت عدلیه رضاشاه)، پاسخ دادم: قطعا به خاطر ندارید روزی که در همین محل رضاشاه به چاکر دستور داد تا بر خلاف اصول و قوانین عباس آریا را زندانی کنم و با عدم اجرای آن اخراج شدم و حالا هم معتقدم که اجازه بفرمائید استعفایم را تقدیم کنم! محمدرضا به محض استماع سخنانم، ٧٣ خنده مخصوصی کرد و گفت: نه آقای صدر بهتر است این کار را نکنید (زندگی پرماجرای رضاشاه ١٣٧٧ ج ٢٦٩:٢).

دولت های ایران پس از شهریور ٢٠ ناپایدار بودند و پی درپی سقوط می کردند.

فروغی که نخست وزیر زمان انتقال از رضاشاه به فرزندش گردیده بود، شش ماه بعد، در اسفند ١٣٢٠ سقوط کرد. پس از او سهیلی به مدت پنج ماه و احمد قوام شش ماه و سپس سهیلی نزدیک یکسال نخست وزیر شدند. صدرالاشراف به مدت چهار ماه نخست وزیر شد. در مدت چهار سال، نه کابینه تشکیل گردید. همۀ اینها به نحوی با حمایت اشغالگران روی کار می آمدند (باقی ١٣٧٠ ج ١٣٣:١).

این روند تا سال ١٣٢٨ تدوام داشت. از شکل گیری جبهۀ ملی تا وقوع کودتا نیز کشاکش قدرت بین شاه و دربار از یک سو، و نخست وزیر و مجلس ازسویی دیگر، پابرجا بود. شاه با حمایت و بهره گیری از تاکتیک مهرطلبی حامیان خارجی و ذی نفوذان داخلی توانست طرفداران مشروطۀ سلطنتی را دچار انزوای سیاسی گرداند و با برای جلوگیری از صدای ملت رفتار سیاسی خود را در جهت خیر عمومی جلوه دهد.

محمدرضاپهلوی در نطقی در مراسمی که به مناسبت قیام ٢٨ مرداد علیه جبهۀ ملی در سال ١٣٤٠ در دوشان تپه[1] می گوید:

... می خواستند پادشاه مملکت و اهل بیت او را تسلیم دشمنان بیرحم و بی شفقت بکنند تا از این راه هر آنچه باید بر سر این مملکت و سر خود آنها بیاید، بیاید. البته شما ملت ایران جواب این بی انصافی را دادید و به حساب این یاغیگری و بی عدالتی و نمک نشناسی چنانکه باید رسیدید (سخنان شاهنشاه بی تا: ٧).

شاه دربارۀ قیام ١٥ خرداد ١٣٤٢ در کنگرۀ بزرگداشت دهمین سال انقلاب (بهمن ١٣٥١) می گوید:

در پانزدهم خرداد ارتجاع سیاه با هم دستی دائمی توده های بی وطن کاری کردند که ننگ آن پاک نخواهد شد و آتش زدن اتوبوسی که پر از دختر محصل مدرسه بود و نیز آتش زدن کتابخانه و کارهای وحشیانه دیگر بخاطر خواهد ماند ولی این حرکت مفتضاحانه به شب نکشید که خاموش و خفه شد و در آن روز ارتجاع سیاه از بین رفت (سیمای انقلاب در استان مرکزی از بهمن ٤١ تا بهمن ٥١ ١٣٥: ١٣٥١).

شاه همچنین در مراسم گشایش کنگرۀ جهانی ایرانشناسان در ٩ شهریور ١٣٤٥ دربارۀ عدالت اجتماعی در نطقی می گوید:

امروزه پیروزی واقعی ملت ها در درجۀ موفقیت آنها در غلبه بر بی عدالتی های قضائی و اجتماعی، در تأمین دانش و سطح زندگی اقتصادی بهتر و رفاه و عدالت اجتماعی زیادتری برای افراد نهفته است. جنگ واقعی امروزه عالم بشریت، جهاد انسان ها برای از میان بردن تبعیض ها و بی عدالتی های اجتماعی و جدائی ها و خودخواهی هاست که جوامع مختلف خانواده بشری را دور از یکدیگر نگاه می دارد، یا خاطر اصولی نامعقول آنها را به جان همدیگر می می اندازد (برگزیده ای از نوشته ها و سخنان شاهنشاه آریامهر بی تا:١٠٣).

جیمی کارتر که ابتدا با بحران های داخلی در سال ١٣٥٦ به بعد با تاکتیک پرخاشگری منتقد رفتارهای شخص حاکم بود. بر حسب منافع و لزوم حفظ رژیمی وابسته به تغییر موضع و اتخاذ تاکتیک مهرطلبی پرداخت. اگرچه این امر نوعی گفتار درمانی بی فایده بود. چراکه دوگانگی این رفتارهای کارتر در ایجاد گسست بین حامیان رژیم و تردید به بقای آن موثر بود.

کارتر پس از سفر به ایران در شب ٣١ دسامبر ١٩٧٧ (١٣٥٦) در مراسم ضیافت شام گفت: ایران مرهون شاه در رهبری کشور است ، زیرا او توانسته است ایران را به صورت یک جزیره ثبات در یکی از پرآشوب ترین نقاط دنیا درآورد. نظرات ما در مسائل مربوط به امنیت نظامی متقابل با هیچ کشوری به اندازۀ ایران نزدیک نیست و من به هیچ رهبری مانند شاه این همه احساس حق شناسی و دوستی صمیمانه ندارم (هوشنگ مهدوی1375: 469 -468).

راکفلر معاون سابق رئیس جمهوری امریکا در ٢٥ مهر ١٣٥٦ که در تهران به سر می برد بیان داشت: «کمک به ایران کمک به امریکاست. ما همیشه در کنار ایران ایستاده ایم؛ زیرا این به نفع خودمان است.» (کرباسچی ٢٦٨:١٣٨٠).

نیاز به کسب حیثیت و آبرو و تمجید دیگران در دوران حکمرانی

شاه در بخشی از خطابه های خود در پاسارگاد می گوید:

سوگند یاد می کنم که آن پرچمی را که تو [کوروش بزرگ هخامنشی ] دو هزار و پانصد سال پیش برافراشتی، همچنان افراشته و در اهتزاز نگاه خواهیم داشت. سوگند یاد می کنیم که بزرگی و سربلندی این سرزمین را به عنوان ودیعه ای مقدس که گذشتگان به ما سپرده اند را با اراده ای پولادین حفظ خواهیم کرد، و این کشور را سربلند تر و پیروزتر از همیشه به آیندگان خویش خواهیم سپرد (پهلوی ٢:١٣٥٠).

شاه طی نطقی در ٣٠ آبان ١٣٤٤ به مناسبت عید مبعث می گوید:

ما سعی می کنیم در تمام افکار و اقداماتمان از تعالیم عالیه اسلام الهام بگیریم و خوشبختانه برنامه های ما که بر اساس عدالت اجتماعی و از بین بردن ظلم و امتیازات غیرعادلانه طبقاتی و تمام مظاهر عقب ماندگی روحی و جسمی و فکری و استقرار اصول مساوات و برادری و برابری متکی است در واقع همانا اجرای اصول و موازین عالیه دین مبین اسلام است (مجموعۀ تالیفات، نطق ها، پیام ها، مصاحبه ها و بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا پهلوی ١٣٤٧، ج ٣٩٧٨:٥-٣٩٧٧).

برنامه های نوسازی که رهبری سیاسی آن با شخص حاکم بود با تبلیغات گسترده با زبان قدرت در جهت تلقین ذهنیت خیرخواهانه برای جامعه پیش می رفت. شخصیت میهن دوست شاه که می کوشد کشور را به سمت ترقی همه جانبه هدایت کند.

شاه دربارۀ صورت جلسه ارائه شده ٩ اسفند ١٣٤٤ شورای اقتصاد دربارۀ خدمات بیمه ای بهداری می گوید:

اصولا ممکن است یک صندوق بازنشستگی برای مردم ایجاد نمود که هر فردی از افراد کشور بتواند با پرداخت مبلغی به این صندوق در زمان کهولت از مزایای آن برخوردار شود. این اقدام برای حفظ تمدن و اجتماع ایران فوق العاده مفید است. هر کس باید نسبت به آینده اش یک نوع تأمین داشته و در نتیجه خیالش راحت باشد در حین مطالعۀ لایحۀ انجمن های ایالتی و ولایتی موضوع بیمه های آموزشی و بهداری را هم مطالعه نمایید. نباید یک نفر ایرانی در صورت کسالت روی استیصال فوت کند (نیک پی ٢١٢:١٣٤٥).

او در ٢١ مهر ١٣٥٠ در نطقی دربارۀ رسالت خویش در حفظ دستاورهای گذشته می گوید:

برای ما به عنوان فرزندان جامعه انسانی مایه ی سربلندی است که بشریت در تمام این تلاش ها و دشواری ها، در تمام این راهی که طبق اصطلاح معروف قسمت اعظم آن در میان اشک و خون گذشته است، رسالت بزرگ خویش را در راه نیل به کمال مادی و معنوی از یاد نبرده ایم (پهلوی ٤:١٣٥٠).

او دربارۀ اصل آزادگی و بشردوستی و اعتقاد به آن می گوید:

....تاریخ چندهزار ساله کشور من در هیچ یک از ادوار بلندی و پستی اصل آزادگی و بشردوستی خود و به خصوص روح دموکراسی خاص خویش را که در آن هرگز اختلافات طبقاتی مانع ارتقاء افراد نشده و همواره هر کس بر حسب استعداد و شایستگی خود توانسته از هر درجه و موقعیتی به بالاترین مقامات رسیده است. بدین ترتیب چراغی که هزاران سال پیش در این سرزمین افروخته شده از خلال ظلمت ها و طوفان ها همچنان فروزان و تابناک بدست ما که وارث این میراث عظیم مدنیت هستیم رسیده است (ایران جاوید ٥٢:١٣٥٠).

همچنین در ٨ شهریور ٢٥٣٤[2] (١٣٥٤ش) در هشتمین کنفرانس ارزشیابی انقلاب آموزشی کشور می گوید:

...در مورد افراد و جوانانی که در شهر و روستا از مواهب تحصیلی بهره مند نیستند چیز زیادی نمی گویم مگر دو چیز، یکی آنکه تصمیماتی در حدود یک جهاد ملی در این قسمت اتخاذ خواهیم کرد و بیسوادی را در این مملکت به طور قطع ریشه کن خواهیم ساخت، والا ادعای ورود به تمدن بزرگ با وجود داشتن حتی یک بیسواد ضدونقیض است. دیگر آنکه باید بفهمیم که آیا یک درصد بیسوادی موجود، باعث و علتش خانواده ها هستند که مانع تحصیل فرزندانشان می شوند یا نه، برای این کار قانونی گذارده ایم که اگر افرادی به زور و اجبار مانع تحصیل فرزندانشان بشوند باید حتما تنبیه بشوند، زیرا اقدام آنها یک اقدام ضدملی و ضدمیهنی و ضدانسانی است...

(گزیده تألیفات، نطق ها، پیام ها، مصاحبه ها و بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی دربارۀ آموزش و پرورش ٣٤١:١٣٥٤).

شاردوگل در پاییز ١٣٤٢ در دیدارش در تهران با شاه، علاقۀ پدرانه ای نشان می داد.

مدتی قبل از فوتش به شاه گفته بود: به نظر من در مدتی کوتاه کارهای بسیار بزرگی انجام داده اید. توصیه من آن است که مواظب باشید تا از طرف جبهۀ دست راستتان غافلگیر نشوید (پهلوی ٣٠٣: ١٣٧٦).

فرح پهلوی در جریان سفرش به امریکا در سال ١٣٥٦ در یک سخنرانی دربارۀ حقوق و آزادی های بشر می گوید: حقوق بشر را گرامی می داریم و به آنها ارج می گذاریم.

بدین جهت از آنها دفاع کنیم و آنها را گسترش دهیم (چمنی ٩٧: ١٣٨٣).

تاکتیک انزواطلبی در دوران ابتدایی و پایانی سلطنت محمدرضا پهلوی

شخصیت انزواطلب محمدرضا پهلوی در دوران مبارزات نفت ملی و اواخر حکمرانی

در دورۀ ٣٧ سالۀ سلطنت، شاه دو دورۀ بحرانی شخصیت انزواطلبی پیدا کرد: دورۀ اول، در جریان مبارزات ملی نفت تا وقوع کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢، به عنوان دوران چندگانگی قدرت و تجربۀ دموکراسی از سوی شخصیت های سیاسی ایران قلمداد می شود. شخصیت سیاسی شاه در سایۀ مجلس شورای ملی ، قوۀ مجریه و سازوکارهای

٧٨ پارلمانی قرار داشت. اوج این فشارهای سیاسی در محدودسازی خانوادۀ سلطنتی در جریان شکل گیری جبهۀ ملی مصدق و شرکاء بود که شخصیت سیاسی شاه را به شدت متأثر و از قدرت طلبی شاهانه به شدت کاسته بود. دورۀ دوم در ماه های واپسین زندگی سیاسی شاه که بسیج سیاسی جامعه برای به زیر کشیدن این شخصیت در رأس هرم قدرت از سوی جامعه بروز پیدا کرد.

پس از مسافرت شاه به امریکا در پاییز ١٩٤٩م / ١٣٢٨ش و بازگشت بی حاصل از مذاکرات در مورد دریافت وام برای مصارف اجتماعی ، فشار بیشتری در زمینۀ احتیاج به پول و کسر بودجه در دولت رزم آرا به وضوح مشاهده می شد؛ نومیدی شاه از نتیجۀ مسافرتش به امریکا (از من پذیرایی دوستانه ای شد ولی دست خالی برگشت) او را به این جمع بندی کلی رسانید: امریکا حاضر بود کمک های اقتصادی به کشورهای خاورمیانه بکند، اما فقط کشورهایی که در آنها وضع آرام (و متمایل به امریکا) بود (لاینگ ١٥٦:١٣٧١).

سال های حکومت مصدق از دشوارترین ادوار سلطنت برادرم بود. تبعید من از ایران زمانی اتفاق افتاد که نخست وزیر تازه رابطه با شاه و حکومت را قطع کرده بود. طبیعتا رفتن من از ایران نیز به انزوای سیاسی شاه کمک می کرد. برای شاه در این اوقات تنها منبع آرامش، مصاحبت و محبت همسر جدیدش [ثریا اسفندیاری ] بود که درست چند ماه قبل از اینکه من مجبور به ترک تهران شوم ازدواج کرده بود (پهلوی ٢١٩:١٣٧٦).

مصدق شاه را چنان تحت فشار گذاشت که نه فقط مجبور بود مادر و خواهر خود را از ایران اخراج کند، بلکه برای تأمین مخارج شخصی خود هدایایی را که هنگام عروسی با ثریا از داخل و خارج برای آنها ارسال شده بود در بازار فروخت و وقتی مجبور شد در ٢٥ مرداد ١٣٣٢ ایران را ترک کند یک زندگی متوسط در خارج هم برای او امکان پذیر نبود (طلوعی ١٦:١٣٧٤). در ماه های پایانی شاه با تنگ تر شدن حلقۀ محاصره نیروهای انقلابی و تزلزل روانی او دوران بی اعتباری و محدودسازی را برای ابراز شخصیت سیاسی خود احساس می کرد.

شاه به خاطر ضعف شخصیت، احتیاج داشت که فرد دیگری به جای او تصمیم بگیرد.

پس از انتخاب جیمی کارتر نیز این انتظار را از رئیس جمهور امریکا داشت. این وضعیت عدم استقلال شاه در اندیشه و رأی موجب گردید که ادارۀ حکومت به دست فرح و اطرافیان او بیفتد. در اواخر حکومت شاه تنهاتر از همیشه بود، چون دیگر بسیاری از اطرافیان با نفوذ او چون علم، اقبال و تیمسار خاتمی در قید حیات نبودند. پس از مرگ خاتمی شایع گردید که شاه در این حادثه دست داشته است. این فکر عده ای از خلبانان و همافران نیروی هوایی را نسبت به شاه بدبین نمود و همین بدبینی می توانست دلیل خوبی برای حمایت آنان از انقلاب و انتقام از مرگ فرماندۀ محبوبشان باشد (مسعود انصاری ٤٣:١٣٧٨).

آنچه ملت ایران در این زمان، اوج گیری تظاهرات های خیابانی بعد از ١٣٥٦ از دیکتاتور طلب می کرد شاید بالاتر از رفاه و سرگرمی بوده و بیشتر به عدالت و آزادی برمی گشت و بسیار روشن است که این خواسته ها شاه را به تحیر وامی داشت. او هرگز نمی تواند شاهد مردمی باشد که خود دارای شکوه و عظمت بوده و از اطاعت او بیرون روند. او خوب می دانست دیر یا زود این مردم او را به عنوان نگهدارندۀ رژیم دیکتاتوری، دشمن خود دانسته از صحنه خارج خواهند کرد. پس تمام سعی شاه در جهت از بین بردن صاحبان چنین افکاری به کار گرفته شد (کاپوشینسکی ٢١٨:١٣٧٨).

آسیب های موجود در خودکفایی و اتکای به نفس در شخصیت سیاسی محمدرضا پهلوی

حسین فردوست دربارۀ یادگیری و دورۀ تحصیل محمدرضا پهلوی می گوید:

محمدرضاشاه در ریاضیات بسیار ضعیف بود و اصولا حوصله فکر کردن نداشت. او از همان کودکی اهل تفکر عمیق و همه جانبه نبود. زود خسته می شد و بیشتر علاقه داشت پیشنهادات را بپذیرد. چون قبول پیشنهاد زحمتی نداشت، آن هم بدون مطالعه که این پیشنهاد چیست! نمی گویم بدون هیچ مطالعه ایی، ولی اگر پیرامون پیشنهاد مطالعه ای هم می کرد، سطحی و بدون درنظر گرفتن درونما و نتیجه آن بود. این از مسائل بسیار مهمی است که در زندگی آینده اش بسیار مؤثر بود و در شیوۀ کشورداری اش تأثیر عمیقی گذارد (شوکراس و دیگران ٥٢:١٣٨٨).

اشرف پهلوی درباره شرایط دوران کودکی محمدرضا پهلوی می گوید:

من و برادرم با آنکه از نظر عاطفی به هم خیلی نزدیک بودیم، او ملایم، محتاط، و بی اندازه خجول بود، در حالی که من با نشاط، تندخو، و گاه سرکش بودم. برادرم در مقابل تمام بیماری های دوران طفولیت تا حدی ضعیف و آسیب پذیر بود، در صورتی که من با وجود آنکه جثۀ کوچکی داشتم قوی و تندرست بودم (پهلوی ٥٤:١٣٧٦).

شخصیت سیاسی شاه در سایۀ خودکامگی پدرش رشد کرد. علاوه بر آسیب های جسمی و روانی کودکی بر اثر مریضی و خودکامگی پدر خود، مداخله خارجی و اضطراب سلب قدرت از او و ایجاد ذهنیت ضرورت داشتن حامی قدرتمند خارجی سبب گردید اتکای به نفس شخصیت سیاسی او وابسته به قدرت حامی گردد و در اضطراب های اساسی دچار تزلزل روانی با ضعیف تر شدن حمایت ها گردد. این وضع در جریان مبارزات نفت ملی و سال های آخر عمر او کاملا مشهود بود.

تاکتیک سلطه طلبی

نیاز به قدرت و استخدام دیگران در جهت استیلای حکمرانی فردی

اشرف پهلوی می گوید: «من مجبور بودم برادرم را والاحضرت خطاب کنم» (شوکراس و دیگران ٤٦:١٣٨٨).

حسین فردوست دربارۀ آشنایی با محمدرضا پهلوی در دوران کودکی خود می گوید: این آشنایی از دبستان آغاز گردید، شرایط فقر مالی در کودکی با داشتن چهار برادر و خواهر که جمعا هفت نفر می شدیم و فقط ٣٠ تومان ماهیانه حقوق پدرم دریافت می داشت وارد مدرسه نظام شدم (شوکراس و دیگران ٤٧:١٣٨٨). انتخاب فردوست به عنوان دوست و حامی به خاطر رقیب تصور نشدن و حامی بودن او با نیازی که به حمایت شاه بود صورت گرفت. شاه ایران برای ارائه شخصیت کاریزمایی و مورد لطف خدا بودن و نمایندۀ لایق سنن ملی و باورهای اعتقادی بودن می کوشید رفتارهای سیاسی خود را مشروعیت بخشد و خود را حامی برپا داشتن ارزش های جامعه نشان دهد تا اقتدار فردی خود را قانونی نشان دهد.

شاه در ٢٣ آذر ١٣٤٢ تعالیم اسلام را الهام بخش انقلاب خود دانسته و می گوید:

کسانی که به حقیقت دین مبین اسلام پی برده اند، خوب می فهمند که اصلاحات اخیر ما تا چه حد به پیروی از حقایق اسلامی صورت گرفته است. اسلامی که اساس آن عدالت و مساوات و آزادی یعنی درست همان اصولی است که کارهای یک ساله اخیر بر پایه آنها انجام گرفته است (نجفی ٣٨:١٣٥٥).

او در ٦ اسفند ١٣٥٢ در ضیافت رسمی شام به افتخار رئیس جمهوری سودان می گوید:

شما اکنون از کنفرانس بزرگ اسلامی لاهور به نزد ما آمده اید که شاید تجلی بارزی از این همبستگی یعنی از آنچه خط مشی و هدفی بود که کشور من همواره خواستار و پشتیبان آن بوده است. خود من در گذشته، چه در نخستین کنفرانس اسلامی رباط و چه در فرصت های متعدد دیدار سفرای دول اسلامی، متذکر شده ام که فقط در پرتو اتحاد و همبستگی است که جهان اسلامی می تواند عظمت مادی و معنوی دیرینۀ خویش را بازیابد (نجفی ٣٥٠:١٣٥٥).

از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ تا پیروزی انقلاب اسلامی ، به استثنای چند دورۀ کوتاه در اوایل حکومت سپهبد زاهدی و حکومت ١٤ ماهۀ علی امینی و ماه های آخر سلطنت، شاه مستقیما ادارۀ امور را در دست داشت و دولت ها مجری اوامر ملوکانه بودند. شاه در انتخاب مقامات دولتی از وزیر و سفیر و استاندار گرفته تا معاونان وزارتخانه ها و رؤسای سازمان ها و شرکت های دولتی مستقیما دخالت می کرد. رسم بر این بود که برای تصدی هر یک از این مقامات، سه نفر را با بیوگرافی و نظر ساواک به شاه معرفی می کردند و او از میان آنها یکی را انتخاب می نمود. در بعضی موارد، شاه مقامات مذکور را بدون نظر دولت و بدون تشریفاتی تعیین می کرد. پست های اصلی کابینه مانند وزیران خارجه، اقتصاد و دارایی، جنگ و کشور و همچنین رؤسای سازمان های مهم دولتی مانند شرکت نفت معمولا از طرف شاه دستور می گرفتند (طلوعی ١٧٩:١٣٧٤-١٨٠).

برای من، اتکاء به عنایات الهی اساس و بنیاد همۀ تصمیم ها و تلاش هاست، احساس قلبی من این است که مشیت کامله خداوندی مرا - که اگر چنین نبود قدرتی جز قدرت عادی یک فرد انسانی نداشتم – به عنوان رهبر این ملت در دوران سرنوشت ساز امروز جهان ، مأمور ایفای این رسالت فرموده است، و تا وقتی که او بخواهد نه تنها هیچ نیروی سیاسی یا عامل اقتصادی بلکه حتی هیچ عامل غیرقابل پیش بینی فردی و خصوصی نیز نخواهد توانست مانع انجام این رسالت شود (پهلوی بی تا: ١٠).

میل به سلطه گری و ایفای نقش شخصیت برتر در هدایت جامعه در رفتارهای سیاسی شاه

در سال های پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ رژیم به منظور حذف مخالفان از پلیس سیاسی استفاده می کرد. ادارۀ اطلاعات ارتش و امنیت کشور، ساواک به طور مستقیم به سرکوب مردم می پرداختند. قدرت نظامی شاه از همان ابتدا وابسته بود و ازهمین رو، حمایت امریکا به گونه ای غیرمستقیم پایۀ اصلی قدرت رژیم وی را بر حسب ساخت ارتش، حمایت سیاسی و وابستگی متقابل اقتصادی تشکیل می داد (بشیریه ٦٢:١٣٩٣).

دستگاه سرکوب چهار جزء سازندۀ اصلی داشت: ساواک، پلیس، ژاندارمری و نیروهای مسلح. به علاوه، شاه یک سازمان کوچک رازدار به نام بازرسی شاهنشاهی داشت تا بر کارهای نیروهای امنیتی و دیگر ارگان های دولتی نظارت کند. گاهی هم هیأت های چندجانبه ای برای انجام مأموریت های ویژه تشکیل می شدند... (گازیوروسکی ٢٥٧:١٣٧١).

اسدالله علم دربارۀ مشوش و مغشوش بودن ذهن شاه نسبت به عبدالرضا برادرش می گوید:

...والاحضرت عبدالرضا دیشب به من تلفن کرد که بگوید در مقام رئیس هیأت امنای دانشگاه ملی قصد دارد پروفسور صفویان را اخراج کند. و از من خواست به شاه گزارش بدهم. وقتی گفت وگویم را به شاه ارائه دادم به کلی مخالف چنین اقدامی بود و اظهار داشت هیچ کس نباید بدون تحقیقات کامل و دلیل موجه اخراج شود. رئیس هیأت امنا نمی باید کوچک ترین دخالتی در استخدام یا اخراج رئیس دانشگاه داشته باشد... هشدار دادم والاحضرت [عبدالرضا] چقدر از این موضوع ناراحت خواهد شد. شاه پاسخ داد: به جهنم.

عبدالرضا با چنین حرف هایی دستپاچه شد و اظهار داشت که اگر اعلیحضرت قصد دارد با موضوع چنین برخوردی بکند، او ترجیح می دهد از مقامش به عنوان رئیس هیأت امنا برکنار شود. شاه با شنیدن این حرف از کوره در رفت

که والاحضرت [عبدالرضا] نباید چنین موضع خودخواهانه ای بگیرد و گفت: به او بگویید به درک واصل شود، و یادتان باشد که درست همین کلمات را به کار ببرید (علم ١٣٧١ ج ٦٩٣:٢).

سفارت امریکا در سال ١٩٦٧ میلادی وضعیت عبدالرضا پهلوی را در دستگاه حاکم چنین گزارش می دهد:

پس از بازگشت به ایران، شاه او را به عنوان رئیس سازمان برنامۀ هفت ساله برگزید. هنوز هم معلوم نیست که آیا شاه می خواست که او تنها دارای یک سمت تشریفاتی باشد یا خیر؟ دیری نگذشت که برای کنترل طرح های عمرانی، اقتصادی درگیر یک مبارزه سیاسی گردید. عبدالرضا و چند مقام تحت الحمایه اش برکنار شدند و شاه به چند نفر از سیاستمداران سالخورده ای که استعداد قابل ملاحظه ای نداشتند روی آورد. در سال ١٩٥٠ عبدالرضا کاملا از صحنه محو شده بود و در ٢٠ سال گذشته تنها عهده دار وظایف تشریفاتی و تنها سمت رسمی یعنی ریاست شورای شکار ایران با مسئولیت حراست از زندگی وحوش بود (از ظهور تا سقوط ١١٤:١٣٦٦).

تمایل رژیم پهلوی در اواخر سال ١٣٥٣ به نظام فراگیر تک حزبی زیر پا گذاشتن روش های دموکراتیک حزبی و تمرکز شدید فعالیت های سیاسی در چهارچوب دولتی تعیین شده و بی اعتبار قلمداد شدن سایر تشکلات منتقد بود. رژیم پس از تأسیس حزب (رستاخیز) اظهار داشت آنهایی که به این حزب نمی پیوندند باید «هوادران حزب توده» باشند. این خائنان یا باید به زندان بروند و یا اینکه «همین فردا کشور را ترک کنند».

شاه در پاسخ به خبرنگاران خارجی که این موضع جدید وی مغایر با پشتیبانی او از نظام دو حزبی است، پاسخ داد: «آزادی اندیشه! آزادی اندیشه! دموکراسی! دموکراسی با پنج سال اعتصاب و راهپیمایی خیابانی پشت هم... دموکراسی ؟ آزادی این حرف ها یعنی چه؟ ما هیچ کدام از آنها را نمی خواهیم» (آبراهامیان ٥٤٢:١٣٨٨).

بقایای مارکسیست های ورشکسته، ادارۀ تشکیلات حزب رستاخیز را عهده دار می شوند. افرادی چون جعفریان، پرویز نیکخواه ، هوشنگ نهاوندی، محمد باهری و... در کنگرۀ حزب رستاخیز ملت ایران، جمشید آموزگار به دبیر کلی انتخاب می شود. شاه تأکید کرد که در حزب فراگیر جناح های مختلفی وجود دارند که رقابت آنها مسألۀ آزادی آراء و عقاید درون حزبی را تأمین نمود (دلدم ٢٨٩:١٣٧٥).

شخصیت واقعی (خودواقعی) و شخصیت ایده آلی شاه در دوران حکمرانی بر ایران

شاه از کودکی خود را مورد الطاف خدا و برگزیدگان او می دانست که بارها او را از مرگ برای خدمت بر ایران نجات داده اند. بهره گیری از شخصیت های ملی و مذهبی در باورهای جامعه و حق ظل اللهی قائل بودن برای خود و رفتارهای سیاسی در جهت سلطه سیاسی خود بر دیگران قلمداد می کرد. شخصیتی سیاسی که مأموریت دارد به نمایندگی از نیاکان خود جامعه را به سمت درجات والای پیشرفت های مادی و معنوی هدایت گرداند.

کمی بعد از تاج گذاری پدرم دچار بیماری حصبه شدم و چند هفته با مرگ دست و گریبان بودم. در طی این بیماری سخت، پا به دایره عوالم روحانی خاصی گذاشتم که تا امروز آن را افشاء نکرده ام. در یکی از شب های بحرانی کسالتم مولای متقیان علی (ع) را به خواب دیدم در حالی که شمشیر معروف خود ذوالفقار را در دامن داشت و در کنار من نشسته و در دست مبارکش جامی بود و به من امر فرمود که مایعی را که در جام بود بنوشم. من نیز اطاعت کردم و فردای آن روز تبم قطع شد و حالم به سرعت رو به بهبودی رفت.

در آن موقع با آنکه بیش از هفت سال نداشتم با خود می اندیشیدم که بین آن رویا و بهبودی سریع من ممکن است ارتباطی نباشد ولی در طی همان سال دو واقعه دیگر برای من رخ داد که رد حیات معنوی من تأثیری بسیار عمیق بر جای نهاد. در سفر به امامزاده داود در دامنۀ البرز که من جلوی زین اسب یکی از خویشاوندان خود که سمت افسری داشت نشسته بودم ناگهان پای اسب لغزید و هر دو از اسب به زیر افتادیم. من که سبک تر بودم با سر به شدت روی سنگ سخت و ناهمواری پرت شدم و از حال رفتم. هنگامی که به خود آمدم همراهان من از اینکه هیچ گونه صدمه ای ندیده بودم فوق العاده تعجب می کردند. ناچار برای آنها فاش کردم که در حین فرو افتادن از اسب حضرت ابوالفضل (ع) ظاهر شده و مرا در هنگام سقوط گرفت از مصدوم شدن مصون داشت. سومین واقعه ای که توجه مرا به عالم معنی بیش از پیش جلب نمود روزی روی داد که با مربی خود در حوالی کاخ سعدآباد در کوچه ای که با سنگ مفروش بود قدم می زدم. در آن هنگام ناگهان مردی را با چهره ملکوتی دیدم که بر گرد عارضش هاله ای از نور مانند صورتی که نقاشان غرب از عیسی بن مریم می سازند نمایان بود. در آن حین به من الهام شد که با خاتم ائمه اطهار حضرت امام قائم روبه رو هستم. مواجهه من با امام آخر زمان ٨٥ چند لحظه بیشتر به طول نیجامید که از نظر ناپدید شد و مرا در بهت و حیرت گذاشت. در آن موقع مشتاقانه از مربی خود سؤال کردم : او را دیدی؟ مربی من متحیرانه جواب داد: چه کسی را دیدم؟ اینجا که کسی نیست! به هرحال از سن شش یا هفت سالگی اعتقاد و ایمان پیدا کردم که خدای بزرگ مرا پیوسته در کنف حمایت خود قرار داده و خواهد داد (پهلوی ٦٨:١٣٥٦).

شاه در اوج سلطه گری خود بر ایران و نقش ژاندارم منطقه را داشتن به نیابت از بلوک غرب و حامیان بین المللی پا را از یک شخصیت ملی فرتر نهاده و به ابرقدرت ها توصیه های اخلاقی می کند و بر اهمیت منابع نفتی در حیات سیاسی و اقتصادی آنان تأکید می کند. ناجی که می کوشد مخالفین داخلی را که اکثریت جامعه بودند مانع جدی حرکت به سمت آنچه او دستیابی به دروازه های بزرگ می نامید قلمداد کند.

شاه در ٣ دیماه ١٣٥٢ در کنفرانس مطبوعاتی تصمیم اوپک را به اطلاع جهانیان رسانید و در نطقی گفت: جهان صنعتی باید بداند چگونه کمربندهایش را محکم بندد و شیوۀ صرفه جویی در پیش گیرد، در غیر این صورت با گرسنگی و فقر دست به گریبان می گردد. وی خطاب به مخالفین داخلی نیز اظهار داشت: بر آنانی که گمراه شده اند، موی سر و ریش خود را بلند می کنند و به هیپی تبدیل می شوند، اینک هنگام آن فرا رسیده است که به خود آیند، به هوش آیند. اینها سوار بر اتومبیل های لوکس می شوند، و در همان حال افکاری ارائه می دهند، خود را مترقی می خوانند و شکم های خود را سیر نگه می دارند، با این وجود بمب های انقلاب پرتاپ می کنند و این گونه افراد از این به بعد باید دست از این قبیل اعمال بردارند (شوکراس و دیگران ٣٠:١٣٨٨).

شخصیت واقعی شاه در جامعه و بازخورد آن

با روی کار آمدن شاه در شهریور ١٣٢٠، کشور ایران بنابر اوضاع کشور با بروز شخصیت مهرطلب سعی در کسب اعتماد شخصیت های سیاسی کشور را داشت. با شروع مبارزات سیاسی نفت ملی و لزوم تعدیل قدرت شاه به انزواطلبی روی آورد. با وقوع کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و با حمایت خارجی و رفقای داخلی و بدبینی جامعه به شخصیت سیاسی شاه به سمت سلطه نسبی و به مرور سلطه گری مطلق برای کنترل مخالفین و حفظ سلطنت خود روی آورد. اگرچه به لحاظ شخصیت فردی بود که همواره به دنبال حامی بود و در مواقع بحرانی میل به فرار در رفتار او کاملا مشهود بود. این امر که به جای تکیه بر جامعه، به حامیان که از منابع تغذیه می کردند و در جهت خیر عمومی گام برنمی داشتند در تضعیف ارکان حکومتی و فروپاشی آن نقش عمیقی داشت. شاه در مراحل مختلف سلطنت با اضطراب تهدید قدرت از سوی رقبای خانوادگی و یا شخصیت های سیاسی با نفوذ دیگر به نوعی خودکامگی روی آورد تا امکان مقاومت ها و مخالفت را از بین ببرد.

پس از وقوع کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و به کمک حامیان داخلی و خارجی با بی اعتنایی به تصورات عمومی از وقایع شاه ایران به سمت سلطه طلبی پیش رفت. وی خود را شخصیت برتر و لایق ترین فرد ادارۀ امور سیاسی تصور می کرد و حتی نزدیک ترین اعضای خانواده خود را نیز که ترس از رقیب بودن آنان داشت در حاشیه نگه می داشت.

لذا افراد تملق گو و منفعت طلب که مقاصد فردی آنان بر مصلحت عمومی ارجعیت داشت برگرد او جمع شده بودند و این روند تا سال های پایانی حکومت او پابرجا بود.

برداشت های مردم و ذهنیت آنها مهم ترین امری بود که درست ارزیابی نگردید.

شاه که با افزایش قیمت نفت در سال های ٥٢ و٥٣ خود را در اوج قدرت می دید، پس از امضای قرارداد الجزایر و صلح ایران و عراق در اسفند ماه ٥٢ خیالش از رقیب خود در منطقه آسوده شد. پس از آن حزب رستاخیز را به وجود آورد و خوشبینانه این گمان خام را القاء کرد که راه برای ٥٠ سال بعدی سلطنت پهلوی هموار شده است (حشمت زاده ٨٠:١٣٧٨).

در یکی از اسناد ساواک دربارۀ برداشت های یک شخصیت سیاسی و مذهبی یعنی آیت الله بهشتی دربارۀ حمایت های دستگاه حاکم از رژیم اسرائیل در سال ١٣٥٣چنین آمده است: آقای محمد حسین حسینی بهشتی در یک جلسه ایی ضمن بحث پیرامون اوضاع خاورمیانه و سیاست ایران در قبال جنگ اخیر اعراب و اسرائیل اظهار داشته: ما همیشه معتقد بودیم که رهبران ایران به شکور صهیونیست اسرائیل کمک خواهند کرد و اخباری به دستمان رسیده که مؤید این نظریه است. زیرا اطلاع یافتیم که بین ایران و اسرائیل یک پل هوایی زده شده که از آن طریق اسلحه و سایر کمک های امریکا به اسرائیل حمل می شود (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند شماره ٠٠٦٠٩٠٩٠٢).

با فراگیر شدن مخالفت های جامعه و تنگ شدن عرصه بر شخص شاه و حامیان شاه به سمت انزواطلبی و ناامیدی از بقاء در سال های ١٣٥٦ به بعد رفت. از این بعد تا زمان فروپاشی شخصیت منزوی و منفور در جامعه تلقی می گردید.

قدرت زمانی بیش از همه سرکش است و غروری کاذب پیدا می کند که بیش ازپیش از مردم و خواست و نظرات آنها دور و منتزع می ماند. لاجوردی در یکی از سخنان پیش از دستور سنا، خواست ها، نگرانی ها و توصیه های طبقه سرمایه داران ایران در آن زمان ارائه کرد. از ١٠٤ شرکت دولتی، ١٠٣ شرکت ضرر می دهند و تنها استثناء شرکت نفت بود (میلانی ٤٢٢:١٣٩٢).

فساد اقتصادی اقلیت حاکم و ایجاد ذهنیت منفی جامعه مبنی بر وابستگی رژیم به خارج و بی اعتنایی به سنت های مذهبی و خودکامگی شاه و تکیه بر حامیان خارجی و در دو سال آخر عمر رژیم دوگانگی رفتار کارتر امریکایی در قبال رژیم که از پرخاشگری تا مهرجویی و نیز رفتارهای تردیدگونه او سبب تضعیف روحیه شاه و گروه حاکم بود که با فقدان مشروعیت داخلی به حمایت امریکا و غربی ها برای بقا چشم دوخته بود بسیار نقش مهمی داشت.

شاه مریض شد و این بیماری او را هر چه بیشتر ضعیف تر می کرد. ازطرفی، او برای اداره امر کشور و حکومت بعد از خود، اعتمادی نیز به وارثش نداشت، تا بتواند مانند او از عهدۀ کارها برآید (مسعود انصاری ٤٢:١٣٧٨).

امام خمینی پس از مراجعت به فرانسه در تاریخ ٢٨ مهر ١٣٥٧ در سخنانی در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج دربارۀ ماهیت سلطنت شخص حاکم فرمودند:

شما به هر [بخشی ] که در مملکت ایران فکر بکنید، این آدم - که از پدرش بدتر است که پدرش از شمر هم بدتر بود- این آدم...، به ما ضرر زده است؛ از مذهب گرفته تا سیاست گرفته تا مسائل اجتماعی گرفته تا مسائل اقتصادی گرفته تا فرهنگی گرفته تا نظامی گرفته، این خیانتکار است. ما می گوییم که ملت ما می گویند که «مرگ بر این سلطنت، سلطنت خیانتکار»؛ و ما این سلطنت خیانتکار را نمی خواهیم. اصلا سلطنت از اول خیانتکار بوده؛ خوبهایشان هم بد بودند. آنهایی که شما یا مردم به واسطه تبلیغات برایشان دعا می کنند، آنها هم خبیث بودند. اینها دیگر بدتر از آنها هستند (امام خمینی ١٣٨٩ ج ٦٥:٤).

فریدون هویدا دربارۀ آخرین ملاقات با برادرش (امیرعباس هویدا) و نظرش دربارۀ سقوط خاندان پهلوی می گوید:

او را با این عقیده خود که پدر ملت دارد رو به سقوط می رود و نارضایتی ها حالت گسترده ای به خود گرفته موافق یافتم. امیرعباس معتقد بود: در این میان تقصیر عمده بر گردن خانواده سلطنتی است و اگر شاه تاج و تخت خود را از دست بدهد، این کار در درجۀ اول به خاطر اعمال و رفتار برادران و خواهران خود اوست... نمی توان درک کرد که در دربار چه می گذرد. مسابقه غارتگری است. لانه فساد است... در سال ١٩٧٥ تحقیقات سنای امریکا نشان داد: میلیون ها دلار رشوه از سوی کمپانی های امریکایی به مقامات سرشناس کشورهای جهان پرداخت شده، و در این میان اقلام هنگفتی نیز به دست خانواده سلطنتی ایران رسیده ، ارباب (شاه) به من گفت که: مسأله ای نیست و فکر می کند برادران و خواهرانش مثل هر کس دیگری حق داشته باشند دست به معامله بزنند و برای گذراندن زندگی خود بکوشند. دریافت حق کمیسیون در معاملات گوناگون همه جا مرسوم است و یک امر طبیعی محسوب می شود... (هویدا ٢٩:١٣٧٤).

رابطۀ شاه با زندگی خصوصی خواهر دیگرش اشرف را می توان شاهد بر بی توجهی او به پیامدهای سیاسی درگیری های مالی خاندانش دانست. اشرف و دست کم یکی از فرزندانش در معاملات اقتصادی فراوانی شرکت می کردند و ابعاد و انواع این مشارکت به مسأله ای سیاسی برای شاه و رژیمش مبدل گردیده بود (میلانی ٤٢٢:١٣٩٢).

نتیجه گیری

محمدرضاشاه پهلوی در اوایل حکومت خود با وجود رقبای خانوادگی و استیلای سیاسی قدرت های بزرگ جهان بر ایران، اضطراب اساسی به دست گرفتن سلطنت را داشت. امری که دستاویزی برای دول متفقین در اعمال فشار بر او در جهت تأمین منافع آنها گردید.

شاه ایران با خروج پدرش از کشور و بحران های داخلی سعی در مهرجویی از صاحبان قدرت و مردم پرخاشگر از رفتارهای پدرش را داشت. با شروع مبارزات ملی شدن نفت و محدودسازی شاه و تأکید بر مشروطه سلطنتی به انزوا طلبی روی آورد. با کودتای ٢٨ مرداد و حمایت های خارجی و رفقای داخلی با سلطه گری بر جامعه کوشید مخالفین را سرکوب و پشتیبانان قدرتمندی به دست آورد. شاه خود را مورد الطاف خداوند و برگزیدگان او می دانست که رسالت بزرگ او سعادت جامعه است. با شخصیت های ملی و مذهبی بزرگ در نظام اعتقادی ایران خود را پیوند داده و به دنبال قانونی قلمداد کردن سلطه گریش که به باور او رشد مادی و معنوی را به همراه داشت پیش رفت. خود واقعی که مردم از شخصیت و رفتارهای سیاسی شاه داشتند با خود خیالی یکسان نبود. شخصیت سیاسی شاه ایران به شدت وابسته به حامیانی بود که در باور مردم یا بیگانه بودند یا تعدی گر به منافع ملی و این امر سبب حرکت انقلابی و نفی او گردید.

منابع

- آبراهامیان ، یرواند. (١٣٨٨) ایران بین دو انقلاب ، ترجمه احمدگل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی، چاپ سیزدهم، تهران: نشر نی.

- آخوندزاده، منیرالسادات. (١٣٩٢) معمای روانکاوی زن و عشق ، تهران : انتشارات عمران.

- آشتیانی فتحی، علی. (١٣٧٧) روانشناسی سیاسی ، تهران : نشر بعثت.

- از ظهور تا سقوط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام. (١٣٦٦) تهران: مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی امریکا.

- اسدورو، لسترام. (١٣٨٩) روانشناسی، مترجم جهانبخش صادقی، تهران: انتشارات سمت.

- انتظام ، نصرالله. (١٣٧١) خاطرات نصرالله انتظام، به کوشش محمدرضا عباسی و بهروز طهرانی، تهران: نشر سازمان اسناد ملی.

- ایران جاوید. (١٣٥٠) بیانات شاهنشاه آریامهر دربارۀ تاریخ، شاهنشاهی، تمدن و فرهنگ ایران، تهران: کتابخانه پهلوی.

- ایزدی، سیروس. (٢٥٣٦) روانشناسی شخصیت از دیدگاه مکاتب، تهران: نشر دهخدا.

- باقی، عمادالدین. (١٣٧٠) بررسی انقلاب ایران، تهران: تهران: نشر تفکر.

- برگزیده ای از نوشته ها و سخنان شاهنشاه آریامهر. (بی تا) تهران: کتابخانه پهلوی.

- برزگر، ابراهیم. (الف ١٣٨٩) روانشناسی سیاسی، تهران: انتشارات سمت.

-. (زمستان ١٣٨٩) «نظریه هورنای و روانشناسی سیاسی ناصرالدین شاه؛ از کودکی تا عزل نوری»، پژوهشنامه علوم سیاسی، سال ششم، شماره اول، صص ٣٥-٧٣.

٩٠ - بشیریه، حسین. (١٣٩٣) زمینه های اجتماعی انقلاب ایران، برگردان علی اردستانی، تهران: نشر نگاه معاصر.

- پهلوی ، محمدرضا. (١٣٥٦) ماموریت برای وطنم ، تهران : بی نا.

-. (١٣٥٠) نطق ها و پیام های اعلیحضرت همایون محمدرضا پهلوی در مراسم جشن دو هزار و پانصدمین سال بنیان گذاری شاهنشاهی ایران، تهران: کتابخانه پهلوی.

-. (بی تا) به سوی تمدن بزرگ، تهران: مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سیاسی

دوران پهلوی.

- پهلوی، اشرف. (١٣٧٦) من و برادرم، با مقدمه ای از محمود طلوعی، تهران: نشر علم.

- پهلویها خاندان پهلوی به روایت اسناد. (١٣٧٨) به کوشش جلال اندرزمانی و مختار حدیدی، تهران: نشر مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران.

- جینز، جولیان. (١٣٨٧) منشأ آگاهی، ترجمه سعید همایونی، تهران: نشر نی.

- چلبی، مسعود. (١٣٩٢) بررسی تجربی نظام شخصیت در ایران، تهران: نشر نی.

- چمنی، فراز. (١٣٨٣) سیاست حقوق بشر کارتر و انقلاب اسلامی ایران، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

- حشمت زاده، محمدباقر. (١٣٧٨) چارچوبی برای تحلیل و شناخت انقلاب اسلامی ایران، تهران : مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر.

- خمینی، سیدروح الله. (١٣٨٩) صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ ٥.

- دلدم، اسکندر. (١٣٧٥) زندگی و خاطرات امیر عباس هویدا، با مقدمه ای از استاد محمدعلی جمالزاده ، تهران : نشر گلفام.

- زندگی پرماجرای رضاشاه. (١٣٧٧) تهران: نشر گلفام.

- سخنان شاهنشاه. (بی تا) تهران: کتابخانه پهلوی.

- سیمای انقلاب در استان مرکزی از بهمن ٤١ تا بهمن ٥١. (١٣٥١) تهران: انتشارات و روابط عمومی استانداری مرکزی.

- شمس اسفند آباد، حسن. (١٣٨٩) روانشناسی تفاوت های فردی، تهران: انتشارات سمت.

- شوکراس، ویلیام و دیگران. (١٣٨٨) معمای شاه مات، مترجم بهرام افراسیابی، تهران: نشر مهرفام.

- طلوعی، محمود. (١٣٧٤) شاه در دادگاه تاریخ، تهران: نشر علم.

- علم، اسدالله. (١٣٧١) گفتگوهای من و شاه، تهران: نشر طرح نو.

- فرانکل، ویکتور. (١٣٩٥) انسان در جستجوی معنای غایی، مترجم شهاب الدین عباسی، ٩١ تهران : بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه.

- کاپوشینسکی، ریشارد. (١٣٧٨) شاهنشاه، مترجم ولی الله ابراهیمی، تهران: مؤسسه انتشارات نیک پندار.

- کارور، چارلزاس و شی یر، مایکل اف. (١٣٧٥) نظریه های شخصیت، مترجم احمد رضوانی ، مشهد: مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.

- کرباسچی، غلامرضا. (١٣٨٠) روز شمار روابط ایران و امریکا، تهران: انتشارات بقعه.

- کریمی، یوسف. (١٣٧٧) روانشناسی شخصیت، تهران: مؤسسه نشر ویرایش.

- گاردنر، هوارد. (١٣٨٨) تغییر ذهن ها: هنر و علم تغییر ذهن خود و دیگران، ترجمه سیدکمال خرازی، تهران: نشر نی.

- گازیوروسکی، مارک. ج. (١٣٧١) سیاست خارجی امریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی، تهران: نشر مرکز.

- گزیدۀ تالیفات ، نطقها، پیامها، مصاحبه ها و بیانات اعلیحضرت همایون محمدرضا شاه پهلوی درباره آموزش و پرورش. (١٣٥٤) تهران: اداره کل اطلاعات و انتشارات و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش.

- گنجی، حمزه. (١٣٨٢) روانشناسی عمومی، تهران : نشر ساوالان.

- ل. مان، نرمان. (١٣٦٠) اصول روانشناسی، ترجمه محمود ساعتچی، تهران : انتشارات سپهر.

- لاینگ، ماگارت. (١٣٧١) مصاحبه با شاه، ترجمه اردشیر روشنگر، تهران: نشر البرز.

- مرکز اسناد انقلاب اسلامی (مراسان)، سند شماره ( ٠٠٦٠٩٠٩٠).

- مسعود انصاری، احمدعلی. (١٣٧٨) من و رضا (ادامه کتاب من و خاندان پهلوی)، تهران: سازمان چاپ و انتشارات اقبال.

- میلانی، عباس. (١٣٩٢) نگاهی به شاه، کانادا: نشر پرشین سیرکل تورنتو.

- نجفی ، سید محمد باقر. (١٣٥٥) شاه و دینداری، تهران: انتشارات مرکز ارتباط جمعی.

- نیازمند، رضا. (١٣٧٥) رضاشاه: از تولد تا سلطنت، تهران: نشر بنیاد مطالعات ایران.

- نیک پی، غلامرضا. (١٣٤٥) صورت جلسات شورای اقتصاد در پیشگاه شاهنشاه آریامهر یا مجموعه ای از اسناد تاریخ معاصر ایران از شهریور ١٣٤٣ تا شهریور ١٣٤٥، تهران: چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر.

- هورنای، کارن. (١٣٥١) تضادهای درونی ما، مترجم محمد جعفر مصفا، تهران: انتشارات ابن سینا.

- ---------------. (١٣٩٥) روانشناسی زنان ، ترجمه سهیل سمی، تهران: نشر ققنوس.

- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا. (١٣٧٥) سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی از ١٣٠٠-١٣٥٧، تهران: نشر پیکان.

- هویدا، فریدون. (١٣٧٤) خاطرات امیرعباس هویدا، تهران: بی نا.

پی نوشت ها:

[1] نام قدیمی منطقه پیروزی کنونی تهران.

[2] آغاز سلطنت محمدرضا شاه پهلوی در شهریور ١٣٢٠ خورشیدی را مبنای دوهزار و پانصدمین سال پس از سلطنت کوروش هخامنشی قرار دادند و سلسلۀ ماد و دیگر پادشاهی های پیش از آریایی را محسوب ننموده تا به طور سمبلیک، این گونه بیان نمایند که سلطنت شاه، تداوم عظمت و درخشش و افتخارات تمدن کهن ایرانی در ذیل شاهنشاهی گسترده کوروش است. و از آغاز سال ١٣٥٦ هجری خورشیدی، آن را اعمال نمودند و در شهریور ١٣٥٧ در آغاز کار دولت شریف امامی به مجلس شورای ملی، به منظور فروکش نمودن بحران های داخلی و به خیال امتیاز دادن، این ترتیب را لغو نمودند (لغو تقویم شاهنشاهی).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان