ماهان شبکه ایرانیان

خبرنگار «دنیای اقتصاد» در سالگرد اکتشاف نفت از مسجد سلیمان گزارش می‌دهد

قرار بود اینجا پاریس شود

شماره روزنامه: ۵۷۳۹ تاریخ چاپ: ۱۴۰۲/۰۳/۷ ...

احتمالا عصرگاهی یا که اول وقت صبحی، زامیاد یا همان زم، ایزدبانوی زمین در ایران باستان، دست به آسمان برده و خیر و برکت مطلق برای این خاک خواسته است. خواسته که خاکش طلا شود که شد. از اقبالش ایران روی نفت خوابید. خوابی عمیق. یک تکه از جنوب شد منطقه نفتی. از آن وقت، هر که بوی نفت می‌داد و نفتی بود، شد خوشبخت دو عالم و بقیه در حسرت نفت ماندند. حالا برای همین بو، نفس مسجدسلیمان بالا نمی‌آید.

وسط خانه‌هایشان چشمه نفت چشم باز می‌کند و قٌلٌپ قٌلٌپ جوش می‌زند، اما اندازه یک گالن هم ارزش ندارد. به ازای هر چشمه‌ای که سر باز می‌کند، بخت از خانه و محله تازه‌ای روی برمی‌گرداند. اینجا هر نفسی که فرو می‌بری، تیشه به ریشه شش‌هایت می‌زنی از بس که باید گاز فرو بدهی. حالا سال‌هاست پروژه جابه‌جایی شهر هم روی همان زمین نفتی مانده است. زمینی که دیگر شهرسازی، درخت‌کاری، سرمایه‌گذاری و راه‌اندازی کسب‌و‌کار سود نمی‌کند. زمینی که دسته دسته می‌گویند خانه آبا و اجدادی به چه کار می‌آید. زندگی در اهواز است، در سربندر است. در آبادان است. در جایی است که «مسجدسلیمان» نباشد.

مسجدسلیمان، دقیقا در دل خوزستان است. تابستان‌ها تب می‌کند و زمستان‌ها، هوایش می‌شود بهاری. این شهر، یکی بوده مثل همه شهرها، بلکه کمتر و بی‌نام‌تر. یک دشت که ایلات بختیاری در زمان ییلاق و قشلاق می‌آمدند و می‌رفتند. نه صنعتی داشته نه چیزی. اما شم انگلیسی می‌گفته این خاک چیز دیگری است. چند باری هم به جانش افتاده بودند، اما زمین، نفت پس نداده بود که نداده بود. اما سال 1287 هجری شمسی که پنجم خرداد بود، زمین دست از مقاومت برداشت و نفت از دل مسجد سلیمان بیرون زد. شهر، شهر شد آن هم چه عروسکی. مسجد سلیمان به شهر 76 نخستین معروف است. انگار پیش‌مرگ ایران بوده که هر چه قرار بود به ایران بیاید، اولش در مسجدسلیمان آزمایش می‌شد، رضایت که می‌داد، به پایتخت هم می‌رفت. به اصفهان و شیراز هم. از فرودگاه و راه‌آهن تا زمین گلف و استادیوم ورزشی، پیست اسکی روی آب، کارخانه و تاسیسات برق و 70 مورد دیگر. از همین وقت‌ها بود که آدم‌ها دسته دسته رفتند مسجد سلیمان.

از شیراز و اصفهان و بروجرد و شوشتر و هر جای دیگر. این غیر از انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها و کانادایی‌هاست. ‌لاف نیست. همین حالا در گورستانی که متروکه است و به گورستان خارجی‌ها معروف است، سنگ‌هایی است که نشان می‌دهد مرحوم و مرحومه اهل کانادا بوده یا ژرمن، یا بریتانیا. سنگ‌های بلندی که آن‌قدر آفتاب به آنها سیخ زده که رنگ نوشته‌ها بی‌رنگ شده. چندتایی هم سنگ‌هایشان را برده‌اند. راهزنانی به خیال آنکه چشم‌ رنگی‌ها ‌دار و ندارشان و سکه و طلاهایشان را با خود تا تابوت‌های چوبی برده‌اند، بعضی از آنها را شکافته‌اند و حالا گورها خالی است. از همه آن نخستین‌ها، فقط اسمشان مانده و حسرتشان. فرودگاهش خاک می‌خورد، البته ترمینال جدیدی در دست ساخت است و یکی دیگر هم جدیدتر باید بسازند، اما حالا کلا تعطیل است. وضعیت مسجد سلیمان این‌گونه است که گاهی زندانی و محکومی را به آنجا تبعید می‌کنند. حالا راه این شهر از اهواز می‌گذرد، آن هم چه راهی.

جاده کور است

فاصله اهواز-مسجد سلیمان حدود دو ساعت است، بلکه هم ربع ساعت کمتر. در جنوب یا باید صبح آفتاب‌نزده به جاده زد یا غروب به بعد. اما جاده مسجدسلیمان را همان صبح باید رفت. از اهواز تا خود مسجدسلیمان، یک تک چراغ، یک میله باریکی که یک کورسو نوری به دل جاده بزند، پیدا نمی‌شود. به همین دلیل تصادف در شب در این جاده عادی است. آقای راننده می‌گوید: «شب اینجا کور کوری. جاده کم عرض، چندتا حیوان هم رد شود، دیگر تمام است.» گویا ماهی 50 تصادف در این جاده رخ می‌دهد. ورودی شهرهای جنوب، چادرهایی است که بیشتر حکم سایه‌بان را دارند و زیرش بساط فروش هندوانه و گوجه و خیار برپاست. خیلی شهرها مثل اهواز، این بساطی‌ها تا میانه شهر کشیده شده‌اند. یعنی در شرایطی که فکر می‌کنی و به تو می‌گویند هنوز داخل شهری، یک گله گوسفند سلانه سلانه دنبه تکان می‌دهند و رد می‌شوند و واقعا تو همچنان داخل شهر هستی.

قد افراشته چاه شماره یک

جایی در نفتون که انتهایش تپه‌های کوچک است و البته چند ساختمان، دکل نفتی‌تر و تمیزی بالا رفته است. «چاه شماره یک» محل یک تغییر بزرگ نه فقط در ایران که در خاورمیانه است. پنجم خرداد، زندگی نفتی دقیقا از اینجا آغاز شده است. لحظه‌ای در میانه روز که کارگران لوله‌ها را جابه‌جا می‌کردند و انگلیسی‌ها کلافه بودند که این چاه چرا به نفت نمی‌رسد، باران سیاهی بیرون زد. همین باران، شروع تمام نخستین‌ها در مسجد سلیمان بود. آن وقت اینجا تا چشم کار می‌کرد چیزی نبود دور تا دور بیابانی یا بیشه‌زاری بوده، اما حالا با عزت و احترام دور آن را حصار کشیده‌اند و دفتر و دستکی برایش گذاشته‌اند، دستگاه‌های حفاری چاه‌ها هم کنارش است با رنگ‌های آبی و قرمز براق و زمینش سنگ است. یک قطره نفت هم آنجا نیست. اینجا حالا موزه است و شیره‌اش کامل کشیده است. بیرون از اینجا اما هنوز بوی نفت می‌آید.

کوچه‌پس‌کوچه‌های خارجی با بوی نفت ایرانی

هر شهری به هزار و یک چیزش مشهور است، مسجد سلیمان همین که روی نفت خوابیده، شهرتش برای هفت‌پشت کفایت می‌کند. این شهر هنوز به رسم آن موقع که انگلیسی‌ها بوده‌اند، نام کوچه‌ها و محله‌هایش انگلیسی است. c-branch، back castel، اسکاچ کرسنت، همین‌ها هستند. مثلا اسکاچ کرسنت قبل خارجی نشین بوده و حالا نفت نشین‌ شده است. فرق محله نفتی‌ها این است که خانه‌هایشان بزرگ است، حیاط‌دار است و به قولی ویلایی است. البته که اینجا اصل بر ویلا نشینی است، اما آنجا خانه‌ها گل و بته دارند، کوچه‌هایشان پهن‌تر است. در عوض محله سی برنچ، مرزی است بین زندگی و تقلا برای زندگی. بین جایی که می‌ایستی با سیاهی نفت، یک قدم تا چند قدم فاصله است. خودش را هم نبینی، بوی نفت سیرابت می‌کند. قرار می‌گذارم تا 10 بشمارم و همان‌جا بمانم، روی عدد سه یا چهار، چیزی در دلم می‌چرخد و می‌پیچد و به سمت حلق و دهان هجوم می‌آورد. راه نفس نیست. خانه‌های اینجا بیش از 5 سال است که به دلیل وجود چاه نفت و گاز منوکسیدکربن ویران شده و جایش قرار است پارک ایجاد شود. اینجا زمانی همه‌اش دشت بوده، چاه‌ها که حفر شد، شرکت نفت که آمد، خانه‌ها یکی‌یکی در شهر بست نشستند.

p15 copy

پاریس کوچولوی جنوبی

پول قدرت می‌آورد، زیبایی می‌آورد، رونق می‌آورد. اصلا خصلت پول آن است که مدام می‌آورد. پول نفت هم در مسجد سلیمان همین گونه بود. خانه‌ها ساخته شد. کافه‌ها بنا شد. سینما و پارک هم. ماشین‌های پهن و کشیده افتادند در خیابان‌ها. هنوز هم در کوچه‌پس‌کوچه‌های دودی و گازی می‌توان چندتایی از قدیمی‌های اینجا را پیدا کرد. یکسری راه‌ها سربالایی است. راه‌هایی که آسفالت یکدست ندارد. خانه‌هایی که بنای آنها یکی درمیان کامل است و هر کدام ‌ساز خودشان را می‌زنند.

آقای هوشنگ فرجی، 62 ساله،‌ زاده مسجد سلیمان است و همه عمر هم اینجا بوده است. قبل از انقلاب کار روزنامه‌نگاری را از مجله «دختران و پسران» شروع کرده و حالا خبرنگار روزنامه ایران است. آن روزها که حدود 14 یا 15 سالگی آقای هوشنگ بوده، همه جمعیت شهر 45 هزار نفر بوده و آب و برق هم برای این جمعیت تامین شده بود و کسی کم و کسر نداشت. در عوض، به روستاییان اجازه نمی‌دادند وارد شهر شوند. این جمعیت حالا رسیده به 140 هزار نفر که هم مشکل آب دارند و هم برق و هم هوا.

آقای هوشنگ: «از دهه 60 شهر جمعیتی از عشایر و روستاییان راهی مسجد سلیمان شدند. آن موقع بوی گل اقاقیا در شهر پیچیده بود.» وارد بعضی کوچه‌ها که می‌شوی، گله گوسفند در حال پایین آمدن است. مهاجرت مسجدسلیمانی‌ها از دهه 60 و همزمان با جنگ آغاز شد و همچنان ادامه دارد. شغل اصلی مردم می‌تواند مرتبط با نفت و گاز باشد، وگرنه زمین‌های کشاورزی آن‌قدر جان‌دار نیستند. صنعت و کسب‌وکار دیگری هم اینجا وجود ندارد. بعد که شهر جان گرفت و از شمال و جنوب کشیده شد و رنگ‌های تازه گرفت، گاهی به آن پاریس کوچولو می‌گفتند.

آقای هوشنگ: «آن وقت شهر 6 سینما داشت که چهار تای آن تابستانه و زمستانه بود. سینمای ستاره آبی و شهر فرنگ سینماهای شخصی بودند. شرکت نفت هم چهار سینما داشت. الان فقط سینمای باشگاه مرکزی نفت فعال است. بقیه یا تخریب شده‌اند یا دست میراث فرهنگی است یا اصلا بیکار افتاده‌اند.» بهترین امکانات از بیمارستان و تجهیزات پزشکی، آموزشگاه‌هایی که تا دیپلم بچه‌ها را آموزش می‌دادند، در آنجا بود. با شروع جنگ، مسجد سلیمان هم به دلیل موقعیت استراتژیکش در تیررس حمله قرار گرفت. خطر بیخ گوش مردم بود، از همان وقت بود که مهاجرت‌ها شروع شد.

یک وجب بالاتر؛ مسجد‌سلیمان تازه

زندگی در جریان عادی بود که نفس یکسری به شماره افتاد، تنگ شد و شمارش قلب‌ها دقیق نبود. تا اینکه در دهه هفتاد، وزارت نفت 5 منطقه آلوده را در شهر شناسایی کرد و مقرر شد شهر جابه‌جا شود، آن هم در سه مرحله. خانه‌های دره‌خرسون یا چاه نفتی اول از همه خریداری شدند. مردم هم پول‌شان را نقد کردند و بیشترشان از شهر رفتند. میان آن حجم از گاز منوکسید کربن نمی‌توان نفس کشید. بیشتر خانه‌های این بخش تخریب شدند، اما چندتایی مانده‌اند. مانده‌ها ساکن دارند. در اینجا می‌توان یک چشمه نفت واقعی را از نزدیک‌ترین فاصله دید. بعد از آن خانه‌های پشت‌برج خریداری شدند، البته نه کامل حتی کمتر از 50 درصد. از اینجا بود که وزارت نفت تصمیم گرفته به جای پرداخت پول، واحدهای مسکونی به شهروندان تحویل دهد.

ورودی شهر، یک‌سری آپارتمان‌های بلند است که با نظم و ترتیب کنار هم قد کشیده‌اند. ساکن دارند و ندارند. شهرک‌های ولیعصر و امام رضا همان ساختمان بلندها هستند که واحدهایی از 70 تا 110 متری را می‌سازند و تحویل می‌دهند. البته پیمانکار یکی از شهرک‌ها کار را نصفه و نیمه‌کاره رها کرده و رفته است. البته آپارتمان‌نشینی باب میل مردم نیست. خودشان می‌گویند بختیاری‌ها ‌میهمان‌دارند، آپارتمان جواب ‌میهمان و جمعیت را نمی‌دهد. به خصوص که 200 متر زیربنای خانه را باید تحویل دهند و 70 یا 100 متر خانه تحویل بگیرند. البته اینجا شهر پروژه‌های ناتمام است. نمونه‌اش پارک موزه مسجد سلیمان که قرار بوده محلی باشد برای مردم و پژوهش‌های علمی دانشگاه نفت اهواز، اما بعد از پیشرفت 70 درصدی، کفگیر اعتبار به ته دیگ خورد و چند سالی است پروژه معطل مانده است. چنان که فرودگاه معطل است. در عوض هر نماینده‌ای که می‌خواهد راه به مجلس باز کند، وعده می‌دهد که فرودگاه را راه می‌اندازم، گل می‌کارم، بوته می‌کارم، اما وضع همین است که هست.

از بالای تپه‌ها که شهر را نگاه می‌کنی، تا چشمت به بالاست، آسمان آبی آبی است که تکه‌های ابر سفید، تزئینش کرده است، چشم به پایین این تابلو که می‌اندازی، خانه‌هایی است که یکی در میان دیوارهایش ریخته، سقف ندارد، دره کم‌عمقی است که باریکه آبی دارد که سیاه است که لجن خالص دارد. بوی جفتش بدجوری بالا می‌زند. گوسفندان بع‌بع کنان از کنار این ترکیب رد می‌شوند، بی‌خیال و سرخوش.

ویلایی‌های بنگله و کارگری‌های نفتون

سرظهری در یکی از خانه‌ها رینگ گرفته‌اند و زن‌ها کِل می‌کشند، وقتی همه شهر از گرما در کنجی خزیده‌اند. شهر کشیده و طولی است. در شهر چند شکل خانه و طبقه قابل تشخیص است که بستگی به میزان ارتباط با نفت دارد. از یکی از فرعی‌ها که وارد شوی، دروازه‌ای کوتاه و سفید و گچی است. آن طرف هشت بنگله است که تقریبا می‌توان گفت در بخش جنوبی است و هوایش از همه جای شهر بهتر است، خانه‌هایش دلباز و خوش‌رنگ است. اینجا محله نفتی‌هاست. یعنی یک زمانی انگلیسی‌ها در این خانه‌های 600 تا هزار متری ساکن می‌شدند، بعدا شد محله رده بالاهای شرکت نفت. بعد از این گروه، طبقه کارمندی قرار داشت که در لاین‌های -lines- کارمندی زندگی می‌کردند که همچنان بزرگ بود و آخری محله «نفتون» که کارگر نشین بود. هر سه این طبقات وضعیت معاش و زندگی‌شان از مردم عادی بالاتر بود. آن وقت بود که استخدام در نفت به یک حسرت بدل شد. آقای ارسلان شهنی از 46 سال عمرش، 30 سال را در مسجد سلیمان و محله نفتون زندگی کرده است.

وقتی انگلیسی‌ها راه به اینجا باز کردند، ورودشان، حضورشان و کارشان خوشایند بختیاری‌ها نبود. بختیاری‌ها ‌میهمان و غریبه ببینند، اول سفره پهن می‌کنند، بعد کارت را راه می‌اندازند، اما انگلیسی‌ها برایشان اجنبی سفت و سختی بودند. مراوده‌ای با آنها نداشتند و تازه هر کس کارشان را راه می‌انداخت، برایش امتیاز منفی محسوب می‌شد. نفت اما فقط در مسجدسلیمان نماند، رفت سمت آبادان، رفت اهواز. آنجا چاه زد، پالایشگاه زد. در خیابان‌های آبادان که راه می‌روی، مرزهای پالایشگاه و شهر از بین رفته. سینه‌به‌سینه هم نشسته‌اند. آنجا هم بوی گاز می‌آید. این گسترش، کم‌کم موجب جذب افراد به محیط نفت شد.

آقای ارسلان: «تا سال 32 فقر عمومی و شدیدی میان کارگران شاغل در بخش نفت وجود داشت. آن وقت در 6 فوتی‌ها – اتاقک‌های 18متری- ساکن بودند. بعد از این سال، بیمه اجتماعی کارگران برقرار و توجه بیشتری به آنها شد. با کاهش فشار نفت مسجد‌سلیمان در میانه دهه 40، نگرانی‌ها در مورد آینده این شهر شروع شد. برای آن که خیلی با ناکجاآباد نرود قرار شد صنایع نظامی در آنجا ایجاد شود.»

در شهر که قدم می‌زنی معلوم نیست طلا را وجب می‌کنی یا با جان‌ات بازی می‌کنی. یک طرف وضع هوای شهر است و طرف دیگر، نفت استخراجی، شیره جان زمین را می‌کشد و لایه‌لایه زمین را پوک می‌کند. موضوعی که اثرگذاری زلزله احتمالی را تشدید می‌کند. در ضمن، در بعضی جاها می‌توان فندک زد و آتش به پا کرد. جاهایی که گازهای متصاعد شده رقص می‌کنند.  همین دلایل موجب شد تا چند سال اخیر ساخت‌وساز در این منطقه ممنوع باشد و مردم دسته دسته مهاجرت کنند. می‌گویند به دلیل وجود گاز هنوز هم قابلیت دارد تبدیل به یک هاب صنایع پتروشیمی شود.  نفت و نفتی‌ها، همیشه جذاب‌تر از همه بخش‌ها بودند. قطعا نان روغنی از چاه‌ها درمی‌آید.

آقای ارسلان: «نفت تنها آب و برق را به صورت کامل برای کارکنان خود‌ تهیه می‌کرد. همین الان خانه پدری‌ام در نفتون یک روز در میان آب دارد. یک روز 4 ساعت، یک روز بیشتر.» غیر از آن خانه‌های بزرگ و زیبا، روی سقف خیلی از خانه‌ها، یک مخزن آب یا به قول خودشان تانکی قرار دارد.

آقای ارسلان: «یک زمان محله نفتون 45 لاین -line- داشت که در هر لاین 10 تا 20 خانواده زندگی می‌کرد. الان لاین هست که یک یا دو خانواده ساکن دارد. خانه‌ها خراب شده و فرسوده است. شاید یک زمانی هزار نفر در نفتون زندگی می‌کردند که در نفت کار می‌کردند. آن وقت جایی بود به اسم باشگاه، زمین فوتبال، فوتسال، والیبال، بسکتبال، تنیس، استخر روباز و بسته، سینمای رو باز و سربسته و رستوران داشت. حالا که کارکنان از هزار نفر به مثلا 300 نفر -به دلیل کاهش تولید و عدم جذب نیرو- رسیده، خانه‌های نفتی‌ها خالی و مخروبه شده است. البته این کاهش تولید، اثراتش تنها بر نفتی‌ها نبود، بلکه اقتصاد کل جامعه مسجدسلیمان را دگرگون کرد.»

پارک دارد، اما نه سبز است و نه مجهز. سینما هم یکی دارد. روزهای تعطیل، بچه‌های کوچک میان خاک و خٌل می‌روند و دنبال هم می‌کنند و سنگ می‌اندازند. باقی هم هیچ. بچه‌ها توان مالی داشته باشند درس می‌خوانند و نداشته باشند هم که هیچ. درسشان که تمام شد، آشنای گردن کلفت داشته باشند، شاغل می‌شوند و نداشته باشند هم که هیچ. وضعیت نوه آقای معلم 76 ساله هم همین است دیگر. تازه همه شهر سوادشان را به او مدیون‌اند.

ساعت 9صبح مسجد سلیمان آفتاب در مستقیم‌ترین حالت خود قرار دارد. آقای معلم اندازه یک کف دست سایه پیدا کرده و با شلوار راحتی خانه، روی زمین چهارزانو نشسته است. خنده‌ای که کنار جملاتش را دارد، با محتوای آنها نمی‌خواند. دو قدم آن طرف‌تر چاه و چشمه نفت است: «قرار بود اینجا پاریس باشد. عین تهران باشد. » یک زمانی اینجا ارامنه زندگی می‌کردند و جمعیتشان آن‌قدر زیاد بوده که دو کلیسا هم داشتند. منظور آن است که روزگاری اینجا محل رفت و آمد بوده، رونق داشته، جان‌دار بوده. بعد کم‌کم همه رفتند اهواز، رفتند اصفهان، رفتند کرج. می‌گویند دختر ساعت‌ساز لاین چهل که ارمنی بوده، حالا وزیر بهداشت و درمان ارمنستان است.

شهری در دست مردان

مسجد سلیمان، شهری مردانه است. آنها هم اگر بخت و اقبال داشته باشند، می‌روند شرکت نفت استخدام می‌شوند. آنجا هم که دیگر جذب نیرویی ندارد. ناچار باید به شهر دیگری برود. اینجا هم کافه دارد، سالن لیزر دارد، در یک گُله جا، سه تا سالن آرایش است. اما یک شهر چقدر کارهای خدماتی می‌خواهد. دخترها، بر اساس توان خانواده از پنجم تا لیسانس یا حتی بالاتر درس می‌خوانند. اینجا یک دانشگاه هم دارد. اما اگر بتوانند معلم می‌شوند، بهتر از آن جایی در شرکت نفت است. اگر هیچ‌کدام نشد، در خانه صنایع‌دستی کار می‌کنند و آب‌باریکه‌ای برای خود می‌سازند. البته کسانی هم هستند که زندگی درخشانی در مسجد سلیمان داشته‌اند و هنوز تلاش می‌کنند زندگی را برای خود درست و درمان بسازند مانند خانم سلطنت حمزه‌ای که 79سال پیش در این شهر به دنیا آمد. او نخستین ورزشکار این شهر است و عمری است دوومیدانی، بوکس، دوچرخه‌سواری و کبدی بازی کرده و آخرین ورزشش گلف است که آن موقع‌ها یاد گرفته است: «آن موقع جلوی همه خانه‌ها گل بود و شهر زیبا بود. هر چهارسال شهر را رنگ می‌کردند. حالا که تعدادی از خانه‌ها را تخریب کرده‌اند و خبری از گل و رنگ نیست. آن موقع خبری از آپارتمان در شهر نبود. » دختر او الان یک کتاب‌فروشی در شهر دارد.  در عوض نوه‌اش بعد از تحصیل در هند، در خانه نشسته و چشم انتظار یک کار است. پارتی درست و درمانی در نفت ندارند.

آقای راننده کنجکاوی زیادی‌اش را با لبخندهای با وقت و بی‌وقت می‌پوشاند. بالاخره زندگی در یک منطقه نفتی، برای آنها که دور از اینجا هستند، یک خیالاتی می‌آورد. «همه می‌گن شما کویتید، والا ما فعلا بصره‌ایم، هنوز اینجا کویت نشده.» شانس آورده راننده‌ای در شرکت نفت شده است. این یعنی یک امتیاز ویژه. قیمت خانه‌ها در اینجا متفاوت است و بستگی به بافت منطقه و محله‌ای دارد که به چشمه‌های نفت نزدیک است یا به خانه نفتی‌ها. مثلا در محله «باغ ملی» که نفتی‌ها خانه شخصی دارند، با 400میلیون پول پیش و اجاره 2میلیون در ماه، می‌توان خانه اجاره کرد. حتی جاهایی با 100میلیون تومان پیش پرداخت و ماهی 2میلیون هم خانه پیدا می‌شود. در جاهایی که خیابان و کوچه‌اش آسفالت نیست، با 40میلیون تومان ودیعه و ماهی 500هزار تومان، می‌توان خانه اجاره کرد. البته به قول آقای راننده با آن خنده گنده‌اش: «برق را هم از پای برق می‌گیریم.» البته خانه‌هایی که در حاشیه قرار دارند، حتی در صورت خرید و فروش سند درست و درمانی ندارند.

هنوز در شهر هستیم و خانه‌هایش دو طرف هستند که به گورستان چهاربیشه در شمال شهر می‌رسیم. زمانی اینجا یک بیشه‌زار کامل بوده، اما بعد از اکتشاف نفت، چهار بیشه از آن باقی می‌ماند. خانه‌ها هم بعدا تک‌تک شکل می‌گیرند و به تبع آنها، گورستان‌ها هم می‌آیند. حالا این شهر چهار گورستان دارد. گورستان چهاربیشه زیادی در دل زندگی و شهر است؛ به‌خصوص که هنوز کفن و دفن در آن انجام می‌شود. هر مرگ با خود سر و صدا و همهمه می‌آورد و جمعیتی که پنج‌شنبه‌ها راهی زیارت اهل قبور می‌شوند. زمان کرونا، اینجا ترسناک‌ هم بود. اجسادی را که کرونا قاتل جانشان شده بود، اینجا دفن می‌کردند.

ریه‌های شهر سمی به تنگ آمده است

شهر نخستین‌ها برای خودش اعتبار و عزتی داشت. از اول هم بو می‌داد، حتما از اول هم گازهای سمی در شهر بوده، اما آن‌قدر امکانات در شهر بود و آن‌قدر به شهروندانش امتیاز می‌داد که خیلی‌ها این چند عیب را به هزار حُسنش بخشیدند. اما وقتی اعلام شد اینجا دیگر جای زندگی نیست، مردم دسته دسته رفتند. به خصوص که تولید نفت هم کم شد و آبادان مرکز توجه شد. حالا نرخ بیکاری شهر 43درصد است. در مورد نرخ اشتغال زنان که آمار درست و درمانی نیست، اما همین آمار هم نشان می‌دهد که خیلی کم است.

پیمان مولایی، فرماندار مسجد سلیمان هم یکی از بختیاری‌های مسجد سلیمان است که بنا به خصلت، اول نام یکی یکی مسجدسلیمانی‌هایی را می‌آورد که شهره ملی هستند. چه در علم و ادبیات و هنر و چه در فوتبال. می‌گوید فوتبال از اینجا شروع شده است. اصلا نخستین توپی که زمین افتاد در مسجد سلیمان بود و بعد به همه کشور تسری پیدا کرد. در اصل، خارجی‌ها که آمدند، خرده فرهنگ‌هایشان را هم آوردند. مثل زبانشان که آمد و حالا کوچه‌ها هنوز به اسامی انگلیسی‌اش خوانده می‌شود. مثل ورزش‌هایی که آوردند، مدارسی که آمد و بیمارستان‌هایی که آوردند. آن‌قدر شهر مهمی بود که می‌گویند رضا شاه آپاندیسش را آنجا عمل کرده است یا پدر بیل کلینتون در شرکت نفت مسجد سلیمان کار می‌کرده است؛ البته ممکن است لاف بیایند. به گفته آقای مولایی، در دهه70 اعلام شد که مسجد سلیمان آلوده به نشت نفت و گاز است. گفتند شهر باید جابه‌جا شود. اما زمانی برای آن مشخص نکردند. در سی‌برنچ، نفت از زمین قُل می‌زند. آقای مولایی: «بر این اساس، قرار شد توسعه و عمران شهری متوقف شود و شهر جابه‌جا شود و تا دو راهی لالی بیاید. یعنی مسیری 17 کیلومتری.»

این کار 20سال طول کشید. تا دوباره گفتند نیازی به جابه‌جایی کل شهر نیست. پنج منطقه آلوده به نشت نفت و گاز شناسایی شدند. البته هیچ تحقیق و آزمایشی در مورد اینکه نفت و گازهای نشتی در این سال‌ها چه به جان پوست و چشم و ریه مردم آورده تا حالا انجام نشده است. موضوعی که بسیار مهم است. وقتی به قول آقای مولایی، میله‌های مسی دستگاه تهویه دچار خوردگی می‌شود، یا سیم‌های برق اکسیده می‌شود، آدمی که چهار پاره استخوان است و گوشت و پوست، جان سالم به در می‌برد؟

آقای مولایی: «سی‌برنچ یکی از این مناطق است. که دارای 5 هزار واحد مسکونی شد. نمره 8؛ چاه شماره یک، چاه نفتی، سی‌برنچ، جزو مناطقی هستند که باید جابه‌جا شوند. این مناطق را انگار موشک زده‌اند. دیگه اجازه ساخت‌و‌ساز داده نمی‌شد.» همین حالا حدود 30هزار خانوار در مسجدسلیمان زندگی می‌کنند. در اینجا، مجموعه نفت اعلام کرد که تعدادی از خانه‌ها را خریداری کنیم. اتفاقا خریدند و تخریب کردند. فروشنده‌ها هم یا ماندند در همان شهر یا رفتند. آقای مولایی: «این سیاست بعدا تغییر کرد و قرار شد در شهرک ولیعصر هزار واحد ساخته و به مرحله به مرحله تحویل داده شود.» به گفته او، در دهه 80، شرکت ملی مناطق نفتی برای ساخت واحدهای مسکونی در ابعاد 70 تا 110متری، 120میلیارد تومان به بنیاد مسکن پرداخت کرد. همین حالا، 4 هزار واحد در مناطق آلوده وجود دارند و مردم در آنها زندگی می‌کنند؛ درحالی‌که باید تخریب و جابه‌جا شوند و جای آن پارک جنگلی درست کنند، بلکه راه نفس تازه‌ای باز شود.

حالا شهر این شکلی است که در قسمت شمالی، آپارتمان‌های تازه‌سازپا گرفته‌اند و در مقابل، هیچ خبری از توسعه نیست. البته همین مناطق آلوده هم وضعیت خاصی دارند، یک سوی بلوار جزو مناطق آلوده است و سوی دیگر خیر. آقای فرماندار: «قرار است یک‌بار دیگر سنجش آلودگی انجام شود که آیا آلودگی شدت پیدا کرده یا نه؟»

این تنها مشکل توقف توسعه شهری و مهاجرت مردم نیست. آقای مولایی: «در مقطعی شرکت نفت اعلام کرد که قصد دارد برای چاه‌ها حریم 900متری تعیین کند. حدود 300حلقه چاه در شهر یا اطراف آن وجود دارد که زمان حفاری، اطراف آن خانه‌ای نبوده است. بعضی چاه‌ها هم بعدا به نفت رسیده‌اند. یعنی مردم خانه‌ها را ساخته بودند و سند هم داشتند. وقتی برای چاه‌های نفت حریم تعیین شد، شهر تبدیل شد به دایره‌هایی تو در تو. حالا مالکانی که می‌خواستند خانه را بکوبند و بسازند و شهر را نو نوار کنند، در استعلام مشخص می‌شد که در حریم نفت است. پس شهر به حالت قدیمی‌ساز خود ماند.» واقعیت آن است که این تصمیم هم چندان نپایید. در جلسات بعدی و بعدتر، حریم چاه‌های متروکه حریم صفر و چاه‌های توسعه‌ای بین 100 تا 300متر تعیین شد. این یک گام به جلو بود و مردم شروع به ساخت‌و‌ساز کردند.

آقای مولایی: «اما باز هم این تصمیم تغییر کرد و باز حریم‌ها به شکل قبل برگشت. الان - صبح روز پنج‌شنبه 28 اردیبهشت- اعلام کردند که حریم‌ها باز در حال بازنگری است. کاهش حریم در مسجدسلیمان خیلی خوب است و موجب تخریب خانه‌های قدیمی و بازآفرینی بافت ناکارآمد می‌شود. »

بخشی از درآمدهای نفتی به‌طور خاص هزینه مناطق نفتی می‌شود. تا یک دوره زمانی، مجموعه نفت در بخش مسوولیت‌های اجتماعی پروژه‌های مختلفی اجرا می‌کرد. آقای مولایی: «همزمان با تحریم‌ها و کاهش فروش نفت، مقرر شد فقط پروژه‌هایی که مرتبط با تولید هستند، انجام شود. یعنی اگر خط لوله‌ای شکسته شود، یا قرار باشد کارخانه‌ای مرتبط با محصولات نفتی ایجاد شود، می‌توان روی شرکت نفت حساب کرد.» در بحث آلودگی مناطق نفتی هم بودجه مجزایی در نظر گرفته شده است. آقای فرماندار: «بودجه مربوط به آلایندگی را نفت باید به استانداری می‌داد بعد سازمان امور مالیاتی میان شهرداری‌ها و واحدهای مرتبط تقسیم می‌کرد. اما از سال92 پرداخت این بودجه به دلایل مختلف انجام نشد؛ اما با رای دیوان عدالت اداری 6هزار میلیارد تومان به کل خوزستان اختصاص یافت که 254میلیارد تومان آن سهم شهرداری مسجد سلیمان بود. حالا، نحوه هزینه‌کرد آن این‌گونه است که شهرداری طرح خود را ارائه می‌دهد، فرمانداری آن را تصویب می‌کند، طرح به استانداری می‌رود و با تایید تیم فنی، اجازه برگزاری مناقصه و تعیین پیمانکار داده می‌شود.

بعضی از شهرهای نفتی، مثل خارک، مثل عسلویه یا همین مسجد سلیمان، از یک جایی به بعد شدند شهرهایی که انگار فقط محل کار است. انگار معدن است که به روی پتک بزنی و وقتی بیرون آمدی، نفس بکشی و لباس تمیز به تن‌ کنی. این شهرها با اینکه جمعیت بومی دارند، مهاجران زیادی هم برای کار به آنجا می‌روند، فضا مردانه و کاری است. با اینکه این شهرها جمعیت بومی هم دارند. به این شکل است که مهندسان و کارمندان و کارگران، در شهرهای نفتی کار می‌کنند اغلب هم بدون خانواده، بعد از دو یا سه هفته سفری به شهر اصلی می‌روند. سرمایه‌ای که می‌تواند در شهر اصلی خرج شود، جای دیگری می‌رود. در عوض تفرجگاهی ساخته نمی‌شود، لازم نیست بیمارستان و درمانگاه تازه‌ای پای بگیرد یا رستورانی بسازند. آقای مولایی: «زمانی مسجدسلیمان چند هزار نیروی کار داشت و نسبت به آبادان و اهواز مرکزیت داشت. به‌دلیل حضور مهاجران از شهرهای مختلف، خیابان یزدی‌ها، شوشتری‌ها و... پا گرفت. اما با تغییر سیاست‌های نفت، مرکزیت به اهواز منتقل شد، تعدادی از نیروهای کار منتقل شدند، تولید نفت هم کاهش پیدا کرد و مسجد سلیمان دچار رکود شد. طبیعتا شهر خلوت شد.»

حالا شهردار مانده است و پنج هزار خانه در مناطق آلوده که نه اجازه ساخت‌و‌ساز دارند و نه پول دارند به جای دیگری بروند. یعنی تا زمانی که تکلیف خانه‌شان مشخص نشده، می‌مانند. در این شهر خیلی باید چشم چرخاند که سطل زباله‌ای پیدا کرد. میان خرابه‌ها که زباله‌ها جولان می‌دهند. کما اینکه شب‌ها هم معتادان آنجا خانه می‌کنند. حالا بخشی از شهر به‌دلیل وضعیت خانه‌هایش عوارض نمی‌دهد، اما شهرداری موظف است خدمات ارائه دهد که به‌دلیل این وضعیت چندان پولی ندارد. در مسجدسلیمان که می‌توان گفت نفسم گرفت از این شهر، چشم امید بسته شده به پتروشیمی که تازه ایجاد شده، به پروژه جمع‌آوری گازهای همراه، به پروژه پتروپالایش، به شهرک‌های جدید با معماری تازه و خانه‌های ضد زلزله، به فضاهای آموزشی که قرار است ایجاد ‌شود، به رونقی که شهر می‌گیرد. به آینده‌ای که به از امروز است.

Untitled-1 copy

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان