برخاسته از دیار خراسان و افشاگری مبارز و مجاهدی نستوه بود. از همان اوان کودکی شعله عشق به عترت رسول خدا صلی الله علیه و آله در دل بی کینه اش زبانه می کشید و او را به حضور در عرصه پرشور حماسه، ایثار و شهادت فرا می خواند.
فریاد حق طلبانه امام ره در سال 41 عشق و علاقه او را به پیوستن به حوزه علمیه دو چندان کرد و او را به پرگشائی در آسمان پربرکت حوزه های علمیه فرا خواند.
پس از تحصیل دروس مقدمات در زادگاهش، به مشهد مقدس رحل سفر بست و پس از چندی به نجف اشرف رفته و در جوار بارگاه ملکوتی مولای متقیان، حضرت علی علیه السلام، تحصیلاتش را به اکمال رساند.
از همان ابتدای تحصیل به تبلیغ و ارشاد نیز پرداخت و همواره با نشر افکار و عقاید صحیح اسلامی، روح تقوی و ایمان را در جانها زنده می کرد و با سخنان موثر خویش از چهره کریه حکومت وقت، نقاب بر می داشت. وی با اقتدا به مولایش حسین بن علی علیه السلام قدم در عرصه ای گذاشته بود که می دانست جان، پیشکش مرام می شود و شهادت عاشقانه ترین زیستن. لذا بیشتر سالهای عمر پربرکتش در زندان یا تبعید و با شکنجه سپری شد.
در مشهد همواره تحت مراقبت شدید ساواک بود و در حصاری نامرئی به سر می برد؛ اما سرزنده و شاد به سوی هدف به پیش می رفت و لحظه ای در نورافشانی درنگ نمی کرد.
پخش اعلامیه های امام، سخنرانیهای آتشین و نظام بخشی به جنبش های مردمی و... آن هم با مراقبتهای شدید ساواک، همگان را به حیرت وامی داشت؛ بارها به زندان افتاد و تن شریفش متحمل شکنجه های سخت گردید اما ذره ای از درخشش آفتاب وجودش کاسته نشد.
در سال 53 به رشت مسافرت کرد و با راهنمایی حضرت آیة الله خامنه ای و حجة الاسلام و المسلمین هاشمی رفسنجانی کتاب‹شیوه امامان معصوم علیهم السلام› را با نام مستعار سادات حسینی تالیف و منتشر کرد. چندی بعد به جرم اقدام علیه امنیت کشور روانه زندان شد و در همین زندان با افکار پلید و منحرف گروه منافقین خلق آشنایی بیشتر پیدا کرد و نفرتش از این سازمان گمراه دو چندان شد.
او با تنی مجروح و پیکری خسته از شکنجه های دردناک، از یک سو پنجه در پنجه رژیم شاهنشاهی افکنده بود و از سوی دیگر نقاب از چهره منافقان می کشید.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کمیته مرکزی مشهد و دیگر مراکز به همکاری پرداخت و جانانه در برابر موج های منحرف و گروهکهای ضد انقلاب ایستاد.
با شروع جنگ تحمیلی بی درنگ به آموزش نظامی رفته و لباس رزم به تن کرد تا به سرزمینی قدم گذارد که به کبوتران حرم نزدیک تر است. او این بار می خواست به آنهایی بپیوندد که سر را به زیر پای خود می گذارند تا دستشان به خورشید رسد. بدن نحیفش را به میزبانی ترکشهای داغ و روحش را به طواف برگرد گنبد طلایی جدش حسین بن علی علیه السلام افتخار بخشید و در یکی از روزهای آغازین سال 61 در عملیات فتح المبین، مردانه هل من ناصر سید الشهداء علیه السلام را پاسخ داد.
روح ملکوتی اش با شهدای کربلا محشور باد