برای این منظور و در خصوص نحوه تفکر و عضویت در انجمن «حواریون» کمبریج میتوان به مقالهاش با عنوان «باورهای اولیه من» در 1930 مراجعه کرد. کینز این دوران را از منظر علایق جسمی و جنسی ندید. به باور او عقل راه را به سوی زندگی با دوستانی عالی و درخشان، پرورش علایق به هنر، تلاش برای ساختن جامعهای بهتر برای بریتانیا و روابط عاشقانه نشان میدهد. انجمنی که کینز عضوش بود، در ابتدا «باورهای افلاطونی» داشت، اما کمکم این گروه به گفته خودش «به آزادیخواهی همهجانبه پیوسته بود.» همین گرایشها بود که او را در عرصه تفکر اقتصادی و ایدئولوژیک متفاوت میکرد. این ایده را میتوان در کتاب زاخاری کارتر دید.
دومین گروه موثر بر زندگی کینز «حلقه بلومزبری» بود. که به نام بخشی از لندن که در آن زندگی میکردند نامگذاری شد. کینز قویترین ارتباط خود را با بلومزبری در دهه نوجوانی داشت. برخلاف انجمن قبلی، اکثر اعضای بلومزبری آکادمیک نبودند. ویرجینیا وولف، لئونارد وولف، ایام فورستر و لیتون استراچی نویسنده و ونسا بل، دانکن گرانت و راجر فرای نقاش بودند. در کنار کینز، فقط جرالد شوو و هری نورتون شغل آکادمیک داشتند. بیشتر آنها فرزندان والدینی استثنایی و بیشترشان به نوعی انقلابیون فرهنگی بودند. از نظر رابرت اسکیدلسکی «اعضای بلومزبری به طور غیرمعمول به این سوال علاقهمند بودند که چه چیزی یک زندگی خوب را میسازد.» در خصوص شناخت کینز باید به چهار مقاله مهم او مراجعه کرد.
اولین مقاله «امکانات اقتصادی برای نوادگان ما» است که در سال 1930 منتشر شد و میتوان آن را بهمثابه «مروری دوباره بر میل در چارچوب اخلاقی جرج ادوارد موری» تعبیر کرد. به زعم او در یک قرن آینده، به دلیل ثروت بیشتر بشر، همه ما 15ساعت در هفته کار خواهیم کرد. به ما نمیگویند که مردم با زمان خود چه کنند، اما تصور میکنم که مردم وقتشان را مانند گروه بلومزبری پر میکنند؛ یعنی با نوشتن، خواندن، نقاشی، روابط عاشقانه، دسیسه و عشق به انگلستان. دو مقاله دیگر عبارتند از: «پایان لسهفر» و «آیا من لیبرال هستم ؟» به ترتیب در سالهای 1925 و 1926.
کینز میگوید: لسهفر دروغین و غیرمنطقی است و گرفتار حوادثی شده است. این استدلال را در سخنرانی یادواره سیدنی بال (Sidney Ball) در دانشگاه آکسفورد با عنوان «پایان لسهفر» ارائه کرد؛ قبل از اینکه دوسال بعد آن را در دانشگاه برلین طرح کند؛ جایی که او آن را کلمه به کلمه بهنفع آلمانها و اتریشیهای آلمانیزبان مانند هایک تکرار کرد. اینجا کینز کاملا در سبک بلومزبری بود: هوشمند، فصیح، نیشدار، افراطی و پنبهزن نظم قدیم. او با رهبری هجوم فکری به لسهفر به فراسوی محدودیتهای نظریه اقتصادی حرکت کرد که حتی کمتر از امروز به صورت عمومی درک میشد و به سمت ایدههایی در اینباره رفت که چگونه تضمین کنیم افراد از حداکثر شادی بهره ببرند.
کینز در مقاله خود درباره لیبرالیسم، احزاب اصلی بریتانیا را تشریح میکند. از نظر او حزب محافظهکار «تسلی فکری و معنوی» ارائه نمیدهد. حزب کارگر متاسفانه حزب طبقه کینز، یعنی بورژوازی تحصیلکرده، به روایت او، تا حدودی پولدار است و البته شاید حریص نیست. کینز همچنین میترسید که عناصر روشنفکر هرگز حزب کارگر را کنترل نکنند و حزب کارگر تحت طلسم افراطگرایان چپ قرار گیرد. کینز سپس اظهارات نسبتا مطلوبی در مورد حزب لیبرال ارائه میکند؛ اگرچه او دیگر نمیداند که مسائل رهاییبخش آنها چیست و میترسد که لیبرالها دیگر تفاوت چندانی با محافظهکاران جوان مترقی نداشته باشند.
آنچه کینز میخواهد حزبی است بیطرف بین طبقات که بتواند چشم به آینده بدوزد. آن حزب همچنین باید صلحطلب باشد، از رشد دولت حمایت کند، در «مسائل جنسیتی» (که شامل کنترل موالید، قوانین ازدواج و اصلاحات طلاق، «درمان جرائم و ناهنجاریهای جنسی» و موقعیت اقتصادی زنان میشود) پیشرو باشد و شکل مدیریتشده ممنوعیت الکل را با استثناهایی برای اجازه دادن به «مجوز معقول» و حمایت از استفاده دولت برای تثبیت فعالیت اقتصادی بپذیرد. کینز مقاله را به پایان میرساند و میگوید که میخواهد لیبرال باشد، اما با این شرایط.
آخرین قطعه آموزنده کینز، «نگاهی کوتاه به روسیه» در 1925 است. بلشویسم یکی از اهداف مورد علاقه کینز بود و او از آن تنفر داشت. او لنینیسم را دینی جدید میخواند؛ دینی که «به نظر میرسد رنگ و شادی و آزادی را از زندگی روزمره بیرون میکشد و در چهرههای چوبی چهارگوش فداییان خود جایگزینی بیحوصله ارائه میدهد.» کینز برخلاف هایک یا فریدمن، با نقد زیباییشناختی و بسیار شخصی کمونیسم شروع میکند. اولین سوال او درباره بلشویسم این است: «آیا دین جدید تا حدی درست است یا با روح انسانهای مدرن همدردی میکند؟» بااینحال، کینز یک جنبه مثبت بالقوه برای کل آزمایش کمونیستی قائل است. کینز پس از بیان قاطعانه اینکه بلشویسم هیچ کمک اقتصادی یا تکنیکی با هیچ ارزشی ارائه نمیدهد، پتانسیلهایی را در کمونیسم به عنوان یک دین میبیند، بیش از همه به این دلیل که ممکن است افراد را از بخل و پرستش پول دور کند که باز از نظر او یک بدبختی است. باز هم در نظر او، همه چیز در مورد اخلاق و زیباییشناسی است.
کینز اقتصاددان
کینز کارش را در اوج امپراتوری بریتانیا آغاز کرد و برای همین اولین کتابش را درباره امور مالی هند نوشت. او یکی از مفسران اصلی معاهده ورسای و فروپاشی نظم اروپایی پس از جنگ جهانی اول و یکی از تحلیلگران واقعا مهم رکود بزرگ بود که توصیههایش تقریبا در هر کسادی یا رکود دوبارهای ظاهر میشود. کینز بخشی از تلاشهای برنامهریزی بریتانیا در جنگ جهانی دوم و در نهایت شخصیت اصلی در برنامهریزی و ساخت و مذاکره برتون وودز و نظم پولی و مالی جهان پس از جنگ جهانی دوم بود. او را شاید بتوان معمار صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی دانست. در این بین و ضمن تاثیرگذاری بر سیاستمداران در اروپا و آمریکا و منشور جدید (نیو دیل) در آمریکا که زمینه سفت و سخت فعالیت دولت در اقتصاد را فراهم کرد، او درگیر نبرد ایدهها و اندیشهها در علم اقتصاد هم بود که مشهورترینشان نزاعی است که با فردریک فون هایک اقتصاددان اتریشی داشت.
این نزاع در مواقعی چنان بالا گرفت که در ایام کریسمس این دو نفر هر روز صبح و عصر برای هم جوابیه مینوشتند و ارسال میکردند. در پایان اما نقل است که روزی که کینز بر اثر آنفلوآنزا درگذشت، هایک به همسرش گفت: حالا من مشهورترین اقتصاددان جهانم. کینز را بنیانگذار اقتصاد کلان میدانند، اما در اقتصاد خرد، حرفی برای گفتن نداشت و به زعم بعضی نویسندگان اقتصادی و اقتصاددانان، کتاب مشهور «نظریه عمومی» او پر از ایرادات و اشکالات و ابهامات اقتصاد خرد است. کینز نگران چسبندگی ناکافی قیمتها و دستمزدها در اقتصاد بود و به این اعتبار از مداخله دولت برای رفع این نگرانی حمایت میکرد. کینز از سیاست مالی فعال (بازی با مخارج دولت و مالیاتها) دفاع میکرد و چندان علاقهای به سیاست پولی به دلیل دام نقدینگی نداشت. کینز البته نوشته اقتصادی دیگری هم با عنوان «خودکفایی ملی» دارد که درخشان و کاملا اشتباه است. کتابهای «رسالهای درباره احتمال» و «پیامدهای اقتصادی صلح» هم بیانگر بخشی دیگر از کارهای کینز هستند که در اینجا مجال پرداختن به آنها نیست.
ایرادات کینز
کینز یهودستیز بود و نکوشید این موضوع را در نوشتههایش پنهان کند. مثلا در مقالهاش درباره بلشویسم خاطرنشان کرد که ناتوانی اقتصادی اسلاوهای روسیه آنها را «بیش از هر اروپایی دیگری تحتالحمایه یهودیان خود قرار داده است.» در مکاتبات خصوصی او موارد بیشتری در این راستا وجود دارد و به طور کلی او از توصیف یهودیان به عنوان وامدهندگان پول با بخل و با لحنی نهچندان تساهلآمیز دریغ نمیکند. بااینحال، کینز بهظاهر طرفدار رژیم صهیونیستی بود و در طول زندگی خود نسبت به مبارزات علیه یهودیان مختلف ابراز همدردی نکرد. اگر نگران ارتباط بین مثلا میلتون فریدمن و دیکتاتور بزرگ، آگوستو پینوشه هستیم، باید نگران این نوع تفکر کینز هم باشیم. کینز از اصلاح نژاد استقبال میکرد. او به نوعی نگران بود که افراد متولد با کیفیت بالا به جامعه نخبگان بریتانیا منتقل شوند. همانطور که مالتوس گفته بود فقط کمیت جمعیت مهم نبود، بلکه کیفیتش نیز مهم بود.
اگر قرار بود برای مدیریت جامعه به نخبگان تکیه کنید، باید اطمینان حاصل کنید که آن نخبگان تا حد امکان باهوش و مسوولیتپذیر باشند. بنابراین، کینز در طول زندگی خود بهطور مفصل با علم وراثت درگیر شد. همچنانکه کینز نگران آزادسازی در حوزه اقتصادی زندگی بود، همچنین نگران بود که آزادسازی در جمعیت به کیفیت پایینتر بهینه انسان منجر شود. بهعنوان مثال، او ادعا کرد که «تقریبا هر اقدامی به نظر من برای محافظت از استاندارد زندگی ما در برابر آسیبهای ناشی از نژادهای پربارتر قابلتوجیه است.» توجه داشته باشید که این نگرانیها از علایق کینز نبود، بلکه او از 1937 تا 1944 مدیر انجمن اصلاح نژاد بود. در اواخر 1946 کینز در حال ستایش اصلاح نژادی تا آسمان بود و آن را «مهمترین، معنادارترین و نبوغآمیزترین شاخه اصیل جامعهشناسی موجود» میدانست.
نکته دیگری در خصوص کینز که آن را بهتازگی خواندهام چیزی است که در مقدمه آلمانی کتاب «نظریه عمومی» او آمده است. این مقدمه را خودش نوشته و بعد به آلمانی ترجمه شده است. در این مقدمه تاکید شده است: فلسفه سرمایهگذاری او بیشتر با «تمامیتخواهی» (توتالیتاریسم) سازگار است تا لسهفر (بازار آزاد). میدانیم که کینز طرفدار نازیسم نبود که در جنگ هم مشارکت داشت: حتی یک شب را با هایک بر پشتبام کمبریج گذراند تا اگر بمبی روی این ساختمان افتاد، از تخریبش جلوگیری کنند. اما اینکه او باور داشت فلسفه سرمایهگذاریاش برای یک دولت اقتدارگرا بهتر است تا یک نظام بازار آزاد، حکایتی است بس غریب.
* پژوهشگر اقتصادی