معاد و تناسخ
حقیقت معاد این است که، روح پس از مفارقت از بدن -به مسیت الهی - بار دیگر به همان بدنی که با آن زندگی می کرد، باز می گرددتا پاداش و کیف اعمال دنیوی خود را در سرای دیگر ببیند. برخی، مانند پیروان آین هندو معاد مطرح شده در شرایع آسمانی را منکرند ولی مسئله پاداش و کیفر اعمال را پذیرفته و آن را از طریق «تناسخ » توجیه می کنند. اینان مدعیند که، روح ازطریق تعلق گرفتن به «جنین » و طی مراحل رشد آن، بار دیگر به این دنیا باز می گردد و دورانهای کودکی و نوجوانی و پیری را طی می کند، منتها کسانی که در زندگی گذشته نیکوکار بوده، زندگی شیرین،و تبهکاران پیشین نیز زندگی ناگواری خواهند داشت. عقیده به تناسخ، که در طول تاریخ همواره پیروانی داشته است، یکی از اصول آئین هندو به شمار می رود.
باید توجه داشت چنانچه نفوس بشری به صورت همگانی و همیشگی راه تناسخ را بپیمایند،دیگر مجالی برای معاد نخواهد بود. در حالیکه با توجه به دلایلی عقلی و نقلی معاد،اعتقاد به آن ضروری است، و در حقیقت باید گفت که قائلان به تناسخ چون نتوانسته اند معاد را به صورت صحیح آن تصویر کنند، تناسخ را جایگزین آن کرده اند. از نظر اسلام قول به تناسخ مستلزم کفر است، و در کتب عقاید ما، در باره بطلان و ناسازگاری آن با عقاید اسلامی به طور مفصل بحث شده است، که ما در اینجا فشرده آن را یادآور می شویم:
1.نفس انسان به هنگام مرگ به پایه ای از کمال نایل شده است. بر این اساس تعلق دوباره آن به جنین، به حکم لزوم هماهنگی میان نفس و بدن، مستلزم تنزل نفس از مرحله کمال به نقص و بازگشت از فعلیت به قوه است که با سنت حاکم بر جهان آفرینش (مبنی بر سیر استکمالی موجودات از قوه به فعل) منافات دارد.
2 . چنانچه بپذیریم نفس پس از جدایی از بدن، به بدن زنده دیگری تعلق پیدا می کند، این امر مستلزم تعدد نفس در یک بدن و دو گانگی در شخصیت است، و چنین چیزی با درک وجدانی انسان از خویش که دارای یک شخصیت است منافات دارد.
3 . عقیده به تناسخ، علاوه بر اینکه با سنت حاکم بر نظام آفرینش منافات دارد،می تواند دستاویزی برای ستمکاران و سود پرستان گردد که عزت و رفاه فعلی خویش را معلول پاکی و وارستگی حیات پیشین، و بدبختی مظلومان و محرومان را نیز نتیجه زشتکاری آنان در مراحل پیشین حیات بدانند ! و بدین وسیله اعمال زشت خویش و وجود ظلمها و نامردمیها را در جامعه تحت سلطه خویش توجیه کنند.
در پایان بحث از تناسخ، ضروری است که به دو سؤال پاسخ دهیم:
سؤال اول : به تصریح قرآن در امتهای پیشین مسخهایی صورت گرفته و طی آن برخی از انسانها به صورت خوک و میمون در آمده اند، چنانکه می فرماید: (و جعل منهم القرده و الخنازیر) (مائده / 60). چنانچه تناسخ باطل است چگونه مسخ تحقق یافته است ؟
پاسخ: مسخ با تناسخ اصطلاحی فرق اساسی دارد. زیرا در تناسخ، روح پس از جدایی از بدن خویش، به «جنین » یا بدن دیگر تعلق می گیرد، ولی در مسخ روح از بدن جدا نمی شود، بلکه تنها شکل و صورت بدن تغییر می کند، تا انسان تبهکار خود را به صورت میمونو خنزیر دیده و از آن رنج ببرد.
به تعبیر دیگر، نفس انسان تبهکار از مقام انسانی به مقام حیوانی تنزل نمی کند. چه، اگر چنین بود، انسانهای مسخ شده رنج و کیفر خویش را ادراک نمی کردند، در حالیکه قرآن مسخ را به عنوان «نکال » و عقوبت افراد گنهکار تعریف می کند.
در این مورد تفتازانی می گوید: «حقیقت تناسخ این است که نفوس انسانها پس از جدایی از بدن در همین دنیا به منظور تدبیر و تصرف در بدنهای دیگر، به آنها تعلق گیرد، نه اینکه شکل بدن عوض شود، چنانکه در مسخ چنین است ».
علامه طباطبائی نیز می گوید: «انسانهای مسخ شده، انسانهایی هستند که با حفظ روح بشری صورتا مسخ شده اند، نه اینکه نفس انسانی آنها نیز مسخ شده و به نفس بوزینه تبدیل گردیده است ».
سؤال دوم: برخی از نویسندگان قول به رجهت را نشات گرفته از قول به تناسخ پنداشته اند. آیا اعتقاد به رجعت مستلزم تناسخ نیست؟
پاسخ: چنانکه در جای خود خواهیم گفت، رجعت، به عقیده اکثر علمای شیعه امامیه، این است که عده ای از اهل ایمان و کفر در آخر الزمان بار دیگر به این جهان باز خواهند گشت و بازگشت آنان مانند احیای مردگان است که به وسیله حضرت مسیح علیه السلام صورت می گرفت و یا بسان زنده شدن عزیر پس از یکصد سال.بنابراین، عقیده به رجعت، هیچ ربطی به مسئله تناسخ ندارد و ما در بحث از رجعت در این باره توضیح بیشتری خواهیم داد