جایگاه توکل‏

وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا

جایگاه توکل‏

تفسیر آیه 81 سوره نساء

وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ وَکِیلًا

و در محضر تو مى گویند: ما مطیع و فرمانبرداریم، ولى هنگامى که از نزد تو بیرون مى روند، گروهى از آنان در شب نشینى هاى مخفیانه خود برخلاف آنچه تو مى گوئى و غیرآنچه در حضورت مى گفتند نقشه مى کشند، خدا آنچه را که در شب نشینى هاى مخفیانه تدبیر مى کنند در پرونده اعمالشان مى نویسد بنابراین از آنان روى برتاب و بر خدا توکل کن و کارساز بودن خدا نسبت به امور بندگان کافى است.

 

شرح و توضیح

در این آیه شریفه به وضع اعتقادى و روحى برخى از مسمانان نسبت به پیامبر که اطاعت از او به فرمان خداوند واجب بوده اشاره شده و در پایان آیه شریفه مسئله با عظمت توکّل را مطرح نموده است.

در میان مسلمانان عصر پیامبر گروهى بودند که نسبت به امور مادى و جان و فرزندانشان دلبستگى شدید داشتند، و بخشى از خواسته هاى پیامبر را معارض با این دلبستگى مى دیدند، و علاقه داشتند پیامبر اسلام از آنان چیزى که مانع رسیدن به اهداف مادى آنان است نخواهد.

اینان به خصوص از قدم گذاردن در میدان جهاد مى ترسیدند، و از این وحشت داشتند که به دست دشمن کشته شوند، یا نقص عضو پیدا کرده نتوانند با بدن علیل به خواسته هاى خود برسند.

 

حالاتى که اینان داشتند محصول ایمان ضعیف آنان به حقایق الهیه بود.

آنان هنوز ثواب اطاعت از پیامبر، و تسلیم بودن به خواسته هاى آن حضرت که مایه سعادت دنیا و آخرت بود را درک نمى کردند، یا اگر درک مى کردند شدت عشق آنان به جان و مال و فرزند و منابع درآمد مالى مانع از قبول خواسته هاى ملکوتى پیغمبر اسلام بود.

 

آنان اگر به چشم عقل و قلب به پیامبر و خواسته هاى حکیمانه او نظر مى کردند، قدمى برخلاف پیامبر برنمى داشتند، روى این حساب وقتى در روز روشن به محضر نبى اکرم مى آمدند با حالتى متواضعانه مى گفتند: ما با همه وجود در اختیار تو هستیم، ما تسلیم خواسته هاى تو و فرمانبردار و مطیع تو مى باشیم، با این برخورد خود را مؤمن دو آتشه نشان مى دادند و در میان مردم کسب آبرو و اعتبار مى کردند، ولى هنگامى که پیامبر را ترک مى کردند، شبانه به صورت مخفیانه، با ایجاد پوششى که کسى از آنان خبردار نشود جلسه تشکیل مى دادند و به تدبیر و حیله مى نشستند، و نقشه طرح مى کردند که چگونه مى توان با لطائف الحیل از گردونه طاعت پیامبر بیرون رفت، و بدون آن که ضرر و خسارتى متوجه ما شود از جنگ و جهاد عقب نشینى کرده و فرمان هائى که مانع رسیدن ما به خواسته هاى ماست روى برگردانیم!!

 

خداوند به پیامبر اسلام آنان را معرفى کرده و از جلسات شبانه آنان که مخفیانه برقرار مى شد به حضرت خبر داده ولى براى حفظ آبروى آنان که دچار ضعف ایمان بودند به پیامبر مى گوید: ما جلسات آنان را ضبط مى کنیم تا براساس آن کیفرشان دهیم ولى وظیفه تو این است که فعلًا کارى به کار ایشان نداشته باش، بر توست که در تصمیم هایت و در هر کارى که وارد مى شوى بر خدا تکیه کنى و به او اعتماد نمائى که خدا در کارسازى کافى و بس است، آرى توکل بر خداوند سبب مصونیت از عوارض مخالفت مخالفان است، مخالفان مى خواهند با کناره گیرى از اجراى دستورات پیامبر حرکت تبلیغى پیامبر و پیشرفت مسلمانان را در همه امور کند کنند، ولى وقتى ملت اسلام برابر با آیات قرآن و فرهنگ پیامبر وارد کارى شوند و بر خدا اعتماد نمایند، آن کار به اراده حق، و با توفیق و هدایت او، و با سبب سازى حضرتش به نفع مؤمنان و سبب سوزى او برضد مخالفان به نتیجه مى رسد و مؤمنان را شاد و مخالفان را دچار غم و اندوه مى کند.

 

توکل

مسئله توکل حقیقى است که به طور مکرر در قرآن مجید و روایات از آن یاد شده، و از همه مؤمنان بکار گرفتن آن را که امرى قلبى و معنوى و اعتقادى است خواست شده.

توکّل قطعاً به این معنا نیست که باید دست از هر فعالیت مثبتى شست، و از ابزار و علل و اسباب و وسائل که در نتیجه رساندن فعالیت هاى انسان مؤثر است چشم پوشید.

 

اگر اولین خانواده انسان که آدم و حوا و فرزندان آن دو نفر بودند، و از هدایت و دین بهره داشتند توکل را به این معنا مى گرفتند که باید در خانه نشست و از هرکارى دروى جست، و از علل و اسباب استفاده نکرد، بلکه باید به خداوندى عالم به همه امور است توکل کرد و هر چه از ناحیه او در این بیکارى و بى حرکتى پیش آید راضى بود امروز از حیات و زندگى در هیچ کجاى کره ى زمین خبرى نبود.

زیرا اگر انسان خود را از کار باز بدارد، و همه فعالیت را بر خود حرام کند، و بگوید من مى نشینم و بر خدا توکل مى کنم و هر چه برایم پیش آید به آن رضایت مى دهم قطعاً آنچه براى او در این بیکارى و نشستن وعدم فعالیت و بریدن از اسباب و علل پیش مى آید فقط مرگ است.

 

هیچ انسانى گرچه فاقد ایمان باشد براى ادامه حیات و حل مشکلات خود را بى نیاز از کار و فعالیت و غیر محتاج به ابزار و اسباب و علل نمى داند، چیزى که هست در فرهنگ غیرمؤمن توکل برخدا نمى شود، بلکه توکل غیرمؤمن به نیروى خودش و به ابزار و علل و به کارگردانى است که در اختیار او هستند، و در حقیقت غیرمؤمن ابزار و علل را در به نتیجه رساندن کار مستقل مى دانند، ولى در زندگى مؤمن کار و فعالیت و هر نوع حرکت مشروع و مثبتى به عنوان خواسته خدا انجام مى گیرد و ابزار و اسباب و علل در عقیده مؤمن مجراى اراده حضرت حق براى به ثمر نشاندن حرکت است، توجه مؤمن به حضرت حق در هر فعالیتى که وارد مى شود، و نگاه مؤمن به ابزار و علل به عنوان مجراى نصرت و یارى خدا براى به نتیجه رساندن کار توکلى است که در قرآن و روایات مطرح است.

 

امید و اعتماد مؤمن به سبب سازى حضرت حق، و سبب سوزى او در کار مخالفان در حقیقت توکل مؤمن به خداست.

مؤمن با توجه به این حقایق میان کار و فعالیت و قضا و قدر حق هیچ منافاتى نمى بیند، مؤمن قضا و قدر حق را همان دستورات حضرت حق به فعالیت داشتن و کار و کوشش به میدان آوردن مى داند و مى گوید قضاى الهى مرا به کار و فعالیت دعوت کرده، و قدر او به این معناست که به اندازه فعالیت و کارم به من ثمر و محصول مى دهد، و قرار دادن ابزار و وسائل و علل و اسباب در زندگى من نیز از مصادیق قضا و قدر اوست، مؤمن مى داند قضا در امورش به معناى فرمان و حکم است و قدر به معناى نتیجه دادن کار به تناسب کار است.

 

آرى حکم حضرت حق به کسب و تجارت مشروع و به زراعت و کشاورزى و به صنعت و هنرهاى معقول و به هر کار مثبت قضاى اوست، و محصول دادن کار و به ثمر نشستن فعالیت به اندازه کار و کوشش قدر اوست و این مسئله هیچ ربطى به بحث جبر ندارد، به وجود آمدن انسان و مرگ او جبر است، ولى کار و فعالیت به اراده و اختیار اوست، لذا چون کار و کوشش امرى ارادى است خداوند انسان را به کار اعم از کوشش براى برپا داشتن زندگى یا خدمت به خلق یا عبادت رب فرمان داده و فرمان او در حقیقت قضاى اوست که به اختیار و اراده انسان تعلق گرفته و محصول اجراى این قضا، یقیناً قدر است که به معناى ثمر دادن کار به اندازه کار است، در این زمینه به این آیه شریفه که دربردارنده همه حقایق سطور گذشته است توجه نمائید:

 

وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى «1»

قطعاً براى انسان جز آنچه تلاش کرده و به اندازه اى که به فعالیت برخاسته هیچ نصیب و بهره اى نیست و تلاش او به زودى دیده خواهد شد.

بنابراین این آیه اگر کسى وارد میدان کار و فعالیت نشود، و کوششى از خود نشان ندهد، بهره و نصیبى براى او نخواهد بود.

کار کردن و کوشش مثبت داشتن روش همه انبیاء و امامان و اولیاء خدا در دو زمینه دنیا و آخرت بوده، انبیاء و امامان عالى ترین کوشش و مجاهدت را داشتند و در اوج کار و با در دست داشتن وسایل و ابزار لازم به خدا توکل مى کردند، و نتیجه و ثمر را از او مى خواستند.

 

مرحوم مجلسى که از قرآن شناسان و روایت شناسان کم نظیر است در توضیح توکل مى گوید:

معنى توکل این نیست که انسان از فعالیت لازم براى اداره امور زندگى اش دست بردارد و از حوادث و جریانات به طور مطلق نپرهیزد، بلکه واجب است به کار تن دهد و به اسباب و علل عادى متوسل شود، ولى حرص و افراص در کار نورزد، و بر کار و کوشش خود هم اعتماد کلى ننماید، بلکه کار انجام دهد و به علل و اسباب عادى هم متوسل شود ولى در هر لحظه نظرش براى رسیدن کار به نتیجه و ثمر خد باشد. «2» خواجه نصیرالدین طوسى محقق بزرگوار و اندیشمند با کرامت در کتاب اوصاف الاشراف در مسئله توکل مى گوید: مراد از توکل این است که عبد هر کوششى و فعالیتى مى نماید، آن را به خداوند واگذار کند، چون این معنى براى او روشن است که خدا از او تواناتر و نیرومندتر است و آنچه را برآن قدرت دارد بهتر و کامل تر از عبد انجام مى دهد، و با این توکل و اعتماد بر خدا به آنچه انجام داده راضى و خوشنود باشد، عبد در عین توکل بر خدا لازم است سعى و کوشش داشته باشد و کوشش خود را شرط و زمینه تخصیص قدرت خدا به آنچه براى او پیش مى آورد بداند، و در این نقطه است که معناى «لا جبر و لا تفویض بل امربین الامرین» روشن مى شود. «3»

 

روایات باب توکل

سعیم بر این است که روایات این باب بسیار مهم اخلاقى را از معتبرترین کتاب حدیث کافى شریف نقل کنم.

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«اوحى الله عزوجل الى داود مااعتصم بى عبد من عبادى دون احد من خلقى، عرفت ذلک من نیته ثم تکیده السماوات والارض و من فیهن الاجعلت له المخرج من بینهن، و مااعتصم عبد من عبادى باحد من خلقى عرفت ذلک من نیته الاقطعت اسباب السماوات و الارض من یدیه واسخت الارض من تحته ولم ابال باى واد هلک:» «4»

هیچ یک از بندگانم بدون توجه به احدى از مخلوقم به من پناهنده نشود و من قصد او را همین بدانم و بس، و سپس همه آسمان ها و زمین و هر که در آنهاست براى او توطئه کنند جز آن که براى او راه چاره از آنها را فراهم کنم.

 

و هیچ یک از بندگانم بدون توجه به من به احدى پناهنده نشود که من قصدش را همین بدانم جز آن که همه وسائل آسمانى و زمینى را از او قطع کنم و زمین را از زیر پایش بکشم و باک ندارم در کدام وادى هلاک شود.

 

امام سجاد (ع) در ضمن داستانى از خودش ارزش و جایگاه توکل را به انسان تفهیم مى کند:

حضرت مى فرماید: از خانه درآمدم تا به این دیوار رسیدم، بر آن تکیه دادم، به ناگاه مردى که دو جامه سپید بر تن داشت در برابرم به من نگاه مى کرد، به من گفت: چرا تو را غمناک و حزین مى بینم؟ آیا براى دنیاست که رزق خدا در آن براى هر نیکوکار و بدکار آماده است، گفتم: براى دنیا غم و غصه اى ندارم، دنیا و رزق در آن چنان است که تو مى گوئى.

 

گفت غم آخرت دارى؟ آخرت وعده اى است صادقانه و سلطانى مقتدر بر آن حکم فرماست گفتم بر آخرت هم غم ندارم زیرا آخرت چنان است که تو مى گوئى.

گفت: پس غمت براى چیست؟ گفتم از آنچه نسبت به آن بیم دارم در ارتباط با فتنه ابن زبیر است و آنچه مردم در آن گرفتار اند.

او خنده اى کرد و به من گفت: اى على بن الحسین آیا دیده اى که کسى از خداوند درخواست کند و او اجابت ننماید؟ گفتم: نه گفت: آیا دیده اى احدى بر خدا توکل کند و خدا او را کفایت نکند گفتم: نه گفت: آیا دیده اى کسى از خدا چیزى بخواهد و خدا به او عنایت نکند گفتم نه، سپس از دیده ام پنهان شد. «5»

 

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«ان الغنى و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا:» «6»

بى نیازى و عزت در گردش اند، چون به نقطه توکل رسند آرام گیرند.

 

و نیز از آن حضرت روایت شده:

«ایما عبدا اقبل قبل مایحب الله اقبل الله قبل مایحب و من اعتصم بالله عصمه الله و من اقبل الله قبله و عصمه لم یبال لوسقطت السماء على الارض اوکانت نازلة نزلت على على الارض فشملتهم بلیة کان فى حزب الله بالتقوى من کل بلیة الیس الله عزوجل یقول «7»

: ان المتق ین فى مقام امین.» «8»

 

هر بنده اى به آنچه خدا دوست دارد روى کند، خدا به آنچه بنده دوست دارد روى مى آورد، و هر که به خداوند پناه برد خدا او را پناه دهد، و هر که خدا به او روى مى آورد و وى را پناه مى دهد باکش نباشد که آسمان بر زمین افتد یا بلائى فراگیر که همه مردم را فراگیرد نازل شود، او به وسیله تقوا در حزب خدا از هر بلا محفوظ است آیا نیست که خداوند عزوجل مى فرماید: به راستى اهل تقوا در مقام امنى قرار دارند؟

على بن سوید مى گوید: از حضرت موسى بن جعفر (ع) در تفسیر آیه:

وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ «9»

پرسیدم حضرت فرمود:

 

«التوکل على الله درجات: منها ان تتوکل على الله فى امورک کلها، فما فعل بک کنت عنه راضیا، تعلم انه لایألوک خیراً و فضلا و تعلم ان الحکم فى ذلک له، فتوکل على الله بتفویض ذلک الیه وثِق به فیها و فى غیرها:» «10»

 

توکل بر خدا داراى درجاتى است، یکى از آنها این است که در همه امورت و کارهایت بر او توکل نمائى، و هر چه نسبت به تو انجام دهد راضى باشى و بدانى که حضرت او در خیرخواهى براى تو کوتاهى نکند و توجه داشته باشى که اختیار با اوست پس به واگذارى همه امور بر خدا توکل کن و به او اعتماد داشته باش چه در امورت و چه در امور دیگران که به تو ارتباط دارد.

 

معاویة بن وهب از حضرت صادق روایت مى کند که آن جناب فرمود:

«من اعطى ثلاثا لم یمنع ثلاثا: من اعطى الدعاء اعطى الاجابة، و من اعطى الشکر اعطى الزیادة، و من اعطى التوکل اعطى الکفایة ثم قال: اتلوت کتاب الله عزوجل و من یتوکل على الله فهوحسبه و قال: لئن شکرتم لازیدنکم وقال: ادعونى استجب لکم:»

به هر کس سه چیز دادند از سه چیز نسبت به او دریغ نکردند: به هر که دعا دادند، براى دعایش اجابت مقرر کردند، به هر کس شکر گذارى عنایت شد به او فزونى نعمت بخشیدند، به هر که توکل دادند کفایت امورش به او عطا شد، سپس فرمود: آیا کتاب خداوند عزوجل را خواندى:

«وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ:» «11»

هر کسى بر خدا توکل کند خدا او را کفایت مى کند.

لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ «12»

اگر شکر کنید بر شما نعمتم را افزون کند.

ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ: «13»

مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.

 

----------------------------------------------------------------------------

(1)- نجم 39- 40.

(2)- بحار، ج 71، ص 127.

(3)- بحار، ج 71، ص 127.

(4)- کافى، چاپ اسوه، ج 4، ص 198.

(5)- کافى، ج 4، ص 200.

(6)- کافى، ج 4، ص 200.

(7)- کافى، ج 4، ص 202.

(8)- دخان 51.

(9)- طلاق 3.

(10)- کافى، ج 4، ص 202.

(11)- طلاق 3.

(12)- ابراهیم 7.

(13)- مؤمن 60.

 

برگرفته از کتاب تفسیر حکیم ، ج8، نوشته استاد حسین انصاریان



قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان