ا لم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء (24)تؤتی اکلها کل حین باذن ربها و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون (25)و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار (26)یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة و یضل الله الظالمین و یفعل الله ما یشاء صفحه : 54
ترجمه آیات
مگر ندیدی خدا چگونه مثالی زد و سخن نیک را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرد که ریشه اش(در زمین)ثابت و شاخه آن در آسمان است؟!(24).
همیشه به اذن پروردگارش میوه خود را می دهد، خدا این مثلها را برای مردم می زند، شاید متذکرشوند(25).
و سخن بد را به درخت ناپاکی شبیه کرد که از زمین کنده شده و قرار و ثباتی ندارد(26).
خدا کسانی را که ایمان آورده اند بخاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان ثابت قدم می دارد، هم درزندگی دنیا و هم در جهان دیگر و ستمگران را گمراه می کند، و خدا هر چه بخواهد، می کند(27).
صفحه : 70
"ا لم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة..."گفته شده است"و ادخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات....
این آیه آن مقصدی را که سعادتمندان از مؤمنین بدانجا منتهی می شوند را بیان می کند، و جمله"تحیتهم فیها سلام"این معنا را می رساند که حال سعادتمندان در آن عالم، و وضع برخوردشان با یکدیگر، درست عکس آنهایی است که در آیات گذشته موردسخن بودند و با یکدیگر، بگو مگو داشتند.و هر کدام از دیگری بیزاری می جستند، امااینها با یکدیگر تحیت و سلام رد و بدل می کنند.
"ا لم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربها"بعضی (1) از علما گفته اند که: "لفظ"کلمة"بدل اشتمال است از لفظ"مثلا"و لفظ"کشجرة"صفت بعد از صفت است برای"کلمة"و یا خبر است برای مبتدای محذوف و تقدیر آن"هی کشجرة"می باشد".
بعضی (2) هم گفته اند: "کلمة"مفعول اول"ضرب"است که بعد از مفعول دومش ذکر شده، و لفظ"مثلا"مفعول دوم است که جلوتر از مفعول اول آمده است تااز اشکال فاصله شدن میان"کلمة"و صفتش که همان"کشجرة"باشد جلوگیری شود.وتقدیر آن چنین است: "ضرب الله کلمة طیبة...مثلا - چه کلمه نیکویی را خداوند مثل زده است مانند درخت نیکویی...".
و بعضی (3) دیگر گفته اند: لفظ"ضرب"یک مفعول گرفته و آن"مثلا"است"و کلمة"هم اگر منصوب است مفعول است برای فعل دیگری که در تقدیر است، حال یا آن فعل، "جعل"است و یا"اتخذ"و تقدیر چنین است: "ضرب الله مثلا جعل کلمة طیبة کشجرة طیبة".
و خیال می کنم این وجه - البته با توجیهی که خواهیم گفت - از همه وجوه بهترباشد و آن توجیه این است که"کلمة طیبة"(بطور بیان جمله ای به جمله دیگر)عطف بیان است برای"ضرب الله مثلا"که در این صورت حتما باید لفظ"جعل"و یا" اتخذ"را در تقدیر بگیریم، زیرا مدلول آیه این می شود که خدا کلمه(نیک)را به
............................................ (1)منهج الصادقین، ج 5، ص 134 و روح المعانی، ج 13، ص 212. (2)تفسیر فخر رازی، ج 19، ص 120. (3)روح المعانی، ج 13، ص 212.
صفحه : 71
موارد اختلاف مفسرین در بیان معنی و مفاد مفردات آیه فوق الذکردرخت(نیک)مثل زده و تشبیه کرده است و این همان معنای"اتخذ کلمة طیبة کشجرة..."است.
و این که فرمود: "اصلها ثابت"معنایش این است که: ریشه اش در زمین جای گرفته و با عروق خود در زمین پنجه زده است و اینکه فرمود: "و فرعها فی السماء"معنایش این است که شاخه هایی که متفرع بر این ریشه هستند، از قسمت بالا از آن جداشده اند، و"آسمان"در لغت عرب، به معنای هر بلندی و سایه بان است و جمله"تؤتی اکلها کل حین باذن ربها"یعنی همواره و در هر زمان به اذن خدا میوه اش را می چینی، و نهایت درجه برکت یک درخت این است که در تمام دوران سال و تا ابد، در هرلحظه میوه بدهد.
مفسرین در این آیه شریفه از چند جهت اختلاف کرده اند: اول اینکه: مقصود از کلمه"طیبة"چیست؟یکی (1) گفته: شهادت به وحدانیت خدا است.یکی گفته (2): ایمان است.یکی گفته (3): قرآن است، یکی (4) دیگر گفته: تسبیح و تنزیه است.یکی (5) گفته: مطلق ثنای بر خداست.یکی (6) گفته: هر سخن خیری است.بعضی (7) گفته اند: همه طاعتها است.یکی (8) هم گفته: مؤمن است.
دوم اینکه: مقصود از"شجرة طیبة"چیست؟یکی گفته (9) ، درخت خرما است، که این قول بیشتر مفسرین است، لیکن گفته: درخت جوز هندی است.یکی گفته (11): هر درختی است که میوه پاکیزه دهد، از قبیل انجیر و انگور و انار، و بعضی (12)
............................................ (1)فخر رازی، ج 19، ص 120.به نقل از ابن عباس. (2)مجمع البیان، ج 6، ص 312. (3)روح البیان، ج 4، ص 414. (4)کشاف، ج 2، ص 553. (5)روح البیان، ج 4.ص 414. (6)الدر المنثور، ج 4، ص 78، نقل از ابن جریر و او از عکرمه. (7)مجمع البیان، ج 6، ص 312، (8)کشاف، ج 2، ص 553، به نقل از رسول خدا(ص)و تفسیر طبری، ج 13، ص 136، به نقل از ابن عباس. (9)فخر رازی، ج 19، ص 120. (10)روح المعانی، ج 13، ص 214، به نقل از ابن مردویه و او از ابن عباس. (11)کشاف، ج 2، ص 553. (12)مجمع البیان، ج 6، ص 312.
صفحه : 72
کلمه طیبه ای که به شجره طیبه مثل زده شده اعتقادات قلبی صحیح(توحید)است که اخلاق حسنه و عمل صالح فروع و شاخه هایش می باشندگفته اند: درختی است که دارای اوصافی باشد که خدای تعالی بیان کرده، هر چند آلان موجود نباشد.
سوم اینکه: مقصود از کلمه"حین"چیست؟یکی گفته (1): دو ماه است، دیگری (2) گفته: شش ماه است.یکی (3) گفته: یکسال است.آن دیگری (4) گفته: یک صبح و شام است.یکی (5) هم گفته: اصلا تمامی اوقات است.
و اما اگر بخواهیم به این حرفها سرگرم بشویم از مباحث مهمی که باید پیرامون معارف کتاب خداوند بکنیم باز می مانیم و نیز از وقوف بر مقاصد و اغراض آیات کریمه قرآن باز می مانیم، لذا به این حرفها نمی پردازیم.
آنچه که از دقت در آیات به دست می آید این است که: مراد از"کلمه"طیبه"که به"درخت طیب"تشبیه شده و صفاتی چنین و چنان دارد، عبارت است از عقایدحقی که ریشه اش در اعماق قلب و در نهاد بشر جای دارد زیرا خدای تعالی در خلال همین آیات، به عنوان نتیجه گیری از مثلها می فرماید: "یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت فی الحیوة الدنیا و فی الآخرة...".
و مقصود از"قول ثابت"هم، بیان کلمه است، البته نه هر کلمه ای که لفظباشد، بلکه کلمه از این جهت که بر اساس اعتقاد و عزم راسخ استوار بوده و صاحبش پای آن می ایستد، و عملا از آن منحرف نمی گردد.
و خدای تعالی نزدیک به این معنا را در آیه دیگری، در چند جای از کلامش خاطر نشان ساخته است.از جمله فرموده"ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموافلا خوف علیهم و لا هم یحزنون" (6) و فرموده: "ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة ان لا تخافوا و لا تحزنوا" (7) و نیز فرموده: "الیه یصعدکم الکلم الطیب و العمل
............................................ (1)مجمع البیان، ج 6، ص 313. (2)فخر رازی، ج 19، ص 120 به نقل از ابن عباس. (3)فخر رازی، ج 19، ص 120 به نقل از مجاهد و ابن زید. (4)الدر المنثور، ج 4، ص 77 و 78. (5)فخر رازی، ج 19 ص 120 به نقل از زجاج و کشاف، ج 2، ص 553. (6)آنهائی که گفتند پروردگار ما خدا است، و پای گفته خود هم ایستادند ترسی بر ایشان نیست و اندوهناک هم نمی شوند. سوره احقاف، آیه 13. (7)کسانی که گفتند پروردگار ما خدا است، و پای گفته خود هم ایستادگی کردند، ملائکه یکی پس از دیگری بر ایشان نازل شده(و این بشارت را می آورند)، که نترسید و اندوهناک نشوید.
سوره حم سجده، آیه 30.
صفحه : 73
الصالح یرفعه" (1).
و این قول که در دو آیه اول بود، و کلمه طیب که در آیه سوم قرار دارد، چیزی است که خدای تعالی ثبات قدم اهل آن را در دنیا و آخرت مترتب بر آن قول دانسته، واثر آن می شمرد همچنان که مقابل آن، چیزی است که گمراهی ظالمان و یا شرک مشرکین اثر آن چیز است، و به این بیان روشن می گردد که، مراد از آن قول همانا کلمه توحید، و شهادت از روی حقیقت به یکتایی معبود است.
پس قول به وحدانیت خدا، و استقامت بر آن، قول حقی است که دارای اصلی ثابت است، و به همین جهت از هر تغیر و زوال و بطلانی محفوظ می ماند، و آن اصل، خدای، عز اسمه و یا زمینه حقایق است، و آن اصل دارای شاخه هایی است که بدون هیچ مانع و عایقی از آن ریشه جوانه می زند، و آن شاخه ها عبارت است از معارف حق فرعی و اخلاق پسندیده و اعمال صالح، که، مؤمن، حیات طیبه خود را بوسیله آنها تامین نموده و عالم بشریت و انسانیت، بوسیله آنها رونق و عمارت واقعی خود را می یابد، همین معارف و اخلاق و اعمال هستند که با سیر نظام وجود که منتهی به ظهور انسان(البته انسان مفطور بر اعتقاد حق و عمل صالح)می گردد سازگاری و موافقت دارند و هر چه که غیر این معارف باشد از مبدا عالم، جوانه نزده و با حیات طیبه انسانی و سیر نظام وجود سازگار نیست.
مؤمنهای کاملی که گفتند: "ربنا الله"و پای آنهم ایستاده، و مصداق مثل مذکوردر آیه شدند، همانها هستند که همیشه مردم از خیرات وجودیشان بهره مندند و از برکاتشان استفاده می کنند.
و همچنین هر کلمه حق و هر عمل صالحی، مثلش این مثل است، "اصلی ثابت و فروعی پر رشد و نما، و ثمراتی طیب و مفید و نافع دارد".
و مثل در آیه شریفه شامل همه آنها می شود، و شاید نکره(یعنی بدون الف و لام)آمدن"کلمة طیبة"برای این بوده که عمومیت را برساند، چیزی که هست، مقصوداز آن در آیه شریفه بطوری که از سیاق استفاده می شود عموم نبوده، بلکه همان اصل
............................................ (1)کلمه طیبه به سوی او بالا می رود، ولی عمل صالح آن را بلند می کند.سوره فاطرآیه 10.
صفحه : 74
مقصود از کلمه خبیثه که به شجره خبیثه تشبیه شده شرک به خدا است توحید است که سائر عقاید حق بر اساس آن و روی آن تنه بنا می شوند، و فضایل اخلاقی هم، از آن جوانه ها منشعب می شوند و همچنین اعمال صالح به صورت میوه از آنها سرمی زند.
سپس خدای سبحان، آیه شریفه را با جمله"و یضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون"ختم فرمود، تا اهل تذکر، متذکر این معنا بشوند که: برای رسیدن و یا بیشتررسیدن به سعادت هیچ راهی جز کلمه توحید و استقامت بر آن نیست.
"و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار".
"اجتثاث"به معنای از بیخ برکندن است، وقتی می گوییم"جثثته"معنایش این است که آن را از بیخ بر کندم، و کلمه"جث" - به ضم جیم - به معنای بلندی های زمین مانند تل است، جثه هر چیز، جسد آن است که خود یکی از برآمدگیهای زمین است (1).
و کلمه خبیثه در مقابل کلمه طیبه است.و به همین جهت، همان اختلافاتی که در کلمه طیبه نقل شد، در کلمه خبیثه نیز وجود دارد، و همچنین در شجره خبیثه اختلاف نموده اند بعضی (2) گفته اند: مقصود، "حنظلة"(هندوانه ابو جهل)است، و بعضی (3) گفته اند: "کشوث"(سریش)است که گیاهی بدون ریشه است و به درخت و بوته های خار و یا گندم و سایر زراعت ها می پیچد و از ساقه آنها مواد مورد احتیاج خود را جذب می کند.بعضی (4) دیگر گفته اند: مقصود از آن سیر است. یکی (5) دیگر گفته: بوته خاراست، و یکی (6) دیگر گفته خزه آب است آن دیگری گفته (7): مقصود از آن قارچ است.وبالاخره یکی (8) گفته: هر درخت و بوته ای است که میوه پاکیزه ای نداشته باشد.
ولی از اختلافی که در آیه قبلی گذشت، وضع این اختلافات هم روشن شده وخواننده محترم این را نیز متوجه شد، که تدبر در معنای کلمه طیبه و مثالی که قرآن کریم برای آن آورد چه معنائی را می رساند، و لذا به آسانی می تواند، معنای کلمه خبیثه و مثال آن را مو به مو پیدا کند، و بفهمد که مقصود از کلمه خبیثه شرک به خدا است که به درخت خبیثی تشبیه شده، که از جای کنده شده باشد، و در نتیجه اصل ثابت وقرار و آرام و خلاصه جای معینی نداشته.و چون خبیث است، جز شر و ضرر اثر دیگری
............................................ (1)مفردات راغب، ماده"جث". (2)الدر المنثور، ج 4، ص 77. (3)کشاف، ج 2، ص 553. (4 و 5 و 6 و 7 و 8)روح المعانی، ج 13، ص 215.
صفحه : 75
ببار نیاورد.
آغاز و ادامه هدایت مؤمنین از ناحیه خداوند است(یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت""یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت...".
ظاهرا کلمه"بالقول"متعلق به"یثبت"است، نه به جمله"آمنوا"و بای آن، بای آلت، و یا سببیت است، نه بای تعدی، و جمله" فی الحیوة الدنیا و فی الآخرة"نیزمتعلق به"یثبت"است نه به"الثابت".
در نتیجه، معنای آیه به این برگشت می کند که: کسانی که ایمان آورده اند، اگربر ایمان خود ثابت بمانند و استقامت به خرج دهند، خداوند هم ایشان را در دنیا وآخرت بر همان ایمانشان ثابت قدم می کند و اگر مشیت خدای تعالی نباشد، ثبات خودشان سودی نخواهد داشت، و از فواید آن بهره نمی برند، آری همه امور به خدای سبحان بازگشت می کند، پس جمله"یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت"در مقام هدایت همان نکته ای را می رساند که آیه"فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم" (1) در طرف ضلالت، آن را افاده می کند.
فرقی که میان این دو مقام یعنی باب هدایت و ضلالت است، این است که، هدایت ابتدا و آغازش از ناحیه خدا است، که نتیجه اش هدایت شدن است ولی ضلالت ابتدایش از خود بنده است، و خداوند به خاطر سوء اختیار بنده او را با ضلالت بیشتری کیفر داده و بر ضلالتش می افزاید همچنان که فرمود: "و ما یضل به الا الفاسقین" (2) وبسیاری آیات از قرآن این معنا را خاطر نشان می سازد که هدایت تنها از خدای سبحان است، و غیر او کسی در آن دخالت ندارد.
توضیح این که، خدای سبحان، بشر را بر فطرت توحید آفریده است فطرتی سالم، که مساله معرفت ربوبیت و خوبی تقوا و بدی کارهای زشت را در آن به امانت گذارده ومعنای این که گفتیم: هدایت ابتدایش از خدا است، همین است، آنگاه این فطرت رابوسیله دعوت های دینی، که داعیان آن انبیاء و رسل هستند تایید فرموده است.
پس اگر انسانها بر اساس همین فطرت سالم زندگی نموده، در نتیجه مشتاق معرفت، پروردگار خود و عمل صالح گشته، از فجور و عمل زشت نفرت بورزند، خداوندهدایتشان کرده و به آن معرفتی که می خواستند، خواهند رسید.البته این نکته فراموش
............................................ (1)و چون اعراض کردند، خداوند هم دلهایشان را اعراض داد.سوره صف، آیه 5. (2)و با این قرآن گمراه نکند مگر فاسقان را.سوره بقره، آیه 26.
صفحه : 76
نشود که، وقتی عمل کردن بر طبق فطرت سالم را اهتداء می نامیم که خود فطرت سالم راهدایت بدانیم.
اما اگر انسان از راه فطرت منحرف گشته، و با انتخاب بد خود، و به خاطرنشناختن مقام پروردگار و دلدادگی به زندگی خاکی، و پیروی هوای نفسش، از حق متنفر گردید، خودش، خود را گمراه کرده است، و تا اینجا گمراهیش مربوط به خدای تعالی نیست، ضلالتی است که منشاش گمراه کردن خدا نمی باشد - چون لطف ورحمت پروردگار، مانع از این است که، کسی را ابتداء گمراه کند.و لیکن در صورتی که بنده با آگاهی و توجه بر انحراف خود پافشاری کند، خدای تعالی به عنوان مجازات، رحمت خود را از او قطع، و توفیق را از او سلب نموده، ضلالتش را حتمی می کند، پس اضلال و گمراه کردن خدا مربوط به کسانی می باشد، که خود آنها راه انحراف را باتوجه و آگاهی پیش بگیرند.آری او خود شروع به مخالفت و انحراف نمود، خداوند هم به عنوان مجازات(کفر نعمت)منحرف ترش کرد.
از این گفتار علت اختلاف در دو آیه"فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم" (1) و آیه"یثبت الله الذین آمنوا بالقول الثابت"معلوم می شود که چرا در اولی، انحراف و لغزش را ازناحیه خود منحرفین فرض نموده.سپس ازاغه را به خدا نسبت می دهد.و در دومی نخست ایمانی که خود مستلزم هدایت خدایی است، (منحرف کردن)فرض نمود.وسپس قول ثابت را که عبارت است از ثبات و استقامت به حسن اختیار آنان اضافه می کند.آنگاه تثبیت را به عنوان پاداش ثبات اختیاری آنان، که فعل آنها است ذکرمی فرماید.و خلاصه کلام این که: در باب هدایت، نقطه شروع را به خود بندگان نسبت نداده بلکه ثبات بر هدایت فطری را به ایشان نسبت می دهد و سپس تثبیت خود را به عنوان پاداش ذکر می کند و نوید می دهد که چنین افرادی را خداوند در خطرهای زندگی دنیا و آخرت از لغزش و انحراف حفظ می فرماید.پس نتیجه این شد که هدایت اولی و فطری بشر، مربوط به خود او نبوده، بلکه هدایت اول و دومش همه از خدا است، و تنها آنچه از ناحیه او و به اختیار او است، ثبات بر هدایت اولی است.به خلاف ضلالت، که نخست، از ناحیه خودش شروع می شود(دقت فرمائید).
به هر حال تثبیت مذکور در آیه، با در نظر گرفتن مثالی که برایش آورده، به
............................................ (1)پس هنگامی که لغزیدند، لغزانید خدا دلهای ایشان را.سوره صف، آیه 5.
صفحه : 77
چند معنای دیگر که برای آیه: "یثبت الله الذین آمنوا..."ذکر کرده اندمنزله محکم کردن درخت طیب است، به طوری، که ریشه اش در زمین جای گیرتر شود.
و وقتی ریشه درخت ثابت شد، نمو می کند.و رگهای مویی و بزرگتر خود را در اطراف دوانیده، در نتیجه میوه خود را همه وقت می دهد.و این که می گوییم همه وقت که معنای"کل حین"در آیه است، عبارتی است که با عمر دنیا و آخرت درست منطبق می شود.زیرا عمر دنیا و آخرت که می گوئیم، تمامی زمانها و دقائق را شامل می شود.
و عبارت"کل حین"هم همین طور است و این معنائی است که از آیه شریفه، بدست می آید.
البته معانی دیگری هم برای آیه ذکر کرده اند.مثلا از آن جمله، بعضی (1) گفته اند: معنایش این است که خداوند، کسانی را که ایمان آورده اند، تثبیت نموده درکرامت و ثواب خود قرار می دهد، و این پاداش را به خاطر قول ثابتی که در ایشان دید، به ایشان می دهد، و مقصود از قول ثابت هم ایمان است، که با دلیل ها و برهانها اثبات می شود پس مراد از تثبیت ایشان، نزدیک کردن آنان به خود، و در بهشت منزل دادن است.و لیکن این حرف از این جهت باطل است که موجب تقیید بدون دلیل است.
بعضی (2) دیگر گفته اند: معنای آن این است که خداوند ایشان را در زمین تثبیت کند، یعنی با یاری خود، ایشان را در زمین تمکین داده و فتح و غلبه بر دشمن رانصیبشان می گرداند.و در آخرت هم، در بهشت جای می دهد.ولی این معنا از سیاق آیه دور است.
"و یضل الله الظالمین" - ظاهرا در مقابل هم قرار دادن ظالمین، در اینجا و مؤمنین، در آیه"الذین آمنوا"که در جمله سابق بود، این است که مراد از ظالمین، اهل کفرهستند، که به خدا و آیات او ایمان نیاورده اند.علاوه بر این خود قرآن کریم، در بعضی موارد، بطور مطلق، ظالمین را به معنائی نزدیک به کفر معنا کرده و فرموده است: "ان لعنة الله علی الظالمین الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا و هم بالآخرة کافرون (3).
این جمله، به منزله نتیجه ای است که از مثال دوم یعنی جمله"و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض مالها من قرار"استخراج می شود و معنایش این
............................................ (1)تفسیر ابو الفتوح رازی، ج 7، ص 24.و منهج الصادقین، ج 5، ص 136. (2)مجمع البیان، ج 4، ص 218، طبع بیروت و روح المعانی، ج 13، ص 217. (3)لعنت خدا بر ظالمین باد، همانهائی که از راه خدا جلوگیری نموده، آن را منحرف می خواهند.و نسبت به آخرت کافرند. سوره اعراف، آیه 44 و 45.
صفحه : 78
است که، خدای تعالی اهل کفر را، با محرومیت از صراط هدایت، گمراه نموده، و دیگربه سوی زندگی سعادتمندانه دنیائی، و نعمتهای باقی و خوشنودی خدا در آخرت راهنمائی نمی کند، بطوری که اگر پرده از روی دلهایشان برداری، جز شک و تردید وکوری و اضطراب و تاسف و حسرت و اندوه و حیرت، در آن نمی یابی.
"و یفعل الله ما یشاء" - یعنی خداوند تثبیت آنها و اضلال اینها را، به مقتضای خواستش انجام می دهد.و مشیت او مزاحم و مانع و دافعی ندارد.و چیزی میان مشیت و فعل او حایل نمی شود.
از همین جا معلوم می شود که، مساله اضلال اینها و تثبیت آنها مربوط به مشیت او است و ناگزیر، باید جزو قضایای حتمی، یکی شقاوت کافر و دیگری سعادت مؤمن را شمرد و روایتی هم این معنا را تایید می کند.
اگر در جمله"و یضل الله"و جمله"و یفعل الله"لفظ"الله"به جای ضمیر آمده، به آن جهت است که بطوری که گفته اند: عظمت و هیبت مقام او را برساند.