ماهان شبکه ایرانیان

پدیده های آسمانی (بارش)

...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

...اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ا لم تر ان الله یزجی سحابا ثم یؤلف بینه ثم یجعله رکاما فتری الودق یخرج من خلاله و ینزل من السماء من جبال فیها من بردفیصیب به من یشاء و یصرفه عن من یشاءیکاد سنابرقه یذهب بالابصار،یقلب الله اللیل و النهار ان فی ذلک لعبرة لاولی الابصار .

این آیات،همه دنباله همان آیه مبارکه نور است و همه این آیات یک هدف را تعقیب می کند و آن هدف همین است که همه موجودات عالم در یک روشنایی به سر می برند،روشن اند به نور خدا وبا یک اراده حکیمانه ای تدبیر می شوند.در آیه ای که در دو جلسه پیش تفسیر کردیم یک جریان عمومی پنهان از دیدهای ظاهر رابیان فرمود که عبارت بود از تسبیح موجودات،ولی در این آیه و آیه بعددو پدیده ظاهر از پدیده های جهان را برای ما بیان می کند-و مخصوصا در آخر این آیات این تعبیر هست-که ما با چشم حقیقت بین و بادیده عبرت-دیده نافذ و نفوذ کننده-در اینها بنگریم.این دو پدیده یکی مربوط است به مساله باد و ابر و باران و تگرگ و به اصطلاح علمای قدیم «کائنات جویه »و دیگری مربوط است به خلقت حیوانات،علم الحیوان،زیست شناسی حیوانی،و البته قرآن هدف خودش را تعقیب می کند،هدف قرآن از بیان این مطالب با هدف یک نفر دانشمند عالم به کائنات جویه یا دانشمند زیست شناس متفاوت است،قرآن از همه اینها می خواهد آن راههایی را که این مسائل به توحید و خدا شناسی و معنویت دارد،به بشر ارائه دهد.

کائنات جویه و توحید

حال در مورد آیه اول که عرض کردم مربوط به کائنات جویه است،توضیح مختصری عرض بکنم.یک سلسله حوادث بسیار مهم،نه در زمین و نه به اصطلاح در آسمان به معنای اینکه در حدود مثلا ماه و خورشید و ستارگان رخ دهد،بلکه در این جوی که بر زمین احاطه کرده است،در این قشری از هوا که بر زمین احاطه کرده است رخ می دهد که اینها را می گویند«کائنات جویه »،همین تشکیل ابر دراین فضا،حرکت بادها،ریزش باران،ریزش برف،ریزش تگرگ،طوفانها،انقلابها که گاهی تبدیل به یک نعمت و بلا می شود،ولی به هر حال اینها یک سلسله چیزهایی است که زندگی جاندارها و ازآن جمله انسان بستگی به اینها دارد.آیا اگر باد نمی بود و هوا ساکن مطلق می بود مثل یک حوض آب صد در صد آرام که هیچ تکانی به آن وارد نشود،امکان زندگی برای بشر در هیچ نقطه ای بود حتی درمنطقه ای معتدله؟خیلی واضح است،اگر ابر و باران نمی بود گیاهی نبود،حیوانی نبود،انسانی نبود.من خودم نشمرده ام ولی بعضی که شمرده اند مدعی هستند که در 105 آیه قرآن از باد و ابر و باران و تگرگ و امثال اینها سخن رفته است.علم کائنات جوی هم مانندهمه علوم دیگر تدریجا توسعه پیدا کرده است و مخصوصا بعد ازاختراع و کشف وسائل جدید که در قدیم این وسائل نبود شناختن حوادثی که در جو رخ می دهد برای علما خیلی آسان تر شده است،مثلا برای یک عالم هزار سال پیش مطالعه کردن ابرها کار بسیارمشکلی بود،گاهی چون می دیدند که بعضی از ابرها از کوهها هم پایین تر می آید،می رفتند بالای کوهها-چه مسافرت پر زحمتی که از آنجا وضع ابرها را مشاهده کنند.بو علی می گوید من مکررخودم در جاهایی قرار گرفته ام که ابر را دیده ام که پایین تر است ازجایی که من قرار گرفته ام یا در همین که ابر از چه تشکیل می شود اودر یکی از نوشته های خودش می گوید که در یکی از مسافرتها این مطلب برای من روشن شد که ابر گاهی از خود هوا به وجود می آید-چون در قدیم می گفتند ابر فقط و فقط بخار است-او می گویدمن عقیده ام این شد که گاهی هم خود هوا تبدیل به ابر می شود نه بخارآب، و امروز هم این مطلب ثابت است که به طور کلی ابر عبارت است از خود هوای اشباع شده از بخار آب.حالا که این وسائل پیداشده،هواپیمای جت سوار می شوند و خیلی از ابرها بالاتر می روند،همین جتهای معمولی که ما سوار می شویم و همین مسافرتهای معمولی را می رویم،خیلی از ابر بالاتر می رود که وقتی انسان نگاه می کند خیال می کند روی زمین برف زیادی آمده است،یا با پیدایش وسائل رادیویی،مخابراتی و غیره،کشفیات تازه ای در زمینه ابر و بادو باران شده است.قرآن تعبیراتی در باب باد و باران و ابر و تگرگ وغیره کرده است[که با توجه به کشفیات جدید،شگفت انگیز است]با اینکه-عرض کردم-قرآن دنبال هدف خودش است.قرآن همیشه در هر چیزی توحید را جستجو می کند،می خواهد یک پلی میان انسان و خدا بزند،یک راه ارتباطی میان خدا و انسان برقرارکند،هدف قرآن همین است،ولی تعبیراتی که قرآن در این موضوعات کرده است،برای کسانی که با تحقیقات علمی مخصوصاعصر جدید آشنا هستند خیلی اعجاب آمیز و بلکه اعجاز آمیز از کار درآمده است و من مخصوصا آقایان (1) و بالخصوص طبقه دانشجو را توصیه می کنم که کتابی را که چند سال پیش منتشر شده است به نام باد وباران در قرآن در این زمینه مطالعه کنند.این کتاب دارای دو بخش است:در یک بخش جریان حرکت بادها و تشکیل ابرها و ریزش باران و پیدایش تگرگ و اینجور چیزها را بر اساس آخرین نظریات علمی امروز بیان می کند،و در بخش دوم آیات قرآن در این زمینه رایک یک ذکر می کند،و وقتی انسان مطالعه می کند به حقیقت دچاراعجاب و شگفتی می شود و به قول آن کتاب شخص احساس می کندکه این تعبیرات به طور قطع از یک منبع آگاهی دیگری[است]که نه فقط پیغمبر به عنوان یک فرد بشر امکان نداشته به این مسائل آگاه باشد،اصلا بشر گذشته تا نیم قرن اخیر از این جور مسائل اطلاع نداشته است،و به هر حال تعبیرات قرآن تعبیرات خاصی است.مادو آیه در قرآن داریم که این دو آیه خیلی به هم نزدیک است،یعنی مثل این است که دو آیه مجموعا یک آیه باشند با اندکی اختلافی.

یکی همین آیه 43 سوره نور است که می فرماید: «الم تر ان الله یزجی سحابا ثم یؤلف بینه ثم یجعله رکاما فتری الودق یخرج من خلاله » ،یکی هم آیه چهل و هفتم از سوره روم است که می فرماید:

«الله الذی یرسل الریاح فتثیر سحابا فیبسطه فی السماء کیف یشاء و یجعله کسفا و تری الودق یخرج من خلاله » .حال من هردو آیه را یک ترجمه ظاهری می کنم.

آیه سوره روم می گوید:خداست،ذات حق است آنکه بادهارا می فرستد.اولا یکی از نکاتی که گفته اند این است که قرآن دربعضی موارد تعبیر می کند به ریح(باد)و در بعضی موارد تعبیر می کندبه ریاح(بادها).به حسب استقصایی که کرده اند هر جا که[این]کلمه،مفرد آمده است آنجا بادهایی ذکر شده که آن بادها منشاخرابی و هلاکت و عذاب بوده است،مثل «ارسلنا علیهم الریح العقیم » (2) و هر جا که قرآن باد را به عنوان یک مبشر رحمت بیان کرده است،به صورت جمع ذکر کرده: «ریاح »(بادها)،و علم امروزثابت کرده است که بادهایی که منشا بارانها می شوند یک جبهه نیست،جبهه های مختلفی است که به شکل خاصی دست به دست یکدیگر می دهند و فقط در آن وقت است[که منشا باران می شوند.]وعجیب تر این است که این نکته ای که از خود قرآن استفاده می شوددر حدیث تصریح شده است در یکی از دعاها وارد شده است که «اللهم اجعله لنا ریاحا و لا تجعله لنا ریحا» (3) خدایا باد را برای ما«ریاح »قرار بده نه «ریح »،یعنی وقتی که می وزد،به آن شکلش باشد چون تنها به آن شکل رحمت است.و حتی از ائمه سؤال کرده اند که مگر چه فرق است میان «ریح »و«ریاح »؟عین همین جواب را داده اند،گفته اند که هر وقت باد یک جناحی باشد عذاب

است و هر وقت چند جبهه ای باشد رحمت است.و باز در حدیث دیگری امیر المؤمنین علی(علیه السلام)باد را تشبیه
کرده است به یک پرنده ای که دارای سری هست و جناحهایی،عین این تعبیر راعلمای فرنگی امروز[به کار برده اند و]حدود
پنجاه سال بیشتر ازعمرش نمی گذرد،ثابت کرده اند که گاهی حرکت باد به این شکل است،یعنی اگر کسی جناحهای
مختلف و وضع حرکت را ببیندخیال می کند یک پرنده عظیمی روی دنیا را گرفته است.

اینجا هم قرآن چون بادهای رحمت را بیان می کند کلمه «ریاح »دارد.عرض کردم اگر کسی بخواهد این مطلب را بیشتردرک کند کتاب باد و باران در قرآن را مطالعه کند و مخصوصا کسانی که با علوم طبیعی امروز آشنا هستند و تا اندازه ای فرمولها را می تواننددرک کنند بهتر می توانند استفاده کنند.

«فتثیر سحابا» .تثیر از ماده ثور(ث-و-ر)است.این ماده اصلش «انقلاب »است.عرب به انقلاب می گوید«ثوره »،و به گاونر از آن جهت می گوید«ثور»که وسیله شخم زدن زمین یعنی زیر و رو کردن زمین است،چون با شخم زدن،زمین را زیر و رو می کند، به اعتبار زیر و رو کردن به آن می گویند«ثور»،و بنابراین معنی «اثاره »

پراکنده کردن نیست که گاهی چنین گفته اند،صرف پراکنده کردن را«اثاره »نمی گویند،«اثاره »پراکنده کردنی است که در آن زیر و رو کردن هم باشد.باز ثابت کرده اند که در وقت تشکیل ابرها وبادها یک انقلابات و شورشهایی در جو رخ می دهد که واقعا ثوره واثاره است نه یک حرکت عادی.

«فیبسطه فی السماء کیف یشاء» در ابتدا این ابرها راپهن می کند-مثل اینکه سفره ای را پهن کنند،که می گویند«ابرهای سفره ای »-مطابق آنچه حکمت و مشیتش اقتضا کرده است،ولی ابر پهن شده منشا باران نیست مگر بعد از آنکه «و یجعله کسفا» جمع و درهم فشرده شود و حتی در مرحله بعد،رکام بشود،یعنی متراکم بشود.اصلا خود این بیان نشان می دهد که یک باران که می خواهد نازل بشود،یک نظامی در این جوطی می شود،بادی باید باشد و...و در بسیاری از تعبیرات قرآن،کلمه «تصریف ریاح »

(گرداندن باد)دارد،این را هم دلیل دیگری گرفته اند[بر اعجازقرآن]،چون انسان به حسب دید ظاهرش خیال می کند که حرکت بادحرکت افقی است یعنی همین طور روی سطح زمین،مستقیم حرکت می کند،ولی امروز ثابت شده که حرکت اصلی باد همیشه دوری است،می گردد و می چرخد،و البته ریشه همه اینها اختلاف دمای هواهاست،هوای گرم سبک تر است و هوای سرد سنگین تر،ریشه ای در نور خورشید دارد و ریشه های دیگری-گفته اند-در بیرون جودارد،ولی به هر حال حرکت باد همان حرکت تصریفی است یعنی به صورت گردش و چرخش است.

بعد از اینها در آن آیه می فرماید: «فتری الودق یخرج من خلاله » دانه های باران را می بینی که از لابلا بیرون آمد.این در آیه سوره روم.

در آیه سوره نور هم همان تعبیرات با یک اختلافی ذکر شده.

در اینجا ذکر باد نیامده است،همین قدر می گوید: «الم تر ان الله یزجی سحابا» آیا نمی بینی که خدا آرام آرام ابرها را می داند؟در آنجافرمود باد را فرستاد برای راندن ابرها،اینجا می گوید خدا[ابرها را]می راند.خود این یک نکته ای است و آن نکته این است که شما این را باید بدانید که قرآن هر چه را که به خدا نسبت می دهد،به معنی نفی اسباب و وسائط نیست، به معنی این است که همه اسبابهابه اراده او می چرخد،پس اگر یک جا می گوید باد را می فرستد واین باد ابر را می راند و یک جا می گوید خدا ابر را می راند،این تناقض نیست،آنجا هم که باد می راند خدا می راند چون باد هم چیزی نیست جز یک سبب و وسیله ای که خدای متعال او را خلق کرده و آفریده. «ثم یؤلف بینه » .می بینید نویسندگان کتابها راگاهی «مؤلف »می گویند و گاهی «مصنف ».بعضی از نویسندگان کتابها مؤلف اند،یعنی مطالب پراکنده ای را یک جا جمع کرده ودر میانشان الفت و انس برقرار کرده اند،کارشان فقط گردآوری بوده.ولی «مصنف »در جایی می گویند که نویسنده، خودش در همه کتاب یا لا اقل در قسمتی از آن ابتکار داشته باشد.معروف است که یکی از شاگردان مرحوم مجلسی با ایشان یک شوخی ای کرده است و آن این است که در حضور مرحوم مجلسی صحبت علامه حلی بوده وکتابهای زیادی که علامه در قسمتهای مختلف تالیف و تصنیف کرده است،در فقه-انواع فقه به اعتبارات مختلف:فقه مختصر،فقه مفصل،فقهی که فقط اختلافات علمای شیعه را ذکر کند مثل مختلف،فقهی که اختلافات شیعه و سنی را با هم ذکر کند مثل تذکرة-در منطق،در کلام،در رشته های مختلف،و واقعا موجب اعجاب است،گفتند مرحوم مجلسی به شاگردانش فرمودند آنچه هم که ما نوشته ایم کمتر از آنچه که علامه نوشته اند نیست.شاگردشوخی کرد،گفت «ولی با این تفاوت که آنچه ایشان نوشته اندتصنیف است و آنچه شما نوشته اید تالیف ».

حال تالیف یعنی امور موجود را یک جا جمع کردن وبینشان الفت و وحدت برقرار کردن. در این آیه باز موضوع «تالیف »آمده،یعنی خدا ابرهای پراکنده ای را به وسیله همین باد جمع می کند،مثل یک مؤلف تالیف می کند،یک جا گرد می آورد و از اینجا انبوهی از ابر[ایجادمی کند.]در آن آیه «یجعله کسفا» بود-یعنی[ابر را]فشرده[می کند]-و در اینجا «یجعله رکاما» .مرحله «رکام »یک مرحله بالاتر است،نه تنها ابرهای گسترده باز و پشمک مانند،به صورت جمع شده و فشرده در می آیند،بلکه ابرهای متراکم[تشکیل می شود]،ابر روی ابر و ابر روی ابر قرار می گیرد که این،یک حالت فشردگی بیشتر را بیان می کند. «فتری الودق یخرج من خلاله » باز آن نتیجه ای که آنجا گفته اینجا هم گفته است:دانه های باران رامی بینید از لابلا می ریزد.

در این آیه سوره نور مطلبی ذکر شده است که این دیگر برای علمای قدیم جز یک مطلب تعبدی هیچ معنی دیگری نمی توانسته داشته باشد و آن این است: «و ینزل من السماء» .این مطلب را مامکرر عرض کرده ایم که «سماء»با کلمه «آسمان »که مامی گوییم،یکی نیست.نصاب می گوید:«سما آسمان،ارض و غبرازمین »ولی نه،آسمان که کلمه ای است فارسی،مرکب از دو کلمه «آس »و«مان »است،«آس »یعنی «سنگ آسیا»که می چرخد.

حال این آس،این سنگ که می چرخد،اگر دستی باشد به آن می گویند«دست آس »،اگر آبی باشد به آن می گویند«آسیاب »

یعنی آس آبی،و به هر حال «آس »اسم آن سنگ است که می چرخد.آسمان یعنی آن چیزی که مانند (4) سنگ آسیا می چرخد.

پس «آسمان »در زبان فارسی یعنی فلک که مثل سنگ آسیامی چرخد.ولی «سماء»معنایش این نیست که آنچه که مثل سنگ آسیا می چرخد،«سماء»یعنی آنچه که در بالا قرار گرفته است،از ماده «سمو»است و سمو یعنی علو.هر چه که در بالای ماقرار گرفته،قرآن به آن «سماء»گفته است.خورشید هم سماء است،ستاره هم سماء است،ابر هم سماء است،و حتی گاهی به خودباران هم قرآن می گوید«سماء»: «یرسل السماء علیکم مدرارا» (5) چون از بالا می آید به آن می گوید«سماء»،و امور غیبی و ملکوتی ومعنوی را هم قرآن می گوید«سماء»چون از نظر معنا در مقام بالاتری قرار گرفته اند: «و هو القاهر فوق عباده » (6). آنچه که قاهر بر ما ومسلط بر ماست و ما فوق معنوی ما قرار گرفته است،قرآن به آن هم «سماء»می گوید.پس این اشتباه نشود.همین قرآن که در بسیاری از موارد-و از جمله همین قرائن موجود در اینجا-می گوید از«ابر»

باران می فرستیم،اینجا می گوید از«سماء»باران می فرستیم،چون در اینجا سماء خودش همان ابر است و ابر سماء است. «و ینزل من السماء» از بالا فرو می فرستد(«ینزل »)یعنی تدریجا فرو می فرستد.

فرق است میان «انزال »و«تنزیل ».«انزال »فرود آوردن یکدفعه رامی گویند،مثل «انا انزلناه فی لیلة القدر» (7) که نزول دفعی قرآن رابیان می کند.«تنزیل »نزول تدریجی است.معلوم است:چون باران و تگرگ تدریجا می آیند،لذا تعبیر«ینزل »می کند) و ینزل من السماء فرود می آورد تدریجا از بالا من جبال از کوههایی من برد ازکوههایی از یخ،از تگرگ،یعنی چه؟اخیرا از نظر علمای امروز،مطلب کشف شده است که در طبقات بالای جو که گاهی ابرهاروی یکدیگر متراکم می شوند،در آن قسمتهای بالا هوا بسیار سردمی شود و در آنجا درست مانند کوهی از یخ واقعا وجود دارد،و این تعبیر قرآن واقعا اعجاز آمیز است.چه کسی می دانست که چنین چیزهایی در آن فضاهای بالا وجود دارد؟ «و ینزل من السماء من جبال فیها من برد» که مقصود فرستادن تگرگ است.شاید«من برد»

متعلق به «ینزل »باشد:تگرگهایی از کوههایی که در آنجا وجود داردمی فرستد. «فیصیب به من یشاء و یصرفه عن من یشاء» این تگرگهارا به[سوی]آنکه اراده خودش تعلق بگیرد می فرستد که اصابت کندو از هر که نخواهد بر می گرداند،یعنی خیال نکنید که کار خدا نظیرکارهای بشری است که تیر همین قدر که از نشانه بیرون رفت دیگر ازاختیار تیرانداز خارج است،این در کار بشر است،کار خدا هیچ وقت از اراده خدا و مشیت خدا و از سلطه الهی بیرون نمی رود.بعداشاره می کند به آن وقتی که رعد و برق می زند: «یکاد سنابرقه یذهب بالابصار» نزدیک است نور برقش چشمها را برباید و ببرد.

این هم یک آیه.در این آیه هم باز قرآن ضمن آوردن کلماتی که صددرصد با واقعیت کائنات جویه تطبیق می کند و بعد از هزار وچند صد سال علم بشر باید به آنها برسد باز هدف خودش را تعقیب می کند:اینها همه آیات الهی هستند،نشانه های خدا هستند،خداست که عالم را بر این نظم و بر این اساس قرار داده:خورشیدی باید باشد،خورشید بتابد،به هر جا که بتابد در آنجا حرارت پیداشود،حرارت حجم هوا را زیادتر کند،هوای گرم بالا برود و هوای سرد پایین بماند،هوای گرم بریزد روی هوای سرد،هوای سرد از زیرنفوذ کند در هوای گرم،باد پیدا شود،زمین را نسبت به خورشید دریک وضع خاصی قرار دهد،حرکت شبانه روزی پیدا شود،که بعدمی فرماید: «یقلب الله اللیل و النهار» .خود حرکت شبانه روزی که طبعا میزان تابش آفتاب را در نقاط مختلف در حال متغیری قرارمی دهد،از عوامل این کائنات است.ولی به هر حال همه این نظامات،نظاماتی است که خدا به مشیت کامله خودش برقرار کرده است و اگر نبود مشیت و حکمت الهی،چنین مسائلی در عالم نبود.

سرد پایین بماند،هوای گرم بریزد روی هوای سرد،هوای سرد از زیرنفوذ کند در هوای گرم،باد پیدا شود،زمین را نسبت به خورشید دریک وضع خاصی قرار دهد،حرکت شبانه روزی پیدا شود،که بعدمی فرماید: «یقلب الله اللیل و النهار» .خود حرکت شبانه روزی که طبعا میزان تابش آفتاب را در نقاط مختلف در حال متغیری قرارمی دهد،از عوامل این کائنات است.ولی به هر حال همه این نظامات،نظاماتی است که خدا به مشیت کامله خودش برقرار کرده است و اگر نبود مشیت و حکمت الهی،چنین مسائلی در عالم نبود.

می فرماید: «یقلب الله اللیل و النهار ان فی ذلک لعبرة لاولی الابصار» .«تقلیب »جابه جا کردن است.«قلب »هم از همین ماده است.در اصطلاح علمای علم «صرف »وقتی که حروف کلمه ای پس و پیش شود می گویند اینجا قلب شد.قلب انسان راچرا می گویند«قلب »؟چون دائما در حال تقلب-یعنی حرکت وهیجان و ضربان-است،و مخصوصا به روح انسان از آن جهت «قلب »می گویند که هر آنی در یک خیالی و یک اندیشه ای است،یک وقت رویش به این طرف است و یک وقت به آن طرف.پیغمبراکرم مثل عجیبی فرمود،فرمود:«انما مثل هذا القلب کمثل ریشة فی فلاة یقلبها الریح ظهرا لبطن » (8) مثل دل انسان مثل پری است در صحرایی که آن پر را به درختی آویخته باشند،اگر شما پری راکه در صحرا به درخت آویخته اند نگاه کنید،یک لحظه آن را آرام نمی بینید،به این طرف و آن طرف برمی گردد.قلب انسان هم همین طور است،دائما معرض خاطرات مختلف،خیالات مختلف وتوجهات مختلف است،یک وقت در این موضوع فکر می کند،یک وقت در آن موضوع می اندیشد،یک وقت از آن طرف،یک وقت ازاین طرف،یک وقت حب،یک وقت بغض،یک وقت ناراحتی،یک وقت راحتی.اصل معنی «قلب »همین طور که عرض کردم جابه جا شدن است. «یقلب الله اللیل و النهار» خدا شب و روز راجا به جا می کند،شب را می برد روز را می آورد،روز را می برد شب رامی آورد،البته بردن شب و روز به همین است که زمین ما را یک کره گردان قرار داده،کره ای که علاوه بر اینکه در یک حرکت سالیانه سیصد و شصت و پنج روزه به دور کره خورشید می چرخد،خودش هم دائما به دور محور خودش می چرخد.مثل زمین درست مثل سیبی است که انسان به هوا پرتاب کند ولی طوری پرتاب کند که همین طور که حرکت می کند به دور خودش هم بچرخد.زمین به دلیل اینکه به دور خودش می چرخد دائما شب و روز را جانشین یکدیگرمی کند،و عرض کردم که این علما می گویند خود جانشین شدن شب و روز یکی از عوامل پیدایش کائنات جویه است،چون اختلاف فشار هوا ایجاد می کند و طبعا جنبش و حرکت برای باد ایجاد می کندکه منشا خیلی حوادث دیگر می شود،و ظاهرا سر اینکه قرآن بعد ازموضوع پیدایش ابرها و ریزش باران این موضوع را ذکر کرده است تاثیری است که گردش شبانه روز در پیدایش کائنات جویه دارد.

«یقلب الله اللیل و النهار» خدا جابه جا می کند شب و روز را «ان فی ذلک لعبرة » همانا در این مطلب عبرتی است برای صاحبان دیده،برای آنان که دیده بینا داشته باشند.«عبرت »از ماده عبور است.

دیدنها دو جور است.بعضی دیدنها هست که از همان مقداری که به چشم دیده می شود بیشتر نیست.دیدن حیوان همین طور است.یک حیوان و یا یک انسان در حد حیوان،فقط جریانها را می بیند،حوادث را می بیند اما پشت این حوادث چیست،دیگر استنباطی ندارد.

مثال ساده ای برایتان عرض می کنم از اموری که مورد ابتلای همه است:مسائل اقتصادی.اجناس گران می شود و بعد ارزان می شود،یاارزان می شود و بعد گران می شود.(اگر چه در محیط ما دیگر گران که شد هیچوقت ارزان نمی شود)به هر حال،جنسی گران می شود،جنسی ارزان می شود،فروش یک جنس یکدفعه شما می بینید که بالارفت،یکی دیگر بر عکس فروش خودش را از دست داد،این مقدار راهمه درک می کنند،ولی یک کسی که وارد در اقتصاد باشد عوامل این گرانی و ارزانی را تشخیص می دهد،او می تواند بگوید چرا فلان چیز گران شد،درست مثل یک معلم یک ساعت برای انسان بیان می کند که علت اینکه فلان جنس گران شده است چیست،یا علت اینکه فلان جنس ارزان شده چیست.پس یک نفر فقط گرانی وارزانی را می بیند ولی دیگری پشت این حوادث-علل به وجودآورنده گرانی و ارزانی-را هم می بیند.به او می گویند«عالم »ولی به این نمی گویند«عالم ».و همچنین حوادث دیگر مثل حوادث اجتماعی.ما یک وقت مثلا احساس می کنیم که جوانان ما نسبت به امور دینی بی علاقه شده اند یا احساس می کنیم علاقه مند شده اند،(الحمد لله هر دو را احساس می کنیم،ما می بینیم که در یک جریانهایی جوانها واقعا علاقه نشان می دهند.)یک آدم ناوارد همین قدر می گوید آقا جوانها بی علاقه شده اند،فقط به تاسف قناعت می کند.دیگری می گوید نه آقا در فلان وقت جوانها علاقه مند شدند.

او هم فقط همان خوشحالی را دارد.اما یک نفر دیگر می خواهدبه عمق قضایا نفوذ کند که چرا بی علاقه شده اند؟ می خواهد علتش را کشف کند.چرا علاقه مند شدند؟می خواهد علتش را کشف کند.و فقط کسانی از حوادث بهره می برند و بر حوادث تسلط پیدامی کنند و حوادث را در اختیار خودشان قرار می دهند که علل حوادث را بشناسند.فلان قوم در جنگ شکست خورد،فلان قوم دیگر،پیروزشد.اگر انسان فقط بگوید این شکست خورد و آن پیروز شد،از این درسی نمی آموزد،ولی اگر علل شکست این و علل پیروزی آن رابه دست بیاورد ممکن است که بر حوادث مسلط بشود،یعنی همان شکست خورده بار دیگر پیروز شود و شکست خودش را تبدیل به پیروزی کند.این در مثالهای نسبتا کوچک و عرفی خودمان.

قرآن می خواهد ما از حوادث عالم عبرت بگیریم

قرآن می خواهد که ما در همه حوادث عالم دقت کنیم و راز وعلت و سر و حکمت اینها را کشف کنیم،همین قدر بگوییم امسال الحمد لله باران خیلی خوب بود ولی سال گذشته متاسفانه باران نبود،امسال برف چنین آمد،ابری هست،بارانی هست،تگرگی هست،نمی خواهد ما به همین مقدار قناعت کنیم،می خواهد عبرتی در کارباشد،یعنی عبوری در کار باشد، یعنی ما به راز اینها پی ببریم و دراین رازها هم باز راز اصلی و راز رازها دست خداست،در آخر کاربفهمیم که تمام عالم را یک دست قدرت و یک مشیت است،او رازرازهاست،یعنی هر پرده را که عقب بزنیم پشتش یک چیزی می بینیم،آن را عقب بزنیم پشت آن چیزی می بینیم،ولی قرآن می گوید به اینها اکتفا نکنید،اینقدر بروید جلو تا ببینید یک دست قدرت است و یک مشیت است و یک اراده است و یک علم است ویک حکمت است که تمام جهان را می گرداند: «ان فی ذلک لعبرة لاولی الابصار» .

پی نوشتها

1.[اشاره به حضار]

2.ذاریات/41.

3.جامع الصغیر،ج 2/ص 111.

4.«مان »یعنی مانند.

5.نوح/11.

6.انعام/18 و 61.

7.قدر/1.

8.جامع الصغیر،ج 1/ص 103.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان