با این حال در روزهای پایانی مهر، سرانجام او مادرش را از دست داد. رسن در زمان وقوع این اتفاق در اردوی تیم ملی کشورش برای بازی دوستانه با آرژانتین حضور داشت، بنابراین موبایل خود را تحویل داده بود و در جریان قرار نگرفت. اعضای کادرفنی هم برای پایین نیامدن روحیه این بازیکن، اعلام خبر به او را تا پایان بازی به تعویق انداختند. خودش میگوید: «وقتی خبر را شنیدم، دنیا روی سرم خراب شد.» چند روز بعدتر هم او با همین وضع روحی ویران به تهران آمد تا پرسپولیس را در دیدار برابر السد قطر همراهی کند. هواداران آن روز برای همدردی با رسن، طرح موزاییکی خاصی تهیه کردند که در آن عبارت «تسلیت بشار» درج شده بود. بازیکنان هم در ابتدای بازی با پیراهنی حاوی تصویر او و مادرش به زمین آمدند که لحظات قشنگی را ساخت.
این مقدمه طولانی ذکر شد تا بگوییم رسن، شش سال بعد از آن ماجرا با انتشار یک استوری از عکس تیمی پرسپولیس در آن مسابقه، از تیم سابقش تجلیل کرد؛ تیمی که سالهاست آن را ترک کرده و البته همان زمان هم آنقدر وفادار بود که بر خلاف برخی نفرات پر ادعا، تا پایان بازی فینال لیگ قهرمانان آسیا ماندگار شود و سپس برود. نوع احترام و ادای دین رسن به تیم سابقش، یادآور ایمون زاید است که هنوز گاه و بیگاه عشق و علاقهاش به پرسپولیس را نشان میدهد. چیزی شبیه کوین یامگا که سلامتی چشمش را در استقلال از دست داد، اما حتی در جواب ضاربش گفته بود: «مهم نیست، فوتبال است دیگر.» میشود از پادوانی هم مثال زد که دیگر راه رفتن برایش آرزو شده، اما با آن همه جفا، هنوز به ایران و استقلال احترام میگذارد و گاهی خیلی شیرین چند کلمهای به فارسی حرف میزند.
البته که بازیکن خارجی لاقید و فرصتطلب هم کم نداشتیم، اما ارزش کار امثال بشار و یامگا به این است که با تیمی خارج از کشورشان ارتباط قلبی و حسی برگزار میکنند و خودشان را مدیون میبینند. حالا مقایسه کنید با برخی بازیکنان داخلی که تازه سر پرسپولیس و استقلال منت هم میگذارند و آن همه عشق و عاطفه و احساس را به قراردادی کمی چربتر میفروشند. این کلاس معرفت، به درد بعضی از آنها میخورد...