چکیده: مقاله حاضر که در صفحات 607 تا 615 جلد چهارم ویرایش جدید دائرهالمعارف اسلام Encyclopedia of Islam, New Edition به چاپ رسیده است، پس از مروری بر زندگینامه امام حسین علیه السلام و زمینهها و مراحل قیام آن حضرت، حوادث روز عاشوراء را به استناد برخی از منابع تاریخی مسلمانان بررسی کرده است و سپس وجه ماورائی امام علیه السلام را با تکیه بر کرامات منسوب به امام مورد توجه قرار داده و با گزارشی از داوریها در باره امام حسین علیه السلام پایان یافته است.
تذکر: یادآوری ـ طبیعی است القاب و ادعیهای که ما شیعیان برای تکریم امامان علیهم السلام و به هنگام یاد کردن از آنها بر زبان میآوریم از سوی نگارنده مقاله بسان عموم مستشرقان به کار نرفته است و نمیتوان بر آنها خرده گرفت و ما نیز در این مقاله در حد میسور این القاب و ادعیه را در داخل کروشه افزودهایم.
[امام] حسین [ع] بن علی بن ابی طالب سبط پیامبر است و فرزند [حضرت] فاطمه [س] [هم] است. شهرتش به علت قیام اوست که به شکلی غمانگیز در کربلا در دهم محرم سال 61 ق/ اکتبر 680م پایان پذیرفت.
دوران کودکی و جوانی
[امام] حسین [ع] بر اساس بیشتر منابع در مدینه در آغاز شعبان سال
4 ق / ژانویه 626 م متولد شد. بنابراین او هنگام مرگ پیامبر کودکی بیش نبود. از این رو تنها میتوانسته خاطراتی بسیار اندک از پدر بزرگ خویش به یاد داشته باشد. شماری از احادیث، به ذکر عبارات محبتآمیزی که [حضرت] محمد [ص] در مورد نوههایش به کار برده، پرداختهاند.
به عنوان مثال، " هر کس آنها را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر آن کس با آنها دشمنی ورزد مرا دشمن داشته" و "[امام] حسن [ع] و [امام] حسین[ع] سید جوانان بهشتند". ( این گفته نزد شیعیان از آن رو که از آن یکی از توجیهات اساسی خود را در مورد حق امامت فرزندان ساختهاند، دارای اهمیت زیادی است. سید شباب الجنه یکی از القابی است که شیعیان به هر یک از دو برادر میدهند)؛ احادیث دیگری، [حضرت] محمد [ص] را با دو نوهاش که بر زانوان او نشستهاند و یا بر دوش او و یا حتی بر پشت او به هنگام نماز و در حال سجده قرار گرقتهاند نشان میدهد.1شمار قابل ملاحظهای از این گزارشها را عمدتاً از مجموعههای حدیثی ابن حنبل و ترمذی جمعآوری کرده است). تعدادی از محدثین به این تصاویر کوچک زیبا و واقع نما، جزییاتی افزودهاند که برای غیرمسلمان عجیب و غریب و در صورت وجود فرشتگان در آنها، خیال پردازانه به نظر میآید در حالی که نزد مسلمانان، از آن رو که معتقد به دیدار مستمر جبرئیل با [حضرت] محمد [ص] میباشند، اینگونه نیست؛ در دیگر اخباری که تحت عنوان "افسانه [امام] حسین [ع] '' در همین مدخل میخوانیم، نفوذ شیعه را به وضوح مییابیم. [امام] حسین [ع] دوران جوانی را در سایهسار پدرش و با فرمانبرداری از او گذراند.2 او در جنگهای پدرش شرکت میجست.
جهت گیری در برابر معاویه
[امام] حسین [ع] حتی پس از مرگ [امام] علی [ع] [امیرالمؤمنین علیه السلام] نیز به عنوان یک شخصیت برجسته و بارز ظاهر شد؛ نمونه این مسئله را میتوان در روابط او با معاویه دید: او برادرش [امام] حسن [ع] را به خاطر دست کشیدن از قدرت مورد انتقاد قرار داد، اما خود با گرفتن حقوقی به مبلغ یک یا دو میلیون درهم از معاویه به کار انجام شده تن در داد؛ او غالباً به دمشق جایی که انعام بیشتری دریافت مینمود، سفر میکرد.[
1] چندین بار حتی قبل از مرگ [امام] حسن [ع]، شیعیان به او پیشنهاد قیام دادند اما پاسخ همیشه یک کلام بود: "تا زمانی که این مرد [معاویه] زنده است، هیچ کاری نمیتوان انجام داد.... رهنمود آن است که همواره به فکر انتقام جویی آتی باشید ولی دربارهاش هیچ نگویید"3. معاویه علیرغم اینکه به وسیله حاکم مدینه، مروان بن حکم، از رفت و آمد زیاد شیعیان با [امام] حسین [ع] خبردار شده بود اما از آن ترس و وحشتی نداشت. او با دوراندیشی به مروان توصیه کرد که از درگیری با [امام] حسین [ع] پرهیز کند و در نامهای به [امام] حسین [ع]، ضمن وعده بخششهای فراوان او را از درگیر شدن با خود بر حذر داشت. ماجرا با جوابی مکتوب و غرورآفرین از سوی [امام] حسین [ع] که به نظر نمیرسید، معاویه را نگران کرده باشد خاتمه یافت.4 تنها در دو موقعیت بود که [امام] حسین [ع] بی باکانه عمل کرد: زمانی که او از حق خود در مورد مالکیت اموال مشخصی در برابر بعضی امویان قدرتمند دفاع کرد5 و زمانی که معاویه از مقامات بلند پایه حکومتی خواست تا جانشینی فرزندش یزید را به رسمیت بشناسند [امام] حسین [ع] یکی از پنج نفری بود که از پذیرفتن چنین ادعایی که اساسی جدید برای حق جانشینی خلافت تعریف میکرد، سرباز زد.
1] چندین بار حتی قبل از مرگ [امام] حسن [ع]، شیعیان به او پیشنهاد قیام دادند اما پاسخ همیشه یک کلام بود: "تا زمانی که این مرد [معاویه] زنده است، هیچ کاری نمیتوان انجام داد.... رهنمود آن است که همواره به فکر انتقام جویی آتی باشید ولی دربارهاش هیچ نگویید"3. معاویه علیرغم اینکه به وسیله حاکم مدینه، مروان بن حکم، از رفت و آمد زیاد شیعیان با [امام] حسین [ع] خبردار شده بود اما از آن ترس و وحشتی نداشت. او با دوراندیشی به مروان توصیه کرد که از درگیری با [امام] حسین [ع] پرهیز کند و در نامهای به [امام] حسین [ع]، ضمن وعده بخششهای فراوان او را از درگیر شدن با خود بر حذر داشت. ماجرا با جوابی مکتوب و غرورآفرین از سوی [امام] حسین [ع] که به نظر نمیرسید، معاویه را نگران کرده باشد خاتمه یافت.4 تنها در دو موقعیت بود که [امام] حسین [ع] بی باکانه عمل کرد: زمانی که او از حق خود در مورد مالکیت اموال مشخصی در برابر بعضی امویان قدرتمند دفاع کرد5 و زمانی که معاویه از مقامات بلند پایه حکومتی خواست تا جانشینی فرزندش یزید را به رسمیت بشناسند [امام] حسین [ع] یکی از پنج نفری بود که از پذیرفتن چنین ادعایی که اساسی جدید برای حق جانشینی خلافت تعریف میکرد، سرباز زد.
خودداری از بیعت با یزید بعد از مرگ معاویه و پیامدهای آن
بیدرنگ بعد از مرگ معاویه ( رجب
60 ق/ مارس- آوریل 680م) حاکم مدینه، ولیدبنعتبه بن ابی سفیان به دستور یزید، [امام] حسین [ع] و عبدالله بن زبیر را نابهنگام به کاخ فراخواند و از آنها خواست تا در برابر خلیفه جدید سر تعظیم فرود آورند. هر دوی آنها که به مرگ معاویه پی برده بودند، علیرغم اینکه نگران جان خویش بودند، تصمیم گرفتند؛ همچنان از بیعت امتناع ورزند. در حالی که ابن زبیر شب بعد از آن به مکه گریخت، [امام] حسین [ع] به همراه یارانش به کاخ رفت و بعد از اظهار همدردی و تسلیت، به این بهانه که برای معتبر بودن بیعت باید آن را علنی انجام داد، تعویق آن را خواستار شد، او موفق شد تا بیعت را برای دو روز به تأخیر اندازد ولی عاقبت شبانگاهان به همراه خانواده خویش ولی از بیراهه به مکه گریخت. علیرغم اصرار مروان به ولید بن عتبه برای توسل به زور، او تمایلی برای اتخاذ اقدامات جدی علیه سبط پیامبر نداشت و به علت این سستی از مقام خویش بر کنار شد. موقعیت ایجاد شده در مکه بعد از ورود ابن زبیر و [امام] حسین [ع] نمیتواند موقعیتی عادی بوده باشد. ساکنان مکه، تمایل به همراهی با [امام] حسین [ع] داشتند و ابن زبیر که از قبل در دل آرزوهایی نهان داشت، متهم به حسادت نسبت به [امام] حسین [ع] بود.6
منابعی در باره شورش [امام] حسین [ع] و پایان غمانگیز آن:
به غیر از بعضی نسخ خطی کتابخانه برلین که به ابومخنف منسوب است
7 - و نگارنده این مقاله مشغول مطالعه و بررسی آنهاست - و نشان از وثاقت و اعتبار نسبی یا کامل آنها دارد، مهمترین متون درباره اقدام [امام] حسین [ع] و نتیجه غمانگیز آن در کربلا، کتب طبری و بلاذری است. اولی احادیث بسیار زیادی درباره وثاقت ابومخنف(د.ح. 157ق/774م) نقل میکند؛ همچنین او به نقل احادیث نسبتاً زیاد هشام بن محمد کلبی که بیشتر آنها را از طریق استاد خویش ابومخنف دریافت کرده میپردازد و نیز تعداد اندکی از احادیثی که با اسناد ایشان از دیگر محدثین نقل شده، اگرچه این احادیث گونههای اندکی به موارد پیشین میافزاید که بیشترشان نیز فاقد اهمیتند. بلاذری تقریباً همیشه از همان منابعی که طبری استفاده کرده، سود میجوید، اما غالباً آنها را با عبارت "قالوا" خلاصه مینماید. او همچنین بعضی جزییات و قسمتهای اضافی را ارائه میکند. دینوری، یعقوبی، ابن عبدربه و دیگران از آنجایی که تقریباً تمام گزارشهای مستمر ایشان بر ابومخنف استوار گشته، چیز تازه ای به دانش ما نمیافزایند. اهمیتی که حتی در میان شیعیان به اثر این طرفدار [امام] حسین [ع] داده شد، چشمگیر بود، چرا که نویسندگان متقدم شیعه (برای مثال مفید،413ق /1022م) و یا کسانی که از قابلیت کافی نقد برای حذف اضافات موهوم و خیالی برخوردار بودند عمدتاً از مجموعه احادیث اوست که گزارش خود از اقدام [امام] حسین [ع] را نقل کردهاند(تشیع آنها خودش را در جایی دیگر جلوهگر میسازد). تغییرات نسبی در داستان اقدام [امام] حسین [ع] (ظاهراً از قرن 7 ق/13 م آغاز میشود)ورود گزارشهای خیال پردازانه، امری کاملاً متأخر است. (جنگهای تن به تن که در آنها دشمنان [امام] حسین [ع] به وفور کشته میشوند، [امام] حسین [ع] همچون شیری از خود دفاع میکند و به کشتار مهاجمان میپردازد و افسانههایی[2] از این دست). که به شدت مورد نقد ابنکثیر8 قرار گرفته است.
دعوت کوفیان اعزام مسلم بن عقیل به کوفه:
کوفیان که اکثرشان شیعه بودند از خبر مرگ معاویه خشنود گشتند. طولی نکشید که از کوفه، نامهها و سفیرانی برای دعوت [امام] حسین [ع]، به شهری که دیگر نمیتوانست رژیم اموی را تحمل کند فرستاده شد. رژیمی که نزد کوفیان متهم به تصرف ناروا [هم] بود و اجازه داده بود تا اموال الهی به دست قدرتمندان و ثروت اندوزان بیفتد و بهترین انسان را کشته بود(اشاره به حجربن عدی و حامیانشان) در حالی که پستترین انسان را زنده گذاشته بود
9. [امام] حسین [ع] در پاسخ چنین گفت که او امید ایشان را برای به هم پیوستن در راه راست و پیجویی حقیقت به همت و اتکای او میداند، نیز افزود:"امام نباید جز بر اساس کتاب خدا عمل کند، [پول رعیتش را] با درستکاری بگیرد، به حق قضاوت کند و به خدمت الهی درآید".
با این وجود، او قبل از تصمیمگیری، فرستادن پسر عمویش، مسلم بن عقیل را به کوفه برای بررسی اوضاع بخردانه دانست. طولی نکشید که مسلم هزاران عهدنامه یاری گرد آورد و حتی توانست که کنترل جمعی را از منبر مسجد به دست بگیرد.10 اما فعالیت های پنهانی او به خلیفه یزید گزارش شده بود و او که دیگر به حاکم شهر، نعمان بن بشیر انصاری، اعتماد نداشت، کنترل شهر را به پسر زیاد، عبیدالله حاکم سابق بصره سپرد و به او دستور داد که خود بیدرنگ به کوفه رفته و آشوبها را سرکوب کند. ابن زیاد با لباس مبدل وارد کوفه شد و اقدامات شدیدی اتخاذ کرد که هواداران [امام] حسین [ع] را به وحشت افکند. مسلم که تلاشهایش برای سازماندهی یک شورش فوری ناکام مانده بود، گریخت و مخفی شد؛ او شناسایی شده و به قتل رسید(نهم ذی الحجه 60ق/11 سپتامبر680م).از بخت بد حسین مسلم نامهای بسیار امیداوارانه، در مورد موفقیت دعوتش به [امام] حسین[ع] نوشته بود و حتی به نظر میرسد هزاران نامه امضاء شده از سوی کوفیان نیز برای او ارسال کرده است.
عزیمت [امام] حسین [ع] به سوی کوفه:
پیش از این، ابن حنفیه در مدینه
11 و بعد عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس هنگامی که او را در راه مدینه به مکه ملاقات کردند،12 و دیگران، به [امام] حسین [ع] در مورد خطرات قیام هشدار داده بودند. ابن عباس در مکه توصیه خود را با اصرار فراوان بازگو کرده بود.13 حتی عبدالله بن زبیر هر چند مزورانه او را از چنین اقدامی منع کرده بود، چرا که او در مکه به دنبال خالی کردن موقعیت برای خودش بود.14 علیرغم تمام این توصیهها، [امام] حسین [ع] برنامه خود را لغو نکرد. او بجای حج، عمره بجای آورد و از غیبت حاکم، عمروبن سعید الاشرق که مشغول اتمام مناسک حج در اطراف شهر بود، سود جسته، بی سر و صدا با گروه خود تقریباً پنجاه مرد - بستگان و دوستانی که تاب تحمل جنگ داشتند- و زن و کودک مکه را ترک گفت(8ذی الحجه 60ق / 10 سپتامبر680م،روز ترویه). اسامی تمامی اماکنی که او در مسیر مکه به کوفه توقف کرده توسط طبری و بلاذری ثبت شده ؛ ولهاوزن آنها را مورد توجه قرار داده است.
عمروبن سعید بعد از آگاه شدن از عزیمت [امام] حسین [ع] گروهی از مردان را به فرماندهی برادرش یحیی در تعقیب او فرستاد. اما کل آنچه بین دو گروه اتفاق افتاد، درگیری آنها با چوب و شلاق بود. در نزدیکی مکه، در تنعیم، [امام] حسین [ع] کاروانی را ملاقات کرد که از یمن آمده و به سوی خلیفه رهسپار بود و بارش عبا و گیاهان رنگزا بود. از آن رو که او تصرف بار کاروان را حق خویش قلمداد میکرد، آن را توقیف نمود. در راه، [امام] حسین [ع] افرادی چند را ملاقات کرد: فرزدق شاعر وقتی از او سوال کرد، صریحاً به او گفت دلهای مردم عراق با اوست ولی شمشیرهایشان برای امویان است15 و پسر عمویش عبدالله بن جعفر که حامل نامهای از طرف حاکم عمروبن سعید مبنی بر امان دادن به او بود، و برای خواندن آن به نزد [امام] حسین [ع] آمده بود. اما تصمیم [امام] حسین [ع] تزلزل ناپذیر بود. پاسخ همیشه او به هر کسی که سعی در انحراف او از اقدامش را داشت کما بیش به یک سوال بود: "خداوند هر آنچه که بخواهد انجام میدهد ... من آن را به او (خداوند) واگذار کردم تا بهترین را برگزینند.... او (خداوند) کسی را که هدفی شایسته (حق) در نظر دارد، مبغوض نمیدارد..." . زهیربن قیس البحلی از طرفداران عثمان بود. او که در حال سفر بود و از برافراشتن خیمههایش در همان جایی که [امام] حسین [ع] خیمههایش را برپا میکرد، پرهیز مینمود، اما در موقعیتی مجبور شد که خیمهگاه خود را نزدیک خیمهگاه [امام] حسین [ع] برپا کند. [امام] حسین [ع] او را برای دیدار دعوت کرد و نظر او را در خلال گفتگوی با او تغییر داد و از آن پس او یکی از پر شورترین حامیان [امام] حسین [ع] شد.
عبیدالله بن زیاد افرادی را در جادهها از حجاز تا کوفه مستقر کرد16 و دستور داد که از ورود یا خروج هر شخصی از حوزه محدود شده به آنها مانع شوند. [امام] حسین [ع] به وسیله عربهای بادیه نشین از این دستور با خبر شد، اما ترسی از آن به دل راه نداد و همچنان به سفر خود ادامه داد. در ثعلبیه بود که از برخی مسافران خبر اعدام مسلم و هانی بن عروه را در کوفه، شنید. پس از آن، او باید برمیگشت، اما پسران عقیل تصمیم گرفتند که یا انتقام برادر خویش را بگیرند و یا به همان سرنوشت دچار شوند. این امر تصمیم او را تغییر داد.[3] بعد از آن در زباله، مطلع شد که سفیر او(قیس بن مصهر الصیداوی یا عبدالله بن یقطر برادر رضاعی او)17 که برای اعلام ورود قریب الوقوع او از حاجز به کوفه فرستاده شده بود، شناسایی شده و به قتل رسیده است. پس از آن [امام] حسین [ع]، در سخنانی برای یارانش، پس از مطلع کردن ایشان از اخبار غمانگیزی که به او رسیده و خیانتی که کوفیان کرده بودند، از آنها خواست که او را ترک گویند.[4] آنها که در اثنای سفر به گروه او ملحق شده بودند، جدا شده و تنها کسانی که از حجاز همراه او بودند، باقی ماندند. گروههایی اسب سوار به گشتزنی در منطقه میپرداختند. زمانی که آنها در افق پدیدار گشتند، [امام] حسین [ع] به سوی ذوحسم (یا حْسَِّم) تغییر مسیر داد و در آنجا خیمههایش را برافراشت. سوارکاران که تحت فرمان حر بن یزید تمیمی یربوعی بودند، به نزدیکی آنها رسیدند، [امام] حسین [ع] به علت شدت گرمای هوا دستور داد تا به آنها آب بدهند. این وضع همچنان بدون تنش باقی ماند، به گونه ای که حر و لشکریانش در آن روز در دو نماز به امامت [امام] حسین [ع] شرکت جستند18 و بعد از آن، چهار شیعه که از کوفه آمده بودند، توانستند علیرغم مخالفت حر به قیامکنندگان بپیوندند19. بعد از هر نماز [امام] حسین [ع] برای دشمنان خویش انگیزههایی را که قیام او را پدید آوردند، توضیح میداد: "شما هیچ امامی نداشتید و من باید به قدرت خدا وسیله اتحاد باشم ... ما صلاحیت بیشتری برای حکومت بر شما داریم تا دیگرانی که ادعای چیزی را دارند که هیچ حقی نسبت به آن ندارند و ظالمانه عمل میکنند... اما اگر شما نظرتان عوض شده ... من باید بروم"20. حر چیزی در مورد نامه هایی که کوفیان به [امام] حسین [ع] نوشته بودند نمی دانست، اما هنگامی که [امام] حسین [ع] دو کیسه مملو از نامهها را به او نشان داد، باز طرز برخورد خود را تغییر نداد. او دستور داشت تا قیامکنندگان را بدون جنگ به ابن زیاد تحویل دهد. او در تلاش بود که [امام] حسین [ع] را برای همراهی با خود متقاعد نماید؛ هنگامی که [امام] حسین [ع] به حرکت خود ادامه داد او جرأت مخالفت با او را نداشت، اما در عوض به او پیشنهادهایی نمود: مسیری را انتخاب کند که نه به کوفه منتهی شود و نه به مدینه و به یزید یا ابن زیاد نامهای بنگارد؛ در همان زمان او خود نامهای به ابن زیاد نگاشت به این امید که جوابی مبنی بر پرهیز از تجربهای دردناک دریافت کند. اما [امام] حسین [ع] با این پیشنهادها موافقت نمیکرد و در نتیجه حر او را در هر جایی تعقیب میکرد و هر از چند گاهی به او هشدار میداد:" خدا را به تو یادآور میشوم، به خاطر خودت ... اگر جنگی روی دهد کشته خواهی شد..." اما [امام] حسین [ع] از مرگ نمیهراسید. به هنگام توقف در ناحیه نینوا(قسمتی از سواد کوفه) اسبسواری از کوفه رسید و بیآنکه با [امام] حسین [ع] مواجه شود، از سوی ابنزیاد نامهای به حر داد که به او دستور داده بود تا از توقف قیامکنندگان جز در بیابانی خشک و بیآب مانع شود. زهیربن قین پیشنهاد داد به دسته کوچک حر حمله کنند و روستای عکر[5] را که دارای استحکاماتی بود، اشغال نمایند، اما [امام] حسین [ع] از آغاز کردن جنگ امتناع ورزید.
در دوم محرم او اردوگاه خود را در کربلا که جزیی از ناحیه نینوا بود، برپا کرد. در سوم محرم اوضاع وخیمتر شد. لشکری چهارهزار نفری در کوفه به فرماندهی عمربن سعد بن ابی وقاص به آنجا وارد شد، او که توسط ابن زیاد به عنوان نائب[6] در ری منصوب شده بود و قرار بود برای فرونشاندن شورش دیلمیان به دشتبا [دشت پی][7] برود به منظور سرکوب [امام] حسین [ع] فرا خوانده شد او برای رهیدن از چنین عمل نفرت آمیزی تلاشی هر چند بی نتیجه انجام داد، اما با تهدید عزل شدن از منصب، سرانجام مجبور به اطاعت گشت. او پس از رسیدن به کربلاء به وسیله پیکی دریافت که در حال حاضر [امام] حسین [ع] صرفاً قصد عقبنشینی دارد، اما ابن زیاد با دریافت این اطلاعات از جانب او، تأکید کرد که همه شورشیان باید در برابر یزید سر تعظیم فرود آورند؛ همچنین قرار بود که آنها از دسترسی به رودخانه دور نگه داشته شوند. عمربن سعد، عمروبن حجاج زبیدی را همراه با پانصد نفر سواره نظام در مسیر منتهی به فرات مستقر کرد. به طوری که سه روز [امام] حسین [ع] و همراهانش در برابر تشنگی به شکلی طاقت فرسا تاب آوردند. گروهی پر دل و جرأت به رهبری برادر [امام] حسین [ع]، عباس، به رودخانه حمله ور شدند، اما تنها موفق به پر کردن مشک آبی کوچک شدند. در این حال، ابن سعد همچنان در تلاش برای دستیابی به توافق با [امام] حسین [ع] بود و شب هنگام گفتگوهایی با او انجام داد؛ اگر چه هیچ کس در این گفتگوها حضور نداشت، اما شایع شده بود که به [امام] حسین [ع] سه پیشنهاد داده است: اینکه یا به او اجازه داده شود تا روانه منطقهای مرزی شده و در آنجا علیه کفار همچون سربازی عادی بجنگد و یا دوباره به یزید بپیوندد و شخصاً با او بیعت نماید و یا از جایی که آمده بود به آنجا باز گردد21. در این زمان شمر بن ذی الجوشن (معمولاً نزد شیعیان شمر شناخته شده است) که قبلاً از حامیان [امام] علی [ع] بود و در صفین به همراه او جنگیده بود،22 پیشنهادی شیطانی به ابن زیاد داد حاکم[کوفه] راغب بود که [امام] حسین [ع] را مجبور به تسلیم در برابر خود کند، چرا که او به قلمروی تحت قدرت او قدم نهاده بود. از این رو ابن زیاد دستورهایی به ابن سعد داد: اگر [امام] حسین [ع] از تبعیت از شرایط مقرر شده امتناع ورزید، یا به آنها حمله میکنی و یا در غیر این صورت، فرماندهی سپاه را به شمر که حامل این فرمان است واگذار میکنی23. حتی گفته شده که او افزود: اگر [امام] حسین [ع] در جنگ کشته شد، بدنش باید لگدکوب شود چرا که او فردی" شورشی، فتنهگر، راهزن و ستمگر است و او نباید بعد از مرگش، ضرر و زیانی افزون بر این، وارد کند"24. ابن سعد شمر را لعن کرد و او را متهم به زهرآلود ساختن امری کرد که به شکل دیگر میشد، صلحآمیز خاتمه یابد؛ او مطمئن بود که [امام] حسین [ع] تسلیم نخواهد شد، زیرا در او روح عزت وجود داشت".
بعدازظهر نهم محرم، ابن سعد به همراه یارانش به سوی گروه شورشیان رفت. [امام] حسین [ع] جلو خیمه خویش نشسته بود در حالی که به شمشیر خود تکیه کرده بود و سرش در حالت خواب و بیداری این طرف و آن طرف میشد؛ او در رویا پیامبر را دیده بود که به او گفته بود به زودی به او ملحق خواهد شد؛ [امام] حسین [ع] با صدای خواهرش زینب که نزدیک شدن سربازان را خبر میداد، هوشیار شد و برادرش عباس را فرستاد تا علت نزدیک شدن آنها را جویا شود. در حالی که همه در انتظار بازگشت قاصد بودند، هشدارها، سرزنشها و اهانتها از هر دو طرف باریدن گرفت. هنگامی که عباس بازگشت، [امام] حسین [ع] که خواست ابن زیاد را دریافته بود، یک شب مهلت خواست؛ مهلت داده شد، [امام] حسین [ع] برای بستگان و یارانش سخنانی ایراد کرد، علی بن الحسین [ع]، امام سجاد علیهالسلام] تنها مردی از خاندان [امام] حسین [ع] که از کشتار نجات یافته بود، آن را چنین ذکر میکند: "خدا را سپاس میگویم که ما را با نبوت گرامی داشت و قرآن و دین را به ما تعلیم داد... من با ارزشتر از یاران خود کسی نمیشناسم ... و مؤمنتر از خانواده خود خانوادهای نمیدانم ..... پروردگارم به همه شما پاداش دهاد. فکر میکنم که فردا پایان ما فرا خواهد رسید ... از همه شما میخواهم که بروید، من جلو بازگشت شما را نمیگیرم. تاریکی شب شما را میپوشاند، آن را همچون مرکبی تیزرو به کار گیرید ...."25.[8] یاران [امام] حسین [ع] به جز تعدادی معدود، سرسپردگی کامل خود را به آرمان او نشان دادند. [امام] حسین [ع] پس از نیرو بخشیدن و دلداری دادن خواهرش زینب که دچار یأس و نومیدی گشته بود، برای آماده سازی استحکامات بیرون رفت: خیمهها نزدیک هم بر پا شده و با طنابهایی به یکدیگر محکم شده بود، چوبها و نیها در گودالهایی جمعآوری شدند تا در صورت لزوم، اگر از پشت حملهای صورت گرفت، شعلهور گردند. آنها بقیه شب را به نماز گذراندند26. سپس از صبح روز بعد عملیات جنگی آغاز شد.
واقعه کربلا حوادث اصلی:
اگر بپذیریم که ابن سعد سعی داشت تا شورشیان را با قرار دادن در وضعیت دشوار تشنگی و به اسارت گرفتن طالبیان یا محاصره کردن آنها، مجبور به تسلیم کند(که به نظر میرسد باید بررسی بیطرفانهای درباره این اخبار صورت گیرد)، میتوان قبول کرد که واقعه کربلاء از سپیدهدمان تا بعدازظهر همراه با یک سری جنگهای تن به تن، حمله و ضدحملههایی محدودو نیز وقفهها و درگیریهایی در دفاع از خیمهها و غیره طول کشیده باشد. نیز میتوان پذیرفت که این سخن که تا غروب آفتاب سپاهیان ابن زیاد به خاطر مقاومت قیامکنندگان به ستوه آمده و تصمیم به پایان دادن این ماجرا گرفتند و در نتیجه به طالبیان باقی مانده حمله ور شده و آنها را قتلعام کردند، نمیتواند درست باشد. در چنین مواجههای که همانند یک نوع مسابقه مرگبار، تنها با تعداد اندکی جنگجو و تعداد زیادی تماشاگر و سربازان مراقب صورت گرفت، امکان وقوع گفتگوهایی میان دو طرف بر اساس نقل منابع وجود دارد. لامنس
27 به خبری کوتاه از ابومخنف مبنی بر اینکه جنگ به اندازه یک چرت بعدازظهر طول کشیده 28 اهمیت زیادی میدهد و نتیجه میگیرد که: "حادثه غمانگیز کربلاء به جای هفتهها طول کشیدن تنها یک درگیری بوده و در عرض ساعتی به اتمام رسیده است ..." در میان اخبار وارده از ابومخنف تعدادی از آنها قطعاً جعلی اند اما همه با هم داستانی منسجم و قابل قبول میسازند؛ حاصل آن که انتخاب یک خبر منفرد، از آنجایی که این خبر با قسمت عمده دیگر اخبار متفاوت بوده و یا به نظر متفاوت میرسد، روشی انتقادی است که ارزش آن قابل مناقشه است به ویژه در مورد حاضر که راوی یکی است و خبر مورد بحث ممکن است یا به خودستایی یک جنگجو در برابر خلیفه تعبیر شود و یا به توصیف آخرین پرده این تراژدی.
صبح دهم محرم، [امام] حسین [ع]، یارانش (32 اسب سوار و 40 سرباز پیاده، جناح راست به فرماندهی زهیربن قین و جناح چپ به فرماندهی حبیب بن مظاهر) را در جلوی خیمهها به صف کرد و در حالی که علم را به برادرش عباس میسپرد به آنها دستور داد تا کومه چوبها و نیها را شعلهور کنند. او برای خود خیمهای بر افراشته بود که در آن بدن خود را نظافت کرده و با مشکی که در کاسهای رقیق کرده بود، خود را معطر ساخت. پس از آن، سوار اسب شد و در حالی که قرآن در برابرش قرار داشت، در مناجاتی بلند و زیبا از خدا طلب یاری کرد29. او سخنانی برای دشمنانش ایراد کرد و اعلام کرد که خداوند ولی اوست- و از متقین حمایت میکند- از آنها دعوت کرد که به دقت بیندیشند که آیا کشتن او جایز است و سخن [حضرت] محمد [ص] را به یادشان آورد که او و برادرش سید جوانان بهشتند و امتیازات بزرگ خانواده پیامبر را برایشان بازگو کرد، بار دیگر کوفیان را به خاطر فرا خواندن او، مورد سرزنش قرار داد و خواست تا اجازه داده شود به جایی برود که امنیتش فراهم گردد. هنگامی که به او مکرر گفته شد که ابتدا باید به اطاعت عموزادگانش تن در دهد، در پاسخ گفت که هیچ گاه خود را همچون بردهای خوار و حقیر نخواهد کرد30. پس از آن از اسب فرود آمده و دستور داد تا به اسب پا بند بزنند، به این نشان که هرگز نخواهد گریخت.
اگر چه اخبار متواتر قسمتهایی که در درجه دوم اهمیتاند، از بین رفتهاند: اما عبارات جنگ با وضوحی نسبی قابل پیگیریاند. بعد از سخنان [امام] حسین [ع]، زهیربن قین دشمنان را به پیروی از [امام] حسین [ع] فراخواند؛ اما هنگامی که جز اهانت و تهدید پاسخی نشنید، از آنها خواست تا او را نکشند31. پرتاب تیر آغاز شد و جنگهای تن به تن در گرفت32؛ جناح راست سپاه حکومتی به رهبری عمرو بن حجاج حمله ور شدند اما با مقاومت آنها دست به عقب نشینی زدند، فرمانده دستور داد که هیچ کس نباید در هیچ جنگ تن به تنی درگیر شود33. آنها ترجیح دادند که از دور تیر بیندازند. رزمایشی از حمله و محاصره توسط جناح چپ به دستور شمر صورت گرفت اما به تلفاتی منجر شد، فرمانده سواره نظام از ابن سعد خواست تا پیاده نظام و تیراندازان را به کمک آنها بفرستند34؛ شیث بن ربعی که قبلاً از هواداران [امام] علی [ع] بود و در این جنگ تحت فرمان پیاده نظام ابن زیاد، هنگامی که دستور حمله به او داده شد، به وضوح عدم علاقه خود را به این کار ابراز داشت35. سواره نظام با اسبانی زرهپوش و پانصد نفر تیرانداز وارد عمل شدند. سواران [امام] حسین [ع] که اسبانشان پی شده بود، پیاده میجنگیدند36. از آنجایی که [امام] حسین [ع] و طالبیان تنها راه دسترسی شان از جلو بود، ابن سعد تعدادی را از چپ و راست به سوی خیمهها فرستاد، تا خیمهها را برچینند، اما یاران [امام] حسین [ع] که در میان خیمهها بیسروصدا حرکت میکردند، با تمام قدرت از خیمهها دفاع کردند. ابن سعد دستور داد تا خیمهها را آتش بزنند. این کار صورت گرفت. اما این کار اول به نفع [امام] حسین [ع] بود، چرا که شعلههای آتش مانع پیشروی مهاجمان از همان سو میشد. شمر که به خیمه [امام] حسین [ع] و همسرانش نزدیک شده بود و قصد آتش زدن آن را داشت، وقتی همدستانش نیز او را از این کار سرزنش کردند، خجالت زده دور شد37.
هنگام ظهر، [امام] حسین [ع] و یارانش نماز ظهر را بر اساس صلاه خوف به جای آوردند38. بعدازظهر حلقه محاصره بر همراهان [امام] حسین [ع] تنگتر شد؛ یاران او در حالی که میجنگیدند در پیش روی او بر زمین میافتادند39. راه برای طالبیان که تا این لحظه وارد صحنه کارزار نشده بودند، هموار گشت. کشتار آنها آغاز شد. اولین نفری که باید کشته میشد، علی اکبر پسر [امام] حسین [ع] بود40. بعد از آن نوبت یکی از فرزندان مسلم بن عقیل41، پسران عبدالله بن جعفر و عقیل بود و بعد نوبت قاسم پسر [امام] حسن [ع] که مرگش با عباراتی تأثرآور نقل شده است. او جوان و زیبا بود؛ زخمی مهلک برداشته بود، فریاد زد و از عمویش کمک خواست عمو همچون بازی بر مهاجم حملهور شد و با شمشیر خود به او ضربهای زد، اما تنها این [امام] حسین [ع] نبود که مهاجم را کشت، اسبان سربازان ابنزیاد نیز مهاجم را به زمین افکنده و با سم خود او را لگدمال کردند. وقتی گردوغبار فرونشست، [امام] حسین [ع] را میشد دید که نعش برادرزادهاش را در آغوش گرفته و قاتلانش را لعن میکند او را به جلو خیمهاش میبرد، جایی که اجساد علیاکبر و دیگر قربانیان آرام گرفته بودند42.
جزییات مرگ عباس، برادر [امام] حسین [ع] در متون طبری و بلاذری نیامده است، آنها به نقل این مسائل بسنده کردهاند:43. [امام] حسین [ع] که تشنگی بر او چیره شده بود، راه خود را به سوی فرات باز کرد، اما از رسیدن به آن منع شد، او از خدا خواست تا کسی که او را از دستیابی به هدفش باز داشته بود، در تشنگی بمیراند(و البته دعایش مستجاب شد)؛ او با دهان و چانهای زخمی خونی را که در دستانش جمع کرده بود به سمت بالا به سوی آسمان پاشید و در آن حال به درگاه خداوندی، از آنچه بر سر پسر دختر رسول او آمده بود شکایت کرد. اما در مورد عباس نیز که قطعاً در کربلاء کشته شده مطمئناً باید اخباری موجود باشد. مفید44 آنها را به آنچه درباره [امام] حسین [ع] است ملحق میکند:او نقل میکند که دو برادر با هم به سوی رودخانه رفتند و عباس که در میان دشمنان، دور افتاده از [امام] حسین [ع] محاصره شده بود با شهامت جنگید و در نقطهای که بعدها قبر او بنا شد، کشته شد(مفید، ص 243). اکنون سربازان ابن زیاد خیلی به [امام] حسین [ع] نزدیک شدهاند، اما برای لحظاتی هیچ کس جرأت نداشت حتی دستی علیه او بلند کند. عاقبت آنکه مردی از قبیله کنده بنام مالک بن نصیر، او را از ناحیه سر زخمی کرد و چهرهپوش او خون آلود گشت. در حالی که [امام] حسین [ع] آن را با فلنسوهای عوض میکرد و عمامهای به دور آن میبست مالک ردای کلاهدار او را ربود. اما این ردا چندان به درد او نخورد، چرا که باقی زندگی او همراه با فقر و رسوایی بود45. از دیگر قسمتهای تأثرآور، مرگ کودکی است که [امام] حسین [ع] بر زانوانش نهاده بود46 تیری گلوی کودک را شکافت و [امام] حسین [ع] بار دیگر خون او را در دستانش جمع کرد و به زمین ریخت، در این حال او خشم الهی را علیه بدکاران به یاری طلبید47. کشتار ادامه یافت. عاقبت شمر- که نزد شیعیان ملعون است- با سربازانی اندک به سوی [امام] حسین [ع]، حرکت کرد، اما حتی جرأت نداشت به او حمله کند و تنها مشاجرهای میان دو تن از آنها رخ داد48. در این لحظه [امام] حسین [ع] از سکون خود به در آمد و برای جنگ آماده شد(وقتی دلیل روش صلح طلبانه او مورد بررسی و مطمح نظر است، سن تقریباً 55 ساله او و نیز بیماری او را نباید از نظر دور داشت).[9] پسر بچهای شجاعانه در کنار [امام] حسین [ع] جای گرفت. او به دستور بازگشت به خیمه و به فریادهای زینب توجهی نکرد. در این حال دستش با نوازش شمشیر از تن جدا شد؛ [امام] حسین [ع] به او دلداری داد و به او اطمینان بخشید که به زودی نیاکان خود را در بهشت ملاقات خواهد کرد. تنها سه یا چهار نفر از قیام کنندگان باقی مانده بودند، [امام] حسین [ع] به دشمن حمله کرد. او شلواری خوش دوخت از پارچهای براق پوشیده بود اما او قبلاً آن را چاک داده بود، زیرا نگران غارت آن بعد از مرگش بود. احتیاطی که بیفایده بود، چرا که مقدر بود او عریان بر زمین جنگ رها شود. 49 در حالی که ابن سعد نزدیک میشد، زینب به او گفت: " ای عمربن سعد آیا ابو عبدالله(کنیه [امام] حسین [ع]) کشته میشود و تو میایستی و مینگری؟". اشک از چشمان ابن سعد جاری شد50. [امام] حسین [ع] قدرتمندانه جنگید. بعضی منابع 51 نقل میکنند که [امام] حسین [ع] تعداد زیادی از دشمنان را کشت. اما خبری نقل میکند که اگر دشمنان میخواستند، میتوانستند او را بیدرنگ بکشند.52 عاقبت آنکه، علیرغم آخرین هشدار او نسبت به انتقام الهی، دست و کتفش مجروح شد و با صورت به زمین افتاد53. خولی بن یزید اصبحی که دستور به بریدن سر [امام] حسین [ع] یافته بود، به خاطر ترس زیاد نتوانست این مأموریت را انجام دهد و به جای او سنان بن انس بن عمرو نخعی بعد از وارد کردن ضربهای بر [امام] حسین [ع] سرش را برید. او سر را به خولی داد و او آن را بعداً به نزد ابن زیاد برد.
جنگ پایان یافته بود. سربازان به غارت اموال روی آوردند. آنها لباس، شمشیر و ساز و برگ [امام] حسین [ع] را ربودند. آنها گیاهان رنگزا و عباهای یمنی را غارت کرده و زیورآلات زنان و رداهای ایشان را ربودند54. پسری بیمار در یکی از خیمهها دراز کشیده بود و شمر که میخواست او را نیز بکشد از این کار منع شد؛ ابن سعد نزدیک آمد و ورود به این خیمه را قدغن اعلام کرد55. این پسر، [امام] علی [ع] نام داشت که بعداً او را زین العابدین میخواندند. او تنها پسر [امام] حسین [ع] بود که از کشتار نجات یافته بود. به عنوان نشانهای از عنایت الهی، دودمان بزرگ [امام] حسین [ع]ی از او سرچشمه گرفتهاند. شهیدان کربلا 72 نفر ذکر شدهاند، 17 نفر از آنها از طالبیان بودند 56؛ 88 نفر از سربازان ابن زیاد در صحنه جنگ کشته شدند57. این حاصل جمع اخیر را محسن امین نیز ارائه کرده اما تطبیق درباره تعداد کشته شدگان به دست هر جنگجو سخت دشوار است: 40 نفر به دست حر، 30 نفر به دست بریر، 12یا 13 نفر به دست نافع و غیره و تعداد زیادی به دست [امام] حسین [ع] کشته شدند.
بخشهای کم اهمیتتر جنگ
گزارش جنگ در بردارنده بخشهایی متعدد است؛ در این جا اسناد قسمت هایی را که موضوع طولانیترین نقلها را تشکیل میدادهاند و نسبتاً شناخته شدهاند، ارائه میکنیم: توبه حر، جنگیدن او کنار [امام] حسین [ع] و مرگ او
58؛ قتل فردی از قبیله کلب و همسرش به خاطر آرمان [امام] حسین [ع] 59؛ مرگ عبدالله بن حوزه بعد از نمازی با [امام] حسین [ع] 60 نافع زخمی، اسیر و اعدام شد61؛ برادران رویاروی یکدیگر میجنگند62؛عابس، جنگجویی پیر اما شجاع با سنگ کشته شد63؛ یاری که گریخت64 پهلوانانی که در جنگهای تن به تن به زمین افتادند: مسلم بن عوسجه که در لشکرکشی علیه کفار شرکت داشت65، بریر، سید قراء قرآن66، حبیب بن مظاهر67، زهیربن قین68.
وقایع بعد از جنگ
بدن [امام] حسین [ع] از زخم و جراحت پوشیده بود
کرامات
اختصارات برای نویسندگان ذکر شده در این متن:
بل = بلاذری؛ ط.= طبری، ج2؛ ارط= ابن رستم طبری؛ مفـ .= مفید؛ اش.= ابن شهر آشوب، ج3؛ اکث= ابن کثیر، ج8؛ محسن.ا.= محسن امین. جزئیات گزارشهای بعدی را که دارای طبیعتی اسطورهای هستند، در کتابی نوشته محمدمهدی مازندرانی حائری که گاهی به عنوان منبع بحارالانوار ذکر میشود و نیز در برخی متون متأخر، میتوان یافت.)
کراماتی درباره تولد و دوران کودکی [امام] حسین [ع]77
امام] حسین [ع] سه ماه زودتر از موعد به دنیا آمد و از این تولد زودرس جان سالم به در برد- وضعیتی غیرعادی که تنها برای عیسی اتفاق افتاد و گفته شده که برای یحیی بن زکریا نیز رخ داده است78. [حضرت] محمد [ص]40 روز در حالی که انگشت سبابه، زبان و یا آب دهان خود را در دهانش میگذاشت، مراقب او بود.79 تعداد فرشتگانی که از آسمان فرود آمدند تا در خوشحالی [حضرت] محمد [ص] به خاطر این تولد شریک شوند، حدود یک هزار بود80 در همان زمان جبرئیل تبریک و تسلیت خداوند را به او ابلاغ کرد.81 او به [حضرت] محمد[ص] مشتی از خاک کربلاء داد.82 او [امام] حسین [ع] را هنگامی که مادرش در خواب بود در بغل گرفت و تکان داد.83 فرشته ای از تولد [امام] حسین [ع] سود برد: خداوند فرشتهای را برای مجازات به جزیرهای تبعید کرده بود، او بالهایش شکسته بود، هنگامی که گروهی از فرشتگان را در حال عبور دید که برای تبریک به [حضرت] محمد[ص] میرفتند، از آنها خواهش کرد که اور را با خود ببرند، او بالهای شکسته خود را با مالیدن به کودک تازه متولد شده به سادگی بهبود بخشید و با شفاعت [حضرت] محمد[ص] عفو شد و بار دیگر به جایگاه خود در بهشت بازگشت و از آن به بعد مولی [امام] حسین [ع] نام گرفت.84
او همان کسی است که زائران قبر [امام] حسین [ع] در کربلاء را ثبت میکند.85 [حضرت] محمد [ص]، پسر خود ابراهیم و نوهاش [امام] حسین [ع] را بر زانوانش مینهاد و به واسطه جبرئیل مطلع شده بود که خداوند هر دوی آنها را زنده نخواهد داشت و او تنها میتواند زندگی یکی از آن دو را با مرگ دیگری نجات دهد، او در حالی که اشک میریخت ابراهیم را رها کرد تا [امام] علی [ع] و [حضرت] فاطمه [س] نگریند.
کراماتی درباره مرگ او
وقتی [امام] حسین [ع] در صحنه کارزار فرو افتاد
86 روز تاریک شد و ستارگان قابل رویت شدند و غیره، آسمان سرخ شد الخ87 آسمان خون بارید به گونهای که آثارش بر سرها و جامگان مردم حتی مردم خراسان باقی ماند، الخ 88 در زیر سنگها در شام و دیگر جاها خون پدیدار شد. 89 از دیوارها خون بیرون آمد 90 در شب مرگ [امام] حسین [ع] ام سلمه یا ابن عباس در رویایی [حضرت] محمد [ص] را با سر و روئی خاک آلود میبیند که خون خود را در ظرفی میریزد91 خاک کربلایی که جبرئیل یا فرشته ای دیگر به [حضرت] محمد [ص] داده بود و ام سلمه آن را نگه داشته بود در شب بعد از مرگ [امام] حسین [ع] به خون تبدیل شد. ام سلمه که دریافته بود آن حادثه غمبار به اتمام رسیده، گریه کرد؛ او اولین کسی در مدینه بود که گریست.(همه این اخبار که [حضرت] محمد [ص] را در حال جمعآوری خون شهدای کربلاء و یا دریافت مشتی از خاک کربلاء نشان میدهد و مانند آن به شکل حدیثهایی با اسنادهای متفاوت و گونههای متعدد، خاصتاً در مسندها(فقهی و غیرفقهی یا معتبر و غیرمعتبر) آمدهاند؛ برای مجموعهای از آنها که بر اساس موضوع مرتب شده باشند92. اجنّه گریه کرده و اشعاری قرائت کردند؛ همسران اجنه مرثیههای خاکسپاری بر زبان آوردند؛ ام سلمه و زنان دیگر صدای آنها را شنیدند. فرشتگان هنگامی که سر [امام] حسین [ع] به دمشق برده شد گریستند. 93
حتی حیوانات وحشی و ماهیان نیز گریستند94. [امام] علی [ع] میدانست که پسرش در کربلاء کشته خواهد شد و وقتی از این مکان گذر کرد، ایستاد و گریست و به نبوت [حضرت] محمد [ص] شهادت داد او نام کربلاء را تفسیر کرد: کرب و بلاء(محنت و آزمایش). 95 شهیدان کربلاء بدون حسابرسی اعمالشان وارد بهشت خواهند شد.96 شخصی نامعلوم که همه صدای او را میشنیدند ولی هیچ کس او را ندید، در طول شب قبل از جنگ آیات وعید را میخواند.
کرامات سر بریده:97
هنگامی که سر منتقل میشد، قلم مرموزی از جنس پر آیات وعید را بر دیواری مینوشت. همین آیات در کلیسایی در رم که 300 سال قبل از رسالت [حضرت] محمد [ص] ساخته شده، نوشته شده بود. سر، عطری از خود منتشر میکرد و راهبی که تحت تأثیر نور حیرتانگیز ساطع شده از آن قرار گرفته بود مبلغی پول داد تا آن را در حجره خویش نگه دارد. شب هنگام سخن گفت و روز بعد راهب مسلمان شد و دراهمی که او داده بود به سنگ تبدیل شد؛ ماری به یکی از سوراخهای بینی سر بریده خزید و از دیگری بیرون آمد98. سر آیات قرآن را قرائت کرد99 خولی که آن را در شب ورودش به کوفه به خانهاش برده و زیر سبویی نهاده بود، ستونی از نور از آسمان فرود آمده و پرندهای سفید به دور سبو میچرخید.
مجازات کسانی که به [امام] حسین [ع] توهین کرده و او را مجروح ساختند.همه کسانی که به [امام] حسین [ع] ظلم کردند با مصیبتی فوری یا نهایی روبرو شدند:100 این موارد ذکر شده است. قتل، کوری، بیماریهای مختلف ( برای مثال جذام، تشنگی دائم، دستهای خشک همچون چوب در تابستان و مرطوب و نمناک در زمستان) نیز مرگ در اثر سوختگی؛ نیش عقرب، ضعف و ناتوانی، فقر، رانده شدن از خانه توسط همسر کسانی که اموال متعلق به [امام] حسین [ع] را دزدیدند نیز مجازات شدند: کسی که عمامه [امام] حسین [ع] را به سر خود نهاد به جنون مبتلا گشت و کسی که عبایش را پوشید به فقر دچار شد و کسی که عطر او، گیاهان رنگزا و لباسهایش را استفاده کرد به جذام و یا ریزش مو مبتلا شد. اقلام دزدیده شده، دستخوش تغییراتی شدند که یا آنها را غیرقابل استفاده ساخت و یا ارزش خود را از دست دادند: 101 گوشت شتران تلخ شد یا آتش گرفت، گیاهان رنگزا و عطریات به خون بدل شدند و طلا در دست زرگران به مس یا آتش تبدیل شد، زعفران آتش گرفت.
صفات فرا طبیعی [امام] حسین [ع] که کراماتی پدید آورد102
پیشانی او قدری سفید بود که مردم میتوانستند در تاریکی راه خود را به سوی او پیدا کنند. او قادر به معالجه بیماری بود103. او با دمیدن بر علامتی سفید در میان دو چشم زنی مؤمن باعث محو آن شد، 104 او تب فردی بیمار را معالجه کرد. او دست مردی را که به خاطر لمس دست زنی به هنگام طواف کعبه به وی چسبیده بود جدا کرد، فقهاء قبلاً تصمیم به قطع دست گرفته بودند. قوای خارق العاده [امام] حسین [ع] همچنین او را قادر ساخت105 تا فرزندی شیرخواره را به حرف در آورد و نام پدر واقعیاش را آشکار کند، به هر کسی که از او خواست امکان حضور در وقایع گذشته در مکانهای بسیار دور را بدهد( [امام] علی [ع] و [حضرت] محمد [ص] در مسجد قبا) ،106 و برای پسرش انگور و مو در غیر فصل آن فراهم کند و نخلی بی ثمر را میوه دار کند و تشنگی همه پیروانش را با گذاشتن انگشت سبابهاش در دهان ایشان فرو بنشاند و برای آنها در روز جنگ غذاهای آسمانی فراهم کند.107 و آب را در کربلاء با پرتاب تیری نزدیک خیمه همسرانش جاری سازد.108 او به سوی آسمان علامتی داد و گروهی از فرشتگان فرود آمدند تا برای او بجنگند، اما او فدا کردن خود را برگزید. او میتوانست آینده را ببیند و رازها را بداند. کلاً این [حضرت] محمد [ص] است که به نزدیکان او و یا به خود [امام] حسین [ع] در رؤیا از مرگی که در انتظار اوست خبر میدهد. او به پنج تن109 میگوید که [امام] حسین [ع] همانند برادرش ظالمانه کشته خواهد شد و اخلاف آنها از حسابرسی اعمال در روز قیامت بخشوده خواهند شد، اما این یک حیوان وحشی است که احساسات کوفیان را نسبت به او بر ملا میکند.[12] او از قبل میدانست که عمربن سعد فرمانده سپاه دشمن است( و مرگ او را به فاصله کوتاهی بعد از مرگ خودش پیشبینی کرده بود110 و میدانست که سرش به نزد ابن زیاد برده خواهد شد و حامل آن هیچ پاداشی دریافت نخواهد کرد؛ 111 او از خروج گروهی از خدمتکارانش در روز روشن مانع شد و چون نافرمانی کردند و کشته شدند، او نام قاتلان را به اطلاع حاکم رساند.
اسامی و القاب [امام] حسین [ع]
112
خداوند [امام] حسین [ع] را در تورات، "تسبیر" و در اناجیل "طب" نامید. هارون برادر موسی که از نامهایی که خداوند به پسران [امام] علی [ع] داده، اطلاع یافته بود، همان نامها را به پسران خویش داد. برای مطالعه فهرستی بلند و جالب از القاب [امام] حسین [ع] به شکل یک دعا 113 [امام] حسین [ع] و برادرش غالباً به عنوان"حجت خدا بر زمین" ارجاع داده میشوند.114
آیاتی از قرآن که شیعیان تفسیر آن را در باره [امام] حسین [ع] دانسته اند:115
یک نمونه، آیات 14 و 15 سوره احقاف است که درباره مادری حامله که رنج میکشد و با درد بچه میزاید، صحبت میکند؛ تفسیر این آیه اشاره به [حضرت] فاطمه [س] دارد که [امام] حسین [ع] را حامله شده است و وقتی از [حضرت] محمد [ص] میشنود که خداوند درباره سرنوشت نوه آیندهاش به او تسلی داده بیشتر ناراحت و غمزده میشود. حروف مقطعه کهیعص را که سوره نوزدهم با آن آغاز میشود، خداوند برای زکریا اینگونه توضیح داده: ک= کربلا؛ ه= هلاک العتره؛ ی=یزید؛ ع= عطشه؛ ص= صنبره. این توضیح صرفاً جزیی از روایتی نسبتاً غامض است116 که قسمتی از مجموعهای از مقایسههای عجیب و غریب را میان سرنوشت [امام] حسین [ع] و سرنوشت یحیی فرزند زکریان تشکیل میدهد(شاید به دلیل این بن مایه که سرهای بریده در ظرفی نهاده شدهاند): زکریا که نامهای پنج تن را از جبرئیل شنیده بود از این واقعیت که هنگام تلفظ نام [امام] حسین [ع] چشمانش پر از اشک میشد اما هنگام تلفظ دیگر نامها احساس شادی میکرد، متعجب شده بود خداوند او را از سرنوشت نوه [حضرت] محمد [ص] مطلع کرد، زکریا گریست و هق هق کنان از خداوند خواست تا به او نیز پسری بدهد که او نیز بتواند مصیبتی همچون مصیبتی که خداوند برای [حضرت] محمد [ص] محبوبش مقرر کرده، تحمل نماید. خداوند به او پسری به نام یحیی اعطا کرد. در هر مرحله از سفر، از مکه به کوفه، [امام] حسین [ع] ، یحیی را به یاد آورد. بر اساس گزارشی دیگر117 خون [امام] حسین [ع] همچون خون یحیی خواهد جوشید و خداوند برای خاموش کردن آن 7000 منافق، کافر و مسلمان شرور را خواهد کشت، همانطور که برای یحیی این چنین کرد.
داوریهایی در باره [امام] حسین [ع]
در سرتاسر جهان اسلام همدردی و احترام بالایی برای [امام] حسین [ع] وجود داشت. تنها طرفداران جنبش اموی بودند که او را به عنوان " یاغ بعد انعقاد البیعه" به معنی شورشی علیه قدرت رسمی و تثبیت شده معرفی کردند و از قتل او به دست یزید چشمپوشی کردند. اما دیدگاه آنها نه تنها با مخالفت کسانی که رژیم اموی را تحقیر میکنند مواجه شد[
13]، بلکه با مخالفت مسالمانانی مواجه شد که از قبول اینکه قاتلان بر اساس وجدان خود عمل کردهاند، سرباز زده و در عین حال به دنبال مستمسکاتی بودند تا از سرزنش [امام] حسین [ع] انقلابی، صحابه و نیز تائبون که برای پرهیز از جنگ درونی بیطرف مانده بودند، اجتناب کنند118. در این ستایش نسبتاً جهانی از [امام] حسین [ع] که ناشی از نسب او با پیامبر است و نیز به علت این باور که او خود را برای آرمانی فدا کرد، امکان تمایز واضحی میان عقاید سنیها و معتقدات شیعیان وجود ندارد به جز در مورد امتیازات خاص و صفاتی که تنها شیعیان به او اعطا میکنند. برخورد بسیار مناسب سنیها محتملاً به شدت تحت تأثیر اخبار تأثرآوری که ابومخنف جمعآوری کرده، بوده است. این اخبار مستقیماً و یا با اسنادی بسیار کوتاه، عمدتاً از کوفیانی که از رفتارشان نسبت به سبط پیامبر توبه کردند نقل شده، این اخبار که سرشار از احساسات کوفیان بود و با شخصیت علوی گرایانه کاملاً بارز مجموعه ابومخنف نشاندار شده اند، اساس گزارش مورخین متأخر را تشکیل داده و از طریق آنها در سرتاسر جهان اسلام منتشر شده است. از آنجایی که هیچ اثری که بتواند به عنوان راهنمای عقاید همه فرق شیعی درباره [امام] حسین [ع] باشد وجود ندارد در اینجا به این موارد اکتفا میکنیم: [امام] حسین [ع] در جایگاه خود به عنوان امام[نک. امامت] از امتیازات متعددی که شیعیان دوازده امامی[نک. اثنی عشری] ، اسماعیلیه [نک. اسماعیلیه]، زیدیه[نک. زیدیه] و جز آن، به ائمه اعطا میکنند بهره میبرد؛ همانند دیگر ائمه، او برای کسانی که از او درخواست میکنند واسطهای نزد خداست؛ از طریق توسل به اوست که پیروان مؤمنش از هدایت بهرهمند میشوند و به فلاح دست مییابند. به عنوان عضوی از پنج تن مقدس او به همان فیض الهی که برادرش [امام] حسن [ع] درک میکند نائل میشود[نک. اهل البیت، اهل الکساء، [حضرت] فاطمه [س]، مباهله، و جز آن]. به عنوان سبط پیامبر او صاحب حرمت است. علاوه بر این او دارای ویژگیهای شخصی است، مخصوصاً صفت تقوی که با به جای آوردن 25 حج با پای پیاده از مدینه به مکه اقامه 1000 رکعت نماز در هر روز به ثبوت رسیده است.119 به خاطر عبادات طولانیاش فرصتی اندک داشت تا به همسران خود اختصاص دهد و از این رو فرزندان کمی داشت. ویژگیهای دیگری که او دارا بود، سخاوت (چندین داستان که آن را به تصوی میکشند، وجود دارد)، حلم، تواضع، فصاحت( به عنوان مدرک، سخنرانیها و اشعاری از او ذکر شده است) و نهایتاً ویژگیهایی که میتوان از اعمال او استنباط کرد همانند بیاعتنایی به مرگ، تحقیر زندگی با ذلت و عزت او و غیره.120 اما اساس تجلیل [امام] حسین [ع] نزد شیعه در انگیزههای عالی او نهفته است که خود را برای آنها فدا کرد و البته در واقعیت بیرونی هم محرک قهرمانی آموزنده بود. از این عقیده که امامان همه آنچه را که در گذشته بوده، هست و خواهد بود، میدانند و دانش آنها با گذشت زمان افزایش نمییابد، میتوان استنتاج کرد که [امام] حسین [ع] از قبل سرنوشتی را که در انتظار او و یارانش بود میدانست؛ بنابراین او در حالی که از مکه به سوی کوفه حرکت خود را آغاز کرد که از قربانی شدن قریب الوقوع خود آگاه بود اما هیچ تردیدی به خود راه نداد و برای فرار از اراده الهی تلاشی نکرد. حدیثی که در آن خداوند از او خواسته بود میان فدا شدن و پیروزی (به کمک فرشتهای) انتخاب کند، ارزشی بیشتر به اقدام او میدهد چرا که آن را عملی اختیاری ساخته و از این رو دارای اهمیت والایی میکند که پرسشهایی در مورد هدف وجود دارد. متون شیعی در مورد این نکته کاملاً روشن است؛ [امام] حسین [ع] خود و آنچه را که داشت به خداوند تقدیم کرد تا " دین جد خود [حضرت] محمد [ص] را احیاء کند" و " آن را نجات دهد" و " از فساد و ویرانی که به خاطر رفتار یزید متحمل شد نجات بخشد" علاوه بر این او میخواست وقاحت عمل منافقان را نشان بدهد و به مردم ضرورت قیام علیه حکومت ظالم و فاسق را بفهماند. خلاصه اینکه او خود را به عنوان اسوهای برای جامعه مسلمان ارائه کرد.121 این عقیده که [امام] حسین [ع] میخواسته تا با خون خود انسانها را از گناهانشان برهاند و آنها را نجات دهد و اینکه عمل او قربانی رهایی بخشی برای رستگاری جهان بود، با عقاید شیعی ناسازگار است. دست کم نگارنده این مقاله هیچ اثری از آن در متونی که به آنها مراجعه کرده نیافته است. ممکن است که بعداً این عقیده در تعزیهها و در اشعار معاصر نفوذ کرده باشد، چرا که گذر از توسل به این عقیده کاری ساده بوده و یا ممکن است چنین عقیدهای حاصل نفوذ عقاید مسیحی باشد.
در میان محققان اسلامی غربی، ولهاوزن (Wellhausen) و لامنس(Lammens) بعد از مطالعه دقیق منابع در دسترسشان در مورد شخصیت [امام] حسین [ع] به طرح دیدگاهایی پرداختهاند. ولهاوزن با هدایت شم نکتهسنج خود در وقایع تاریخی، تصویری زیبا از آن وضعیت و شخصیتهای آن ترسیم کرده است؛ [اما] او هر گونه انگیزه دینی [امام] حسین [ع] را برای دلاوریاش نفی میکند و آن را صرفاً تلاش فردی جاه طلب برای دستیابی به قدرت مطلق میداند. لامنس هیچ همفکری با دشمن یزید سلحشور ندارد؛ او [امام] حسین [ع] را فردی سبکسر، بیهودهگرا122 و کاملاً عاقبت نیندیش میداند. هیچکدام از این پژوهشگران اهمیتی برای سخنرانیها و فرازهایی که [امام] حسین [ع] در موقعیتهای مختلف اظهار داشته قائل نشدهاند و آشکارا آنها را جعلیات متأخر دانستهاند.
چه محتمل است که ناقلان اخبار مفاد این سخنان را بازنویسی کرده و به شکل دیگری در آورده و یا در آن تغییر داده باشند، اما با این وجود، این را باید پذیرفت که از این اخبار در کل و مهمتر از آن از خود وقایع، شخصیت فردی که ایدئولوژی سابق او بوده پدیدار میشود( بنیان گذاری حکومتی که خواستههای اسلام واقعی را تحقق بخشید). فردی که مطمئن است در راه حق بوده و سرسختانه تصمیم میگیرد که به اهداف خود که معمولاً همه آنها احساسات و تعصبهای برخاسته از دین است، دست یابد و یاران او نیز که مطمئن اند هدفی معقول دارند او را تکریم و تشویق میکنند. این تفسیر شاید تصویری واقعی از خود [امام] حسین [ع] نباشد، اما به هر حال این تصویر، آن چیزی بود که نسل بعدی با انگیزههای احساسی (احترام، دلسوزی برای مرگش) و یا سیاسی(نبرد علیه امویان) خود را صرف آن کرد، مورخین عربی متأخر در آن سهیم شدند و به تحلیل [امام] حسین [ع] و به جایگاه افسانهای او در میان شیعیان منتهی شد.[14] و [15]
13]، بلکه با مخالفت مسالمانانی مواجه شد که از قبول اینکه قاتلان بر اساس وجدان خود عمل کردهاند، سرباز زده و در عین حال به دنبال مستمسکاتی بودند تا از سرزنش [امام] حسین [ع] انقلابی، صحابه و نیز تائبون که برای پرهیز از جنگ درونی بیطرف مانده بودند، اجتناب کنند118. در این ستایش نسبتاً جهانی از [امام] حسین [ع] که ناشی از نسب او با پیامبر است و نیز به علت این باور که او خود را برای آرمانی فدا کرد، امکان تمایز واضحی میان عقاید سنیها و معتقدات شیعیان وجود ندارد به جز در مورد امتیازات خاص و صفاتی که تنها شیعیان به او اعطا میکنند. برخورد بسیار مناسب سنیها محتملاً به شدت تحت تأثیر اخبار تأثرآوری که ابومخنف جمعآوری کرده، بوده است. این اخبار مستقیماً و یا با اسنادی بسیار کوتاه، عمدتاً از کوفیانی که از رفتارشان نسبت به سبط پیامبر توبه کردند نقل شده، این اخبار که سرشار از احساسات کوفیان بود و با شخصیت علوی گرایانه کاملاً بارز مجموعه ابومخنف نشاندار شده اند، اساس گزارش مورخین متأخر را تشکیل داده و از طریق آنها در سرتاسر جهان اسلام منتشر شده است. از آنجایی که هیچ اثری که بتواند به عنوان راهنمای عقاید همه فرق شیعی درباره [امام] حسین [ع] باشد وجود ندارد در اینجا به این موارد اکتفا میکنیم: [امام] حسین [ع] در جایگاه خود به عنوان امام[نک. امامت] از امتیازات متعددی که شیعیان دوازده امامی[نک. اثنی عشری] ، اسماعیلیه [نک. اسماعیلیه]، زیدیه[نک. زیدیه] و جز آن، به ائمه اعطا میکنند بهره میبرد؛ همانند دیگر ائمه، او برای کسانی که از او درخواست میکنند واسطهای نزد خداست؛ از طریق توسل به اوست که پیروان مؤمنش از هدایت بهرهمند میشوند و به فلاح دست مییابند. به عنوان عضوی از پنج تن مقدس او به همان فیض الهی که برادرش [امام] حسن [ع] درک میکند نائل میشود[نک. اهل البیت، اهل الکساء، [حضرت] فاطمه [س]، مباهله، و جز آن]. به عنوان سبط پیامبر او صاحب حرمت است. علاوه بر این او دارای ویژگیهای شخصی است، مخصوصاً صفت تقوی که با به جای آوردن 25 حج با پای پیاده از مدینه به مکه اقامه 1000 رکعت نماز در هر روز به ثبوت رسیده است.119 به خاطر عبادات طولانیاش فرصتی اندک داشت تا به همسران خود اختصاص دهد و از این رو فرزندان کمی داشت. ویژگیهای دیگری که او دارا بود، سخاوت (چندین داستان که آن را به تصوی میکشند، وجود دارد)، حلم، تواضع، فصاحت( به عنوان مدرک، سخنرانیها و اشعاری از او ذکر شده است) و نهایتاً ویژگیهایی که میتوان از اعمال او استنباط کرد همانند بیاعتنایی به مرگ، تحقیر زندگی با ذلت و عزت او و غیره.120 اما اساس تجلیل [امام] حسین [ع] نزد شیعه در انگیزههای عالی او نهفته است که خود را برای آنها فدا کرد و البته در واقعیت بیرونی هم محرک قهرمانی آموزنده بود. از این عقیده که امامان همه آنچه را که در گذشته بوده، هست و خواهد بود، میدانند و دانش آنها با گذشت زمان افزایش نمییابد، میتوان استنتاج کرد که [امام] حسین [ع] از قبل سرنوشتی را که در انتظار او و یارانش بود میدانست؛ بنابراین او در حالی که از مکه به سوی کوفه حرکت خود را آغاز کرد که از قربانی شدن قریب الوقوع خود آگاه بود اما هیچ تردیدی به خود راه نداد و برای فرار از اراده الهی تلاشی نکرد. حدیثی که در آن خداوند از او خواسته بود میان فدا شدن و پیروزی (به کمک فرشتهای) انتخاب کند، ارزشی بیشتر به اقدام او میدهد چرا که آن را عملی اختیاری ساخته و از این رو دارای اهمیت والایی میکند که پرسشهایی در مورد هدف وجود دارد. متون شیعی در مورد این نکته کاملاً روشن است؛ [امام] حسین [ع] خود و آنچه را که داشت به خداوند تقدیم کرد تا " دین جد خود [حضرت] محمد [ص] را احیاء کند" و " آن را نجات دهد" و " از فساد و ویرانی که به خاطر رفتار یزید متحمل شد نجات بخشد" علاوه بر این او میخواست وقاحت عمل منافقان را نشان بدهد و به مردم ضرورت قیام علیه حکومت ظالم و فاسق را بفهماند. خلاصه اینکه او خود را به عنوان اسوهای برای جامعه مسلمان ارائه کرد.121 این عقیده که [امام] حسین [ع] میخواسته تا با خون خود انسانها را از گناهانشان برهاند و آنها را نجات دهد و اینکه عمل او قربانی رهایی بخشی برای رستگاری جهان بود، با عقاید شیعی ناسازگار است. دست کم نگارنده این مقاله هیچ اثری از آن در متونی که به آنها مراجعه کرده نیافته است. ممکن است که بعداً این عقیده در تعزیهها و در اشعار معاصر نفوذ کرده باشد، چرا که گذر از توسل به این عقیده کاری ساده بوده و یا ممکن است چنین عقیدهای حاصل نفوذ عقاید مسیحی باشد.
در میان محققان اسلامی غربی، ولهاوزن (Wellhausen) و لامنس(Lammens) بعد از مطالعه دقیق منابع در دسترسشان در مورد شخصیت [امام] حسین [ع] به طرح دیدگاهایی پرداختهاند. ولهاوزن با هدایت شم نکتهسنج خود در وقایع تاریخی، تصویری زیبا از آن وضعیت و شخصیتهای آن ترسیم کرده است؛ [اما] او هر گونه انگیزه دینی [امام] حسین [ع] را برای دلاوریاش نفی میکند و آن را صرفاً تلاش فردی جاه طلب برای دستیابی به قدرت مطلق میداند. لامنس هیچ همفکری با دشمن یزید سلحشور ندارد؛ او [امام] حسین [ع] را فردی سبکسر، بیهودهگرا122 و کاملاً عاقبت نیندیش میداند. هیچکدام از این پژوهشگران اهمیتی برای سخنرانیها و فرازهایی که [امام] حسین [ع] در موقعیتهای مختلف اظهار داشته قائل نشدهاند و آشکارا آنها را جعلیات متأخر دانستهاند.
چه محتمل است که ناقلان اخبار مفاد این سخنان را بازنویسی کرده و به شکل دیگری در آورده و یا در آن تغییر داده باشند، اما با این وجود، این را باید پذیرفت که از این اخبار در کل و مهمتر از آن از خود وقایع، شخصیت فردی که ایدئولوژی سابق او بوده پدیدار میشود( بنیان گذاری حکومتی که خواستههای اسلام واقعی را تحقق بخشید). فردی که مطمئن است در راه حق بوده و سرسختانه تصمیم میگیرد که به اهداف خود که معمولاً همه آنها احساسات و تعصبهای برخاسته از دین است، دست یابد و یاران او نیز که مطمئن اند هدفی معقول دارند او را تکریم و تشویق میکنند. این تفسیر شاید تصویری واقعی از خود [امام] حسین [ع] نباشد، اما به هر حال این تصویر، آن چیزی بود که نسل بعدی با انگیزههای احساسی (احترام، دلسوزی برای مرگش) و یا سیاسی(نبرد علیه امویان) خود را صرف آن کرد، مورخین عربی متأخر در آن سهیم شدند و به تحلیل [امام] حسین [ع] و به جایگاه افسانهای او در میان شیعیان منتهی شد.[14] و [15]
پی نوشت:
1- ( ابن کنیر/ ج 7/صص7-205)
2- مسعودی/ مروج, ج 4/صص 271/279/281 و غیره
3- (بلاذری/ 634/ پ- ر/636 و غیره)
4- ( ابن کثیر/ج 8/ ص 162)
5- ( اغانی/ج 16/ صص 70-68)
6- (نک. طبری/ج 2/ ص 276)
7- (نک. اهلوردت/ صص 9-9028, 8-9031)
8- (ج8/صص 201 به بعد)
9- (نک.نامه سلیمان بن صرد الخزاعی و دیگر شیعیان: طبری/ج2/ ص 234 و بعد و غیره)
10- (طبری/ج 2/ ص 257 و بعد دینوری/ص 252).
11- (طبری/ج 2/ ص 220 به بعد)
12- (طبری/ ج 2/ ص 232)
13- (طبری/ج 2/ص 274 و بعد؛ بلاذری/صص 639ر- 638پ و غیره).
14- (طبری/ج 2/ صص 6-274 و غیره).
15- (طبری/ج 2/ صص277/ 278 و غیره)
16- (طبری/ج 2/ صص 285و288)
17- طبری/ ج2/ صص288/293/ 303)
18- (طبری/ ج2/ صص297/298)
19- (طبری/ج 2/ ص302و بعد)
20- (طبری/ج 2/ ص 297 و بعد)
21- (طبری/ج2/صص 287,314/436؛ بلاذری/ص 644ر و غیره)
22- (طبری/ج 1/ ص 3305)
23- (طبری/ ص 315 و بعد)
24- (طبری/ج2/ص 316)
25- (طبری/ ج2/ ص320 و بعد)
26- (طبری/ ج2/صص24-317/ 326)
27- (خلافت یزید اول, ص 169)
28- (طبری, ج2, ص 374 و بعد و غیره)
29- (طبری, ج2, ص 327)
30- (روایتهای دیگر و طولانیتر این سخنرانی در محس امین , صص 60-255 آمده)
31- (طبری, ج2, ص 331 و بعد)
32- (همان صص 335و 342 و بعد)
33- (همان, ص 344)
34- (همان, ص 344 و بعد)
35- (همان, ص 345)
36- (همان, ص 346 و بعد)
37- (همان, صص 347و بعد, 350)
38- (همان, صص 4-351, 355 و بعد)
39- (همان, ص 356 و بعد)
40- (همان,ص 357 و بعد)
41- (همان, ص 358 و بعد)
42- (همان, ص 358 و بعد)
43- (اولی در ص 361 و دومی در گ 657ر)
44- (ص240)
45- (همان, ص 359)
46- (یعقوبی, ص290 و بعد, حضور این طفل در دامان [امام] حسین [ع] را در چنین لحظاتی نامناسب اینگونه توضیح میدهد که او تازه متولد شده بود.)
47- (همان, ص 359 و بعد)
48- (همان, ص 362 و بعد)
49- (همان, صص 364, 366).
50- (همان, ص 365).
51- (یعقوبی, ص 291 و دیگر منابع شیعی)
52- (همان, ص 365).
53- (همان, ص 366).
54- (همان, ص 366).
55- (همان, ص 367).
56- نک. محسن امین, ص 352)
57- (همان, ص 368 و بعد)
58- (طبری، جلد2،صص4-332, 341, 345, 349 و بعد)
59- (همان: صص335, 336, 344, 246)
60- ( همان: ص 337 و بعد)
61- (همان: صص341 و بعد, 350 و بعد)
62- (همان: ص341)
63- (همان: ص 353 و بعد)
64- (همان: ص354و بعد)
65- (همان: ص 343و بعد)
66- (همان: صص 40-338)
67- (همان: ص 348 و بعد)
68- (همان: ص349 و بعد)
69- (همان, ص 366)
70- (همان, ص 368)
71- [نک. عسقلان]
72- (محسن امین, با جزئیات زیاد, صص 4-390)
73- نک. اسماعیلیه، ام الکتاب.
74- (ابن رستم الطبری، ص 59)
75- (ابن رستم طبری، ص 78)
76- ( ابن شهرآشوب، ج 3، ص 229)
77- (ارط، ص 71، اش، صص209، 231، 237)
78- .(اش، صص 209، 239)
79- (ارط، ص79؛ اش، ص 228 و بعد؛ خبر مشابه: ارط، ص 73؛ اش، ص 213)
80- (ارط، ص 72؛ اش، ص 209، محسن ا.، ص 163)
81- .(محسن ا.، ص 163)
82- .(اش، ص 229)
83- (ارط، ص 49، اش، ص228 و بعد و غیره)
84- (ارط، ص 79)
85- (اش، ص 234 و بعد)
86- (بل، ص 661ر؛ هو، ص 251؛ اش، ص 212 و بعد، محسن .ا. صص 302و بعد، 305و بعد)
87- (بل، ص 660پ؛ محسن ا.،ص 303و بعد)
88- (بل،ص 667پ؛ اش، صص 212، 218، 238؛ محسن ا. ص 304و بعد)
89- (خبرهای مشابه، اش، ص 213 و جز آن)، (محسن ا. ،ص304)
90- (اش، صص 213، 236؛ اکث، ص 200 و بعد؛ محسن ا. ص 163)
91- (ارط، ص73؛ مف، ص 250 و بعد، اش ،ص 213؛ اکث، صص 199، 200 و بعد)
92- (نک. المتقی المتهدی، در کتابشناسی ذکر شده)، (اش، ص 219؛ اکث، صص 200، 201، محسن ا. ص 306 و بعد)
93- (اش،ص 238)
94- (محسن ا. ص 164 و بعد)
95- (اکث، ص 199)
96- (ط، ص 385)
97- (اش، ص 217 و بعد)
98- (ارط، ص 77 و بعد و جز آن)
99- (ط، ص 369؛ اش، ص 217 و بعد)
100- ( اش، صص 6-214؛ محسن ا. صص 51-348)
101- (اش، صص 215، 218)
102- (اش، ص 230)
103- (ارط، ص 77)
104- (اش، ص 210)
105- (اش ،ص 210 و بعد)
106- (ارط، صص 75، 77، 78)
107- (اش، ص 209)
108- (اش، ص 74 و قس. ص72)
109- (اش، ص 240)
110- (مف. ص251؛ اش ، ص 213)
111- (نک. مف. ص 251)
112- (ارط، ص 73، اش،ص 232)
113- نک.اش، ص 232.
114- (نک. برای مثال، مف.ص 198)
115- قس. مف. ص 199.
116- (اش، ص 237)
117- (اش، ص 238، قس، ص 234)
118- (نک. ابن خلدون، مقدمه، بولاق صص 1284، 177، 181، فصل فی ولایه العهد)
119- (نک. محسن الامین، ص 124 و بعد)
120- (نک. برای مثال، محسن الامین، صص 125-39، 152، 156 و بعد)
121- (نک. برای مثال، محسن الامین، صص 136، 152 و بعد)
122- (این نظر معاویه نیز بوده است: طبری، ج2، ص 197)
کتاب شناسی _______________________________________________________
یادآوری ـ برای اطلاع از دستهبندی منابع مورد استناد مؤلف، کتابشناسی مقاله با حذف اطلاعات تکمیلی و تنها در حد ذکر عنوان کتاب و نام پدیدآورنده آن به صورت زیر تقدیم خوانندگان عزیز میشود.
1- ابن سعد، طبقات
2- بلاذر، انسای الاشراف
3- ابن قیتبه، الامامه و السیاسه
4- دینوری، الاخبار الطوال
5- مبرد، الکامل
6- بیهقی، محاسن
7- ابن عبد ربه، عقد
8- مسعود، مروج
9- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین
10- ـــــــ ، اغانی
11- ابن عبدالبر، استیعاب
12- ابن عساکر، التاریخ الکبیر
13- ابن عبدون، شرح قصیده ابن عبدون
14- ابن حجر، تهذیب
15- یاقوت، معجم
16- بیاسی، الاعلام بالحروب فی صدر الاسلام
17- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه
18- ذهبی، تاریخ
19- ابن کثیر، بدایه
20- ابن خلدون، العبر
21- عقاد، ابوالشهداء الحسین بن علی
22- متقی هندی، کنز العمال
منابع متقدم شیعی
1- ابن رستم طبری، دلائل الامامه
2- شیخ مفید، الارشاد
3- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب
4- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه فی معرفه احوال الائمه
5- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار
منابع معاصر شیعی:
1- محسن الامین، اعیان الشیعه
2- فهمی عویس، شهید کربلا الامام الحسین بن علی بن ابیطالب
3- عبد الرزاق الموسوی المقدم، مقتل الحسین (ع) و حدیث کربلا
4- محمد مهدی بن عبد الهادی المازندرانی الحائری، معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین
آثار محققان غربی:
1- ای.مولو، اسلام در سرزمینهای شرقی و غربی
2- جی.ولهاوزن، اپوزیسیونهای مذهبی - سیاسی ذر اسلام آغازین
3- ـــــ ، امپراطوری اسلامی
4- لامنس، معاویه
5- ـــــ ، خلافت یزید اول
6- دونالدسون، مذهب تشیع، تاریخ اسلام در ایران و عراق
ای.بوسانی، مقاله "دین اسلام در تمدن شرق"
69 و گفته شده اسبان ده مرد داوطلب برای وارد کردن این آخرین بیاحترامی بر سبط پیامبر آن را لگدکوب کردند. بعد از عزیمت ابن سعد، جسد بی سر [امام] حسین [ع] با دیگر شهیدان توسط مردان قبیله اسد از روستای غدیریه در محل کشتار دفن شد70 (در حرمی که بعداً به احترام آنها بنا نهاده شد، ). سر [امام] حسین [ع] به همراه سرهای دیگر طالبیان ابتدا به کوفه و سپس به دمشق برده شد. وقتی سر در برابر ابن زیاد و یزید نهاده شد، هر کدام به گونهای متفاوت عمل کردند: ابن زیاد به آن اهانت کرده و با شلاق خود تعدادی از دندانهایش را بیرون انداخت در حالی که خلیفه بر اساس بیشتر اخبار احترامآمیز برخورد کرد و به نظر میرسید که در شتابی که حاکمانش به خرج داده بودند متأسف است تا آنجا که میرفت " پسر سمیه" را لعن کند: در گزارش آمده که او گفته بود اگر [امام] حسین [ع] به نزد او میآمد، او را میبخشید. زنان طالبیان و کودکان نیز ابتدا به کوفه و سپس در دمشق برده شدند، جایی که خلیفه سرانجام با مهربانی با آنها رفتار کرد، اگرچه در ابتدای گفتگویش آنها را با خشونت مورد خطاب قرار داد و زینب دختر [امام] علی [ع] نیز به همان شکل پاسخ او را داد. زنان در گریه و زاری همسران یزید بر کشتگان با آنها همراهی کردند. آنها غرامت اموال دزدیده شده از آنها در کربلاء را دریافت کردند و چند روز بعد به همراه محافظانی قابل اعتماد روانه مدینه شدند.[10]
[امام] علی [ع] که درباره او گفته بودند به تازگی به سن بلوغ رسیده است از خطر قتل جسته بود و یزید تقریباً با احترامی محبت آمیز با او رفتار کرد و دستور داد تا به همراه زنان طالبیان به مدینه برود. گزارشهای مختلفی درباره مدفن سر [امام] حسین [ع] وجود دارد 1- در کنار پدرش [امام] علی [ع] که در نجف است؛ 2- بیرون کوفه ولی نه در کنار [امام] علی [ع] ؛ 3- در کربلا در کنار بقیه اجساد؛ 4- در مدینه در بقیع؛ 5- در دمشق اما در مکانی نامشخص؛ 6- در رقّه؛ 7- در قاهره، به جایی که بنا بر اقوال، توسط فاطمیون انتقال یافته71، و دقیقاً در مکانی که مسجدی به نام آن ساخته شده است72. (درباره توبه کوفیان و انتقام آنها در سالهای 5-64ق/5-683م نک. سلیمان بن صرد الخزاعی و توابین)، در مورد مراسمی که در یادبود واقعه کربلاء برگزار میشود نک. محرم، در مورد هنرهای نمایشی مردمی ایرانی که [امام] حسین [ع] غالباً قهرمان داستان آن و یا یک شخصیت است.
افسانه [امام] حسین [ع][11]
در افسانه [امام] حسین [ع]، ابتدا باید تمایزی قائل شد میان معتقداتی که عنصر کیهانزایی (فرضیههای پیدایش کیهان) در آنها غالب بوده و در بخشی مهم از آن عنصر نور ایفای نقش میکند و معتقداتی که وجه آخرت شناختی دارند و نهایتاً معتقداتی ( که فراوانترین آنهاست) که در آنها [امام] حسین [ع]، یک شخصیت تاریخی شناخته شده برای ما باقی میماند، اما دارای هالهای از اعجاز است که او را در جایگاهی رفیع تر از عوامالناس قرار میدهد. در دسته اول [امام] حسین [ع] به طور کلی کارکردی مرتبط با کارکرد دیگر اعضاء اهل البیت دارد و کاملاً با برادرش [امام] حسن [ع] یکسان است.
برای مطالعه مبسوط این معتقدات که منتج از نفوذ نظامهای مابعدالطبیعی بسیار متقدمتر از اسلام است و توسط شیعیان افراطی (غلاه) بسط یافته است.
73 ما در اینجا نمونهای میآوریم74: هفت هزار سال پیش از خلق جهان، [حضرت] محمد [ص]، [امام] علی [ع]، [حضرت] فاطمه [س]، [امام] حسن [ع] و [امام] حسین [ع] که اشباح نور بودند، در عرش الهی به حمد و ثنای او میپرداختند. هنگامی که خداوند اراده کرد تا صور آنها را بیافریند، آنها را همانند عمودی از نور بساخت و بعد آنها را در کمر آدم انداخت و از آنجا در کمر و رحم نیاکان آنها منتقل کرد. آنها آلوده شرک و کژآیینی نیستند. در میان اخبار آخرت شناختی نیز در مورد ذیل ذکر میشود: (که شاید بتوان آن را با معتقدات شیعه مغیریه که توسط مغیره بن سعید عجلی بنیان نهاده شد 119 ق/ 737م مرتبط دانست)،75 [امام] حسین [ع] به کوههای رضوی رفت جایی که او بر تختی از نور در میان پیامبران و نیز یاران با وفایش در پس او تا زمان آمدن مهدی باقی خواهند ماند، پس از آن او خود را به کربلاء خواهد رساند، جایی که تمام ملکوتیان و انسانها او را ملاقات خواهند کرد. دیگر اخبار آخرت شناختی به سلسله اخباری تعلق دارند که در آنها به اهل البیت جایگاهی ممتاز و انحصاری در بهشت نوید داده است، برای مثال76 [حضرت
] محمد [ص] هنگام معراج قصری از مروارید دیدو با خبر شد که آن قصر برای [امام] حسین [ع] اختصاص یافته است؛ وقتی جلوتر رفت، سیبی دید آن را گرفت و به دو قسمت کرد، از آن دختری جوان که گوشههای چشمانش همانند چشمان عقاب بود پدیدار شد که آن نیز برای [امام] حسین [ع] اختصاص یافته بود.