منابع مقالہ : کتاب زیبائى هاى اخلاق نوشتہ : حضرت آیت اللہ حسین انصاریان
چنان که حضرت صادق علیه السلام از پدرانش از امیرالمؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت مى کند:
اربَعةٌ لَاتُرَدُّ لَهُم دَعوةٌ وَتُفَتَّحُ لَهَا أَبوابُ السَّماءِ وَتَصِیرُ إلى العَرشِ: دُعاءُ الوَالِدِ لِوَلَدِهِ، وَالمَظلومِ عَلى مَن ظَلَمَهُ، وَالمُعتَمرِ حَتّى یَرجِعَ، وَالصّائِمِ حَتّى یُفْطِرَ «1»
. چهار نفر دعایشان رد نمى شود، و درهاى آسمان به روى دعایشان باز است و دعایشان تا عرش انتقال مى یابد:
دعاى پدر براى فرزندش، دعاى ستمدیده بر ضد ستمکارش، دعاى عمره دار تا به وطنش باز گردد، دعاى روزه دار تا افطار کند.
1- دعاى پدر به فرزند
داستانى عجیب از دعاى پدر به فرزند
امیرالمؤمنین با حضرت مجتبى علیهما السلام در مسجد الحرام نشسته بودند که ناگاه زمزمه اى سوزنده و مناجاتى جگرسوز شنیدند که مى گفت:
اى خدایى که کلید حل همه ى مشکلات به دست قدرت تو است!
اى خدایى که رنج ها را برطرف مى کنى!
اى خدایى که بیچاره و درمانده جز تو یارى ندارد!
اى خدایى که مالکیت دنیا و آخرت در سیطره ى تو است!
آیا هنوز نمى خواهى به دعاى من که همه ى راه ها به رویم بسته شده است توجه کنى؟ اینجا مسجد الحرام است، اینجا اگر دعا به اجابت نرسد کجا به اجابت خواهد رسید؟
امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت مجتبى فرمود: صاحب این ناله و مناجات را نزد من آور! حضرت نزد صاحب ناله رفتند، دیدند جوانى است صورت بر خاک نهاده و به پیشگاه حق تضرّع و زارى مى کند در حالى که یک طرف بدنش خشک و بى حرکت و لمس است.
فرمود: جوان نزد امیرالمؤمنین بیا! جوان به محضر مولاى عارفان و امیر مناجاتیان آمد.
امام فرمود: چرا این گونه ناله مى کنى؟ عرض کرد: بدنم را ببینید که نیمى از آن از کار افتاده، زندگى براى من بسیار سخت شده است.
حضرت فرمود: چه شده که به این بلا دچار شده اى؟ گفت: در اوج جوانى آلوده به هر گناهى بودم، پدرم از من بسیار رنجیده بود. بارها مرا نصیحت کرد و من توجهى به نصایح او نکردم. یک بار در این شهر به من گفت: یا دست از گناهان بشوى یا به مسجد الحرام مى روم و تو را نفرین مى کنم. گفتم: آنچه از دستت برآید کوتاهى مکن. و چوبى هم بر سرش کوبیدم که نقش بر زمین شد! به مسجد الحرام رفت و با اشک چشم به من نفرین کرد، ناگهان بدنم از کار افتاد و به این صورت که مى بینید درآمدم.
روزى به محضر پدر شتافتم، سر به زانویش نهادم و گفتم: اشتباه کردم، بد کردم، نفهمیدم، کلید حل مشکلم به دست تو است؛ زیرا پیامبر فرموده: دعاى پدر درباره ى فرزند مستجاب است.
پدرم نگاهى به من کرد و گفت: پسرم بیا به مسجد الحرام برویم، آنجا که تو را نفرین کردم همانجا به تو دعا کنم. پدرم را بر شترى سوار کردم و به سوى مسجد الحرام راندم، در راه پرنده اى از پشت سنگى پر کشید، شتر رم کرد و پدرم از پشت شتر افتاد و مرد و من او را در همان ناحیه دفن کردم!
حضرت فرمود: از این که پدرت حاضر شد به مسجد الحرام آید و براى تو دعا کند معلوم مى شود از تو راضى شده بود، من به خاطر رضایت پدرت برایت دعا مى کنم، آن گاه سر به سوى حق برداشت و با اشاره به جوان گفت:
یَا أکرَمَ الأکْرَمِینَ، یَا مَنْ یُجیبُ دَعوَةَ المُضْطَرّین...
هنوز دعاى حضرت به پایان نرسیده بود که جوان سلامتش را بازیافت!
2- دعاى ستمدیده بر ضد ستمکار
گاهى ستمدیده در برابر ستمکار قدرت دفاع از خود را دارد و مى تواند از ستمکار انتقام بگیرد، که دفاع از خود در برابر ستمکار، و انتقام گرفتن از او، علاوه بر این که حقیقتى فطرى و وجدانى است، کار شایسته و مناسبى است که آیین مقدس اسلام از پیروانش خواسته است. و از این که انسان در برابر ستمکار ضعف و زبونى نشان دهد به شدت نهى کرده است.
گاهى ستمدیده در برابر ستمکار توانایى دفاع از خود را ندارد و براى دفع ستم یا انتقام از ستمکار، پشتوانه و پشتیبانى جز خدا براى او نیست، و سلاحى جز دعا و تضرّع و زارى به درگاه خدا در اختیار ندارد، و بر این اساس اگر دعا کند به فرموده ى پیامبر دعایش از دعاهایى است که یقیناً به اجابت مى رسد.
روایات اهل بیت علیهم السلام مردم را از ستم کردن به دیگران نهى مى کند و از این که بر کسى که جز خدا یار و یاورى ندارد ستم ورزند برحذر مى دارد.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید:
اشتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلى مَن ظَلَمَ مَن لَایَجِدُ نَاصِراً غَیرَ اللَّهِ «2»
. خشم خدا بر ستمکار، بر کسى که یاورى جز خدا ندارد، بسیار شدید است.
امام باقر علیه السلام مى فرماید: هنگامى که لحظه ى وفات حضرت على بن الحسین علیهما السلام رسید مرا به سینه گرفت، سپس فرمود: فرزندم! تو را به آنچه که پدرم لحظه ى وفاتش به من وصیت کرد وصیت مى کنم، به من گفت: فرزندم! از ستم کردن بر کسى که بر ضد تو یاورى جز خدا ندارد بپرهیز «3».
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
انَّ العَبدَ اذَا ظُلِمَ فَلَمْ یَنْتَصِرْ وَلَمْ یَکُن لَهُ مَن یَنْصُرُهُ وَرَفَعَ طَرْفَهُ إلى السَّماءِ فَدَعَا اللَّهَ قالَ اللَّهُ: لَبَّیکَ أنَا أنْصُرُکَ عَاجِلًا وَآجِلًا «4»
. هنگامى که به کسى ستم شود و یارى نگردد و به سود او کسى هم نباشد که یارى اش دهد، و چشم به عالم بالا بدوزد و دعا کند خدا مى فرماید: دعایت را مستجاب کردم، من تو را در دنیا و آخرت یارى مى دهم.
این که ستمدیده ى ناتوان و بى یاورى به درگاه خدا براى دفع ستم و انتقام از ستمکار بنالد و ناله اش براى او مفید افتد و دعا کند و دعایش مستجاب شود، حقیقتى است که تاریخ بشر آن را ثابت کرده و واقعیتى است که بارها به وقوع پیوسته است.
با سلاح دعا ستمکار را مغلوب کرد
چند سالى در ایام ماه شعبان براى تبلیغ به شهر همدان مى رفتم. در آنجا با تعدادى از علماى بزرگ و اولیاى خدا به لطف خدا محشور و مأنوس شدم و از انفاس قدسیه و برکات وجودى آنان بهره ى بسیار بردم.
یکى از چهره هاى برجسته ى علمى، که عمرى با قرآن مجید و روایات سر و کار داشت و بسیار اهل حال بود و از نفسى پاک و سازنده بهره داشت، مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ محمد حسن بهارى فرزند مرجع مجاهد آیت اللَّه العظمى حاج شیخ محمد باقر بهارى بود.
من در اوّلین دیدار مشتاق و عاشق او شدم و در همه ى سفرهاى تبلیغى ام به همدان خدمت آن مرد بزرگ که در آن شهر در میان مردم چهره اى ناشناخته بود براى بهره بردن معنوى زانوى شاگردى به زمین زدم. و هنگامى که خبر فوتش را شنیدم، چون سرمایه دارى که همه ى سرمایه اش را از دست داده باشد، متأثر و ناراحت شدم.
در یکى از روزهایى که خدمت آن عارف عاشق بودم داستانى را از زندگى خود به این شرح براى من بیان کرد:
به اشاره و خواست پیر استعمار و گرگ خونخوار یعنى حکومت انگلیس بى سوادى قلدر، ستمگرى نابکار، کافرى لجوج به نام رضا خان میر پنج که پس از مدتى به رضا شاه پهلوى معروف شد زمام حکومت ایران را به دست گرفت.
او از هیچ ستم و ظلمى به مردم امتناع نداشت. بسیارى از اموال و املاک مردم را به زور از دست آنان گرفت، با مجالس مذهبى مخالفت ورزید، با عالمان دینى هم چون بنى امیه برخورد کرد، و پرده ى حجاب را- که از ضروریات دین است به اشاره ى ارباب کافرش انگلیس- درید، و جوانان مردم را براى حفظ حکومت ظالمانه اش به اجبار به سربازخانه گسیل داشت.
من که از یک خانواده ى برجسته ى روحانى بودم و سنین جوانى را مى گذراندم، از این که به سربازخانه بروم و دستیار حکومت ظلم باشم بسیار در ترس و وحشت بودم.
روزى عمویم به خانه ى ما آمد و به من گفت: براى گرفتن شناسنامه اقدام مکن؛ زیرا من براى تو شناسنامه گرفتم. گفتم در چه حدود سنى برایم شناسنامه گرفتى؟ پاسخ داد: سن هیجده سالگى. گفتم: عمو جان بى توجه باعث گرفتارى من شدى. گفت: چرا؟ گفتم: در این موقعیت سنى افراد را به دستور قلدرى چون رضا خان به سربازخانه مى برند.
چون آدرس منزلم را اداره ى ثبت احوال به ارتش داده بود و من مى دانستم دیر یا زود دنبالم خواهند آمد، نسبت به سنّ خود که در شناسنامه قید شده بود اعتراض دادم ولى اعتراضم پذیرفته نشد. روزى به سربازخانه نزد رئیس سربازگیرى که هم چون اربابش رضا خان به شدت با روحانیان مخالف بود رفتم، گفتم: مرا از خدمت معاف دارید. گفت: امکان ندارد، باید لباس سربازى بپوشى و دو سال کامل در خدمت دولت باشى.
هرچه اصرار کردم که مرا از خدمت- آن هم خدمت به دولتى ظالم و ستمکار و مخالف با اسلام- معاف بدارد نپذیرفت. از اداره ى سربازگیرى بیرون آمدم و به منطقه ى بهار در چند فرسخى همدان براى استمداد از روح عارف بزرگ مرحوم حاج شیخ محمد بهارى که در آن ناحیه دفن است رفتم. کنار قبر به پیشگاه خدا نالیدم و گفتم: خدایا! به خاطر نفس صاحب این قبر از هشتاد حاجتم هفتاد و نه حاجت را براى قیامت مى گذارم و یک حاجت را براى دنیا، آن حاجت هم این که وسیله ى خلاص شدنم را از بلایى چون سربازى براى حکومت رضا خان فراهم آور.
از بهار به همدان برگشتم در حالى که گسیل داشتن جوانان به سربازخانه بسیار شدت یافته بود و کسى هم جرأت فرار یا نرفتن به سربازى را نداشت، من که مى دانستم رئیس مربوطه به دنبالم خواهد فرستاد و ممکن است خانواده ام دچار مشقت شوند، آماده ى رفتن به سربازخانه شدم.
به مرد بزرگوارى از آشنایان برخورد کردم، گفت: قصد کجا را دارى؟ گفتم:
سربازخانه. گفت: برگرد خانه زیرا از سربازى معافى. گفتم: مشکل به نظر مى رسد که از چنگ این ستمکاران آزاد شوم. گفت: شب گذشته خواب دیدم به سامرا رفتم، جلسه ى مهم و باارزشى بود، پدرت در آن جلسه حضور داشت، به من گفت: به پسرم بگو ناراحت نباش، با امام عصر علیه السلام درباره ى او صحبت کردم، مشکل وى حلّ شد، نه این که او را به سربازى نمى برند بلکه ورقه ى معافیت او را نیز خواهند داد.
من با اطمینان به این واقعه به سربازخانه رفتم. مأمور اطاق رئیس گفت: شما معافى، پیش فلان عطار برو، رئیس براى ملاقات با شما به آنجا مى آید. از سربازخانه بیرون آمدم و به مغازه ى آن عطار رفتم. رئیس به آنجا آمد و ضمن احترام فوق العاده نسبت به من، معافى مرا به دست من داد، و من از آن رنج روحى سخت به خاطر دعا و درخواست یارى از خدا رها شدم.
3- دعاى معتمر
عمره در کلام ائمه ى اطهار علیهم السلام
حج و عمره از اعمالى است که قرآن مجید و اهل بیت عصمت علیهم السلام به انجام دادنش سفارشات مهم و تأکیدهاى فراوان و وصیت هاى باارزشى دارند.
حضرت على علیه السلام در روایاتى فرموده است:
نَفَقةُ دِرهَمٍ فِى الحَجِّ تَعْدِلُ ألفَ دِرهَمٍ «5»
. هزینه کردن یک درهم در زیارت خانه ى خدا برابر با هزار درهم است.
الحاجُّ وَالمُعْتَمِرُ وفدُ اللَّهِ، وَیَحبُوهُ بِالمَغْفِرَةِ «6»
. حاجى و کسى که به عمره رفته وارد بر خدایند و با آمرزش و مغفرت از آنان پشتیبانى مى شود.
اللَّه اللَّه! فِى بَیتِ رَبِّکُم لَاتُخَلُّوهُ مَا بَقِیتُم «7»
. خدا را خدا را نسبت به خانه ى پروردگارتان، تا زنده هستید آنجا را خالى مگذارید.
امام چهارم علیه السلام فرموده است:
حِجُّوا وَاعْتَمِرُوا تَصِحَّ اجْسَامُکُم، وَتَتّسِعْ أرزَاقُکُم وَیَصْلُحُ ایمانُکُم وَتُکْفَوا مؤنَةَ النّاسِ وَمَؤنَةَ عِیالَاتِکُم «8»
. حج و عمره به جا آورید (که با به جا آوردن این دو عمل) بدنهایتان سالم مى شود، و رزق و روزى هایتان فراوان مى گردد، و ایمانتان اصلاح مى شود، و از مؤنه ى مردم و مؤنه ى زن و فرزندانتان کفایت مى شوید.
حضرت على علیه السلام مى فرماید:
وَحجّ البَیتِ والعُمرةِ، فَإنّهما یَنفِیانِ الفَقرَ، وَیُکفّرانِ الذَّنبَ، وَیُوجِبانِ الجَنَّة «9»
. و حج خانه ى خدا و عمره، که این دو عمل تهیدستى را از بین مى برند، و گناهان را مى پوشانند، و بهشت را بر انسان واجب مى کنند.
حضرت صادق علیه السلام فرمود:
مَن مَاتَ فِى طَرِیقِ مَکَّةَ ذَاهِباً أو جَائِیاً، أمِنَ مِنَ الفَزَعِ الأکبَرِ یَومَ القِیامةِ «10»
. کسى که در راه مکه چه در حال رفتن، چه در حال بازگشت بمیرد از فزع و ترس اکبر در روز قیامت ایمن مى شود.
از آنجا که در روایات آمده: حاجى و عمره گزار وارد بر خدایند و مهمان حضرت حقند، آن هم مهمان میزبانى کریم و رحیم و غفور و شکور و رزّاق و ودود، پس دعایشان به طور یقین مستجاب است.
دعایى عجیب کنار خانه ى حق
امیرالمؤمنین علیه السلام در حال طواف بیت، مردى را دید که پرده ى خانه ى کعبه را گرفته و از خداى مهربان چهار هزار درهم درخواست مى کند. حضرت نزد او رفت و فرمود: این چهار هزار درهم را براى چه مى خواهى؟ گفت: کیستى؟
فرمود: على بن ابیطالبم. گفت: یا على! دعایم مستجاب شد. اگر مستجاب نشده بود مرا به تو راهنمایى نمى کردند، اکنون چهار هزار درهم را به من عطا کن؛ زیرا هزار درهمش را مى خواهم به قرضى که به مردم دارم بپردازم، و هزار درهمش را مى خواهم مغازه اى جهت کسب و کار تهیه کنم، و هزار درهمش را مى خواهم سرمایه ى داد و ستد قرار دهم، و با هزار درهمش ازدواج کنم.
حضرت فرمود: سفرى به مدینه بیا تا آن را به تو بپردازم؛ زیرا در اینجا به اندازه اى که به تو بپردازم درهم و دینار ندارم.
آن مرد پس از مدتى به مدینه آمد. در میان کوچه کودکانى را دید که با یکدیگر بازى مى کردند، به یکى از آنان گفت: خانه ى على کجاست؟ آن کودک به او گفت: خانه ى على را براى چه مى خواهى؟ گفت: على بر عهده گرفته که چهار هزار درهم به من بپردازد. کودک گفت: دنبال من بیا تا تو را به خانه ى على برم.
در راه به کودک گفت: نامت چیست؟ گفت: حسین. گفت: با على چه نسبتى دارى؟ گفت: فرزند اویم. چون به خانه رسیدند حضرت حسین وارد خانه شد و به پدر گفت: مردى عرب جهت گرفتن چهار هزار درهم خدمت شما آمده.
حضرت که در آن زمان جز باغى در اختیار نداشتند، آن را به دوازده هزار درهم فروختند، چهار هزار درهمش را به آن مرد نیازمند دادند و باقى مانده ى آن را کنار مسجد به تهیدستان واگذار نمودند «11».
4- دعاى روزه دار
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم درباره ى ماه رمضان فرموده است:
شَهرٌ دُعِیتُم فِیه إلَى ضِیَافَةِ اللَّه «12»
. ماه رمضان ماهى است که شما در آن به ضیافت و مهمانى خدا دعوت شده اید.
در این مهمانى معنوى که مهماندارش خدا است، آنچه را که مهمان به صلاح دنیا و آخرتش باشد از مهماندار بخواهد یقیناً به او عنایت خواهد کرد.
امام صادق علیه السلام در روایتى پرارزش فرموده است:
نَومُ الصَّائِمِ عِبادَةٌ، وَصَمْتُهُ تَسبیحٌ، وَعَمَلُهُ مُتَقَبَّلٌ، وَدُعاؤُهُ مُسْتَجابٌ «13»
خواب روزه دار عبادت، و سکوتش تسبیح، و عملش مورد قبول، و دعایش مستجاب است.
راستى، شگفت آور است که خواب انسان که در آن حالت هیچ تکلیفى بر عهده ى او نیست عبادت به حساب آید، و سکوتش به عنوان تسبیح خدا در پرونده اش ثبت گردد، و عمل اندک و ناقابلش که بخشى از آن گرسنه ماندن از فجر تا مغرب است مورد قبول قرار گیرد، و دعایش به اجابت برسد!!
آرى، ضیافت خدا جز این، معنایى ندارد، ضیافتى که مهمانش روزه دار و مهماندارش خداى کریم است باید غذاى سفره اش تجلى رحمت و لطف و کرامت و مغفرت باشد.
اى کرمت در دو جهان یار من
|
|
لطف تو اى دوست نگهدار من
|
اى تو مرا چشمه ى ماء معین
|
|
عشق تو با آب و گلم شد عجین
|
اى تو انیس دل دلدادگان
|
|
نور وجود همه آزادگان
|
از گنه اى یار نجاتم بده
|
|
لطف کن و برگ براتم بده
|
کن نظرى بر من زار و فقیر
|
|
بنده ى عصیان گر و خوار و حقیر
|
|
|
|
زنگ کدورت ز دلم پاک کن
|
|
آه مرا تا برِ افلاک کن
|
خلوت شب بخش مرا اى حبیب
|
|
درد مرا ده تو شفا اى طبیب «14»
|
|
|
|
وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ
آل عمران (3): 34
پی نوشت ھا:
______________________________
(1)- امالى صدوق: 265، المجلس الخامس والاربعون، حدیث 4؛ مستدرک الوسائل: 5/ 248، باب 42، حدیث 5798.
(2)- کنز العمال: 7605؛ میزان الحکمه: 7/ 3372، الظلم، حدیث 11428.
(3)- کافى: 2/ 331، باب الظلم، حدیث 5؛ میزان الحکمه: 7/ 3372، الظلم، حدیث 11431.
(4)- کنز العمال: 7648؛ میزان الحکمه: 7/ 3372، الظلم، حدیث 11432.
(5)- خصال: 2/ 628، علم امیرالمؤمنین علیه السلام؛ میزان الحکمه: 3/ 1000، الحجّ، حدیث 3259.
(6)- خصال: 2/ 634، علم امیرالمؤمنین علیه السلام؛ میزان الحکمه: 3/ 1000، الحجّ، حدیث 3260.
(7)- نهج البلاغه: 668، نامه ى 47، من وصیة له (ع) للحسن و ال حسین (ع).
(8)- ثواب الاعمال: 47، ثواب الحج و العمرة؛ میزان الحکمه: 3/ 1004، الحج، حدیث 3271.
(9)- تحف العقول: 149، خطبته (ع) المعروفة بالدیباج؛ بحار الانوار: 74/ 291، باب 14، حدیث 2.
(10)- کافى: 4/ 263، باب فضل الحج و العمرة، حدیث 45.
(11)- امالى صدوق: 467، المجلس الحادى والسبعون، حدیث 10؛ بحار الانوار: 41/ 44، باب 103، حدیث 1.
(12)- امالى صدوق: 93، المجلس العشرون، حدیث 4.
(13)- من لا یحضره الفقیه: 2/ 76، باب فضل الصیام، حدیث 1783.
(14)- مناجات عارفان، حسین انصاریان.