ماهان شبکه ایرانیان

یک محاکمه تاریخی

«فدک» چنانکه گفتیم در زمان رسول اللّه(ص) طبق آیه «وآت ذالقربی حقه» از سوی پیغمبر(ص) به فاطمه زهرا(س) واگذار شد، این مطلبی است که نه تنها مفسران شیعه بلکه جمعی از علماء اهل سنت نیز از صحابی معروف «ابو سعید خدری» نقل کرده ند که اسناد آن را قبلا بیان کردیم.

«فدک» چنانکه گفتیم در زمان رسول اللّه(ص) طبق آیه «وآت ذالقربی حقه» از سوی پیغمبر(ص) به فاطمه زهرا(س) واگذار شد، این مطلبی است که نه تنها مفسران شیعه بلکه جمعی از علماء اهل سنت نیز از صحابی معروف «ابو سعید خدری» نقل کرده ند که اسناد آن را قبلا بیان کردیم.

بعد از رحلت پیامبر(ص) حکومت وقت دست روی آن گذارد، و نمایندگان فاطمه(س) را از آن بیرون کرد، این مطلبی است که «ابن حجر» دانشمند معروف اهل سنت در کتاب «صواعق» و «سمهودی» در «وفاء الوفاء» و «ابن ابی الحدید» در «شرح نهج البلاغه» آورده اند.

بانوی اسلام برای گرفتن حق خود از دو راه وارد شد:

نخست از طریق هدیه پیامبر(ص) به او، و دیگر از طریق ارث (هنگامی که مسأله هدیه پیامبر(ص) مورد قبول واقع نگشت).

در مرحله اول بانوی اسلام «امیرمؤمنان علی(ع) و «ام ایمن» را به عنوان گواه نزد خلیفه اول دعوت نمود، ولی خلیفه به این بهانه که شاهد برای اثبات دعاوی باید دو مرد باشد این شهود را نپذیرفت.

سپس به ادعای حدیثی از رسول خدا(ص) که فرموده است:

«ما پیامبران ارثی از خود نمی گذاریم، و هر چه بعد از ما بماند صدقه خواهد بود».

«انا معاشر الانبیاء لانورث، ما ترکناه صدقة)

از قبول پیشنهاد «ارث» نیز سرباز زد.

در حالی که در یک بررسی اجمالی روشن می شود که نظام حاکم غاصب در این خود مرتکب ده خطای بزرگ شد که فهرست وار در اینجا مطرح می کنیم، هر چند شرح آن نیاز به بحث فراوان دارد:

- فاطمه(س) «ذوالید» بود، یعنی ملک فدک در تصرف او بود، و از نظر تمام قوانین اسلامی و قوانین موجود در میان عقلای جهان هیچگاه از «ذوالید» مطالبه شاهد وگواه نمیشود مگر اینکه دلائلی بر باطل بودن «ید» و تصرف او اقامه گردد.

فی المثل اگر کسی در خانه ای ساکن و مدعی مالکیت آن باشد، مادام که دلیلی بر نفی مالکیت او اقامه نشده، نمیتوان آن را از دست وی بیرون کرد، و هیچ جهتی ندارد که شاهد و گواهی بر مالکیت خود اقامه کند، بلکه همین تصرف (خواه به وسیله خود او باشد یا نمایندگان او) بهترین دلیل بر مالکیت است.

2- شهادت بانوی اسلام(س) به تنهائی در این مسأله کافی بود، چرا که او به شهادت آیه شریفه:

«انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً».

(و همانا خداوند چنین خواسته که از شما اهل بیت ناپاکی و پلیدی را بزداید و شما را پاک کند پاک کردنی).

و حدیث مشهور کساء که در بسیاری از کتب معتبر اهل تسنن و کتب صحاح آن ها نقل شده، آن حضرت معصومه است، و خداوند هر گونه رجس و پلیدی را از پیامبر(ص) و علی و فاطمه و حسن و حسین: دور نموده، و از هر گناه پاک ساخته است، چنین کسی چگونه ممکن است شهادت و ادعایش مورد تردید و گفتگو واقع شود؟!

3- شهادت و گواهی علی(ع) نیز به تنهائی کافی بود، چرا که او نیز دارای مقام عصمت است، و علاوه بر آیه تطهیر، و آیات و روایات دیگر، بر این معنی، حدیث معروف:

«الحق مع علی، و علی مع الحق، یدور معه حیثما دار»،

«علی با حق است و حق با علی است و هر جا او باشد حق با اوست».

کفایت می کند، چگونه حق بر محور وجود علی(ع) دور می زند، ولی شهادت او پذیرفته نیست؟!

چه کسی جرأت می کند در برابر این سخن پیامبر(ص) که سنی و شیعه آن را نقل کرده اند گواهی او را رد کند؟

4- شهادت «ام ایمن» نیز به تنهائی کفایت می کرد، زیرا همانگونه که «ابن ابی الحدید» نقل می کند:

ام ایمن به آن ها گفت آیا شما شهادت نمی دهید که پیغمبر(ص) فرمود:

«من از اهل بهشتم»

(اگر این را قبول دارید پس چگونه شهادتم را رد می کنید؟)

5-از همه اینها گذشته علم حاکم هنگامی که از قرائن مختلف (قرائن حسی یا شبیه حس) حاصل گردد برای داوری کفایت می کند، آیا مسأله تصرف و ید از یکسو، و شهادت این شهود که هر یک به تنهائی شهادتشان برای اثبات حق کافی بود، از سوی دیگر، ایجاد علم و یقین نمی کند؟

6- حدیث عدم ارث گذاردن پیامبران به شکل و به معنی دیگر است نه آن گونه که غاصبان فدک نقل کرده یا تفسیر نموده اند، زیرا در منابع دیگر حدیث چنین نقل شده:

«ان الانبیاء لم یور ثوا دیناراً ولا درهما و لکن ورثوا العلم فمن اخذمنه اخذ بحظ وافر».

«پیامبران درهم و دیناری از خود بیادگار نگذاردند، بلکه میراث پیامبران علم و دانش بود، هر کس از علم و دانش آن ها سهم بیشتری بگیرد ارث بیشتری را برده است.

این ناظر به میراث معنوی پیامبران است و هیچگونه ارتباطی با ارث اموال آن ها ندارد، این همان است که در روایات دیگر آمده:

«العلماء ورثة الانبیاء»:

«دانشمندان وارثان پیامبرانند».

مخصوصاً جمله «ما ترکناه کناه صدقة» چیزی است که قطعاً در ذیل حدیث نبوده، مگر ممکن است حدیثی در خلاف صریح قرآن از پیغمبر(ص) صادر شود.

زیرا قرآن مجید در آیات متعددی گواهی می دهد که انبیاء ارث گذاشتند، و در این آیات قرائتی روشن وجود دارد که منظور تنها میراث معنوی نبوده، بلکه میراث مالی را نیز شامل می شده است.

لذا بانوی اسلام فاطمه زهرا(س) در آن خطبه معروفش که در مسجد پیامبر(ص) در برابر مهاجرین و انصار ایراد فرمود به این آیات تمسّک جست و از احدی از مهاجرین و انصار آن را انکار نکرد، اینها همه گواه بر نادرست بودن حدیث فوق است.

7- اگر این حدیث صحیح بود چگونه هیچیک از همسران پیامبر(ص) آن رانشنیده بودند، و سراغ خلیفه آمدند و سهم خود را از میراث پیامبر(ص) مطالبه کردند.

8- اگر این حدیث صحیح بود چرا سرانجام خلیفه طی نامه ای دستور داد فدک را به فاطمه(س) بازگردانند، نامه ای که خلیفه دوم آنرا گرفت و پاره کرد.

9- وانگهی اگر این حدیث واقعیعتی داشت، و می بایست فدک به عنوان صدقه بین مستحقین تقسیم گردد، پس چرا خلیفه دوم در زمان خود (هنگامی که کار از کار گذشته بود) به سراغ علی(ع) و عباس فرستاد و حاضر شد فدک را در اختیار آن ها بگذارد، که در تواریخ اسلام مشهور است.

10- در کتابهای معتبر و معروف «شیعه» و «اهل سنت» آمده است که بانوی اسلام فاطمه زهرا(س) بعد از ماجرای منع فدک نسبت به آن دو غضب کرد، و فرمود: «من یک کلمه با شما سخن نخواهم گفت و این امر ادامه یافت تا فاطمه زهرا(س) با اندوه فراوان چشم از جهان پوشید.

در حالی که این حدیث نیز از پیامبر(ص) در منابع اسلامی مشهور است که فرمود:

«من احب ابنتی فاطمة فقد احبنی، و من ارضی فاطمة فقد ارضانی، و من اسخط فاطمة فقد اسخطنی»:

«هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته، هر کس او را خشنود کند، مرا خشنود کرده، و هر کس او را به خشم آورد مرا خشم آورده است.

آیا با این حال می توان حقی را که فاطمه مطالبه می نمود از او منع کرد، و به حدیثی که اثری از آثار صدق در آن نیست در مقابل نصّ کتاب اللّه که می گوید وارثان انبیاء از آن ها ارث می برند استناد جست.

به هر حال هیچگونه توجیهی برای مسأله غصب فدک نمی توان یافت، و هیچ دلیلی موجهی بر این کار وجود ندارد.

از یکسوید مالکانه فاطمه زهرا(س).

از سوی دیگر شهود مطمئن و معتبر.

از سوی سوم شهادت کتاب اللّه (قرآن مجید).

و از سوی چهارم روایات مختلف اسلامی، همگی گواه صدق دعوی بانوی اسلام بر حقّ مسلّم اودر فدک بودند.

از همه اینها گذشته عمومات آیات ارث که به همه مردم حق می دهد از پدران و مادران و بستگان خود ارث ببرند، و مادام که دلیل معتبری بر تخصیص این عمومات در کار نباشد نمی توان از این حکم اسلامی چشم پوشید، گواه دیگری محسوب می شود.


1. سوره احزاب، آیه .33
2. «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید، جلد 16، ص .219
3. «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید.
4. «کافی» جلد1 ص .34
5. «شرح نهج البلاغه» ابن ابی الحدید جلد 16 ص 228 این حدیث را «حموی» در «معجم البلدان» نیز نقل کرده است.
6. «سیره حلبی» جلد 3 ص .391
7. «صحیح بخاری» باب «فضل الخمس و کتاب «الصواعق المحرقة» ابن حجر صفحه .9
8. «الامامة و السیاسیة» ابن قتیبه صفحه .14
9. «صحیح بخاری» باب فصل الخمس و کتاب «الصواعق المحرقة» ابن حجر صفحه .
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان