ماهان شبکه ایرانیان

(اُمّ سَلَمه)

گرچه تفسیر زبان روشنگر استلیک عشق بی زبان روشن تر است

آموزه های زندگانی حضرت زهرا (س) (20)

شخصیت شناسی فاطمه(ع)

(اُمّ سَلَمه)

احمد لقمانی

اشاره

گرچه تفسیر زبان روشنگر است
لیک عشق بی زبان روشن تر است

آفتاب آمد دلیل آفتاب
گر دلیلت باید از وی رو متاب

نور، نور چشمِ خود، نورِ دل است
نور چشم از نور دلها حاصل است

باز نورِ نور دل، نور خداست
کو ز نورِ عقل و حسّ، پاک و جداست(1)

طلوع طلایی آفتاب معارف، آسمان دلهای پاک و تابناک بی شماری از انسانهای صدر اسلام را از غبار تیرگیهای ظلم و ضلالت زدود و زمینه رشد و رویش استعدادهای افراد را فراهم ساخت. مسیر ناهموار و سنگلاخ کمال و تکامل به راهی پر امید و پرنوید انجامید و دلها و دیده های انبوه مشتاقان روشنای عرشی یافت. در این میان «بانوان بزرگ» و «زنان نام آوری» چون خورشید و ماه، تمامی سیاهیهای ستم را کنار زده، جغرافیای قلبها و قرنهای بسیاری را پرنور ساختند و برای همیشه ایّام فرهنگ و تمدّن مدینة النّبی(ص) را زنده و پویا جلوه گر ساختند، تا در امروز و هر روز هستی اسوه هایی آسمانی و الگوهایی ماندگار برابر دیدگان پاکان و مشتاقان حضوری معرفت آفرین داشته، پاسخی برای «چگونه زیستن» باشند.

«ام ایمن» پاک بانوی بهشتی بود که با گذری بر زندگانی او و آگاهی از دیدگاه دخت آفتاب فاطمه زهرا(س) نسبت به وی، بخش قبلی این نوشتار را زینت بخشیدیم و در این فراز نمونه ای ناب از زنان شایسته از نگاه اهل بیت رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا(س) معرفی می شود تا مشعلی شعله ور در رواق وجود تمامی شیفتگان، روشنای امید و ایمان و اطمینان در رسیدن به مرز عصمت بیافریند تا توان رویارویی با جاهلیت مدرنِ امروز چونان مجاهده با جاهلیت بدوی دیروز، عملی ممکن نمایان شود و دختران و بانوان والاگوهرِ ما، حرکت و هدایت در مسیر انسان ساز اسلام را در پرتو آموزه های زندگانی زهرای مرضیه(س) نصیب خود سازند. ان شاءاللّه .

11. اُمّ سَلَمه

«هند» دختر ابی امیه و عاتکه معروف به امّ سلمه، همسر والای رسول خدا(ص) پس از خدیجه کبرا و صاحب صفات برجسته و شایسته ای بوده است. خاندان او در بین مردم آن زمان دارای شرافت و عظمت ویژه ای بودند، به گونه ای که پدر وی ابوامیّه به «زادالرّاکب» یعنی صاحب عطا و بخشش به همراهان و همسفران شهرت داشته است.(2)

ام سلمه از نخستین گروندگان به اسلام(3) بوده که در راه حفظ آرمانهای الهی خویش دو هجرت به حبشه و یک هجرت به مدینه داشت.(4) آیه تطهیر در خانه او بر رسول خدا(ص) نازل شد(5) و نسبت به محبت، وفا و مهربانی در باره همسر خویش و اطرافیان زبانزد همگان بود. صاحب نظران وی را بانویی بزرگ، صاحب رأی و اهل نظر دانسته که در صحنه های مختلف، کارگشای مشکلات پدید آمده بوده است.(6)

همسر نخست امّ سلمه، پسرخاله او ابوسلمة بن عبدالاسد بوده که پس از تشرف به اسلام، به خاطر ستمِ بسیار مشرکان، مجبور به هجرت به حبشه گردید و در آن دیار فرزند آن دو، سلمه به دنیا آمد و در پی او فرزند دیگری به نام عمر نصیب آنان شد؛ پسری بافراست و اندیشمند که پرورش پر نور در دامان مادر، وی را چنان کرده بود که در دوران جوانی همراه امیر مؤمنان(ع) در تمامی غزوات شرکت می کرد و پیش از آن مدتی والی بحرین شده بود.(7)

ابوسلمه در جنگ احد شرکت کرد و در اثر پیکار با مشرکان پیکر او زخمی گردید و چندی بعد به خاطر آن به دیار ابدی سفر کرد. روشن اندیشی و پویایی فکر این مسلمان فرزانه، زمینه ساز سنّت شکنی های نادرست قبیله ها و خانواده های آن زمان گردید، از این رو چون امّ سلمه روزی به او می گوید بیا تا با هم عهدی کنیم که بعد از مرگ هر یک، دیگری ازدواج نکند، وی پاسخ می دهد: مبادا چنین عهدی نمایی! و پس از من خود را به زحمت اندازی.

سپس دستان خود را به آسمان دراز کرده، می گوید:

پروردگارا! امّ سلمه را بعد از من مردی بهتر از من روی بفرما!(8)

پس از وفات ابوسلمه، رسول خدا(ص) برای تسلیت به خانه آنان رفت و در دعای خیر خود برای آرامش مصیبت امّ سلمه فرمود: «خدایا! اندوه او را تسکین ده، مصیبت وی را جبران کن و عوضی بهتر از شوهر مرحومش به او عطا کن».(9)برجستگی صفات امّ سلمه و جمال و کمال صورت و سیرت او موجب گردید که خواستگارانی چشمگیر با شهرت اجتماعی و توانایی مالی بسیاری زبان به خواستگاری امّ سلمه بگشایند که از آن میان ابوبکر و عمر را می توان نام برد (10) اما بینش روشن و دانش روشنگر آن بانوی نیک اندیش موجب گردید که با مهریه ای اندک، همسری رسول خدا(ص) را بپذیرد و والاترین مقام را نزد آن حضرت، پس از خدیجه کبرا پیدا کند.(11)

امّ سلمه زنی دانشمند، پرهیزکار، دارای فصاحت و بلاغت و صاحب کیمیای ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام بود، به گونه ای که برای به دست آوردن رضایت قلبی رسول اکرم(ص) و دور ساختن اندوه و ناراحتیهای آن حضرت از هیچ کوششی کوتاهی نمی کرد و همواره خود را همراه آن عزیز قرار می داد. از این رو در غزوه خیبر، فتح مکه، محاصره طائف، جنگ هوازن، ثقیف و سپس حجة الوداع همراه رسول خدا(ص) بود و در جاهلیت جزیرة العرب که زنان را با نگاهی واژگون می نگریستند به خوبی خواندن را می دانست!(12)

ژرف اندیشی و تدبیر او چنان بود که چون در صلح حدیبیه، پیامبر اسلام(ص) بنا بر قرارداد صلح با مشرکان و به خاطر صلاحدید اسلام و مسلمانان دستور تراشیدن سرها و قربانی کردن و بازگشت از مکه به سوی مدینه را دادند و بسیاری از مسلمانان اطاعت نکردند، امّ سلمه که اندوه رسول خدا را دید، پیشنهادی از سر خردمندی بیان کرد و گفت: «ای رسول خدا! تحمل این صلح برای آنها که در آرزوی فتح و پیروزی بوده اند، دشوار است، شما برخیزید و بدون آنکه با کسی سخن بگویید، بیرون روید و قربانی کنید و سر خود را بتراشید تا آنان اطاعت کنند!»

لحظاتی بعد یکایک مسلمانان برخاسته، به دستور پیامبر خدا عمل کردند!(13)

فداکاری و عشق شورانگیز امّ سلمه به یکایک دستورها و احکام الهی آنچنان بود که آرزوی انجام جهاد و حضور در میدان مبارزه و پیکار برای کسب فضیلت و عظمت این فریضه را می نمود، به طوری که یک بار اندیشه نهفته خود را با رسول خدا(ص) در میان گذارد و گفت:

ای رسول خدا! مردان به جنگ و جهاد می روند و ما نمی رویم تا به شهادت نایل آییم و این خود فیض عظیمی است که از دست ما می رود.

پیامبر(ص) جایگزین این توفیق والا را برای زنان بیان کرده، فرمود:

«جهادُ المرأة حسنُ آلتَّبَعُلْ»؛

جهاد زنان، شوهرداری شایسته است.

و پس از آن جبرئیل امین، آیه ای از سخنان خداوند را نازل کرد:

«و لا تتمنوا ما فَضَّل اللّه ُ به بعضکم علی بعض، للرجال نصیبٌ مما اکتسبوا و للنساء نصیبٌ مما اکتسبن و اسئلوا اللّه من فضله ان اللّه کان بکل شی ء علیما»؛(14)

زنهار، آنچه را خداوند به [سبب [آن، بعضی از شما را بر بعضی [دیگر [برتری داده آرزو مکنید، برای مردان از آنچه [به اختیار] کسب کرده اند بهره ای است و برای زنان [نیز] از آنچه [به اختیار [کسب کرده اند، بهره ای است و از فضل خدا درخواست کنید، که خدا به هر چیزی داناست.

و به دنبال آن این آیه نیز نازل شد:(15)

«اِنَّ المسلمین و المسلمت و المؤمنین و المؤمنات ...»؛(16)

مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان باایمان و مردان و زنان عبادت پیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقه دهنده و مردان و زنان روزه دار و مردان و زنان پاکدامن، و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد می کنند، خدا برای [همه [آنان آمرزش و پاداش بزرگ فراهم ساخته است.

امّ سلمه؛ عشق و اشتیاق به رسول خدا(ص)

امّ سلمه با پذیرش اسلام، از چشمه زلال و شفاف معارف آن، عطش دیرباز خویش را تسکین می داد؛ هر روز به اخلاق والا آراسته می شد و همراه با همسر اول خود به علم و ایمان خویش می افزود. معیار راستین او در تمامی عرصه های زندگی ایمان و تقوا و رفتار شایسته بود، از این رو ابوسلمه را مردی مورد نظر و عالی می دانست که در بین افراد عادی، برتر از او وجود نخواهد داشت.

او احساس و آگاهی و ایمان را به عنوان سه عنصر راهگشای ارزشمند می دانست و با توجه به اندیشه روشن و تجربه های بسیار، دارای معرفت و حکمت فراوانی شده بود و با دستمایه هایی اینچنین از رسول خدا و آموزه های آسمانی او اطاعت می نمود.

پس از ازدواج با رسول خدا(ص)، آنچه مایه برتری او نسبت به دیگر همسران حضرت گردیده بود، تلاش تمام عیار در راه به دست آوردن رضایت پیامبر(ص) بود؛ او به آنچه پیامبر دوست می داشت، اظهار علاقه می نمود و از تمامی افراد و اشیایی که آن حضرت بیزار بود، دوری می کرد، از این رو هماره از خدیجه(ع) به نیکی یاد می کرد، به علی(ع) ارادت می ورزید، نسبت به فاطمه(ع) محبت خاصی نشان می داد و افزون بر آن، نسبت به خوردنیهای مورد علاقه رسول خدا(ص)، در صدد تهیه آنها برای آن حضرت بود. بدین خاطر محبت خاصی در قلب پیامبر(ص) نسبت به امّ سلمه احساس می شد.(17)

اشتیاق روزافزون آن بانوی بزرگ نسبت به سخنان رسول اکرم(ص) بدان گونه بود که تمامی کارهای خود را نیمه تمام رها می کرد تا توفیق استفاده از دُرّ واژه های تراویده از سخنان پیامبر(ص) را پیدا کند. آن معرفت و این اشتیاق بود که امّ سلمه را در زمره راویان صادق و قابل اعتماد، اوج بخشیده و تا آنجا عظمت داده که برخی «378» و عده ای «518» حدیث از امّ سلمه روایت کرده که تمامی آنها از پیامبر اسلام(ص) و اهل بیت(ع) شنیده شده است.(18) که از آن میان می توان به حدیث رسول اکرم(ص) در روزهای واپسین حیات در باره «خواندن برادر خود» یعنی علی(ع) اشاره کرد.(19)

شایستگیهای درس آموز امّ سلمه موجب گردید که پنج معصوم(ع) و حجت خداوند، نسبت به وی اطمینان داشته، سخنان و یا اشیاء خویش را نزد او امانت گذارند؛ روزی رسول خدا(ص) پیشاپیش از ماجرای کربلا و شهادت فرزند عزیز خود، حسین(ع) او را خبر داد و مقداری از خاک کربلا را که درون شیشه ای نگهداری می شد به وی سپرد و فرمود:

«هرگاه دیدی این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم حسین کشته شده است!»

بعدازظهر روز دهم محرم 61 که امّ سلمه در مدینه به خواب رفته بود، رسول خدا(ص) را با چهره ای غمگین و لباسی خاک آلود دید که حضرت به او فرمود: از کربلا و از دفن شهدا می آیم. ناگهان از خواب برخاست، نگاه به آن شیشه کرد و خاک را خونین دید. دانست که حسین(ع) شهید شده است، گریه و شیون سر داد، اطرافیان آگاه شدند و امّ سلمه ماجرا را باز گفت. این ماجرا در روایات به «حدیث قاروره» معروف است.(20)

امّ سلمه؛ ولایت امر مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س)

ولای آل پیغمبر بود معراج روح من به جز این آسمانها، آسمانی کرده ام پیدا
به حبلُ اللّه ، مِهر اهل بیت است اعتصام من برای نظم ایمان، ریسمانی کرده ام پیدا
سخنهای امیرالمؤمنین دل می برد از من ز اسرار حقایق، دلستانی کرده ام پیدا
به خاک درگه آل نبی پی برده ام چون فیض برای خود ز جنّت، آستانی کرده ام پیدا(21)
ام المؤمنین، امّ سلمه از زنان خالص و ارادتمند به امیر مؤمنان علی(ع) بود که روایت رسول خدا(ص) در باره آن حضرت را اینچنین نقل می نمود که پیامبر(ص) رو به من کرده، فرمود:

ای امّ سلمه! بشنو و گواه باش که همانا علی بن ابی طالب برادر من در دنیا و آخرت است.

ای امّ سلمه! بشنو و گواه باش که علی بن ابی طالب وزیر من در دنیا و آخرت است.

ای امّ سلمه! بشنو و گواه باش که علی بن ابی طالب وصی و جانشین من است ... سید و بزرگ مسلمانان است و برگزیده و پیشوای متقیان. کشاننده مؤمنان است به سوی بهشت و کُشنده ناکثان و قاسطان و مارقان.(22)

پس از سقیفه و غصب حکومت، فضای رعب و وحشتی حکمفرما بود و فضایل امیرالمؤمنین(ع) از ترس بیان نمی شد، اما شهامت و غیرت دینی، امّ سلمه را بر آن می داشت بی اعتنا به صاحبان قدرت سخن بگوید و روایاتی بازگو نماید که برخی را بیشتر به خشم آورد، همانند حدیث رسول خدا(ص) که فرمود:

«علیٌ مع الحق و الحق مع علیّ، لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»(23)؛

علی با حق است و حق با علی است؛ آن دو هرگز از یکدیگر جدا نگردند تا آنکه بر من در حوض کوثر وارد شوند.

نصایح خالصانه و سخنان خردمندانه ام سلمه به عایشه و یادآوری گفتار و سخنان بسیار پیامبر(ص) در باره علی(ع) به هنگام حرکت عایشه از مکه به سوی بصره، جلوه ای دیگر از ولایت امیر مؤمنان(ع) در سراسر وجود این بانوی بزرگ است؛ روزی که ام سلمه با تذکر سخن پیامبر به علی(ع) که «یا علیُّ حَرْبُکَ حربی و سِلمُکَ سلمی؛ علی! جنگ با تو جنگ با من و صلح با تو صلح با من است» عایشه را از ورود در توفان فتنه ای که طلحه و زبیر فراهم کرده اند، بر حذر داشت و با یادآوری پیش بینی رسول خدا(ص) نسبت به «سوار جمل شدن عایشه و صدای سگهای حوئب» سخنان سودمندی فرمود.(24) و پس از آن با نوشتن نامه ای امام را از فتنه اصحاب جمل آگاه کرده و پسرش را در خدمت علی(ع) و همراه او در جنگ جمل فرستاد.(25) افزون بر ارادت و ولایت امام علی(ع)، عشق و شوق خاصی نسبت به فاطمه زهرا(ع) در اعماق قلب ام سلمه زبانه می کشید، به گونه ای که گاه توان کتمان آن را نداشت و با اظهار آن، نسیم رحمت و معرفت بر دلهای پاک می افشاند و در برخی صحنه ها دشمنان را علیه خود می شوراند.

با رحلت فاطمه بنت اسد، رسول خدا(ص) سرپرستی فاطمه(ع) را به عهده ام سلمه گذارد. روزی آن بانوی فروتن و علاقه مند می گفت: «کنتُ أؤدّب فاطمة و هی أدأبُ منّی»(26)؛

من فاطمه را تربیت می کردم ولی او از من باادب تر بود. و هم او گفته است که: فاطمه شبیه ترین مردم به رسول اللّه (ص) است.

پس از آنکه ام ایمن به خاطر حیای امیر مؤمنان(ع) پیشنهاد تعیین زمان عروسی فاطمه و شوی عزیزش را به رسول خدا(ص) پیشنهاد کرد(27)، پیامبر(ص) رو به سوی زنها کرده، فرمود:

اینجا چه کسانی هستند؟

ام سلمه عرض کرد: من هستم و این یکی زینب است و آنان هم فلان و فلان هستند.

رسول خدا(ص) فرمود: برای دخترم و پسر عمویم در منزل خودم خانه ای آماده کنید!

ام سلمه گفت: ای رسول خدا! در کدام یک از اطاقها؟

پیامبر فرمود: در حجره خودت. آنگاه به همراهان خویش دستور داد زینت کنند و خود را به طور مناسب بیارایند. این بانوی مهربان می گوید: از فاطمه پرسیدم آیا برای خود عطری ذخیره کرده ای؟ فرمود: آری، شیشه ای آورد و مقداری از آن را در دست من ریخت. آن را بوییدم، رایحه خوشی داشت که تا آن وقت چنان بویی به مشامم نرسیده بود. گفتم این از کجاست ... فرمود عنبری است که از بالهای جبرئیل است.(28)

در شب عروسی فاطمه(ع) رسول خدا(ص) دستور داد که دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار به همراه حضرت زهرا(س) حرکت کنند و اظهار شادی و سرور نموده، رجز بخوانند و تکبیر بگویند و حمد و سپاس الهی را به جای آورند و سخنانی را که مورد رضایت خدا نیست بر زبان جاری نسازند.

پیامبر اکرم(ص) دخت دلبند خود را بر ناقه خویش سوار کرد، سلمان زمام آن را به دست گرفت و هفتاد هزار فرشته اطراف آن را گرفتند. رسول خدا(ص)، حمزه، عقیل و جعفر و دیگر افراد اهل بیت پشت سر فاطمه(ع) حرکت می کردند.

زنان پیامبر(ص) پیش روی زهرا(س) شعر می خواندند. ام سلمه شروع به خواندن کرده، می گفت:

«سرن بعون اللّه جاراتی
و اشکرنه فی کل حالات

و اذکرن انعم ربّ العُلی
من کشف مکروه و آفاتِ

فقد هدانا بعد کفر وقد
اَنْعَشَنا ربُّ السموات

و سرن مع خیر نساء الوری
تفدی بعمّات و خالاتِ

یا بنت من فَضَّلهُ ذو العلی
بالوحی منه و الرّسالاتِ»؛

ای بانوان و کنیزان من! به یاری خدا حرکت کنید و در همه حالات سپاسگزار او باشید!

نعمتی را که پروردگار والا ارزانی داشته که بدیها و خوشایندها را برطرف نموده، یادآور شوید!

ما پس از کفرورزی هدایت یافتیم و پروردگار آسمانها به ما نشاط و زندگی بخشید.

با بهترین زنان جهان همراهی کنید! عمه ها و خاله هایش فدایش شوند.

ای دختر کسی که خداوند بلندمرتبه او را به وحی و پیامهایش گرامی داشته است!(29)

چون شب زفاف فاطمه فرا رسید، رسول خدا(ص) قدحها و ظرفها را خواسته، همه را پر کرد و به خانه های همسرانش فرستاد. سپس کاسه ای طلبید، غذایی در آن نهاد و فرمود: این غذا متعلق به فاطمه و همسرش است. هنگامی که خورشید غروب کرد، به ام سلمه فرمود: فاطمه را بیاور!

او می گوید: نزد زهرا(س) رفتم، دست وی را گرفته و در حالی که دامنش بر زمین کشیده می شد و از خجالت و شرم از رسول خدا(ص) عرق از چهره اش جاری بود، نزد حضرت آوردم. چون به حضور پیامبر رسید از شدت خجالت پای فاطمه(ع) لغزید. رسول خدا به او فرمود:

خداوند تو را از لغزشهای دنیا و آخرت نگه دارد!

چون پیش روی پیامبر(ص) قرار گرفت، آن حضرت چادر از صورت فاطمه(ع) به یک سو زد تا علی(ع) چهره همسر خود را تماشا کند.(30)

... در روزها و هفته های پس از عروسی نیز ام سلمه چونان مادری مهربان و دلسوز در کنار فاطمه بود و هنگامی که حسن(ع) و حسین(ع) به دنیا آمدند، وی، افتخار خود را خدمتگزاری به فرزندان زهرای مرضیه می دانست.

اعتماد رسول خدا(ص)، فاطمه زهرا(س) و امیر مؤمنان(ع) نسبت به ام سلمه که در گفتار و رفتار آنان به خوبی احساس می شد، در سیره و سخن امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز به چشم می خورد و این نشان موفقیت و نیک بختی بانویی والاگوهر است که هماره مورد اطمینان پنج معصوم(ع) بوده است؛ روزی رسول اکرم(ص) ام سلمه را طلبید و پوست گوسفندی که در آن نوشته هایی لبریز از دانش بود به او سپرد و به عنوان نشان روشن امامت و حقانیت فرمود:

هر کس بعد از من آن را طلب کرد، او امام و خلیفه پس از من خواهد بود.

با رحلت رسول خدا(ص) و دگرگونی در مسیر رهبری مسلمانان، تا زمان امام علی(ع) هیچ یک از خلفا از ام سلمه درخواست چنین امانتی را نداشتند، تا آنکه امیر مؤمنان(ع) به خلافت رسید و در نخستین روزهای رهبری خود آن را از ام سلمه طلبید!(31) افزون بر رسول خدا(ص)، امام علی(ع) نیز به هنگام حرکت به سوی عراق کتب، سلاح و تمامی ودایع امامت را به این بانوی شایسته داد تا در صورت شهادت خود، ام سلمه آنها را به امام حسن(ع) پس از مراجعت به مدینه بازگرداند.(32) آن امام نیز به هنگام مسمومیت این ودایع را به ام سلمه سپرد تا به برادر عزیز خود دهد و امام حسین(ع) هم به هنگام حرکت به سوی کربلا، سلاح و کتب و ودایع امامت را نزد او قرار داد تا پس از بازگشت علی بن الحسین(ع) از کربلا و شام، به امام سجاد(ع) برگرداند.(33)

این متن تستی است

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان