ماهان شبکه ایرانیان

جامعه مدینة النبی (ص)

فلسفه دین (بخش ۲۷) مدینة النبی همواره مورد احترام امت اسلامی بوده و خواهد بود . آنجا مهبط وحی و مدفن پاک پیامبر و زهرا و چهار امام معصوم علیهم السلام و بسیاری از شهدای برجسته اسلام و مهاجرین وانصار و تابعین است

فلسفه دین (بخش 27)

مدینة النبی همواره مورد احترام امت اسلامی بوده و خواهد بود . آنجا مهبط وحی و مدفن پاک پیامبر و زهرا و چهار امام معصوم علیهم السلام و بسیاری از شهدای برجسته اسلام و مهاجرین وانصار و تابعین است . آنها که در میان صحابه و یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همچون اقمار و ستارگان پرفروغ نور می بخشیدند و می کوشیدند که از طریق اجرای دستورات خداوند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به سوی قله کمال صعود کنند و هرگز درجا نزنند .

بگذریم از این که واضعان حدیث با جعل حدیث: «اصحابی کالنجوم بآیهم اقتدیتم اهتدیتم » (1) خواسته اند همه اصحاب را به عنوان مقتدا و پیشوا معرفی کنند و آنها را - هرگونه که باشند - ستارگانی پرفروغ بنامند که هرکس به آنها تاسی و اقتدا کند، هدایت شود و به سعادت نائل گردد .

گذشتن از این حدیث و به دیوار زدن آن به ملاحظه یکی از معیارهای مهم نقد و بررسی حدیث، یعنی نقد متنی است . حدیث هرچند اشکال سندی نداشته باشد، ولی اگر متن آن با قرآن و سنت معتبر مخالف باشد، باید آن را کنار نهیم و تحت تاثیر جاذبه سندی آن قرار نگیریم .

هرگاه در میان اصحاب کسانی چون «معاویه و عمروعاص و ابوسفیان و خالدبن ولید» بوده اند، چگونه می توان همه اصحاب را - بدون استثناء - ستارگان درخشان هدایت نامید؟!

هرگاه در میان اصحاب منافقانی بوده اند و شناخته و ناشناخته با توطئه های خود سعی می کرده اند که از پشت به اسلام و مسلمین خنجر بزنند، و چهره منفوری چون «عبدالله بن ابی » که در بازگشت از جنگ بنی المصطلق، به بهانه ای پوچ، مساله اخراج پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یارانش را مطرح می کند، چگونه می توان مدینة النبی را بدون هیچ قید و شرطی الگو دانست؟! (2) .

پیامبر الگوست، نه مدینه پیامبر . قرآن کریم فرموده است:

«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة » (3) «برای شما در افعال پیامبر اکرم، الگو و اسوه ای نیکوست » . و نه تنها در افعال پیامبر اکرم، بلکه در حالات و روحیات و خلقیات آن حضرت و نه تنها در این امور زائد بر ذات منیر آن صفده کائنات و آن مقتدای همه مخلوقات و آن چشم و چراغ همه انبیا و اوصیا و آن قبله امید همه درماندگان و آن راهی و راهیان صراط مستقیم، بلکه در ذات او که در عالم امکان، بی مثل و بی مانند است .

قرآن کریم در بیان اسوه بودن آن حضرت به فعل و خلق و اعتقاد او بسنده نکرده، بلکه محور را رسالت او قرار داده، تا معلوم دارد که رسول، اسوه است، آن هم رسول الله که رسول الله در عالم مخلوقات، کمال مطلق و مقتدای بر حق و منار محقق است . اگر این کمال مطلق در ذاتی حاصل شد، میزان همه کمالات است و کمال او را با میزانی دیگر نباید سنجید که مستلزم دور یا تسلسل است . و صد البته که اگر رسول الله، کمال مطلق و موجود تام است، خداوند فوق کمال مطلق و فوق تمام و فوق مالایتناهی است .

وآنگهی، سرچشمه فضائل اعتقادی و اخلاقی و عملی ذات یگانه اوست . آن که به سرچشمه رسیده، چه نیازی به مجاری دارد و آن که دست بیعت و اطاعت در دست رسول نهاده، چه احتیاجی به واسطه ها و آثار و نمودار دارد؟!

اهل بیت پیامبر علیهم السلام - به معنای اخص کلمه - نیز الگوست، نه اقوام و خویشان پیامبر . آنها که پیامبر بتواند در برابر صفوف مدعیان، به آنها «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» (4) بگوید و به اتکای آنها دست مباهله و ابتهال به درگاه خدا بردارد و بر پیکر مخالفان، رعشه و بر دلشان حیرت و بر چشمشان رعب و وحشت افکند .

ممکن است در میان همسران و سایر خویشاوندان آن حضرت، کسانی باشند که در پیمودن راه اطاعت پیشوا و مقتدا و الگوی انسانها تقصیری نکرده باشند، ولی آنها هرگز در دایره محصور «ابنائنا» و «نسائنا» و «انفسنا» نمی گنجند . آنها به همراه پیامبر، محورند . سایرین، اعم از خویشاوندان و غیر خویشاوندان هنگامی ارزش و اعتبار می یابند که پروانه این شمع باشند و بر محور این خمسه طیبه به چرخش و گردش درآیند .

اگر صحابه و اصحاب را به نیک و بد تعمیم دهیم، همه صحابه در خور تحسین و تمجید نیستند . افرادی چون «سلمان و ابوذر و عمار» را باید تحسین و تمجید کرد، نه همه را . آنها که در حجة الوداع، حاضر نبودند حج تمتع به جای آوردند و تلویحا می گفتند که در نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شک کرده اند و در آن سفر، قلب پیامبر را جریحه دار کردند، نباید به عنوان یاران وفادار پیامبر و چاکران اهل بیت علیهم السلام تلقی شوند .

و اگر صحابه و اصحاب را محدود کنیم به کسانی که متعبد و متنسک بودند، البته و صدالبته در خور صدها و هزارها تمجید و تحسین هستند . چه اینها بودند که سنگینی بار مسؤولیت را بر دوش خود احساس کردند و هرگز از محور خمسه طیبه جدا نشدند و پروانه آن چراغ بودند . این معشر ماضین بودند که جهان را به نیکی سپردند و ما باید همواره به زبان خالص نیایش از خدا بخواهیم که: «تابع اللهم بیننا و بینهم بالخیرات، انک مجیب الدعوات، انک علی کل شئ قدیر» . «خداوندا، میان ما و آنها پیوند نیکی برقرار کن، که تو اجابت کننده دعاهایی و تو بر هر چیزی توانایی » .

قرآن و اقشار جامعه مدینة النبی صلی الله علیه و آله

برای این که آیندگان و مسلمانان شهرها و مناطق دیگر بدانند که جامعه مدینة النبی صلی الله علیه و آله یک دست نبوده و نباید همه افراد و اقشار این جامعه را به یک چشم بنگرند، قرآن مجید آنها را به چهار گروه تقسیم کرده است:

1 - منافقان

منافق کسی است که به زبان اظهار ایمان می کند و در دل کافر است . منافقان، همواره خطر بزرگی برای اهل ایمان و رهبران آنها بوده و هستند . متاسفانه، مدینة النبی از لوث وجود آنها پاک نبود . اینان همواره با توطئه های خائنانه خود سعی می کردند که از پشت به پیامبر و یاران باوفایش خنجر بزنند . خداوند متعال در آیاتی متعدد و طی یک سوره، ویژگیهای آنها را برشمرده و پیامبر و یارانش را از خطرات آنها آگاه کرده است .

آنجا که می خواهد گروهها و اقشار جامعه مدینة النبی را معرفی کند، می فرماید:

«... و من اهل المدینة مردوا علی النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتین ثم یردون الی عذاب عظیم » (5) .

«گروهی از مردم مدینه بر نفاق پایدار مانده و به لجاجت و گستاخی تن داده و هرگز از آن، روی گردان نشده اند . تو ای پیامبر، آنها را نمی شناسی، ولی ما آنها را می شناسیم . آنها را دوبار عذاب می کنیم: یکی عذاب رسوائی در همین دنیا و دیگری عذاب قبر (6) آنگاه گرفتار عذاب جاودانی در جهنم خواهند شد» .

قرآن کریم آنها را به صفت: «مردوا علی النفاق » یعنی زشت ترین صفت که همان صفت سرکشی و خروج از جاده حقیقت است، توصیف کرده است .

اینان، مارد و متمردند . قرآن کریم، شیطانها را مارد و مرید خوانده است (7) . منافق، دست کمی از شیطان ندارد . او شیطان انسی است . بعضی از شیطانها از جن و برخی از انسند . شاید بتوان گفت: نفوذ شیطان انسی از شیطان جنی بیشتر است . چرا که اینها به خاطر سنخیت، تاثیرشان بیشتر است . اصولا اینها عوامل شیاطین جنی و جنود آنهایند . دینداران در هیچ شرایطی نباید از خطر شیاطین انسی - یعنی منافقان متمرد - غافل باشند . دشمنان دوست نما باید همواره در زیر ذره بین مراقبت شدید باشند . عیون اهل ایمان، باید برای حفظ امنیت و سلامت جامعه، آنها را زیر نظر داشته باشند .

2 - آمیزندگان اعمال نیک و بد و معترفان به گناه

دومین گروه اجتماعی جامعه مدینة النبی صلی الله علیه و آله، قشری است که گاهی مرتکب اعمال نیک و گاهی مرتکب اعمال زشت می شدند . ولی اهل عناد و لجاج و تمرد و توطئه و خیانت نبودند، بلکه به گناه خود اعتراف می کردند و ملتمسانه از رهبر بزرگ اسلام تقاضای عفو و اغماض و از خداوند متعال درخواست آمرزش و مغفرت می کردند .

قرآن درباره این گروه می فرماید:

«و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملا صالحا و آخر سیئا عسی الله ان یتوب علیهم ان الله غفور رحیم » (8) .

«در جامعه مدینة النبی افراد دیگری هم بودند که به گناهان خود اعتراف می کردند، هم کار نیک می کردند و هم کار زشت و اعمال آنها آمیزه ای از نیک و بد بود . برای آنها این امیدواری هست که خداوند توبه آنها را بپذیرد و نباید گرفتار یاس و نومیدی شوند . چرا که خداوند آمرزگار و رحیم است » .

«ابو حمزه ثمالی » گفته است: به ما خبر رسیده که اینان سه نفر از انصار بوده اند: «ابو لبابة بن عبدالمنذر» و «ثعلبة بن ودیعه » و «اوس بن حذام » . اینان از حضور در جنگ تبوک خودداری کردند و از همراهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله متخلف شدند . همین که متوجه شدند که خداوند درباره تخلف آنها آیه نازل کرده است، یقین به هلاک کردند و خود را به ستونهای مسجد بستند . هنگامی که پیامبر به مدینه برگشت، سراغ آنها را گرفت . معروض داشتند که آنها خود را به ستونهای مسجد بسته و سوگند یاد کرده اند که خود را نگشایند، تا پیامبر خدا آنها را بگشاید . پیامبر فرمود: من هم سوگند یاد می کنم که آنها را نمی گشایم تا از خداوند فرمانی برسد . هنگامی که آیه «عسی الله ان یتوب علیهم » (9) نازل شد، پیامبر تشریف آوردند و آنها را از ستون باز کردند .

آنها به شکرانه قبول توبه، اموال خود را تقدیم محضر پیامبر کردند، ولی رهبر بزرگ اسلام از قبول آن، خودداری کرد و فرمود: دراین باره دستوری به من داده نشده است . آن گاه آیات: «خذ من اموالهم صدقة تطهرهم ... بما کنتم تعملون » (10) نازل شد و پیامبر از اموال آنها زکات گرفت (11) .

بسیار فرق است میان منافقان مغرور و متمرد و این افراد متواضع و نادم و شرمنده از گناه و تخلف خود . از آن جایی که تمام افراد یک جامعه - چه جامعه مدینة النبی و چه جامعه های دیگر - به درجه عصمت نرسیده و نمی رسند و افرادی که نیک و بد را به هم می آمیزند، بسیارند . چه خوب است که گنهکاران هر جامعه ای از این قبیل افراد گنهکار، سرمشق بگیرند و در ندامت و توبه و عذرخواهی به آنها تاسی جویند و از آنها سرمشق گیرند .

3 - آنهایی که میان خوف و رجا بودند

گروه دیگری از اقشار اجتماعی مدینة النبی کسانی بودند که نه وقاحت نفاق بر چهره داشتند و نه از توابینی بودند که بی درنگ توبه خالصانه آنها به درگاه حق پذیرفته شد و از گناهان و جرائم خویش تبرئه شدند .

اینان را قرآن «مرجون لامرالله » نامیده است . یعنی فرمان خداوند درباره آنها به تاخیر افتاده و معلوم نیست که بخشوده یا عذاب شوند .

در این باره فرمود:

«و آخرون مرجون لامرالله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم والله علیم حکیم » (12) .

«گروهی دیگر کسانی هستند که امر خدا نسبت به عذاب یا عفو آنها به تاخیر افتاده و باید میان خوف و رجا باشند . سرانجام، خداوند یا آنها را عذاب می کند یا توبه آنها را می پذیرد . خداوند، دانا و حکیم است و تمام کارهایش از روی علم و حکمت است » .

«مجاهد و قتاده » گفته اند: این آیه درباره «هلال بن امیه » و «مرارة بن ربیع » و «کعب بن مالک » که از طایفه اوس و خزرج بوده اند، نازل شده است . اینان نیز از شرکت در میدان جنگ خودداری کردند . پس از بازگشت پیامبر صلی الله علیه و آله، به محضرش شتافتند و به خطای خود اعتراف کردند . پیامبر از آنها خواست که صبر کنند تا خداوند درباره آنها حکم کند . سپس دستور داد که هیچ کس با آنها سخن نگوید . همسران نیز مامور شدند که از آنها کناره گیری کنند . در نتیجه جهان با این فراخی تنگشان آمد و پنجاه شب را در نهایت سختی پشت سر نهادند تا توبه آنها مقبول افتاد (13) .

اینان پنجاه شبانه روز میان خوف و رجا به سر می بردند . در این مدت توانستند با قطرات اشک، لکه ضخیم گناه را پاک کنند و نجات یابند .

هیچ کدام از این سه طایفه، ایده آل نیستند . هرچند طایفه اول در بدترین شرایط بودند و طایفه دوم نسبت به دو طایفه دیگر وضع بهتری داشت و طایفه سوم بر طایفه اول امتیاز داشت .

4 - مهاجران و انصار نخستین و تابعان آنها

البته یک طایفه - هرچند تعداد آنها اندک - بودند که تمام اعمال و افکار و اقوال آنها در خور تمجید است و هیچ گونه نقطه ضعفی ندارند . اینها همانهایند که قرآن درباره شان می فرماید:

«والسابقون الاولون من المهاجرین والانصار والذین اتبعوهم باحسان رضی الله عنهم و رضوا عنه و اعد لهم جنات تجری تحتها الانهار خالدین فیها ابدا ذلک الفوزالعظیم » (14) .

«و مهاجران و انصاری که سبقت در ایمان گرفته و از مسلمانان اولیه و پیشگام محسوب می شوند و کسانی که به احسان و نیکی از آنها تبعیت کردند، همانهایی هستند که خداوند از آنها خشنود گردیده و آنها نیز از خداوند خشنود شده اند و خداوند برای آنها بهشتهایی مهیا کرده که نهرها از زیر آنها جاری است و در آن جا برای همیشه خلود دارند . همین است رستگاری بزرگ » .

این پیشگامان کیانند؟ همانهایی هستند که در روز ضعف اسلام از تهدید دشمنان نترسیدند و برای خدمت به اسلام، از جان و مال و خانواده و هستی و تعلقات گذشتند . به روایتی اینان ده نفر از قریش بوده اند . که اول آنها علی علیه السلام بوده است (15) بعدا هم کسانی پیدا شدند که راه و رسم خداپسندانه آنها را دنبال کردند و این سلسله جلیله تا ظهور حضرت مهدی علیه السلام و تا قیام قیامت ادامه و استمرار دارد .

«عفیف » می گوید: من تاجری بودم یمنی و با «عباس » دوستی داشتم . در موسم حج با عباس در منی بودم . دیدم مرد جوانی آمد و رو به کعبه ایستاد . طولی نکشید که نوجوانی از راه رسید و در سمت راست او ایستاد . سپس زنی از راه رسید و پشت سر آنها قرار گرفت . دیدم مرد جوان به رکوع رفت . آن نوجوان و آن زن نیز به رکوع رفتند . سپس وی به سجده رفت . آنها هم به سجده رفتند . به عباس گفتم: امری است بزرگ . عباس نیز گفت: امری است بزرگ . پرسیدم: کیست؟ گفت: این جوان پسر بردارم «محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله » است . اعتقاد دارد که خدا او را به رسالت برگزیده و گنجهای کسری و قیصر را فتح می کند . این نوجوان، علی بن ابیطالب و این زن، خدیجه دختر خویلد همسر محمد صلی الله علیه و آله است . اینها از او تبعیت کرده اند . به خدا سوگند، جز این سه تن، هیچ کس در روی زمین پیرو این دین نیست . عفیف بعد از آن که مسلمان شد، گفت: کاش آن روز نفر چهارم بودم (16) .

تنها اینانند که مورد افتخار مدینة النبی بوده و هستند . و اگر اینها را از مدینة النبی جدا کنید، هیچ امتیازی بر جاهای دیگر ندارد . منافقان لکه ننگ بودند بر چهره مدینة النبی . گنهکاران هم اگر توبه نمی کردند، لکه های ننگ دیگری بودند . ولی سابقان ثابت قدم، نه تنها افتخار مدینة النبی، بلکه افتخار جهان اسلامند در همه ادوار تاریخ و تنها باید از آنها سرمشق گرفت .

پی نوشت:

1) رجوع شود به مجله علوم حدیث، شماره 1 صفحه 153 تا صفحه 181 .

2) یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الازل ...» . (المنافقون/8) .

3) احزاب: 21 .

4) عناوینی از آیه مباهله، سوره آل عمران، آیه 61 .

5) توبه: 101 .

6) از آیه معلوم می شود که برای منافقین مدینة النبی سه عذاب بوده است . دو عذاب، قبل از ورود به جهنم و یکی عذاب جهنم . نقل کرده اند که عذاب اول آنها این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز جمعه ای در ضمن خطبه های نماز جمعه آنها را معرفی کرد و دستور داد که از مسجد خارج شوند . اقوال دیگری نیز درباره عذابهای اول و دوم آنها نقل شده است (مجمع البیان، ج 5، ص 66، ذیل آیه مورد بحث) .

7) و حفظا من کل شیطان مارد» (الصافات/7) «... و یتبع کل شیطان مرید» (الحج/4) .

8) توبه: 102 .

9) توبه: 102 .

10) توبه: آیه 103 تا 105 .

11) تفسیر مجمع البیان، ج 5، ص 67 ذیل آیه مورد بحث .

12) توبه: 106 .

13) مجمع البیان: ج 5، ص 69 ذیل آیه مورد بحث .

14) توبه: 100 .

15) مجمع البیان: ج 5، ص 65 ذیل آیه مورد بحث .

16) همان مدرک .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان