مقدمه
هنر انقلاب اسلامی، سبکِ خاصی از هنراست که در دهه اول انقلاب ایران و در دامن ارزش ها و باورهای اسلامی که انقلاب را به ثمر رساند و نیز با الهام از مضامین فرهنگی و سیاسی و اجتماعی ایران، در آن دوره خاص شکل گرفت. در ضمن مطالعه و تحقیقی که بر روی هنر تجسمی انقلاب اسلامی انجام شده، بررسی کوتاهی در مورد تفاوت ها و اشتراک ها در هنر اسلامی و هنر انقلاب اسلامی انجام خواهد شد و آن گاه عناصر سازنده هنر انقلاب اسلامی، چه به لحاظ مضمونی و چه به لحاظ زیباشناسی فرمی و شکلی تحلیل خواهد گردید و نقاط قوّت و ضعف هر یک تجزیه و تحلیل خواهند شد. مقایسه ای بین هنر اسلامی و هنر انقلاب اسلامی
از آن جا که اغلب، هنر اسلامی و هنر انقلاب اسلامی را مترادف می شمارند، در این بررسی، وجوه اتحاد و افتراق این دو دوره هنری بررسی خواهد شد.
هنر اسلامی، ترکیب شگفتی از رمزهای تصویری است که در رفت و آمد یا گفت وگویی بین تجرید و شکل تجربی، صورت پذیرفته است، بودن آنها، به هنر انقلاب اسلامی، رنگ زمانه را می بخشد و آن را در قید زمان در می آورد، اما در هنر اسلامی، حوادث و ماجراها، بر روند شکل گیری تصاویر، بی اثرند. هنر اسلامی از تراوت و جاودانگی خاص رمزهای ازلی برخوردار است که هنر انقلاب اسلامی، از چنین جاودانگی بی بهره است.
تزیین در هنر اسلامی، ره یافتی برای بیان توحید است. اطلاق تزیینی به هنر اسلامی از سوی شرق شناسان، به دلیل عدم درک رمزهای تصویری است که به غلط، تزیین به معنی آرایه فریبنده و بی معنی برداشت شده است. خط در هنر اسلامی و مجسمه در هنر قرونِ وُسطی به خصوص دوره گوتیک یک نقش را دارند؛ هر دو برآنند که زمینه حضور و وصل در قلمرو خدایی را فراهم آورند، با این تفاوت که خط، حالت انتزاعی پیدا می کند و در ایدئولوژی اسلامی حل می شود، اما مجسمه به دلیل عینیت نهایی، ضمن آن که بر آن است تا انسان را به خدا برساند، گاه، خودش به حجاب و پرده ای بین انسان و خدا تبدیل می شود. هر چند که این تحلیل از دیدگاه ماست و نه از دیدگاه مسیحیانِ مؤمن، در هنر اسلامی رمزها آن گونه خالص و ناب شده اند که اغلب هرگونه تداعی را با شکل بیرونی از دست داده و تبدیل برای انطباق تصویری با باورهای دینی شکل یافته است.اما هنر انقلاب اسلامی، بهره از عینیات دارد، از اجتماع و اوضاع زمانه بهره برده است، اگر چه این هنر نیز در موارد متعددی رمزی است اما آن رمزها، فیگوراتیو و تجربی هستند؛ به یک معنا، در آن جا که هنر انقلاب اسلامی و هنر اسلامی، در وجوه باطنی و رمزی به یکدیگر فاصله می گیرند، هر دو نحله هنری در بسیاری از موارد درک تئوریک یا ائدئولوژیکی مشابهی از انسان را به رستگاری برسانند، اما در بیان این درک، روش متفاوتی را در پیش می گیرند.
در هنر اسلامی، شکل در پرتو رمزها و سمبل ها به دلیل عدم بهره برداری تجربی از محیط عینی، روحیه ای عرفانی به خود گرفته. برعکس ملموس بودن شکل ها و زمان دار بودن هنرمند، بیان های مادی را معنوی می کند و دیگر عنصر مادی باقی نمی گذارد. تجردی که پیدا می شود وصل و حضور را میسر می کند و دیگر عنصر مادی باقی نمی گذارد. زیرا دیگر هیچ عنصری غیر از انسان و خدا باقی نمی ماند و گویی در این ارتباط همه اشیا و عناصر، زبان باز کرده اند که این وصل و حضور را میسّر کنند و در همین سبک و سیاق است که اشکال، خاطره تجربی خود را از دست می دهند و به صور خیالی در یک ترکیب بندی توحیدی تبدیل می شوند. این غرق شدن دسته جمعی تمامی هستی است در عرفان تصویری، در این جا، خط، سطح، رنگ، که نمودهای مادی هستند به دلیل جهت گیریشان غیرمادی و رمزی می شوند و ترکیب بندی، خود، نمایش از توحید است. زینت در قرآن و تزیین در هنر اسلامی
زینت در قرآن مجید و مفهوم ناب آن، با تزیین در هنر اسلامی ارتباطی شگفت دارد. اگر رابطه بشری خود را با اشیا و پدیده های هستی حذف کنیم، هرچه در آسمان و زمین است، زینت اند: انا جعلنا ما علی الارض زینتالها. قرآن کریم به ما می آموزد که با نگاهی خدایی به هستی بنگریم و از قید تمنیّات فردی بگذریم تا به چنین دیدی دست یابیم. چرا که این زینت، آزمایشی است تا نیکوکاران در این میانه رخ نمایند: لیبلوکم ایکم احسن عملا.
بگذریم. مواردی است که قرآن «تزئین» را نسبی می کند، یعنی زشتی رفتار انسان ها را تزیین شیطانی می نامد. تزیین دیگری هم هست: و زینّا السماء الدنیا بمصابیح. جدا کردن از جهان ماده، برتری کردن آن و نزدیک تر کردن به خداست. در این جا زینت بهانه ای می شود برای خوب تر، بهتر و صمیمی تر شدن، لطیف تر و قابل تحمل تر شدن: خذوا زینتکم عند کل مسجد. این زینت، زینت مقبول است. در مساجد، خود را زینت کنید. پس در قرآن زینت می تواند از سه دیدگاه مورد نظر قرار گیرد.
1. از دیدگاه الهی: انا جعلنا ما علی الارض زینتالها؛ «هر چه در زمین هست زینت است برای آن».
2. زینت شیطانی که انسان را به شیطان نزدیک تر می کند؛ (اعمال زشت و زینت های فرعونیان).
3. زینتی که سبب قرب الهی می شود و به مقصود متعالی و زیبایی نزدیک تر می کند و سبب می شود، مثل: انا زیّنا سماء الدنیا به مصابیح؛ «آسمان دنیا را با چراغ هایی زینت بخشیده ایم».
زینتی که در هنر اسلامی مطرح می شود، عموما از دید مستشرقین عنوان شده است، اما از نظر ما رمزها و نهادهایی اند که برای ایجاد فضاهای مقصود به کار رفته اند؛ ضمن این که بازگوکننده یک جهان بینی کامل اند. درست مثل همان آیه تزیین آسمان به ستارگان. پس در «هنر اسلامی» معنای سوم تزیین حاکم است. و تزیین در آن وسیله قرب الهی است، از طریق زیبا نمودن واقعیت ها در قلمرو هنر. چون برآنند باوری باطنی و عرفانی را بیان کنند و روح را به آن گونه اهتزازی درآورند که موجب قرب گردد. این ها رمزهایی هستند که حالت زیبا به خود گرفته اند تا این قرب را در یک روند صمیمی و خودی میسّر کنند. وحدت و کثرت در هنر اسلامی
به این دلیل باور و ایمان قلبی به تجریدی تزیینی تبدیل شده که رمزها بتوانند ارتباط و اتصالی بین خدا و انسان برقرار نمایند.
از این رو یک اسلیمی که در فضایی دایره وار یا مارپیچ نقش می بندد، انسان، حیوان، آب، گل، درخت و همه چیز است. هیچ تفاوتی بین یک برگ و انسان در این نقوش نیست. وحدت و کثرت در همان یک تصویر است، اما در کل بر هنر اسلامی در سراسر جهان روح یگانگی و وحدت حاکم است. زیرا همه هنرهای اسلامی در ازای «تعلمایت» منشا گرفته اند. اگرچه در رابطه با تمام تمدن ها و عناصر زیبا شناختی آن ها دست و دل باز عمل نموده و جنبه های موثر آن ها را جذب کرده است، اما عناصر موثری که در هنر انقلاب اسلامی به تصویر تبدیل شده اند، عبارتند از: 1. توحید 2. جهان سرمدی 3. عنصر عدالت اجتماعی 4. ماوراءالطبیعه (آیه نگری) 5 . انسان (که قبلاً در مورد این عناصر محوری در بخش نظری بحث شده است).
اما رمزهای درون ایدئولوژیکی در «هنر انقلاب» شکوفایی نمی یابد. زیرا حوادث و ماجراها کم تر درونی و ماورایی اند، بلکه در هر وضع و مقطعی می توانند شکلی بگیرند؛ شکل و رنگ حوادث و ماجراها را. «هنر انقلاب اسلامی»، رمزها و نمادهایش باز است «این نکته، منتفی نیست بلکه جزء حقیقت این هنر است». زیرا هنر انقلاب اسلامی هم فیگوارتیو و هم زمان مند است. عناصر شکلی تجربی و ملموس در آن وجود دارد، اما در مورد «هنر انقلاب اسلامی» در اول راه هستیم. چرا که هنر اسلامی در طی هزار و دویست سال به خلوص می رسد و به تدریج عناصر فرهنگی را از تمدن های ایران و روم می گیرد و در آن ها روح توحیدی می دمد.
«هنر انقلاب اسلامی» نیز محتاج به زمان است. این هنر با هنر معاصر دنیا چگونه باید مواجه شود؟ آیا باید با آن ها با جرأت کامل مواجه شود؟ آیا باید در خود حل کند؟ آیا باید از هنر معاصر کنار بکشد یا در آن حل شود و یا تجربه صدر اسلام را پیاده کند؟ (یعنی نکات قوت معاصر را بگیرد و در خودش جذب کند؛ نه این که خود را ببازد). و در طول زمان هم رنگ توحیدی و تمدن و فرهنگ خودش را حفظ کند. (این روشی است که در هنر انقلاب اسلامی باید انجام دهیم).
در هنر انقلاب اسلام فردیّت هنرمند مطرح می شود. سلیقه هنرمند، باورها، میزان تزکیه، شناخت ایدئولوژی، آداب و رسوم و همه این عناصر در فردیت، هنرمند موثرند. رویدادهای زندگی فردی، رویدادهای تاریخی، سنت ها و همه در شخصیت هنرمند نقش دارند.
اما در «هنر اسلامی» فردیّت هنرمند احساس نمی شود و تربیت و تاریخ و طبقه حضور ندارد. شخصیت پردازی در هنر انقلاب اسلامی
شخصیت های آرمانی و شخصیت های واقعی چه کسانی اند؟ عجیب این است که در هنر انقلاب اسلامی، حداکثر، شخصیت ها مطلقند. البته این از ویژگی های شخصیت پردازی انقلاب هاست؛ چه مثبت یا منفی.
معمولاً هنرمندان، به ویژه نقاشان، سعی می کنند شخصیت های مثبت را با تصوری که از الگوهای قُدسی دارند، تطبیق دهند؛ زن به حضرت زهرا علیهاالسلام و به زینب علیهاالسلام نزدیک می شود.
در حالت اول، اکثرا چهره ای حس گریز و آرمانی و قراردادی دارند و فاقد عنصر عاطفه اند و در حد موجودی که از دسترس انگیزه های زمینی خارج است و حسی ماورایی را القاء می کند شکل می گیرد؛ مثل ایثار چلیپا... و بسیاری از زنانی که بدین گونه و کاملاً قدّیسه پرداخت شده اند.
در حالت دوم، زینب گونگی. در این حالت نیز چهره ها باز هم فاقد عنصر عاطفه اند؛ حالت قراردادی دارند. صد در صد مصمّم، تا حدودی خشن،... غیر قابل دسترس و گریزان از انگیزه های زمینی اند؛ مثل اکثر زنانی که پلنگی طراحی و نقاشی کرده است. تا جایی که به یاد دارم شخصیت ها آثاری چون موش های سکه اندوز و مادری که سبدی از لاله در دست دارند کمی خشن، کمی اندوهگین و کمی سلحشورند و این دل مشغولی، نگرانی هنرمند را در تیپ سازی می رساند. در این دسته تا حدودی سنت شکنی و گریز از قراردادهای شخصیت پردازی دیده می شود. در عین این که ضمن نزدیک بودن به حالت زینب گونگی تا حدودی رنگ فرهنگ های بومی جنوبی ها را به خود گرفته اند که از مطلقیّت آن ها می کاهد. شخصیت پردازی مردان نیز چنین است. مردهای مثبت شخصیت هایی آرمانی اند که بیش تر به پیامبران و ائمه نزدیک شده و از هر آنچه مربوط به زمین و اطراف آن است، بریده اند. در آثار پلنگی به خصوص در آثار مربوط به جنگ او، چنین است. حتی تمایلات «بیزانسی» در کارهای او مشاهده می شود. خوشبختانه این شخصیت پردازی مطلق گرا در مورد شعر کمتر حالت قراردادی به خودش می گیرد؛ شاید به دلیل غیرممکن بودن آن است. هنرمندانی مثل خسروجردی و صادقی به تیپ های ملموس و قابل دسترس و آدم های این عصر و دیار و ذهنیّات آن ها، نزدیک تر شده اند. اسکندری و گودرزی نیز به چهره های ملموس نزدیک شده اند، اما عناصر اصلی هنر انقلاب اسلامی در دو بخش قابل بررسی است:
الف . عناصر مضمونی؛
ب . عناصر زیبا شناختی. چگونگی عناصر مضمونی و زیباشناختی و هنر انقلاب اسلامی
الف . عناصر مهم مضمونی در هنر انقلاب اسلامی: عناصر مضمونی، آن دسته اند که محتوای اثر را جدا از پرداخت و نحوه بیان هنری تشکیل می دهند؛ این ها عبارتند از:
1. عناصر سیاسی، اجتماعی و روانی ناشی از جریانات انقلاب و پس از آن (جنگ و...)؛
2. عنصر تاریخ و اسطوره های مذهبی؛
3. عناصر عقیدتی و ایدئولوژی اسلامی؛
4. انسان دوستی (اومانیسم خاص انقلاب ها)؛
5 . اخلاق خاص انقلاب ها. ایدئولوژی و انقلاب دو مقوله مرتبط با هم
مسایل خاص انقلاب و پس از آن، اعم از اتفاقات روزمره یا حوادثی که در جریان انقلاب به وجود آمده و صحنه های انقلاب یا صحنه ها و تصاویر مربوط به جنگ، مجموعه ای از ارزش های اجتماعی و طرز تفکر مربوط به انسان و جامعه را خودبخود بر تصویر منتخب هنرمند منتقل می کند.
برای نمونه می توان از آثار اولیه ترقی جاه یا کارهای اولیه هنرمندان حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی یاد کرد.
در دوره های بعد موضوعات مربوط به جنگ و وضعیت مربوط به انقلاب و جنگ و چند موضوع مربوط به انقلاب، الهام بخش بوده است: 1. خود انقلاب و ماجراهای آن؛ 2. شخصیت های آن، مثل امام خمینی؛ 3. جنگ و قهرمانان آن (که مسایلی ماورایی را نیز در بر می گیرد) و 4. مسایل اقتصادی، فقر، استثمار و مسایل انسانی مربوط به آن.
تاریخ اسلام: تاریخ عاشورا و قهرمانان تاریخ و ماجراهای صدر اسلام چه به صورت نمادین یا واقعی (رئالیستی) الهام بخش هنرمند بوده است. برای مثال تمثال حضرت امام حسین علیه السلام که معمولاً سوار بر اسب به صورت سمبلیک یا منطبق شده بر رزمنده ای نشان داده می شود یا حضرت زینب علیهاالسلام به صورت زنان آزاد و یا حضرت ابوالفضل علیه السلام یا حضرت مهدی (عج) به عنوان منجی محرومین.
ایدئولوژی: در حقیقت مهم ترین عنصر در انقلاب اسلامی باید عنصر ایدئولوژی باشد. این عنصر شامل مجموعه ای از عناصر تعیین کننده است که قاعدتا در هنر انقلاب اسلامی حضور دارد. برای مثال عنصر آسمان (ماوراءالطبیعه) که در هنر قرون وسطی هم یک عنصر تعیین کننده بود، در هنر انقلاب اسلامی به عنوان مضمونی که در هنر لائیکِ معاصر کمتر مورد توجه قرار گرفته، حضور دارد. این حضور، از طریق بخشیدن ابعاد ماورایی به قهرمان ها، فضا و ترکیب هنری و قرار دادن سمبل های مذهبی تحقق می پذیرد. کشیده شدن اندام، بزرگ شدن چشم ها، منبع نامریی نور و سمبل های دیگر مذهبی، قرار دادن چند فریم در یک تصویر برای القای محیط آسمانی، همه از عناصر ویژه هنر انقلاب اسلامی است. گذشته از تجریبات معنوی که در جبهه ها و سایر صحنه ها الهام بخش هنرمند بوده است، خود، جزو آثار آسمانی هنر انقلاب است؛ مانند دیدار با ائمه خصوصا حضرت صاحب زمان (عج).
هنر انقلاب اسلامی به دلیل یک ویژگی منحصر به فرد، مکتب هنریی است که با هیچ یک از مکاتب دیگر قابل تطبیق نیست و آن قرار گرفته زمین است. برای مثال هنر قرون وسطی هم در صدر مسیحیت و بیزانس و هم در دوره گوتیک اصولاً قلمروش ماوراءالطبیعه است.
آن هنرِ واقع گرای سوسیالیستی است که زمین اعم از اوضاع اقتصادی و تاریخی و عناصر تولیدی و انسانی را محور الهام بخشی های خود قرار داده است، بدون این که کوچک ترین اشاره ای به آسمان بکند که حتی با آن نیز در جنگ است. اما «هنر انقلاب اسلامی» اتحاد سیاست است و اقتصاد و اتحاد زندگی ملموس مادی انسان با آسمان است که هنرمند می تواند از هر دو موضوع چه در قلمرو ادبیات و چه در قلمرو هنرهای تجسمی الهام بگیرد. برای نمونه می توان از: بسیجی «و موش های سکه خوار» چلیپا نام برد. یا مثل های قرآنی که بسیار است. داستان یوسف علیه السلام ضمن آن که شکافتن یک فساد اخلاقی درباری است، در عین حال اوج اتحاد انسان با «آسمان» است؛ (پیوند یوسف علیه السلام و یعقوب علیه السلام با آسمان). انسان در هنر انقلاب اسلامی
معمولاً چگونگی نگاه به انسان در ایدئولوژی ها، به ویژه هنر مربوط به انقلاب ها، از دغدغه های هنرمندان است. اوج سعادت ایشان در سبک هنر واقع گرای اجتماعی، نجات از استثمار است و اوج تعالی انسان در هنر قرون وسطی اتصال انسان به ماورا است؛ اوج هنر اتصال انسان به «آتمن» و «برهمن» است که سیر آن یک سیر روحانی و غیراجتماعی و خاص است که اینک مورد بحث ما نیست. در هنر اگزیستانسیالیستی انسان گرفتار دغدغه از خود بیگانگی است. در اصل مضمون هنر اگزیستانسیالیستی، انسان گرفتار دغدغه از خودبیگانگی است. اصولاً مضمون هنر اگزیستانسیالیستی انسان است؛ انسانی که جامعه و نظام های اجتماعی او را بیگانه از خود کرده است.
هر چند در اسلام، انسان، مدارِ ارزش ها نیست، بلکه موجودی است که تمام جهان برای او آفریده شده تا به نهایت اعتلای مادی و بشری دست یابد، اما فلسفه حضور وجودش در جهان، دست یابی به کمال است؛ کمالی که در حرکت و نهایت آن اتصال به خداوند، امکان پذیر است. اصولاً سعادت و رستگاری مربوط به هنر انقلاب اسلامی از یک سیر مادی و اجتماعی و سیاسی و اخلاقی آغاز می شود. سپس وارد مرحله بلوغ خود که مربوط به جهانی برتر است، می شود. از این رواست که هم در قصه های قرآنی و هم مضامین الهام بخش، هنرمند انقلاب اسلامی در مادّی ترین و ملموس ترین وجوه زندگی می تواند حضور یابد و به این دلیل استثمار در هنر انقلاب اسلامی به همان حد مورد توجه هنرمند است که عشق و شور و خشم و تنفر و سایر ابعاد عاطفی را مورد توجه قرار داده است.
اخلاق در هنر انقلاب اسلامی یک رکن است. این بدان معنا نیست که دست هنرمند در انتخاب سوژه ها بسته باشد، بلکه از آن روی است که ما را ملزم کند به مسایل غیراخلاقی، چون جنایت، فحشا، دزدی و فسق با دقت و ظرافت و حتی با استفاده از بیان سمبلیک و به قصد ارتقای اخلاقی نزدیک شویم. تجاوز در قرآن کریم، ذکر و تصویر شده با آن نحوه نگاه کردن، به موضوع خداشناسانه کشانده است. بسیاری از مواقع، در «هنر انقلاب اسلامی» هنرمند، همان سوژه هایی را که یک هنرمند لائیک به آن پرداخته، انتخاب می کند. منتهی با نگاه خاص خود، آن را پرورش می دهد.
«درگیری» در هنر انقلاب اسلامی: وقتی قلمرو هنری، یک قلمرو زمینی است، حوزه «درگیری» مشخص است؛ انسان با انسان، انسان با طبقات زورگو، انسان با خودش و انسان با شیطان (ویژگی ای است که به شکل های مختلف حتی در ادیان شرک آموز و بت پرستان از یونان و روم باستان گرفته تا بین النهرین و حتی در عصر و ادیان توحیدی به شکل هایی ظاهر می شود). در هنر انقلاب اسلامی علاوه بر درگیری های ذکر شده، درگیری با شیطان به عنوان موجودی که راه خدا و راه حق و راه درست را سد می کند، ظاهر می شود؛ اگر در درگیری انسان با خود و درگیری انسان با شیطان تفاوت قایل شویم، (یعنی بُعد ارزشی در ذات درگیری انسان با خود نیست). درگیری انسان و شیطان اما واجد ارزش های خیر و شر است. یعنی تحت عنوان ذکر شده یا ذکر نشده خیر و شر انجام می گیرد. شیطان مظهر عظمای شر است و هر آن که با او درگیر شود، جزو سپاه خیر محسوب می شود.
شیطان با موسی علیه السلام در قرآن... با یوسف علیه السلام و با داوود و سلیمان و ایّوب که از بزرگان پیامبران بوده اند، درگیر شده است. به علاوه، برادر با برادر درگیر می شود و پدر با پسر و زن با شوهر. و این اوج تراژدی است.
غیبت و شهادت از مضامین مشترک مذاهب، هنر مذهبی و به ویژه هنر توحیدی است. در هنر اسلامی، شهادت یعنی عالم واقع و مادی که محصول روابط علت و معلولی است؛ در عین حال فلش یا علامت راهنمایی است به سوی عالم غیب و نادیده. در حالی که خود می تواند با نگاهی عمیق تر به غیب تبدیل شود. در هنر تجسمی و نمایشی از طریق به کاربردن عناصر مادی و با ایجاد فضایی ماورایی با استفاده از نور، سایه، رنگ و سایر عناصرِ بُعد دار و تصویری بدان می توان دست یافت. به طور مثال «سرافرازان» امیر ضرغام، یا (ماشین رمز ساعت) در فیلم «دست فروش» یک سمبل است و همچنین کوچه پایانی فیلم که ماشینِ حامل ساعت و دست فروش به جهان غیب است. بار کالسکه ای که در لحظه مرگ پیرزن به شکل کالسکه عروس ظاهر می شود، او را به جهان بازپسین منتقل می کند. با نورپردازی های خاص مساجد که با استفاده از عناصر مادی چون سنگ و چوب و آجر و گچ و با ترکیبی ویژه، محل عبور نور و دستیابی به یک منبع والا (اللّه نور السماوات و الارض) را میسّر می سازد. پنجره ای که نور را عبور می دهد، بهانه عبور به جهانی ماورایی و در عین حال ایجاد فضایی ماورایی در ساختمان مادی است.
در نقاشی قرون وسطی، جهان غیب از طریق نورپردازی ها، عمق بخشیدن به فضای ورود ملایک و عیسی علیه السلام به عنوان یک شفاعت گر بهشتی، معمولاً در قسمت فوقانیِ آثار هنری ظاهر می شود. در تمام دوران صدر مسیحیت و بیزانس (بیشتر) و گوتیک و همچنین در «رنسانس» و به ویژه در دوران باروک این غیب پردازی، ظهور مسلط دارد. حتی رنسانس با تمایلات مادیش از این حال و هوا برخوردار است.
قرآن مجید پیوسته انسان را (به زاویه دیدی) دعوت می کند تا بتواند از آن مبدا چه مادی چه ماورایی به جهان غیب دست یابد. مثل دعوت هایی که تحت عنوان انظروا، سیروا برای افراد اندیشمند و عمیق و ژرف نگر عنوان شده است. حتی در هنر مینیاتور با سایه پردازی ها و به کارگیری عنصر خیال و گریز از واقعیت های تصویری تا حد زیادی در دست یابی به این جهان موفق بوده است؛ به ویژه در آن دسته از مینیاتورهایی که به زندگی بزرگان دینی اشاره می شود. این انتخاب زاویه دید که تصویر را به جهان غیب منتقل می کند، پس از مینیاتور تقریبا به حالت تعلیق در می آید. در هنر قهوه خانه هم که یک مکتب ملی مذهبی است کم و بیش حضور فضای غیبی دیده می شود. پس از انقلاب اسلامی هنرمند سعی می کند با انتخاب عناصر سمبلیک و نورپردازی کم و بیش موثر به این فضا دست یابد. البته رمزهای درون ایدئولوژیک چون در هنر مذکور بازتر شده اند، قابلیت انتقال بیشتری دارند.
انسان دوستی (اومانیسم) خاص انقلاب ها: معمولاً انقلاب ها از آن روی که ناظر به رهایی انسان از ظلم و بی عدالتی و استثمارند علاقه به انسان و مسائلی که حول شادی ها و رنج های او شکل می گیرد در بطن خود می پرورند. این از عناصر مشترکی است که در انقلاب های فرانسه و شوروی و مکزیک و هم در انقلاب اسلامی ایران دیده می شود. تصاویر و صحنه های مربوط به دل سوزی و ابراز عاطفه و حمایت از انسان های دردمند و حالت متضاد آن ابراز خشم و انزجار نسبت به ظالمین و مستکبرین از مضامین مشترک هر انقلابی است که در انقلاب اسلامی ایران هم به وفور در آثار هنرمندان حضور یافته است.
به طور مثال مجموعه آثار اولهی ترقی جاه، بسیاری از آثار خسروجردی و حبیب صادقی و چلیپا، حول این گونه انسان دوستی دور می زند. به طور طبیعی این نوع انسان دوستی ویژگی های تصویری خود را نیز داراست. انسان های مظلوم در غالب هایی آسیب پذیر یا پرخاش جو و انسان های ستمگر در شکل های حجیم، شیطان منش و خشن ظاهر می شوند، هرچند که این انسان دوستی در هنر انقلاب اسلامی به طور معمول تحت سیطره مذهب، اسطوره ها و تاریخ مذهبی قرار می گیرد امام حسین علیه السلام یا حضرت عباس علیه السلام ضمن آن که مظهر انسان های شجاع و آزاده اند در عین حال نمونه انسان های مظلومی اند که در نهایت از لحاظ مادی و فیزیکی قربانی ستم شده اند. همین حالت برای سایر انقلاب ها هم صدق می کند؛ آن ها هم از اسطوره های مذهبی و ملی خود برای ایجاد حس انسان دوستی استفاده می کنند. برای مثال گرانیکای پیکاسو مشحون از انسان دوستی است که در قالب اسطوره های ملی اسپانیا ظاهر شده اند. یا در آثار هنری انقلاب آمریکای لاتین که از اکثرا اسطوره های ملی میهنی برای ایجاد این حس انسان دوستی استفاده کرده اند. به عنوان مثال دیه گوریویرا، اوروسکو، سکویزر و سایرین از اسطوره های ملی در آثار خود بهره گرفته اند.
اخلاق خاص انقلاب ها: اخلاق نیز به عنوان یک عنصر موثر و مسلط در آثار هنری انقلاب ها به طور عموم ظاهر می شود. چرا که انقلاب ها از آن رو که ظلم ستیزند، تِم بازگشت به ویژگی های فطری انسان ها را در خود پرورش می دهند؛ پاکی و گریز از فساد و روابط انحرافی، عفاف و اعتبار فکری و اخلاقی و معنوی برای زن، در مقابل ارج و اعتبار جسمی، اشاره به عشق های پاک که در بیان، از حدود مرزهای ضداخلاقی عبور نمی کند از ویژگی های هنر انقلاب ها است. به طور مثال: هیچ هنرمند انقلابی با پوشش غیر عفیف، قهرمانان را تصویر نمی کند. این حرکت نه در هنر شوروی و نه در هنر امریکای لاتین دیده نشده است، اما در این راستا هنر انقلاب اسلامی به دلیل ویژگی ها و خصوصیات اعتقادی و شریعت اسلامی مرزهای محدودتری را برگزیده است.
آنچه هنر را در یک نظام اسلامی غیر قابل ارایه می کند، تنها عنصر غیراخلاقی غیرقابل نمایش است. وگرنه سانسوری که به سودای جلوگیری از آزادی بیان و قلم و نمایش انجام بگیرد، مذموم و محکوم است. اگر چه مرزهای اخلاق را هم باید با دقت توصیف کرد که مبادا گرفتار دیدگاه های شخصی و گروهی شویم. عناصر زیباشناختی هنر انقلاب اسلامی
1. سنت های گذشته هنر اسلامی و سنت های غربی «هنر اسلامی» با تمامی ویژگی های خود، مثل ترکیب بندی، رنگ، نورپردازی، و برخی از مشخصات دیگر پا به پای هنر مینیاتور به عنوان یک اتوپیایِ تصویری در هنر انقلاب اسلامی رخ نموده است. به یک معنا «هنر انقلابی اسلامی» به طور مطلق با پیشینه خود پیوند نگسسته است. اگر چه جدای از ضرورت های انقلاب و عناصر عینی و ایدئولوژیکی آن، بین هنر انقلاب و هنر اسلامی یک فاصله 200 ساله که شامل مکتب های زند و قاجار و رئالیسم و هنر عصر پهلوی و به ویژه هنر 50 ساله قبل از انقلاب، حایل شده است، با این همه به طور ضعیفی ترکیبی از اصول و مبانی هنر غرب و اسلام در زیبا شناختی هنر انقلاب وجود دارد. اصول و مبانی هنری رایج در دنیای فعلی بازگشت می کند به زیباشناسی هنر غرب، اعم از مذهبی و شرک یونان و روم باستان و وضع معاصر غرب و مضمون گریزی و حتی فیگورستیزی، اما از آن جا که هنر انقلاب اسلامی، هنر عقیدتی و در ضمن مذهبی است، این اصول و مبانی کم و بیش با باور مذهبی و اصول اعتقادی پیوند می خورد. از این رو است که برای مثال نورپردازی در هنر دینی، سمبلیک است؛ نور، سایه و اساسا نورپردازی نه تنها نقشی عملکردی دارد، بلکه معنای نمادین هم به خود می گیرد. نوری که از پنجره مشبک می تابد نه تنها فضا را روشن می کند که اشاره است به نوری مطلق که پرتوی از آن نصیب زمین شده است. این یک ویژگی مذهبی است که در گوتیک و باروک هم وجود دارد. فراتر از آن، حالت رمزآمیز و لبریز از الهامی است که این گونه نورپردازی می تواند روح انسان را غرق در شک نسبت به محیطی مادی سازد و این شک را تا حد صعود از واقعیات عینی پیش ببرد. نورپردازی و کنتراست ها در هنر انقلاب اسلامی دارای هر دو ویژگی است. سایر اصول و مبانی نیز تحت تأثیر همین دو فضا شکل می گیرند.
2. سنت های گذشته هنر قرون وسطای غرب کلاً هنرهای دینی به ویژه در ادیان اسلام و مسیحیت به دلیل بهره مندی از یک منشأ الهی، در بعضی موارد به هم نزدیک می شوند. این یک اصل است، اما گذشته از آن سنت های قرون وسطی به ویژه دوران بیزانس و گوتیک در آثار برخی از هنرمندان ما مشاهده می شود. نظیر چهره پردازی های برخی آثار ناصر پلنگی؛ مخصوصا چهره های حجاج یا چهره های مسجد خرمشهر.
3. تأثیر هنر واقع گرای سوسیالیسیت: قبلاً باید توضیح دهیم که هنر واقع گرا دارای سه ویژگی کلی است: اولاً: سنت های بومی هر منطقه در آن حضور واضح دارد؛ ثانیا: این که عقاید و اصول مارکسیستی و کمونیستی و ثالثا: سنت های هنری روسی به عنوان بنیاد سیاسی این سبک در هنر واقع گری سوسیالیسیتی به چشم می خورد. این نظری است که آکادمیسین های شوروی سابق در مورد هنر واقع گرای اجتماعی بیان می داشتند.
«هنر انقلاب اسلامی» در دوره ای از ظهور خود، به خصوص اوایل انقلاب از طریق چند عنصر به هنر واقع گرای سوسیالیستی نزدیک شد: حضور مردم، اهمیت انسان (انسان دوستی)، دردهای اجتماعی، مبارزات مردمی. این ها عناصر مشترکی بود که در پی خود اَشکالی از ترکیب بندی و نورپردازی و رنگ آمیزی را به همراه آورد. اگر همان سه ویژگی را که به عنوان عناصر اصلی سبک واقع گرای سوسیالیستی در نظر بگیریم، به طور مثال (زنی که چلیپا با حجاب می کشد) این یک سنت بومی (اعتقادی) است و یا خرمشهر را با نخل های سوخته به عنوان سمبل این شهر مطرح می کند، یک ویژگی بومی است در کنار ترکیب بندی واقع گرایان امریکای لاتین، در ضمن ترکیب بندی آثار هنرمندان امریکای لاتین هم با همان ویژگی های سبک کلی واقع گرایی سوسیالیستی در آثار بعضی از هنرمندان ایرانی مشاهده می شود.
این اتصال با تأثیرپذیری که در دوره ای از آثار هنرمندان ما مشاهده شده و پایان یافت، نه دلیل این است که هنرمندان ما آگاهانه از این سبک متأثر شده باشند، بلکه به دلیل تسلط ویژگی های عام انقلاب ها بر آثار هنری است. در «رمی جمرات» واقعا پلیس سعودی با ماسک بر چهره حضور داشته و به عنوان سمبل استکبار علیه مسلمانان مبارز و موحد، به جنگ با حجاج پرداخته است و نظیر این عناصر در موارد دیگر هم پیش از آن که تأثیرپذیری را بیان دارد، وجود مشترک بین انقلاب ها را بیان می کند. زیرا معمولاً سرمایه داران و امریکا دشمنان انقلاب های معاصرند. آنان نیز از وسایل نظامی موجود در همه جهان استفاده می کنند.
4. تاثیرات مضامین دینی یا ایدئولوژیکی بر فرم و زیباشناسی: آن چه می تواند بر فرم زیباشناسانه در هنر اسلامی و سایر هنرهای دینی تأثیر گذارد، همان چیزی است که در اسلام به عنوان غیب یا نادیده توصیف می شد. حول غیب، قیدی است میدانی که از مضامین و شکل پردازی های گوناگون، چون رمزها، سمبل ها، روح، خداوند، قیامت، بهشت و جهنم، قهرمانان و آسمان ماوراءالطبیعه و تمامی مضامین فلسفی شکل می گیرد و فرم زیباشناسانه را به سوی بیان خود (غیب) جهت می دهد. در اوج این غیب، خداوند حضور دارد. پس این جا است که ترکیب بندی، نورپردازی، رنگ آمیزی، خط، حجم، سطح و تمام اصول و مبانی هنری تحت تأثیر آن غیب خاص هنر دینی، شکل زیباشناسانه را به وجود می آورند. تقریبا «در بیشتر» آثار هنر انقلاب اسلامی این تمایل تا آن حد که به فرم زیباشناسانه بیانی تصویری بخشد، حضور دارد.
نکته ای که به شکل دیگری ذکر شد این بود که در هنر انقلاب اسلامی تأثیر مضامین دینی به صورتی نیست که حالتی جامعه گریز و یا واقعیت ستیزی به وجود آورد. مثلاً در هنر بودایی، آنچنان هنرمند غرق در عوالم روحی و معنوی است که شکل زیباشناسانه هیچ گونه عنایتی به مسایل اجتماعی و سیاسی ندارد. نمونه تمام عیار آن فرم زیباشناسانه، بودایی است که بر نیلوفر به حالت نروانا دست یافته است و در کلیّه آثار بودایی این ویژگی جامعه گریزی برای دست یابی به یک زیباشناس عینی هنری وجود دارد.
هنر قرون وسطی نیز از این مهلکه (واقعیت گریزی یا جامعه گریزی) جان سالم به در نبرده است؛ چنان که اکثر آثار (گوتیک یا بیزانس) تجلی یا وصول به شهود است، اما در آن ها انسان های دردمند که از ستم یاغیان و طاغیان به رنج آمده اند با ظالمان و سرکشان که به استثمار و استضعاف انسان می پردازند، حضور ندارند و این از ویژگی های واقعیت گریز و جامعه ستیز هنرهای دینی است.
«هنر انقلاب اسلامی» به دلیل حضور اندیشه و باور اسلامی که با لذات ظلم ستیز و ناظر به وضعیت روحی و اجتماعی انسان است، خوشبختانه از این آفت جان سالم به در برده است. به طور مجمل می توان گفت: هنر انقلاب اسلامی از سویی واجد آسمان (ماوراءالطبیعه) و از سویی واجد زمین (مسایل عینی و روزمره) است و فرم زیباشناسانه برای واقعیت بخشیدن به این دو قلمرو به وجود آمده است.