ماهان شبکه ایرانیان

رهبانیت

یکی از مسائلی که قرآن در برخورد بااندیشه مسیحیان به آن پرداخته، رهبانیت است. می دانیم که یکی از عوامل نفوذمسیحیت در شبه جزیره عربستان، فرارمسیحیان از دست ستم رومیان وپناهندگی به صحراهای عربستان بود. آنهادر آنجا به ساختن دیرها و صومعه هاپرداختند و مشغول عبادت شدند.رهبانیت از اواخر قرن سوم میلادی به وضوح در میان مسیحیان شایع شد. هرچند ریشه آن به فرقه های اولیه مسیحیت می رسد، اما «پولس » را مبتدع آن می دانند.
قرآن درباره رهبان و رهبانیت،موضع گیری خاصی کرده است. ابتدا درآیه 28 سوره حدید رهبانیت را بدست مسیحیان معرفی کرده اما انگیزه مسیحیان در ایجاد آن را رضای خدا می داند و اعلام می کند که آنان بعدها از اصل آن عدول کرده اند. در آیات مربوط به احبار و رهبان که رؤسای دینی مسیحیان در سیررهبانیت بودند، خطر اطاعت بی چون وچرا از آنان را گوشزد می کند و رعایت نکردن حق آن بدعت را با انحراف احبار ورهبان نشان می دهد.
ثم قضینا علی اثارهم برسلنا وقضینا بعیسی ابن مریم و اتیناه الانجیل و جعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رافة ورحمة و رهبانیة ابتدعوها ما کتبناهاعلیهم الا ابتغاء رضوان الله فما رعوهاحق رعایتها فاتینا الذین امنوا منهم اجرهم و کثیر منهم فاسقون (1) حدید/ 28 تفاوت رافت و رحمت:
صحاح و اقرب الموارد، رافت رارحمت شدید معنا کرده اند ولی راغب آن را رحمت و مهربانی مطلق گفته است.
ابن اثیر در «النهایة »، رافت را اخص ازرحمت گرفته است و می گوید: «رحمت هم در شی ء محبوب آید و هم در مکروه از روی مصلحت، ولی رافت فقط درمحبوب است (2) .
در المیزان، ذیل آیه 143 بقره آمده است: «فرق بین رافت و رحمت با آنکه هردو در معنا شریکند آن است که رافت مخصوص به کسی است که مبتلا وگرفتار باشد ولی رحمت اعم است ازمبتلا و غیر آن (3)
نتیجه این است که فرق میان آن دو درشدت و ضعف و یا در گرفتار و غیرگرفتاراست و نسبت میان آن دو، اعم و اخص مطلق است ولی به نظر می آید، فرق دوم بهتر است (4) .
به هر حال قرآن، مسیحیان را به هر دوصفت رافت و رحمت ستوده است.
اما منظور از قرار دادن این دو صفت در آنها چیست؟
بعضی از مفسران معتقدند منظورموفق کردن آنها به رافت و رحمت میان خودشان است همانطور که خداوند یاران پیامبر«صلی الله علیه وآله » را به این خصلت ستود وفرمود: «رحماء بینهم (5) »
بعضی نیز معتقدند که منظور ازقراردادن رافت و رحمت در دلهای آنان این است که ایشان را امر بدان نموده وتشویق به آن کرده و وعده ثواب در مقابل آن داده است (6) .
رهبانیة: از ماده «رهب » به معنای ترس است. راغب گوید: ««رهبة » و «رهب »ترس با اضطراب است (7) .» صحاح، قاموس و اقرب الموارد و مجمع، آن رامطلق خوف گفته اند (8) .
در المیزان آمده است: «رهبانیة » ازماده «رهبت » به معنای خشیت و ترس است و عرفا بر ترک دنیا اطلاق می شودیعنی قطع از مردم و یکسره به عبادت پرداختن (9) .
فخر رازی می گوید: «مراد از رهبانیت مسیحیان، ترهب آنها در کوهها به خاطرفرار از فتنه در دین است. آنها علاوه برعبادت واجب، برای خالص کردن خود به عبادات دیگر می پردازند، عباداتی چون خلوت، پوشیدن لباس خشن، عزلت اززنان و تعبد در غارها و کوهها (10) .
ابتداع: یعنی انسان چیزی را جزء دین کند که جزء دین نباشد. سنتی و عملی راباب کند که در هیچ دینی نبوده است.جمله «ماکتبنا علیهم » در معنای پاسخ ازسؤالی تقدیری است. گویی کسی پرسیده است: «معنای بدعت چیست؟» پاسخ داده: «اینکه چیزی را جزء دین کنند که مابر آنان ننوشته ایم (11)
المیزان و بیضاوی این استثناء در «الاابتغاء رضوان الله » را منقطع دانسته اند،یعنی مسیحیان این بدعت را جز برای رضای خدا بنا ننهادند.
فخر رازی سه قول را در اینجامی آورد:
1- ما آنها را متعبد به آن نکردیم به وجهی که جویای رضای خدا باشند.یعنی واجب نیست. مقصود از فعل واجب، دفع عقاب و تحصیل رضای خداست اما مقصود از فعل مندوب، دفع عقاب نیست بلکه فقط رضای خداست.
2- ما بر آنان ننوشتیم، مگر اینکه باآن، رضای خدای را بجویند.
3- بر آنان ننوشتیم که آن را ترک کنند (12) .
«فمارعوها حق رعایتها»: با تثلیثی که به آن ضمیمه کردند، حق آن را رعایت نکردند (13) .
اقوالی درباره عدم رعایت این حق نقل شده است:
بعضی گفته اند: «کسانی که محمد«صلی الله علیه وآله » را درک کردند اما به اوایمان نیاوردند، حق او را رعایت نکردند.»بعضی نوشته اند: «صالحان قوم عیسی آن را ابتداع کردند ولی بعد از آنها دیگران آن را رعایت نکردند و «کثیر منهم فاسقون »اشاره به آنهاست.» برخی بر این باورند که برای طلب دنیا آن را رعایت نکردند (14) .
سیاق آیه نشان می دهد که قرآن، بارهبانیت مخالفتی ندارد و هر چند آن راتشریع نکرد اما مورد رضای خداوند است و آن را تا آنجا که رضایت خدا در آن باشد،تایید می کند. اما آفات آن را که مسیحیت بدان مبتلا شده اند در آیات دیگر خاطرنشان می کند تا این اصل را از آن زوائدبپیراید (15) .
حال به توصیف قرآن درباره احبار ورهبان می پردازیم. سر رعایت نکردن حق رهبانیت را در این توصیف می توان به دست آورد.
ابتدا آیه 31 و 32 سوره توبه رامی آوریم:
«اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابامن دون الله و المسیح ابن مریم و ماامرو الا لیعبدوا الها واحدا لااله الا هوسبحانه عما یشرکون.»
«یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم و یابی الله الا ان یتمم نوره ولوکره الکافرون »
احبار: جمع حبر، این واژه به فتح وکسر حاء، جمع مکسر است مثل حمل واحمال، علمای لغت «حبر» به کسر وگاهی به فتح را به معنای جمال و هیات نیکو آورده اند. تحبیر خط و شعر یعنی نیکو نوشتن و سرودن (16) .
فخررازی گوید: «احبار به معنای دانشمندان است و بیشتر در علمای یهوداستعمال می شود (17)
رهبان: جمع راهب است و راهب به کسی گویند که خود را به لباس رهبت وترس از خدا در آورده ولی استعمال آن درعابدان نصارا غلبه یافته است (18) .
اکثر مفسران گفته اند: «منظور از ارباب این نیست که آنها را «اله » می دانستند بلکه مراد آن است که ایشان در اوامر نواهی ازآنها اطاعت می کردند. اطاعت بی قید وشرط را که اختصاص به خدا دارد، درمورد احبار و رهبان به کار بردند.
نقل شده است که: «عدی بن حاتم » که شخصی نصرانی بود به رسول خدا«صلی الله علیه وآله » رسید. ایشان سوره «برائت »را قرائت می کردند. وقتی به این آیه رسیدند، او گفت: «وما آنها را عبادت نمی کنیم،) حضرت فرمودند: «و الیس یرحمون ما احل الله فتحرمونه و یحلون ما حرم الله فتستحلونه،» وی گفت: «بلی،»و ایشان فرمودند«و فتلک عبادتهم،» (19)
به همین دلیل است که بعد از آن می گوید : «و ماامروا الا لیعبدوا الهاواحدا لااله الا هو» زیرا مقام تشریع،خاص خداوند است و حتی پیامبران نیزاز طرف خود، حق تشریع ندارند، چه رسد به احبار و رهبان یا علمای هر دین دیگری.
این آفت که به جان رهبانیت در دین مسیح افتاد، برای هر دینی که مرشدان آن اطاعت بی قید و شرط از پیروان آن دین رابخواهند، بلایی آفت ساز است.
امام صادق «علیه السلام » در تفسیر این آیه می فرمایند:
«به خدا قسم که احبار و رهبان، مردم را به عبادت خودشان دعوت نکردند و اگرهم دعوت می کردند کسی آنان را اجابت نمی کرد ولیکن حلالی را بر آنان حرام وحرامی را بر آنان حلال کردند پس آنان راپرستیدند، بدون آنکه خود بدانند (20)
پس هر جا که مرشدان، حق تشریع رابرای خود قائل شوند و پرستش خود را ازدیگران طالب باشند و حق زیر سؤال رفتن را از دیگران بگیرند و خود را برتر ازحق بنشانند، بر مسند احبار و رهبان تکیه زده اند.
نکته مهمی در سخن امام صادق «علیه السلام » وجود دارد: «لافعبدوهم من حیث لایشعرون » آنها بدون آنکه خودبدانند، آنان را پرستیدند. زیرا مردم گمان می کردند از این طریق رضایت خدا راجلب می کنند و رضای خدا را در رضایت آنها می دیدند.
امیرمؤمنان «علیه السلام » در مورد فلسفه بعثت پیامبراکرم «صلی الله علیه وآله » می فرمایند:«بعث الله محمدا«صلی الله علیه وآله » لیخرج عباده من عبادة عباده الی عبادته و من عهودعباده الی عهوده و من طاعة عباده الی طاعته و من ولایة عباده الی ولایته » (21)
«خداوند محمد«صلی الله علیه وآله » را برانگیخت تا بندگانش را از عبودیت بندگان به عبودیت او و از عهد و ذمه بندگان به عهدو ذمه او و از طاعت بندگان به طاعت او واز ولایت بندگان به ولایت او در آورد.»
در حصار ولایت خدا وارد شدن، به معنی لباس الوهیت از تن هر شخص دیگری در آوردن و وی را قابل چون وچرا دیدن است.
پس این آیه، وصف نوع دیگری ازشرک نصارا بود. در بحث تثلیث به نوعی از شرک آنان که همان مقام الوهیت مسیح «علیه السلام » بود و در اینجا به اتخاذمقام «ربوبیت » برای رهبان اشاره کرده ایم.
در آیه بعد (یریدون ان یطفئوانورالله...) نوع سوم از افعال قبیح رؤسای یهود و نصارا را مطرح می کند که سعی ایشان در ابطال امر محمد«صلی الله علیه وآله » است.با اینکه دلایلی بر صحت شریعت اویافتند، آن را مخفی کردند (22) .
در آیه 34 سوره توبه به صفت مذموم دیگر احبار و رهبان اشاره می کند:
«یا ایها الذین امنوا ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدن عن سبیل الله و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم »
خداوند در این آیه، صفت مذموم دیگر احبار و رهبان را متذکر می شود که آن خوردن اموال مردم به باطل است. اظهار ربوبیت که در آیه قبل به آن اشاره شد، برای همین اخذ اموال مردم است.این آیه متعرض همه مسیحیان نمی شودبلکه فقط کشیشان را مطرح می کند.
خوردن مال به باطل می تواند ازراههای زیر باشد:
1- گرفتن رشوه برای تخفیف شرایع وتسامح در احکام و تحریف صفات نبی «صلی الله علیه وآله » تا ریاست آنها باقی بماند.
2- اکثرمردم برای کسی که اعتقاد دارندشخص عابد و قانتی است، بذل مال می کنند که برای آنها دعا کند و نزد خداشفیع شود تا حاجات آنها را برآورد وامراض آنها را شفا دهد، زیرا معتقدندخدا، دعای او را اجابت می کند و شفاعت او را رد نمی کند و چون معتقدند خدا به آن شخص حاکمیت و تصرف در کون رااعطا می کند، او حاجات هر کس را که بخواهد بر می آورد و برای او جلب خیر ودفع ضرر می کند (23) .
3- مالی که به عنوان نذر یا هدیه به مکانهایی مثل قبور انبیا، صالحان ومعابدی که به نام آنها ساخته شده می دهند. نصارا نیز کلیساها و مکانهایی رابه نام قدیسان و قدیسات بنا وسرزمینهایی را وقف آنها کردند، نذر وهدایا به آنها می بردند و گاه رؤسای معابدآن اموال را به باطل می خوردند (24) .
4- کشیشان در بعضی از فرق مسیحیت، مالی را برای مغفرت گناهان مردم از آنها می گیرند و آن را «سر اعتراف »می نامند. خاطی، گناهان خود را نزد راهب یا قسیس که از طرف رئیس بزرگ اذن دارد، می گوید و او نیز گناهان او رامی بخشد. از جمله عقاید کلیسا این است که آنچه را اینها ببخشند، خدا هم می بخشد.
قیمتها نیز به میزان ثروت مشتری،متفاوت است. همین افراط کاتولیکها دراستحکام سلطه دینیشان بود که موجب انقلاب اصلاحگری پروتستان شد.
5- مالی که در مقابل فتاوی گرفته می شود تا حلالی را حرام و حرامی راحلال کنند و پادشاهان، جباران، متمکنان و مترفان را بر ارضای شهواتشان یاری رساند و این کار را با انواع تاویلها انجام می دهند (25) .
6- رشوه: اسقفها احکامی را برای رباو قرضها وضع کردند و در آن، بعضی ازانواع ربا را مباح دانسته اند (26) .
این بخش از آیه، هر چند از جهت نظم لفظی با آیات قبل که اهل کتاب را مذمت می کرد، متصل می باشد اما دلیلی نیست که دلالت کند بر اینکه در خصوص اهل کتاب نازل شده باشد (27) .
«الذین یکنزون الذهب و الفضة ولاینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم.» توبه / 34
- کنز: روی هم نهادن مال و نگهداری آن است و در اصل از کنز خرما گرفته شده و زمان کنز آن، فصلی است که در آن خرماذخیره می شود و ناقه کناز، آن شتری است که گوشت بدنش روی هم ذخیره شده و به عبارت ساده تر، چاق شده است (28) .
فخررازی می گوید: «سه احتمال دراین آیه هست؟
1- مراد احبار و رهبان باشد.
2- کلام ابتدایی باشد و مرادمسلمانانی باشند که زکات نمی دهند.
3- هرکسی که کنز مال می کند وحقوق واجب را از آن خارج نمی کند. چه احبار و رهبان و چه مسلمانان (29)
«محمد رشید رضا» معتقد است سیاق آیه اقتضا دارد که درباره احبار و رهبان باشد (30) .
فخر رازی سؤالی طرح می کند و آنگاه به پاسخ آن می پردازد، سؤال این است:چرا مسیحیان برای اطاعت از راهبان واحبار کافر دانسته شده اند در حالی که فاسق نیز شیطان را اطاعت می کند ولی کافر خوانده نمی شود؟ پاسخ می دهد: زیرافاسق اگر چه دعوت شیطان را قبول می کند اما در عین حال او را لعن می کند وبزرگش نمی داند (31) .
با توجه به تفسیر امام صادق «علیه السلام »از آیه باید گفت خطاب به همه مسیحیان نیست و کفر مربوط به علمای مسیحیت است. رهبانیت در مسیحیت
پس از اندکی که آیین عیسی دین رسمی مملکت امپراتوری روم گردید،اصول رهبانیت در آن مذهب به ظهوررسید و به سرعت رشد و نمو کرد. در آغازبعضی از اشخاص که به سخنان قدیس «پولس » حواری ایمان داشتند اندرز او راکه می گفت: «مؤمنان عیسوی را از زن ومرد شایسته است که به تجرد و تفردزندگی کرده ، دوشیزه و بی همسر بمانند.»،در دل داشتند، به این روش گراییدند لکن ظهور رهبانیت به صورت یک نهضت خاص مبتنی بر قطع علاقه از اجتماع، دراواخر قرن سوم میلادی به وقوع پیوست (32) .
البته گرایش به رهبانیت از همان ابتدادر فرقه «گنوسی » دیده می شد این فرقه معتقد بودند عالم ماده پلید است و باریاضت و زهد بدن را باید مهار کرد تا به نعمت بقا و ابدیت نائل شود.
اولین شخصی که روش رهبانیت را درپیش گرفت قدیس «آنتونیوس » اهل مصربود. وی سر به صحرا نهاد و به عزلت وتجرد پرداخت. شرح ریاضتها و صیام وقیام او طولانی است. مصر که اقلیمش برای رهبانیت سازگار بود، مامن عده زیادی از رهبان منفرد یا گروهی شده بودکه یا از قواعد زندگی در انزوای آنتونیوس پیروی می کردند یا نوعی زندگی اشتراکی را بر طبق آیینی که «پاخومیوس » در تابن بنیان نهاده بود، پیروی می کردند. ساحل رود نیل انباشته از دیرها و صومعه هایی بود که برخی از آنها سه هزار راهبه را درخود جای می داد (33) .
این اسلوب رهبانیت دسته جمعی، ازمصر به خارج سرایت کرد و در شام وآسیای صغیر نیز رواج داشت (34) .
راهبان منفرد چنان مسابقه ریاضت می گذاشتند که گویند: «مارکایوس »اسکندرانی هیچ گاه نمی توانست داستانی از ریاضت بشنود و نکوشد که از آن فراتررود. او بیست شب متوالی می کوشید تاخود را بیدار نگه دارد (35) . بعضی از آنها درته دره عمیقی سکنی می گزیدند، برخی ازآنان هرگز در هنگام خواب بر زمین نمی غنودند و بعضی هرگز کلمه ای به زبان نمی راندند.
در دیرها رئیس دیر از راهبان اطاعت کامل می خواست و نوآموزان را بافرمانهای قساوت آمیز می آزمود، گویندرئیس دیری به نوآموزی گفت که در کوره مشتعلی بجهد، او اطاعت کرد (36) .
بسیاری از راهبان مصری بیسوادبودند و معرفت دنیوی را به عنوان نوعی خودپسندی بیهوده، خوار می داشتند وبسیاری دیگر نظافت را ضد ایمان می دانستند.
پیشوایی به نام «بازیل » که اسقف شهرقیصریه بود دیرها را مورد عنایت قرار دادو برای آنها رسوم و قواعدی وضع کرد که هنوز نزد مسیحیان ارتدکس متبع ومعمول است و بدین ترتیب دیرها تحت نفوذ و قدرت اسقفان نواحی در آمدند.راهبان در این دیرها مشغول بافتن زنبیل یاحصیر می شدند، کفش چوبی می ساختند، یا از نسخه های خطی رونوشت برمی داشتند (37) .
نهضت رهبانیت در مغرب زمین، ابتدابسیار کند بود ولی پس از آنکه قبایل ژرمنی به اروپا هجوم آوردند وضع اجتماعی آنها دگرگون شد و این نهضت رواج یافت. تا قرن ششم میلادی وضع به همین صورت بود تا آنکه راهبان پیروان قدیس «بندیکتوس » گروهی تشکیل دادند. این قدیس دستور داد پیروانش دردیر خود به کارهای دستی مشغول شوند،در صحرایا در دکان کار سودمندی بکنند وبه خواندن کتاب مقدس و عبادت دراثنای روز و قسمتی از شب بگذرانند (38) .
ویل دورانت می گوید: «حجره های راهبان مرتاض پر از طنین ناله هایی بود که در نتیجه کشمکش با وسوسه های خیالی سر می دادند و یا یادداشتهای آنها پر ازرویاهای شهوانی است. (39) » نتیجه گیری
با توجه به سیر رهبانیت در مسیحیت،بخوبی می توان فهمید که چرا قرآن می گوید حق آن بدعت را رعایت نکردند،و از اصل آن عدول کردند. از آنجا که دررهبانیت، خشیت و ترس از خدا و انقطاع از هر آنچه جز اوست، وجود دارد موردرضایت خداست. ولی اگر وسیله ای برای تحکم عده ای که جامه خدایی به تن می کنند، بشود و نیز باعث تعطیل کردن قوایی که خداوند در اختیار آدمی قرارداده، مورد مذمت قرار می گیرد. قرآن دراینجا عشق مسیحیان نسبت به خداوند و رافت و محبت آنان را ستود، اما آنهارا متوجه انحراف از جاده صراط می کند وبا این تنبه مسیر تکاملی مسلمانان را نیزبه آنان نشان میدهد، زیرا می داند که احتمال زیاد وجود دارد که آنها نیز درهمین انحراف گام نهند. و می بینیم که تصوف بعد از پیامبر«صلی الله علیه وآله » که بسیارمتاثر از سیحیت بود در بعضی ازانشعابات خود همین راه را پیمود. گروهی از این صوفیان راه بطالت و گدایی ونادانی را در پیش گرفتند، همچون مسیحیان از تعلیم و تعلم دوری گزیدند وکار را از مظاهر تعلقات دنیوی شمردند، اطاعت از شیخ را تا بدانجا رساندند که راه برای شیخ نماها و فرصت طلبان گشوده شد تا از این راه به شهرت و مرید و مقام دست یابند.
پی نوشتها:
1) و از پی نوح و ابراهیم، باز رسولان دیگر وسپس عیسی بن مریم را فرستادیم و به او کتاب آسمانی، انجیل را عطا کردیم و در دل پیروان(حقیقی) او رافت و مهربانی نهادیم و (لیکن)رهبانیت (و ترک دنیا) را از پیش خود بدعت انگیختند. ما بر آنها جز آنکه رضا و خشنودی خدارا طلبند (درکتاب انجیل) ننوشتیم و باز آنها چنانکه باید و شاید همه مراعات آن را نکردند ما هم به آنان که ایمان آوردند، پاداش و اجرشان را عطا کردیم و(لیکن) از آنها بسیاری به راه فسق و تبه کاری شتافتند.»
2) قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ج 3، ص 33
3) طباطبایی، محمد حسین، تفسیرالمیزان،ج 19، ص 173
4) قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، ج 3، ص 33
5) سوره فتح ، آیه 29
رازی ، فخر، ج 29، ص 245، محمدحسین طباطبایی، همان منبع ، ج 19، ص 173
6) طباطبایی، محمدحسین، همان منبع ، ج 19،ص 173
7) اصفهانی، راغب، مفردات راغب، ماده رهبانیة
8) قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیة، تهران ، ج 3، ص 125
9) طباطبایی، محمد حسین، همان منبع، ج 19،ص 173
10) رازی، فخر، همان منبع، ج 29، ص 245
11) طباطبایی ، محمد حسین، همان منبع ، ج 19 ،ص 173
12) رازی، فخر، همان منبع، ج 29،صص 246-247
13) همان منبع، ص 246
14) همان منبع، ص 247
15) در شماره آینده به مساله «بدعت » در اسلام خواهیم پرداخت.
16) الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق السید احمد الحسینی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی،1408 ه.ق، چاپ دوم، ج 1-2، ص 444
17) طباطبایی، محمد حسین، همان منبع، ج 9،ص 245
18) رازی، فخر، همان منبع، ج 16، ص 38
19) رازی ، فخر، همان منبع، ج 16، ص 38
20) مجلسی، محمد باقر، همان منبع، ج 2، ص 98
21) ابوجعفر، محمد بن یعقوب، الکلینی، ج 8،ص 386
22) رازی، فخر، همان منبع، ج 16، ص 38
23) محمد رشید رضا، همان منبع، ج 10،ص 396
24) همان
25) همان، ص 398
26) همان ، ص 400
27) طباطبایی، محمد حسین، همان منبع، ج 9 ،ص 249
28) اصفهانی، راغب، همان منبع، ماده کنز
29) رازی، فخر، همان منبع، ج 2، ص 43
30) محمد رشید رضا، همان منبع ، ج 10،ص 402
31) رازی، فخر، همان منبع، ج 16، ص 37
32) جان .بی.ناس، همان منبع ، ص 639
33) ویل دورانت، تاریخ تمدن، (عصرایمان)،ترجمه ابوالقاسم طاهری، سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ دوم، ج 4، ص 74.
34) جان بی.ناس، همان منبع ، ص 693
35) ویل دورانت، همان منبع، ج 4، ص 75
36) همان
37) جان.بی.ناس، همان منبع، ص 640
ویل دورانت، همان منبع، ج 4، ص 75
38) جان.بی.ناس، همان منبع ، ص 630
39) ویل دورانت، همان منبع، ج 4، ص 77
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان