اشاره
دنیای امروز، نوشونده و در حال پویایی است، روندی که بسیاری از آموزه های ادیان را به چالش کشیده است، اما از دیگر سو، انسان معاصر به گونه ای ناگفته، در تکاپوی جوهر دین است. روش ها و پژوهش های کلامی در تدوین منطقی مفاهیم دینی و دفاع خردورزانه از آن ها، نقشی اساسی برعهده دارند و می توانند با طرح مباحث جدید، راهی به سوی حقیقت بگشایند. امید که طرح چنین مباحثی بتواند افق گشای مباحث معرفتی دیگر گردد. با سپاس از استادان حوزه و دانشگاه آقایان دکتر سبحانی و دکتر برنجکار، که ما را در این مسیر یاری دادند، در ادامه اقتراح این شماره را می خوانیم.
پژوهه: اصولاً درباره روش های مورد استفاده در دانش کلام و پژوهش های کلامی به چه مواردی می توان اشاره کرد؟
● دکتر سبحانی: همان طور که می دانید دانش ها را از سه جهت متمایز می کنند: 1. موضوع 2. غایت 3. روش. جواب سؤال، متمرکز بر حوزه روش است. وظیفه و رسالت علم کلام به سه حوزه تقسیم می شود:
1. توضیح و تبیین معارف اعتقادی و گزاره های اعتقادی دینی
2. سامان دهی به این معارف و گزاره ها (نظام بخشی به معارف دینی) چون معارف اعتقادی برخلاف پاره ای از علوم مثل فقه، بنیادش بر یک نظام فکری و ارتباطات سامان یافته میان گزاره هاست.
3. دفاع عقلانی و غیرعقلانی (برون دینی و درون دینی) از گزاره های اعتقادی. با توجه به این سه رسالت علم کلام به لحاظ روش، حساسیت و ویژگی خاصی ندارد و از دانش های چند روشی است نه یک روشی، متکلم متناسب با هر یک از وظایف به روش هایی نیازمند است که از آنها بهره گیرد، مثلاً برای توضیح و تبیین گزاره های اعتقادی بیشتر از روش های اجتهادی استفاده می کند و گاهی نیز روش های عقلی و روش های تاریخی به کار می آید.
در حوزه نظام بخشی، از روش های عقلانی استفاده می شود و در حوزه دفاع که از قدیم کار اصلی متکلمان بوده از انواع مختلف روش های مقبول و مشروع استفاده می گردد. متکلمان، روش های اجتهادی عقلانی و فلسفی تاریخی، تجربی و هر روشی که بتواند از گزاره ها دفاع کند را مورد استفاده قرار می دهند. بنابراین هیچ محدودیتی در علم کلام به لحاظ روش شناسی وجود ندارد مگر این که آن روش به لحاظ عقلی و عرفی پسندیده نباشد یا به لحاظ شرعی ممنوع باشد، به جز این دو هر نوع روشی می تواند در علم کلام به کار آید. برای مثال اگر روش هرمونتیک که امروز مطرح شده، روشی باشد که به لحاظ عرفی و اخلاقی قابل دفاع باشد و بتواند استناد مطالب و محتوا را به متون دینی تمام کند و از نظر شرعی بتواند حجیت را اثبات کند هیچ مانعی ندارد که متکلم از این روش استفاده نماید. فرض کنید یکی از گرایش های روش تحلیل محتوا در نصوص دینی کاربرد دارد، اگر این روش حجیت و اعتبار خودش را اثبات کند می تواند در علم کلام به کار آید.
به هرحال برخلاف فلسفه و فیزیک که به لحاظ روش شناختی روش ویژه ای را در نظر دارند و از آن چهارچوب نمی توانند عدول کنند چون هویتشان هویت روش شناسانه است علم کلام هویت روش شناسانه ندارد و بیشتر هویت موضوعی و غایتی دارد یعنی به لحاظ موضوع اعتقادات دینی مهم است و به لحاظ غایت، هدفی که ذکر شد.
پژوهه: لطفا وجه منافات روش، با شرع را بیشتر توضیح دهید، اگر روش یک روش منطقی است پس منظور از منافات چیست؟
● دکتر سبحانی: روش اساسا امری عقلایی است و به تعبیر دیگر، عقلانی عقلایی است. این روش ها می توانند مورد استفاده قرار بگیرند یا نگیرند از دیدگاه یک حوزه فکری معتبر به حساب بیایند یا معتبر به حساب نیایند، مثلاً فیلسوفان می گویند ما روش تجربی را معتبر نمی دانیم، این به معنای بی اعتباری آن روش به نحو مطلق نیست، می گویند برای اهداف ما در حوزه مطالعاتی و فکری روش تجربی به کار نمی آید، به این معنا حوزه عالمان دینی می تواند روشی را به رسمیت بشناسد یا نشناسد یا حتی صاحبان یک دین می توانند روشی را به حساب بیاورند یا نیاورند. مثلاً در اجتهاد اثبات می کنیم، روشی عقلایی داریم در تفهیم و تفهم، در ادامه می گوییم که آیا شرع این روش تفهیم و تفهم را قبول دارد یا نه، اگر ثابت شود که شرع قبول ندارد یعنی ظهورات را از اعتبار انداخته است، یعنی آن چه بین من و شما حجت است فقط یقین و نصوص است، قطعا نمی توانیم در برداشت از نصوصات به ظهورات تکیه کنیم.
یعنی آن روش عقلایی که در جای خودش مورد استعمال است در حوزه مفاهیم دینی مورد پذیرش قرار نمی گیرد و این در هر حوزه دانشی و معرفتی است که ممکن است روش هایی را معتبر بداند یا معتبر نداند.
● دکتر برنجکار: همه متکلمان از روش کاملاً یکسانی استفاده نمی کنند، و مبادی و منابع مورد استفاده آنها گاه متفاوت است. برای مثال اشاعره عقل را منبع عقاید نمی دانند و برای عقل صرفا کارکرد تبیین و دفاع را می پذیرند. درحالی که امامیه و معتزله، عقل را منبع عقاید می دانند. بنابراین روش های مکاتب مختلف کلامی یکسان نیست. نقطه مشترک همه متکلمان، استفاده از روش نقلی است. هر چند تلقی همه متکلمان از روش نقلی نیز یکسان نیست. با مسامحه می توان گفت علم کلام از روش عقلی نقلی استفاده می کند. به این معنا که در مواردی همچون اثبات خدا و نبوت که از نقل نمی توان استفاده کرد، از روش عقلی استفاده می شود و در موارد دیگر، هم از روش عقلی و هم از روش نقلی کمک گرفته می شود. البته این نکته را هم باید افزود که مقصود از روش عقلی در اینجا تنها روش عقلی محض نیست، بلکه متکلم برای اثبات مدعایش می تواند از روشهای تجربی و شهودی نیز استفاده کند. برای مثال متکلم در مناظره با فیزیکدان می تواند از روش و قوانین مورد قبول او برای اثبات مدعایش بهره برد. به طور کلی متکلم از هر روشی که بتواند مقصود خود را با آن اثبات کند استفاده می کند، خواه روش نقلی، خواه غیرنقلی، یا روش عقلی به معنای عام کلمه.
پژوهه: از نظر روش شناسی آیا می توان فرقی میان فلسفه به معنای عام یا فلسفه دین به معنای خاص و دانش کلام، قائل شد؟
● دکتر برنجکار: فیلسوف نمی تواند از روش نقلی استفاده کند. او حتی اگر مطلبی را از دین فرا گرفته باشد، در فلسفه به شرطی می تواند آن را بپذیرد که برهانی عقلی بر آن اقامه کند. البته او می تواند به عنوان یک دین دار، مطالب دینی را که نتوانسته در فلسفه برای آنها برهانی بیابد، بپذیرد. فلسفه دین نیز یکی از شاخه های فلسفه است، و از لحاظ روشی با فلسفه مشترک است، هر چند از لحاظ موضوع با آن متفاوت است. موضوع فلسفه دین، آموزه های دینی است، در حالی که موضوع فلسفه سنتی موجود به ما هو موجود می باشد. البته برخی مکاتب فلسفی چون فلسفه اگزیستانس و فلسفه تحلیلی درباره موضوع فلسفه دیدگاه دیگری دارند.
● دکتر سبحانی: فلسفه دین یک ماهیت فلسفی دارد و یک ماهیت کلامی، به معنای دیگر در نقطه تلاقی فلسفه و علم کلام نشسته است و از نظر موضوعی به علم کلام شباهت دارد البته پاره ای از مباحث در علم کلام است که در فلسفه دین نیست و برعکس. ولی موضوع فلسفه دین و کلام، معارف اعتقادی و مباحث باورمندی دینی است پس به فلسفه شباهت دارد، چون در فلسفه دین مانند فلسفه از روش عقلانی استفاده می شود. فیلسوفان دین هم ظاهرا بر این اعتقاد هستند که نباید روش های دیگر را به کار بگیریم مثلاً تجربه می تواند برای فیلسوف ابزار و مواد خام را فراهم کند ولی در نهایت این روش عقلانی است که نتیجه فیلسوفانه را ایجاد می کند و بحث فیلسوفانه را به سرانجام می رساند. شبیه همین موضوع در فلسفه دین وجود دارد که از هر روشی استفاده کنیم در نهایت عقل آن را تمام می کند. فلسفه دین یعنی بحث روشمند عقلانی در موضوعات اعتقادی دین که امکان بحث عقلانی دارد و این قید اخیر برای این که آن موضوعی که در علم کلام وجود دارد علی الاصول امکان بحث عقلانی در آن نیست بلکه یا باید بحث تاریخی در آنها شود یا بحث تجربی محض یا بحث درون دینی در آنها صورت گیرد. فیلسوف دین کاری به مباحث تجربی و مباحث درون دینی ندارد.
پژوهه: در فلسفه دین چه مباحثی مطرح می شود. مثلاً می توان گفت در فلسفه تاریخ در واقع به چرایی مباحث پرداخته می شود آیا در فلسفه دین به این مباحث پرداخته می شود، در علم کلام چطور؟
● دکتر سبحانی: باید فلسفه هایی که درجه دو هستند و فلسفه هایی که درجه یک هستند را از یکدیگر تفکیک کنیم مثلاً می گوییم فلسفه علم (اجتماعی یا طبیعی) اینها درجه دو هستند، یعنی فلسفه ای هستند که ناظر به یک حوزه دانشی هستند، همیشه مضاف الیه اینها یک دانش است مثل فلسفه فیزیک، اما زمانی که مضاف الیه فلسفه، خودش موضوع قابل ملاحظه و مطالعه است مثل فلسفه هنر، تاریخ و فلسفه دین اینها موضوعش یک دانش نیست اینها فلسفه درجه یک هستند مثل متافیزیک. از این جهت هیچ فرقی بین فلسفه دین و کلام نیست فرقی که وجود دارد این است که فلسفه های مضاف به معنای اخیر از مقولاتی بحث می کنند که جنبه عمومی و کلی دارند، به عبارت دیگر از بنیادهای آن موضوع و قواعد کلی آن موضوع بحث می کنند، مثلاً در علم تاریخ مورخ از جزئیات تاریخ صحبت می کند و فیلسوف تاریخ به قواعد کلی و مفاهیم کلی در حوزه تاریخ می پروازد تفاوت در منظر و نوع نگاه است. فلسفه دین مانند کلام به موضوعات اعتقادی می پردازد. مثل این که فیلسوف دین به ادله اثبات واجب می پردازد و متکلم هم همین کار را می کند. فیلسوف دین به مباحثی می پردازد که در چهارچوب روش شناسی عقلانی امکان بحث پیدا می کند. البته این نکته مهمی است که معمولاً فیلسوفان توجه به موضوعاتی دارند که به گونه ای سرنوشت و سرشت آن موضوع به آنها بستگی دارد و سعی می کنند حتی در بحث های عقلانی هم از موضوعات فرعی تر و جزئی تر که امکان عقلانی شدن دارد پرهیز کنند. مثلاً در فلسفه هنر از ده موضوع به چند بحث می پردازند که در اصل به موضوعات اصلی ارتباط دارند.
پژوهه: با توجه به این که دانشی که امروز کلام نامیده می شود در آغاز پیدایش خود در دنیای اسلام صرفا مباحثی پراکنده در باب موضوعات مختلف و متفاوتی چون ایمان جبر و اختیار امامت و... بوده است؛ از چه زمانی علم کلام یک شکل منسجم و نظام وار به خود گرفت؟
● دکتر سبحانی: سوال را می توانیم به این شکل مطرح کنیم که محتوایی و مضمونی خواهد بود. به لحاظ تاریخی از نظر شیعه دو نقطه عطف جدی وجود دارد که یکی دوران شیخ مفید و دیگری دوران شیخ طوسی است. در هر دو نقطه یک خیزش جدی به سمت سامان مند و روشمند کردن علم کلام شیعه برداشتیم و متأسفانه بعد از شیخ طوسی هنوز کار جدیدی صورت نگرفته است.
اما به لحاظ محتوایی به این معنا که چگونه علم کلام در طول زمان های مختلف دچار تحول شده است یعنی در دوران ی علم کلام رنجور است و در دوران ی کاملاً فربه و گسترده می شود. در دوره ای موضوعاتی اصل قرار می گیرد و در دوره ای دیگر به فراموشی می رود و موضوعاتی دیگر مطرح می شود، پاسخ این است که علم کلام مثل سایر علوم اسلامی در نقطه تماس میان نص و نیاز است، برخلاف برداشتی که می گوید علوم اسلامی تکیه بر نصوص دارند، دانش های اسلامی دانش هایی هستند که توسط عالمان دینی و برگرفته از متون وحیانی شکل می گیرند اما در این برداشت نیاز بیرونی و احتیاج مخاطبان نقش به سزایی دارد چه به روش موضوع، چه غایت و چه به لحاظ روش، علم کلام از یک سو بر نصوص دینی تکیه می کند واز سوی دیگر نیازهای اجتماعی است که این بخشها را فربه می کند یا از اهمیت می اندازد، مثلاً در زمانی بحث ایمان یا اختیار بحث جدی متکلم است و در زمانی موضوع دیگری محوریت پیدا می کند. از این جهت می توان گفت، علم کلام، پاسخگوی نیاز دوره خود بوده یا باید پاسخگو باشد. علم کلام موضوع خاص دارد یعنی هر آنچه را که متعلق باور یک انسان مومن قرار می گیرد یا در شأن این است که بتواند مورد باور قرار گیرد که به آن معارف اعتقادی می گویند. پس حوزه موضوع علم کلام مشخص است اما این که چه موضوعاتی را در این حوزه بیاوریم یا از چشم بیندازیم، بستگی به نیاز اجتماعی و بیرونی دارد. مثلاً بحث انسان شناسی، یا جامعه شناختی در زمانهای گذشته نبوده ولی در عصر جدید به آن توجه می شود، آن بخش هایی از انسان شناسی که جنبه اعتقادی پیدا می کند یعنی متعلق عمل قرار می گیرد.
● دکتر برنجکار: اگر آغاز علم کلام را پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین(ع) و دیگر معصومان بدانیم در سخنان این بزرگان صرفا مباحث پراکنده ای در بعضی موضوعات مطرح نیست، بلکه اصول همه عقاید درست در سطوح مختلف بیان شده است. از لحاظ شیوه نیز موضوع از همین قرار است. وقتی هشام بن حکم مناظره خود با یکی از مطالعات را برای امام صادق(ع) نقل می کند حضرت می فرمایند: این بحث را از چه کسی فرا گرفتی؟
هشام پاسخ می دهند: اصل مطلب را از شما گرفتم و خودم آن را تنظیم کرده و بسط دادم. این پاسخ روش متکلم را نشان می دهد. او آموزه های دینی را از معصوم اخذ می کند و خودش آن را تبیین و تنظیم و اثبات می کند. یعنی هم از نقل استفاده می کند و هم از عقل؛ گذشته از مواردی که صرفا از عقل استفاده می شود. البته در طول زمان مباحث و تفریع فروع از اصول بیشتر و روش های مختلفی ارائه شده است. برای مثال روش نوبختیان، روش شیخ صدوق، روش شیخ مفید و... که مجال توضیح آنها نیست.
پژوهه: با توجه به گوناگونی مباحث کلامی آیا روش تحقیق این مباحث را می توان منحصر به عدد خاصی نمود. و اساسا آیا در کلام جدید روشی دیگرگونه طرح می شود؟
● دکتر سبحانی: کلام جدید و قدیم هر دو مشترک هستند و هر آنچه که در کلام قبلی گفتیم در کلام جدید هم همان است، آنچه که قدیم و جدید را شاید متفاوت کند، همان تاکیدها و عدم تاکیدهاست. مثلاً در گذشته موضوعاتی بوده و الان موضوعاتی دیگر است. مگر این که ادعا کنیم متکلمان قدیم اصولاً با علم تجربی سر و کار نداشتند و بهره گیری از روش های جدید معرفتی را قبول نداشتند که این ادعا صحیح نیست چون در هر زمانی یک روشهایی متداول است و از آنها استفاده می کنند. یک نکته لازم به توجه است که آنچه در ایران از آن به کلام جدید تعبیر می شود در واقع همان علم کلام است و با روش شناسی نو و نگاه های نو مطالعه می گردد. اما در غرب کلام جدید Modern theology دارند که اساسا مقوله دیگری است که شاید با کلام ما تفاوت جدی داشته باشد. از دیدگاه الهیات دانان جدید، کلام جدید یک نگاه نو به عرصه دین و تفسیری جدید از حوزه دین پژوهی است به این معنا که الهیات دانان جدید معتقدند که باید با یک بازگشت دوباره به متون دینی و با فرض التزامات دنیای مدرن و اقتضائات فضای جدید فرهنگی و اجتماعی تغییری نو از متون دینی ارائه داد که غالب اینها متکلمان پروتستان هستند و البته منحصر به آنها نیست. این حوزه جدید که به نام الهیات جدید مطرح است هیچ ارتباطی با کلام جدید در ایران ندارد و هم به لحاظ روش شناسی با کلام تفاوت های جدی دارد که عمدتا روش های هرمونتیک و تفسیری را مد نظر قرار می دهند و هم به لحاظ غایت، هدف متکلمان ما را ندارند، آنها هدف شان ارائه یک فکر نو و تفسیر جدید است و به لحاظ موضوعی هم مباحث آن می تواند کاملاً متفاوت باشد. الهیات دانان جدید به حوزه اعتقادات تنها بسنده نمی کنند و یک فضای عمومی از تفکر دینی را مورد مطالعه قرار می دهند. آنها گاهی اوقات از موضوعات اخلاقی هم تفسیر نو ارائه می دهند. مفهوم کلام، یک مفهوم اسلامی است. در دنیای مسیحی به آن تئولوژی یعنی علم دین و شناخت مقولات دینی گفته می شود که از این جهت الهیات را به الهیات وحیانی، الهیات عقلانی، الهیات عملی، الهیات نظری (از دیدگاه الهیات اخلاقی) و الهیات فرهنگ تقسیم می کنند. چون واژه تئولوژی در آنجا بسیار موسع تر از واژه کلام ماست. می گویند هر گونه شناخت که در حوزه دین مسیح اتفاق می افتد درمقوله تئولوژی می گنجد، به این جهت ما نباید از ترجمه نادرست تئولوژی به کلام گاهی اوقات این مقایسه ها را انجام دهیم الهیات پُست مدرن هم در ادامه الهیات مدرن و الهیات سنتی باید پیگیری و تفسیر شود. پس باید ببینیم در قرون وسطی چه الهیاتی حاکم بوده و در دوران مدرن کسانی که آمدند با تفسیرهای چپ یا راست از الهیات به کجا رسیدند و الهیات پُست مدرن در پاسخ به چه نیازی است.
پژوهه: آیا مذاهب مختلف کلامی در دنیای اسلام صرفا از نظر پاسخ های متفاوتی که به مباحث کلامی می دهند با یکدیگر تفاوت دارند یا اختلاف روشی نیز در این تفاوت موثر بوده است؟
● دکتر سبحانی: روش متکلمان در مذاهب مختلف دو جور می شود تعبیر کرد: 1. همین روشی که منابع کلامی آمده و به تعبیری روی صحنه علم کلام اتفاق افتاد که سوال کنیم که این روشهای معتزلیان یا اشعریان یا اسامی به کار گرفته این روشها باعث این تفاوتهای اعتقادی شده یا نه؟ و سوال دیگر این که آن روشهای واقعی با آن رویکردهای روش شناسانه که صاحبان این معرفتها داشته اند به حوزه دین ایجاد تفاوت کرده یا نکرده؟ متکلمی که می آید کتاب کلامی می نویسد مراحلی را طی کرده به این نقطه رسیده که باید از فلان اندیشه کلامی با این روش دفاع کند در این نقطه روش شناسی ها خیلی تفاوتی در مضمون و محتوا ندارد. در مرحله ای که متکلم می خواهد به دفاع بپردازد یعنی نظام معرفتی کلامی شکل گرفته و او تصمیم گرفته با روشهای مختلف از این نظام معرفتی دفاع بکند. اینجا روش تابع موضوع و باور است. اما یک روش شناسی دیگری هم داریم که قبل از این اتفاق می افتد، تعبیر می کنیم به رویکرد روش شناسانه در حوزه دین در آنجا تفاوت دارد و این تفاوتها هم حتما تاثیر قاطع می گذارد در نوع برداشت از مباحث کلامی. نگاه کنید تفاوت اصلی امامیه با کل مذاهب اهل سنت در چیست، همان طوری که شهرستانی به خوبی اشاره می کند و می گوید اولین نقطه اختلاف در امامت است. بعدها بسیاری از مورخان مسئله جبر و اختیار را موضوع قرار می دهند، او می گوید بحث امامت بود و این اولین اختلاف اعتقادی است و این درست است. وقتی گروهی مرجعیت فکری را به امامان معصوم می دهد و گروه دیگر تفسیر و رأی شخصی خودشان را از کتاب منبع و مرجع قرار می دهد قطعا در حوزه اعتقادات تفاوتهای زیادی پیدا می کند یا اگر گروهی با دیدگاه نص گرایانه بدون دخالت حوزه عقلانی به دین نگاه می کند یا کسانی که کاملاً عقل را مرجع اصلی در حوزه اعتقادات می دانند و نص را تابع عقل قرار می دهند که اختلاف اشاعره و معتزله بود و در این صورت، طبعا نگاه روش شناسانه موثر است در نوع برداشتی که از متون دینی می کنند. بنابراین باید بگوییم در دانش کلام، روش شناسی فرع است و اما در صحنه فهم عالمان دینی در مذاهب اسلامی روش شناسی می تواند اصل قرار بگیرد.
● دکتر برنجکار: مهم ترین دلیل اختلاف پاسخ ها اختلاف در روش ها و مبادی مورد استفاده است.
پژوهه: تفاوت روش تحقیق در کلام مسیحی و کلام اسلامی چگونه است؟ (به ویژه که برخی مستشرقین که خواسته اند ریشه مباحث کلام اسلامی را به کلام مسیحی پیوند بزنند).
● دکتر برنجکار: هم در مسیحیت و هم در اسلام روش کلامی کاملاً یکسانی وجود ندارد، اما تقریبا روش ها و دیدگاه های مطرح در کلام یک دین در کلام دین دیگر نیز وجود دارد و صادر کردن حکم کلی دشوار است.
اما این که برخی مستشرقان ریشه مباحث کلام اسلامی را به کلام مسیحی برمی گردانند، این مطلب ربطی به بحث روش ندارد، گذشته از این که این مستشرقان به کمترین مشابهت میان آرای کلامی مسلمین و مسیحیان توجه می کنند اما ریشه قرآنی و حدیثی روشن آرای کلامی مسلمین را نمی بینند.
● دکتر سبحانی: نباید بگوییم کلام مسیحی باید بگوییم الهیات مسیحی که شاخه های بسیار متنوعی دارد و ما از هر کدام از این شاخه ها به اسمی دیگر یاد می کنیم مثلاً فقه، اخلاق محض. باید گفت کلام شاخه ای از الهیات مسیحی قابل مقایسه با کلام اسلامی است، اگر بخواهیم مقایسه کنیم باید بگوییم علم کلام ما بسیار شبیه به کلام عقلی آنها است البته ما کلام وحیانی ونقلی داشتیم گرچه زیاد پخته و پرورده در تاریخ فکر ما نشده ولی بوده و هنوز هم ریشه هایی از این وجود دارد این را اگر بخواهیم مقایسه کنیم با کلام وحیانی آنها خیلی مشابهت دارد ولی در حین حال باید توجه داشت که عقلانیت در فرهنگ مسیحی کاملاً با عقلانیت اسلامی یکی نیست چنان که نگرش وحیانی حوزه مسیحیت با نگرشی که ما به حوزه وحی اسلامی داریم تفاوت های زیادی دارد با حفظ همه این تفاوت ها می توان گفت ما کلام عقلی و نقلی داریم و آنها هم الهیات نقلی و الهیات عقلی دارند و از نظر روش شناختی هم با هم نزدیکترند.
کلام اسلامی از منابع بسیاری از حوزه فکری عصر خودش استفاده کرده است اصلاً کار کلام همین است یعنی تأثیر از زمان و مکان، به خصوص در بحثهای دوم و سوم از اهداف علم کلام. ممکن است ما بگوییم، توضیح و تبیین علم کلام محدودیت بیشتری دارد، در بهره گیری از منابع و روش شناسی بیرونی در حوزه دوم که نظام مندی به این گزاره هاست باز هم روشش محدودتر و مشخص تر است اما در حوزه دفاع کاملاً دست متکلم باز است بلکه اساسا رویکرد متکلم به این است که دانشهای زمان خود را جذب کند و آنها را در خدمت دفاع از دین دربیاورد اگر بخواهیم به صورت جزیی وارد بشویم مشکلاتی در این نوع تحقیقات مستشرقان وجود دارد که امروز نمی توان بر آنها تکیه کرد و نتیجه قطعی ارائه داد.
اول این که انتقال دانش کلامی بلکه کل دانشها به حوزه اسلامی عمدتا انتقال شفایی است و نه کتبی یعنی شیوه انتقال و تعمل فکری حوزه دانش اسلامی و جهان بیرون بخصوص با جهان مسیحیت در پنج قرن اول کاملاً یک ارتباط شفاهی است و این قابل راهیابی به لحاظ تاریخی نیست مگر این که مستندات جدیدی پیدا بکنیم. اگر این تحقیقات با مایه حدس و گمان همراه است و بیشتر با روش مقایسه ای به این نتیجه رسیده اند که مثلاً چون چنین چیزی در کلام اسلامی مطرح است و مشابه با آن رأی را در متکلمان مسیحی داریم پس مسلمانان از آنها گرفته اند، این هیچ دلیل محکم و قانع کننده ای نیست. نکته دوم این که این تحقیقات را با تردید مواجه می کند، استشهاداتی است که اینها کرده اند بسیاری از استشهادات اینها یا به لحاظ متن مسیحی یا اسلامی دچار اختلال است به عنوان مثال کار مهمی را که برکسون در فلسفه علم کلام کرده و تمام کاری که او در کتاب بسیار بزرگ انجام داده همین نکته است که کلام اسلامی مرهون کلام مسیحی و یهودی است اما وقتی جای جای این کتاب را می بینید، حداقل در منابع اسلامی برداشتهای نادرست زیادی دارد یعنی با یک پیش داوری همراه است اما این که کلام اسلامی را بخواهیم در بیشتر بحثها مرهون کلام مسیحی بدانیم، به نظر می رسد اثبات این امر هم مشکل است.
پژوهه: اصولاً تفاوت کلام جدید با کلام سنتی از منظر روشی در چیست؟
● دکتر برنجکار: اساسا ما دو کلام به نام کلام جدید و کلام قدیم یا سنتی نداریم. در غرب به مباحث کلام، الهیات می گویند و نه کلام. اخیرا در ایران واژه کلام جدید رایج شده است. وقتی به کتاب هایی که عنوان کلام جدید را روی آن می گذارند نگاه می کنیم، می بینیم هم از نظر روشی و هم از نظر اکثر موضوعات، تفاوت چندانی با کلام سنتی ندارد.
یعنی هر دو از روش عقلی و نقلی استفاده می کنند. در هر دو اثبات وجود خدا و مسأله شرور مهمترین مسأله است.
هر چند در کلام جدید از علوم تجربی جدید در برخی مباحث استفاده می شود و برخی مسائل جدید مثل علم و دین، پلورالیسم، زبان دین و... نیز بر مباحث قبلی اضافه شده است. به نظر بنده دلیل رایج شدن اصطلاح کلام جدید در مبانی ما این است که در سده های اخیر علم کلام در حوزه های علمیه افول داشته است و مانند سابق که فقهای بزرگ یا متکلمان بزرگ نیز بودند، نیست. در چند دهه اخیر که اقبال به کلام بیشتر شده و کتاب هایی از متکلمان غرب به فارسی ترجمه شده است. محققان ما با مراجعه به این کتاب ها می بینند که مسائل جدیدی در این کتاب ها یافت می شود و از علوم جدید هم در کلام استفاده می شود بنابراین این احساس پدید آمد که این دانش با کلام سنتی متفاوت است بنابراین اسم کلام جدید روی آن گذاشتند. اما در غرب چون سیر تکامل مباحث کلامی برای متکلمان متصل بود، اصطلاح کلام قدیم و جدید را به کار نبردند. اگر قبل از رنسانس را قدیم و بعد از آن را جدید بنامیم، می توان گفت کلام جدید، همان کلام قدیم است که موضوعاتی متأثر از فلسفه و علم بعد از رنسانس به آن اضافه شد.
پژوهه: آیا روش خاصی برای استنباط مباحث اعتقادی از متون دینی وجود دارد یا همان روش مرسوم در استنباط فروع و احکام در اصول اعتقادی نیز کاربرد دارد؟
● دکتر سبحانی: چون در سوال پیش فرض گرفتید که ما در حوزه مباحث اعتقادی هم نیاز به روش استنباطی داریم و به تعبیر دیگری اساسا استنباط از متون دینی در حوزه اعتقادات، مشروع یا ضروری است، همین پیش فرض چندان مورد قبول عده ایی نیست، بعضی اعتقادشان بر این است که حوزه اعتقادات اساسا حوزه عقلانی است و متون دینی فقط به عنوان موید می توانند به حساب بیایند. و استنباط بی معناست چرا که خاص حوزه تکالیف و تعبدیات است. اعتقادات مانند تکالیف و حوزه ارزشها در اخلاق، حتما نیاز به برداشت از متون دینی دارد یعنی هر آنچه را که ما می خواهیم به دین نسبت دهیم و بگوییم که دین این را می گوید باید از طریق یک روش شناسی مقبول و مستند باشد به این معنا ما در حوزه کلام هم نیاز به یک روش استنباطی و اجتهادی داریم. ما می خواهیم بدانیم که متون وحیانی ما در مورد این موضوع چه گفته اند، برای رسیدن به این مدعا ما نیاز به روشهای تفسیر متنی داریم که از این جهت یک مشابهت کلی با حوزه فقه دارد، چرا که فقیه هم به دنبال چنین چیزی است و می خواهد مضامین متن را با روش شناسی خاص استخراج بکند. اما تفاوتهایی میان حوزه اعتقادات و فقه است و همین است که استنباط را متفاوت می کند. آن است که ما در فقه دخالت عقل را محدودتر می دانیم تا در حوزه کلام، به هر حال یک متکلم نمی تواند عقلانیت را به سویی بگذارد و استنباط کاملاً آزاد از متون دینی بکند، حتما تحت تاثیر چهارچوبهای عقلانی است. البته باید ببینیم این چهارچوبهای عقلانی چیست آیا هر آنچه که به عنوان بحث فلسفی مطرح می شود می تواند مستند این روش شناسی باشد؟ نه این طور نیست. عقلانیتی که در استنباط دخالت می کند یک عقلانیت قطعی قابل اتکا است. البته در کنار این امر اتکا به نصوص دینی روشهای عقلانی به کار می آید نتایج قطعی تاریخی به کار می آید. یعنی ما نمی توانیم از دستاوردهای قطعی دانش تاریخ خود را مستغنی بدانیم. واقعه ای که در متن مطرح می شود که آن واقعه به گونه ایی با شرایط تاریخی ارتباط پیدا می کند. روش شناسی تحربی هم نمی تواند در این جا بی دخالت باشد. از اینها که بگذریم اعتقادات ویژگی هایی دارد که ما را از آن حوزه اجتهاد فقهی جدا می کند مثلاً در اجتهاد فقهی ما چیزی مثل اصول عملیه داریم. طبعا این اصول عملیه در حوزه اجتهاد اعتقادی دخالتی ندارد، یک نکته دیگر ما در حوزه فقه با گزاره ها یا تک گزاره ها ارتباط داریم استنباط متمرکز بر روی یک گزاره هست، بدون توجه به سایر گزاره های اما اعتقاد یک نظام منسجم هماهنگ و تو در تو است، ما نمی توانیم گزاره ای استنباط کنیم بی توجه به دیگر گزاره ها، به تعبیر دیگر استنباط ما در حوزه اعتقادات یک استنباط نظام مند است و اما ماهیت این استنباط یک استنباط تفسیر متنی است و باید متکی بر روشهای عقلانی باشد.
● دکتر برنجکار: برخی از اصول استنباط در احکام در استنباط عقاید نیز به کار می آید، مانند مباحث الفاظ. (تا برخی دیگر همچون مباحث اوامر و نواهی، تقسیمات واجب) اصول عملی، در علم کلام مطرح نیست. اما علم کلام به برخی دیگر از قواعد و اصول نیازمند است که در علم اصول فقه مطرح نشده است.
پژوهه: از این که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید، متشکریم.