تأثیر سلطه جهانی غرب بر جریان جهانگردی در کشورهای اسلامی

چکیده: در دوران سلطه تمدنی که آن را به نام تمدن غرب می شناسیم، ارتباطات و رسانه‎ها نقش و کارکرد بسیار مهمی در تثبیت این سلطه جهانی دارند. آنچه در این میان شایان توجه است، استفاده از توان باورنکردنی رسانه‎های توده[۱] خلق تصاویر دستکاری شده از تمدن غربی و همچنین از ویژگی‎های تمدن ها و فرهنگ‎های مقابل آن است.

با تأکید بر مورد ایران

چکیده: در دوران سلطه تمدنی که آن را به نام تمدن غرب می شناسیم، ارتباطات و رسانهها نقش و کارکرد بسیار مهمی در تثبیت این سلطه جهانی دارند. آنچه در این میان شایان توجه است، استفاده از توان باورنکردنی رسانههای توده[1] خلق تصاویر دستکاری شده از تمدن غربی و همچنین از ویژگیهای تمدن ها و فرهنگهای مقابل آن است.

با نگاهی دقیقتر به تاریخ شکلگیری این سلطه درمی یابیم که تمدن غربی در راه تحکیم خویش، همزمان با به کارگیری رسانههای جمعی از دیگر فرایندهای ارتباطی نیز بهره جسته است. از آنجا که تاکنون مطالعات این حوزه بیشتر بر نحوه عمل رسانههای جمعی مدرن متمرکز بوده، ضروری است تا در راه شناخت دیگر فرایندهای ارتباطی مورد استفاده در استعمار نوین نیز تلاش شود. توجه به جنبه های انسانی مورد استفاده از سوی سلطه سرمایه داری غربی در ارتباطات جهانی می تواند کمک بسزایی باشد در رسیدن به شناختی کامل تر از این پیکره منسجم ارتباطی و در عین حال بازگشت به خویش و بازیابی نقاط قوت و ضعف جهان تحت سلطه در این پیکار ارتباطی.

در این مقاله، جهانگردی به عنوان یک ارتباط میان فرهنگی و میان فردی مؤثر در شکلگیری تمدنها مطرح شده و نقش آن در انتقال تمدنی، از تمدن اسلامی به تمدن کنونی غرب و سلطه آن بر کشورهای اسلامی با تأکید بر ایران بررسی شده است.

بی شک یکی از راه های مهم ایجاد برتری سرمایه داری غربی در دوران معاصر و حفظ این سلطه جهانی، استفاده از توان باورنکردنی رسانههای توده در خلق تصاویر دستکاری شده از تمدن غربی و همچنین از ویژگیهای تمدنها و فرهنگهای مقابل این تمدن است. این رسانهها با بهره مندی از آخرین دستاوردهای بشری در زمینه فناوریهای ارتباطی، هر لحظه بر سرعت، کیفیت و گستره ارتباطی خویش میافزایند و از این رهگذر، غرب را به کعبه آمال انسانهای دورافتاده از تاریخ و هویت خویش بدل میسازند.

آنچه در این روند رو به افزایش، شایان توجه می نماید، این واقعیت است که رسانه های توده هیچگاه در این راه تنها نبوده و سلطه جهانی در راه تحکیم خویش، همزمان از دیگر فرایندهای ارتباطی نیز بهره جسته است. از آنجا که تا کنون مطالعات این حوزه بیشتر بر نحوه عمل رسانه های توده مدرن متمرکز بوده است، ضروری به نظر می رسد تا حدی در راه شناخت دیگر فرایندهای ارتباطی مورد استفاده در این استعمار نوین نیز تلاش گردد. توجه به جنبه های انسانی مورد استفاده از سوی سلطه سرمایه داری غربی در ارتباطات جهانی می تواند کمک بسزایی باشد در رسیدن به شناختی کامل تر از این پیکره منسجم ارتباطی و در عین حال بازگشت به خویش و بازیابی نقاط قوت و ضعف جهان تحت سلطه در این پیکار ارتباطی.

بر خلاف تصور غالب از قدرت رسانه های توده نوین، باید اذعان کرد که “ارتباط میان فردی و شخصی” یکی از مهمترین فرایندهای ارتباطی مورد استفاده در این راه است. با وجود گوناگونی دسته بندی انواع ارتباط و تعاریف آن در یک جمعبندی می توان گفت،ارتباط میان فردی” در مقابل “ارتباط درون فردی” و “ارتباط توده”، ارتباط چهره به چهره دو نفر با هم، یا یک نفر با گروهی محدود است، مانند آنچه در کلاس درس یا سالن نمایش اتفاق می افتد. (BITTNER,1989, pp. 8-11) ارتباط شخصی نیز در معنایی نزدیک به همین تعریف، در مقابل “ارتباط غیرمستقیم و غیرشخصی” است و “ارتباط جمعی یا توده، نیز ارتباطی است که بدون واسطه میان شخص پیام دهنده و شخص گیرنده پیام ایجاد می شود. در این نوع ارتباط، مخاطب می تواند یک فرد باشد یا مانند جلسات سخنرانی، گیرندگان پیام متعدد باشند.(معتمدنژاد، 1371، صص66-61)

از سوی دیگر با توجه به جهانی بودن موضوع مورد مطالعه، تأکید بر فراگرد “ارتباط میان فرهنگی” در ارتباط میان فردی ضروری به نظر می رسد. اهمیت این نکته از آنجا ناشی میشود که با توجه به چهره به چهره بودن این نوع ارتباط، بروز هر گونه اختلال یا در اصطلاح رایج آن، پارازیت در آن می تواند به قطع کلی فراگرد ارتباطی منجر شود یا حتی در برخی موارد پیامدهای زیانبارتری به همراه داشته باشد. در مقابل، باز با توجه به رو در رو بودن ارتباط و امکان استفاده از پس فرست، در نظر گرفتن معانی و ویژگیهای فرهنگی طرف مقابل ارتباط، میتواند روند آن را تا حد قابل توجهی تسهیل کند و این فراگرد را به کمال بیشتر رهنمون شود.

به هر حال ارتباط میان فرهنگی را این گونه تعریف کردهاند: “ارتباط میان مردمانی که ادراکات فرهنگی و نظام نمادهایشان به اندازهای گوناگون است که می تواند در روند ارتباط، ایجاد اختلال نماید.” (SOMOVAR,1995, p.58) این ارتباط از زمانی که انسانها با پیشینهها و فرهنگهای گوناگون به تماس با یکدیگر پرداختند، سایه خود را بر سر آنان گستراند. در آغاز، ارتباط میان فرهنگها در قالب جنگها و لشکرکشیها، مأموریت های تبلیغی مروجان ادیان گوناگون، سفرهای تجاری بازرگانان ماجراجو و تلاش های به ویژه استعماری برای کشف سرزمینهای دیگر صورت میپذیرفت.

امروزه با ظهورفناوریهای جدید در زمینه نظامهای ارتباطی و حمل و نقل، جهانی شدن اقتصاد، توسعه تولید صنعتی و همچنین افزایش جمعیت و جهانی شدن مسائل آن، گستره این نوع ارتباط به افراد و زمینههای دیگری نیز کشیده شده است. برخی از این افراد و زمینهها عبارتند از: پژوهشگران، دانشجویان غیر بومی، دیپلماتها و نمایندگان دیگر کشورها، کارمندان سازمانها و شرکتهای بینالمللی، کارگران، هنرمندان، مهاجران و پناهندگان سیاسی، مستشاران نظامی، شرکت کنندگان در مسابقههای بینالمللی، اقلیتهای قومی درون یک کشور، شرکت کنندگان در برنامههای سازمان داده شده مانند اردوها و سربازخانهها و سرانجام، “جهانگردان” که موضوع این نوشتارند.

صنعت جهانگردی” در هزاره سوم میلادی به عنوان یکی از سه صنعت درآمدزا و مهم جهان در کنار صنایع نفت و خودروسازی مورد توجه دولتها قرار گرفته و پیش بینی میشود که در سالهای نخست قرن حاضر از این لحاظ به مقام نخست برسد. در گسترش این پدیده، علاوه بر عوامل پیش گفته، عوامل ویژهای نیز مانند ازدیاد اوقات فراغت که از آن به نام “تمدن فراغت” یاد میشود و سهولت کسب درآمد بیش از نیازهای زندگی روزمره دخالت داشته است.

مطالعه جهانگردی در جهان نشان می دهد که بیشترین حجم تبادل جهانگرد” میان کشورهای شمال و جنوب و به ویژه از کشورهای شمال به جنوب است. حجم جهانگردی میان کشورهای شمال و همچنین در مرحله بعد میان کشورهای جنوب بسیار کمتر از حجم دو جریان یاد شده است.” (MOWLANA, 1997, p.142) این نکته میتواند تأییدی باشد بر نظریه جریان یک سویه اطلاعات از کشورهای استعمارگر به کشورهای پیشتر مستعمره آنان و جریان از مرکز به حاشیه، که نتیجهای جز سلطه فرهنگی و به عبارت دیگر “غربزدگی” به دنبال ندارد.

با تصویری که از جهانگردی در کشورهای غربی ساخته میشود، سطح زندگی آنان در نگاه کشورهای میزبان بسیار پیشرفتهجلوه میکند و این گونه کشورها نیز به نوبه خود تلاش میکنند تا هنگام مسافرت اربابان! به کشورشان، با وجود فقر و اختلاف طبقاتی موجود در کشور، آن سطح را در واقعیت نیز حفظ کنند و زندگیای مشابه زندگی تصویر شده جهانگردان در سرزمین خود برای ایشان فراهم آورند. این مسأله در صورت نبود مدیریت توانا، به نوبه خود منجر به افزایش واردات کالاها و تخصصهای مختلف از کشورهای جهانگردفرست میشود که علاوه بر سرازیر شدن بیشتر سود به دست آمده از این صنعت به همان کشورها، خود کمکی است شایان توجه به ایجاد و حفظ تصویر برتری غرب و در نهایت غرب زدگی و تشدید قدرت امپریالیزم فرهنگی.

تا آنجا که به موضوع این نوشتار مربوط میشود، در مورد گسترش خارقالعاده فناوریهای جدید در زمینه نظامهای ارتباطی، نکتهای کوتاه اما مهم شایان توجه مینماید. با اختراع پیدرپی رسانههای توده، چنین به نظر میرسید که تولد هر رسانه با توجه به ویژگیهای جدیدی که به همراه میآورد، افول رسانههای پیش از خود را به دنبال داشته باشد. به عنوان مثال با پیوستن تلویزیون به جمع رسانههای توده آن عصر، تصور میشد که دوران رادیو و سینما به پایان رسیده باشد. برتری تلویزیون نسبت به رادیو در برخورداری از تصویر و حرکت و نسبت به سینما در امکان استفاده از آن در منزل، تنوع برنامهها و مقید نبودن به زمانی خاص بود. اما چنین اتفاقی نیفتاد. سبب این بود که هر رسانه با برخورداری از ویژگیهای خاص خود، مناسب شرایط مکانی، زمانی و محتوایی ویژهای است و با ظهور رسانههای جدید نه تنها اعتبار و موقعیت خود را از دست نمی دهد که بسا استفاده از یک رسانه تشویقی باشد بر استفاده تکمیلی از رسانهای دیگر.

آن چه در مورد جهانگردی نیز اتفاق افتاد، از همین قاعده پیروی کرد. نخست تصور میشد که با آمدن جهان به خانهها از راه رسانههایی مانند تلویزیون، اشتیاق مردم برای دیدن شگفتیهای جهان به ویژه با توجه به هزینه بالای آن، تا حد زیادی فروکش کند. اما آشنایی اجمالی مردم با دیدنیهای جهان از طریق گسترش رسانههای توده ممکن شده، تشویقی شد تا مردم جهان به دیدن جاذبههای جهان از نزدیک بپردازند و در عین حال راهنمای مناسبی شد برای کسانی که از دیرباز به جهانگردی علاقهمند بودند.

در مورد نقش ارتباطی جهانگردی در جهان معاصر می توان گفت اگر چه معجزه قرن حاضر را به حضور و حاکمیت رسانههای توده جدید نسبت دادهاند، اما با یک نگاه دقیق و منصفانه، برتری ارتباطی میان فرهنگی و میان فردی مانند جهانگردی بر رسانههای جدید توده از لحاظ توان و ارزش ارتباطی به ویژه آنجا که بستر و گفتمان حاکم بر ارتباط، رنگ و بویی فرهنگی دارد، کاملاً قابل تشخیص است.

در این نوع ارتباط به جای رسانههای بیجان، با انسان به عنوان رسانهای بسیار پیچیده و کارآمد همراه با تمام امکانات ارتباطی ویژه آن مواجهیم. در جهانگردی برخلاف دیگر انواع ارتباط، نه تنها پیام که تمام نظام ارتباطی با همه ویژگیهای انسانی و فرهنگی آن جابهجا می شود. مجادله اهمیت بیشتر پیام یا ابزار که یکی از مجادلات بنیادی دانش ارتباطات است، در جهانگردی معنی ندارد. چه به اهمیت پیام و محتوا معتقد باشیم و چه به اهمیت ابزار و کانال، در اینجا، هم پیام و هم کانال، انسان است. در ارتباط میان فرهنگی که از راه جهانگردی به وقوع میپیوندد، انسان مرکز ارتباط است و در عین حال میتواند بقیه نظامهای ارتباطی از قبیل کتاب را نیز با خود همراه کرده و مجموعه آن ارتباط را تکامل بیشتری بخشد.

از سویی دیگر، این نوع ارتباط، یک ارتباط چهره به چهره با تمامی محسنات و مزایای ویژه آن است. در این نوع از ارتباط، پس فرست به شکلی بسیار کاملتر و در عین حال با سرعتی بسیار بیشتر به ارتباطگر میرسد. این مسأله یکی از مشکلات بزرگ رسانههای توده است که در مواجهه با آن، سازمانهای این رسانهها تلاش میکنند تا از طریق ایجاد واحد روابط عمومی و یا با استفاده از ابزارهای ارتباطی مکمل مانند تلفن یا پست تا حدی بر این مشکل فائق آیند. البته ارزش این نوع از پس فرستبه سبب ناقص بودن و همزمان نبودنش با فراگرد ارتباط، هیچ گاه قابل مقایسه با پس فرستی نیست که در ارتباط چهره به چهره رخ میدهد. ارتباط بدون برخورداری از پس فرست، تبدیل به یک ارتباط یک سویه میشود که به سختی میتوان بر آن نام ارتباط نهاد. در ارتباطی که رو در رو صورت میگیرد و هر دو طرف با تمام حواس، وجود یکدیگر را درک میکنند، ارتباطی کامل رخ میدهد که نسبت به دیگر انواع ارتباط، بسیار عمیقتر و بادوامتر است.

از منظری دیگر آنچه ارتباط توده را نسبت به دیگر انواع ارتباطات برتری میبخشد و به آن ویژگی متمایزی میدهد، همانا تحت پوشش ارتباطی قراردادن تعداد زیادی از مخاطبان در یک زمان است. برای “توده” ویژگیهایی از قبیل پراکنده بودن، ناشناخته بودن، برخورداری از ویژگیهای متفاوت و زیاد بودن تعداد آنان ذکر شده است. برای تحقق ارتباط توده نیز علاوه بر شرط برخورداری از مخاطبینی از نوع توده شرایط دیگری نیز در نوشتههای مختلف آمده است. این شرایط عبارتند از: نیاز به واسطه (رسانه) در ایجاد ارتباط، تأخیر در بازخورد، محدود شدن تعداد حواس و نیاز به افراد متخصص، سازمانها و نهادهای اجتماعی. همان گونه که میبینیم به جز ویژگی زیاد بودن تعداد مخاطبان در ارتباط توده، دیگر ویژگیهای یاد شده برای این نوع ارتباط، ویژگیهایی منفی است که به دلیل افزودن بر گستره ارتباط، به ناچار به آن تن میدهیم.

اما در ارتباطی مانند جهانگردی، میتوان از مزایای مثبت ارتباط میان فردی و جنبههای مثبت ارتباط توده بهره جست. در جریان بینالمللی جهانگردی، ارتباط، رو در رو و بدون واسطه با استفاده از تمامی حواس انسانی صورت میپذیرد. همچنین این ارتباط یک ارتباط دوسویه است که در آن امکان ارسال و دریافت پس فرست با سرعتی بسیار زیاد وجود دارد و برای تحقق آن در بیشتر موارد نیازی به افراد، سازمانها و نهادهای اجتماعی به شکلی که در رسانههای جدید وجود دارد، نیست. از سویی دیگر با توجه به حجم گسترده این صنعت در سطح بینالمللی که آن را در ردیف سه صنعت نخست جهان قرار داده است، نمیتوان ادعا کرد که در تحت پوشش قرار دادن افراد مختلف و بسیار در یک زمان، در رتبهای پس از رسانههای توده جدید قرار دارد.

و سرانجام این نکته که در ارتباط میان فرهنگی و میان فردی به سبب رو در رو بودن آن، امکان استفاده از “ارتباط غیر کلامی” به شکل گستردهای وجود دارد. ارتباط غیر کلامی عبارت است از: “تمامی محرکهای غیر کلامی در یک ارتباط که به وسیله منبع و استفاده او از محیط شکل میگیرد و ارزش بالقوه پیام بودن را برای منبع یا گیرنده دارد.” (SOMOVAR,1995, p.182) برخی از ویژگیهای این نوع ارتباط آن را از ارتباط کلامی متمایز میکند و به آن برجستگی خاصی میدهد. این ویژگیها را می توان چنین برشمرد:

* بسیاری از اعمال غیر کلامی مانند واکنش بدن در مقابل ترس، تحت فرمان نیروهای زیستی هستند و نمی توان به سادگی آن را پنهان کرد.

* انسان در طول زندگی و در دوران رشد، ارتباط غیر کلامی را به مراتب زودتر از ارتباط کلامی میآموزد و برای برقراری ارتباط از آن بهره میبرد. از همین رو توانایی انسانها نیز در آن بیشتر است.

* ارتباط غیر کلامی نسبت به ارتباط کلامی بسیار احساسی تر و عاطفیتر بوده و دارای تأثیر بیشتری است.

* با توجه به نمادهای مورد استفاده در هر دو نوع ارتباط، میتوان چنین نتیجه گرفت که ارتباط غیر کلامی به مراتب جهانیتر از ارتباط کلامی است.

این ارتباط معمولاً در قالبهایی مانند استفاده از حرکات بدن، نوع لباس، تعابیر چهره، تماس از راه چشم، لمس، بو، استفاده از فضا و تعریف فاصله، نوع نگاه به زمان و چگونگی به کار بردن سکوت شکل میگیرد. از آنجا که انسانها در جریان برقراری ارتباطهای روزانه، به طور ناخودآگاه از ارتباط غیرکلامی به مراتب بیش از نوع کلامی آن استفاده میکنند، خود دلیلی بر کاملتر و کارآمدتر بودن ارتباط از راه جهانگردی نسبت به ارتباط از راه رسانههای توده است.

با توجه به همین ویژگیها است که در طول تاریخ تمدنهای بشری و بسیار پیش از ظهور رسانه های توده و بین المللی در عصر سلطه ارتباطی غرب، جهانگردی به عنوان یک ارتباط میان فردی و میان فرهنگی در جهان بشریت وجود داشته و منشأ آثار بسیاری در شکل گیری و گسترش تمدنها بوده است. گویاترین مثال این نقش انکار ناشدنی، تأثیر جهانگردی بر اشتیاق بی پایان مسلمانان برای شناخت جهان و فرهنگهای مختلف آن و تأثیر جهانگردی آنان در شکوفایی و گسترش تمدن اسلامی در بخش بزرگی از جهان آن روزگار است که یکی از درخشان ترین دوره های زندگی بشر را تشکیل می دهد.

تمدن اسلامی که طولانی ترین تمدن بشری است، برخلاف تمدنهای پیش از خود و تمدن معاصر غربی که پس از آن رواج یافت، معجزه ای بود نه محصور در یک منطقه و محدود به یک نژاد، بلکه به شکلی منحصر به فرد، تمدنی بود بر پایه اندیشه، اعتقاد و دین. مرکز این تمدن نه عراق بود و نه شام. مرکز آن قرآن بود و روح اسلامی، که در سراسر آن جوشش و جریان داشت. در دل این تمدن، مفهومی به نام “امت اسلامی” تا حد زیادی فرصت بروز و ظهور یافته بود. این مفهوم به این معنا بود که همه مسلمانانی که در این گستره جغرافیایی و زیر پرچم این دین مبین قرار میگرفتند، فارغ از نژاد و قبیله و رنگ و زبان، همه عضو یک خانواده به شمار میرفتند و با قدم نهادن در هر جایی از این سرزمین، خود را در وطن و دیار خویش مییافتند.

در این راهها، نهادها و تعالیم درخشان اسلام تسهیلات بیشماری برای تحقق این مهم به وجود میآورد. درهای مساجد به عنوان مأمن و مرکز گردهمایی مسلمانان همه جا به روی مسافران گشوده بود و در راه ماندگان با برخورداری از عنوان “ابن سبیل” هیچ گاه در سفر احساس درماندگی نمیکردند. توسعه این منطق و تبدیل شدن آن به یکی از ارزشهای فرهنگی حاکم، سبب تحرک شگرف مسلمانان در دل سرزمینهای اسلامی شد تا آنجا که در پرتو این تمدن “در مصر یک خراسانی حکومت میکرد و در هند یک ترک. غزالی در بغداد در رد فلسفه کتاب مینوشت و ابن رشد در اندلس به آن جواب میداد...یک شیخ ترمذی یا بلخی در قونیه و دمشق مورد تکریم و احترام عامه میشد و یک سیاح اندلسی در دیار هند عنوان قاضی مییافت. همه جا، در مسجد، در مدرسه، در خانقاه، در بیمارستان از هر قوم مسلمان نشانی بود و یادگاری، اما بین مسلمانان نه اختلاف جنسیت مطرح بود، نه اختلاف تابعیت. همه جا دین بود و یک فرهنگ: فرهنگ اسلامی که فی المثل زبانش عربی بود، فکرش ایرانی، خیالش هندی بود و بازویش ترکی، اما دل و جانش اسلامی بود و انسانی.” (زرین کوب، 1362، صص31-30)

آنچه در آفرینش این حماسه بیش از همه نقش داشت، بی شک قرآن بود. این کتاب آسمانی به عنوان قانون اساسی این تمدن به شمار میرفت و روح این کتاب در همه ارکان آن ساری و جاری بود، و البته زبان این کتاب آسمانی یعنی عربی بر بیشتر مراودات و ارتباطات میان مسلمانان، به ویژه آنجا که سخن از دین، اندیشه، فرهنگ و دانش بود سایه میافکند. اگر ایرانیان را یکی از اقوامی بدانیم که در خلق این معجزه بیشترین سهم را داشتهاند، با نگاهی گذرا برآنچه به دست ما رسیده، به سادگی میتوان حاکمیت زبان عربی را بر ادبیات این تمدن به عنوان زبان دانش روز دریافت. بیشک همین کتاب واحد و زبان واحد بود که هویتی واحد را برای همه مسلمانان به ارمغان می آورد و این نشاط و تحرک بینظیر را موجب شده بود.

البته مسلمانان برای سیر در زمین به این حد نیز بسنده نکردند و برای برآوردن نیازهای سیاسی، نظامی و تجاری خود در سطح جهان و مهمتر از همه تبلیغ دین که بر عهده یکایک آنان گذاشته شده بود، پا را از سرزمینهای اسلامی نیز فراتر گذاشتند و همین امر سبب گسترش روزافزون و معجزهآسای اسلام در سراسر جهان آن روز شد. به طور کلی دلایل اشتیاق مسلمانان به جهانگردی و شناخت جهان در عصر کمبود امکانات ارتباطی و حمل و نقل که منشأ گسترش معجزهآسای علم جغرافیا نیز شد، در سه دسته کلی جای میگیرد:

وجود برخی اوامر قرآنی و دینی که مسلمانان را تشویق به سیر در زمین میکرد و معمولاً با عبارت “سیروا فی الارض فانظروا” آغاز میشود.

اشاره قرآن و برخی روایات به پدیدهها و اسرار مسائل جغرافیایی مانند:

مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبقیان (الرحمن، 22و 21)

- حتی بلغ مجمعالبحرین (الکهف، 60)

- و الجبال اوتادا (النبأ، 7)

- وجعلنا فی الارض رواسی ان تمیدبهم (الانبیاء، 31)

- و جعلنا السماء سقفا محفوظا (الانبیاء، 32)

- ان السموات و الارض کانتا رتقا ففتقناهما (الانبیاء، 30)

- سبع سموات و من الارض مثلهن (الطلاق، 12)

- و تری الشمس اذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین و اذا غربت تقرضهم ذات الشمال و هم فی فجوه منه (الکهف، 17)

اشاره قرآن به این مسائل همراه با تشویق به علم دوستی و کنجکاوی علمی سبب مسافرت مسلمانان به اقطار مختلف عالم برای کشف آن چه در قرآن و روایات آمده بود، شد. کنجکاوی علمی تا بدان حد پیش رفت که دولتهای اسلامی سرمایه و نیروهای خاصی را به این گونه سفرهای اکتشافی اختصاص دادند. سفر هیأت هایی به سرپرستی ”محمد بن موسی خوارزمی“ به بیزانس برای یافتن غار اصحاب کهف و ”سلام ترجمان“ به منطقه خزر برای پیدا کردن سد ذوالقرنین به دستور ”الواثق بالله“ در سالهای 222 تا 227 هجری نمونههایی از این تلاشها است.

نیاز مسمانان به شناخت عالم که برخی از دلایل این نیاز را میتوان چنین برشمرد:

- انجام اوامر شرعی: با توجه به نیاز مردم به شناخت راههای منتهی به مکه برای انجام مناسک حج، بسیاری از کتابهای جغرافی مسلمین از باب تبرک از مکه شروع به تشریح اقالیم نمودهاند. همچنین دستیابی به جهت قبله برای برگزاری نماز و سایر احکام که متوقف بر دانستن آن است، از دیگر نمونههای دلایل توجه مسلمانان به جهت یابی و شناخت جهان در اعمال روزمره خود بود.

- تبلیغ دین: گسترش محدوده اسلام و افزایش شمار مسلمانان، دسترسی به علوم دینی را کاهش داد و نیاز مبرم به مبلغان دینی را مطرح ساخت. لازمه اعزام این گروهها شناخت درست جهان بود و به دنبال آن، این گروهها نیز با دست پر از اطلاعات مربوط به سرزمینها و فرهنگهای دیگر بازمیگشتند که خود تشویق دیگری بود به سیر و سفر مسلمین. سفر هیأت تبلیغی ”المقتدر بالله“ خلیفه عباسی، به تقاضای پادشاه اسلاوها به سرپرستی ”احمدبن فضلان“ در حدود سال 309 هجری قمری یکی از نمونههای مهم این امر است.

- نیازهای سیاسی و نظامی: به دنبال گسترش عالم اسلامی و بروز ضعف در قدرت مرکزی، دولت مرکزی از یک سو برای نظارت بیشتر بر مناطق تحت سلطه و از سوی دیگر قدرتهای محلی برای کسب قدرت بیشتر و سلطه بر مناطق گستردهتر، نیازمند شناخت شهرها و راهها شدند.

- نیازهای تجاری: با گسترش سرزمینهای اسلامی و افزایش سفرهای مسلمانان در پناه امنیت به وجود آمده، کار تجارت رونقی چشمگیر یافت و یکی از لوازم این گونه سفرهای تجاری، شناخت بازارهای مصرف و تولیدکنندگان و راههای منتهی به آن بود.

به هر حال این دین مبین گاه از طریق سیاحان، گاه به وسیله دانشمندان و مبلغان رسمی دین، گاه با حضور نظامیان مسلمان در میان دیگر مردم جهان و گاه حتی از راه بازرگانان و مهاجران برای جهانیان به سوغات برده شد و این گونه بود که مفهوم امت اسلامی در پهنه گستردهای از گیتی به بار نشست.

اما پس از چندی، متأسفانه با بروز سستی در پیکره این تمدن بزرگ و رو به نابودی گذاشتن آن، رابطه میان ملل مسلمان نیز رو به کاهش و سردی گذاشت. با گسترش استعمار و اعمال مرزبندی قراردادی در سراسر قلمرو پیشین حکومت اسلامی،کشور-ملتها“ به وجود آمدند و از آن هویت واحد اسلامی که در پرتو قرآن شکل گرفته بود، جز نامی باقی نماند. با شروع دوره استعمار نو، زبان اربابان جدید جهان، یعنی زبان های انگلیسی و فرانسه حتی در خود کشورهای عربی جایگزین زبان عربی شد، تا آنجا که امروزه تنها 21% جمعیت مسلمان به زبان عربی گفتگو میکنند که ساکنان 18 کشور را تشکیل میدهند. این در حالی است که 1/15% ملل مسلمان به یکی از دو زبان فرانسه و یا انگلیسی و 5/1% نیز به یکی دیگر از زبانهای اروپایی تکلم میکنند. 2/14% هم علاوه بر زبان خاص خود، به یکی از زبانهای اروپایی نیز صحبت میکنند. (محسنیان راد، 1376، ص 15) زبانهای رایج در کشورهای اسلامی در جدول زیر آمده است:

جدول 1 زبانهای رایج در کشورهای اسلامی

به نقل از: محسنیان راد، 1376، ص 116

گسترش روز افزون زبانهای اروپایی در میان ملل اسلامی، رهآوردی بس تلختر از استعمار گذشته برای آنان داشت. آشنایی با زبانهای اروپایی در کنار توسعه خارقالعاده رسانههای گوناگون توده در سراسر جهان، مسلمانان را شیفته تصویر ایجاد شده به وسیله این رسانهها از تمدن غربی ساخت و روحی از ناامیدی، وازدگی و احساس حقارت از گذشته خویش در کالبد نیمه جان آنان دمید. این فرایند به نوبه خود و با گذشت زمان به پدیدهای منجر شد که در سطح جهانی آن به نام ”آمریکایی شدن فرهنگ“ می شناسند. پدیدهای که امروزه حتی کشورهای اروپایی نیز در دفاع از هویت خود به مقابله با آن برخاستهاند. به هر حال، حاصل این شیفتگی در برابر فرهنگ بیگانه در دوران حکومت فناوریهای نوین، چیزی نبود جز کاهش بیش از پیش ارتباط میان کشورهای اسلامی و از بین رفتن آن همه عزت و شوکت که در پناه هویت واحد اسلامی و در قالب مفهوم امت اسلامی شکل گرفته بود.

بی شک رمز این همه تحول و جایگزین شدن تمدن غربی به جای تمدن اسلامی، پیش از هر چیز دیگر در افزایش حضور غربیان در دیگر کشورها و از جمله کشورهای اسلامی به نام جهانگردی و نفوذ آنان در دستگاه حاکمه دولتهای اسلامی نهفته است. به بیان دیگر، جهانگردی که تا آن زمان وسیلهای بود برای هر چه شکوفاتر کردن تمدن اسلامی، از آن پس به عنوان ابزاری نیرومند، موجب انتقال پایگاه تمدن در حیات بشر شد. نگاهی به وضعیت کنونی جهانگردی در جهان، به خوبی بیانگر ضعف شدید کشورهای اسلامی از یک سو و مشارکت فوقالعاده کشورهای پیشرفته غربی در این ارتباط تمدنساز میان فرهنگی از سوی دیگر است.

بر اساس آمار ”سازمان جهانگردی جهانی“ (World Tourism Organization) تعداد کل جهانگردان دنیا در سال 1997 حدود 613 میلیون نفر بوده است. این حجم تحرک در سطح جهان درآمدی برابر حدود 444 میلیارد دلار برای کشورهای درگیر در این جریان به ارمغان آورده است. از این میان تعداد کل جهانگردان وارد شده به کشورهای اسلامی حدود 48 میلیون نفر (حدود 8% جهانگردان کل دنیا) برآورد شده که از این راه درآمدی برابر حدود 31 میلیارد دلار (تقریباً 7% از درآمد جهانی این پدیده) به جهان اسلام تعلق گرفته است. همچنین در این سال تعداد جهانگردان مسلمان حدود 20 میلیون نفر بوده است که نسبتی برابر 3/3% کل جهانگردان دنیا را تشکیل میدهد. (عبدالرحیمی، 1377، صص 4-3)

در یک نگاه جزئیتر، جایگاه کشورهای اسلامی در میان 40 کشور نخست جهان در این امر بسیار ضعیف مینماید. ”سازمان جهانگردی جهانی“ در گزارش ”گرایشهای بازار جهانگردی“ آمار 40 کشور نخست جهان را از جنبههای سه گانه تعداد جهانگردان وارد شده به آنها، درآمد از راه جهانگردی و میزان هزینههای جهانگردی در جداول زیر آورده است:

جدول 2 آمار 40 مقصد نخست جهانگردان در جهان –1997

جدول 4 آمار 40 کشور نخست جهان از لحاظ هزینه جهانگردی 1996

همان گونه که از ظاهر این جداول نمایان است، میزان حضور کشورهای اسلامی که برای وضوح بیشتر در جدول با خط درشت نوشته شدهاند در این فعالیت بسیار ناچیز است. در جدول نخست تنها نام 7 کشور اسلامی از رده نوزدهم تا رده سی و هشتم جدول به عنوان مقصدهای نخست جهانگردان در جهان به چشم میخورد. همچنین در تقسیم بخش بزرگی از درآمدهای حاصل از جهانگردی میان 40 کشور جهان، تنها 4 کشور اسلامی در ردههای شانزدهم و بیست و ششم راه یافتهاند. از لحاظ میزان هزینه در بخش جهانگردی نیز تنها 5 کشور اسلامی در ردههای بیست و هشتم تا سی و نهم جدول جای گرفته اند.

در درون کشورهای اسلامی به نظر میرسد وضعیت از این ناگوارتر باشد. در جدول 5، آمار مربوط به جهانگردی در کشورهای اسلامی به تفکیک تعداد ورودی، تعداد خروجی و در نهایت درآمد حاصل از آن آمده است:

همان گونه که می بینیم، فاصله میان چند کشور انگشت شمار اسلامی با بقیه کشورها بسیار بیش از آن است که بتوان ورود این چند کشور را در ردیف 40 کشور نخست جهان در امر جهانگردی نشانگر حضور حتی کمرنگ مسلمانان در آن دانست. در مقابل، همان گونه که پیش از این آمد و از جداول یاد شده نیز نمایان است، بخش عمده این فعالیت مهم بینالمللی به کشورهای پیشرفته غربی اختصاص یافته است.

در اینجا به نظر می رسد مطالعه تاریخی روند نفوذ غرب در کشورهای اسلامی به بهانه جهانگردی بتواند تا حدودی اسرار این تحول را به ما نشان دهد، اما از آنجا که در این نوشتار امکان بررسی تاریخی این روند در همه کشورهای اسلامی وجود ندارد، در ادامه به مطالعه تاریخ تحول جهانگردی در ایران به عنوان یک نمونه مهم و مورد ابتلا، به ویژه در بخش جهانگردپذیری در طول دوران تمدن اسلامی و پس از آن خواهیم پرداخت و از این رهگذر تلاش خواهیم کرد. تا میزان حضور و نفوذ غربیان را در این کشور و به دنبال آن نقش این حضور را در تحول فرهنگ این سرزمین بررسی نماییم.

همان گونه که آمد، در دوران شکوفایی تمدن بزرگ اسلامی، جهانگردی از اهمیت و رونق بسیاری نزد مسلمانان برخوردار شد. در میان جهانگردان آن دوره، سیاحان و محققان ایرانی از مقام و اعتبار والایی برخوردار بودند. ”ابن خردادبه“ نخستین پژوهشگری است که در قرن سوم هجری اطلاعاتی در مورد صحرای میان بم و نصرتآباد در دسترس قرار داده است. ”ابن رسته“ در سال 310 هجری نگارش کتابی به نام ”الاعلاق النفسیه“ را که درنوع خود دائره المعارفی بزرگ به شمار میرفت، آغاز نمود. این کتاب مشتمل بر هفت مجلد بوده است که اینک مجلد هفتم آن بر جای مانده است. این مجلد درباره جغرافیای ایران، عربستان، یمن، آفریقای شمالی، اسپانیا، آسیای صغیر، روسیه، ترکستان و هند است و غالبا اطلاعاتی را درباره حدود شهرها و خصوصیات مردم هر ناحیه و احیاناً سابقه تاریخی آن به دست میدهد. ”استخری“ در سال 303 هجری روی به سیاحت نهاد و نخستین جغرافی نویس ایرانی است که کتاب خود را بر اساس مشاهدات شخصی نگاشت. وی ممالک اسلامی را به نوزده منطقه تقسیم نموده و ویژگیهای جغرافیایی، سوابق تاریخی و مسافات بلاد هر منطقه را شرح داده است. او ایران را از جنوب به شمال و از مشرق به مغرب سیاحت کرده و به ویژه موطن خود ایالت فارس را جزء به جزء شرح داده است.

ناصر خسرو قبادیانی“ شاعر بلندپایه ایران نیز در شمار جهانگردان صاحب نام دوران پس از اسلام است که جهانگردی طولانی خود را در روز پنجشنبه ششم جمادیالآخر سال 437 هجری برابر با نیمه دوم دی ماه 414 یزدگردی به نیت سفر قبله، از مرو آغاز نمود. وی در مورد انگیزه دینی خود از این سفر چنین میگوید: «پس از آنجا به جوزجانان شدم و قرب یک ماه ببودم و شراب پیوسته خوردمی، پیغمبر (صلی ا...علیه و آله و سلم) می فرماید ”قولوا الحق و لو علی انفسکم”. شبی در خواب دیدم که یکی مرا گفت: چندان خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند، اگر به هوش باشی بهتر. من جواب گفتم که حکما جز این چیزی نتوانستند ساخت که اندوه دنیا کم کند. جواب داد که بیخودی و بیهوشی، راحتی نباشد. حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهوشی رهنمون باشد، بلکه چیزی باید طلبید که خرد و هوش را به افزاید. گفتم که من این را ازکجا آرم. گفت جوینده یابنده باشد و پس سوی قبله اشارت کرد و دیگر سخن نگفت. چون از خواب بیدار شدم آن حال تمام بر یادم بود، بر من کار کرد و با خود گفتم که از خواب دوشین بیدار شدم باید که از خواب چهل ساله نیز بیدار گردم.» (حسینی، 1377، ص124) وی سرانجام روز بیست و ششم جمادیالآخر سال 444 هجری برابر با 28 آبان ماه 421 یزگردی پس از هفت سال سیاحت و مطالعه و پیمودن بیش از 13000 کیلومتر راه و روبرو شدن با دیدنیها و مصائب بسیار مسافرت خود را پایان داد.

از سویی دیگر ایران همواره به عنوان یکی از مقاصد مهم جهانگردان غیر ایرانی در این دوره مطرح بوده و با برخورداری از آثار تمدنهای کهن، امکانات در خور توجه، آب و هوای دل انگیز و مردمی میهمان نواز، سبب برانگیختن حس کنجکاوی جهانگردان مسلمان برای دیدار از این سرزمین شده است. ”ابودلف“ از جهانگردان اوایل قرن چهارم هجری است که به روزگار فرمانروایی سامانیان به ایران آمده و مشاهدات خود را در سفرنامهای به رشته تحریر درآورده است. هر چند ابودلف گاه در گزارشهای خود به لغزشهایی دچار آمده و جا به جا خیالبافیهایش را نیز ثبت کرده است، اما پس از او، جهانگردان از اطلاعاتی که وی جمعآوری کرده بود، استفاده کردند.

مقدسی“ نیز از جهانگردان مشهور قرن چهارم هجری است که از کشور ما دیدن کرده و در کتاب خود مطالب جامع و با ارزشی درباره ایران آن روز به رشته تحریر درآورده است. وی در بیان مشکلات سفر خود که اقدام به آن در آن دوره همتی چون کوه را میطلبید، چنین آورده است: ”از همه آنچه مسافران بدان بر می خورند، برخوردم. خود را فقیه و ادیب و عابد و زاهد نمودم. نیز فقه و ادب تدریس کردم. خطبهها بر بالای منبرها خواندم، بر بالای گلدستهها اذان گفتم، در مسجدها بارها پیش نماز شدم، در مجالس سخنرانی سخنها گفتم. با صوفیان حلیمها و آشها و با خانقاهیان تریدها و کاچیها خوردم. از فاصله ده فرسنگی میان کاروان جدا شدم و به سوی شهر رفتم تا آن شهر را ببینم و درباره آن پژوهش کنم. چه شبها که از مسجد بیرونم راندند، در بیابانها گم شدم و سرگردان ماندم، بیابانها پیمودم. زمانی مالک بردهها گشتم، روزگاری زنبیل بر سر نهادم و کارگری کردم. بارها نزدیک شد که غرق شوم. به تهمت جاسوسی دستگیر و زندانی شدم، داغ بدعت بر پیشانیم زدند...“ (حسینی، 1377، ص 134)

همچنین در همین روزگار ”ابن حوقل“ که از مشهورترین جهانگردان قرن چهارم هجری به شمار میرود، ایران را از هر سو زیر پا گذاشته و در تمام نقاط مهم آن مدتی طولانی توقف کرده است. این سیاح جا به جا ضمن ذکر فاصله میان شهرها، توصیف جالبی از آنها به دست داده و از تأسیسات اقامتی مسافران نیز در آن قرن سخن گفته است. به طوری که از نوشتههای او استفاده میشود، در قرن چهارم هجری رباطهای متعددی در سراسر ایران در اختیار مسافران و جهانگردان قرار داشته است. ”در آن دوران به سبب کثرت رباطهایی که به همت ابوالحسن محمد بن ماه در نواحی شرقی ایران ساخته شده بود، رباطهای ایران را بیشتر به نام ”رباطماهی“ میخواندند. همان گونه که چند قرن بعد، کاروانسراهای ایران را ”شاه عباسی“ خواندهاند و هنوز هم می خوانند. “ (نوربخش، 1370، ص 69)

ابن حوقل گزارش جالبی نیز از خصلتنیکوی مهمان نوازی شرقی به ثبت رسانده است: ”اما بخشش مردم ماوراءالنهر چنان جالب است که گویی همه افراد یک خانهاند و کسی که به خانه دیگری وارد شود گویی به خانه خود درمی آید. بسیار مهمان نوازند و از مهمانی که شبانه بدانان وارد شود ناخرسند نیستند، بلکه از وی پذیرایی می کنند، بی آنکه وی را بشناسند یا توقع پاداش داشته باشند. در ماوراءالنهر هر مالک و توانگری کوشش می کند که قصر بزرگی بسازد و مهمانسرایی بزرگ نیز ترتیب دهد. آنگاه تمام روز را در اندیشه تأمین نیازمندی های مهمان به سر می برد و با شوق فراوان از مهمان پذیرایی می کند، و هنگامی که مهمانی به ناحیهای وارد شود، مردم آنجا در پذیرایی او بر یکدیگر پیشی می جویند و در این باره به نزاع برمیخیزند و گاهی در مهمان نوازی رقابت بدانجا می کشد که اموال و املاک آنان از میان میرود، به خلاف سایر مردم که در گردآوردن مال رقابت میورزند و به ملک و فراوانی مال مباهات میکنند.

در سغد آثار خانهای دیدم که معروف بود به این که اقامتگاه و مهماسرا شده بود و در آن زیاده بر صد سال گشاده مانده و از ورود هیچ مهمانی ممانعت نمیشده است و بسا اوقات شبانه به ناگهان بیآمادگی قبلی بیش از صد یا دویست تن با ستوران و حشم خود بدانجا می آمدند و تمام نیازمندیهایشان از علف ستوران و خوراک و جز آن فراهم می شد، بی آنکه به چیزی از بار و بنه خود نیازمند باشند یا صاحب خانه در رنج افتد، اگر چه روزها در آنجا اقامت کنند. برای هر کاری شخصی گماردهاند و مایحتاج او را بی درنگ تهیه میکنند، چنان که هنگام ورود مهمانان هیچ گونه تکلفی نیست و صاحب خانه از پذیرایی مهمانان و مساوات درباره آنان بسیار شادمان است، حال آنکه غالب توانگران بلاد اسلام، ثروت خود را در راه تأمین سرگرمیها و عیش و عشرت خود و در مواردی که خداپسندانه نیست و رقابتهای تجملی و مذموم خرج میکنند. اما غالب توانگران ماوراءالنهر جز عده کمی از بیکارگان و اهل بطالت، ثروت خود را در ساختن رباطها و راهها و جهاد در راه خدا و موارد خیر و ساختن پلها خرج میکنند و هیچ شهر یا راهی که آبشخور دارد یا دهی که جای سکونت است، خالی از رباطهای متعدد نیست، بلکه بیش از حدود احتیاج مسافران است. و شنیده ام که در ماوراء النهر افزون بر ده هزار رباط است و در بسیاری از آنها علوفه چارپای مسافر و طعام او آماده است.“ (نوربخش، 1370، صص 72-71)

در اینجا این نکته شایان توجه مینماید که بیشتر این جهانگردان در ایران با راههایی آشنا بودهاند که از آن زمان تا به امروز با وجود بروز پیشرفت چشمگیر در وسایل حمل و نقل به طور کامل از آن عبور نشده است. به ندرت به راههایی در کویر و بیابانهای ایران برمی خوریم که جهانگردان دوران اسلامی از آن گفتگو نکرده باشند.

در این دوران که جهانگردان مسلمان، شهرهای مهم شرق و غرب را زیر پا می گذاشتند، به ندرت در ایران و سایر کشورهای مشرق زمین با یک تاجر یا جهانگرد غربی مواجه می شویم. نخستین جهانگرد غربی که در دوران اسلامی به ایران سفر کرد، ”خاخام بنیامین بن جناح“ از اهالی تودلای اسپانیا بود. او که بین سالهای 569-560 هجری به روزگار حکومت سلجوقیان از کشور ما دیدن کرد، در این سفر ضمن بازدید از جوامع کلیمی مشرق زمین، به تجارت نیز مشغول بود. در فاصله سالهای582- 576 هجری جهانگرد دیگری به نام ”خاخام موسی پتاچیا“ از شهر پراگ، از راه لهستان و روسیه به ایران سفر کرد و در مورد ”آرامگاه دانیال نبی“ در شوش گزارشی تهیه نموده است.

حمله مغول به ایران را باید یکی از نقاط عطف تاریخ این سرزمین به شمار آورد. مغولان در پیگیری فتوحات خود در ایران به اروپای شرقی نیز یورش بردند و طی دو اردوکشی در سالهای 619-617 و 637-636 هجری توانستند به آسانی روسیه، لهستان و مجارستان را به آتش و خون کشند و از سویی تا نزدیکی برلین و از سوی دیگر تا دریای آدریاتیک پیشروی کنند. این حملات سبب شد تا اروپاییان در سال 643 هجری هیأتهایی را از سوی کلیسای کاتولیک رم به امپراطوری مغول اعزام دارند تا ضمن ایجاد وقفه در تهاجم مغول و اتحاد با آنان به منظور برانداختن سلسله ممالیک در مصر، آنان را به پذیرش مسیحیت دعوت و همچنین روابط تجاری میان شرق و غرب را پی ریزی نمایند. نخستین هیأت اعزامی در سال 644 هجری به سرپرستی ”ژان پلانو دو کارپینو“ از راه شمال غرب و شمال دریای مازندران به ”قراقرم“ عزیمت کرد. این دوره را باید نقطه عطفی در روابط شرق و غرب به حساب آورد. اروپاییان در سال 651 هجری هیأت دیگری را به سرپرستیویلیام روبرکی“ به قراقرم گسیل داشتند.

در سال 656 هجری ”هلاگوخان“ که از نوادگان چنگیز بود، دولت بزرگ و مستقلایلخانان مغول“ را در ایران بنیان نهاد. از آن دوره به بعد و در پی استحاله قوای مغول در فرهنگ و تمدن اسلامی ایران، سیل خروشان مغول آرام گرفت و دیگر بار ایران فرصت یافت نقش حساس و قدیمی خویش را در ارتباط میان شرق و غرب ایفا کند. با باز شدن جادههای تجارتی آسیا، پس از یک دوران رکود، کاروان های تجاری اروپا در کنار کاروانهای بزرگ مشرق زمین به قصد ایران، چین و ماوراء النهر به حرکت درآمدند و سوداگران، زائران، افراد لشکری و کشوری، جهانگردان و فرستادگان سیاسی به همراه این کاروانها، امپراطوری مغول را زیر پا گذاشتند. رفتار خوبی که در زمان سلطنت هلاگوخان نسبت به خارجیان و به ویژه مسیحیان اعمال می شد، بیشتر به سبب نفوذ و حمایت ”دقوز خاتون“ همسر مسیحی ایلخان بزرگ بود که خود از مسیحیان نسطوری به شمار میآمد. پس از مرگ هلاگوخان نیز جانشینانش همچنان با مسیحیان و به طور کلی خارجیان مهربان باقی ماندند.

تجارت اروپا با شرق در این دوره به طور عمده در دست جمهوریهای محلی ایتالیا قرار داشت و ”ونیز“ ، ”ژن“ و ”پیز“ در اعزام نماینده برای به چنگ آوردن مراکز تجاری با یکدیگر رقابت می ورزیدند. در همین ایام بود که معروفترین سیاح قرن هفتم هجری یعنی ”مارکوپولو“ با پدر و عموی خود در سال 669 هجری در راه سفر به چین از ایران نیز بازدید کرد. او از شهرهای ایران مانند تبریز، سلطانیه، ساوه، کاشان، یزد و کرمان گذشت و از راه خلیج فارس رهسپار چین شد. مارکوپولو بیست سال بعد و هنگام بازگشت به اروپا دوباره هم از کشور ما دیدن کرد.

همزمان با مهاجرت مارکوپولو به اروپا و کمی پس از آن، جهانگردان دیگری نیز به ایران آمدند که از آن میان، جهانگردانی چون ”جیووانی دمونته کورینو“ ، ”ریکولده دامونته کروچه“، ”اودریکو داپوردنون“، ”فریر جوردانوس“ و ”جیووانی داماریونولی“ از شهرت بیشتری برخوردارند. از آنجا که این جهانگردان بیشتر تاجر پیشه بودند، در سفرنامههایشان اطلاعات زیادی نسبت به راهها، آثار عظیم معماری، مدرسهها، کاروانسراها، مساجد و حمامها وجود ندارد و در عوض بیشتر به ذکر اوضاع تجاری و اقتصادی پرداخته شده است. برخلاف این گروه از جهانگردان، مورخان ایرانی گزارشهای دقیق تری از اقدامات ایلخانان مغول در جهت تسهیل امر مسافرت به دست دادهاند. این گزارشها حکایت از آن دارد که در دوران حکومت یکصد ساله جانشینان هلاگوخان، اقداماتی اساسی برای ایجاد تسهیلات سفر و تأمین امنیت راهها به عمل آمده است. به فرمان ”غازان خان“ نخستین ایلخان مسلمان، در مسیر راهها در هر سه فرسنگ یکیامخانه“ یا چارپارخانه و در کنار دروازه هر شهر، کاروانسرا و گرمابهای برای مسافران بنا شد. پس از غازان خان، ”سلطان محمد خدابنده“ با کمک وزیر کاردانش ”خواجه رشیدالدین فضلا...“ توانست سیاستهای برادر را دنبال نماید و در همین زمان بود که دستور محافظت از شاهراهها داده شد.در این دوره جنبش تصوف نیز به اوج قدرت خود رسید و در کنار خانقاهها، علاوه بر مساجد، بناهایی چون ”زاویه“، ”دارالغربا“، ”ساباط،دارالسیاده“ و ”دارالضیافه“ دایر گردید که بیشتر مسافران و رهگذران غریب و درویش که جایی نداشتند در آنها اقامت میکردند. اوقاف فراوانی برای دایر نگه داشتن این اماکن و پذیرایی از مسافران اختصاص یافته بود، به طوری که بقاع برخی مشایخ بزرگ در این مورد از تشکیلات وسیعی برخوردار بود.

پس از آنکه ”تیمور“ که به طور جعلی نسب خود را به چنگیزخان میرسانید، در سال 771 هجری بر ماوراء النهر مسلط گردید، بر آن شد تا نظارت خود را بر جادههای کاروانرو و بازرگانی میان اروپا و آسیا برقرار سازد. در زمان این امیر گورکانی کلیه کاروانسراها و مهمانخانهها تعمیر و جادهها تسطیح شد و همواره راهها باز بود، به نحوی که در سختترین زمستانها نیز معابر کوهستانی بسته نمی شد. با مرگ تیمور بنای امپراطوری عظیم وی که پایه اقتصادی یکدست و هماهنگی نداشت، به سرعت فرو ریخت و میان فرزندان وی نزاع در گرفت. این امر سبب تقسیم وحدت حکومت شد. از این رو دوره طولانی جهانگردان و تجار اروپایی در ایران سپری شد و تا رونق مجدد آن در دوران شاه عباس صفوی به تأخیر افتاد. البته در این دوره نیز سفیرانی چند، همچون ”کاترینو زنو،جوزافا باربارو“ و ”آمبروزیو کنتارینی“ از سوی ونیز با مأموریتهای سیاسی و تجاری به ایران آمدند.

در محرم سال 907 هجری ”شاه اسماعیل صفوی“ دولت مقتدر ”صفوی“ را بنیان نهاد و با اعلام مذهب شیعه امامیه به عنوان مذهب رسمی کشور، توانست وحدت ملی را دو مرتبه برقرار نماید و ایران را به حدود تاریخی خود برساند. با وجود آشفتگیهای اوایل دوران صفوی، گهگاه مسافرانی چون ”لویجی رانچینوتو“ و ”کنستانتین لاسکاری“ ونیزی ولودویکو دی وارتما“ از ایتالیا با مقاصد تجاری و سیاسی به ایران مسافرت کردند.

در دوره ”شاه طهماسب اول“ دومین پادشاه صفوی که بیش از نیم قرن سلطنت کرد، رفت و آمد جهانگردان و تجار اروپایی به ایران کم و بیش ادامه داشت. در سال 969 هجری برای نخستین بار انگلیسیها در صدد بر آمدند تا با ایران روابط تجاری برقرار سازند. از این رو ”آنتونی جنکینسون“ را با تجهیزات کامل و معرفی نامهای از سوی ملکه الیزابت اول با هدایای گوناگون به ایران روانه کردند. وی در اکتبر سال 1562 میلادی (970 هجری) وارد پایتخت ایران شد. شاه صفوی در بدو امر از او پذیرایی شایانی کرد، اما این موفقیت بسیار کوتاه بود و حتی خطر تسلیم او را به ترکان عثمانی پیش آورد، زیرا جنکینسون که برای نزدیکی بیشتر به شاه ایران خود را دشمن عثمانیها قلمداد کرد. نمی دانست که پیش از ورود وی شاه طهماسب قرارداد صلحی با ”سلیمان خان قانونیپادشاه عثمانی بسته است. ”شاه به محض آن که پی برد فرستاده انگلیس، مسیحی است، فریاد کشید: ” ای کافر! ما احتیاج به دوستی بی دینان نداریم“ و فرستاده ملکه الیزابت را جواب کرد. هنگام خروج سفیر مردی در پی آنها می رفت و از طشتی روی جای پای انگلیسیها خاکستر می ریخت تا رد نجس آنها را پاک کند.“ (نوربخش، 1370، ص 157) اما علی رغم این برخورد بیشتر سیاسی تا مذهبی، باید دانست دربار شاه طهماسب محل رفت و آمد گروه زیادی از خارجیها بود و در طول نه سال دست کم سه هیأت تجاری و سیاسی از اروپا به ایران آمدند.

دوره سلطنت ”شاه عباس اول“ تا انقراض سلسله صفوی را می توان یکی از مهمترین ادوار توسعه جهانگردی در ایران به حساب آورد. این توسعه به چند عامل بستگی داشت که مهمترین آنها عبارت بود از امنیت، توسعه راههای ارتباطی و تأسیسات اقامتی. ”اسکندر بیک ترکمان“ منشی و ندیم شاه عباس اول چگونگی برقراری امنیت را در راههای ایران در این دوره چنین آورده است: ”برای تأمین امنیت راهها مأمورین ولایات مسؤول بودند. ابتدا تحقیق کردند که در هر ولایتی معظم قاطعان طریق چه جماعتند، همت بر فنا و اعدام این طبقه گماشتند. در اندک زمانی اکثر سرداران این گروه را به حسن سعی و تدبیر به دست آوردند، بعضی به مسلک انقیاد و فرمانپذیری در آمدند و بعضی دیگر را بی ملاحظه به شحنه سیاست سپرده خلایق را از شر آن طایفه آسودگی بخشیدند... سپس برای ادامه امنیت عمومی، راههای هر قسمتی را به مأمورین مخصوص سپردند، چنانکه حفظ شوارع به عهده هر کسی فرمایند مشروط بر آن است که واجبی ضبط و نسق کرده، مال هر کس از تجار و مترددین سکنه هر بلاد که دزد و حرامی ببرد، پیروی نموده پیدا کرده به صاحب آن رسانند، و الا خود از عهده بیرون آیند، و این قاعده در کل مملکت مستمر ساختند.“ (نوربخش، 1370، صص 163-162)

از دوره شاه عباس اول به بعد برای سهولت ارتباط و توسعه اقتصادی کشور شبکه منظمی از راههای اساسی به وجود آمد، به طوری که امروزه هنوز راههایی که به نام ”راه شاه عباسی“ معروف است در برخی نقاط کشور شناخته می شود که در واقع جانشین ”شاهراه بزرگ هخامنشی“ است. به موازات مرمت راههای قدیمی و ایجاد راههای جدید، شاه عباس به آسایش و رفاه مسافران نیز توجه خاص داشت. به فرمان او کاروانسراهای مخروبه سراسر کشور تعمیر و کاروانسراهای جدید ساخته شد و برای تأمین آب آشامیدنی مسافران به ویژه در نواحی کویری و کم آب، آب انبارهای بزرگ با بادگیر بنا گردید، به طوری که در گرمای سوزان تابستان در کلیه منازل راههای کشور، آب خنک و گوارا در دسترس مسافران قرار داشت. البته تنها شاه نبود که این کاروانسراها را می ساخت، بلکه کلیه امرای مقتدر و بازرگانان و مالکان و ثروتمندان شهرها نیز موظف بودند در بین راهها کاروانسرا بسازند و چون ظاهراً کارها با نقشه پیش میرفت، یکباره در عرض مدتی کوتاه در تمام ایران کاروانسراهای متعدد پدید آمد. این اقدامات آنچنان وسیع صورت گرفت که تا سالها پس از شاه عباس نیز دوام داشت.

از سویی دیگر در قرن هفدهم میلادی مسافرت به شکل یک پدیده مهم اجتماعی درآمد و انگیزههای گوناگونی چون تجارت، علم و هنر، سیاست و مذهب دسته دسته جهانگردان را به مشرق زمین و به ویژه ایران روان نمود. در اوایل سال 1628 میلادی یک هیأت نمایندگی انگلیسی برای دستیابی به منابع جدید تجارت وارد ایران شد. در همین زمانآنتونی و روبرت شرلی“ نیز به ایران آمدند. این دو برادر از مشهورترین به اصطلاح سیاحانی هستند که با اغراض سیاسی و به قصد تحریک شاه عباس اول علیه عثمانیها و ترغیب وی به انعقاد قرارداد دوستی با دول اروپایی در سال 1007 هجری وارد ایران شدند. در آن هنگام شاه عباس در قزوین بود و برادران شرلی را به حضور پذیرفت و مورد تفقد قرار داد. شرلیها در قزوین در چندین مجلس جشن و سرور شاهانه شرکت داشتند. یکی از این مجالس، در سفرنامه ایشان این گونه گزارش شده است:”... وقتی پادشاه به میان آن آمد به ”سر آنتوان“ اشاره کرد که پیش آن صندلی باشکوه برود و با شخص اول و سایر وزرای خود ایستاده به سر آنتوان فرمود که بالای آن صندلی بنشیند. ولی سر آنتوان به زانو افتاد، از پادشاه معذرت خواست و گفت که چنین جای ملوکانه سزاوار نشستن من نیست، زیرا که من تابع آن اعلی حضرت هستم. پادشاه به سر مرتضی علی قسم خورد و گفت باید در این صندلی بنشیند و هر کس از ایرانیان که عزیزتر از او نباشد، اگر از این مطلب اکراه داشته باشد سر او را خواهم برید و حکم کرد که بدون ترس آنجا بنشیند. سر آنتوان اطاعت کرد و پادشاه او را بوسیده گفت برادر فی الحقیقه تو شایسته اینجا هستی. بعد امر کرد که صندلی دیگری برای «مستر روبرت شرلی» بیاورند و چون آوردند او هم پهلوی برادر خود نشست و پادشاه امر نمود که همه ماها دور صندلی سر آنتوان بر روی قالی چهار زانو بنشینیم. بعد با طبل و نقاره، خوانچههای ضیافت به میان آمد که 24 نفر از نجبا می آوردند. وقتی طبال ها و نقارهچیها رفتند اهل طرب به میان آمدند. 20 نفر زن با لباس های فاخر می خواندند و به صدای موزیک می رقصیدند.“ (نوربخش، 1370، صص176-174)

به طور کلی، شاه عباس اول در مدت چهل و دو سال سلطنت خود، فرستادگان و مسافران بسیاری را از کشورهای اروپایی به حضور پذیرفت و نزد بیشتر سلاطین مسیحی نماینده فرستاد و برای افزایش درآمد کشور، امر تجارت و سیاحت را تسهیل نمود. با درگذشت او، در زمان جانشینانش این وضعیت تا حدودی متزلزل شد، اما روابط سیاسی و تجاری با دیگر کشورها به همان شکل باقی ماند و ایران همچنان به عنوان میعادگاهی بزرگ، مورد توجه تجار و سیاحان خارجی قرار داشت.

پس از شاه عباس اول، ”سام میرزا“ که از نوادگان او بود، در سال 1038 هجری با نام ”شاه صفی“ به تخت نشست و تا سال 1052 با قساوت و خوشگذرانی سلطنت کرد. در دوره سلطنت او تجار و جهانگردان بسیاری از کشورهای اروپایی به ایران آمدند که از این میان ”ژان باپتیست تاورنیه“ از شهرت بیشتری برخوردار است. این جهانگرد در فاصله سالهای 1041 تا 1075 هجری شش بار به ایران مسافرت نمود. تاورنیه با دقت نظری وافر و صراحت و صداقتی بیش از حد معمول دیگر جهانگردان آن دوره به بیان مشاهدات، مطالب ارزندهای در مورد ایران آن روزگار از خود باقی گذاشته که سفرنامهاو را از حد سفرنامهای معمولی فراتر برده است.

در اینجا شایسته است گوشههایی از خاطرات او را در مورد امنیت راهها و همچنین دیدگاههای دینی مردم ایران و تأثیر جهانگردان بر این دیدگاه نقل کنیم: ”روزی در موقعی که قافله از تبریز به سمت اصفهان حرکت می کرد، در آن گیر و دار و جنجال، خورجینی از تاجری دزدیدند و شخص دزد فوراً از شهر خارج شد. تاجر که ملتفت سرقت خورجین شد، به حاکم شکایت کرد. حاکم حکم داد در شهر تفحص نمودند، اثری به دست نیاوردند، آنگاه حکمی برای راهدارها فرستاد که مرتکب را جستجو نموده و دستگیر نمایند. شخص خورجین دزد بعد از آن که مدتی در بیابانها سرگردان طی مسافت نمود، بالاخره از شدت عطش مجبور شد خورجین را به گوشهای انداخته نزدیک کاروان رفته رفع عطش نماید. اتفاقاً دچار راهدارها میشود، چون دیدند او تنها از سمت بیایان خشک میآید، سوء ظن حاصل کرده، بعضی سؤالاتی از او میکنند که از عهده جواب بر نمی آید. او را گرفته نزد حاکم می برند، آنجا به اقرارش می آوردند و حاکم حکم به قتلش می دهد.“ (نوربخش، 1370، ص 214)

او در مورد مشکل حمل شراب و منافات آن با اعتقادات دینی شترداران این چنین میگوید: ”در کاروان شتری هم، مخصوصاً باید یا بوی پالانی برای حمل شراب داشته باشند، به جهت این که شتردارها اغلب بلکه همه محمدی (ص) هستند و به واسطه تعصب حیرتانگیزی نمیگذارند که شراب بار شتر کنند، می گویند این حیوان اختصاص به محمد (ص) دارد و نباید که شراب که از طرف محمد (ص) اکیدا ممنوع شده است، بار شتر بشود. بنابراین شراب را در مشک میریزند و بار یابو می کنند.“ (نوربخش، 1370، ص 215) اما همین مردم به روایت او در جایی دیگر به گونهای دیگر عمل میکنند:” چون اشخاصی که به این مکان (اطراف شیراز) میآیند، ده دوازده روز در آنجا میمانند، مطربان و رقاصان ایلاتی بومی از اطراف می آیند و مسافرین را مشغول می کنند و شراب شیرازی می خورند، زیرا همیشه شراب فراوانی ذخیره دارند. انگلیسیها و هلندیها که در هرمز اقامت دارند همیشه به این مکان آمده و تا آخر تابستان را در آنجا می گذرانند.“ (نوربخش، 1370، ص 234) اما باز با کمال تعجب همین مردم که با خارجیان این گونه رفتار میکنند، در داستانی دیگر تعصب دینی خود را این چنین نمایش میدهند: ”مسافرین باید آب خوردن را از آب انباری که تا آنجا یک تیر تفنگ فاصله دارد بیاورند. چند سال بود که آب آن آب انبار را نمی توانستند بخورند. زیرا یک یهودی که خواسته آب بردارد، پایش لغزیده میان آب انبار افتاده بود و مسلمانها که فوق العاده متعصب هستند، آن آب انبار را خراب کردند و بعد نزدیک آن، آب انبار دیگری بنا نمودند.“ (نوربخش، 1370، ص 235) از کنار هم گذاشتن این چند خاطره شاید بتوان چنین نتیجه گرفت که اعتقادات مذهبی ایرانیان که در وجود آنان از دیر باز ریشه داشته است، در این دوره با سیل ورود جهانگردان خارجی روبرو شده و این قوم را دچار دوگانگی شدیدی در رفتار مذهبی کرده است.

به هر حال، سرانجام با حمله قوم چادر نشین افغانی ”غلجه زایی“ به اصفهان و تسخیر پایتخت ایران توسط آنان، ”شاه سلطان حسین صفوی“ آخرین پادشاه سلسله صفوی دست از تاج و تخت کشید و تاج شاهی را تسلیم ”محمود افغان“ نمود. پس از این واقعه، در ایران تا مدتها هرج و مرج کامل حکمفرما بود و همین امر سبب شد تا سیل اروپاییان که به ایران سرازیر بود از جریان افتاد و تجارت، سیاحت و حتی مسافرتهای داخلی رونق خود را از دست داد، تا این که در سال 1143 هجری ”نادر قلی افشار“ افغانها را شکست داد و پس از رسیدن به پادشاهی، برنامههای آبادانی و به ویژه راهسازی را که در ایران متوقف مانده بود نشاطی دوباره بخشید. علی رغم کوشش فراوان نادر در توسعه تجارت، ایران دیگر نتوانست در مقایسه با کشورهای اروپایی قدرت اقتصادی و هنری خود را جلوه دهد و تا روی کار آمدن قاجاریه از ورود جهانگردان خارجی به ایران، جز مواردی پراکنده، اطلاعاتی در اختیار نداریم.

در دوران حکومت قاجاریه در اوایل قرن سیزدهم هجری ”ناپلئون بناپارت“ که در فکر حمله به هندوستان بود، بر آن شد تا این کار را با جلب دوستی ”فتحعلی شاه“ از راه ایران پیش ببرد. در این میان روسیه هم حمله به هند را در سر میپرورانید و بریتانیای کبیر نیز کوچکترین حرکات آنها را زیر نظر داشت. دیپلماسی غرب به سبب موقعیت جغرافیایی کشور ما، راه ورود به ایران را گشود و در پی آن گروههای سیاسی و نظامی و به دنبال آنان مسافران خارجی راه ایران را در پیش گرفتند و دوباره همانند دوران صفوی گروه گروه خارجیان به ایران وارد شدند. در دوره فرمانروایی فتحعلی شاه قاجار، ایران عرصه آمد و شد گروه زیادی از دلالان انگلیسی و فرانسوی بود که در طلب اطلاعات نظامی، شرق تا غرب و شمال تا جنوب این سرزمین را زیر پا گذاشتند. از آنجا که اطلاعات مربوط به ورود جهانگردان و هیأتهای سیاسی خارجی از این دوره به بعد، بسیار بیش از آن است که در این مختصر بگنجد، تنها به ذکر گوشههایی از آن بسنده میکنیم.

در سال 1800 میلادی ”جان ملکم“ فرستاده دولت بریتانیا به ایران آمد و در قبال تعهد حمایت از ایران در مقابل حمله روسیه، اجازه ورود و اقامت اتباع کشورش را در ایران به دست آورد. شش سال بعد دولت فرانسه ”ژوبر“ را که به زبانهای شرقی و تاریخ مشرق زمین آشنایی داشت به ایران اعزام کرد تا زمینه جاه طلبی ناپلئون را فراهم سازد. به دنبال آن در سال 1807 میلادی یک هیأت بزرگ نظامی از فرانسه به سرپرستیژنرال آلفردو گاردان“ به ایران آمد تا لشکریان ایران را تعلیم دهد و در صورت حمله ناپلئون به هند به کمک قوای فرانسه برخیزد. دولت انگلیس که از ورود هیأت فرانسوی به ایران نگران شده بود در صدد بر آمد تا نقشههای رقیب را خنثی سازد. بنابراین ملکم را برای دومین بار به ایران اعزام کرد، اما نفوذ گاردان به حدی زیاد بود که ملکم را حتی به تهران نیز راه ندادند. متعاقب آن مصالحه میان ناپلئون و نزار روسیه اوضاع را به سود انگلیسیها دگرگون کرد و با ورود ”هارفورد جونز“ فرستاده دیگر انگلیس، هیأت فرانسوی به حالت قهر ایران را ترک کرد.

در سال 1817 میلادی و چهار سال پس از امضاء عهدنامه گلستان، دولت روسیهژنرال یرمولف“ را در رأس هیأتی به ایران فرستاد و به فتحعلی شاه پیشنهاد کرد علیه عثمانی با روسیه متحد شود. در این هیأت جوانی آلمانی الاصل بود به نام ”موریس دو کوتزبوئه“ که با اجازه سفیر روسیه از مشاهدات خود در ایران گزارشی تهیه کرده است. او در تشریح باغ جدید الاحداث ولیعهد داستانی را نقل می کند که ذکر آن بی مورد نیست: ”همین که حضرت ولیعهد عملیات توپخانه را کاملاً نمایش دادند، اعضای سفارت را به باغ جدیدالاحداث خود دعوت کردند. این باغ از میدان مشق دور نبود. از ایرانیان فقط عباس میرزا با ما داخل شد. لدی الورود که خود را از قید رعایت آداب و رسوم درباری و از شر درباریان جسور خود خلاص یافت و فهمید که اگر بخندد از قدرش کاسته نشود و مقامش در انظار پست نگردد، یکباره به رفتار و آداب طبیعی خود درآمد و بیش از پیش ملکات و حسناتش جلوهگر شد...باغبانان دو دسته گل قشنگ تقدیم داشتند. شاهزاده عباس میرزا دسته گل قشنگتر را به سفیر مرحمت فرمود.“ (نوربخش، 1370، صص 389-388)

با مرگ فتحعلی شاه قاجار، ”محمد میرزا“ فرزند عباس میرزا که پس از مرگ پدرش به ولیعهدی ایران منصوب شده بود، در ششم رجب سال 1250 هجری در تبریز به تخت نشست و سپس در چهاردهم همان ماه به همراهی سفیران روس و انگلیس به سوی تهران رهسپار شد. در زمان وی روند ورود جهانگردان و فرستادگان سیاسی که برای مدتی کند شده بود، دیگر بار به شکل پیشین در آمد.

پس از مرگ محمد شاه در ششم شوال 1264 هجری پسر شانزده سالهاش ”ناصرالدین میرزا“ در تبریز به تخت نشست و سپس به تدبیر ”میرزا تقی خان امیر نظام“ با لشکری آراسته به سوی تهران رهسپار شد. وی پیش از ورود به تهران، امیر نظام را به لقباتابک اعظم“ ملقب کرد و او را به صدر اعظمی خویش برگزید. در دوره صدارت میرزا تقی خان امیر کبیر، در کنار اجرای طرحهای آبادانی، تأسیس چاپارخانهکه با گذشت زمان اهمیت خود را از دست داده و کم کم به فراموشی سپرده شده بود، مورد توجه واقع شد و در سال 1266 هجری قمری نقشه ایجاد چاپارخانه جدید تنظیم شد و ”میرزا شفیع خان“ به ریاست دستگاه چاپارخانه تعیین گردید. به همه حکام ولایات دستور رفت که در قلمرو خود، در شهرها و راهها چاپارخانه بنا کنند و اسبان چاپاری نگاه دارند. دستگاه چاپارخانه در مدت یک سال نظام تازهای گرفت و گسترده شد. تعداد چاپارخانهها بیشتر و فاصله آنها کمتر گردید و در کتابچهای صورت چاپارخانهها و مسافت میان آنها نوشته و توزیع شد. اما پس از قتل امیر، وضع این چاپارخانهها نیز مانند دیگر کارها رو به ویرانی نهاد.

در 25 صفر 1273 هجری قمری شهر هرات پس از شش ماه محاصره به دست لشکریان ایران افتاد. در پی این واقعه، دولت انگلیس به ایران اعلان جنگ داد و در زمانی کوتاه جزیره خارک و بندر بوشهر را اشغال کرد، اما با مقاومت نیروهای ایران در بوشهر، وادار به عقبنشینی از این شهر شد و در عوض بندر خرمشهر را تصرف کرد. لذا دولت ایران ناگزیر شد در ماه رجب همان سال در پاریس معاهدهای را با دولت انگلیس امضا کند و از کلیه ادعاهای خود در افغانستان دست بردارد. علاوه بر آن امتیاز ایجاد کنسولگری در شهرهای ایران نیز به دولت انگلیس داده شد و این خود سرآغازی شد برای حضور بیشتر انگلیسیها و به دنبال آن افزایش دخالتهای دولت انگلیس در ایران. همچنین در سال 1857 میلادی برای نخستین بار با دولت پادشاهی پروس به نمایندگی از سوی کشورها و ایالات مستقل آلمان یک قرارداد گمرکی و بازرگانی و مودت امضا شد و در پی آن دولت پروس تصمیم گرفت سفیر و هیأتی را به ایران بفرستد تا مذاکراتی را به منظور برقراری روابط سیاسی و بازرگانی به عمل آورند.

در سال 1253 هجری شمسی برابر با 1291 هجری قمری نخستین راه شوسه در ایران گشایش یافت. خانم ”کارلا سرنا“ در خاطرات سفر خود به ایران در این مورد چنین می نویسد: ”شاه بعد از مراجعت از اروپا دستور داد به منظور رفاه و آسایش مؤمنین راه شوسهای از تهران تا زیارتگاه شاه عبدالعظیم و راه دیگری فقط به خاطر ارضای هوسهای شخصیاش به همین کلاهفرنگی باغ وحش کشیده شود. راه دوم که ساختمان آن مدتها بعد از راه تهران شاه عبدالعظیم آغاز شده بود، و با آن که از میان مسیر پرسنگلاخ و صعب العبور می گذشت و علاوه بر آب و باران و بهمن و رودخانه پرخروش که موانع طبیعی این راه بودند، مثلاً در فاصله شش کیلومتری برای هموار کردن مسیر، حداقل یازده پل می بایست احداث گردد، ولی علی رغم تمامی این موانع و مشکلات احداث آن خیلی زودتر از راه اولی به اتمام رسید.“ (نوربخش، 1370، صص490-489)

همچنین ”مادام دیالافوا“ که در سال 1881 میلادی به ایران آمد، در مورد تأسیس نخستین مهمانخانه در قزوین چنین می نویسد: ”...باری برای اینکه سفرای خارجه قبل از ورود به طهران محل استراحتی داشته باشند، شاه مهمانخانهای در قزوین ساخته و دو نفر از نوکران خود را پرستاری و نگاهبانی آن مأمور کرده است. مأمورین با مسافرین مؤدبانه رفتار می کنند و مهمانخانه را بدون امتیاز در اختیار آنها می گذارند.“ (نوربخش، 1370، ص 492)

ارنست اورسل“ بلژیکی نیز که در سال 1882 میلادی به ایران آمده است، نخستین مهمانخانه پایتخت را چنین شرح می دهد: ”...اینجا هتل دو فرانس تنها هتل تهران بود. مالک مهربان و مؤدب آنجا، آقای پروو ما را به اطاقهایی که به سبک هلندی تزیین شده بود، راهنمایی نمود. در این اطاقها از دیدن تختخوابهای واقعی با ملافههای سفید و تمیز بسیار خوشحال حتی متعجب شدیم.“ (نوربخش، 1370، ص 504)

همین جهانگرد در یک نگاه کلی در سفرنامه خود به ارزیابی این پیشرفتهای ظاهری مینویسد: ”چند سال طول نمی کشد که خطوط راهآهن، شهرهای رشت، اصفهان و بندر بوشهر را به هم پیوند میدهد، آن وقت فاصله پایتخت ایران و پاریس فقط مدت ده روز خواهد بود. آقای کوک بلیط رفت و برگشت را با در نظر گرفتن جا در هتل در اختیار آنهایی که می خواهند سیر و سیاحت حسابی در ایران بکنند خواهند گذاشت. ماجراجویان، سرمایهداران، نفع طلبان از همه اطراف و اکناف عالم برای بهره برداری از خاک بکر و دست نخورده این سرزمین ثروتمند، چون مور و ملخ به این کشور سرازیر میشوند. نتایج وحشتناک و نفرت انگیز این ایلغار اروپایی چه خواهد بود؟ جامههای رنگارنگ، شلوارهای گشاد، کلاه پوستینهای با ابهت، جای خود را به ردنگت تنگ و چسبان، شلوارهای انگلیسی، کلاههای کوچک خواهند بخشید. لوکوموتیوها، آهوها و چادرنشینان را از دشتها فراری خواهند داد، دود کارخانهها گنبدهای طلایی مساجد را سیاه و کثیف خواهند کردو بالاخره تمدن ما به یکی از کم نظیرترین کشورهای جهان که هنوز خود را با مظاهر دروغین آلوده نکرده است، به بعضی محاسن غیر قابل انکار خود، یکنواختی ملال انگیز و ابتذال واقعی را به ارمغان خواهد آورد.“ (نوربخش، 1370، ص 514)

متأسفانه پیش بینی او درست از آب درآمد و کار این هجوم اروپایی به جایی رسید که ”جرج ناتانیل کرزن“ سیاستمدار محافظه کار انگلیسی برای تسهیل امر، سفرنامهای درباره ایران در سی فصل تألیف کرد که در آن اطلاعات گوناگونی به جهانگردان اروپایی در مورد اوضاع ایران و چگونگی سفر به این سرزمین داده شده است. وی در فصل مربوط به راهها و وسایل سیر و سفر در ایران چنین می نویسد: ”موضوعی را که پیش از عزیمتم از انگلستان همواره استفسار میکردند، این بود که از چه راهی سفر کنم و در بازگشت نیز می پرسیدند از کدام راه مراجعت نمودم. این پرسشها حتی در این روزگار مجموعهها و راهنماهای چاپی جهانگردی مجابم ساخت که اطلاعات جغرافیایی هنوز آن اندازه شایع و فراوان نیست و نوشتن فصلی توضیحی در باب این موضوع که مسافرت به ایران یا بازگشت از آنجا از چه راهی بهتر است و برای هر مسافر چه نوع و مقدار تدارکات ضرور است، کار بیهودهای نخواهد بود.“ (نوربخش، 1370، صص 543542)

در ادامه سناریوی نفوذ غرب، روز سوم شهریور ماه 1320 هجری شمسی قوای شوروی و انگلیس از شمال و جنوب وارد خاک ایران شدند. دو سال بعد نیروهای آمریکایی نیز به آنها ملحق گردیدند. ایران در آن هنگام برای متفقین چنان اهمیتی داشت که آن را ”پل پیروزی“ نام نهادند. حضور هزاران خارجی چهره کشور را تغییر داد. پس از گذشت چند سال تعداد اماکن عمومی به ده برابر افزایش یافت. کافه رستوران، بار، دانسینگ، مشروب فروشی و هتلهای متعددی در گوشه و کنار پایتخت دایر شد.

در این دوره خبرنگاران بسیاری به ایران آمدند و گزارشهای متعددی نیز از اوضاع کشور به جهان ارسال کردند. از خلال این گزارشها می توان به خوبی سیمای ایران آن دوره را تصور کرد. ”اوگار اسنو“ یکی از این خبرنگاران است که غافل از بلای هجوم غرب، در گزارشی با عنوان ”مشاهدات من در ایران“ چنین نوشته است: ”...هزار و یک قسم امتعه از اتومبیلهای باری گرفته تا حرارت سنج برای پیکار برضد هیتلر از این راه به شوروی فرستاده می شدند. اجناس و مواد مذکور به وسیله چهار خط آهن و جاده متفاوت که یکی از آنها از نقاط خیلی دور هندوستان شروع شده بود و در خط سیر خود از پایتخت ایران عبور می کرد، وارد این کشور می شد. مهندسین آمریکایی برای کشور ایران به ساختن بنادر، اسکلهها، راهها و پلها دست زده بودند و بنا بود در آتیهای نزدیک، راهآهن جدیدی بسازند. برای حفاظت ایستگاهها و راههای ارتباطی عدهای تکنسین به ایران آمدند و برای لوازم ارتشی به شرکت اتومبیل سازی جنرال موتور و شرکت هواپیماسازی دوگلاس سفارشهای هنگفتی داده شد.

اندکی بیش از ده سال قبل از این، تهران مانند بغداد یا حتی از آن هم بدتر شهری کثیف بود. پایتخت ایران مجموعهای از خیابانها و کوچههای تنگ و باریک و پر از گرد و غبار بود که میان دیوارهای آجری و کاهگلی که اغلب باغها و مناظر دلفریبی را پنهان می ساختند واقع شده بود، اما در همان باغهای دلفریب، مردم در کلبههای کثیف و تاریکی به سر می بردند. رضا شاه پهلوی آن اوضاع را تغییر داد. روم قدیم در یک روز ساخته نشد، اما پهلوی تهران را در عرض ده سال یکباره عوض کرد و سر و صورتی جدید به آن داد. قبل از هر چیز در کاخ جدیدی سکونت گزید که گاراژ آن جای پنجاه اتومبیل دارد. برای ساختن خیابانهای وسیع و سنگفرش کردن کف آنها بدون ترحم خانهها و مغازههای زیادی را از بین بردند...رضا شاه که این اصلاح اوضاع را بهخ حد افراط رسانیده بود، امر داد ایستگاه راهآهن سست بنیادی ساخته شود. نتیجه به کار بردن آن همه انرژی آن است که پایتخت ایران به صورت یکی از زیباترین و دلرباترین شهرهای آسیا درآمد.

مردم تهران زندگانی عادی دارند. اینها نیمه آسیایی و نیمه اروپایی هستند، آب و هوای آن روحپرور است و نکته جالب آن که در این شهر، اجتماعی از انواع و اقسام نژادهای جهان، (از) چکسلواکیها و لهستانیهای موطلایی مهاجر گرفته تا افراد طوایف زرد پوست و فقیر مغول و دهاقین سیه چهره و اعراب شترسوار و زنانی که همه تقریبا روسریها و چادرهای سیاه رنگ دارند، می توان مشاهده کرد.

... منظره جالب دیگر، مهارت و سلیقه فوق العاده خیاطهای تهران در دوختن لباسهای خوب بود. هنگامی که انسان جوانهای ایرانی را در این لباسها می دید با خود میگفت این ”روبرت تایلر“ها و ”سزار رومر“ها آیا همان مردمی هستند که پاهای خود را در آب آشامیدنی شما میشویند.“ (نوربخش، 1370، صص742740)

این دوره سرآغازی بود برای نفوذ مدن غربی و دستاوردهای آن در کشورهای اسلامی به عنوان بخش مهمی از جهان و تثبیت سلطه جهانی سرمایه داری غربی بر جهان معاصر. از این زمان به بعد، همان گونه که گذشت، تحولات بسیار سریع به ویژه در نظامهای ارتباطی و حمل و نقل، راه را بیش از پیش برای این هجوم نامیمون هموار ساخت تا سرانجام به از هم گسیختگی کامل امت اسلامی و تجزیه آن به کشور ملتهایی انجامید که تنها نام اسلام را با خود داشتند و گاه از داشتن این نام نیز ننگ داشتند.

در پایان و در یک نگاه کلی به تاریخ هجوم غربیان به کشور ما به عنوان یکی از بخشهای مهم امت اسلامی، می توان نکات بسیاری از این شبیخون به ویژه در مقایسه با وضعیت جهانگردی در دوران حاکمیت تمدن اسلامی بر این سرزمین به عنوان نتیجه و عبرت آموخت.

حرکتی که زمانی بر اساس دین و نیازهای دینی و علمی از شرق به وجود آمده و در سایه تمدن اسلامی رونق بسزایی یافته بود، پس از چندی با بروز سستی و فتور در حاملان آن، جای خود را به رخنهای کم و بیش برنامهریزی شده از سوی غرب و غربیان داد که اساس آن بر دخالت در امور سیاسی کشورها و به دست گرفتن زمام اقتصاد جهان بود. میهمان نوازی شرقیان و به ویژه مسلمانان که یادگاری بود از دوران پر رونق جهانگردی در تمدن اسلامی، در تمدن غربی نتیجهای نداشت جز افزودن بر این غارت غربی و اروپایی. اهتمام به ایجاد تسهیلات برای سفر جهانگردان و ساخت تأسیسات اقامتی نیز چه بنا بر باور موجود میان مسلمانان در زمان شکوفایی جهانگردی مسلمین، از سوی افراد نیکوکار و به عنوان ”کار خیر“ انجام می شد و چه از سوی مزدوران بیگانه پرست برای خوش خدمتی به ایشان یا به عنوان وسیلهای برای ارضای هوسبازی شاهان، در این دوران تنها راه را برای این تهاجم هموارتر می ساخت.

مدعیان پرچمداری تمدن درخشان اسلامی چنان هویت خود را از دست داده و شیفته اربابان غربی شده بودند که آنان را به جای خود بر تخت می نشاندند و ”برادر“ خطابشان می کردند. اگر هم زمانی آنان را ”کافر“ می خواندند و از مجلس خود بیرونشان میراندند، نه از روی دینداری و دغدغه پاسداری از دستورات آن بود که در جایی دیگر دل در گرو حمایتهای دیگری داشتند.

البته بسی ناسپاسی است اگر در اینجا یاد بزرگ مردانی را گرامی نداریم که در این دوران سخت، همواره سر در گرو خدمت داشتند و سرانجام جان خود را بر سر آن نهادند. به امید روزی که در پرتو بینش صحیح و نگاه میان فرهنگی به جهانگردی به جای نگاه اقتصادی رایج در جهان امروز، شاهد سیاستگذاریهایی امت محور از سوی مسؤولان این بخش در کشور باشیم که به بازگرداندن شکوه و رونق تمدن اسلامی و احیای مفهوم امت اسلامی بینجامد.

منابع:

زرین کوب، عبدالحسین.کارنامه اسلام، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1362

حسینی، سید محمد. تأثیر جانگردی در شکوفایی تمدن و فرهنگ اسلامی، 1377.

مجموعه مقالات نخستین همایش جهانگردی و جمهوری اسلامی ایران: کیش، اسفند ماه 1376، تهران، سازمان منطقه آزاد کیش.

عبدالرحیمی، محمد رضا. جهانگردی و جهان اسلام: شناخت و پیشنهاد (گزارش به سازمان ایرانگردی و جهانگردی در سال 1377).

محسنیان راد، مهدی. ارتباط جمعی در کشورهای اسلامی (گزارش تحقیق برای درس ارتباط جمعی در کشورهای، نخستین دوره دکترای فرهنگ و ارتباطات، دانشگاه امام صادق (ع) 1376.

معتمد نژاد، کاظم. وسایل ارتباط جمعی، تهران، دانشگاه علامه طباطبایی، 1371.

نور بخش، مسعود. با کاروان تاریخ: مروری بر تاریخچه سفر و سیاحت در ایران از باستان تا امروز، تهران، نشر ایرانشهر، 1370.

Bittner, J.R. Mass Communication: an Introduction, New Jersey, Prentice Hall. 1989

Mowlana, Hamid. Global Information and World Communication, London, Sage, 1997.

Somovar, Larry A. and Richard E. Porter. Communication Between Cultures, USA, Wadsworth, 1995.

World Tourism Organization. Tourism Market Trends (6 vols). Madrid, WTO, 1998.

* استادیار دانشکدة فرهنگ و ارتباطات و مدیر کل آموزش و تحصیلات تکمیلی دانشگاه امام صادق u

[1]. Mass Media یادداشت:

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر