ماهان شبکه ایرانیان

انقلاب اسلامی و رویکردی معنوی به جهان سیاسی

این نوشتار در مقدمه، اشاره ای تعریف وار به انقلاب و چگونگی پیدایش آن دارد، سپس به طور اخص انقلاب اسلامی ایران را مد نظر قرار می دهد و چنین بیان می دارد: که «جنبش انقلابی ایران در راستای تغییر وضع موجود که مبتنی بر پذیرش الگوهای فکری و فرهنگی غرب و تبدیل آن به وضعیتی مطابق با فرهنگ و تمدن ایران اسلامی بوده به وقوع پیوست.»

چکیده

این نوشتار در مقدمه، اشاره ای تعریف وار به انقلاب و چگونگی پیدایش آن دارد، سپس به طور اخص انقلاب اسلامی ایران را مد نظر قرار می دهد و چنین بیان می دارد: که «جنبش انقلابی ایران در راستای تغییر وضع موجود که مبتنی بر پذیرش الگوهای فکری و فرهنگی غرب و تبدیل آن به وضعیتی مطابق با فرهنگ و تمدن ایران اسلامی بوده به وقوع پیوست.»

بنابراین، نگارنده معتقد است که جهت حرکت انقلاب، به سمت یک جامعه دینی بوده است و بر این مبنا وی به تبیین بستر اجتماعی پیدایش انقلاب، در دو فصل می پردازد: که در فصل نخست، زمینه ملی جنبش اصلاحی گری در عالم اسلام را بررسی نموده؛ و در فصل دوم، از عوامل استقرار حاکمیت دینی در روند انقلاب سخن به میان می آورد.

نگارنده با طرح نکاتی درباره اصالت جهان عینی و تفکر اومانیستی به عنوان تفسیر برگزیده غرب در خصوص جایگاه انسان، در پی اثبات نقش مؤثر دین در فرهنگ جوامع انسانی است و اعتقاد دارد که نوع نگرش عینی و عقلانی محض در فرهنگ غرب، اصلاحگران مسلمان را بر آن داشت تا با طرح مبانی بنیادین تفکر اجتماعی اسلام و احیای فکر دینی در عرصه حیات فردی و اجتماعی، جامعه انسانی را به حرکت درآورند.

نویسنده در فصل آخر، جایگاه دین در فرهنگ عمومی و به ویژه در فرهنگ شیعی را مورد بررسی قرار می دهد و با تکیه بر واقعه کربلا، اصل امامت را که عنصر مهم در تاریخ اسلام است مطرح می سازد.

وی در بخش پایانی مقاله، از وضعیت فکری و معنوی حوزه سخن می گوید و در این باب نیز به نقش روحانیت شیعی در ایران به سبب ماهیت مستقل آن اشاره کرده و با استناد به بیانات شهید مطهری(ره)، نظام روحانیت شیعی و سنی را مورد مقایسه اجمالی قرار می دهد.

سرآغاز

انقلاب رخدادی ناگهانی و لحظه ای نادر است که با ظهور خود تحولی شگرف در مناسبات انسانی اجتماعی پدید می آورد و زمینه ورود جامعه را به مرحله ای تازه از کنش تاریخی فراهم می سازد، پس انقلاب «در حقیقت نقطه عطفی در تاریخ جامعه است که به صورت بارزی جامعه را به دو قسمت قبل و بعد از خود تقسیم می کند، بنابراین زمان وقوع جریانات جامعه از لحظه ناگهانی آن فراتر رفته و بازتاب دگرگونیهایی که به وسیله انقلاب بوجود می آید، غالبا به صورت غیر منتظره و عموما بسیار عمیق تر از آنچه تصور می شود، در آینده دور ظهور می یابد. درواقع انقلاب نوعی عصیان جمعی ناگهانی و شدید است که قصد واژگونی قدرت، رژیم و یا دگرگونی وضعیت معینی را دارد، اما در حقیقت آغاز کنش تاریخی طولانی محسوب می گردد. به عبارت دیگر انقلاب درپی تجدید بنای محیط اجتماعی و انسانی کاملاً متفاوتی است و این دگرگونی حاصل نمی شود؛ مگر به واسطه تغییرات عمیق در وضع روانی و شعور قسمتی از جامعه و یا کل آن، که به دنبال آن تغییرات دیگری در روحیه و در سازمان اجتماعی جامعه نیز، ایجاد خواهد شد.(2)

جنبش انقلابی ایران نیز در راستای تغییر وضع موجود؛ که مبتنی بر پذیرش الگوهای فکری و فرهنگی غرب و تبدیل آن، به وضعیتی مطابق با خاستگاه فرهنگ و تمدن ایران اسلامی بود، به وقوع پیوست. از آنجا که هویت تاریخی و فرهنگی این تمدن بر پذیرش نقش دین در عرصه حیات اجتماعی دلالت داشت و این وجه اجتماعی دین، در گستره تمدن جدید غرب و در جریان نفوذ آن در بستر اجتماعی جامعه ایرانی مغفول مانده بود، لذا مهم ترین هدف انقلاب احیای دین و ارائه الگوی دین شناسانه از نظام اجتماعی بود.

از این رو جهت حرکت انقلاب به سمت یک جامعه دینی سوق داشت، یعنی در وضعیتی که کلیه تغییرات بزرگ اجتماعی دوران معاصر یا برکنار از سمت و سوی دینی بوده اند و یا حتی در جهت تضعیف و کنار گذاشتن دین از مناسبات انسانی اجتماعی، که این مقوله چهره ای متمایز از انقلاب ایران، ارائه می دهد، لذا تبیین جامعه شناختی این جنبش، نیازمند ارائه ساختار تحلیلی متناسب با درون مایه های فکری و ایدئولوژیکی آن می باشد، چرا که اساسا تحلیل پدیده انقلاب در حوزه جامعه شناسی، مطابق با تبیین الگوهایی از انقلابات بزرگ اجتماعی عصر حاضر پایه گذاری شده است که این الگوها، عمدتاً یا براساس سنت های روشنفکری که منشاء تحوّلات اجتماعی و فرهنگی براساس مدل غربی بوده اند، گزینش یافته اند و یا شامل مدل مارکسیستی می باشند که بر تحوّل انقلابی مسلط بر عامل اقتصادی تاکید دارند.

لیکن ویژگی های خاص انقلاب ایران یعنی؛ خدامحوری، رهبری دینی و عنصر حرکت مردمی، است که در پیوند با یکدیگر، هویتی مستقل به این انقلاب بخشیده است. بنابراین ساختار تحلیلی این انقلاب، متفاوت از الگوهای رایج جامعه شناسی معاصر بوده، ناظر بر مبانی دین شناختی الگوی نظام اجتماعی می باشد، که در چارچوب جنبش احیاگری دینی قابل طرح است.

بر این مبنا مکتوب پیش رو، که به تبیین بستر اجتماعی پیدایش انقلاب خواهد پرداخت در دو فصل نیز سامان یافته است:

فصل اول: به بررسی زمینه کلی جنبش اصلاحی گری در عالم اسلام می پردازد.

فصل دوم: عوامل استقرار حاکمیت دینی را در روند انقلاب بیان می دارد.

فصل اول

اصلاح فکر دینی

دانشمندان و متفکران مسلمان در تعریف خود از محتوا و اهداف اسلام، آن را به عنوان دینی که علاوه بر زندگی فردی، ناظر بر حیات اجتماعی نیز هست، معرفی نموده اند. اما در خصوص شمول احکام اسلامی در حیطه امور اجتماعی و حضور حداقل و یا حداکثر دین، بالاخره طرح نظام مند دین در عرصه زندگی اجتماعی اختلاف آرایی وجود دارد که محور اصلی آن عمدتا مربوط به حوزه سیاست می باشد.

لیکن طرح جدایی دین از سیاست؛ در زمینه اجتماعی عصر معاصر که بستر تمدن جدید غرب با دور نمایه ای از مبانی نظری دینی بود، جریاناتی را در اسلام برانگیخت. این جریانات در اواسط قرن سیزدهم هجری و پس از یک دوره رکود طولانی به بروز جنبش اصلاحی فراگیری در عالم اسلام انجامید که هدف آن بیداری مسلمانان در برابر نفوذ فرهنگ و اندیشه غربی بود. با اندکی تأمل در نمودار این فرهنگ در گستره اجتماعی دوران معاصر، به اهمیت و ضرورت اصلاحی گری در این زمان پی خواهیم برد.

در این راستا دریافت ضروری فرهنگ غرب، با توجه به شاخص های متناظر بر آن از نقطه نظر کاربست تجربه معرفت شناختی در بستر تمدن جدید، قابل مطالعه است. بدین معنا که گسترش علوم به مدد تأکید بر جهان عینی برای شناخت و با تکیه بر روش تجربی حاصل آمد و موجب پاسخ گرفتن بسیاری از مجهولات انسان در خصوص امور جاری طبیعی گردید و درپی آن تسلط بر طبیعت به کمک فن آوری، روزافزون شد. بنابراین چرخشی اساسی در نحوه نگرش به عینیت پدید آمد و جهان عینی که به عرضه رشد استعدادها و خلاّقیت های بشری تبدیل شده بود، نزد انسان معاصر، اعتباری ویژه یافت. چنان که انسان در برداشتی افراطی به انکار ایده و ایده آلیسم و به تبع آن مابعدالطبیعه پرداخت و وجهه همت خود را معطوف شناخت هرچه بیشتر عالم عینی و پیوند نزدیک تر با آن ساخت چنانکه دکتر یونک اشاره می کند:

«دنیای ما تماما عینی شده و از آن چه روانشناسان هویت روانی یا مشارکت های عرفانی می نامند تهی شده ایم. ما به اندازه ای از این همه بی بهره شده ایم که اگر با فردی، با چنین خصوصیاتی روبه رو شویم با وی احساس بیگانگی می کنیم. این پدیده ها در زیر آستانه خودآگاه مانده اند و اگر برحسب اتفاق بروز کنند تا آنجا پیش می رویم که آن را رویدادی غیر معمول قلمداد کنیم.»(3)

منظرگاه فوق که مبتنی بر اعتبار و اصالت جهان عینی است، سبب می گردد تا تفکر اومانیستی به عنوان تفسیر برگزیده جهان غرب در خصوص جایگاه انسان در مجموعه هستی تلقی شود و این مکتب که از رنسانس آغاز گردیده و هدف آن برگرداندن توجه درباره خدا به مطالعه کارهای انسان بوده است، به انسان در مقابل غیر او حتی خدا، و به حس انسان در مقابل روح او و نیز به تفکر تجربی آدمی در مقابل تفکر متافیزیکی وی، به عنوان نوعی از تفکر ارج می نهاد، که این نوع گرایش به عنوان اندیشه ای غالب در جامعه غرب ظاهر شد و ارزش های اصیل انسانی نیز همنوا با این فرهنگ مسلط، تفسیر ویژه ای یافت. چنانچه؛ برای مثال «آزادی دیگر نه همچون امتیازی در حوزه وجدان بلکه بنیاد خود مختاری فرد در برابر هر اقتدار و مرجعی شمرده می شد که فرد تسلطش رانمی پذیرفت.»(4) و سرانجام، این روند تحوّل ذهنیت ها در راستای نقش تعیین کننده انسان در اعمال قدرت بر جهان بود.

بر این اساس دورنمایه فرهنگ غرب و زیرساخت های فکری آن که مبتنی بر عقلانیت غیردینی بود و عمق و گستردگی نفوذ آن به سبب غنایی عقلانی، بهره مندی اقتصادی و قدرت سیاسی کشورهای غربی، اصلاحگران مسلمان را بر آن داشت تا به طرح مبانی بنیادین تفکر اجتماعی اسلام و اصل اصلاح جامعه انسانی بپردازد و زیرساز تئوریک حرکت اصلاحی خود را احیاء تفکر دینی برمدار تمامیت نظام اجتماعی قرار دهند بنابراین، اصلاح گران مسلمان اندیشه دینی را در مجرای جهت دهی و جریان بخشی آموزه های دینی در عرصه حیات فردی و اجتماعی جامعه انسانی به حرکت درآورند.

براین اساس توسعه ابعاد نهضت در گستره جهان اسلام، با گسترش و تعمیق مبانی دین شناسانه ساختار تفکر اجتماعی همراه بود؛ چنانچه حرکت آغازین جنبش با وجود چهره های برجسته ای چون سید جمال، محمد عبده و کواکبی، شامل طرح اجمالی مکتب اسلام، یعنی پیوستگی حیات فردی و اجتماعی جامعه انسانی و ضرورت انطباق احکام اجتماعی اسلام با مقتضیات عصر حاضر بود. اما ادامه روند حرکت نهضت با گسترش مبانی نظر فکر دینی در عرصه حیات اجتماعی توأم بود به نحوی که از دیدگاه برخی از متفکران و در رأس آنها شهید صدر، این موضوع به طرح نظام واره دین در زمینه حیات فردی و اجتماعی منجر شد.

در مدل پیشنهادی آیت اللّه صدر، اسلام به عنوان نظامی که براساس سیاست گذاری های ارزشی، اهداف کلی را هدایت می کند و عناصر درونی هر یک از نظام های اجتماعی را به دست می دهد، مطرح است. وی در این رابطه اجتهاد را روشی برای استنباط احکام ثابت و متغیر به شمار می آورد که براساس آن می توان؛ دیدگاه اسلام را در زمینه مسائل مربوط به نظام اجتماعی و در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و حقوقی تعیین کرد و حتی ایشان از بحث انطباق اسلام با نیازهای نوین جامعه انسانی فراتر رفته و بر ضرورت ارائه طرح کلی اسلام در نظام اجتماعی که ساختار آن مبتنی بر احکام ثابت اسلامی است و منطق کاربردی احکام ثانوی را با توجه به مقتضیات زمان و با تکیه بر اصل اجتهاد به دست می دهد، تأکید دارند و چنین بیان می دارند که «اسلام توان اداره زندگی بشر و تنظیم شئون آن در طرح ها و قالب های زنده را برای همیشه دارد.»(5) و لذا داعیه شهید صدر در خصوص طرح نظام نهادینه احکام دینی در عرصه زندگی اجتماعی نقطه اوج جنبش اصلاحی فکر دینی محسوب می گردد.

اما جنبش اصلاحی در ایران دارای پیشینه تاریخی متمایزی است. زمینه اجتماعی جامعه اسلامی ایران به واسطه فرهنگ شیعی و نیز بهره گیری از رهبری روحانیت تشیع در طول حیات خود شاهد جریانات و تحوّلات گسترده و عمیقی بوده است و البته تاریخ پرفراز و نشیبی را پشت سر نهاده، برای مثال؛ اگرچه آغاز حاکمیت صفوی با ظهور نهضت های مختلف سیاسی مذهبی همراه بوده است، اما استقرار دولت صفوی با افول این جنبش ها و از بین رفتن ماهیت سیاسی آنها توأم می باشد و یا چنانچه در برهه حساسی از تاریخ شاهد نهضت بزرگ مشروطه خواهی با پیش فرض اساسی پیوستگی دین و سیاست هستیم، در زمانی دیگر حاکمیت استبداد رضاخانی و غیرسیاسی شدن جامعه دینی توسط او را مشاهده می کنیم. لیکن پایان دوره استبداد رضاخانی نقطه عطفی در تاریخ اصلاح گری در کشور محسوب می گردد، چرا که در این زمان روحانیت، رهبری جنبش اصلاح طلبانه نوینی را عهده دار شد که به تدریج به سمت اصلاح فکر دینی در راستای ارائه الگوی نظام اجتماعی مبتنی بر جامعیت دین سوق داده شد. در این مجال به ذکر پاره ای از نظرات علما و اندیشمندان مسلمان در خصوص کیفیت حضور دین در عرصه مناسبات انسانی اجتماعی می پردازیم.

علامه طباطبایی، فیلسوف و مفسر بزرگ شیعی با ذکر این مطلب که «اسلام تنها دینی است که اساس آئین خود را خیلی صریح و روشن برپایه اجتماع قرار داده است و در هیچ شأنی از شئون خود نسبت به اجتماع بی اعتنا نبوده است،» مبنای نظام اجتماعی را برپایه دین اسلام چنین تفسیر می کند:

«اسلام عامل تکون اجتماعات بشر و ملاک وحدت آنها را دین توحید و یکتاپرستی قرار داده و وضع قانون را نیز بر همین اساس توحید گذارده است، و در مرحله قانون گذاری تنها به تعدیل اراده ها، در اعمال و افعال مردم اکتفا ننموده، بلکه آن را با یک سلسله وظایف عبادی و معارف حقه و اخلاق فاضله تعمیم و تکمیل فرموده است و ضمانت اجرای آن را نیز از یک طرف به عهده حکومت اسلامی و از طرف دیگر به عهده خود افراد اجتماع گذارده که با یک ترتیب صحیح علمی و عملی و همچنین به نام امر به معروف و نهی از منکر در اجرا و زنده نگهداشتن احکام الهی کوشا باشند.»(6)

از این رو در دیدگاه ایشان اهداف توحیدی دین اسلام و معارف الهی ناظر بر آن جزء در چارچوب نظام اجتماعی مبتنی بر احکام دینی میسر نخواهد بود.

از دیگر متفکران حوزه اندیشه دینی استاد محمد رضا حکیمی است. ایشان صلاح فردی را در بهبود اصلاح زندگی اجتماعی جستجو می کند و چنین عنوان می دارد که:

«صلاح و فساد اجتماع به اعمال فرد و نیکی و برتری اخلاقی و عملی او یا بدی و پستی اخلاقی و عملی او وابسته است و فرد، در خط سیر خود برای دگرگون کردن اجتماع و بهبود بخشیدن به آن است که خود نیز رشد می کند.

بنابراین، مقصود از تأثیر تعاون و همکاری، در تکامل فرد و جامعه، آن است که آدمی در آن هنگام که برای تغییر اجتماع خود به سمت بهتر شدن تلاش می کند. به امر به معروف و نهی از منکر می پردازد، علم و معرفت را نشر می دهد، بیداری و هوشیاری اجتماع را در میان مردمان می گسترد، به از بین بردن ستم و ستمگر برمی خیزد، متجاوز و زورگو را طرد می کند و می کوبد، در همه این احوال (که به دست کارهایی اجتماعی و مردمی می یازد)، در واقع برای خود می کوشد، و برای ساختن و تکمیل کردن نقش خویش اقدام می کند. به همین جهت است که در برخی بیان ها، جهاد، عنوان، لباس تقوی پیدا کرده است.»(7)

وی با طرح مدلی که در برگیرنده چهار عنصر اساسی مذهب، انسان، زمان و حیات است، سعی در آمیختگی این عناصر با نظام حاکمیت دارد و بر این مبنا، به دور حاکمیت غیرالهی خط بطلان می کشد و تحقق ایمان به خدا را منوط به انکار حاکمیت و طاغوت و پذیرش حاکمیت خدا می داند:

«ایمان به خدا تنها پس از طرد طاغوت و کفر ورزیدن حاصل می شود، و این ایمان به توحید هنگامی تحقق پیدا می کند که ارتباط محکمی با حکومت و حاکمیت داشته باشد. بنابراین، طرد طاغوت در واقع طرد حاکمی است که به جای خدا بر اجتماع حاکم شده است. پس ایمان به خدا، جز با ایمان داشتن به حاکمیتی که ضد حاکمیت طاغوت است، تحقق نمی یابد، و آن نیز حکومت و حاکمیت خدای متعال است.»(8)

اما بی شک برجسته ترین اندیشمند دینی معاصر حضرت امام خمینی است و در گستردگی و عمق نظرات ایشان همین بس که منبع الهام و استقرار یک نظام سیاسی اجتماعی مبتنی بر دیانت بوده است. امام اسلام را دینی جامع و جاودان که احکام آن در برگیرنده همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی در همه زمانهاست، معرفی می کند و در وصیتنامه خویش می فرماید:

«اسلام و حکومت اسلامی پدیده ای الهی است که با به کار بستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین می کند و قدرت آن را دارد که قلم سرخ بر ستمگری ها و چپاولگری ها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند. و مکتبی است که بر خلاف مکتب های غیر توحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ای ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را برای اجتماع و فرد گوشزد نموده و در رفع آنها کوشیده است.»(9)

تأکید بر جامعیت دین با ابعاد فراگیری که در این فراز ذکر شده، نمایانگر منشور نظری و عملی امام در راستای حاکمیت دینی است.

فصل دوم

عوامل زمینه ساز انقلاب

مطالعه بستر اجتماعی رخدادهای اول انقلاب با توجه به جهت گیری دینی آن، حضور عواملی چند را در شکل گیری نهضت آشکار می سازد و در این میان سه عامل نقش تعیین کننده ای دارند که در این فصل مورد بررسی قرار می گیرد.

1 جایگاه دین در فرهنگ عمومی

حیات دینی انسان را زنجیره ای از روابط پیچیده دفع و جذب، انعطاف و مقاومت و نیرو و نشاط در برگرفته که در جریان سیال لطف الهی به حرکت درآمده و منشاء تحوّلات تاریخی عظیمی واقع گشته که سرفصل ادوار مختلف حیات انسان محسوب می گردد. و از آنجا که اندیشه دینی در طول حیات خویش نقشی اساسی، در ساماندهی اجتماعی و اخلاقی به جامعه بشری ایفا نموده است، لذا زمانی که یک فرهنگ دست اندرکار تربیت افراد انسانی بوده و همچنین ملزم به پاسخ گویی به آنان در خصوص پرسش های اساسی در رابطه با معنای زندگی انسان است و یا آن گاه که اندیشه انسجام بخشی اخلاقی و اجتماعی جامعه را در سر دارد، ناگزیر از ورود به حوزه دین است. از این رو منظرگاه برگزیده هر فرهنگ و جامعه تمدنی در تأملات دین مدارانه اش با توجه به محوریت و یا حذف دین، نمایانگر ساختار کلی تمدن و جهت گیری اساسی آن است.

در این راستا هویت تاریخی و فرهنگی جامعه ایرانی مبتنی بر پذیرش نقش دین در عرصه حیات فردی و اجتماعی است. پس با گذاری در فرهنگ عمومی، خواهیم دید که این مقوله، بیانگر حضور دین و جایگاه والای آن در جامعه و نیز وجود پیوند عمیق آن با حوزه احساس در مناسبات انسانی اجتماعی است. مضاف بر آن پذیرش فلسفه تشیع و نقش فعال امام در عرصه حیات سیاسی اجتماعی در جامعه شیعی، در تحلیل نهایی، گزینشی آرمانی محسوب می گردد، چرا که مبتنی بر قبول رهبری دینی و قائل بر تعیین و تبیین خط مشی و سیاست کلی جامعه توسط امام است و در قاموس تشیع شأن امام و فلسفه امامت، اصلاح و احیاء مستمر اندیشه دینی و جریان دهی آموزه های اصیل دینی در حیات عینی جامعه انسانی است. چنانکه امام حسین(ع) در خطبه ای چنین می فرماید:

«خدایا، تو می دانی که قصد ما رقابت برای دست یافتن به قدرت یا زیاده خواهی مال دنیا نبود، بلکه برای آن بود که نشان های دین تو را به دیگران بنمایانیم و با قدرت دست به اصلاح سرزمین های زنیم، تا بندگان ستمدیده ات ایمن شوند آنگاه به واجبات و مستحبات و احکام دین تو عمل می شود، پس ای مردم اگر شما به یاری ما برنخیزید و داد ما را ندهید، این ستمگران بر شما چیره خواهند گشت و در خاموش کردن نور پیامبران خواهند کوشید. البته خدا ما را بس است، ما بر او توکل کردیم و به آستان او روی آوردیم که بازگشت همه به سوی اوست.»(10)

بر این مبنا، انقلاب و اصلاح مورد نظر در فرهنگ تشیع، فرآیندی است که نتیجه آن بهبود وضع موجود در راستای دستیابی به آرمان ها و ارزش های اصیل اسلامی است که با مفتوح ماندن باب اجتهاد و تلاش در جهت تفسیر ناب از تعالیم دینی و جریان دهی این تعالیم در عرصه حیات فردی و اجتماعی جامعه حاصل خواهد آمد.

2 فرهنگ شیعی برمدار اصل امامت (بویژه واقعه کربلا)

یکی از اصول بنیادین مکتب تشیع اصل امامت است. در فرهنگ شیعی نقش امام در راستای فلسفه نبوت و اهداف بعثت قابل تبیین است. بنابراین از آنجا که فلسفه بعثت در کلام دینی تأمین سعادت فردی و اجتماعی جامعه بشری بر مبنای توحید است و در این رابطه لزوم هموار ساختن راه جامعه از موانع باز دارنده سعادت انسانی مطرح است، مبارزه با طاغوت به عنوان اصلی ترین مانع که سبب به جریان انداختن حرکت تاریخ در مجرای اهداف ضد خدایی و شرک آلود است امری اجتناب ناپذیر محسوب می شود. لذا نبوت، رهبری تشکل کانون مبارزه علیه طاغوت به شمار می رود و نقش امام نیز تداوم نقش نبی است. بنابراین ماهیت وجودی امام در تفکر شیعی روح آرمان خواهی، حقیقت طلبی و مبارزه جویی آن است و از آنجایی که صحنه تاریخ همواره شاهد وجود حکام زورمند بوده است، لذا امامت عنصری است که در متن تاریخ همواره در جریان است.

این گزینش آرمانی در مکتب تشیع، سبب شد تا «شیعه» در رویکرد خود به عرصه قدرت سیاسی، حرکت و جریانی بالقوه تلقی گردد؛ خاصه آنکه در مظاهر تاریخ خود حماسه های خونینی را به ثبت رسانده بود که منبع اجتهادی او در گزینش الگوی رفتار سیاسی و اجتماعی وی محسوب می شد و بر این مبنا بود که شیعه رخداد کربلا را الگوی تعیین خط مشی جنبش های اصلاحی خود قرار داد.

چنانچه در طول تاریخ شیعه و در جوامع گوناگون شیعه نشین، هیچ موضوعی مانند کربلا و عاشورا، پیامدهایی بدین وسعت نداشته و هیچ موضوعی همانند آن، در عمق جان شیعیان نفوذ ننموده است. برای شیعه، حادثه عاشورا، صرفاً جنبه ذهنی و فکری ندارد، بلکه با پرشورترین احساسات و عواطف عجین می باشد. لذا آنان در هیچ مصیبتی به این میزان اشک نریخته، و در هیچ عزایی این گونه ماتم نگرفته، و در هیچ مراسمی نیزاین سان به میدان نیامده اند و برای هیچ موضوعی، تا این حدّ حساسیت از خود نشان نداده اند... بنابراین حادثه کربلا، عالی ترین حماسه و بهترین سوژه سیاسی در هر عصر می باشد!(11)

تبیین رخداد کربلا و قرائت های گوناگون از آن در تاریخ تشیع، نشانگر چهره سیاسی و اجتماعی جامعه شیعی در مقاطع مختلف تاریخی بوده است و می توان میان رویکردهای مختلف عاشورا با زمینه سیاسی اجتماعی آن، رابطه متقابلی را متصور دانست. «از این رو در دوره هایی که جامعه شیعی از نظر اجتماعی، یک جامعه سیاسی و کنش گر است، طبیعی است که قرائت و ادبیات عاشورا را جنبه ای سیاسی و فعال بشمار می آورد و وجه مبارزه جویانه و حماسی عاشورا نیز یک شاخص فرهنگ مکتوب یا شفاهی و یا منظوم یا منثور سیاسی، محسوب می گردد و در شرایطی که به هر دلیل اجتماعی تاریخی، جامعه شیعی، غیرسیاسی و دپولتیزه می شود، وجه فاجعه بار، غم انگیز، سوگوارانه و منفعلانه عاشورا برجسته می گردد.»(12) بنابراین چنین رویدادی در فرآیند تحوّل انقلابی ایران توسط امام خمینی، قرائتی سیاسی و انقلابی یافت و مبنای نظری و کنش تاریخی انقلاب قرار گرفت.

3 وضعیت فکری و معنوی حوزه

روحانیت شیعی در ایران از دیرباز به دلیل ماهیت مستقل خویش، بهره گیری از فرهنگ تشیع و نیز به واسطه فرهنگ دینی مردم، از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده است و با تکیه بر این عوامل، همواره در روند شکل گیری و یا جهت دهی جنبش های اجتماعی نقش مؤثری ایفا نموده است.

شهید مطهری در مورد سازمان روحانیت، مقایسه ای میان روحانیت شیعه و سنی انجام داده اند که در این بررسی، وی علت رهبری جنبش های سیاسی اجتماعی جامعه توسط روحانیت تشیع را به نهاد مستقل روحانیت نسبت می دهد بدین شرح که:

«نظام روحانیت سنی به گونه ای است که او را کم و بیش به صورت بازیچه ای در دست حکام که خود آنها را اولی الامر معرفی کرده است، درآورده اند. شخصی مانند عبده اگر بخواهد منصب افتاء را احراز نماید باید خدیو عباس آن را صادر نماید، و یا مقام افتاء ریاست جامع الازهر شخصیت بزرگ و مصلحی مانند شیخ محمد شلتوت، باید با نوشته شخصیتی نظامی و سیاسی مانند جمال عبدالناصر حجت و سندیت بیابد. روحانیت سنی یک روحانیت وابسته است. روحانیت وابسته قادر نیست علیه آن قدرتی که وابسته به آن است قد علم کند و توده مردم را به دنبال بکشاند. اما روحانیت شیعه در ذات خود یک نهاد مستقل است. از نظر روحی به خدا متکی بوده و از نظر اجتماعی به قدرت مردم. لهذا در طول تاریخ به صورت یک قدرت رقیب در مقابل زورمندان تاریخ ظاهر شده است. علت آنکه سید جمال در کشورهای سنی مستقیما به سراغ توده مردم می رفت و در ایران به سراغ علما!... این است که روحانیت شیعه از دستگاه حاکمه مستقل بوده و استعداد انقلابی شدن را داشته است!»(13)

گذار در تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران معاصر بیانگر این واقعیت است که حوزه به عنوان مرکز نشر معرفت دینی و تربیت عالم اسلامی همواره کانون جنبش های فکری؛ سیاسی و مذهبی در جامعه اسلامی بوده است و در زمینه نقشی که ایفا نموده هیچ کانون فکری دیگری با آن برابری نمی کند. اگرچه در قرن حاضر پایگاه معرفتی دیگری به نام دانشگاه ظهور که به تولید اندیشه و معرفت و پرورش نیروهای فکری و فرهنگی، و ایجاد جنبش های اجتماعی می پردازد اما این جریانات حتی آنجا که ارای اصالت ملی و مذهبی بوده است، نتوانسته سهم مشابهی در جریان حرکت مردمی داشته باشد.

براین اساس حضور دین در فرهنگ عمومی که بر مبنای تفسیر شیعی؛ از جریان حرکت تاریخ صورت پذیرفته و پیوند درونی آحاد ملت با این جریان فرهنگی، وضعیت فکری و سیاسی روحانیت را که در جایگاه تبیین مبانی فکر دینی قرار داشت و خود جریانی بالقوه در برابر قدرتمندان محسوب می شد تثبیت نموده و لذا اگرچه حرکت آغازین جنبش اسلامی در ایران در راستای اصلاح فکر دینی در چارچوب اندیشه اجتماعی با تبیین رابطه فرد و جامعه در بینش دینی و براساس نقش مسئولیت پذیری اجتماعی انسان به منظور بهبود بخشی وضع موجود جامعه اسلامی شکل پذیرفت، لیکن در فرآیند کنش تاریخی اجتماعی اندیشمندان دینی به طرح نظامواره دین و تبیین مبانی نظری حکومت اسلامی پرداخته و با استفاده از مرجعیت فکری خود، برپایی نظام اسلامی را اساس حرکت تاریخی جامعه قرار دادند.

بر این پایه بستری که زمینه ساز بروز انقلاب گردید، از یک سو شامل دیدگاه دین شناسانه اندیشمندان دینی درخصوص نظام اجتماعی با تأکید بر جامعیت دین و از سوی دیگر فرهنگ حاکم بر تفکر و عمل سیاسی در کشور بود که به نحو محسوسی با ورود اعتقاد دینی آمیختگی داشت و بر همین اساس پذیرای مرجعیت فکری و سیاسی روحانیت بود.

پس با تکیه بر این عوامل، با گرایش دینی تحوّل اجتماعی عظیمی، در گستره جهان به وقوع پیوست که پیش از هر چیز نیز اثبات این واقعیت، محسوس بود که به رغم رویدادهای ویرانگر قرن معاصر، عرصه ای نو از جریان یابی اندیشه دینی در گستره حیات عینی جامعه پدیدار شده است که نوید دوران تازه ای از دین ورزی انسان در عصر فراصنعتی می باشد که بیانگر این مهم است که طلب و جستجوی دینی انسان همچنان ادامه خواهد یافت.

منابع

1. گی روشه، تغییرات اجتماعی، تهران، نشر نی

2. عبداللّه نصری، انتظار بشر از دین، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر

3. محمد حسن حسنی، نوسازی جامعه از دیدگاه امام خمینی، نشر عروج

4. محمدباقر صدر، انسان مسئول و تاریخ ساز، انتشارات بنیاد قرآن

5 . محمد رضا حکیمی، الحیاة، جلد اول، ترجمه احمد آرام، دفتر تبلیغات اسلامی

6. مرتضی مطهری، نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، انتشارات صدرا، ص 56.

7. چشمه خورشید (1)، «مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا»، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).

پانوشت ها:



1. محقق و نویسنده

2.گی روشه، تغییرات اجتماعی، تهران، (نشر نی) ص 289 و 219.

3. کارل گوستاویونگ، انسان و سمبول هایش.

2. ژرژبوردو، لیبرالیسم، ترجمه عبدالوهاب احمدی، ص 27.

3. الاسلام یقودالحیاة، ص 43.

4. علامه طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج 7، ص 183.

5. محمدرضا حکیمی، الحیاة، ترجمه فارسی، ص 310 و 309.

6. همان مأخذ، ص 307.

7. امام خمینی (ره)، وصیت نامه الهی سیاسی، وزارت ارشاد، ص 8، صحیفه نور، ج 21، ص 176.

8. خطبه حسین بن (ع) ارضی، سخنان امام حسین (ع)، ص 304 و 302

9. محمد سروش، مقاله امام خمینی(س) و احیا نگرش سیاسی به عاشورا، چشمه خورشید 1، ص 464.

10. سید هاشم آقاجری، مقاله پویایی جامعه و دگرگونی در گفتمان عاشورا، چشمه خورشید 1، ص 429.

11. استاد مرتضی مطهری، نهضت های اسلامی در صد سال اخیر، ص 56.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان