نشست فیلمی درباره اهدای عضو-۱

«فصل نرگس» گنده‌گویی نمی‌کند/ ۱۲ بار فیلمنامه را بازنویسی کردیم

سحر صباغ سرشت تهیه‌کننده و نگار آذربایجانی کارگردان «فصل نرگس» که به موضوع اهدای عضو می‌پردازد درباره روند نگارش فیلمنامه و شکل‌گیری فیلم توضیح دادند.

«فصل نرگس» گنده‌گویی نمی‌کند/ 12 بار فیلمنامه را بازنویسی کردیم

خبرگزاری مهر- گروه هنر: نگار آذربایجانی کارگردانی که پیش از این فیلم سینمایی «آینه های روبرو» را ساخته است در تازه ترین اثر سینمایی خود با عنوان «فصل نرگس» به موضوع اهدای عضو پرداخته و تلاش کرده بدون قهرمان سازی، افرادی را به تصویر بکشد که گیرنده اعضا هستند و بر جامعه و افراد خود تاثیر می گذارند.

آذربایجانی می گوید نخستین جرقه نگارش فیلمنامه با اتفاقی که برای زنده یاد عسل بدیعی رخ داد، در ذهنش زده شده است. عسل بدیعی در روز 12 فروردین سال 92 دچار مرگ مغزی شد و ریه، قلب، 2 کلیه و کبد وی طی روزهای 14 و 15 فروردین ماه 92 به بیماران نیازمند پیوند زده شد.

سحر صباغ سرشت تهیه کننده این اثر هم می گوید شاید به موضوع اهدای عضو پیشتر نه به صورت موثر پرداخته شده بود اما ما در «فصل نرگس» یک قدم جلوتر از سایر آثار هستیم در واقع ما در این فیلم بیان می کنیم که اهدای عضو یک امر پذیرفته شده است و ما اثرات ماجرا را بعد از اهدا می بینیم. فیلم هایی که تا به امروز ساخته شده اند، مدام مخاطب را به اهدا تشویق می کردند، چالش بین اهداکننده و گیرنده را به تصویر می کشیدند یا به قاچاق عضو پرداخته بودند اما «فصل نرگس» از این موضوعات گذشته است چون دیگر اهدای عضو در جامعه پذیرفته شده است و اصلا این موضوع باید در فرهنگ ما وجود داشته باشد.

مشروح گفتگو ما با نگار آذربایجانی و سحر صباغ سرشت را در زیر بخوانید:

*به نظر می رسد در این فیلم ادای احترامی به عسل بدیعی شده است؟ آیا این هنرمند دستمایه ساخت این فیلم شد؟

- نگار آذربایجانی: چیزی که جرقه نوشتن فیلمنامه «فصل نرگس» را در ذهن من زد اتفاقی بود که برای عسل بدیعی افتاد اما این به معنای آن نیست که من تنها با آن اتفاق به فکر نگارش این فیلمنامه افتاده باشم. چند سالی بود که موضوع این اثر جزو دغدغه های من شده بود به همین دلیل احساس کردم که می توانم چنین فیلمنامه ای را بنویسم زیرا نیاز این موضوع در جامعه وجود داشت و بهتر بود که مطرح شود اما به خاطر اتفاقی که برای عسل بدیعی افتاد این موضوع قوت گرفت به هر حال عسل همکار من بود و دوست داشتم در فیلم هم تا جایی که ممکن است حضور داشته باشد و یک ادای احترامی به او شود اما اینطور نیست که بگویم می خواستم با ساخت این فیلم تماما به عسل ادای احترام کنم. قصد من ادای احترام به تمام کسانی بود که در پروسه اهدای عضو بودند، چه کسانی که با مرگ مغزی فوت و اعضای خود را اهدا کرده اند، چه خانواده هایی که پذیرفتند اعضای عزیزان شان اهدا شود و چه کسانی که زنده اند و اعضای خود را اهدا می کنند. عسل نماینده ای از همکاران و سینماگران بود، طبیعتا این موضوع برای من پررنگ تر و ملموس تر می شد چون او را از نزدیک می شناختم. به نظر من یکی از اهداف فیلم ادای احترام به تمام کسانی است که اعضای خود را اهدا کردند.

قصد من ادای احترام به تمام کسانی بود که در پروسه اهدای عضو بودند، چه کسانی که با مرگ مغزی فوت و اعضای خود را اهدا کرده اند، چه خانواده هایی که پذیرفتند اعضای عزیزان شان اهدا شود و چه کسانی که زنده اند و اعضای خود را اهدا می کنند*این فیلم در عین حال که یک موضوع تراژیک را روایت می کند اما بسیار امیدوارانه است، دلیل این موضوع چه بود؟

- آذربایجانی: به نظر من اهدای عضو تنها موضوع فیلم نیست، «فصل نرگس» مخاطب را به نوع دوستی و یادآوری ارزش های زندگی، عشق، محبت و امید دعوت می کند. همه این موارد جزو اهداف فیلم بود و من هنگامی که شروع به نگارش فیلمنامه کردم چنین موضوعاتی را در نظر داشتم اما به هر صورت موضوعی که در بالاترین لایه فیلم مطرح می شود اهدای عضو است.

به نظر من اهدای عضو تنها به معنای مرگ نیست به هر حال مرگ یک اتفاق تراژیک است که رخ می دهد اما دنباله آن زندگی است اگر در روند طبیعی دنیا هم نگاه کنیم می بینیم که به دنبال هر چیز مرگ و زندگی وجود دارد، گویا این 2 موضوع به هم وصل هستند به طوری که با مرگ زندگی تمام نمی شود. زندگی هم بدون مرگ ادامه پیدا نمی کند، بنابراین این 2 موضوع جدایی ناپذیرند. به هر صورت مرگ به تنهایی یک اتفاق تلخ و تراژیک است اما هنگامی که در کنار زندگی قرار می گیرد می توان این امید را داشت که زندگی جریان پیدا می کند. با توجه به اینکه حرف اصلی که من می خواستم بیان کنم همین موضوع بود بنابراین مهم بود که قصه را طوری طراحی کنم که به سمت تلخی مرگ نرود. اصلا این موضوع برای من یک اعتقاد و در عین حال یک پروسه جالب و سخت بود. به همین منظور برایم اهمیت داشت که چگونه بنویسم تا از تلخی موضوع کم کنم و به بخش امیدوارکننده داستان بیشتر بپردازم و همزمان به گونه ای این کار را انجام دهم که از موضوع اصلی جدا نشوم. رفتن به سمت چنین موضوعاتی کمی سخت و زمان بر است اما در هر صورت از ابتدا نگاه من همین بود.

سحر صباغ سرشت: قطعا انتخاب نگار آذربایجانی به عنوان نویسنده با معرفت از او شکل گرفت زیرا او از مقوله تقابل مرگ و زندگی شاخت داشت و این موضوع باعث شد که حالا فیلمی را ببینیم که درباره تراژیک ترین بخش زندگی یعنی مرگ است که یک امر گریزناپذیر است و در عین حال یک فیلم سرحال، سرپا و زنده را می بینیم که پایان امیدوارکننده ای دارد و بیشتر از آنچه که ما را با مرگ همراه کند ما را به یادآوری و دیدن ارزش های زندگی وادار می کند. تلنگر جدی به معرفت، نوع دوستی، عشق ورزی و محبت می زند، چیزی که جزو مرام های جدی جامعه ما بوده ولی این روزها کمرنگ شده زیرا در حال حاضر جامعه ما یک جامعه بی حال و مریض احوال تبدیل شده است.

فیلم هایی از جنس «فصل نرگس» بدون آنکه شعار دهد و گنده گویی کند و بدون اینکه بخواهد از موضوعات و مفاهیم با ارزش سوءاستفاده کند تلنگر جدی می زند که مخاطب بتواند همذات پنداری کند ضمن اینکه ارزش های زندگی را در ذهن خود مرور کند. به نظرم این فیلم ها در روزگاری که به سر می بریم یعنی روزگاری که زندگی نمی کنیم بلکه زیست می کنیم حائز اهمیت است چرا که معتقدم رسانه به هر شکل آن روی مخاطب و زندگی او تاثیر جدی می گذارد. حالا در کنار آن «فصل نرگس» فرهنگسازی هم می کند که اتفاقا فرهنگ باارزش و با اهمیتی است.

من فکر می کنم خانم آذربایجانی هم به این موضوعات معتقد بود، به طور کلی او نویسنده ای است که در اثر قبلی او دغدغه و خلاقیت وجود داشت و آگاهی و معرفت موج می زد. در این فیلم هم می دانست که مرگ می تواند غم انگیز باشد اما در تقابل با زندگی قرار دارد و باعث می شود به این نکته برسیم که حالا که مرگ وجود دارد و نمی توان از کنار آن گذشت. حداقل تا زمانی که هستیم با ارزش های زندگی به مفهوم جدی آن رو به رو شویم و به شناخت جدی برسیم و هم این که یادمان نرود که همه ما روی یکدیگر تاثیر می گذاریم. از همین رو در یکی از دیالوگ های فیلم گفته می شود که «ما گاهی اوقات از تاثیرهایی که می گذاریم آگاهیم و گاهی اوقات آگاه نیستیم به هر حال تاثیر می گذاریم»، پس چه بهتر تا جایی که می شود تاثیرات مثبتی را بگذاریم.

*به هر حال گویا گیرنده های اعضا دوباره متولد می شوند.

آذربایجانی: بله همینطور است. در تحقیقاتی که در ابتدا داشتم و با خانواده اهداکننده ها، گیرنده ها و پزشکان رو به رو شدم یک جمله ای را به طور مشترک از همه کسانی که گیرنده بودند شنیدم، همه آن ها این جمله را می گفتند که من انگار تازه متولد شده ام. این جمله درست و دلیل گفتن آن هم واضح است چون وقتی یکی از اعضای اصلی بدن از دست می رود و کارکرد خود را از دست می دهد با گرفتن یک عضو جدید چنین افرادی به زندگی بازمی گردند. در قصه ای که برای نرگس که اعضای خود را اهدا می کند نکته مهمی وجود دارد. سوای اینکه این شخصیت در طول قصه فیلم عسل بدیعی را می بیند و درباره او می شنود و می خواند دوست نزدیک او را هم می بینیم که همین قصه را تکرار می کند. در واقع او با مرگ نوزادی مواجه شده که تلخی مرگ و افسردگی بعد از آن را به دنبال دارد اما در طول قصه می بینیم که نوزاد دیگری به جای او متولد می شود و زندگی دوباره جریان پیدا می کند. طراحی این قصه کاملا عامدانه بود زیرا می بینیم در جایی که مرگ وجود دارد زندگی هم وجود دارد و بالعکس.

سحر صباغ سرشت: به عنوان تهیه کننده جوانی که سال ها در سینما حضور داشته، به معرفت و علم کافی رسیده و شاگردی بسیاری از افراد را کرده ام و درباره برخی از موضوعات به یقین رسیده ام، باید بگویم غیر از اینکه اولین قدم برای اینکه یک کاری سامان بگیرد، خواست و اراده آدم ها است مجاهدت، کوشش، پیگیری و دغدغه مندی مساله جدی برای همه به ویژه یک هنرمند است زیرا یک هنرمند اثری را خلق می کند و ما به عنوان تهیه کننده به رشد و تربیت آن کمک می کنیم. فیلمنامه «فصل نرگس» از آن فیلمنامه هایی است که کار سختی در پی دارد چون تراژیک ترین موضوع را به شکل کاملا امیدوارکننده مطرح می کند البته نه با شعار و گنده گویی بلکه از جنس زندگی.

از طرفی شکل روایت این فیلمنامه سخت است. بعید می دانم در سینمای ایران چنین چیزی داشته باشیم. در سینمای دنیا هم افراد کمتر به سراغ چنین روایت های تو در تویی می روند که قهرمان محور و قهرمان پرور نباشد. ما در «فصل نرگس» با قصه زندگی آدم های مختلف در یک داستان مواجه هستیم و این خودش هم کار جذاب و هم کار پرزحمتی برای یک نویسنده دغدغه مند است. جالب است بگویم که 12 نسخه فیلمنامه از سوی خانم آذربایجانی برای فیلم «فصل نرگس» به دست من رسید.

بعید می دانم در سینمای ایران چنین چیزی داشته باشیم. در سینمای دنیا هم افراد کمتر به سراغ چنین روایت های تو در تویی می روند که قهرمان محور و قهرمان پرور نباشددر واقع در اواخر سال 93 ما با یکدیگر صحبت کردیم و حالا می بینیم که این اثر  در سال 95 این فیلم عرضه می شود، زمانی که نگار آذربایجانی فیلمنامه را به من داد و من آن را خواندم چند فیلمنامه دیگر هم برای من از سوی افراد مختلف ارسال شده بود اما آن فیلمنامه ها نتوانسته بودند من را تحت تاثیر قرار دهند. بنابراین هنگامی که نگار فیلمنامه «فصل نرگس» را برای من ارسال کرد من با جهان تازه ای مواجه شدم به طوری که اصلا نمی توانستم آن را کنار بگذارم. البته من به او گفته بودم که بگذار چندین بار این فیلمنامه را بخوانم و سپس با هم صحبت کنیم و همین طور هم شد. در واقع فیلمنامه «فصل نرگس» به جز شکل روایت ویژگی انسان دوستانه دارد.

*چطور تحت تاثیر قرار گرفتید؟ پیش از این فیلم هایی درباره اهدای عضو ساخته شده بود.

- صباغ سرشت: شاید به موضوع اهدای عضو پیشتر نه به صورت موثر پرداخته شده بود اما ما در «فصل نرگس» یک قدم جلوتر از سایر آثار هستیم. در واقع ما در این فیلم بیان می کنیم که اهدای عضو یک امر پذیرفته شده است و ما اثرات ماجرا را بعد از اهدا می بینیم. فیلم هایی که تا به امروز ساخته شده اند، مدام مخاطب را به اهدا تشویق می کردند، چالش بین اهداکننده و گیرنده را به تصویر می کشیدند یا به قاچاق عضو پرداخته بودند اما «فصل نرگس» از این موضوعات گذشته است چون دیگر اهدای عضو در جامعه پذیرفته شده است و اصلا این موضوع باید در فرهنگ ما وجود داشته باشد.

بنابراین باید در نظر داشته باشیم که ما این مرحله را رد کردیم حالا باید تاثیرگذاری آن را ببینیم و باید بپذیریم  که یک فرد بر حسب دستور خداوند از میان ما رفته است و توجه داشته باشیم که حالا با دادن اعضا چه تاثیری در زندگی افراد دیگر گذاشته و گیرنده ها با زنده ماندن خود چه تاثیری بر زندگی دیگران می گذارند. ما فیلم هایی را درباره اهدای عضو دیده ایم اما «فصل نرگس» فراتر از اهدای عضو صحبت می کند. در این میان تلاش نگار آذربایجانی برای من جالب توجه بود، چون با وجود اینکه چندین بار فیلمنامه را نوشت و تحقیقات بسیاری کرد و در حالی که در ایران زندگی نمی کرد برای تحقیق بیشتر درباره این فرهنگ به ایران آمد، به بیمارستان های مختلف رفت و فیلمنامه را چندین بار بازنویسی کرد اما در نهایت راضی نشد و به فیلمنامه دوازدهم رسید و «فصل نرگس» فیلمنامه دوازدهم است که ساخته شده است.

جالب است که بگویم من و نگار با هم همراه شدیم و دو نفری یک پیش از پیش تولید انجام دادیم، خیلی اوقات دو نفری به خیابان های تهران می رفتیم و لوکیشن های مورد نظرمان را پیدا می کردیم. به خانه ها و خیابان های مختلف سر می زدیم، سپس به پیش تولید حرفه ای رسیدیم نه عجله ای برای حضور در جشنواره کردیم و نه شتابی داشتیم. ما بیشتر به این فکر می کردیم که یک وظیفه انسانی داریم و باید به بهترین شکلی که ما می توانیم این فیلم را بسازیم زیرا این فیلم برای مردم است.

این را هم باید بگویم من از آن تهیه کنندگانی نیستم که صرفا از منظر اقتصادی به سینما نگاه کنم. از نظر من سینما یک کار فرهنگی است به طور کلی از فیلم های بی خاصیت خوشم نمی آید، اگر هزار سال هم کار نکنم به سراغ تهیه کنندگی فیلمی نمی روم که تاثیر نمی گذارد حتی اگر بدانم آن فیلم میلیاردها سود هم داشته باشد به سراغ آن نمی روم. البته من برای سینمای سرگرم کننده هم احترام قایل هستم اما شاید من بلد نباشم تهیه کننده خوبی برای سینما سرگرم کننده باشم چون چنین ذائقه ای ندارم و خودم هم بلد نیستم با فیلم کمدی بخندم اصلا فیلم کمدی کمتر می بینم اما تکلیف چنین فیلم هایی هم مشخص است.

به طور کلی از فیلم های بی خاصیت خوشم نمی آید، اگر هزار سال هم کار نکنم به سراغ تهیه کنندگی فیلمی نمی روم که تاثیر نمی گذارد حتی اگر بدانم آن فیلم میلیاردها سود هم داشته باشد به سراغ آن نمی روممن بعید می دانم در این فیلم ها نشود کاری کرد که تاثیر بگذارد از این رو «فصل نرگس» برای من یک اثر با ارزش است و امیدوارم مردم از آن تاثیر بگیرند و این فرهنگ بیشتر از قبل در جامعه ما جاری و ساری شود. من معتقدم اگر با قلبت برای مردم سرزمین ات کار کنی خداوند جواب آن را می دهد. از همین رو فکر می کنم تهیه کنندگانی مثل ما که از بدنه سینما می آیند و از نوجوانی در سمت های مختلف در سینما بوده اند باید تفاوت هایی با افرادی که از خارج از این حرفه به سینما می آیند، داشته باشند. به همین دلیل فکر می کنم وظیفه انسانی خودم را با این فیلم انجام دادم البته خدا را شاکرم که در کنار ساخت این اثر توانستم با نگار آذربایجانی آشنا شوم چون خودش هم همین معرفتی که درباره آن حرف می زند را دارد.

*گویا تحقیقاتتان را ابتدا در خارج از کشور انجام داده اید.

آذربایجانی: بله. زمستان سال 93 تصمیم گرفتم که روی این موضوع کار کنم آن موقع در ایران نبودم و دسترسی به بیمارستان های ایران را هم نداشتم اما به هر حال اهدای عضو در همه جای دنیا انجام می شود. شروع تحقیقات من در آنجا بود فقط برای اینکه بفهمم به لحاظ علمی چه خبر است زیرا مهم است وقتی قصه این چنینی مطرح می شود و قرار است گیرنده ها را به عنوان شخصیت اصلی مطرح کنیم بدانیم که رفتارهای شان چگونه باید طراحی شود چون گیرنده ها به تناسب عضوی که دریافت می کنند کارهایی را می توانند انجام بدهند و کارهایی را نه. برای مثال کسی که کبد گرفته نباید خودش را زیاد خسته کند. این ها مواردی بود که آن موقع ها نمی دانستم و موارد مشترکی است که به جغرافیا ربطی ندارد. بعد از بهار همان سالی که به ایران آمدم تحقیقاتم را در اینجا آغاز کردم و اولین جایی که برای انجام تحقیقات به ذهنم رسید بیمارستان مسیح دانشوری بود. این بیمارستان، ما را به خیلی از جاها و افراد وصل کرد. بخش زیادی از اطلاعات را برای طراحی شخصیت ها به این شکل به دست آوردم و دیگر بیشتر موضوعات فرهنگی لازم بود که درباره آن ها در اینجا به تحقیق بپردازم. به طور کلی از زمانی که تصمیم قطعی به ساخت این فیلم گرفتم تا نگارش ورژن اولیه فیلمنامه حدود یک سال طول کشید و بعد از آن شروع به بازنویسی آن کردم.

ادامه دارد...

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان