هنگامی که سین به شین وارد شود گورجای محی الدین نمایان خواهد شد (1)
در شهر دمشق، در کمرگاه کوه «قاسیون » که با شکوه و جلال بسیار بر شهر اشراف دارد مزار محی الدین ابن عربی در محله ای که نام او را بر خود دارد، آرمیده است. این محله بخشی از حومه قدیم «صالحیه » است که پر از بناهای مذهبی و عرفانی (خلوه) است، بناهایی مناسب برای انزوا و عزلت گزیدن.
از دور، گنبد سبز مزار و مناره مسجد آن پیداست. اما به محض آن که قدم به هزارتوی خیابانها بگذارید از دیدها پنهان می شود. آن گاه خود را در محله ای مردمی می یابید که خیابان اصلی آن که خیابانی تجاری است روزهای جمعه به جمعه بازار تبدیل می شود. از دکان ها که برخی نام این مرد مقدس را بر خود دارند - نظیر «نانوایی ابن عربی »، «عطاری محی الدین، و یا «سلطان العارفین »... - بوهایی به مشام می رسد که مشرق زمین را تداعی می کند; بوی ادویه، انواع عطرها، بوی قهوه، تنقلات و بوی نان. آن گاه که به مقابل در مسجد - مزار می رسی، مناره هشت گوش را که بر فراز در سر برافراشته است، می بینی. در این جا هشتی و پلکانی است که پایین می رود; جایی که برای ورود به مسجد باید کفش ها را بیرون آورد. در سمت راست در، کتیبه ای که در مرمر نقر شده خودنمایی می کند، ترجمه مفاد آن چنین است:
«آرامگاه ابن عربی که سلطان سلیم به سال 924 هجری بنا کرده است.» در مقابل روی ما صحنی قرار گرفته که حوضی در وسط دارد. روبرو، سمت جنوب، نمازخانه است و در دیوار انتهایی آن محراب، یعنی تاقکی که نشانگر جهت قبله است. در سمت چپ پلکانی قرار دارد که در امتداد دیوار نمازخانه پایین می رود و به اتاق زیر گنبد راه دارد. این اتاق «مقام » نامیده می شود، جایی که مدفن ابن عربی است. آیا باید ابتدا به نمازخانه رفت و به اقامه نماز که وظیفه هر مسلمان معتقدی است پرداخت یا می توان از پلکان پایین رفت و آرامگاه را زیارت کرد؟
این مساله در رساله ای با عنون «راز سر به مهر در آرامگاه ابن عربی » که به سال 1678م [1089 ه]نوشته شده اما تاکنون منتشر نشده، مطرح شده است. نویسنده عبدالغنی النابلسی، عارف بزرگ دمشقی و مرید ابن عربی - که آرامگاه او در جوار استادش قرار دارد - مطالعه ای تفسیری از بنا انجام داده است. نابلسی نخست اشاره کرده که وجود آرامگاه در پشت مسجدی که مربوط به آن است امری غیرمعمول است. به نظر او این «کهتری » ظاهری تنها برای کسی که به تقدس ابن عربی عقیده ندارد، واقعیت می یابد و در واقع یک چنین آدمی با این طرز تفکر پستی روح خود را نمایان کرده است. در عوض، کسی که آشنای به اسرار است به محض ورود باید از سمت راست، مسیر دیوار مسجد - مزار را بپیماید و به نشانه فروتنی از شیب طبیعی کوه قاسیون پایین رود. در این هنگام او با باغی که نهری از میان آن می گذرد مواجه خواهد شد، باغی که آرامگاه ابن عربی بر آن اشراف دارد. به این ترتیب آرامگاه بزرگی و شرف خود را بازمی یابد، چرا که بر باغی که زایر قدم به آن می نهد مشرف است. در این موقع او به سوی مزار می رود و از دری که به باغ باز می شود قدم به محوطه زیر گنبد می نهد و پس از آن که مدتی در کنار آرامگاه به راز و نیاز پرداخت به بالا رفتن ادامه می دهد تا به کمک پلکانی که این بار مستقیما به نمازخانه می رود - و نه پلکانی که به حیاط راه دارد - به این مکان برسد. به این ترتیب ملاحظات مربوط به برتری یا کهتری میان مسجد و مزار دیگر بی مورد خواهد بود. در صعودی مداوم از یکی به دیگری می توان راه یافت: عرفان و معرفت به حیث طریق به شریعت رهنمون می شود.
این تعبیر و تفسیر از معماری بنا، مبین اختلاف نظرهایی است که ابن عربی و آثارش و سپس آرامگاهش برانگیخته اند. طریقی که نابلسی ارائه می دهد، هم بیانگر اسرار معماری بناست و هم ارزش واقعی ابن عربی; چیزی که درک آن برای نامحرمان طریقت دشوار است، طریقتی که به خداوند رهنمون می شود، یعنی: عرفان.
با این همه امروزه دیگر نه از باغ اثری برجای مانده است، نه از نهری که از میان آن می گذشته و نه از پلکانی که از آرامگاه به درون نمازخانه راه داشته است. ساماندهی محله در طول زمان، بنا را از آنچه امکان می داد معماری آن را تفسیر کنیم تهی ساخته است. تنها ورودی اصلی، نیز پلکان صحن برجای مانده است و زایران بنا به میل خود ابتدا به زیارت آرامگاه می روند و یا با اقامه نماز در مسجد آغاز می کنند. برخی هر دو کار را در محل آرامگاه به جای می آورند; چرا که شبستان آرامگاه خود نمازخانه کوچکی است مجهز به یک محراب.
این آرامگاه به دلیل معماری اش و نمادهایی که تداعی می کند و نیز به یاری تاریخچه اش، نمونه ای است پرمعنا و بارز که فهم چگونگی احداث یک مکان شریف اسلامی و نیز اهدافی را که در این کار نهفته است امکان پذیر می سازد.
خاتم اولیا و مشایخ
محی الدین عربی به سال 1165 م [561 ه] در مورسیه اندلس چشم به جهان گشوده است. او پس از سفرهای طولانی در غرب و شرق اسلامی و مدتی اقامت در مکه سرانجام به سال 1230م [628 ه] در سن شصت سالگی در دمشق رحل اقامت افکنده است. او به سال 1240 م [638 ه] در این شهر درگذشت و در مقبره خانوادگی ابن زکی، دوستی که به هنگام ورودش به دمشق میهماندار او بود، به خاک سپرده شد.
ابن عربی به دلیل آثار عظیم و ارزشمندش، و به سبب تفکرات عرفانی اش - که دو وجه بنیادی آن عبارتند از اندیشه های ماوراءالطبیعه و شناختن اولیاءالله که مفهوم خاتم اولیاء و مشایخ در آن نکته ای است اساسی - چنان بر رشد تفکرات عرفانی - اسلامی تاثیر نهاده که بواقع سبب شده است یک دوره «قبل » و «بعد از ابن عربی » به وجود آید; و از این روست که در میان پیروانش به «شیخ اکبر» شهرت یافته است، از همین عنوان است که صفت «اکبریون » برای اشاره به عرفایی که از آموزشهای او پیروی می کنند، بیرون آمده است. او، چه در زمان حیات و چه پس از مرگش، توجه و علاقه و نیز خصومتهایی را برانگیخته است و هیچ دوره یا ناحیه اسلامی وجود ندارد که شاید بحث و جدل و اختلاف نظرهایی پیرامون اندیشه های او، نباشد.
پس از مرگ ابن عربی و به نسبتی که آثار و اندیشه های او رواج می یافت واکنشهایی هر چه خصمانه تر - بویژه از سوی اهل حدیث - علیه او ابراز می شد. اما در آناتولی و بخصوص در قونیه بود (جایی که صدرالدین قونوی، مشهورترین شاگرد او به نوبه خود شاگردان بسیاری تربیت کرد، شاگردانی که تعالیم ابن عربی را در سه گستره فرهنگ اسلامی یعنی ترک، ایرانی و عرب بسط دادند) که نفوذ و شهرت اندیشه های ابن عربی فرصت ظهور یافت و شکوفا گردید. نیز در همین شهر است که معتبرترین دستنوشته های آثار ابن عربی یافت می شود; دستنوشته هایی به خط خود نویسنده یا از سوی داناترین شاگردان او. امروزه غالب این دستنوشته ها در کتابخانه های شهر استانبول و بویژه سلیمانیه نگه داری می شود.
و اما شدیدترین حملات از سوریه و مصر می آید، حملاتی که از سوی یک عالم اهل حدیث دمشقی و سلفی گری مشهور ابن تیمیه درگذشته به سال 1328م [729 ه ]و مدفون در دمشق به اوج خود می رسد. او تعقیب و سرکوبی هر آنچه را به چشم کفر و الحاد می نگریست وظیفه خود قرار داده بود: شیعه گری، فرق صوفی، پرستش اولیا و بزرگان دین از خلال توسل به شفاعت و نیز زیارت قبور، طرفداران ابن عربی در زمره این ملحدان قرار دارند. او آنها را از نام تجربه عرفانی اتحاد با خدا که طرفداران وحدت وجود قایل به آن هستند، «اتحادیه » می نامد. پس از او دیگران به تعقیب و آزار «اکبریون » و انهدام آثار استاد ادامه می دهند. آنها این کتابها را می سوزانند یا به احترام سوره های قرآن مندرج در آنها، آنها را با آب محو می کنند.
شور و حرارت اهل حدیث که دست از ابراز خصومت برنمی دارند با پیروزی عثمانیها در سوریه و مصر به سال 1516م [922 ه] به صورت مخالفتی مخفی و زیرزمینی درمی آید اما با ضعیف شدن باب عالی و با پیدایش جنبش وهابی - که بنیانگذار آن محمدبن عبدالوهاب از مکتب ابن تیمیه الهام گرفته - دشمنی با ابن عربی و پیروان او از سرگرفته می شود. آتش این خصومت هنوز هم خاموش نشده، چرا که امروزه وهابیت ایده ئولوژی یکی از بانفوذترین کشورهای عربی یعنی عربستان سعودی است. به این ترتیب ابن عربی و ابن تیمیه همچنان دو چهره مختلف و مخالف، از اسلام سنی را به نمایش گذاشته اند.
مقبره ملامی
طی مدتی حدود سه قرن یعنی از 1240 تا1516 م [638 تا 922 ه ]، مقبره ابن عربی، فراموش می شود و در پناه مقبره خانوادگی ابن زکی، از گزند ایام و آشوبهایی که در اطراف آن می گذرد مصون و به دور از تعرض و تکفیر می ماند، در حالی که کسی که در آن آرمیده به دلیل تفسیر غیرقابل تحملی که از اسلام عرضه داشته بحث و جدل های بسیار برمی انگیزد.
طی تمامی این مدت محل آرامگاه را تنها تعداد معدودی از مریدان - که برای اعتکاف نزد استاد می آمدند - می شناختند. این مریدان، اعم از دمشقی یا مسافر، قبل از رفتن به قونیه - برای بررسی و مقابله فلان اثر ابن عربی بویژه «فتوحات مکیه » او با دستنوشتی که قونوی از استاد خود به ارث برده بود - توقفی بر مزار او می کردند.
مخالفت اهل حدیث با ابن عربی که او را بی دین می خواندند، احساسی از خودسانسوری در سوریه برانگیخته بود و مردم به زیارت آرامگاه او رغبتی نمی نمودند. معدود زایران مرقد او کسانی هستند که با آثار عرفانی اش آشنایی دارند; نیز گروه فرهیختگانی که ابن عربی به آنها تعلق داشته است; مفهومی که سرنوشت آرامگاه آئینه تمام نمای آن است; به عقیده ابن عربی بهترین مؤمنان «ملامی »ها هستند یعنی «اهل ملامت »، آنان که هویت واقعی و برتری های علمی خود را پنهان می دارند و همچون مردمان عادی می نمایند. از این روست که آرامگاه او مشابه دیگران است، به حدی که گاه شهرهای دیگری غیر از دمشق را محل دفن او اعلام می دارند. و این امری است که فی المثل در مورد علی بن میمون فاسی (درگذشته به سال 1511 م [917 ه ] و مدفون در لبنان) نیز مصداق دارد. او که صوفیی اهل مراکش بوده دست به سفری به صوب مشرق زمین می زند و به آناتولی می رود; رویدادی که خودش در رساله ای کوچک در دفاع از ابن عربی حکایت کرده است. ترجمه عنوان این رساله که هنوز به صورت دستنوشت است و چاپ نشده چنین است: «تبرئه دوست از اتهام الحاد». در جایی از این رساله آمده:
«هنگامی که به سال 904 ه [1499 م ] به خواست خدا در سوریه توقف کردم از برخی افراد منحرف که دستخوش تعصب و گمراهی شده بودند اما ادعای علم می کردند شنیدم که نسبت به ابوعبدالله محمدبن العربی الطائی المغربی الاندلسی، این استاد مسلم عرفان که در شناخت علوم الهی بی نظیر است اسائه ادب می کنند و او را به باد انتقاد می گیرند [...] من نمی دانستم مدفن او کجاست، اما وقتی در این سال [...] به لطف خداوند محل آرامگاه او را شناختم، به یاری عالم ربانی عبدالقادر صفدی که با او در ماه شعبان 904 ه در صفد آشنا شدم به این مکان که در محله صالحیه در شمال دمشق و به فاصله کمی بیش از هزار [...] قرار دارد رفتم. وقتی به دمشق وارد شدم هیچ کس نبود که مرا راهنمایی کند زیرا همه از این گروه اهل حدیث بی ایمان [...] که از او انتقاد می کنند می ترسیدند. سپس در محل از اهالی مدفن شریف اور ا جویا شدم، از دور محلی را نشان دادند و گفتند: «به فلان جا بروید، در آن جا حمامی است، گورستان درست در کنار حمام است ». سرانجام به محل حمام وارد شدم و از خدمتکار حمام خواستم در را برایم باز کند تا به محل آرامگاه بروم. او با استفاده از یک حیله از دیوار بالا رفت و در را به رویم گشود. در آرامگاه هیچ اثری از آمدوشد زایران دیده نمی شد. خار و خاشاک و علفهای خشکی که در آن جا بود ثابت می کرد هیچ کس به این محل نمی آید. در واقع متروک بودن آرامگاه نشانه برتری بود زیرا خداوند در این دوران پر فساد اجازه نداده بود این مکان زیارتگاه شود و به این ترتیب این فرد مقدس را در حیات و ممات از تحقیر مصون داشته است. در این هنگام شرط ادب به جای آوردم و در پایین پای او نشستم. اما نه در واقع من به بدترین نحو رفتار کردم، شرط ادب ایجاب می کرد چونان کسی که طلب شفاعت می کنم در بیرون آرامگاه بایستم. من مرتکب گناه شدم و از خداوند طلب بخشش می کنم [...]. سپس مطالب روی سنگ قبر را که شامل سوره 16 آیه 125 بود خواندم: «مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله کن زیرا پروردگار توبه کسانی که از راه او منحرف شده اند آگاهتر است و هدایت یافتگان را بهتر می شناسد». (2)
هنگامی که ابن میمون مدعی می شود که خداوند آرامگاه [ابن عربی] را از اعمال مربوط به زیارت قبور برکنار و مصون داشته -: چیزی که او آن را به چشم یک معجزه نگریسته - و مدفن را فضایی مقدس و غیرقابل تعرض می داند که نباید بدان داخل شد، او می دانسته که چه می گوید. در واقع در فرهنگ شرح حال نوشته محمدبن احمد الفاسی (درگذشته به سال 1429 م [833 ه] در مکه) درباره مشاهیری که در مکه مدتی اقامت یا زندگی می کرده اند، نکته ای گزنده از ابن سبعین، فیلسوف صوفی نقل شده است، که به سبب پاسخهایی که به پرسشنامه فلسفی فردریک دوم هوهنشتوفن داده، شهرت دارد. در این کتاب آمده است: «ابن سبعین، پس از سالها اقامت در مکه، در آن جا فوت کرده و در معلاة به خاک سپرده شده است. بر گور او سنگ قبری وجود داشته که پدربزرگ من شریف علی الفاسی با کمک دوستانش آن را از جای کند زیرا افراد نادانی از میان بیگانگان برای زیارت آن می شتافته اند. از این روست که محل آن امروزه ناشناخته مانده است.»
پیروزی عثمانی و پیدا شدن محل آرامگاه
چند سالی پس از بازدید متهورانه ابن میمون [الفاسی] از آرامگاه ابن عربی، این مکان از انزوا خارج شد و علی رغم خواست اهل حدیث که در مقابل ارتش سلطان سلیم عثمانی سر تسلیم فرود آوردند - به صورت یک مکان شریف اسلامی و زیارتگاه درآمد، چیزی که باعث بهت و حیرت همگان شد. شرح این رستاخیز را شمس الدین ابن طولون (1546-1473 م) [953-878ه] یکی از کسانی که در این زمان می زیسته به تفصیل بیان کرده است. او که دانشمند و نویسنده ای پربار بوده بویژه به سبب نوشته های تاریخی اش شهرت یافته است. ابن طولون تمام عمر خود را در همین محله صالحیه به سر برده است. او بخصوص تاریخچه این محله را با نام مشاهیری که در آن زندگی کرده اند و یا به خاک سپرده شده اند به همراه بناهای مذهبی آن معرفی کرده است. او بتفصیل بنایی را که به فرمان سلطان سلیم بر مزار ابن عربی ساخته شده به همراه رویدادهای مربوط به ساختمان آن توصیف می کند. او در کتاب دیگری که وقایع نگاری دوران زندگی خویش و نوعی «روزنامه » است به ذکر مجدد همین رویداد پرداخته است.
ابن طولون نه تنها به این دلیل که همسایه مزار ابن عربی بوده آن را بخوبی می شناسد بلکه او نخستین امام جماعت مسجد بنا نیز بوده است. اما آیا او بخوبی ابن عربی را می شناسد؟ به نظر می رسد پاسخ منفی است زیرا در کتاب کوچکی که به فرمان سلیمان باشکوه، فرزند و جانشین سلطان سلیم در دفاع از خاطره ابن عربی نوشته، جز به جمع آوری مطالب نپرداخته و هیچ بحثی پیرامون عقاید و نظرات او نکرده است و تنها به گفتن این مطلب که چه چیزی باعث می شود کسی جزء اولیاءالله شود اکتفا و نتیجه گیری کرده که در باب معیارهایی که خداوند طبق آنها دوستان خود یعنی «اولیا» را انتخاب می کند نمی توان قضاوت کرد. بعلاوه او نسبت به ابن عربی نظر موافق ندارد. در وقایع نگاری دوره قبل از سلطه عثمانی، هرگاه به نام شخصیتی اشاره می کند که به تقدس ابن عربی اعتقاد داشته، از جملاتی که برای اشاره به او به کار می برد، بوی اتهام کفروالحاد و سرزنش به مشام می رسد. وانگهی او از کسانی بوده که خود در به آب انداختن آثاری مثل فصوص الحکم از ابن عربی که بیشترین مخالفتها را برانگیخته دست داشته است.
گاه شمار بنا [ی آرامگاه]
معرفی بنای آرامگاه ابن عربی به شکل گاه شمار با استعانت از آثار ابن طولون و دیگر منابع عصر، نه تنها تابلوی زنده از این رویداد را عرضه می دارد بلکه این موقعیتهای بظاهر ناچیز را که از اهمیت ساختمان حکایت می کند، به نمایش می گذارد. وانگهی این معرفی، بوضوح، همزمانی پیروزی سلطان سلیم را که هدفش برپایی یک امپراتوری فراگیر بوده با ظهور مراسم بزرگداشت و نیایش ابن عربی از خلال زیارت مرقد او به اثبات می رساند.
یکشنبه 23 اوت 1516 [رجب 922 ه ]- شکست مملوکیان، سلاله حاکم بر مصر و سوریه - از سال 1260م [659 ه ] تا به آن روز - در نبرد مرج دابق واقع در شمال حلب در مقابل سپاه سلطان سلیم و مرگ فرمانروای این سلسله یعنی سلطان قانصوه الغوری. شنبه 28 سپتامبر، سلطان سلیم با سپاهی عظیم و پس از تسلیم دمشق قدم به این شهر می گذارد.
یکشنبه 13 اکتبر - سلطان سلیم به دیدار صوفی محمد البلخاشی اهل آناتولی که در محله کلاسه دمشق سکونت دارد می رود. در این مورد ابن طولون اعلام می دارد که این صوفی «مردی پاک و منزه است بجز آن که از اکبریون است ».
طاشکبری زاده (درگذشته به سال 1560م [968 ه ]، در اثری که به دانشمندان سلسله عثمانی اختصاص دارد، او را به حیث استاد و یک صوفی شریعت گرا معرفی می کند که سلطان به گفته ها و نصایح او گوش شنوا دارد.
البلخاشی کمی بعد، زمانی که سلطان سلیم به فتح مصر نایل می شود از دنیا می رود. او نخستین شخصیتی است که در کنار ابن عربی دفن می شود. کسان دیگری طی دوران کوتاه استقرار عثمانی ها در دمشق در این مکان به خاک سپرده می شوند. گورستان خانوادگی کوچک ابن زکی با توجهات ولی اعظم به صورت گورستان فاتحان و فرمانروایان درمی آید.
پنجشنبه 11 دسامبر رکن الدین ابن زیرک، قاضی سپاه عثمانی برای زیارت مرقد ابن عربی به محله صالحیه وارد می شود. در آن جا برای برکت، مشتی خاک از زمین برمی دارد و به امام محمد کسی که از آرامگاه مراقبت می کند، ابراز مرحمت می کند. سپس سلطان نیز به زیارت آرامگاه می آید. او مبالغ معتنابهی پول نقره میان ساکنان محله توزیع می کند.
سه شنبه 7 فوریه 1517 م [محرم 923 ه ] سلطان سلیم پس از مقاومت طولانی سپاهیان مملوک قدم به قاهره می گذارد.
دوشنبه 2 مه - سلطان سلیم فرمان اعدام تومان بیک، سلطان مملوک مصر را که پس از قانصوه الغوری به سلطنت رسیده، صادر می کند. و این پایان دوران سلطنت مملوکیان بر مصر است. در همین زمان است که سلطان سلیم هیات نمایندگی شریف مکه را به حضور می پذیرد. شریف مکه با او بیعت می کند و عنوان «خادم الحرمین » به وی می دهد (لقبی که قبل از سلطان سلیم به سلاطین مملوک تعلق داشت و به دارنده آن مشروعیت می بخشید).
احتمالا در همین دوران است که فتح الدین کازرونی، ابن عربی شناس بزرگ که با همین نمایندگی از مکه آمده، برای سلطان کتاب مهمی به زبان فارسی - زیرا سلطان سلیم به زبان فارسی بهتر از عربی مسلط بوده - می نویسد تحت عنوان: «الجانب الغربی » یا حل مشکلات آثار ابن عربی. در این اثر کازرونی بیست وچهار نظریه مخالفان ابن عربی را با تکیه بر آثار استاد رد می کند.
سه شنبه 2 ژوئن - المتوکل، آخرین خلیفه عباسی مجبور می شود قاهره را به مقصد اسکندریه ترک کند تا از طریق دریا به استانبول «ارسال!» شود. سلطان سلیم به محض بازگشت به پایتخت خود، او را در قصر یدیقول زندانی می کند، جایی که به قول ابن ایاس، مورخ مصری و شاهد سقوط قاهره، سلطان عثمانی عادت داشته گنجینه ها و غنایم پرارزش به دست آمده به هنگام فتوحات را در آن ذخیره کند!
چهارشنبه 7 اکتبر - سلطان سلیم پس از فتح قاهره طی مراسمی باشکوه به دمشق وارد می شود.
شنبه 10 اکتبر - ولی الدین ابن فرفور، قاضی دمشق که زندگینامه نویس ها او را پیرو فرقه قادریه معرفی کرده اند، به همراه شهاب الدین ابن العطار، استاد معمار و کارگرانش بر مزار ابن عربی حاضر می شوند. آنها به فرمان سلطان اندازه گیری های توپوگرافیک را برای برپایی حرمی بزرگ بر مزار او انجام می دهند.
یکشنبه 11 اکتبر - ابن فرفور و قاضی عسکر، ابن زیرک، بر مزار ابن عربی حاضر می شوند و خانه مجاور گورستان را به مبلغ ششهزار درهم خریداری می کنند تا برای ساختن مسجد فضای کافی در اختیار داشته باشند. سرپرست و ناظر امور از میان افراد سلطان سلیم برگزیده می شود. او برای هزینه ساختمان مبلغ ده هزار دینار دریافت می کند. گفته شده در این روز باران فراوانی می بارید.
دوشنبه 12 اکتبر - تخریب مسجدی که در مجاورت گورستان بوده آغاز می شود. بعدازظهر باران سیل آسایی شروع به باریدن می کند.
یکشنبه 18 اکتبر - سلطان سلیم به زیارت مرقد ابن عربی می رود و از کارهای انجام شده بازدید می کند. او فرمان می دهد حمام عمومی مجاور گورستان خریداری شود. سلطان پول زیادی نذر می کند. او از گروهی از نوازندگان برای افتتاح کارها دعوت می کند و هزار دینار به آنها هدیه می دهد.
پنجشنبه 5 نوامبر - حلیم چلبی، امام و مشاور عقیدتی سلطان سلیم - همو که به گفته ابن طولون مشوق ساختمان مزار است - فوت می کند. ما نام کامل او را در کتابی از طاشکبری زاده - که قبلا اشاره شد - می یابیم: عبدالحلیم ابن علی القستمونی. نویسنده تقریبا چیزی درباره او نمی گوید و تنها اشاره می کند که او با تصوف آشنا بوده است. ابن فرفور در حضور سلطان سلیم نماز میت بر جنازه او به جای می آورد. سپس جسد را به آرامگاه ابن عربی در صالحیه می آورند و در کنار محمد البلخاشی به خاک می سپارند.
دوشنبه شب،16 نوامبر - به فرمان سلطان ساخت بنای گنبدی بر فراز مقبره ابن عربی آغاز می شود. برای این کار چندین قبر را تخریب می کنند تا پایه های گنبد را پی ریزی کنند. از ترس برانگیختن احساس نارضایتی در میان مردم به دلیل این بی احترامی به اموات، کار در شب انجام می گیرد. در این جا ابن طولون نمی تواند از ابراز تنفر نسبت به این اقدام خودداری کند.
دوشنبه 14 دسامبر - پایه های چهارگانه مسجد در حال ساختمان برپا شده است. این پایه ها از کارگاه ساختمانی اصطبل حاکم دمشق - که خود از یک گورستان برداشته شده - فراهم گردیده است.
سه شنبه 22 دسامبر - سلطان از نو به صالحیه می آید تا بر پیشرفت کارها نظارت کند و به تسریع آنها فرمان دهد تا بتواند هر چه زودتر به پایتخت مراجعه کند. او پنجاه هزار درهم بخشش می کند.
چهارشنبه 24 دسامبر (دهم ذی الحجه) روز عید قربان - سلطان 250 گوسفند و یک شتر به کارگاه صالحیه می فرستد. به سایر مساجد محله تنها ده راس گوسفند می دهد.
چهارشنبه 31 دسامبر - قاضی عسکر، ابن فرفور را به عنوان خطیب مسجدی که هنوز کار ساختمان آن به پایان نرسیده منصوب می کند.
دوشنبه اول فوریه 1518 م [محرم 924 ه ] - منبر مسجد را نصب می کنند. سلطان فرمان می دهد یک «تکیه » - بنایی که در آن نذورات تقسیم می شود و محل ملاقات صوفی ها - در شمال مسجد جدید ساخته شود. به همین منظور او خانه ای را به قیمت سه هزار درهم خریداری می کند. طرح او این است که محله آرامگاه را به افتخار ابن عربی وقف کند.
جمعه 5 فوریه - سلطان سلیم برای افتتاح مسجد جدید با اسب به صالحیه می رود. ابن فرفور نماز را امامت می کند و خطبه می خواند. قاضی عسکر، وزرا و دیگر بزرگان همراه سلطان هستند. خیل عظیمی از مردم حضور دارند به طوری که غالب بازارهای دمشق تعطیل می شود. فقرا به امید دریافت نذورات به سوی مسجد هجوم می آورند. هنگامی که نماز تمام می شود، سلطان به اقامتگاه خود بازمی گردد تا مقدمات ترک دمشق و بازگشت به استانبول را فراهم سازد. معیت برای او دعا می کند.
سپس زنها را در مسجد و مردها را در بیمارستان قیمری که مجاور مسجد است جمع می کنند و به هر کدام کیسه ای حاوی مبلغی پول داده می شود. جمعیت چنان فشرده است که احتمال می رود مردم یکدیگر را بکشند. ابن طولون گزارش می دهد که خطیب مسجد مبلغ ده هزار درهم دریافت می دارد.
ابن طولون به امامت مسجد انتخاب می شود. او در همان روز و در وقت نماز عصر وظایف خود را به عهده می گیرد. سی نفر قاری قرآن نیز برای تلاوت روزمره قرآن بر مزار ابن عربی استخدام می شوند.
دوشنبه 8 فوریه - نخستین مالیاتها دریافت و شایع... می شود که اهالی صالحیه به برکت وجود مقبره ابن عربی از پرداخت مالیات معاف شده اند. معلوم می شود این شایعه دروغ بوده است.
دوشنبه 15 فوریه - به موجب اعلامیه ای که در شهر پخش می شود، هیچ یک از افراد سپاه سلیم بعد از سه شنبه هفته آینده نباید در دمشق باقی بماند و کسانی که سعی در مخفی کردن آنان داشته باشند مجازات خواهند شد.
سه شنبه 16 فوریه - سلطان سلیم، جان بردی الغزالی مملوک را به حکومت دمشق منصوب می کند. او متعهد می شود هر سال دویست و سی هزار دینار به سلطان پرداخت کند.
جمعه 19 فوریه - سلطان سلیم، ابن فرفور را به عنوان قاضی القضات دمشق انتخاب می کند، این در حالی است که در دمشق شایع شده ابن فرفور به مذهب حنفی مورد قبول عثمانی ها گرویده و از مذهب شافعی روی گردانیده است.
یکشنبه 21 فوریه - سلطان دمشق را ترک می کند و به سوی آناتولی بار سفر می بندد. ابن طولن با ناراحتی یادآور می شود که او در دوران اقامتش در دمشق به دیدار علما نرفته است.
پنجشنبه 17 ژوئن - کار ساختمان تکیه ای که سلطان فرمان احداث آن را در مقابل مسجد داده بود به پایان می رسد و به همین مناسبت فقرا اطعام می شوند.
تکیه تا سالهای دهه 70 قرن حاضر [بیستم] همین وظیفه را برعهده داشته، در این زمان به صورت موزه درمی آید.
21 سپتامبر 1520 م [ذیقعده 927 ه ] - وفات سلطان سلیم. پسرش سلیمان مشهور به باشکوه جانشین او می شود. وقتی خبر به دمشق می رسد، حاکم جان بردی اعلام عدم اطاعت می کند و اقامه نماز جمعه به نام سلطان سلیمان را ممنوع اعلام می دارد. او عنوان سلطان به خود می دهد و به این ترتیب قدرت ممالیک را از نو برقرار می سازد. او سپس قاضی ابن فرفور را عزل و ابن مفلح پیرو مذهب حنبلی را به جای او منصوب می کند.
سه شنبه 30 اکتبر - جان بردی فرمان می دهد مسجد و تکیه ابن عربی تعطیل شود و تمامی اموال این دو نهاد را که تا این زمان تنها ساختمان های عثمانی در سوریه بوده مصادره می کند. آیا این کار به نشانه جدایی از عثمانی ها انجام می شود یا به منظور جلب حمایت علمای مخالف ابن عربی بوده است؟
دوشنبه 20 ژانویه 1521م [صفر927 ه ] - جان بردی با عقب نشینی در مقابل سپاه اعزامی از سوی سلیمان مسجد ابن عربی را بازگشایی می کند اما تکیه را همچنان تعطیل نگه می دارد.
سه شنبه 4 فوریه - جان بردی در حومه شمال دمشق با سپاه عثمانی درگیر می شود اما نیروهایش بزودی شکست می خورندو خودش به قتل می رسد. سپاه عثمانی فراری ها را تعقیب و بیش از سه هزار نفر را قتل عام می کند. محلات و روستاهای اطراف دمشق غارت می شوند و زنان و کودکان به اسارت برده می شوند.
چهارشنبه 5 فوریه - سر جان بردی به همراه حدود هزارگوش که از یاغیان بریده شده نزد سلطان سلیمان فرستاده می شود.
یکشنبه 24 مارس - ایاس پاشا از سوی سلطان سلیمان به حکومت دمشق منصوب می شود.
اگر مبلغ معتنابه دویست و سی هزار دیناری را که حاکم سوریه مکلف بوده هر سال به استانبول بفرستد، درنظر نگیریم، می توان گفت که حمله سلطان سلیم به دمشق تنها به خاطر بزرگداشت خاطره ابن عربی صورت گرفته است. سلطان سلیم با تعجیل بسیار به برپایی آرامگاه و مسجدی بزرگ فرمان می دهد: میان نقشه برداری از محل و مراسم افتتاح تنها سه ماه و بیست و پنج روز فاصله بوده است. این بنا که تنها ساختمان عثمانی درعهد سلطنت سلطان سلیم در سوریه به شمار می آمده با فتوحات بعدی این سلطان در مصر و براندازی سلسله ممالیک مورد حمایت قرار می گیرد.
با این همه باید گفت که سلطان سلیم در مصر تنها یک سلسله حکومتی را از میان نبرد بلکه به دریافت لقب افتخاری خادم مکانهای مقدس نیز که بالاترین مشروعیت مذهبی را در جهان اسلام به دارنده آن اعطا می کند، نایل آمد. او آخرین خلیفه را به گروگان می گیرد، او را به استانبول اعزام می کند و مقام خلافت را غصب می کند. دو قرن و نیم بعد تاریخ نگاران عثمانی داستانی جعل می کنند که به حسب آن خلیفه متوکل رسما به نفع سلطان سلیم از خلافت صرف نظر کرده است.
در واقع موضوع مزار ابن عربی در مقابل دستاوردهای سیاسی، اقتصادی و راهبردی فتوحات سلطان سلیم - که جهش تازه ای به امپراتوری عثمانی می بخشد و آن را به عصر طلایی خود رهنمون می شود - به صورت حکایتی ساده درمی آید که از لحاظ تاریخی در درجه دوم اهمیت است. اما این امر پاسخ مساله نیست: چرا سلطان سلیم این «مقبره ملامی » را از انزوا بیرون کشیده و از آن یک مکان عالی اسلامی ساخته است؟
حامی مقدس عثمانلی ها (3)
مفهوم حامی مقدس به معنای واقعی کلمه [و آن گونه که در مسیحیت هست] در اسلام وجود ندارد. با این همه و گرچه نامی برای اشاره به این عملکرد دیده نمی شود اما اصل موضوع وجود دارد بویژه در خصوص شهرهایی که بزرگان دینی و اولیاءالله در آنها نقش حامی را ایفا می کنند این معنا مورد تایید قرار گرفته است. فی المثل «قدیس » حامی شهر دمشق شیخ ارسلان است که در قرن دوازدهم میلادی [ششم هجری] فوت شده و مقبره او در باب توما در شرق شهر کهنه قرار دارد. با به قدرت رسیدن سلطان سلیم، ابن عربی به صورت قدیس حامی قویترین سلسله سلطنتی اسلامی زمان درآمد.
آیا سلطان سلیم که هوای بنیانگذاری یک امپراتوری جهانشمول در سر داشت، سعی کرده با استمداد از نمادهای مختلف به جاه طلبی های خود مشروعیت ببخشد؟ نمادهایی چون: فضای مقدس و مرکز جهان، یعنی مکه و نیز خلافت، خلافتی که بعد از فتح بغداد توسط مغولان در سال 1258 م [656 ه ]، قدرت واقعی را از دست داد و به قاهره تحت سلطه ممالیک نقل مکان یافت تا نقش نماد بیرونی مذهب را ایفا کند. بنابراین چرا نباید با گرامی داشت و ارج نهادن به خاتم اولیا که او نیز به حیث خلیفه و جانشین پیامبر، ماموریت دارد همه بشر را هدایت کند و نه یک جامعه یا یک ناحیه خاص - به نماد درونی مذهب دست یازید؟ از آن جا که ابن عربی به هیچ فرقه ای وابسته نیست به بهترین وجه می تواند این وظیفه و عملکرد جهانشمول و فراگیر را برعهده بگیرد. باید متذکر شد که سلطان سلیم بیش از آن که در غم محبوبیت نزد نخبگان مذهبی باشد به فکر این نمادها بوده چرا که به زور سلاح احترام به ابن عربی را به آنها قبولانده است.
با این همه توجه عثمانی ها به ابن عربی از عهد سلطان سلیم آغاز نشده است. قبلا تورخان (درگذشته به سال 1360 م) [762 ه ]، دومین سلطان از سلسله عثمانی، در زمانی که آنها سلسله ای محلی بودند که جایگزین سلجوقیان آناتولی شده بودند، در شهر ایزنیک و درست بعد از فتح آن به ساختن نخستین مدرسه فرمان داد و داوود القیصری را به عنوان سراستاد این مدرسه منصوب کرد. این شخص به نسل چهارم از شاگردان و مریدان ابن عربی تعلق داشت و اصولا به کمک تفسیری که بر فصوص الحکم نوشته، شهرت یافته بود.
در مقابل گزارش تاریخی موجود که گرامی داشت خاطره ابن عربی را به روی کارآمدن سلسله عثمانی نسبت می دهد، در مورد این شایعه که ابن طولون روایت کرده و به موجب آن ابتکار برپایی مزار ابن عربی به امام سلطان سلیم یعنی حلیم شلبی نسبت داده شده چه باید گفت؟
این پدیده را به دو طریق می توان توضیح داد:
نخست آن که تمایل عمومی بر بزرگداشت ابن عربی در رهبر عقیدتی سلطان بهترین فردی را مشاهده می کند که قادر است بر سلطان برای دست زدن به این ابتکار در خفا اعمال نفوذ کند.
توضیح دیگر این است که ابن طولون که مخالف ابن عربی بوده خود این مطلب را جعل کرده است. ممکن است نویسنده که بر آن بوده دلیل این «مصیبت » - یعنی پیدا شدن آرامگاه ابن عربی - را بیابد و نمی توانسته آن را به سلطان سلیم - که سلطانی فاتح بوده و لزوما مشیت الهی از او حمایت می کرده - نسبت دهد، آن را به نفوذ اطرافیان کژاندیش او و بویژه به بانفوذترین و خطرناکترین آنها یعنی امام سلطان نسبت داده است، در حالی که دیگر شخصیتهای عالی مقام از اکبریون نظیر بلخاشی یا کازرونی به حساب نیامده اند.
شجره نعمانیه
و اما در یادها و خاطرات جمعی توجهی که عثمانیها به ابن عربی مبذول داشته اند به «شجره نعمانیه » مشهور نسبت داده شده که شکلی است مربوط به علوم خفیه که روی کار آمدن سلسله عثمانی را به همراه اسامی و مدت سلطنت سلاطین آن تا آخر زمان به تصویر کشیده است. این شکل از دوایر متحدالمرکزی تشکیل شده که حاوی حروف تنها و جملاتی معماگونه است نظیر «هنگامی که سین به شین وارد شود، آرامگاه محی الدین نمایان خواهد شد». این شجره نامه دقیقا به ابن عربی الهام شده است.
در دستنوشته ها این نمودار غالبا با تفاسیری همراه است که به شخصیتهای مشهور نظیر قونوی یا البونی - استاد بزرگ علوم خفیه - نسبت داده شده است. همچنین تفاسیری وجود دارد بدون خود شکل، چیزی که قطعا به دلیل دشوار بودن ترسیم آن است. همه مفسران سعی کرده اند مطالب این شکل معماگونه را کشف کنند. فی المثل گفته شده حروف، نماد اسامی سلاطین سلسله عثمانی و دشمنان آنان است و ارزش عددی آنها [ماده تاریخ] تاریخ سلطنت و یا نبردهای پیروزمندانه آنهاست. جمله اسرارآمیزی که ما در اول مقاله آورده ایم این گونه تفسیر شده: چون حرف سین اولین حرف از نام سلیم است و شین اولین حرف از سوریه (شام) باید این گونه معنا شود: «هنگامی که سلیم شام را تسخیر کند، آرامگاه ابن عربی ظاهر خواهد شد». این مفسران توضیح می دهند که محل مقبره استاد نامعلوم بوده و به صورت محل زباله درآمده بوده و این سلطان سلیم بوده که شرف و اعتبار محل را به آن بازگردانده است زیرا ابن عربی روی کارآمدن عثمانی ها را پیش بینی کرده است. سپس مفسران به کشف رمز اسامی سلاطین و دوره سلطنت آنها پرداخته اند بدون آن که بتوانند تمامی اطلاعات مخفی در شکل را برملا کنند. یک مفسر در دستنوشته ای که به البونی نسبت داده شده پیشگویی هایی درباره سلسله عثمانی کرده و اعلام داشته دوران حکومت آنان تا قرن بیست وسوم میلادی ادامه خواهد داشت!
از سویی مفسران در مقدمه آثار خود توضیح می دهند که ابن عربی به لطف الهی «جدول جهانی جفر» را که سابقا در تملک حضرت علی علیه السلام، جانشین و پسرعم و داماد پیامبرصلی الله علیه وآله بوده و سپس به ارث به اعقاب او یعنی امامان معصوم علیهم السلام رسیده، ملاحظه کرده است. در این جدول سرنوشت تمامی تاریخ دنیا تا آخرالزمان نوشته شده است. ابن عربی تنها آنچه را مربوط به عادلترین سلاله پس از خلفای راشدین یعنی سلاطین عثمانی بوده حفظ کرده است; سلاله ای که با اجرای شریعت اسلامی بی عدالتی، مالیات های غیرشرعی و فساد را از جهان برخواهد انداخت و تا آمدن خاتم بزرگ حضرت مهدی (عج) این پیام آور پایان دنیا، برقرار خواهد ماند.
این اثر و تفاسیر مربوط به آن به نوعی ادبی تعلق دارند که «ملاحم » نامیده شده اند. در زبان عربی این نوع ادبی امروزه به معنای «حماسه » است. در واقع نوعی حماسه مذهبی است که به [مدح] یک سلاله سلطنتی اختصاص دارد و هنر خود را از علوم خفیه به عاریت می گیرد، یا نوعی تراژدی آخرالزمانی که در آن تنها پیشگو بر صحنه نمایش به تک گویی می پردازد.
و این آخرین باری نیست که این نوع نوشته را به ابن عربی نسبت می دهند. پیشتر و در قرن چهاردهم [هشتم ه ]، ابن خلدون در «مقدمه » [Prolegomenes (Introdution)] گزارش کرده که یک «ملحمه » (مفرد ملاحم به معنی اشعار حماسی) که به ابن عربی نسبت داده شده در شرق رواج دارد. او درباره این ملحمه گفته: «تنها خدا می تواند آن را تفسیر کند، زیرا با بسیاری نقوش چهارگوش جادویی و نمادهای اسرارآمیز، تصویر حیوانات، سرها و حیوانات عجیب و غریب آذین شده است. این ملحمه با شعری بلند به پایان می رسد که قافیه آن حرف لام است. احتمال دارد که تمام اینها جعلی باشد زیرا برخلاف ستاره شناسی و دیگر علوم بر هیچ اصل علمی استوار نیست ».
تردیدی وجود ندارد که دوایر متحدالمرکز موجود در «شجره نعمانیه » و تفاسیری که بر آن نوشته شده جعلی است و «بعدا» ساخته شده است. در واقع ابن عربی از علم حروف که در آن به یاری مربع های جادویی به یک خواست و انتظار اجتماعی پاسخگویی شده باشد، استفاده نکرده است. به عقیده او علم حروف بخشی از مقوله متافیزیک است، پس این «مزخرفات » را که مدعی اند مطالب جادویی است چه کسی نوشته است؟
ابتدا این فکر پیش می آید که این رساله را یکی از طرفداران حیله گر ابن عربی نوشته باشد که می خواسته از استادش در مقابل دشمنان، اعاده حیثیت کند. و یا این که خود عثمانی ها به منظور کسب نوعی مشروعیت این حیله را که در آن به قدرت رسیدن آنها چون خواست سرنوشت تصویر شده، مورد استفاده قرار داده اند. «شجره نعمانیه » نوعی کار تبلیغاتی است که به فردی مقدس نسبت داده شده که خود نیز در مقابله با این کار مشروعیت یافته است. اما در این صورت این سؤال پیش می آید که چرا عثمانی ها فردی را انتخاب کرده اند که دارای مخالفان بسیار است و اغلب علما او را مرتد می دانند؟ در نگاه نخست این انتخاب به نظر منطقی نمی رسد. در واقع تاریخ نگاری زمان هر دو فرضیه فوق را رد می کند، زیرا هیچ نویسنده ای آن جا که به سلطان سلیم و فتوحات او نظر دارد، کمترین اشاره ای به وجود چنین نوشته ای نکرده است. از سوی دیگر دیدیم که توضیح این پدیده غیرمعمول، یعنی بیرون کشیدن یک گورجای از گمنامی و فراموشی، در جای دیگر جستجو شده است.
چنین می نماید که در عصر سلطان سلیمان [باشکوه] این فکر نضج گرفته است. فی المثل ابن الحنبلی (درگذشته به سال 1564م)، [972 ه ]، در کتاب قطوری که در باب زندگی علمای حلب نگاشته به یک ایرانی به نام روح الله القزوینی - که به عقیده او چندان قابل اعتماد نبوده - اشاره کرده که به علوم خفیه و جفر علاقه داشته است. او کتابی درباره سلطان سلیم نوشته و در آن به یاری ارزش عددی حروف برخی آیات ثابت کرده که خداوند در قرآن روی کار آمدن این سلطان را بشارت داده است. او همچنین کتابی درباره سلطان سلیمان نوشته و اعلام داشته این کتاب را به تشویق ابن عربی که در حالت خلسه بر او ظاهر شده نوشته و در آن از علم حروف، مربع های جادویی، نیز مطالب برگرفته از «عنقاء مغرب » - اثری دشوار و گاه معمایی از ابن عربی - استفاده کرده تا ثابت کند که نشستن سلطان سلیمان به تخت سلطنت از قبل نوید داده شده است. در همین دوران در مصر به شخصیتی به نام ابن زونبول (درگذشته به سال 1563 م) [971 ه ] برمی خوریم که اشتغالاتی از همین دست داشته، یعنی «مورخی » بوده که از روی اشکال روی خاک Geomancy پیشگویی می کرده است. او بویژه تاریخی در باب فتوحات و کارهای نمایان سلطان سلیم و نبردهای او با آخرین سلاطین مملوک نوشته که به سبک رمانهای عامیانه نظیر رمان بیبرس نگاشته شده است. او در این کتاب توضیح داده که سلطان سلیم آرامگاهی بر گور ابن عربی برپا داشته، زیرا این شخص در کتاب عنقاء مغرب آمدن او را بشارت داده است.
با وجود این، این دوایر و حلقه ها و تفاسیر آنها تنها برای تبلیغات نیست و به هیچ روی به ابن عربی و آرامگاه او تسری ندارد بلکه با اسناد آنها به خود قدیس [ابن عربی] تنها به توجیه ظهور شگفت انگیز آرامگاه پرداخته است زیرا این کار علی رغم افکار عمومی مخالفت او و خصومت علما انجام گرفته است. در مقابل، این نوشته ها بویژه شامل مصر و آینده آن می شود و بیانگر دشواریهایی است که قطعا از فضای ناآرام سیاسی حاکم بر زمان نگارش آنها ناشی شده است; از جمله مشکلات موجود در قرن هفدهم م [یازدهم ه ] که طی آن دو سلطان عثمانی به قتل رسیدند.
این احتمال وجود دارد که این اثر که هسته اولیه آن در مصر به وجود آمده، به صورت تدریجی شکل گرفته باشد. به این ترتیب «شجره نعمانیه » را می توان حاصل خاطرات جمعی توده مردم دانست و از این رو بیانگر فقدان اطمینان در زندگی و ناپایداری وضعیت بشر است، وضعیتی که ضمن آن که سعی می شده آن را به دیدی کیهانی وابسته سازند، به خود واگذار شده است; و این خاطره ای است که داستان خود را چون امری محتوم که بر جدول سرنوشت حک شده تجربه می کند. امروزه هنوز چیزی از خاموش شدن انفجارهای کرکننده بغداد و پایان جنگ خلیج فارس نگذشته که ملاحظه می کنیم شعری منسوب به ابن عربی در مراکش و حتی پاریس در افواه جاری است که وقوع این جنگ در آن پیش بینی شده است...
سلاله عثمانی، سنی حنفی و پیرو افکار دینی اشعریه بوده حال آن که ابن عربی به هیچ یک از این دو تعلق نداشته است. او پیرو هیچ مکتب فقهی و مذهب خاص نبوده، بلکه درک شخصی از اسلام داشته است، برداشتی مشحون از مفاهیم عرفانی گذشتگان، به همراه تفسیر خاص خود از قرآن و سنت پیامبرصلی الله علیه وآله. طاشکبری زاده که کتاب را با زندگینامه خود به پایان می برد، به شرح تعلیمات معنوی خود طی دوران سلطنت سلطان سلیم می پردازد. از این رو، می توان گفت این کتاب نمونه ای است عالی در مورد آنچه که دانشمندان عهد عثمانی مورد مطالعه قرار می داده اند. او هیچ اشاره ای به مطالعات ابن عربی نمی کند. همچنین در آموزشهایی که می دهد، و نیز در کتابی که پیرامون زندگینامه دانشمندان عهد عثمانی نگاشته - علی رغم آن که کتاب غرق در مسائل عرفانی است - نامی از ابن عربی نبرده است.
از ابن عربی، این قدیس حامی عثمانی ها، در مقام یک متفکر بزرگ عرفانی اسمی برده نشده و تنها به تقدس او اشاره شده است. با این همه نه او و نه هیچ یک از مریدانش در پی حمایت از پادشاهان نبوده اند. این نقش تصویری خاص به او تحمیل کرده و او را به سرنوشت عثمانی ها وابسته کرده است، سلاله ای که در نهایت فرقی با دیگر سلسله های سلطنتی ندارد: عثمانی ها
ظظ قرن ها پیش از آمدن «مهدی »، این مبشر آخرالزمان، از صحنه گیتی محو شده اند. و آرامگاه ابن عربی در انتظار تفاسیری جدید است... .
پیوند قهرمانی
خاطره امیر عبدالقادر (1883-1808م) [1301-1223 ه ] نیز به تاریخچه این مکان مقدس پیوند خورده است. او پس از تحمل شکست در الجزایر و زندانی شدن در فرانسه، به سال 1856م [1273 ه ] و پس از اقامتی کوتاه در ترکیه، در شهر دمشق سکنا گزید. حاکم شهر، خانه ای را که در گذشته به قاضی القضات، ابن زکی تعلق داشت در اختیار او گذاشت; همان خانه ای که ابن عربی در آن به جهان باقی شتافت. با مرگ عبدالقادر به سال 1883 مشایعت کنندگان جنازه از همان راهی که قرن ها قبل جنازه ابن عربی را تشییع کرده بودند گذشتند. نماز میت در مسجد اموی برگزار شد و سپس جسدش را به صالحیه آوردند و در محلی که قبلا مقبره خانوادگی ابن زکی بود، در زیر گنبد و در کنار ابن عربی دفن کردند.
عبدالقادر قهرمان مبارزات ضداستعماری الجزایر علیه فرانسه بود. او را به عنوان بنیانگذار ناسیونالیسم الجزایری، همو که کوشید علی رغم نیروهای فرانسوی و سیادت عثمانی ها دولتی مستقل در الجزایر بنیان گذارد، گرامی می دارند. در هر دو سوی مدیترانه تنها این خاطره شایسته از او در اذهان باقی مانده است. پی یر لوتی که روز یکشنبه 29 آوریل 1894 م [شوال 1311 ه ] از آرامگاه دیدن کرده، در رمان خود «گالیله » چنین می نویسد:
«هنگامی که محو تماشای ضریح زیبای آرامگاه متفکر دمشقی [ابن عربی] بودم، ناخودآگاه دستم را بر سنگ قبری از مرمر که بر آن فرشی از ماهوت انداخته بودند نهادم - و این سنگ قبری ساده تر از دیگری ها بود که بر آن تنها این پارچه سیاه کشیده شده بود. پاشا به من گفت:
- می دانی به چه کسی تکیه کرده ای؟ و چه کسی در این زیر خفته؟... امیر عبدالقادر!
امیر عبدالقادر!... هیچ انتظار نداشتم در این سردی خاموشان، نام این فرد پرخروش را بشنوم، مردی که هنوز در هاله ای از اعمال جنگی قهرمانانه پیچیده شده است. با حرکتی ناخودآگاه که از آداب و رسوم غربی سرچشمه می گیرد خواستم برای احترام این مرد کلاه از سر بردارم... اما نه، یادم آمد در شرق هستم و کلاه مشرقی بر سر دارم و باید طبق آداب و رسوم مسلمانان رفتار کنم و دستم پایین افتاد.
چه سرنوشت غریبی است سرنوشت این مرد بزرگ، او که پس از سالها مبارزه برای گذراندن دوران تبعید خود به دمشق آمد. و در چه جای خوبی به آرامگاه ابدی رفت، در کنار مقبره پرشکوه خردمندی که سایه اش را بر سر او افکنده است، در زیر این سنگ قبر کوچک سیاه، و در میان دیوارهایی از کاشیهای آبی رنگ...
جسد عبدالقادر - که او را به چشم جوگورتای (4) عصر جدید می نگرند - پس از استقلال الجزیره به گورستان شهدای این کشور منتقل شد. بی توجهی نسبت به زندگی عرفانی عبدالقادر و فراموشی بعد معنوی حیات او، با این عقیده غلط مبنی بر این که رویکرد او به تصوف پس از شکست سیاسی و نظامی اش اتفاق افتاده، تشدید شده است; حال آن که عبدالقادر از همان اوان جوانی به عرفان روی آورده و با افکار ابن عربی آشنا بوده و در تمام دوران زندگی اش پیرامون نوشته های ابن عربی اندیشه کرده و با آنها در گفتگو بوده است. اثر اصلی او یعنی «کتاب مقامات معنوی » عمق کارهای فکری او و درک وی از افکار مرادش [ابن عربی] را بخوبی می نمایاند. این کتاب بدرستی بهترین مقدمه برای مطالعه آثار ابن عربی است. همچنین او اولین کسی است که «فتوحات مکیه » ابن عربی را از روی نسخه شخصی خود - که قبلا با نسخه دستنوشت استاد در قونیه مقابله کرده - منتشر کرده است. او را در آرامگاه ابن عربی به خاک سپردند، نه به این سبب که شخصیت بزرگ سیاسی بود بلکه به این دلیل که دانشمند بزرگی بود که در طی نیمه دوم قرن نوزدهم جان تازه ای به کالبد آموزشهای ابن عربی دمید.
وضعیت کنونی آرامگاه
گفته می شود که محل کنونی آرامگاه قبل از ساخته شدن زباله دانی بوده است. این گفته که همگان در آن اتفاق دارند چنان شایع بوده که پیرلوتی در اثری که نام بردیم با کمی اغراق آن را بازگو کرده است. به استناد نوشته او «جسد ابن عربی در فردای مرگش به زباله دانی افکنده شده است ». از سوی دیگر مفسران کتاب «شجره نعمانیه » در انتشار این حکایت بشدت سهیم بوده اند.
این داستان حقیقت ندارد زیرا نه ابن میمون - که تنها به وجود خار و خاشاک در آرامگاه اشاره کرده: از این مطلب یاد کرده است، نه ابن طولون و نه دیگر منابع زمان وقوع رویداد و نه حتی نابلسی در قرن هفدهم در رساله کوچک خویش. گذشته از اینها این مقبره کوچک به خودی خود و حتی با حضور ابن عربی، در دمشق مورد احترام بوده است زیرا به خانواده محترمی تعلق داشته که هفت قاضی بزرگ به شهر تقدیم داشته است.
به خلاف دیگر اولیای بزرگ اسلامی، نظیر عبدالقادر جیلاتی (1166-1077م) [562-470ه] یا شاذلی (1258-1197م) [656-594 ه ] هر دو سرسلسله دو فرقه بزرگ صوفی که علاوه بر آرامگاه های اصلی، آرامگاه های دیگری در نواحی مختلف عراق یا مراکش برایشان برپا شده - آرامگاه دیگری برای ابن عربی نمی شناسیم.
به این ترتیب مشاهده می شود که ابن عربی از جهات بسیار شخصیتی است منحصربه فرد. در حال حاضر او قدیس محله ای است که ساکنانش هر روز به زیارت آرامگاه او می روند. شاگردهای مشاغل مختلف که لباس هر یک نمایانگر شغل اوست، لحظاتی از کار دست می کشند و در این مکان کسب فیض می کنند. زنها هر روز صبح به آن جا می روند، زنبیل های پر از اجناسی را که خریده اند در کنار در ورودی می گذارند و سپس پشت پرده ای که بخش زنان را از قسمت مردها جدامی سازد مستقر می شوند. صدای زمزمه نماز، قرائت قرآن و پرحرفی های آنها در سمت دیگر پرده شنیده می شود اما به نظر می رسد مردهایی را که در سوی دیگر در خود فرو رفته اند نمی آزارد. آنها پس از مدتی گفتگو با یکدیگر برای تهیه صبحانه به خانه بازمی گردند.
آرامگاه ابن عربی مرکز معنوی محله نیز هست و هر جمعه، در فاصله نمازهای مغرب و عشاء مراسم «ذکر» - که در آن سرودهایی با اشعار عرفانی ترنم می شود به همراه نام خدا و با آهنگی که انسان را به خلسه می برد - برگزار می شود.
آرامگاه ابن عربی همچنان تاریخ پرابهام و غریب خود را زندگی می کند. این بنا اسلام مردمی و معنوی یک محله و در عین حال اسلامی عرفانی، روشنفکرانه و جهانی را تجسم می بخشد.
گورجای یک قدیس، در وهله نخست به حیث یک مکان شریف اسلامی تنها عملکرد مذهبی یک مکان را عرضه می دارد، یعنی: شفاعت و برکت، اما به شیوه خود بیانگر زندگی و مرگ مردی که در آن خفته، نیز هست، نیز مقامی که باورهای جمعی برای او قایل است. و این درست به گونه کتابهایی که در باب زندگی اولیاءالله نوشته می شود شاهدی است زنده. مقابر و گنبدهای آنها در سرزمین های اسلامی کتاب هایی هستند باز که زندگینامه بزرگان مذهبی و تاریخ قداست بر آنها نقر شده است.
پی نوشت ها و مآخذ
1- این جمله معماگونه با توجه به مطالب مقاله حاضر به این معناست که آن گاه که سلیم پادشاه عثمانی قدم به شام [دمشق] نهد، آرامگاه ابن عربی برپا خواهد شد.
2- ترجمه آیه 125 از سوره 16 قرآن کریم از محمد آیتی - م.
3- قبیله ای از ترکمانان که به همراه سلجوقیان در آناتولی مستقر شد - م.
4- Augurtha از پادشاهان باستانی آفریقای شمالی که علیه سلطه رسی ها جنگید - م.
Lieux d؛islam Cultes et cultures de l؛Afrique a Jave Editions Autrement - Collerction Monde HS n 91/92, Paris, 1996. زیر نظر محمدعلی امیر معزی.