اشاره:
به تناسب محور مطالب این شماره «انقلاب اسلامی ایران و نظام بین الملل» با چند تن از استادان محترم علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاههای کشور، آقایان:
1 دکتر علی اصغر افتخاری (استادیار دانشگاه و معاون پژوهشی پژوهشکده مطالعات راهبردی)
2 دکتر محمدرضا دهشیری (استادیار علوم سیاسی دانشکده روابط بین الملل)
3 دکتر محمدرضا مجیدی (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران)
گفتگویی صورت گرفت، که با سپاس فراوان از اساتید گرانقدر، دیدگاهها و تحلیلهای ایشان را در پاسخ به پرسشهای زیر به نظر علاقه مندان و خوانندگان محترم می رساند:
***
1 انقلاب اسلامی در چه بافت موقعیتی از نظام بین الملل به وقوع پیوست؟ دقایق ناظر بر چنین بافتی را چه می دانید؟ مجتمع های قدرت در جهان آن روز چه ارزیابی از ایران داشتند؟
2 انقلاب اسلامی در پرتو مکتب اسلام و رهبری یک مرجع تقلید صورت پذیرفت؛ وضعیت جهان اسلام را در هنگامه ی وقوع انقلاب اسلامی در نظام بین الملل چگونه ارزیابی می نمایید؟
3 مؤلفه های همگون موجود در نظام بین الملل با نارضایتی عمومی مردم ایران تا چه حد در وقوع انقلاب اسلامی مؤثر بوده است؟
4 انقلاب اسلامی چه تأثیراتی Lmpacts را بر نظام بین الملل بر جای گذاشت؟ ارزیابی شما از تداوم و پیوستگی این تأثیرات در ادوار قابل تمییز پس از پیروزی انقلاب اسلامی چیست؟
5 اصلی ترین رویکردهای انقلاب اسلامی نسبت به محیط بین المللی را در چه اصول و اهداف معینی تعریف پذیر می دانید؟
6 انقلاب اسلامی تا چه اندازه توانست در ایجاد یک جبهه ثالث در الگوسازی نظام اسلامی در چارچوبه مردم سالاری دینی در نظام بین الملل موفق باشد؟
7 الگوهای تنظیم سیاست خارجی در دو مدل پراگماتیسمی و ایدئولوژیک مرسوم است، انقلاب اسلامی آیا توانست الگوی جدیدی را عرضه کند؟ در دوران پس از انقلاب و تقسیم بندی مقاطع مختلف آن در تنظیم سیاست خارجی از چه الگویی تبعیت به عمل آمد؟
8 ملت یاوری در دوره ی برتری گفتمان ارزش محور یا آرمان گرا یعنی سالهای 68-1360 مطرح شد؟ آیا این رویکرد با عنایت به جایگاه آن در ارزش های انقلاب اسلامی تا چه اندازه موفق بود؟
9 تأثیرات انقلاب اسلامی در حوزه های گوناگون نظام بین الملل را چگونه ارزیابی می کنید؟
10 چالش های فراروی انقلاب اسلامی در نظام بین الملل را چه می دانید؟
11 راهکارهای رفع این چالش ها را چه پیشنهاد می نمایید؟
12 آینده نظام بین الملل و جایگاه ایران اسلامی را در آن چگونه ارزیابی می کنید؟
* * *
دکتر علی اصغر افتخاری
جواب 1:
اگر چه انقلاب اسلامی ایران رخدادی بزرگ ارزیابی می گردد که انگیزه های دینی در وقوع آن نقش چشمگیری داشتند، اما نباید از نقش و تأثیرات ناشی از محیط بین المللی نیز غافل بود. بر این اساس می توان ادعا کرد که گرایش های دین محورانه داخلی، در فضای ویژه، منطقه ای و بین المللی، به صورت تأثیرگذار ظاهر می شود و بدین وسیله انقلاب اسلامی پدید می آید. بدین ترتیب، توجه به آنچه که شما «موقعیت بین المللی» در پرسش خود نامیدید، در تحلیل انقلاب اسلامی کاملاً ضروری است.
در این ارتباط لازم می آید تا نگرشی اجمالی و سریع به ساختار بین المللی از فردای جنگ جهانی دوّم تا زمان وقوع انقلاب اسلامی در ایران داشته باشیم. چنانکه می دانیم، از جمله پیامدهای چشمگیر جنگ جهانی دوم افول انگلستان به عنوان یک قدرت محوری و ظهور قدرت تازه ای بنام «آمریکا» بود که به عنوان رقیب جدی اردوگاه کمونیستی، متعاقبا ایفای نقش می نماید. دولت آمریکا با توجه به آسیب پذیری شدید انگلستان در جریان جنگ جهانی دوم و گرایش دولت انگلستان به تحدید روابط اقتصادی اش با کشورهای حاشیه ای، توانست به عنوان یک «قدرت محوری» وارد معادلات جهانی گردد و به عبارتی خلاء ناشی از عدم ایفای نقش از سوی این دولت را پر کند. شکل گیری نظام دو قطبی ای که در آن جنگ سرد معادلات افقیر و روابط بین الملل را هدایت می کرد، مهمترین نکته ای است که در تحلیل وضعیت و جایگاه ایران قبل از وقوع انقلاب اسلامی در آن، باید مورد توجه قرار گیرد. در این چشم انداز تازه است که ایران با چند ویژگی خاص مورد توجه دولتمردان جدید آمریکا قرار می گیرد:
1 ایران می توانست یک بازیگر استراتژیک برای مهار فیزیکی اتحاد جماهیر شوروی به شمار می آید.
2 ایران به علت موقعیت ژئویلتیکس می توانست در تأمین بخش قابل توجهی از اهداف مادی (انرژی) و سیاسی آمریکا در منطقه به خوبی عمل نماید. 3ایران به علت دارا بودن شرایط اولیه توسعه اقتصادی، از قابلیت خوبی برای انتقال به دوران سرمایه داری برخوردار بود. انتقالی که اگر صورت می گرفت می توانست کمک خوبی برای توسعه منافع اقتصادی آمریکا به شمار آید و به عبارتی رونق اقتصادی بازارهای آمریکا را تأیید کند. در این ارتباط «انقلاب سفید» رژیم پهلوی شایسته توجه است که در این راستا تحلیل و طراحی می شود.
با توجه به سه عامل بالاست که می بینیم . اولاً آمریکا استراتژی نوینی را در گستره بین المللی دنبال می نماید و ثانیا ایران در این استراتژی جایگاه ویژه ای نزد دولتمردان آمریکا می یابد. به تعبیر دیگر، آمریکا تلاش می نماید تا ایران را در زمره کشورهای حاضر در اردوگاه غرب بر ضد کمونیسم در آورد و بدین ترتیب مهار شوروی را همان گونه که در اروپا با تأسیس ناتو و یا اجرای طرح مارشال محقق ساخته بود، در منطقه نیز میسر سازد. برای این منظور طرح کندی، طراحی و ارائه می شود که مطابق آن آمریکا به صورت توأمان دو اصل را دنبال می کند: پرداخت هزینه های مهار کمونیسم و همچنین بسط دموکراسی؛ یعنی مهار فیزیکی وایدئولوژیک کمونیسم که اتفاقا ایران از هر دو منظر در اولویت برنامه های دولت آمریکا قرار می گیرد. به همین دلیل است که ایران به یک منطقه استراتژیک در رقابت بین دو ابر قدرت تبدیل می شود.
با توضیحی که بیان شد، حال می توان به بررسی مؤلفه های بین المللی این رخداد بزرگ در ایران اشاره داشت. اگر چه در این ارتباط مؤلفه های متعددی را می توان برشمرد، اما با توجه به تحلیل تاریخی ای که آمد، اینجانب به برخی از مهمترین آنها اشاره می نماید:
1 منعطف شدن نظام دو قطبی: در دهه های چهل و پنجاه شمسی، اولاً قدرتهای تازه ای چون ژاپن و یا اروپا ظهور می نمایند؛ ثانیا ایده جنگ اتمی بعد عملیاتی اش را به علت دستیابی اتحاد جماهیر شوروی به این توانایی و ثابت شدن اصل نابودی همگان بر اثر وقوع چنین جنگی، از دست می دهد، و این دو عامل نظام منقلب قبلی را تا حدودی منعطف می نماید. این انعطاف به معنای آن بود که بازیگرانی چون ایران از سلطه کامل عوامل خارجی تا حدودی خلاصی یافته و فضای بازتری را تجربه می نمایند.
2 اصلاح نگرش بین المللی دولت آمریکا: دولت آمریکا به عنوان حامی جدی رژیم پهلوی نیز در استراتژی خود، اصلاحاتی را انجام می دهد که نمود بارز آن اصلاح وضعیت سیاسی در ایران به منظور تضمین منافع بلند مدتش می باشد. این استراتژی می توانست، در فضا سازی به نفع گرایش های استقلال طلبانه مؤثر باشد. تز فضای باز سیاسی کارتر محصول این استراتژی تازه است.
در نتیجه این دو اصلاح کلان است که مشاهده می شود، فضای مناسب برای ظهور حرکت های انقلابی از منظر ساختار بین المللی فراهم می آید. خلاصه کلام آنکه شکل گیری یک نظام دو قطبی غیر منعطف در فردای جنگ جهانی دوم و پس از آن ارتقاء ایران به یک منطقه استراتژیک که به صورت جدی مورد توجه قدرت تازه ظهوری بنام آمریکا قرار داشت، منجر شد تا وقایع ایران در چارچوب استراتژی مهار فیزیکی ایدئولوژیک شوروی از سوی آمریکا، معناو مفهوم بیابد. این وضعیت متعاقب اصلاح نگرش و استراتژی دولت کارتر، دچار رخنه شده و مشاهده می شود که انقلاب اسلامی از همین فرصت مناسب بهره برده، نسبت به اصلاح نظام قدرت در منطقه به نفع ایران اقدام می نماید.
ج 2 :
جهان اسلام در آستانه انقلاب اسلامی، در وضعیت بسیار نامطلوبی قرار داشت و به همین دلیل است که ما از انقلاب اسلامی به مثابه حرکتی فراملّی نیز یاد می نماییم که به دنبال احیاء عزت اسلامی نیز بود. علت وضعیت نامطلوب جهان را می توان در ساختار نظام بین المللی جستجو کرد که در آن، به علت محوریت دو قطب اصلی، سایر بازیگران به نوعی «وابسته» و یا «عضو» یکی از دو اردوگاه اصلی به شمار می رفتند و لذا «استقلال اردوگاه اسلامی» به طور مشخص وجود نداشت. بر این اساس قبل از وقوع انقلاب اسلامی، جهان اسلام مرکب از چند دسته اصلی بود:
اول. اکثریت کشورهای وابسته: بدین معنا که عمده کشورهای اسلامی یا در اردوگاه غربی یا در اردوگاه کمونیستی قرار گرفته بودند. این کشورها همچون ایران زمان رژیم پهلوی، نام و عنوانی از اسلام به همراه خود داشتند و در حوزه عمل سیاسی عمدتا تأثیر گذار نبودند.
دوم. اقلیت کشورهای اسلامی ای که یا در حاشیه معادلات بین المللی قرار داشتند و یا به علت نداشتن اهمیت استراتژیک، به نوعی از «عدم تعهد» یا «بی طرف» خود را می شناسانند. این مجموعه افزون بر قلت از اهمیت کمی در روابط قدرت در گستره بین المللی برخوردار بودند.
با این تغییر مشخص می شود که جهان اسلام بیش از یک مفهوم عینی عملیاتی به یک شعار با برد اندک سیاسی تبدیل شده بود و متأسفانه نوع رژیم ها و وابستگی آنها به ابرقدرت ها، منجر شده بود تا جایگاه معناداری در روابط بین المللی نداشته باشند. آنچه در خصوص انرژی و، تعداد جمعیت، امکانات سیاسی و... مطرح می شود، نیز جنبه حاشیه ای دارد و در واقع می توان ادعا کرد که نظام بین المللی به یک نظام بین المللی دو قطبی تقریبا منعطف تبدیل شده بود که در آن دو قدرت اصلی با چندین قدرت مهم ایفای نقش می کردند اما در این میان جهان اسلام تمام ظرفیتی که داشت هیچ نقش قابل توجهی ایفا نمی کرد. این جهان درگیر مسایل داخلی، خودکامگی رژیم ها، برخورد با یکدیگر، و عاجز از حل مسأله فلسطین اشغالی شده بودند و لذا جز وابستگی برای استمرار حیاتشان، راهی در پیش روی خود نمی دیدند. این وابستگی در واقع به تحلیل جایگاه بین المللی آنها منجر شده بود.
در چنین فضایی است که انقلاب اسلامی رخ می دهد. از منظر جهان اسلامی، انقلاب ایران معانی خاصی داشت که می توانست برای کل جهان اسلام مفید ارزیابی شود. اگر چه تبلیغات رسانه های غربی بر روی این نقاط مثبت تا حدودی سرپوش گذاشت ولی نتوانست حقیقت آن را پنهان کند. از جمله این مزایا می توان به موارد زیر اشاره داشت:
1. تأکید بر هویت اسلامی به عنوان یک قطب قدرتی مستقل و تأثیر گذار در روابط بین المللی.
2. طرح شعار نه شرقی و نه غربی که نظام دو قطبی را با اصل استقلال به چالش فرا می خواند.
3. تقویت و تأیید اردوگاه اسلامی در بحران فلسطین اشغالی و تضعیف رژیم اشغالگر اسرائیل.
4. تبیین جایگاه حساس استراتژیک، ژئوپلتیک، فرهنگی و اقتصادی کشورهای اسلامی و دعوت به اصل وحدت اسلامی برای اصلاح رابطه قدرتهای بزرگ با ایشان.
بدین ترتیب می توان ادعا کرد که انقلاب اسلامی در موقعیتی رخ داد که جهان اسلام دچار بحران مفهومی عملکردی شده بود و این انقلاب توانست حداقل بسط این بحران را مانع شود و بار دیگر آن را در عرصه روابط بین الملل احیاء نماید.
ج 3 :
با توجه به مطالبی که در پاسخ به سؤال اول بیان شد ،می توانم ادعا کنم که یکی از زمینه های مؤثر در وقوع انقلاب و همچنین پیروزی آن وجود هماهنگی و انطباق بود که جنابعالی در پرسشتان به آن اشاره نمودید. توضیح بیشتر آنکه، انقلاب اسلامی از حیث داخلی به چند نکته مهم در حد بحث حاضر تأکید داشت. به عبارتی دیگر، حکومت اسلامی به عنوان یک آرمان بلند دینی، بر پایه های خاصی استوار بود که از آنجمله می توان به موارد زیر اشاره داشت:
1. اصل استقلال: بدین معنا که وابستگی رژیم پهلوی را به هیچ وجه مطلوب نمی شمرد و لذا نفی سلطه تحقیرآمیز آمریکاییان را شدیدا طلب می نمودند. مسأله کاپیتولاسیون و مبارزه جدی ایرانیان با این ننگ را می توان در اینجا فهم کرد.
2. اصل رهایی از نظام سلطه بین المللی: نظام دو قطبی و در حاشیه بودن قدرتهای دیگر، به نوعی نارضایتی ای را نزد این کشورها پدید آورده بود که آنها را به نقد و طرح نظریه برای اصلاح آن رهنمون می شد. در سال های 1350 و بعد از آن است که می توان گرایش هایی از این قبیل را حتی نزد دولتمردان ایرانی نیز مشاهده کرد. واقع امر آن است که ایران با توجه به قابلیت های جمعیتی، مادی، جغرافیایی و فرهنگی ای که داشت، نمی توانست چنین نظامی را در گستره بین المللی مطلوب ارزیابی کند و لذا ارتقاء در وضعیت بین المللی اش را خواهان بود.
3. اصل آزادی: حرکت انقلابی ایران متأثر از آموزه های اسلامی، الگوی حکومتی ای را دنبال می کرد که در آن آزادی و حقوق اسلامی شهروندان پذیرفته شده باشد. اما حاکمیت رژیم استبدادی پهلوی مانع از تحقق این خواست شده بود و لذا سلطنت ستیزی و تغییر آن در اولویت برنامه انقلابی مردم ایران قرار گرفته بود.
4. اصل توسعه: خروج از وضعیت نامناسب اقتصادی و رسیدن به توسعه که بتواند با توجه به امکانات خوب موجود، نظام رفاه عمومی را در راستای ریشه کن کردن فقر در ایران مستقر سازد، از جمله دیگر خواست های مردم ایران بود که البته رژیم پهلوی از عهده آن بر نمی آمد.
این خواست عمومی که در قالب نارضایتی از رژیم پهلوی و حرکت عمومی مردم به رهبری امام (ره) ظاهر می شود، بهترین استفاده را از تحولات جاری در سطح بین المللی می برد. بدین صورت که:
1. استراتژیک بودن ایران و وجود نظام دو قطبی، مانع از آن شد که هر یک از دو ابرقدرت اقدام به مداخله نظامی در تحولات ایران بنمایند؛ چرا که هر حرکتی از سوی قطب دیگر به عنوان اقدامی ضد امنیتی تلقی می شد و می توانست رخدادهای جهانی منفی ای را به دنبال داشته باشد. به عبارت ساده، عوامل باز دارنده خارجی در موقعیت نامناسبی قرار داشتند و هر کاری را نمی توانستند انجام بدهند.
2. مردمی بودن نهضت اسلامی با اصل اصلاح در عملکرد رژیم همراه شد و لذا توانست رژیم را در تنگنای سیاسی قرار دهد واز طرفی حامیان رژیم را در مقابل عمل انجام شده ای بگذارد که نفی آن به سادگی میسر نبود؛ چرا که این انقلاب بر آمده از اراده مردم بود همان مردمی که آنها رژیم را به حقوق و آزادی هایش و توجه به خواستش امر می کردند. از این منظر می توان انقلاب اسلامی را یک پارادکس جدی برای حامیان غربی رژیم پهلوی به شمار آورد. چرا که ایشان را در موقعیتی قرار داد که بر اساس آن باید با مردمی که شعار حمایت از آنها را می دادند، برخورد می کردند.
3. نظم سازی انقلاب اسلامی: انقلاب اسلامی چون داعیه نظم سازی بر اساس اصول ایدئولوژیک را داشت، توانست در فضای تازه ای که سایر کشورها نیز در آن بر ضد نظام دو قطبی سخن می گفتند و آن را به چالش فرا می خواندند، خود را مطرح سازد. از این حیث ایران نیز همچون فرانسه یک کشور معترض به نظم بین المللی ای بود که در آن خواست سایر دولتها و ملت ها تحت الشعاع استراتژی آمریکا یا شوروی بود.
نتیجه آنکه، ملاحظات سه گانه بالا حکایت از آن دارد که یکی از مزایای قابل توجه انقلاب اسلامی ایران آن بود که، خواست های مردم ما در زمانی از تاریخ بشریت طرح و ارائه گردید که بیشترین اقبال به آن در گستره جهانی وجود داشت و به عبارتی، انقلاب اسلامی از مؤلفه های مؤثر در آن دوره از نظام بین الملل حداکثر بهره برداری را به نفع تحقق خواسته های مشروع خودش برد.
ج 4 :
تاثیرات انقلاب اسلامی به نظام بین الملل را می توان در چند مورد کلی فهرست کرد که با توجه به ارائه توضیحات مربوطه در ذیل سؤال های اول و چهارم، در اینجا لازم به بسط بیش از حد آنها نیست.
1. نقد نظری نظم بین المللی دو قطبی: بدین معنا که انقلاب اسلامی اصل وجود چنین نظمی را به شعار نه شرقی و نه غربی به نقد گذاشت.
2. اصلاح عملی نظم دو قطبی: بدین معنا که با تأکید به اصل استقلال، و توجه به آرمانهایی چون عدم تعهد واقعی، نظام بین المللی را منعطف تر نمود. در این راستا ایران در کنار کشوهایی چون فرانسه قرار دارد که آنها نیز چنین خواستی را دارند. بهر حال انقلاب ایران این جریان انتقادی را عملاً تقویت کرد.
3. اصلاح تصویر جهانی از ابرقدرتها: شکست دو ابرقدرت و به ویژه آمریکا در مدیریت تحولات ایران به تمامی ملت ها نشان داد که توان و قدرت آنها بسیار زیاد و قابل اتکاست.
4. احیاء اردوگاههای مغفول از نظم بین المللی: شعار وحدت اسلامی ایران در واقع دعوت از کشورهای اسلامی برای تشکیل یک قطب قدرتی تازه در نظام بین الملل بود که اگر چه امکانات و قابلیت های بسیاری برای عمل داشت، اما عملاً فراموش شده بود. تأسیس جمهوری اسلامی ایران در واقع طلایه دار این اقدام ارزشمند می باشد و از این حیث باید به آن توجه بسیار نمود.
5. تقویت نهضت های رهایی بخش: انقلاب اسلامی توانست به یک الگوی عملیاتی موفق برای سایر ملل تبدیل شود و لذا شاهد آن هستیم که متأثر از ایران بسیاری از مظلومان در سایر کشورها اقدامات رهایی بخش خود را تشدید می نمایند. مهمتر از همه می توان به ملت مظلوم فلسطین اشاره داشت.
خلاصه کلام آنکه انقلاب اسلامی در سطح نظام بین الملل هم از حیث نظری، هم از حیث آرمانی و هم از حیث عملی تأثیرات قابل توجهی را گذارده است. به همین دلیل می باشد که انقلاب اسلامی را یک رخداد ملی ویژه ایران ارزیابی نمی نمایند و چنانکه تحلیلگران بسیاری در داخل و خارج اظهار داشتنه اند، آن را باید رخدادی بزرگ در قرن 20 به شمار آورد که کل جهان را به نوعی تحت تأثیر قرار داد. جان از پوزتیو و همکاران وی در کتاب «تأثیرات جهانی انقلاب اسلامی». به این نکته اشاره نموده و به صورت مشخص از تأثیرات انقلاب اسلامی در گستره جهانی سخن به میان آورده اند که به نوعی مؤید، مدعای ما نیز می باشد.
ج 5 :
انقلاب اسلامی ایران در مواجه با محیط بین المللی خود رویکرد پیچیده و چند لایه ای را دارد که متأثر از دو کانون اصلی است:
اول. این واقعیت که جمهوری اسلامی ایران یک واحد سیاسی ملی است که در منطقه ای خاص، با همسایگان خاصی، روابطی مشخص و بالأخره یک کشور جهان سومی و خاورمیانه ای شناسانده می شود. این کشور قلمرو، حکومت، جمعیت منابع و منافعی دارد که بهر حال نمی توان آن را نادیده انگاشت.
دوم. این واقعیت که جمهوری اسلامی ایران آرمان بلندی دارد که مبتنی به مکتب اسلام است و لذا برای پایان تاریخ برخلاف غرب، ایده ای مستقل و نظام مند دارد که از آن به اصل مهدویت یاد می نماید. اصلی که در قالب حکومت مهدوی قابل طرح می باشد.
هر دوی این کانونها تأثیرات خاص خود را به دنبال دارد؛ به گونه ای که می توان رویکرد انقلاب اسلامی را در خصوص محیط بین المللی مبتنی به دو رکن اصلی دانست:
رکن اول: پذیرش نظام «دولت ملتی» (Nation - state). این نظام که ریشه در صلح وستفالیا دارد و در منشور سازمان ملل متحد تجلی یافته به عنوان مرامنامه کلی ای مطرح است که کلیه بازیگران ملی باید آن را بپذیرند. بر همین اساس انقلاب اسلامی با ارائه تعریف ملی ای از «حکومت اسلامی» که از آن به «جمهوری اسلامی» یاد می شود، توانست به خوبی خود را با مقتضیات جهان معاصر وفق دهد. جمهوری اسلامی الگوی حکومتی ای است که با آراء عمومی ملت ایران، شکل گرفته و تمام وظایف یک دولت ملی را عهده دار است. لذا ما اصل عدم مداخله، احترام به استقلال سایر واحدها، عدم تعرض به دیگران، تأمین منافع متقابل و ... را پذیرفته و به عبارتی «نظم دولت ملتی» را تأیید نموده ایم.
رکن دوم: آرمان گرایی دینی. این آرمان گرایی دارای دو بعد است که هر یک ارزش عملیاتی خاص خود را دارد و چنین نیست که «آرمانی صرف» و بدون تأثیر عملیاتی باشد.
بُعد اول: ایده امت اسلامی: انقلاب اسلامی به دنبال آن است تا ایده امت اسلامی را متناسب با جهان حاضر محقق نماید. شاید بتوان اتحادیه کشورهای اسلامی را معنای امروزی این مفهوم دینی ارزیابی کرد.
بعد دوم: ایده حکومت جهانی: انقلاب اسلامی خود را مقدمه ظهور منجی ای می داند که او حکومت عدل جهانی را تأسیس خواهد کرد.
هر دو بعدی که به آنها اشاره شد، تأثیر مستقیم بر نظم بین المللی دارد و می توان ادعا کرد که انقلاب اسلامی: اولاً نظم «دولت ملتی» را پذیرفته؛ ثانیا کاستی های آن را سعی دارد اصلاح کند و بالأخره آنکه، برای آینده آن نیز ایده دارد. بر این اساس رویکرد «اثباتی اصلاحی تجویزی ای» را نسبت به محیط بین المللی اتخاذ کرده که امکان جمع بین واقع گرایی و آرمان گرایی را به آن می دهد. شأن اثباتی آن در پذیرش نظم «دولت ملتی» است؛ شأن اصلاحی آن در ایده «امت اسلامی» و شأن «تجویزی» آن در «ایده حکومت جهانی» می باشد.
ج 6 :
میزان توفیق جمهوری اسلامی ایران در سطوح مختلف متفاوت است. من برای درک این توفیق چند سطح را از یکدیگر تفکیک می نمایم.
1. سطح عملیاتی: در این سطح توفیق انقلاب اسلامی غیر قابل انکار است؛ چرا که بهر حال این نهضت توانست همینه شرق و غرب را پایان بخشیده و پیروزی انقلاب اسلامی مؤید این مدعاست. به عبارت دیگر انقلاب اسلامی یک تجربه ناکام نیست و ابر قدرت ها نتوانستند مانند سایر موارد آن را سرکوب و در نطفه خفه نمایند.
2. سطح نظری: انقلاب اسلامی در این راستا توفیق بسیار مهمی داشته اگر چه من این راه را پایان یافته نمی بینم و معتقدم باید به شدت روی آن سرمایه گذاری کنیم چرا که راه نارفته بسیار است. توضیح آنکه انقلاب اسلامی در زمینه طراحی یک نظریه بومی و قرن بیستمی برای حکومت، موفق عمل کرد. می دانیم که انقلاب ها دو وجه تخریبی و تأسیسی دارند. انقلاب های موفق آنهایی هستند که در سطح تخریبی باقی نمانده و بتوانند الگوی جایگزین ارائه نمایند. انقلاب اسلامی ایران نیز توانست این مهم را انجام دهد. بدین ترتیب که ضمن نفی نظریه سلطنت، نظریه مترقی دیگری را استوار ساخت که، تئوری ولایت فقیه می باشد. لذا در سطح نظری، گام مهمی برداشته شده. لازم به ذکر است که تأمل در این تئوری و بسط ابعاد مختلفش ضرورتی انکارناپذیر است که برای کامل کردن توفیق تئوریک انقلاب اسلامی باید به آن پیوسته بپردازیم.
3. سطح حکومتی: مهمترین کاری که انقلاب اسلامی در این سطح انجام داد، تأسیس یک حکومت بود. در واقع انقلاب اسلامی ابتر نماند و توانست متناسب با مقتضیات زمانی و مکانی، حکومتی را برای ایران طراحی نماید که از آن به «جمهوری اسلامی» یاد می شود. بر این اساس در حوزه حکومتی نیز توفیق خوبی داشته ایم. اما باید توجه داشت که این بعد نیز مانند بعد تئوریک نیازمند کار پیوسته است. تلاش برای درک قابلیت های جمهوری اسلامی، می تواند ما را در تکمیل این توفیق یاری رساند. به عنوان مثال توجه به نظریه «مردم سالاری دینی» و طرح آن، خود حکایت از آن دارد که جمهوری اسلامی ظرفیت های نظری و عملی بسیاری دارد که باید استخراج، پالایش و عرضه گردد. خلاصه کلام آنکه انقلاب اسلامی از سه حیث به دنبال تأسیس یک جبهه سوم در نظام بین الملل بود که عبارتند از: ابعاد عملیاتی، نظری و حکومتی. با توضیحی که آمد، مشخص می شود که توفیقات این انقلاب بسیار قابل توجه هستند کافی است به وضعیت جهان اسلام و بررسی تطبیقی آن؛ جمهوری اسلامی ایران بپردازیم تا مترقی بودن بنیادهای نظری، حقوق و عملی جمهوری اسلامی آشکار گردد. با این حال نباید فراموش کرد که در دو سطح نظری و حکومتی، مجال کار بسیار است و ما لازم است تا این راه را با جدیت بیشتر طی کنیم تا استقلال الگوی حکومت اسلامی آشکار و مهمتر از آن کار آمدی اش، اثبات گردد.
ج 7 :
در بحث از سیاست خارجی چنین به نظر می رسد که انقلاب اسلامی بین دو دیدگاه هراگماتیستی و ایدئولوژیکی که جنابعالی اشاره نمودید، در نوسان بوده است. واقع امر آن است که مؤلفه هایی از هر دوی آنها را می توان در تاریخ تحول سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مشاهده کرد. لذا باید صادقانه پذیرفت که این حوزه از جمله حوزه هایی است که باید بر روی آن کار نظری جدی بشود تا بتوان به یک نظریه منسجم دست یافت. در ادامه و در تکمیل پاسخ پرسش قبلی لازم می آید تا به صورت مصداقی عرض کنم که: انقلاب اسلامی در عرصه حکومتی، یک رسالت مهم دارد و آن اینکه بتواند به نوعی بین مصالح دینی و منافع ملی جمع نماید. این مشکل اگر چه کم و بیش به آن پرداخته شده و همچنان که جنابعالی اشاره کردید دو رویکرد هراگماتیستی و ایدئولوژیک را پدید آورده اما هنوز به سر منزل علمی مناسبی نرسیده است. خلاصه کلام آنکه در این حوزه اصول را انقلاب اسلامی توانسته است عرضه بدارد اصولی مانند استقلال، آزادی، اصل نفی سبیل، اصل خود اتکایی، تنش زدایی: کشورهای اسلامی، عدم تعرض و ... ولی تا طراحی یک نظریه مستقل راه زیادی باقی است و می توان گفت که هنوز به ایده ای مستقل و منسجم متأسفانه نرسیده ایم که امید می رود با بهره مندی از تجارب دو دهه پیشین، بتوانیم در سومین دهه راهی به سوی حل این مسأله نیز پیدا کنیم.
ج 8:
من مناسبت تر می بینم از واژه «مردم سالاری دینی» استفاده کنم. چرا که «ملت یاوری» ویژگی عامی است که هر انقلاب و یا هر جنبش و حتی حکومتی به آن نیاز دارد. این واقعیت که نمی توان بدون حمایت مؤثر مردم انقلابی را ایجاد کرد، یا یک نظام سیاسی مستمر را بر پا ساخت. حکایت از آن دارد که هر رژیم و اندیشه ای برای عملیاتی شدن به ملت نیازمند است. اما آنچه ویژگی بارز انقلاب اسلامی به شمار می آید در مقایسه با سایر الگوهای موجود از حکومت اسلامی این است که قابل به نقش آفرینی معنادار مردم است. و این مهم را با استناد به متون دینی و تفسیر شیعی از اسلام بیان می دارد. عقیده ای که حکومت نبوی و حکومت علوی مؤید آن هستند. از این حیث می توان بیان این ادعا را که «حاکمیت از آن خداست و هموست که او را به سرنوشت خود حاکم ساخته است» را، ایده ای مترقی در عرصه سیاست و حکومت در قرن 20، ارزیابی کرد. ایده ای که صراحتا در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران آمده و نویسندگان قانون اساسی و ملت ایران به آن تأکید داشته اند. از این منظر «ابتنای حکومت بر آرای عمومی» از جمله اصول لایتغیر جمهوری اسلامی ایران به شمار می آید که حتی امکان بازنگری در آن نیست. یعنی چنان که اسلامیت نظام، ولایت فقیه، و... غیر قابل تغییر و بازنگری است، نقش آفرینی مردم هم غیر قابل تغییر است. از این نظر من بر این باور هستم که طرح این الگوی رفتاری و اصطلاح «مردم سالاری دینی» از جمله توفیقات انقلاب اسلامی است که از حیث نظری و عملی بسیار موفق و کار آمد بوده است. از حیث نظری به غنی سازی ادبیات سیاسی اسلامی منجر شده و لذا بدیل مناسبی برای «دموکراسی» پیدا شده (بدلیلی که از درون گفتمان شیعی و از سوی جمهوری اسلامی ایران عرضه شده و نه سایر الگوهای اسلامی رایج در قرن حاضر که بعضا وابسته به آمریکا و تحت حمایت لیبرال دموکراسی ها هستند!) از حیث حکومتی «مردم سالاری دینی» نقش مورد نیاز را به مردم داده و امروزه مشاهده می شود در جمهوری اسلامی نمی توان نهاد صاحب قدرتی را سراغ گرفت که به نوعی مستقیم یا غیر مستقیم از نظارت مردمی به دور باشد. لذا این مفهوم هم ارزش نظری دارد و هم ارزش عملی که نباید نادیده انگاشته شود.
ج 9 :
با توجه به تحولات زیادی که در نظام بین الملل بویژه در سالهای پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی رخ داده، انقلاب اسلامی ایران با چند چالش جدی مواجه است که عبارتند از:
1. چالش کارآمدی: تلاش ویژه ای از سوی کانون قدرت مؤثر جهانی یعنی آمریکا در حال انجام شدن است تا نظریه و الگوی اسلامی از حکومت را امری ناکار آمد و نامناسب جهت اداره جامعه نشان دهد.
2. چالش قدرت سلطه قدرت مادی آمریکا به نظام بین الملل، مایل به برداشتن موانعی است که در جاهایی چون فلسطین اشغالی با منافع این کشور مقابله می نماید. بر این اساس برخوردهایی را می توان پیش بینی نمود که سعی در تضعیف یا حذف این الگو از طریق اعمال زور دارد.
3. چالش ایدئولوژیک: با توجه به تبدیل شدن لیبرال دموکراسی به یک ایدئولوژی (به ویژه پس از 11 سپتامبر) می توان ادعا کرد که لیبرال دموکراسی در مقام جایگزین نمودن خود با ایدئولوژی اسلامی است. این بدان معناست که نگرش اسلامی و ایمان الهی مورد تعرض قرار خواهد گرفت.
4. چالش مشروعیت: قدرت مسلط در پی آن است تا با استفاده از ابزارهای کارآمدی چون رسانه ها و... به درون جوامع مقابل خویش نفوذ کرده و با هدایت افکار عمومی، و به تعبیری ایجاد نارضایتی و یا تعمیق نارضایتی ها، حکومت اسلامی را امری نامشروع جلوه دهد.
چهار کانون بالا حکایت از آن دارد که باید منتظر برخوردی تازه با اردوگاه لیبرال دموکراتی بود که آمریکا رهبری آن را به عهده دارد. آمریکا در این فضای تازه اندیشه آرمان، ارزش، الگو و عملکرد انقلاب اسلامی را از داخل و از خارج به چالش فرا می خواند و این می تواند به معنای بروز طیف متنوعی از مشکل های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی ارتباطات و حتی نظامی باشد. مشکلاتی که جهت مقابله با آنها باید پیشاپیش خود را آماده نماییم.
ج 10 :
با توجه به تنوع این چالش ها که به آنها اشاره شد، راهکارهای متعددی را می توان مدنظر قرار داد که مهمترین آنها عبارتند از:
1. وفاق ملی: انقلاب اسلامی امروزه بیش از هر زمان دیگری نیازمند وحدت می باشد. ابعاد مهم این وحدت عبارتند از:
وحدت بین ملت دولت، وحدت بین احزاب و گروههای داخلی، وحدت بین اجزاء مختلف قدرت (درون حکومت).
2. تنش زدایی: ما نیازمند آن هستیم تا مشکلات خود را با سایر بازیگران که در چار چوب منافع مشترک و متقابل به ما نگاه می کنند، به حداقل ممکن برسانیم. در این راستا چند حوزه را می توان مورد اشاره قرار داد. از آنجمله: تنش زدایی به کشورهای مسلمان، تنش زدایی با همسایگانمان، تنش زدایی با کشورهای هم خانواده؛ یعنی نزدیک شدن به حوزه هایی چون جهان اسلام، جهان سوم و خاورمیانه.
3. بدیل سازی: با توجه به یکجانبه گرایی آمریکا ضروری است تا بدنبال بدیل های تازه ای باشیم که سازمان ملل متحد بهترین گزینه ممکن است و در همین ارتباط اتحادیه اروپا، کنفرانس اسلامی، او پک و.... در خور توجه می نمایند.
4. خود سازی: بقای انقلاب اسلامی نیازمند حمایت مؤثر ملت از آن می باشد. لذا مقابله با مفاسد اقتصادی، اجتماعی و تلاش برای افزایش کارآمدی نظام و کسب رضایت مردم در اولویت نخست قرار دارد. بر این اساس ما باید آسیب پذیری هایمان را به حداقل ممکن برسانیم تا از این طریق مردم را به عنوان پشتیبان اصلی خود همچنان در صحنه داشته باشیم. انقلاب اسلامی بدون حمایت مردم نمی تواند استمرار داشته باشد و ما باید تمام امکاناتمان را برای ساختن مملکتی آباد و اسلامی بسیج نمایم.
5. تصویر سازی جهانی: در گستره جهانی نیز ما باید حضور مؤثر داشته باشیم و با ارائه تصویر مناسبی از جمهوری اسلامی، نسبت به روشنگری ذهنی اقدام لازم را بنماییم. چنانکه بیان شد، مصادیق در این خصوص متعدد است اما آنچه من مد نظر داشتم اصول استراتژیکی بود که برای فایق آمدن بر چالش ها می تواند به ما کمک کند.
ج 11 :
به گمان من آینده نظام بین الملل به میزان زیادی متأثر از استراتژی یکجانبه گرایانه آمریکا می باشد. بر این اساس در دوره ای جهان، آشوب ها و افت وخیزهای ناشی از سلطه گری آمریکا را تجربه خواهد نمود. اما این استراتژی نمی تواند استمرار یابد و لذا تعدیل شده و صورت پایدارتری می یابد که می توان از آن به الگوی «نظمهای نوین منطقه ای» یاد کرد. این الگوی تازه حکایت از آن دارد که کشورهای مختلف برای خود اقدام به تأسیس نظم های نوینی می نمایند که به آنها امکان آن را می دهد تا در روابط بین الملل نقش بهتر و مؤثرتری را ایفا نمایند. به عبارت دیگر الگوی «دولت کشوری» برخلاف آنچه که برخی ادعا کرده اند از بین نمی رود و نظام سلطه آمریکایی تحت عنوان «جهانی سازی» البته امکان تحقق نمی یابد، اما این بدان معنا نیست که نظم ملی به معنای وستفالیایی آن همچون سه دهه قبل استمرار می یابد من بر این باور هستم که نظم وستفالیایی در قالب نظم منطقه ای باز تعریف می شود و ما شاهد نقش آفرینی این مناطق هستیم. به عبارتی چیزی از قبیل اتحادیه اروپا معنا و اهمیت بیشتری پیدا می کند و لذا کشورهای مختلف به این سو متمایل می شوند. به همین دلیل است که می توان آینده نظام بین الملل را برای کشورهایی که به صورت افراطی به ملی گرایی تأکید دارند، تیره ارزیابی کرد. ما باید خود را برای ورود به جهانی تازه آماده کنیم که در آن «مناطق» و نه «کشورها» بازیگر اصلی هستند. بر این اساس جمهوری اسلامی ایران لازم است تا چند اقدام را به صورت توأمان انجام دهد. راهکارهای زیر را می توان مکمل پاسخ پرسش قبلی نیز ارزیابی کرد. این اقدام های ضروری عبارتند از:
1. تلاش برای تأسیس نظم منطقه ای به محوریت جمهوری اسلامی ایران.
2. حضور در نظم های منطقه ای که ایران اگر چه در آن محور نیست، اما می تواند به عنوان عضو خاص باشد. بدین ترتیب در آینده نظام بین الملل ما با جمهوری اسلامی ایرانی مواجه خواهیم بود که برای تأمین منافع مشروع خودش، به تنهایی موضع گیری نمی نماید، بلکه در قالب «منطقه ای» حاضر شده و پیوسته از توان دیگران برای تحصیل منافعش بهره می برد؛ چنانکه به دیگران در تحصیل منافع مشروعشان یاری می رساند. خلاصه کلام آنکه آینده نظام بین الملل نه «دولت کشوری» و «جهانی تک قطبی» است؛ بلکه جهانی در قالب «نظم نوین منطقه ای» می باشد. این مفهوم مبادی نظری قابل توجهی دارد که علاقه مندان می توانند در کتاب «نظم های منطقه ای» که پاتریک مورگان و دیوید لیک نوشته اند و ترجمه آن اخیرا منتشر شد، بخوانند تلاش من آن بود تا مدلول این ایده را برای انقلاب اسلامی ایران که در جمهوری اسلامی تجلی یافته بیان دارم. گمان من بر آن است که این الگو دارای ظرفیتی است که می تواند به کمک کشورهایی چون ایران بیاید. بر این اساس ایران می تواند از ظرفیت اسلامی اش در گستره جهان اسلام، از ظرفیت منطقه ای اش در گستره کشورهای منطقه و حتی ظرفیت های فراملی اش در گستره کشورهای جهان سومی استفاده نموده و نظم های نوینی را شکل دهد که منافع مشترک آنها را در جهان آینده تأمین می نماید. در غیر این صورت باید بدانیم که واحدهای تک افتاده در آینده نظام بین الملل جایی ندارند حتی اگر قدرتی چون آمریکا باشند. و این بدان معناست که واحدهای صرفا ملی و نه منطقه ای شده آینده ای تاریک دارند و ما باید نسبت به این مهم حساس باشیم.
دکتر محمدرضا دهشیری
ج 1 :
انقلاب اسلامی ایران در زمانی به وقوع پیوست که در نظام بین الملل شاهد بن بست مدرنیته در دو شکل لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی بوده ایم. بدین معنا که اصول نظام نئولیبرال به چالش کشیده شده بود و توان اداره جوامع و توسعه پویا و پایا را نداشت و همچنین سوسیال دموکراسی نیز نتوانسته بود بعنوان جایگزین و بدیل برای آن عمل کند، انقلاب اسلامی ایران سعی کرد نوعی تناسب بین آزادی، عدالت و امنیت برقرار کند. و این در وضعیتی بود که لیبرال دموکراسی بیشتر بر آزادی و سوسیال دموکراسی بیشتر بر عدالت تأکید می کردند ولی پیوند و انسجام منطقی بین این دو مقوله و عنصر سوم یعنی امنیت که نه تنها دارای ابعاد فیزیکی است بلکه دارای ابعاد روانی و اجتماعی نیز هست را برقرار نکرده بودند. بنابراین از لحاظ اندیشه ای انقلاب اسلامی ایران توانست ضمن به چالش کشیدن دو تفکر نئولیبرال و مارکسیستی رهیافت جدیدی را که مبتنی بر اصل نه شرقی نه غربی بود ارائه نماید. همچنین ساختار نظام بین الملل که نظام دوقطبی منعطف بود را نیز به چالش کشید، بدین معنا که در آن زمان دو بلوک شرق و غرب حاکم بودند و سازمان ملل بعنوان بازیگر بین الملل از محدوده ای از آزادی عمل برخوردار بود و جنبش عدم تعهد که مجمع کشورهای جهان سوم بود در برخی زمینه ها توان اظهار نظر داشت. در چنین فضایی انقلاب اسلامی توانست حالتی تهاجمی به سیاست عدم تعهد ببخشد و ضمن به چالش کشیدن تفکر موجود جبهه ثالثی را در نظام بین الملل ایجاد کند. از سوی دیگر انقلاب اسلامی زمانی به وقوع پیوست که از نظر کارکردی در نظام بین الملل شاهد منازعه ایدئولوژیک بین شرق و غرب بودیم که این منازعه از جوهره ای واقعی برخوردار نبود و بیشتر جنبه تبلیغی داشت.
انقلاب اسلامی توانست باعث تعمیق منازعه ایدئولوژیک بین جهان سوم و جهان اسلام با جهان غرب گردد و بدین ترتیب نظام مبتنی بر منازعه ایدئولوژیک را از عرصه تبلیغی به عرصه اعمالی تبدیل کند و در صحنه عینی و عملیاتی نیز این تضاد را آشکار نماید. البته انقلاب اسلامی ایران توانست نوعی پیوند بین منازعه ذهنی و عینی ایجاد نماید یعنی هم وجه ذهنی مبارزه با ساختار تفوق جویانه بین الملل را ایجاد کند و هم وجه عینی و خارجی آن را، چون نظام دو قطبی منعطف دارای نوعی استیلای تصمیم گیری دو ابر قدرت شرق و غرب بر تصمیم گیری بین المللی بود یعنی تصمیم گیری ها از بالا به پائین صورت می گرفت و ما شاهد نظام بین الملل و زیر سیستم منطقه ای بودیم یعنی زیر سیستم های منطقه ای به این شکل تحت تأثیر نظام بین الملل بودند ولی انقلاب اسلامی نشان داد زیر سیستم های منطقه ای می توانند در نظام بین الملل نقش آفرین باشند و به نوعی حرکت یک جانبه ای را که در آن اعمال نفوذ از بالا به پایین بود را تغییر دهد و امکان نفوذ و تغییر از پایین به بالا را نیز فراهم نماید به گونه ای که این وضعیت موجب افزایش اهمیت مناطق در نظام بین الملل گردد.
از سوی دیگر، انقلاب اسلامی بر نوع بازیگران نظام بین الملل نیز تأثیر گذاشت. بدین معنا که تا آن زمان دولتها و در برخی موارد شرکتهای چند ملیتی تصمیم گیران صحنه بین الملل بودند لیکن بازیگر نوینی به نام «نهضتهای رهایی بخش» که توان چالش با نظم دولت محور را داشته باشد وجود نداشت، انقلاب توانست با تقویت نهضتهای رهایی بخش بویژه نهضتهای اسلامی آنها را بعنوان بازیگران نوین عرصه بین الملل مطرح کند و بر همین اساس بعدها اصطلاح «جامعه مدنی بین المللی» شکل گرفت یعنی ملتها با انسجام با یکدیگر می توانند با ابزارهایی از نوع دیگر در نظام بین الملل نقش آفرین باشند. از جنبه دیگر انقلاب اسلامی در ماهیت قدرت نیز تغییراتی ایجاد کرد. تا آن زمان قدرت بیشتر جنبه سخت افزاری و فیزیکی داشت و در اندازه گیری قدرت کشورها بیشتر بر توان نظامی و تسلیحاتی تأکید می شد ولی انقلاب توانست توان قدرت ایدئولوژیک و قدرت فرهنگی را به منصه ظهور برساند و نشان دهد قدرت کیفی می تواند به اندازه قدرت کمّی دارای اهمیت باشد و عناصر غیر ملموس و نرم افزاری قدرت از توان لازم برای تحت الشعاع قرار دادن عناصر کمی و ملموس سخت افزاری برخوردار هستند.
ج 2 :
در آن زمان جهان اسلام دارای هویت خاصی نبود بلکه بیشتر یا در چارچوب هویت جهان عرب بود و یا بعنوان جهان سوم مطرح بود و از هویت دینی برخوردار نبود. نظراتی که در آن زمان از سوی اندیشمندان اسلامی مطرح می شد بیشتر جنبه ناسیونالیستی و بومی داشت و کمتر جنبه انترناسیونالیستی و فراملی داشت. انقلاب اسلامی توانست اسلام را از عرصه ملی به جنبه فراملی بکشاند و نشان دهد که اسلام یک دین منحصر به منطقه خاص جغرافیایی نیست و حتی توانست خواسته های ملتهای مسلمان را از سطح ملی و قومی به سطح دینی و ایدئولوژیک ارتقاء دهد. بعنوان مثال نهضت فلسطین علیه رژیم صهیونیستی بیشتر جنبه ملی و عربی داشت ولی انقلاب اسلامی توانست این جنبه را به همیاری جهان اسلام برای مقابله با صهیونیسم تبدیل کند. البته با توجه به اینکه حضرت امام (ره) بعنوان رهبری فراگیر که از قدرت سیاسی و مذهبی لازم برخودار بود و با توجه به جایگاه مرجعیت دینی ایشان و با توجه به مواضع آشتی ناپذیری که در قبال امریکا اتخاذ کرده بود توانست موجبات رهبری ایران را بعنوان رهبری جهان اسلام بوجود آورد و از این طریق بر دیگر کشورها تاثیر لازم را بگذارد.
بنابراین جهان اسلام در آن زمان دارای وضعیتی راکد و درونگرا بود، ولی انقلاب آنرا به پویایی و برون گرایی سوق داد.
ج 4 :
انقلاب اسلامی ایران توانست ساختار نظام دوقطبی را از حالت مبتنی بر دو قطب شرق و غرب به دو چندقطبی تغییر دهد. چرا که به جایگاه جهان سوم اهتمام خاصی مبذول داشت. همچنین این انقلاب توانست کارکرد نظام بین الملل را از حالت منازعه آمیز محافظه کارانه (یعنی منازعه ایدئولوژیک بین شرق و غرب در جهت حفظ این دو بلوک) به منازعه تهاجمی و تجدید نظر طلب ( رویزیو نیست) تبدیل کند و این بیانگر تأثیرات ماهوی انقلاب بر نظام بین الملل بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تا سال 1991 که زمان فروپاشی شوروی است می توان گفت انقلاب با توجه به اینکه به نوعی حربه نظام های سوسیالیستی را خنثی کرده بود و نشان داده بود که نظامهای سوسیالیستی توان رویارویی با غرب را ندارند به تدریج از نظر مبنایی نظریه سوسیالیسم را به زیر سوال برد و به نوعی زمینه فروپاشی نظام سوسیالیستی را فراهم کرد زیرا ادعای سوسیالیستها در باب عدالت به شکل کاملتر و بهتری در انقلاب اسلامی ایران مطرح بود و مبانی اقتصادی انقلاب که مبتنی بر عدالت و حق گرائی بود توانست جایگاه خود را به ویژه در جوامع اسلامی به دست آورد و در نتیجه کشورهای اسلامی به تدریج از سوسیالیسم رویگردان شدند. در کشورهای اروپای شرقی توجه به مذهب مسیحیت افزایش یافت به گونه ای که همزمان «نهضت الهیات رهایی بخش» در نیکاراگوئه به پیروزی رسید و این بیانگر ارتقاء جایگاه دین بعنوان عنصر مؤثر در نظام بین الملی است. از 1991 به بعد انقلاب اسلامی ایران به عنوان مهمترین چالش فرا روی غرب مطرح شد. از این جهت که با توجه به فروپاشی کمونیسم و نیاز غرب به دشمنی که بتواند هویت خود را در آن باز تعریف کند زیرا غرب فقط با نفی غیر خود به اثبات هویت خود می پردازد سعی کرد به جای مقابله با کمونیسم اسلام گرایی را بعنوان بزرگترین خطر مطرح نماید که این جریان تا 11 سپتامبر 2001 تداوم یافت و از 11 سپتامبر به بعد، غرب سعی کرده است در پوشش مبارزه با تروریسم اسلام را بعنوان یکی از شاخصه های تقویت تروریسم معرفی کرده و به مقابله با اسلام گرایی بپردازد.
انقلاب اسلامی ایران در این فرایند نشان داد دارای قدرت تأثیر گذاری لازم بر تصمیم گیریهای بین المللی است و بر خلاف دیدگاه غربیها که نقش مخربی برای آن درنظر گرفته بودند از نقش سازنده ای در الگوی توسعه کشورهای اسلامی برخوردار است.
مهمترین بحثی که از 1995 و بعد از طرح مباحث جهانی شدن بوجود آمده نحوه مقابله با پروژه جهانی سازی است که غربیها با استفاده از الگوی توسعه اطلاعات نظرات لیبرال دموکراسی را در قالب دنیای ارتباطات و اطلاعات به جهانیان عرضه کنند که این امر نشانگر این است که تأثیرات فرهنگی انقلاب اسلامی چنان باعث چالش غرب شده است که غریبها در صدد برآمده اند با بهره گیری از موج سوم اطلاعات و یا بهره گیری از فناوریهای نوینی ارتباطی انقلاب اسلامی ایران را از بعد فرهنگی مورد تهاجم قرار دهند.
ج 5 :
اولین رویکرد انقلاب اسلامی حاکمیت عدالت در عرصه بین المللی است عدالت که بر محور حق استوار است نه بر محور مساوات آنگونه که کمونیستهابه آن اعتقاد دارند و نه بر محور توسعه غیر موزون آنگونه که غربیها به آن اعتقاد دارند بلکه معیار عدل روند مشروع دستیابی به آن و استواری بر محور حق است. دومین بحث، تأکید بر تقدم آزادی تفکر بر آزادی عقیده است بدین معنا که باید فضای لازم برای اندیشیدن فراهم آید، درست است که انسانها از آزادی عقیده که از ریشه «عقده» به معنای «دلبستگی» است برخوردارند ولی این آزادی عقیده در صورتی مطلوب است که مسبوق به آزادی تفکر و اندیشه شود و فضای لازم برای اندیشه ورزی فراهم آید. نکته سوم این است که انقلاب نه تنها نگاه ضعیف تر از غرب به انسان ندارد بلکه سعی می کند به انسان هم از جنبه مادی و هم از جنبه معنوی نگاه کند و نگاهی متکامل به انسان دارد.
نکته دیگر اینکه انقلاب اسلامی نگاه متکامل به جهان دارد جهانی که بر پیوند دین و سیاست در این دنیا و هم بر پیوند دنیا و آخرت مبتنی است و این نشانگر نگرش وسیع انقلاب به محیط بین المللی است و آنرا در صورتی مقبول می داند که فضای لازم برای اندیشیدن و فضای عادلانه برای اقدام فراهم شده باشد که این فضای عادلانه سیاستهای هژمونیک قدرتهای بزرگ را به چالش کشید و به همین دلیل انقلاب اسلامی را در حال حاضر به عنوان مهم ترین خطر تلقی می کنند. همچنین انقلاب اسلامی توانست به عنوان الگویی مورد توجه جوامع مسلمان قرار گیرد که محیط بین المللی را نباید در چارچوب محصور مرزهای جغرافیایی در نظر گرفت بلکه مرزهای عقیدتی و فکری نیز دارای اهمیت هستند و این امر بیانگر رویکرد تمدنی انقلاب اسلامی به تحولات بین المللی است.
ج 6 :
انقلاب اسلامی با ارائه الگوی جمهوری اسلامی یا نظام مردم سالار دینی اولاً توانست نشان دهد که به جایگاه و نقش مردم در تصمیم گیریهای حکومتی اعتقاد راسخ دارد و ثانیاً بایستی این نظام حکومتی بر ارزشهای دینی و بومی و هنجارهای اجتماعی مبتنی باشد که با توجه به زیر ساختهای جامعه ایران که در آن دین از جنبه فرهنگی و هویتی برای مردم حائز اهمیت است توانست بین جمهوریت به عنوان روش و دین اسلام به عنوان ارزش همگونی و وفاق برقرار کند. بنابراین انقلاب اسلامی از جهت نظری توانست هم نقش ایدئولوژی را در نظام سیاسی نشان دهد که مورد توجه کمونیستها بود و هم نقش دموکراسی را که مورد توجه غرب بود تبیین کند. از این لحاظ با ارائه الگویی که زائیده تفکر اسلامی بود اندیشه ای را ایجاد کرد که در متن آن امکان تلفیق بین مدرنیته و سنت وجود دارد و نوعی نواندیشی دینی را به ارمغان آورد که کشورهای اسلامی بعدها از آن الگوبرداری کردند که نمونه آن برای توان در تشکیل برخی نظامهای شورایی در کشورهای اسلامی و رویکرد آنها به انتخابات و نهادهای مشورتی جستجو کرد.
ج 7 :
به طور کلی الگوهای سیاست خارجی تاکنون در دو مدل واقع گرایی و آرمان گرایی قابل تقسیم بوده اند. مدلهای واقع گرا که ریشه در مدلهای رئالیستی غربی دارند سعی می کنند با تکیه بر عقل ابزاری سیاست خارجی خود را تنظیم کنند یعنی بهترین وسیله برای دستیابی به هدف از نظر آنها عمل گرایی و پراگماتیسم بوده است.
مدل سوسیالیستی بیشتر جنبه آرمان گرا داشت یعنی بدون اینکه راهکاری برای نیل به هدف ترسیم کند سعی داشت با برانگیختن طبقه کارگر علیه طبقه سرمایه دار در عرصه بین المللی سیاست آرمان گرایی خود مبنی بر تشکیل نظام بی طبقه را در جهان دنبال کند.
گر چه پس از انقلاب عده ای الگوی عمل گرایی اسلامی را در مقطع 1357 تا 1359 مد نظر قرار دادند و عده ای الگوی آرمان گرایی محض را به ویژه در دوران جنگ مورد توجه قرار دادند ولی برآیند سیاست خارجی ایران از ابتدا تاکنون بر اساس الگوی آرمان گرایی واقع بینانه استوار بوده است. منظور از آرمان گرایی واقع بینانه آن است که جمهوری اسلامی ضمن لحاظ واقعیتها رو به سوی آرمانها داشت که دراین رابطه می توانیم به این نکته اشاره کنیم که انقلاب اسلامی برای خود اهداف کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت را در نظر گرفته است. اهداف کوتاه مدت به حفظ اساس نظام مربوط می شود و اهداف میان مدت به توسعه و رشد سیاسی اقتصادی فرهنگی نظام مربوط می شود و اهداف بلند مدت بر تشکیل امت واحده جهانی براساس وحدت جهان اسلام مبتنی است که بر اساس دو الگوی وسع (توانایی) و تدرّج (مرحله بندی دستیابی به اهداف) این سیاست را دنبال می کند و معتقد است که آرمانها در طول واقعیتها قرار دارد نه در عرض واقعیتها. بنابراین انقلاب اسلامی گر چه در مقطع 1357 تا 1359 عمل گرایی اسلامی و از 1359 تا 1367 آرمان گرایی محض و از 1368 تا 1376 توسعه محور اقتصادی و از 1376 تاکنون توسعه محور سیاسی فرهنگی را در سیاست خارجی مد نظر قرار داده است ولی الگوی ثابت سیاست خارجی ایران با برخی نوسانات الگوی آرمان گرای واقع بینانه بوده است.
ج 8 :
ملت باوری در واقع الگوی انقلاب اسلامی به ویژه در دوران جنگ (از سالهای 1359 تا 1367) و در واقع زائیده دوران جنگ بود و چون دولتها در صدد انزوای ایران برآمده بودند حضرت امام(ره) با طراحی یک سیاست ملت محور تلاش کرد به نوعی از عنصر افکار عمومی در درون کشورها برای مقابله با سیاستهای ظالمانه دولتها استفاده کند و بدین ترتیب انقلاب اسلامی توانست با طرح نظریه شکاف بین دولت و ملت در برخی از کشورهای اسلامی آنها را از نظر مشروعیت به چالش بکشد. در نتیجه سیاست خارجی آنها که ضدیت با ایران و یا حمایت از رژیم عراق بود را با استناد به نامشروع بودن بنیاد حکومتی آنها به دلیل عدم اتکاء به آراء عمومی و عدم برخورداری از حمایت مردمی زیر سؤال ببرد. این امر از آن جهت موفق بود که توانست نقش جامعه مدنی را در کشورهای اسلامی مورد توجه قرار دهد ولی از این جهت که دولتها محملی برای سرکوب جنبشهای مدنی پیدا کردند و به ویژه در مصر که با نسبت دادن جنبشهای خودجوش مدنی به انقلاب اسلامی به عنوان جنبشهای مرتبط با خارج سعی کردند آنها را متهم کرده و زیر سؤال ببرند از این جهت شاهد بروز نوعی ضد کارکرد در اجرای این سیاست بودیم یعنی این سیاست در عین اینکه از یک جنبه موفق بود ولی از جنبه دیگر در واقع منجر به تضعیف روشنفکران دینی کشورهای اسلامی گردید که در بستر زمان به این نتیجه رسیده بودند که باید نظام استبدادی حاکم را تغییر دهند و این فرایند در حال گسترش بود که با سیاست ملت باور ایران دولتهای مستبد منطقه سعی کردند فرصت سوء استفاده از این سیاست و سرکوب جنبشهای مدنی خود را بیابند. بنابراین سیاست ملت گرای جمهوری اسلامی دارای دو جنبه به ظاهر متضاد بود. گرچه در عمل نقش ملّت ها را در ایفای نقش بازیگران نوین بین المللی ارتقاء بخشید.
ج 9 :
انقلاب اسلامی در عرصه اقتصاد بیشتر رویکرد عدالت محور را مورد توجه قرار داد و نشان داد توسعه ای مقبول است که بر اساس عنصر عدالت طراحی شده باشد. در عرصه فرهنگ بیشترین تأثیر را در نظام بین الملل به وجود آورد زیرا انقلاب اسلامی بیشتر ماهیت فرهنگی دارد و توانست جایگاه فرهنگ را ارتقاء بخشد. در عرصه اجتماعی نیز توانست به افزایش تعامل میان ملتها تأکید کند و در عرصه سیاست سعی کرد پیوند سیاست و دین را تبیین کند و سیاست را ابزاری در جهت خدمت به مردم و نه تفوق بر مردم مطرح کند و سیاست بین الملل را در سایه نظام عادلانه عاری از سلطه قدرتهای استکباری معنا کند.
ج 10 و 11 :
به طور کلی چالشهای فراروی انقلاب اسلامی در دو عرصه نظری و عملی قابل بحث است در عرصه نظری بیشترین چالش مربوط به عدم توجه به نظریه پردازی برای تبیین دیدگاههای نظام جمهوری اسلامی در نظام بین الملل است.
ما تاکنون آرمانهای والا و مورد قبول جامعه جهانی داشته ایم ولی نتوانسته ایم آنها را به صورت عملیاتی ارائه کنیم. بنابراین راه رفع این چالش اهتمام نخبگان سیاسی و فکری به نظریه پردازی منطبق با نیازهای جامعه داخلی و جهانی است. در این رابطه به منظور افزایش توان ارتباط با مخاطبان باید نسبت به نهضت «ساده سازی» توجه لازم را مبذول کرد یعنی واژه ها را به صورتی قابل فهم و درک ارائه کرد تا بر اساس تفاهم بین الاذهانی امکان رابطه ذهنی بین ما و دیگران فراهم باشد به علاوه نظریه پردازی به شکل آکادمیک و قابل عرضه در محافل دانشگاهی غرب بایستی صورت گیرد.
در رابطه با چالشهای عملی، مهم ترین چالش را می توان تهدیدات آمریکا علیه ایران دانست. با توجه محصور شدن فضای منطقه ای توسط آمریکا که سعی می کند از حوزه های مختلف ایران را تحت فشار قرار دهد، مهم ترین چالش فراروی ما از سوی آمریکا امنیتی کردن هویت ایران است یعنی با تهمت زدن به ایران به عنوان تروریست و عامل تنش در منطقه سعی دارد ایران را به عنوان مهم ترین عامل خطر در منطقه معرفی کند و از این طریق مشروعیتی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران نزد کشورهای منطقه کسب کند که ایران بایستی در پی غیر امنیتی کردن موضوعات منطقه ای و نوع تعاملات بین المللی در رابطه با آمریکا باشد بدین معنا که جنبه های سیاسی و غیر امنیتی مربوط به روابط خود با سایر کشورها را مورد تأکید قرار دهد و در جهت تبیین اهداف امنیتی آمریکا در منطقه توجه کند و به تبیین دوگانگی رفتار آمریکا در زمینه های حقوق بشر و دمکراسی در قبال کشورهایی مانند اسرائیل بپردازد تا نشان دهد سیاستهای فریبکارانه آمریکا بیشتر در جهت تأمین منافع خود در منطقه خاورمیانه است.
ج 12 :
نظام بین الملل آینده نظامی است که با توجه به رویکرد امریکا به سیاستهای سلطه طلبانه و هژمونیک، به چالش با سیاستهای یک جانبه گرایانه این قدرت خواهد پرداخت و ما شاهد به چالش کشیده شدن نظم هژمونیک جهانی خواهیم بود به گونه ای که نظام بین الملل از تک قطبی به تک چند قطبی و در نتیجه به چند قطبی سوق خواهد یافت. از این لحاظ انقلاب اسلامی می تواند با تقویت منطقه گرایی و وحدت جهان اسلام جایگاه خود را در نظام بین الملل ارتقا ببخشد. از سوی دیگر نظام بین الملل جهانی شده است و ایران اسلامی باید با بهره گیری از ابزارهای نوین اطلاعاتی و ارتباطی بر افکار عمومی بین المللی تأثیر بگذارد. همچنین انقلاب اسلامی با توجه به اینکه نظام آتی بین المللی بر موج اطلاعات استوار است باید بر نقش قدرت نرم افزاری و معنوی خود تأکید کند و با توجه به برخورداری ایران از توان ایدئولوژیک و غنای تمدنی و فرهنگی، انقلاب اسلامی از قدرت لازم تأثیرگذاری بر تحولات فرهنگی برخوردار خواهد بود. همچنین ایران به عنوان کشوری که در منطقه آسیای غربی و جنوب غربی از اهمیت برخوردار است می تواند به عنوان کشور محور در این منطقه بر تحولات خلیج فارس، آسیای مرکزی و قفقاز، خاورمیانه و آسیای جنوبی تأثیرگذار باشد و این بیانگر جایگاه و اهمیت سوق الجیشی ایران است که می تواند همزمان بر چند منطقه اثر گذار باشد.
در این رابطه، سیاست ایران باید بر برقراری پیوند بین حوزه های منطقه ای به عنوان بازیگر اجتناب ناپذیر تحولات بین المللی استوار باشد تا ایران بتواند جایگاه خود را به عنوان بازیگر عمده عرصه بین المللی مطرح کند و نیز خواسته های اسلامی را از طریق سازمانهای فرا منطقه ای مانند سازمان کنفرانس اسلامی پیگیری نماید تا بتواند دیدگاههای خود را نه در چارچوب دولت محور بلکه در چارچوب سازمانهای منطقه ای بین دولتی و حتی در چارچوب سازمانهای بین المللی غیر دولتی (N.G.O) دنبال کند تا بتواند با تنوع بخشی به سیاست خارجی در آینده نظام بین الملل تأثیرگذار باشد.
دکتر محمدرضا مجیدی
ج 1 :
مدل حاکم بر نظام بین الملل در دهه هفتاد میلادی و در آستانه انقلاب اسلامی، مدل دوقطبی بود که به رغم برخی انعطاف ها در تعاملات بین الملل نوعی تصلب در آن وجود داشت که جریان سوم و یا الگوی نوینی که در چالش با دو قطب مسلط بود را برنمی تابید. از نیمه دوم دهه 50 میلادی هم که جریان عدم تعهد مطرح گردید در عمل چندان کارآیی نداشت و اکثر کشورهای عضو جنبش عدم تعهد به این یا آن قدرت متعهد بودند و این جریان چندان قدرت مانوری نداشت. به تعبیر یکی از سران و هواداران جنبش عدم تعهد که در اولین سالهای پیروزی انقلاب اسلامی به یکی از مسؤولین جمهوری اسلامی گفته بود: «انقلاب شما و حرکت شما در ایران به مفهوم واقعی کلمه عدم تعهد به قدرت های مسلط جهانی را مطرح و عملیاتی کرد»، انقلاب اسلامی در میان مخالفت های نظری و عملی قدرت های حاکم صورت گرفت و شعارهای «استقلال» و «نه شرقی و نه غربی» تعارف سیاسی و یا لقلقه زبان نبود آن گونه که در میان برخی چهره های به اصطلاح انقلابی آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین مشاهده می شد که صرفا ادعاهایی مطرح کردند و نه اعتقادی و نه التزامی به گفته های خود نداشتند و یا در عمل کم می آورند و در نهایت سر از دامان یکی از قدرتهای مسلط درمی آورند.
به قول حقوقدانان در جریان انقلاب اسلامی ما شاهد اتحاد و همراهی دو قطب به صورت دوفاکتو یا دوژوره برای به شکست کشاندن انقلاب اسلامی بودیم، زیرا تجربه موفق یک انقلاب دینی یا «انقلاب به نام خدا» به تعبیر اندیشمند فرانسوی تهدید جدّی هم برای لیبرالیست ها و هم مارکسیست ها بود، زیرا یکی از این دو مکتب، از چند سده قبل دین را از ساحت اجتماع و سیاست دور کرده بود و دیگری دین را افیون ملت ها و جوامع معرفی می کرد، پیروزی انقلاب اسلامی خط بطلان بر این رویکردها بود و لذا تفسیر یکی از اصحاب قلم در نشریه ای در آمریکا چند هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی قابل توجه و تأمل است: وی در آن شرایط که تضاد دو قطب در حوزه های ایدئولوژیک و سیاسی و استراتژیک شدید است و علی الاصول نباید جبهه جدیدی باز شود تا طرح فروپاشی قطب شرق و اتحاد جماهیر شوروی با چالش روبه رو نشود تأکید می کند مقامات غرب به ویژه ایالات متحده آمریکا نباید راه را به خطا ببرند که وقوع انقلاب در ایران و منطقه خلیج فارس فقط منافع مادی آنان به ویژه منابع هیدروکربنی مورد نیاز اقتصاد و صنعت غرب را به چالش کشیده است بلکه الگوی مطروحه از سوی انقلاب اسلامی بنیان های فکری و نظری و فرهنگی و تمدنی غرب را با چالش جدّی روبه رو کرده است و اگر اقدام مناسب صورت نگیرد معلوم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد.
ج 2 :
در تحلیل محیط پیرامونی وقوع انقلاب اسلامی می توان لایه های مختلفی را ملاحظه کرد که از جمله وضعیت جهان اسلام به عنوان یک مجموعه و خانواده بزرگ که طبیعتاً به اعتبار محتوای اسلامی انقلاب و ابتنای انقلاب بر اندیشه دینی ارتباط تنگاتنگی با آن دارد.
همان گونه که مستحضرید در فاصله تحولات اوایل دهه 40 که قیام 15 خرداد و همچنین حرکتهایی که در مقابله با پدیده کاپیتولاسیون صورت گرفت و نهایتا به تبعید حضرت امام(ره) در 13 آبان 1343 منجر گردید در این فاصله که از یک منظر نقطه عزیمت نهضت اسلامی در دوره جدید باشد که به انقلاب اسلامی ختم شده است، فضای حاکم بر کشورهای اسلامی و جهان اسلام یک فضای رکود و خمودی است و حضور رژیم غاصب صهیونیستی که در حدود سه دهه قبل از این دوران و بعد از جنگ جهانی دوم با حمایت قدرت های مسلط در این منطقه به وجود آمد موجب ایجاد تفرقه و نفاق در میان مسلمین و کشورهای اسلامی شده بود، و با شکست های متعددی که در جنگهای چندگانه اتفاق افتاد تشدید گردید و علاوه بر آن شاهد پیدایش سرخوردگی در اثر پیروی از مدلهای مبارزه شرقی و یا غربی به ویژه در سرزمین فلسطین هستیم و در شرایطی که نظام دو قطبی بر نظام بین الملل حاکم بود و حرکت مستقلی که وابسته به هیچ یک از دو قطب نباشد وجود نداشت و شکاف عمیقی که در مجموعه جهان اسلام مشاهده می شد و حتی برخی از آنها وابسته به بلوک شرق با وابسته به بلوک غرب بودند، در چنین شرایطی یک ایدئولوگ فرمانده انقلاب می شود و حرکتی را برپایه اندیشه دینی سامان دهی می کند که البته این حرکت از یک منظر محصول بیداری اسلامی است و از سوی دیگر موجد یک بیداری گسترده اسلامی در مجموعه جهان اسلام می شود.
در اینجا طبیعتاً نقش اندیشه ناب اسلامی و اندیشه تشیع که بر محور اندیشه علوی و قیام عاشورایی امام حسین(ع) استوار است که با توجه به تقارن این ایام با ایام محرم باید توجه ویژه ای به این موضوع نمود که در دامان و پرتو چنین اندیشه و حرکتی و در 12 قرن پس از واقعه سال 61 هجری در صحرای کربلا پیام عاشورایی امام حسین(ع) در حرکت انقلابی ملت ایران متبلور می شود و نهایتا به یک واقعه عظیم به نام انقلاب اسلامی ختم می گردد که بازتابهای آن را نه تنها در سطح منطقه و جهان اسلام، بلکه باید در مجموعه نظام بین الملل جستجو نمود. بر این اساس طبیعتا با تصویر موجود جهان اسلام، بر اثر وقوع انقلاب اسلامی به رهبری امام راحل بارقه امیدی در ملتهای اسلامی به وجود آمد که منشأ بسیاری از حرکتهای دو دهه گذشته در جهان اسلام بوده است.
ج 3 :
این پرسش در باب علل و عوامل انقلاب اسلامی مطرح می شود و تاکنون مباحث زیادی پیرامون آن صورت گرفته است. شاید در مجموعه عوامل تسهیل کننده یا تسریع کننده و کاتالیزوری که تا حدی زمینه را برای اثربخشی عوامل دیگر یا تشدید فرایند انقلاب داشته است مورد توجه قرار گیرد. در یک نگاه کلی و مرور اجمالی به تاریخ انقلاب در ظرف زمانی خود مشاهده می کنیم که فضای بین المللی یک فضای دو قطبی است که به رغم فضای حاکم بین دو قطب همگونی چندانی با حرکت ملت مسلمان ایران ندارد، لذا نباید به اینگونه فاکتورها بهای زیادی قائل شد، زیرا حتی اتحاد جماهیر شوروی که قاعدتا باید از سقوط یک نظام وابسته به امریکا در کنار مرزهای خود خرسند شود، باعث از بین رفتن یکی از پیمانهای محاصره شوروی یعنی پیمان سنتو می شد، وقتی به مواضع رهبران اتحاد جماهیر شوروی در برهه انقلاب توجه می کنیم می بینیم تا هفته های پایانی عمر رژیم پهلوی نوعی سیاست سکوت و عملکرد محتاطانه را دنبال می کنند و اقبال زیادی به پیروزی انقلاب نشان نمی دهند. البته نباید از رژیم و ایدئولوژی حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی و مارکسیسم که شعار محوری آن افیون بودن دین برای ملتهاست توقع حمایت و یا خرسندی از پیروزی انقلاب داشت. در مبانی نظری، این دو ایدئولوژی با یکدیگر ناسازگارند، ولی در هفته های پایانی وقتی با فراگیر شدن انقلاب در سطح کشور مواجه گردید با تغییر لحن و استقبال از حرکت مردم ایران نوعی عکس العمل در مورد نهضت اسلامی نشان دادند، ولی با فراز و فرودهایی که پس از پیروزی انقلاب و با توجه به مواضع گروههای وابسته به رژیم شوروی شاهد بودیم میزان صداقت شعارها و عملکرد اتحاد جماهیر شوروی مشخص گردید و میزان تأثیرگذاری اینگونه فاکتورها را در پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی رژیم پهلوی مشخص نمود.
در ارتباط با بلوک غرب به ویژه آمریکا نیز مطلب روشن است. اگر تحلیلهایی را که حتی برخی به آن دامن می زنند و تحت عنوان «نظریه توطئه» مطرح می شود مبنی بر اینکه شاه معتقد بود که حرکتهای مردمی ناشی از نارضایتی آمریکا از وی و ادامه حکومت اوست، بنابراین اقدام به تقویت مخالفان شاه می نماید.
طبیعتا این نوع تحلیلها با اساس انقلاب و حرکت اسلامی و فراگیر مردم ما همخوانی ندارد و با عقل سلیم و تحلیل واقع بینانه نیز در تضاد می باشد که چگونه رژیمی که به عنوان هم پیمان استراتژیک در منطقه شناخته می شود و حتی بر پایه دکترین نیکسون، ایران به عنوان یکی از دو ستون امنیت منطقه تعریف شده بود درصدد تضعیف و نابودی چنین رژیمی باشند. ممکن است تعریف از مسأله به این شکل صورت گیرد که بر اثر پیروزی دموکراتها در انتخابات تاکتیکهای اعمال شده از سوی آنها نسبت به جمهوری خواهان تا اندازه ای متفاوت بوده است و برای حفظ منافع آمریکا و هژمونی منطقه ای راههای دیگری مثل بحث دموکراسی و حقوق بشر، اصلاحات و.... مطرح گردیده است که تا حدی باعث ماندگاری بیشتر حکومتهای وابسته و فاصله گرفتن آنها از شوروی شود و از دایره هم پیمانی غرب خارج نشود. لذا ممکن است برخی از این گونه تحلیلها ارائه شود، ولی به نظر بنده اینگونه نظرات با روح انقلاب اسلامی و ایدئولوژی و رهبری آن و حرکت فراگیر ملت ما همخوانی ندارد. هر چند ممکن است برخی از این فاکتورها در یک جایگاه مشخص به عنوان تسهیل کننده مطرح شود.
ج 4 :
در باب تأثیراتی که انقلاب بر نظام بین الملل داشته لازم است مقدمتاً اشاره نمایم که معمولاً در ادبیات روابط بین الملل گفته می شود نظام بین الملل، نظامی محافظه کاری است که به حفظ وضع موجود می پردازد و چندان حرکتهایی که نظم حاکم را به چالش بکشند برنمی تابد؛ طبیعتاً در ارتباط با انقلاب اسلامی مانند سایر انقلابهای بزرگ دنیا مانند انقلاب کبیر فرانسه یا انقلاب روسیه چنین تقابلی وجود دارد، ولی معمولاً انقلابهای بزرگ اجتماعی پیام اجتماعی و فرهنگی آنها مرزی برای خود قائل نیست و عالمگیر می شود و انقلاب اسلامی هم از این منظر پیام جهانی داشت که در لایه های مختلف قابل بررسی است. یعنی در سطح منطقه و کشورهای همسایه، در سطح کشورهای اسلامی، در سطح کشورهای جهان سوم و در سطح بین الملل همگی سطوحی است که می تواند در تحلیل تأثیرات انقلاب اسلامی بر نظام بین الملل مورد توجه قرار گیرد. حتی در عرصه های نظری روابط بین الملل می توان این تأثیرات را در کنار ابعاد عملی مورد بررسی قرارداد.
در چارچوب کلان به چالش کشیدن نظام دو قطبی حاکم و تعریف نوعی از عدم تعهد و جریان سوم در سطح دنیا نکته بسیار مهم است. بسیاری از رهبران جنبش عدم تعهد بر این نکته اذعان داشته اند که سیاست نه شرقی نه غربی که یکی از اهداف کنفرانس باندوک در دهه 50 و تأمین جنبش عدم تعهد بوده است بر اثر وقوع انقلاب اسلامی معنای واقعی خود را بازیافته است.
بر اثر پیروزی انقلاب اسلامی چالشهای متعددی برای نظام سلطه مطرح گردیده است که حاوی نوعی بیداری، شجاعت و شهامت برای ملتها بوده و فضای سکوت و استبداد حاکم برنظام بین الملل را به چالش جدی کشانده است و نوعی چند صدایی را در فضای مونولوگ حاکم بر نظام بین المللی ایجاد نمود. بسیاری از کشورهای آفریقایی، آمریکای لاتین و آسیایی که راه استقلال را جستجو می کردند طبیعتا به الگوپذیری از انقلاب پرداختند.
دیگر اینکه پیروزی انقلاب اسلامی موجب احیای نقش دین و دینداری در دنیای دین گریز ساخته و پرداخته دوران رنسانس می شود و عظمت و عزت دینداران را در سراسر جهان احیا می کند. انقلاب اسلامی ایران انقلابی است به نام خدا و دین، و اگر دوران رنسانس دین را از صحنه اجتماعی بیرون کرد، انقلاب اسلامی دین را به صحنه اجتماع باز گرداند که آثار آن در سطح ملی، منطقه ای و بین المللی مشهود است.
در سطح جهان اسلام مقوله بیداری اسلامی و حرکتهای اسلامی بر پایه اندیشه دینی که نشان از ناکارآمدی سایر الگوهای مبارزاتی داشت و اینکه باید به خویشتن خویش و ارزشهای خود بازگشت از جمله این تأثیرات که در فلسطین و سایر نقاط مشاهده می شود. همچنین در مقوله ای مانند حج که قبل از انقلاب صرفا مقوله ای عبادی به نظر می رسید، پس از انقلاب حج ابراهیمی مطرح می گردد و برای پرداختن به مسائل جهان اسلام از این فرصت استفاده می شود. اینها گوشه ای از تأثیرات و بازتابهای پیروزی انقلاب اسلامی است که می توان از آنها یاد کرد.
ج 5 :
در نگاه انقلاب اسلامی به محیط بین الملل طبیعتا باید مبانی نظری انقلاب مورد توجه قرار گیرد که این انقلاب یک انقلاب اسلامی و با ایدئولوژی دینی است، که برای حیات انسان در ابعاد فردی و اجتماعی و در سطح ملی و بین الملل نظراتی دارد، و مکتبی است که حیات مادی و معنوی انسان را مورد توجه قرار داده است.
بر این اساس نوع نگاه به ارتباط دین با سیاست و ابعاد اجتماعی دین بسیار مهم است، زیرا جهت گیری بحث را روشن می کند و نوع نگاه و رویکرد به مسائل بین الملل را مشخص می کند و در واقع الگوهای متداول در دنیا را به چالش می کشد؛ الگوهایی که یا دین گریز و دین ستیزند و یا یک نگاه فردی و تک بُعدی به دین دارند.
انقلاب اسلامی نگاه خود را به عرصه جهانی بر این اساس تعریف می کند، و دین که انقلاب بر پایه آن شکل گرفته دارای یک پیام جهانی است و به دنبال یک امت واحد جهانی است که در سیر تکاملی و تدریجی انقلاب اسلامی باید به سوی امت واحد جهانی حرکت کند و ارتباط خود را با لایه های نظام بین الملل بر این مبنا تعریف می کند.
با همسایگان مسلمان با یک روش و با کشورهای جهان سوم به یک شکل و با نظام بین الملل غیرمحارب به گونه ای دیگر و با نظام سلطه گر و محارب به گونه ای دیگر رفتار می کند و به تعبیر قانون اساسی که این رویکردها را در اصول آن مشاهده می کنیم بر مایه نفی سلطه گری و سلطه پذیری و استقلال همه جانبه و عدم تعهد به قدرتهای سلطه گر و پیوند با مسلمانان شکل گرفته است.
به نظر بنده، نکته مهم همین پیام انقلاب است که دین را به صحنه اجتماع وارد نمود تا در سایه آن به تنظیم سیاست داخلی و روابط خارجی بپردازد.
ج 6 :
انقلاب اسلامی در واقع طرحی نو در انداخت به گونه ای که به اعتراف بسیاری از صاحبنظران غربی وقوع انقلاب فقط منافع مادی غرب و به ویژه آمریکا را به خطر نیانداخته است، بلکه با طرح و شیوه جدیدی از حکومت بر پایه اندیشه دینی، پایه های فکری و اعتقادی و فرهنگی غرب را به چالش جدی کشید.
جمهوری اسلامی که نظام برآمده از انقلاب است بر پایه مردم سالاری دینی در عرصه های مختلف نظرات جدیدی را مطرح ساخت و لازم است ما با پردازش جدّی این نظرات با ادبیات مناسب این ایده ها را به نظام بین الملل عرضه نماییم. لذا جبهه ثالثی که مورد سؤال است انقلاب اسلامی با طرح نظریه مردم سالاری دینی اولاً مونولوگ حاکم را طرد و نفی کرد و ثانیاً نشان داد که قرائت های مختلفی از دموکراسی وجود دارد به ویژه می توان الگویی از دموکراسی را بر جهانیان عرضه کرد که تأمین کننده نیازهای واقعی انسان امروز باشد. این نظریه با توجه نمودن به ابعاد مادی و معنوی انسان می تواند سعادت انسان را تضمین نماید و اینکه دموکراسی غربی را که باعث به وجود آمدن مشکلات عدیده ای برای جوامع بشری گردیده است را به چالش بکشد.
ج 7 :
این عرصه از عرصه هایی است که نیازمند نظریه پردازی و مدل سازی است. در نگاه کلّی می توان گفت اصول حاکم بر این حوزه در تعاریف حوزه سیاست و حکومت گنجانده شده است و در فراز و فرودهای دو دهه گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی هم تجربیات خوبی کسب شده که می تواند در این حوزه مورد استفاده قرار گیرد، زیرا می تواند تصویر واقعی از وضعیت موجود ارائه نماید.
از جمله اصول سه گانه ای که در این حوزه مطرح شد اصول عزّت، حکمت و مصلحت است، و یا شعار نه شرقی و نه غربی که به عنوان اصول و شعارهای اصلی انقلاب در عرصه بین الملل مطرح گردید که توانسته براساس همین اصول الگوی نوینی را در نظام بین الملل عرضه کند. به طور کلی همان نکات و اصولی که در قانون اساسی و رهنمودهای رهبران انقلاب مطرح می گردد نیز در همین راستا می باشد به ویژه اندیشه های امام را حل(ره) و مقام معظم رهبری به عنوان محورهای کلان این حوزه مطرح است و باید در همین چارچوب به تولید تظریات جدید پرداخت، که این تولیدات نظری، بستری برای تعریف استراتژی ها و سیاستگذاریها و برنامه ریزی های مختلف قرار گیرد. به رغم فقدان نظریات جدید در این دو دهه در یک نگاه کلی می توان گفت تلاش گردیده آرمانها و اهداف انقلاب در قالبی واقع بینانه و مرحله ای پی گیری شود، و می توان گفت عدولی از خطوط اصلی انقلاب صورت نگرفته، ولی این نگاه خوش بینانه و این تحلیل که مبتنی بر واقعیات است نباید ما را از رفع کاستیها باز دارد.
در واقع نکاتی که عرض کردم نباید نوعی خود بزرگ بینی را در ما بوجود آورد و یا بر اثر نگاه بدبینانه باعث نوعی خود کم بینی ایجاد شود، بلکه باید با نگاهی معتدل به تحلیل واقع بینانه مشکلات و محذورات بپردازیم، و در نهایت تحلیل مناسب را ارائه نماییم و حال که در آستانه ربع قرن انقلاب اسلامی هستیم برای ربع دوم انقلاب اسلامی مشکلات را برطرف نماییم و دقیق تر به تبیین استراتژی بپردازیم و پایه های نظام را مستحکم نماییم.
ج 8 :
در سالهای اخیر به اهمیت این بعد از انقلاب اسلامی یعنی تخاطب با توده ها توجه کافی نشده است و گاهی با برخی از تحلیلهایی که انجام شد این موضوع را القا می کردند که باید این حوزه را در نگاه به جهان فاکتور گرفت. البته تهیه طرح جامع روابط خارجی با دولت ها و ملت ها در سطوح و لایه های مختلف باید در دستور کار حوزه های کارشناسی و تصمیم سازی قرار گیرد، ولی نکته مهم این است که ندای آسمانی امام راحل که ملتها را مخاطب قرار می داد، برپایه تعالیم دین الهی اسلام بود که ندائی برای همه انسانها و جوامع است و نه قشر و یا طبقه خاص، و لذا در این پیام رسانی و ارتباط و مبادله دولتها و نخبگان سیاسی حاکم در کشورها مورد توجه نیستند، بلکه همگان به ویژه ملت ها مورد خطاب هستند.
البته، امروزه اعتبار و جایگاه افکار عمومی در عرصه بین المللی و تأثیرات آن بر تصمیم گیریهای قدرتهای بین المللی به گونه ای است که نمی توان آن را مد نظر قرار نداد. مشاهده می کنیم که نظریه مردم باوری ما در عرصه های مختلف و تخاطب یا ملتها آثار و نکات مثبتی را در پی داشته است که باعث برطرف شدن بسیاری فشارهای بین المللی بر علیه جمهوری اسلامی شده است و زمینه همراهی کشورها و ملتها را با ملت ایران فراهم نماید و به نوعی موجب حمایت از نظام اسلامی در حوزه های مختلف بین المللی گردیده است و هزینه های بسیاری را که متوجه انقلاب بوده است کاهش داده است.
ج 10 :
در بیان تهدیداتی که فراروی انقلاب متکامل اسلامی ما قرار دارد به ویژه در شرایط حاضر که باید جمع بندی از کارنامه گذشته داشته باشیم و استراتژی انقلاب را در 25 سال آینده مورد توجه قرار دهیم و باز تعریف مناسبی صورت گیرد، این مطلب نیازمند نگاه کار شناسانه و انجام پروژه های مطالعاتی است که اولاً تعریف درستی از شرایط فعلی نظام بین الملل و شرایط پیرامون ما در سطوح ولایه های مختلف داشته باشیم، و ثانیا به تعریف استراتژی ها بپردازیم.
امروزه از این دوران با عنوان عصر اطلاعات و ارتباطات نام برده می شود و طبیعتاً فرصتها و تهدیدات مختلفی را در پی دارد.
ما باید در عرصه حضور انقلاب در عرصه های بین المللی و اطلاع رسانی بین المللی تلاش ویژه ای نماییم و اگر فرصت ایجاد شده به شکل صحیح مورد استفاده قرار نگیرد می تواند منجر به چالش کشیده شدن انقلاب در عرصه های مختلف شود، و به طور کلی مباحث جهانی شدن باعث به وجود آمدن فرصتها و تهدیدات مختلفی برای انقلاب می شود و ما را با مسائلی روبه رو می نماید که ممکن است ابتکار عمل را از ما بگیرد. و ما را در مقابل عمل انجام شده قرار دهد.
به نظر می آید در این حوزه باید ضمن توجه به برنامه های بلند مدت، چالشها و فرصتهای پیش رو را مورد توجه قرار دهیم. و باید به ابعاد جهانی شدن توجه کافی نمود. و تأثیرات شگرفی را که در روابط بین الملل ایجاد می نماید مورد بررسی قرار گیرد.
امروزه بسیاری از حرکتهایی که در دنیا صورت می گیرد از انقلاب اسلامی ما سرچشمه گرفته است. ولی برخی از ناآگاهان داخلی و مغرضان خارجی که قصد خاموش کردن این شمع فروزان را دارند سعی در انعکاس کم رنگ جلوه دادن تأثیرات انقلاب در عرصه های بین المللی را دارند که البته از میزان حضور و کارآمدی این انقلاب در عرصه های بین الملل غافل هستند و یا عامدانه اینگونه عمل می کنند.
کسانی که در داخل دغدغه تداوم انقلاب را دارند و به حق نیز اگر خواسته باشیم نسلهای ما بعد خود را از ثمرات انقلاب اسلامی بهره مند نماییم باید به ابعاد بین المللی انقلاب توجه کافی مبذول نماییم، و از بیداری اسلامی و بیداری جوامع در حال توسعه که در پرتو انقلاب اسلامی به وجود آمده است غفلت ننماییم، و مطرح شدن فرهنگ و ادبیات جدید در عرصه بین المللی را از آثار انقلاب بشماریم.
ما باید متوجه تهدیدات جدی که در پیش روی ماست باشیم. در حوزه نظام جمهوری اسلامی به عنوان دستاورد مهم این انقلاب و نظام برآمده از آن نیز تهدیدات امنیت ملی را مد نظر قرار دهیم. و به این حوزه نیز توجه شود که هرآنچه که امنیت ملی ما را در لایه های مختلف تهدید می کند، طبیعتاً با توجه به ام القری بودن جمهوری اسلامی به منظور پیشبرد آرمانهای انقلاب اسلامی به عنوان چالشهای انقلاب اسلامی نیز مطرح می باشد. هرچند باید اذعان کنیم که هر میزان برای انقلاب ارزش قائل باشیم در نتیجه از آثار آن نیز استفاده بیشتری خواهیم برد. و البته سنّت الهی نیز بر این موضوع تأکید دارد که در صورت قدرناشناسی، این نعمت از ما سلب خواهد شد.
ما تجربه های تحریمی زیاد به ویژه در حوزه اقتصادی داشته ایم که در سالهای بعد از پیروزی انقلاب بر ما تحمیل شده که چندان موفق نبوده است. آنچه که امروز تهدیدآمیزتر به نظر می رسد مقوله ای است که در عرصه ارتباطات و نرم افزاری با آن مواجه هستیم، و این همان هشداری بود که مقام معظم رهبری حدود ده سال قبل تحت عنوان تهاجم فرهنگی مطرح نمودند. و امروز عمق نگاه ایشان را درک می کنیم و باید بیش از هر زمان مورد توجه قرار گیرد.
طرحی که تحت عنوان آندلسی کردن انقلاب اسلامی مطرح است و تکرار تجربه آندلس و یا تجربه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به کمک تبلیغات و... و همچنین با مکانیزه کردن ایران به منظور جلوگیری از شکل گیری قدرت منطقه ای انقلاب اسلامی نیز از جمله مواردی است که می تواند به عنوان چالشهای انقلاب اسلامی مورد توجه قرار گیرد و دشمنان قسم خورده این انقلاب به ویژه نظام سلطه در پی آن هستند.
امید است با فعالیت های عملی و نظریه پردازی های جدیدی که صورت می گیرد به نحو مقتضی با این چالش ها روبه رو گردیم.
11 :
در خصوص راهکارهای مقابله با این چالش ها به چند نکته اشاره می کنم:
ما باید مبانی انقلاب را تئوریزه نماییم و سؤالات و شبهات پیرامون انقلاب اسلامی را به دقت پاسخ گوییم و موضوعات و پرسش هایی مانند جایگاه منافع ملی و جایگاه مصالح دولت و ملت در حوزه انقلاب و نسبت آن با ملتها و دولتهای دیگر و جایگاه مباحثی همچون آرمان گرایی و واقع گرایی را دقیقا تبیین نماییم، که البته این امر نیازمند تلاش مضاعف علمی است.
ما باید به استقبال قرن آینده شمسی برویم و از الگوهای موفق در برنامه ریزی ها استفاده نماییم و از ابزارهای نوین اطلاع رسانی بهره لازم ببریم تا تهدیدهای آینده به فرصت تبدیل شود. لازم است پایه های اقتدار ملی تحکیم شود و ضریب امنیت ملی در زمینه های سخت افزاری و نرم افزاری افزایش یابد. وجوه مردمی انقلاب باید در نظام بین الملل مورد توجه قرار گیرد و فعالیتهای تبلیغی مناسبی در این زمینه صورت گیرد و مثلاً از فرصت برگزاری مراسم حج برای هدایت افکار عمومی مسلمین استفاده نماییم. دغدغه ها و نگرانی های دلسوزان داخلی و خارجی انقلاب نیز باید مورد توجه قرار گیرد.
ج 12 :
درباره جایگاه نظام اسلامی و آینده نظام بین الملل نیز باید گفت دوران فعلی نظام بین الملل، دوران گذار است. البته تلاش هایی صورت می گیرد تا یک روایت و قرائت خاص از نظام بین المللی به شکل تک قطبی مطرح گردد و حاکم شود، و لی واقعیت این است که علائم حرکت به سوی نظام چندقطبی را مشاهده می کنیم. البته فشارهای بین المللی بر ملتهای منطقه خاورمیانه نشانگر آن است که تلاش ویژه ای از سوی آمریکا برای تحمیل ایده تک قطبی در حال انجام است. ولی نه همپیمانان سنتی آمریکا در اروپا، و نه دیگر قدرتهای بین المللی، و نه بیداری ملت ها اجازه تک قطبی شدن نظام بین المللی را نمی دهد. تلاشهای هم گرایانه ای که در نقاط مختلف دنیا صورت می گیرد نشان از تحولات ویژه ای در این زمان است.
در این شرایط ما باید فرصتها و تهدیدات مربوط به خود را تعریف نماییم و جایگاه جمهوری اسلامی ایران را با شناخت دقیق و عمیق از فضای بین المللی تعیین کنیم.
انقلاب اسلامی عظمتی به ایران بخشید که باید از این عظمت در نظام بین المللی استفاده لازم صورت پذیرد تا بتوانیم به عنوان یک بازیگر فعال و مصمم در عرصه بین المللی و منطقه ای مطرح شویم و نه تنها یک قدرت منطقه ای بلکه یک قدرت تأثیرگذار بین المللی باشیم که الگوی مناسبی را به عنوان مردم سالاری دینی در عرصه بین المللی مطرح نماید.