شیخ اکبر محیی الدین عربی از بزرگترین عارفان جهان اسلام است. محیی الدین، اول کسی بود که اصول و قواعد عرفانی را به کامل ترین وجه تبیین کرد و درباره عرفان تحلیلی، نظری به دست داد.
آنچه امروز، عرفان نظری نامیده می شود، عمدتاً پس از محیی الدین و تحت تأثیر آراء او، شکل گرفته است. درواقع درست تر این است که بگوییم، عارفان نظری پس از محیی الدین، همه شارحان آثار و اندیشه های او، بوده اند و مطلب جدید چندانی، براین دانش بیفزوده اند. مقاله حاضر، تحقیقی نو درباره این عربی است که در یمن اختصار، مطالب اساسی را درباره این شخصیت بزرگ ا زقلم نمی اندازد.
شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی
محمد بدیعی
محمدبن علی بن محمدبن احمدبن عبدالله بن... حاتم طایی، معروف به «محی الدین» در شب دوشنبه هفدهم ماه رمضان سال 560هجری قمری (1165میلادی)، در شهر مرسیه از بلاد اندلس (اسپانیا)، در خانواده زهد و تقوا متولد شد.
کنیه او را ابوعبدالله معرفی کرده اند. ولی بیشتر در غرب به «ابن العربی» و در شرق به «ابن عربی» شهرت یافته است. القاب او بسیار است، ولی عنوان معروف و لقب مشهور وی، عنوان «شیخ اکبر» است.
خاندان او در اصالت و نجابت، علم و زهد از خانواده های به نام و معروف عصر خود بوده اند. جد اعلای وی حاتم طایی، بخشنده سرشناس عرب بوده است. او از نوادگان عبدالله بن حاتم، برادر صحابی جلیل القدر «عدی بن حاتم» است.
دوران کودکی ابن عربی در مرسیه سپری شد و پس از گذراندن سال های نخستین عمر خود، در زادگاهش در هشت سالگی، در سال 568 هجری همراه با خانواده اش به شهر اشبیلیه، پایتخت اندلس در آن زمان انتقال یافت و تا سی سال در آنجا ، ماندگار شد. دروس مقدماتی را تحصیل کرد و تربیت کامل دینی و ادبی یافت. بدین ترتیب، تعلیم و تربیت اولیه او در شهر اشبیلیه، که در آن زمان از مراکز بزرگ علمی به شمار می رفت، نخست، قرآن را را قرائت های هفتگانه بیاموخت و سپس در محضر استادان و مدرسان ماهر به کسب ادب،اخذ حدیث و فراگیری سایر رشته ها و شاخه های علوم و معارف زمانش، همت گماشت.
وی از برکت الهی و عنایت ربانی و دراثر هوش و استعداد فطری، به زودی درآداب و معارف عصرش، سرآمد اقران و انگشت نمای همگان گردید.
ابن عربی زمانی که هنوز به طریق عرفان وارد نشده بود، بیشتر وقت خود را به تفکر، سرودن شعر، تماشای دل می گذرانید و در سبزه زارها و شکارگاه های باصفا و خرم، با خدم و حشم، به صید و شکار می پرداخت.
محیی الدین از همان آغاز نوجوانی دارای دلی تپنده و در جست وجوی فراسوی جهان مادی بود و روحی تشنه حقایق غیبی و عواطفی پرهیجان و اندیشه ای عرفان جو داشت. چنانکه دراین رهکذر، جوانه های بینش عرفانی در درونش سرمی زد و حالات و مکاشفاتی برایش دست می داد که سبب شگفتی دیگران می شد. سرانجام برای ابن عربی در دوران جوانی و در زمان حیات پدر، تحولی معنوی رخ داد و او به مقام کشف و شهود نایل آمد، دراین مقام اشتهار یافت. شهرتش به گوش فیلسوف کبیر،ابوالولیدابن رشد قرطبی (م 595ه) رسید. ابن رشد به ملاقات محیی الدین علاقه مند شد و این ملاقات مهم تاریخی، روی داد و این دو رجل هرکدام، نماینده راه و روشی بوده است: یکی، نماینده و پیرو راه عقل و برهان و دیگری، نماینده و شیفته طریق کشف و عیان. ابن رشد، چندین قرن است که افکار اهل استدلال و برهان را، به خود مشغول داشته و ابن عربی هم قرنهاست که انظار اهل کشف و عیان را به خود مجذوب کرده است. شاهکار ابن عربی مانند سایر عارفان و پیروان طریقت، زندگانی خود اوست که از صورت معمول و متعارف بیرون بوده و پیوسته روزگار را به نماز و ذکر و مشاهده و زیارت اولیامی گذرانده و به مشاهداتی نیز نایل می آمده، که درآنها مراتب عالم غیب براو آشکار می شده است.
او پس از ورود به طریق الهی، جداً به مجاهدت و ریاضت و عبادت و تهذیب نفس وتزیکه روح همت گماشت و به کسب معارف عارفان و به مطالعه آثار آنان پرداخت و به فتوحاتی نایل آمد، وقایع و مبشراتی را مشاهده کرد و به زودی، عارفی بلندآوازه گشت. ابن عربی، علاوه بر سیر معنوی و تفکر و تأمل در آفاق و انفس، در مراحل سلوک و آموزش و اجتهاد عرفانی خود، با مشایخ و سالکان و عارفان بسیاری ملاقات کرد. برخی از آنان به قصد زیارت وی، وارد اشبیلیه شده بودند. او در مسایل عرفان از جمله احوال و مقامات و آداب مربوط به سیر و سلوک با آن مشایخ به گفت وگو و مباحثه و احیاناً مجادله ومعارضه پرداخت.
او همچنان تا پایان عمر به کار تألیف و تصنیف و عبادت و ریاضت پرداخت تا سرانجام در سن 78سالگی در شب جمعه بیست و هشتم ماه ربیع الاخر سال 638ق. برابر با 16 نوامبر سال 1240م. در شهر دمشق، در میان خویشان وپیروانش از دنیا رفت. جسد او درقریه صالحیه دردامنه کوه قاسیون دفن شد و آرامگاه او هم اکنون نیز زیارتگاه عارفان و ارادتمندان اوست. کوه قاسیون درقسمت شمال شهر دمشق واقع و مشرف برشهر است. معروف است که غار اصحاب کهف دراین کوه است.
محیی الدین به راستی از شگفتی های تبار انسانی و از نوادر اعصار است، که بدون شک درتاریخ عرفان اسلامی کسی در فزونی دانش، وسعت اطلاعات،کثرت اساتید و تعداد تألیفات به پایه و مایه وی نمی رسد.
مؤلف محقق کتاب ارزشمند محیی الدین ابن عربی، تعداد 511 اثر از وی را، به گونه توصیفی، معرفی کرده است و درآغاز آن درباره اسامی تألیفات ابن عربی آورده است:دراین کتاب، نام و نشان و ویژگی 511 کتاب و رساله را، که پاره ای از آنها به یقین و پاره ای دیگر، به ظن از آن اوست، یادداشت می کنیم، تا به این وسیله عظمت مقام و کثرت اطلاعات و بسیاردانی و پرکاری وی به ثبوت رسد. (1) درآن کتاب، اطلاعات مفیدی، مانند سال و محل چاپ بسیاری ازآنها ذکر شده است. (2)
ابن عربی به راستی از پرمایه ترین وپرکارترین نویسندگان است و هیچ یک از نویسندگان جهان اسلام، از قبیل کندی، ابن سینا و غزالی درکثرت تألیف و تصنیف با وی برابری نمی کنند. موضوع اصلی رسالات وی، عرفان و حالات و واردات و تجارب قلبی اوست، ولی درعین حال، تمامی علوم دینی اعم از حدیث، تفسیر، سیره، فقه و نیز علومی از قبیل کیمیا وجفر و نجوم و حساب جمل و همچنین شعر را، دربرمی گیرد.
او با خلق آثار بسیاری، بنیاد یک نظام فکری کامل و شاملی را براساس تجارب عرفانی استوار ساخت. که هنوز هم محور بینش های عرفانی درجهان اسلام است. دریک کلام باید گفت، که عرفان نظری با آثار وی نظم و کمال نهایی خود را، به دست آورده است.
اغلب مورخان و نویسندگان شرح حال ابن عربی، اعم از سنی وشیعه، وی را درجرگه علمای اهل سنت و جماعت قرار داده اند. دراین میان، بعضی از بزرگان شیعه امامیه، وی را از سنیان متعصب دانسته و عده ای از اهل سنت، او را شیعه پنداشته اند. شیعه اسماعیلیه، وی را اسماعیلی دانسته و از حجج خود به شمار آورده اند. بعضی از بزرگان وسرشناسان شیعه اثناعشریه نیز،وی را شیعه پنداشته، دراثنا عشری بودنش اصرار کرده اند. قائلان به اثناعشری بودنش، از علمای بزرگ شیعه اثناعشری هستند. پس از این، ادعا و ادله وشواهد مطرح شده از جانب آن بزرگان مورد بررسی قرار می گیرد.
برطبق آنچه از عبارات ابن خلکان مورخ معاصر محیی الدین برمی آید(3) و درمسایل فقهی از هیچ یک از ائمه اربعه سنت پیروی نکرده، بلکه خود با استناد به کتاب، سنت و اجماع به اجتهاد می پرداخته است.(4)
اسلام شناس و عرفان پژوه نامدار ژاپنی پروفسور ایزوتسو می نویسد: ابن عربی، هیچگاه به گونه رسمی به آیین تشیع درنیامد، اما آراء فلسفی اش دردوره بلوغ عقلی-عرفانی که حاصل تجارب کشفی شگفت آور او در عالم مثال است، به نحوی چشمگیر با روح اسلام ایرانی و شیعی سازگار است. (5)
دکتر مصطفی کامل الشیبی می نویسد: اگر با نظری ژرف بنگریم، خواهیم دید که ابن عربی بسیاری از مبانی تفکر خود را از، شیعه گرفته است.(6)
یکی از محققان معاصر می نویسد:«فتوحات مکیه» از جهت اشتمالش بربعضی مبادی شیعه، قابل ملاحظه است و به قولی اگر یک عارف شیعه هم دربعضی از مباحث مذکور دراین کتاب عظیم می خواست چیزی بنویسد، شاید با آنچه شیخ دراین زمینه نوشته است تفاوتی نمی یافت. (7)
استاد سیدجلال الدین آشتیانی می نویسد: هانری کربن معتقد بود که هر عارفی باید شیعه باشد، به دلیل این که پایه و اساس ولایت درکلمات اهل بیت است و علی (ع) به تصریح محققان، سرالانبیاء والالیاء است. و مطابق احادیث عترت که عامه و خاصه ازخاتم الانبیاء والاولیاء نقل کرده اند، یکی از اقطاب وجود درهر عصری از اعصار، تا ظهور قیامت، بر سبیل تجدد افراد، دارای مقام ختمیت و خاتم ولایت خاصه یا مطلقه محمدیه اند و خاتم کمال ولایت مهدی موعود(ع) است، که به تصریح روایات، وجود او، از شرایط ساعت وقیامت است وبه تصریح حضرت ختمی مرتب «ان الله خلیفه ... یملأ الارض قسطاً و عدلا...»، خلافت مانند خلافت مقام ختمی و دیگر ائمه هدی علیهم السلام بلاواسطه است.(8) نکته قابل توجه این که: برخی از عالمان و اندیشمندان بزرگ شیعه که معتقدند ابن عربی شیعه بوده است- با این که می دانند ظاهر بسیاری از مطالب او، خلاف عقیده امامیه است- علت آن را تقیه می دانند، از جمله «قاضی نورالله شوشتری می گوید: چون در شام تقیه شدید بود و کسی جرأت دم زدن از تشیع را نداشت، لهذا شیخ اکبر مجبور بوده است که ولای خود را کتمان نماید و در کتب خود بر طریق عامه سیر نماید.»(9)
ملامحمد تقی مجلسی (مجلسی اول) در پاسخ به انتقاد ملامحمد طاهر قمی می نویسد: در زمان محیی الدین در مصر، تقیه شدیدی، چون زمانی بود که خلفای بنی عباس بر اسماعیلیه غلبه نمودند و زیاده از صد هزار شیعه را به قتل رسانیدند. در چنین زمانی اگر شما و ما بودیم، زیاده از این تقیه می کردیم. قطع نظر از آن که، هیچکس این جماعت را مقتدا نمی دانند. سخنان خوب ایشان را خوب می دانند «الحکمة ضالة المؤمن» مقتدا و پیشوای خواص و عوام، ائمه هدی را می دانند.(10) آثار تشیع از فتوحات او ظاهر است و در رساله انشاءالدوایر تصریحات فرموده بر حقیقت مذهب شیعه، و حدیث «ستفترق امتی» را شرح کرده و مذهب حق را مذهب ائمه اثنی عشر گفته، و شرح این معنی در چند دایره کرده است و شرح مکاشفات خود کرده که در عالم مکاشفه دیدم که اسامی ائمه معصومین علیهم السلام بر هر یک از حضایر قدس، مکتوب بود. و اگر به واسطه تقیه مدح اشقیا کرده باشد، دور نیست.(11)
از صدر اسلام تا قرون هشتم و نهم هجری قمری، بردن نام علی(ع) و پیروی کردن از خاندان علوی، جرم محسوب می شده و شیعیان خاندان علی(ع) را رافضی (خارج از دین) می شمردند. در چنین زمانه ای، تقیه رویه ای مناسب بود، که پیروان مولا علیه السلام را از آسیب دور می ساخت.(12)
استاد منوچهر صدوقی سها می نویسد: صوفیه معاصر ائمه علیهم السلام، باطناً از اصحاب آن بزرگواران بوده اند و عدم انتساب ظاهری آنان، ناشی بوده است از تقیه و به متن واقع نیز، این احتمال موجود است.(13)
علامه طباطبایی می فرماید: محیی الدین بسیار به تشیع نزدیک بود. اصولا در صدر اول و زمان های پیشین، مسأله تشیع صورت دیگری داشت، و غالباً بزرگان از علما و عرفا در حقیقت شیعه بوده اند ولی ناچار از نقطه نظر ضرورت تقیه می کردند، و سعی می کردند، که آن حقیقت را به طوری که مصادم با مزاحمت های خارجی نگردد در خود حفظ کنند. و لذا با کتمان، به شکلی خود را نگه می داشتند و از اشاعه اش مگر به رمز و اشاره و کنایه، خودداری می کردند.(14)
آیت الله جوادی آملی می نویسد: داوری های گوناگون در پیرامون ابن عربی از صاحبان مذاهب فراوان است. معیار تولی و تبری نزد عده ای یا فقط مدح و قدحی است که در نوشتار نویسنده دیده می شود، چه این که میزان مدح و ذم پیش آن گروه، فقط کیفیت طرح فروع فقهی و استنباط رأیی فرعی است. اما نزد عده ای، مهمترین معیار، همانا کیفیت طرح مسایل اصلی و اعتقادی است، چون آنها را می توان طوری پی ریزی کرد که دور از فهم توده مردم بوده و از بقیه مصون باشد، زیرا عصر خفقان و عصر اختناق را، هرگز نباید در داوری ها از نظر دور داشت. باتوجه به این معیار عمیق، بررسی اساسی ترین مسایل اسلامی در مکتب ابن عربی نشان می دهد که هیچکدام آنها بر مبنای اهل تسنن مطرح نشده، بلکه بر مبنای دقیق امامیه پایه گذاری شده است.(15)
علامه حسینی تهرانی می نویسد: محیی الدین عربی، بدون شک در ابتدای امر خود سنی مذهب بوده، زیرا در حکومت سنی و شهر سنی و خاندان سنی آیین، نشو و نما یافته. مدرسه و مکتبش، سنی بوده و کتابخانه و کتاب هایش، مملو از کتب عامه بوده، حتی یک جلد کتاب شیعه در تمام شهر، یافت نمی شده است. ولی چون روز به روز در راه سیر و تعالی قدم زد و با دیده انصاف و قلب پاک، به جهان شریعت نگریست، کم کم بالشهود و الوجدان حقایق را دریافت و پرده تعصب و حمیت جاهلی را درید و از مخلصین موحدین و از فدویین شیعیان در محبت به امیرالمؤمنین(ع) شد. غایةالامر، اسم شیعه و ابراز بغض و عداوت با خلفای غاصب برای او در آن زمان، محال بود.(16)
سوگمندانه یادآور می شویم که یکی از برجسته ترین چهره های شیعه در اندلس، مفسر و شاعر و دانشمند بلندپایه «ابن ابْار» (658ق) است که هم عصر ابن عربی بود و به اتهام شیعه گری، به قتل رسید و کتاب های او را آتش زدند. از وی، یازده اثر علمی بر جای مانده است.(17)
تاریخ اندلس ازاین نمونه ها بسیار داشته است و نیز می توان از آن جمله به «ابن هانی»(362ق) مشهورترین و بلندنام ترین شاعر شیعه اندلس اشاره کرد که به دست مخالفانش به قتل رسید. (18) و از آن مهمتر، شدت خفقان مذهبی به قدری بود که درباره ابن تومرت (524ق) یکی ازسلسله سلاطین موحدین گفته اند درباطن شیعه بود، ولی چیزی اظهار نمی کرد.(19)
میرزا محمدباقر خوانساری، صاحب «روضات» پس از این که ازابن عربی به بزرگی و احترام یاد می کند و او را از جمله اعاظم و ارکان عرفا و ارباب مکاشفه و صفا و ازبزرگان این طایفه می شمارد، چنین می نگارد: «برخلاف سایر این طایفه، عده ای از علمای شیعه امامیه به تشیع ابن عربی قائل شده اند.)(20)
سیدصالح موسوی خلخالی شارح «مناقب» منسوب به ابن عربی و دیگران، عده ای از علمای بزرگ شیعه از جمله شیخ بهایی، میرزا محمد اخباری و قاضی نورالله شوشتری و نیز ابن فهد حلی، فیض کاشانی، مجلسی اول (محمدتقی) قاضی سعید قمی و محدث جزایری را نام می برد که به تشیع ابن عربی قائل شده اند.(21)
درکتاب «هدایةالامم» برخی از آراء و انظار ارباب تحقیق، تحت عنوان دین و مذهب شیخ اکبر آمده است. نظر به عدم گنجایش دراین کتاب نقل نشده اند. علاقه مندان را به مطالعه آن فصل ارجاع می دهیم. (22) از آنجا که دراین باره، از مقالات و استدلالات سه عالم نخستین، آگاهی یافتیم، از این رو به اختصار، به نقل اقوال و برخی دلایلشان می پردازیم. (23)
1- شیخ بهایی: این عالم بزرگ که ابن عربی را مدح و حمایت کرده، به تشیع وی نیز قایل بوده است، چنان که شرح حدیث 36 کتاب اربعین خود، عبارات «فتوحات مکیه» را به صورت زیر خلاصه کرده و نوشته است:«سخن شیخ عارف کامل، شیخ محیی الدین ابن عربی، که در کتاب «فتوحات مکیه» دراین مقام آورده است، بسیار نیکو می نماید. او درباب 366 کتاب مذکور نوشته است: خداوند را خلیفه ای است از عترت پیامبر و از فرزندان فاطمه سلام الله علیها که ظاهر می شود. همنام پیامبر و جدش حسین بن علی(ع)است. مردم در مکه، بین رکن و مقام، بیعتش می کنند. درخلق (به فتح خاء) شبیه پیامبر(ص) ولی در خُلق (به ضم خاء) پایین تر از اوست. خوشبخت ترین مردمان در زمان ظهور وی، کوفیانند. پس ازظهور و حکومتش، پنج یا هفت یا نه سال زندگی می کند.جزیه و خراج از کفار ذمی برمی دارد. مردمان را با شمشیر به سوی خدا می خواند و مذاهب گوناگون را، از روی زمین برمی اندازد و نمی ماند مگر دین خالص. دشمنانش، مقلدان اهل اجتهادند. هنگامی که می بینند او بر خلاف آنچه که پیشوایانشان گفته اند، حکم می کند، پس به اکراه به واسطه ترس از شمشیرش، اطاعتش می نمایند. عامه مسلمانان بیش از خواصشان به وجود وی، شاد می گردند. عارفان اهل حقایق، وی را از راه کشف و شهود و به تعریف الهی می شناسند و بیعتش می نمایند. مردمان خداشناس، دعوتش را می پذیرند و به یاری اش می شتابند و اگر شمشیر به دستش نباشد، فقها به قتلش فتوا می دهند ولکن خداوند وی را با شمشیر و کرم آشکار می سازد، لذا، ایشان به چشمداشت کرم و خوف از شمشیرش، حکمش را قبول می نمایند، درحالی که به آن ایمان ندارند و خلافش را دردل پنهان می دارند و چون می بینند که برخلاف حکم پیشوایانشان حکم می کند، وی را گمراه می پندارند، زیرا آنان معتقدند که اهل اجتهاد منقطع شده، زمان آن سپری گشته و درعالم، دیگر مجتهدی باقی نمانده و خداوند پس از پیشوایان ایشان، احدی را به وجود نمی آورد که وی را درجه اجتهاد باشد و اگر کسی ادعا کند که خداوند وی را به حکم شرعی آشنا ساخته، نزد آنان دیوانه و فاسدالخیال می نماید.»(24)
شارح «مناقب» محیی الدین، وجه دلالت عبارات مذکور بر تشیع این عربی را برابر با استنباط شیخ بهایی از جهات زیر می داند:
اول این که، در آغاز عبارت گفت:«خداوند را خلیفه ای است که ظاهر می شود» یعنی این خلیفه، اکنون زنده و موجود است و بعداز این، ظهور می کند و این مخالف با عقیده اهل سنت و جماعت و موافق با عقیده شیعه اثنی عشریه است، زیرا اگرچه اهل تسنن هم به ظهور مهدی(عج) قائلند، ولی زنده دانستن آن حضرت، از خصایص شیعه امامیه است.
دوم این که، گفت: «نیک بخت ترین مردمان در زمان ظهور وی، کوفیانند» و این هم با عقیده شیعیان سازگار است، که معتقدند آفتاب امامت قائم آل محمد(ص) مهدی موعود(ع)، از مکه معظمه طلوع می نماید. از آن مکان شریف، مستقیماً به کوفه وارد می شود و پس از تصرف کوفه و بیعت کوفیان، به دیگر بلاد لشکر می فرستد.
سوم این که، فقها را سرزنش کرد به این که، چون احکام حضرت مهدی(ع) را برخلاف مذاهب ائمه خود می یابند، گمراهش می پندارند و با وی به مخالفت می پردازند؛ زیرا که آنان عقیده دارند که اهل اجتهاد پایان یافته و زمان اجتهاد سپری شده است. مسلماً این سرزنش و نکوهش، متوجه فقهای اهل تسنن و محصور و مخصوص به ایشان است؛ زیرا اینها هستند که می گویند پس از درگذشت ائمه اربعه (ابوحنیفه، مالک بن انس، محمدبن ادریس شافعی، احمدبن حنبل) طرق اجتهاد به کلی بسته شده است و هر حکمی و فتوایی که برخلاف رأی آنان، صادر گرددد و مردود است و لذا، چون احکام مهدی(ع) را بر خلاف آرای آن ائمه می بینند به مخالفت و خصومتش می پردازند.25
علامه حسینی تهرانی می گوید: عارف کبیر سیدهاشم حداد، کراراً این عبارت «فتوحات» در باب 366 را می خواندند و از یکایک فقراتش را دلیل بر صحت طویت شیخ، می آوردند.26 وی سپس می افزاید: این عبارت شیخ محیی الدین را، بسیاری از اعلام شیعه، دلیل بر تشیع وی گرفته اند، زیرا عین معتقدات شیعه است.27
دلیل دیگر شیخ بهایی بر تشیع ابن عربی، استنباط او درباره مسح پا در وضو است، که در شرح حدیث چهارم کتاب «اربعین» خود آورده و گفته است: «شیخ العارفین، شیخ محیی الدین عربی، در جزو ثالث کتاب «فتوحات مکی»28 «واو» مذکور قدس سره ارجلکم [ در آیه وضو قدس سره فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق وامسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین [ را بر «مع» حمل کرده و عبارت او چنین است: قرائت به فتح لام و کسر لام در ارجلکم از جهت احتمال عطف آن است بر ممسوح و مغسول، چه، عطف بر ممسوح، مقتضی کسر است و عطف بر مغسول، مقتضی فتح، و مذهب من این است که قرائت فتح لام، آن را از ممسوح بودن بیرون نمی برد، چرا که مثل این دادگاه به معنی مع است و واو به معنی مع اسم را منصوب می کند، چنانچه می گویی: «قام زید و عمراً» و اراده می کنی از آن «مع عمرو» یعنی برخاست زید با عمر. پس حجت و دلیل کسی که قایل به مسح است، در این آیه در پیش است. چرا که در قرائت به فتح لام، شریک است با قایل به شستن در حمل بر وجه صحیح، و قابل به شستن در قرائت به کسر لام با او در حمل در وجه صحیح شریک نیست.»29
2- قاضی نورالله شوشتری. این قاضی شهید هم در اثبات تشیع ابن عربی کوشیده است. در کتاب «مجالس المؤمنین» خود درباره بقیه او؛ از سیدمحمد نوربخش نقل کرده است که: «شیخ محیی الدین در اخفای محبت علی مرتضی(ع) معذور است؛ زیرا مملکت او جای متعصبان بوده و شیخ را، دشمنان بسیار بودند که قصد قتل وی را داشتند. درباره معاویه، یزید و بنی امیه به وفق همان اعتقاد که اهل شام داشتند و به همان عبارات و القاب که ایشان نام می برده اند، سخن گفته تا از شر ایشان ایمن باشد و برای دفع مضرت، چنین اظهار کردن جایز است.»30
او پس از نقل این گفتار، ابیاتی از ابن عربی نقل می کند که دلات بر شدت محبت و ارادت وی به اهل بیت عصمت و طهارت دارد و آن را، دلیل بر تشیع ابن عربی می داند.
ابیات منقول این است :
رأیت ولائی آل طه وسیلة
علی رغم اهل البعد یورثنی القربی
فما طلب المبعوث اجراً علی الهدی
بتبلیغه الا المودة فی القربی
ترجمه: علی رغم نظر آنها که از ولایت دور هستند، من ولای خود را به آل طه، وسیله نزدیکی قرار دادم. زیرا پیامبر در برابر هدایت کردن مردم، مزدی درخواست نکرد مگر مودت و دوستی به ذوی القربای خود.
علامه حسینی طهرانی به نقل از قاضی نورالله شوشتری می نویسد: «کلام شیخ محیی الدین در فتوحات بر وجهی که سابقاً مذکور شد، در اعتقاد او به امامت و وصایت ائمه اثنی عشر نسبت به سید بشر صلوات الله علیهم صریح است و در عنوان فص هارونی از کتاب «فصوص» ایمایی دقیق به حدیث منزلت فرموده و در رساله مشهوده خود، ذکر ایمان به امامت خلفا را طی نموده و اشارات لطیف به وجوب اعتقاد امور واقعه در روز غدیر که از جمله تعین خلافت حضرت امیرالمؤمنین(ع) است فرموده تا آنجا که گفته است: و وقف فی حجة و داعیه علی کل من حضر من أتباعه، فخطب و ذکر و خوف و حذر و وعد و أوعد- الی أن قال- ثم قال: هل بلغت؟ فقالوا: بلغت یا رسول الله فقال اللهم اشهد.»(31)
3- میرزا محمد امین استرآبادی نیشابوری. این محدث اخباری هم، در اثبات تشیع ابن عربی در کتاب «رجال کبیر» خود پس از تعظیم و تکریم او، از این که ظاهر تصانیفش موافق با مذهب سنیان است، معذورش داشته است که بلاد اهل تسنن و در زمان سختی زندگی می کرده است و همچنین بعضی از عبارات ابن عربی را، که با مذهب شیعه امامیه سازگار دانست، در کتابی به نام «میزان التمییز فی العلم العزیز» گردآوری کرده است.
از جمله دلایل و شواهدی که او به آنها استدلال و استشهاد کرده، عبارت ذیل است، (32) در فتوحاتش آورده است: «ان بین الفلک الثامن و التاسع قصراً له اثنی عشر برجاً علی مثال النبی و الائمةالاثنی عشر...(33). و نیز در جای دیگر «فتوحات مکیه» آمده است: جز خداوند، شارعی نیست. خداوند به پیامبر(ص) فرمود: «انا انزلنا الیک الکتاب لتحکم بالحق بین الناس بما اریک الله:(4) ما قرآن را برای تو فرستادیم تا میان مردم حکم کنی، به آنچه خداوند به تو نمایانده است»، و نگفت به آنچه خودت دیده ای، بلکه خداوند وی را در قضیه عایشه و حفصه که به سوگند، امری را بر خود حرام کرده بود، عتاب کرد و گفت: «یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک تبتغی مرضات ازواجک(35): ای پیامبر، چرا برای خشنودی زنانت، بر خود حرام می کنی آنچه را که خداوند برای تو حلال کرده است.» این تازه درخصوص پیامبر بود که معصوم و مصون از خطا بود تا چه رسد به رأی کسی که معصوم نیست و احتمال خطایش، بیش از صواب است. جایز نیست دین خداوند را براساس رأی خود که مستنبط از کتاب و سنت و اجماع نیست، قرار داد. و اما قیاس، من به آن قایل نیستم و از آن متابعت نمی کنم و خداوند بر ما واجب نکرده است که از غیر قول پیامبرش، چیزی اخذ کنیم.(36)
علامه حسینی تهرانی پیش از نقل دلیل محدث نیشابوری، می نویسد: «در میان عامه، کسی که ابداً به قیاس عمل نکند، یافت نمی شود... حضرت آقا حاج سیدهاشم حداد نیز این جمله محیی الدین را تمجید می نمودند که می گوید: و اما القیاس فلا اقول به و لا اقلد فیه جملة واحدة، یعنی: و اما قیاس، پس من بر طبق آن رأی نمی دهم و یکسره و به طور کلی در این مسأله، تقلید نمی کنم.»(37)
وی سپس می نویسد: «ما خوانندگان عزیز بخصوص طلاب را به مطالعه یک باب (باب 318فتوحات مکیه) دعوت می کنیم. زیرا مطالب بسیار مفیدی طبق آراء شیعه و مکتب جعفری در عدم صحت عمل به رأی دارد».(38)
و نیز همو در جای دیگر، دلیل دیگر محدث نیشابوری بر تشیع محیی الدین، این چنین بیان می کند: «اشاره کرده است محیی الدین در فص هارونی به حدیث منزلت و در فتوحات گفته است: مابین فلک هشتم و نهم قصری است، که دوازده برج دارد، بر مثال وجود پیغمبراکرم (ص) و ائمه اثناعشر صلوات الله علیهم.»(39)
درباره وجه دلالت عبارت مذکور بر تشیع ابن عربی، شارح «مناقب گفته شده است: فقهای اهل تسنن در افتای احکام شرعیه، قیاس را در برابر کتاب و سنت و اجماع، دلیل مستقل پنداشته و عمل به مقتضای آن را واجد دانسته اند؛ درصورتی که ابن عربی با این عبارت برخلاف عقیده فقهای سنت و جماعت و نیز موافق نظر فقهای شیعه می گوید: اگر عمل نمودن به رأی خود، برای کسی روا بود به طریق اولی برای نبی روا بود، که او، منزلت عصمت داشت و رأی شریفش از زلت و خطا معصوم بود، درصورتی که خدای تعالی، وی را به جهت متابعت رأی خود با خطاب: «یا ایها النبی لم تحرم ما احل الله لک»، عتاب فرمود. پس بنابراین، متابعت قیاس که درواقع رأی بدون دلیل است برای احدی جایز نخواهد بود.(40)
مؤلف کتاب محیی الدین ابن عربی، سپس می افزاید: اگرچه ابن عربی از ارادتمندان و دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت بوده و در موارد کثیری نسبت به آن بزرگواران ادای احترام و اظهار محبت و ارادت کرده و سخنانی هم بر زبان آورده است که کم و بیش با معتقدات شیعه به ویژه شیعه اثناعشری سازگار می نماید؛ اما طبق ظاهر گفته ها و نوشته هایش به ویژه کتاب فتوحاتش که استوارترین سند عقاید و افکار وی است، او سنی است. نهایت، سنی مجتهد که در اصول، از کشف و عیان استمداد می جوید و در فروع، خود به اجتهاد می پردازد و از هیچ کدام ائمه اهل سنت، تقلید نمی نماید.
سپس درباره مذهب فقهی ابن عربی می نویسد: «برخلاف نوشته نبهانی که او را مالکی قلمداد می کند و برطبق آنچه از عبارات ابن خلکان برمی آید، او در مسایل فقهی از هیچ یک از ائمه اربعه سنت و جماعت پیروی نکرده؛ بلکه خود به اجتهاد پرداخته است. (41) البته برخی از علما معتقدند او به دلایلی در تقیه بوده است.(42)
پی نوشت ها:
1- محیی الدین ابن عربی، ص 107.
2- ر.ک: همان مأخذ، صص 108 و 134
3- وفیات الاعیان، ج 7، ص 11.
4- محیی الدین ابن عربی، چهره درخشان عرفان اسلامی، ص 492.
5- زندگی و اندیشه ابن عربی، توسی هیکوایزوتسو، ترجمه دکتر همایون همتی، کیهان فرهنگی، فروردین 72.
6- الصلة بین التصوف و التشیع، دکتر مصطفی کامل الشیبی، ص 376 نقل از کتاب المسائل، مقدمه دکتر سید محمد دامادی، ص 31.
7- دنباله جست و جو در تصوف ایران، صص 119 و 120 به نقل از کربن.
8- نکاتی درباره فلسفه و عرفان، نشریه کیهان اندیشه، شماره مسلسل 17، ص 32.
9- روح مجرد، ص 322.
10- اصول فصوص التوضیح، ص 66.
11- همان مأخذ، ص 60
12- ارادت و اعتقاد صوفیه به خاندان علوی، بهروز صاحب اختیاری، کیهان اندیشه، شماره 51، ص 174.
13- نسبت سلسله های صوفیه با ائمه آل البیت (ع)، منوچهر صدوقی سها، کیهان اندیشه، شماره 49، ص 11.
14- مهر تابان، یادنامه علامه طباطبایی، ص 263.
15- آوای توحید، آیت الله جوادی آملی، ص 82، با تلخیص.
16- روح مجرد، ص 333 با تلخیص.
17- اسلام در غرب، دکتر نورالدین آل علی، ص 282.
18- همان، ص 286.
19- اندلس یا حکومت مسلمین در اروپا، دکتر محمد ابراهیم آیتی، ص 164.
20- روضات الجنات، ج 8، ص 51، با تلخیص.
21- شرح مناقب، ص 94.
22- ر.ک: هدایة الامم یا شرح کبیر فصوص الحکم، غلامحسین رضانژاد، ص 25-13 مقدمه.
23- ر.ک: محیی الدین ابن عربی به نقل از اربعین شیخ بهایی در پایان شرح حدیث 36.
24- اربعین شیخ بهایی، ص 157، محیی الدین ابن عربی، ص 484، و نیز ر.ک: روح مجرد، ص 301.
25- شرح مناقب محیی الدین عربی، ص و ر.ک: روح مجرد، سید محمد حسین طهرانی صص 304 و 305، به نقل از الیواقیت و الجواهر، ج 2، صص 145-142 ، ط مکتبه. مصطفی البابی.
26- روح مجرد، ص 299.
27- همان، ص 303 و نیز ر.ک: ص 308.
28- فتوحات مکیه، ج 1، ص 448.
29- اربعین، ترجمه خاتون آبادی، ص 111 و نیز ر.ک: کشکول شیخ بهایی ( طبع نجم الدوله) ، ص 363.
30- مجالس المؤمنین، ج 2، ص 281، مجلس ششم.
31- روح مجرد، ص 311، به نقل از روضات الجنات، طبع سنگی، ج 2، ص 196.
32- ر. ک: روضات الجنات، ج 8، ص 57 و نیز ر.ک: هدایة الامم، ص 14 مقدمه.
33- داوریهای متضاد درباره محیی الدین عربی، ص 138.
34- سوره نساء، آیه 105.
35- سوره تحریم، آیه 1.
36- فتوحات مکیه، ج 3، باب 318، ص 69 نقل از محیی الدین ابن عربی، ص 488 و نیز روح مجرد، ص 307-304
37- روح مجرد، ص 304.
38- همان مأخذ، ص 306 پاورقی.
39- همان مأخذ، ص 347 به نقل از روضات الجنات، ج 2، ص 194.
40- محیی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ص 489 شرح مناقب محیی الدین، صص 30 و 12، به نقل از روح مجرد، ص 306.
41- همان، ص 490 و 489.
42- ر.ک: همین کتاب، ص 304.