ماهان شبکه ایرانیان

بر کرانه جبل الطارق

خاطرات سفر آیة الله سبحانی به کشور مغرب

خاطرات سفر آیة الله سبحانی به کشور مغرب

غریبان تصور می کنند که فلسفه اسلامی با درگذشت ابن رشد (520 - 595ه)، فیلسوف نامدار مغربی، به پایان رسیده، و در نیمه راه تکامل، جان سپرده است و دیگر پس از او فیلسوفی در میان مسلمانان پدید نیامده و دوران رکود فلسفه اسلامی رسیده است . از آنجا که این باور به این صورت، بی پایه و اساس است، در سفر به مغرب، در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه محمد خامس با عنوان «فلسفه پس از ابن رشد» این نظر را به چالش کشیدم و ادامه حیات و تکامل فلسفه را در محیط علمی پیرو اهل بیت به اثبات رساندم .

مسلمانان جهان، با همه تفاوتهای نژادی و قومی و زبانی و فرهنگی، همگی در اصول سه گانه (توحید، نبوت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله، و ایمان به معاد و رستاخیز) متحدند، این سه اصل ارکان اسلام را تشکیل می دهند، و اعتقاد و یا عدم اعتقاد به آنها ملاک ایمان و کفر است . از این جهت معتقدان به این سه اصل در حقیقت با یکدیگر برادر ایمانی بوده و در سایه آیه «انما المؤمنون اخوة » (1) قرار می گیرند .

در صدر اسلام، روابط مسلمانان جهان از گرمی بیشتری برخوردار بود و فاصله های فرقه ای، آنها را چندان از هم جدا نکرده بود، ولی به مرور زمان، خصوصا در این پنج قرن اخیر، تبلیغات داخلی و خارجی در راستای فرقه گرایی آنها را از یکدیگر جدا و به هم بدبین ساخته است .

راه تفاهم و تقریب بین مسلمانان، معرفی گروه ها به یکدیگر است تا بر اثر آگاهی از مشترکات، حجاب بی اطلاعی برطرف شده، و «تعارف » جای «تناکر» را بگیرد .

از این جهت در قرن چهاردهم، بزرگانی مانند مرحوم آیة الله کاشف الغطاء (1373م) و آیة الله سید عبدالحسین شرف الدین (1377م) و همچنین دیگر شخصیت های علمی ایرانی و عراقی برای معرفی شیعه به نقاط مختلف جهان سفر کرده و با ایراد سخنرانی ها و نشر کتاب ها و رساله ها، گامی در راه تقریب و شناساندن شیعه برداشته اند، تا آنجا که مرحوم کاشف الغطاء در «مؤتمرالقدس » که در سال 1350 هجری قمری در بیت المقدس منعقد گردید، در سایه خطابه های شیرین و نافذ خود، توانست قوب تمام طوایف را به خود متوجه سازد و امامت نماز در قدس به او واگذار گردد .

کتاب ارزشمند «المراجعات » ، یکی از رهاوردهای سفر مرحوم شرف الدین به مصر است . آن شخصیت بزرگ شیعی توانست در مدت اقامت کوتاه خود در قاهره، با شیخ الازهر یعنی شیخ سلیم بشری (متوفای 1335 ه . ق) مکاتباتی داشته باشد، و از این طریق حقایق را بر او روشن سازد، و تصدیق او را بر این که شیعه، پیرو ائمه اهل بیت علیهم السلام است، به دست آورد . کتاب «المراجعات » یکی از آن نادر کتاب هایی است که ده ها بار در ایران و عراق و لبنان و مصر چاپ شده و به زبان های مختلف ترجمه گردیده است . در متحول کردن یک سنی و گرایش او به تشیع کافی است که یک بار آن را بخواند .

شیخ عبدالکریم زنجانی که از تلامیذ مبرز شیخ الشریعه اصفهانی (1339م) بود، در سفر خود به مصر افکار مصریان را متوجه خود کرد، و فلسفه اسلامی را در سخنرانی های متعدد خود مطرح کرد که غالبا از آن آگاه نبودند، و سرگذشت سفر این مرد و اثرات آن در شخصیت های علمی الازهر، در کتابی به نام «رحلة الامام الزنجانی » چاپ و متن سخنرانی های او نیز در آن آمده است .

استاد ادب و تاریخ مرحوم ابوعبدالله زنجانی (1309 - 1360 ه . ق) مؤلف کتاب تاریخ القرآن، در سفر خود به مصر در سال 1356 ه . ق، آن چنان سرسخت ترین انسان ها را نسبت به شیعه مانند احمد امین نرم کرد که وی تقریظی بر کتاب «تاریخ قرآن » مرحوم زنجانی نوشت و در مصر منتشر شد . و احمد امین مؤلف کتاب «فجرالاسلام » با آن هتاکی های دور از منطق، شیخ زنجانی را دوست خود خواند و بر معلومات و آگاهی های او ارج نهاد .

این نوع سفرها که در این عصر صورت گرفته، بازتاب گسترده ای در کشورهای جهان داشته و توانسته است در مجامع علمی از شیعه چهره زیبایی ترسیم کند . اگر سفرهایی که علما و دانشمندان شیعه به نقاط مختلف جهان کرده اند، مورد بازبینی قرار گیرد، تاثیر این سفرهای فرهنگی و علمی، کاملا آشکار می گردد .

اینجانب بر اثر آگاهی از آثار مثبت چنین سفرها، در بهمن ماه سال 1371 هجری شمسی سفری به ترکیه داشتم و در کنفرانسی که برای شناخت شیعه، و به امید محکوم کردن آن از سوی مخالفان شیعه منعقد شده بود، شرکت کردم و سخنرانی های متعدد، دوستان و اینجانب، نه تنها مانع از صدور قطعنامه ناپسند بر ضد شیعه شد، بلکه بر بسیاری از علمای ترکیه که حاضر در کنفرانس بودند، حقانیت مواضع شیعه روشن گشت .

چیزی نگذشت که در سال 1375هجری شمسی برابر با 1998 میلادی برای همین هدف، از طریق ترکیه سفری به اردن داشتم و در آنجا نیز با ایراد سخنرانی ها درباره مواضع مشترک، توفیق یافتم که چهره شیعه را به بهترین شکل نشان دهم و آنها را با این حقایق آشنا سازم . مجموع سرگذشت سفر دوم در کتابی به نام «سرزمین خاطره ها» منتشر گردیده است .

برنامه های درسی حوزه و کارهای علمی و فرهنگی مؤسسه امام صادق علیه السلام مانع از آن بود که این نوع سفرهای فرهنگی، بار دیگر صورت پذیرد، ولی اصرار دوست عزیزم جناب حجة الاسلام آقای شیخ محمد مسجدجامعی، سفیر محترم جمهوری اسلامی در مغرب، سبب شد که بار دیگر به این نوع سفرها تن دهم بار سفر را برای دیداد از مغرب اقصی، کشوری که جبل الطارق را در آغوش گرفته است، بربندم .

از مدتها پیش دعوت، صورت پذیرفته بود، ولی مترصد فرصتی بودم که در تعطیلی حوزه، آن هم در موقع اعتدال هوای مغرب، به آن نقطه سفر کنم و هر دو موضوع در ماه محرم سال جاری دست به دست هم داد . تعطیلی پانزده روزه حوزه مصادف با پایان فصل زمستان مغرب و آغاز بهار در این کشور بود . از این جهت، در سوم اسفند ماه روز یکشنبه برابر با روز اول ماه محرم 1425ه ق در سال 20/4 صبح از فرودگاه تهران به سوی «دبی » پرواز کردم، مدت پرواز 1 ساعت و 50 دقیقه بود، پس از توقف کوتاه در دبی با هواپیمای امارات همراه خورشید به سمت مغرب حرکت کردیم و هرچه می رفتیم روشنی و آفتاب بود، پس از 8 ساعت و اندی پرواز ساعت 2 بعد از ظهر به وقت مغرب در فرودگاه «کازابلانکا» فرود آمدیم، و مورد استقبال آقای «محمد برکاوی » رئیس دانشگاه «الحسن الثانی » قرار گرفتیم و در حقیقت سفر ما به مغرب یک سفر رسمی بود، زیرا سفیر محترم با وزیر آموزش عالی «دکتر خالد علیوه موضوع را در میان نهاده و برنامه های سخنرانی از قبل تنظیم شده بود .

ناگفته پیداست، چنین سفر طولانی که شب قبل نیز خواب درستی نداشتم، زرا بر آ ن داشت که هرچه زودتر «دارالبیضا» را به قصد «رباط » ترک کنم و نماز ظهر و عصر را در آنجا بخوانم . دارالبیضاء که محل اقامت پادشاه مغرب است با رباط که پایتخت و مرکز سیاسی کشور است حدودا 100 کیلومتر فاصله دارد و در ظرف یک ساعت این مسافت طی می شود .

شهر رباط عاصمه کشور است و از دو بخش قدیم و جدید تشکیل یافته و دیوار شهر قدیم در جای خود محفوظ است، پس از طی مسافت یاد شده، یک سره راهی رزیدانس سفارت شدیم و پس از اقامه نماز، اندکی به استراحت پرداختیم تا خود را برای انجام سخنرانی ها در فردای آن روز آماده کنیم . پیش از تشریح سخنرانی ها و دیدارها لازم است قبلا شناختی اجمالی از کشور مغرب داشته باشیم .

نگاهی به کشور مغرب

مغرب کشوری است در شمال غربی آفریقا، از شمال به دریای مدیترانه، از مشرق و جنوب به الجزایر و صحرای شمال باختری، و ام مغرب به اقیانوس اطلس محدود است . مساحت این کشور 447000 کیلومتر مربع و جمعیت آن 30 میلیون نفر است .

سرزمینی است کوهستانی و مهم ترین محصولات کشاورزی آن انگور، زیتون، حبوبات و سایر میوه ها است . دارای جنگل های وسیع است و از ذخایر زیرزمینی آن از فسفات، زغال سنگ، گوگرد و نفت می توان نام برد . پایتخت آن رباط است و دارلابیضاء، (کازابیلانکا) مراکش، فاس و مکناس از شهرهای مهم آن به شمار می رود . زبان مردم، عربی مراکشی و بربری است . در سال 1955 فرانسه و در سال 1956 اسپانیا، استقلال مغرب را به رسمیت شناختند و این کشور در سال 1957 رسما استقلال خود را اعلام داشت .

این کشور در چند قرن اخیر مطمع مستعمران و دول بزرگ بوده و در سال 1956 به عضویت اتحادیه عرب درآمد و در سال 1961 کشور فرانسه تمام پایگاه های نظامی خود را از مغرب برچید و این کشور استقلال خود را باز یافت ولی در عین حال آثار استعمار، تا حدودی بر جای مانده و زبان فرانسه، زبان دوم و احیانا در عرض زبان عربی قرار گرفته است و لهجه مردمی را در زبان عربی دگرگون ساخته، به گونه ای که لهجه محلی مغرب، برای دیگر کشورها، مانند مصر و لبنان، چندان مفهوم نیست و لذا باید از زبان مشترک (عربی فصیح) استفاده کنند .

برنامه ها

هر دانشگاهی متناسب با رشته خود سخنرانی می طلبد، و لذا طبق برنامه ریزی قبلی، برای هر دانشگاهی، برنامه خاصی در نظر گرفته شده بود . برای دانشکده ادبیات و علوم انسانی که جزئی از دانشگاه محمد خامس است، موضوع «فلسفه بعد از ابن رشد» در نظر گرفته شده بود، زیرا او از تبار مغربی و از اهالی اندلس (اسپانیای امروز) بود و در جهان عرب از مقام والایی برخوردار است . کتاب فقهی ا و به نام «بدایة المجتهد و نهایة المقتصد» از یک نظر کتاب فقهی برجسته ای است که بر اساس فقه مالکی نوشته شده و به آرای دیگر فقیهان نیز اشاره می کند، × و در عین ایجاز، برای همه مفید است .

ابن رشد (520 - 595ه ق) فیلسوف و فقیه و طبیب نامدار مغرب زمین است . و در علوم شرعی و عقلی متخصص، و مدتها عهده دار منصب قضاوت در شهرهای اشبیلیه و قرطبه بود . مستشرقان، بیشتر او را به عنوان شارح کتابهای ارسطو و مؤلف کتاب «تهافت التهافت » در پاسخ «تهافت الفلاسفه » غزالی (455 - 550ه ق) می شناسند، و او را فیلسوفی می دانند که میان فلسفه و دین، آشتی برقرار کرده و کتابی دارد به نام «فصل المقام فیما بین الحکمة و الشریعة من الاتصال » و معتقد است که شریعت اسلام انسان ها را تشویق به استفاده از استلال عقلی می کند و آن را بر انسان ها واجب می شمارد و دین و فلسفه هر دو حقند، و حق با حق مخالف نیست . کتاب دیگری نیز در همین راستا به نام «الکشف عن مناهج الادلة فی عقائد الملة » دارد .

یکی از کتابهای او به نام «الکلیات » فر درون وسطی در اروپا رواج فراوانی یافت . این کتاب در برابر کتاب «التیسیر» تالیف فیلسوف معاصرش به نام «ابی مروان زهر» به نگارش درآمده بود که بیشتر از جزئیات بحث می کرد .

وی در فلسفه الهی و طبیعی و حکمت عملی، نظریات ویژه ای دارد، از جمله عالم را مخلوق و عقل را ابدی می داند و در مسائل اجتماعی سعادت جامعه را بر سعادت فرد مقدم می داند و دین را نه یک مجموعه آراء و نظریات، بلکه احکام شرعی و اهداف اخلاقی می داند که در صورت عمل مردم به آن احکام و رسیدن به آن اهداف، رسالت دین، ادا می شود .

غربیان، می اندیشند که فلسفه اسلامی با درگذشت ابن رشد به پایان رسیده و در نیمه راه تکامل، جان سپرده است، و دیگر پس از او فیلسوفی در میان مسلمانان پدید نیامده و دوران رکود فرا رسیده است . نویسندگان نوپرداز عرب نیز که غالبا با فلسفه اسلامی رابطه نزدیکی ندارند، همین اندیشه را تکرار کرده و می گویند: «ماتت الفلسفة بموت ابن رشد» .

با توجه به این نکته، در نظر گرفتم که عصر روز دوشنبه 4/12/82 در دانشکده ادبیات و علوم انسانی پیرامون فلسفه پس از ابن رشد، و سیر تکاملی آن تا عصر صدرالمتالهین، به گفتگو پرداخته و این اندیشه را که مرگ فلسفه با مرگ ابن رشد همراه بوده، به نقد بکشم .

برای آشنایی با رئیس دانشگاه و رئیس دانشکده، به دعوت هر دو، طرف صبح ملاقاتی با آقای دکتر ابوطالب، رئیش دانشگاه محمد خامس رباط، و آقای دکتر سعید بن سعید العلوی، رئیس دانشکده ادبیات و علوم انسانی، رخ داد و پس از یک رشته مذاکرات، مصلحت دیدند که طرف عصر، نخست خلاصه مطالب در میان نخبگان دانشگاه مطرح شود، سپس مشروح آن، در آمفی تئاتر شریف الادریسی دانشگاه ادبیات و علوم انسانی برای همگان اعم از استاد و دانشجو بیان گردد .

شخصیت هایی که در جلسه نخست شرکت کردند، عبارت بودند از:

الصغیر عبدالمجید، مصباحی محمد، الراجی التهامی، الاسماعیلی محمد الامین، علی الادریسی، تمور و عبدالصمد، المودن عبدالرحمان، اعفیف محمد، مصطفی الشابی، الطریسی محمد، الروکی محمد، ابوزید احمد، بشری البداوی، العمری محمد، الجاری عبدالرزاق، السبتی عبدالاحد، الریسونی احمد، بنالم حمیش .

در این جلسه، عصاره بحث مطرح گردید و مناقشه هایی صورت گرفت، ولی سپس برای بحث مشروح به قسمت آمفی تئاتر شریف الادریسی رهنمون شدیم، و بحث خود را در آن مجمع متشکل از استاد و دانشجو چنین طرح کردم:

سیر فلسفه اسلامی پس از ابن رشد

فلسفه به معنی کاوش در «هستی مطلق » همزاد انسان متفکر است، خواه شرقی باشد و خواه غربی، خواه چینی باشد، و خواه افریقایی . تعیین نقطه خاص برای تولد فلسفه، اندیشه نادر است، زیرا از روزی که انسان می اندیشید و توانایی بحث و بررسی داشت، هستی مطلق در اندیشه بشر بود . از روزی که انسان چپ و راست خود را شناخت پیوسته در سه امر یادشده در زیر می اندیشید:

1 . از کجا آمده ام؟ ; 2 . برای چه آمده ام؟ ; 3 . به کجا خواهم رفت؟

این سه اندیشه پیوسته در طول قرون، مدنظر بشر بوده و با تکامل وی اندیشه های وی نیز در این سه مورد تکامل یافته است . تنها چیزی که می توان گفت، این است که در برخی از نقاط، زمینه های مناسبی برای اندیشه های فلسفی وجود داشت . از این جهت گاهی در سرزمین چین، و گاهی در سرزمین هند و گاهی در یونان بسترهای مناسب تری برای تفکر فلسفی پدید آمده است .

تفاوت فلسفه و علم

واژه های فلسفه و علم، غالبا در کنار هم به کار می روند ولی از نظر اندیشمندان، این دو، مفهوم های جداگانه ای دارند، توضیح اینکه:

فلسفه، مطلق هستی را بررسی می کند و آن را به واجب و ممکن، مجرد و مادی و جوهر و عرض، و ... تقسیم می کند، در حالی که علم، بخشی از وجود را بررسی می نماید و مثلا یک فیزیکدان درباره ویژگی های ظاهری جسم سخن می گوید و دانشمند شیمی درباره ویژگی های درونی آن بحث می کند، و هر کدام از این دو علم، از هستی مطلق، جسم را برگزیده و هریک از دیدگاه خاصی به آن می نگرند . بنابراین نباید فلسفه را به جای علم یا علی را به جای فلسفه به کار برد . مثلا بحث در این که فلز در حرارت منبسط می شود یک مساله علمی (فیزیکی) است، زیرا از هستی مطلق، تنها جسم مادی را در نظر گرفته و در ویژگی آن سخن می گوید، در حالی که قانون: «وجود; یا واجب است یا ممکن » یک بحث فلسفی است، زیرا مطلق وجود را مورد بررسی قرار داده است .

نیاز علوم به فلسفه

هر علمی درباره ویژگی های موضوع بس محدودی بحث می کند، مثلا یک ریاضی دان وجود موضوعی را به نام «عدد» مسلم می گیرد، و درباره آن سخن می گوید، و اما این موضوع در خارج هست یا نه؟ بررسی آن به عهده علم نیست، بلکه بر عهده فلسفه است، یا مثلا یک دانشمند هندسی می گوید: «مجموع سه زاویه مثلث مساوی با دو زاویه قائمه است » و ما آن را یک مساله علمی و هندسی تلقی می کنیم، و اما موضوع آن یعنی «مثلث از ترکیب سه خط پدید می آید» در خارج وجود دارد یا نه؟ برعهده علم هندسه نیست، بلکه بر عهده فلسفه است .

فیلسوف در تقسیم وجود مطلق، به تدریج به اثبات موضوعات علوم می رسد و با براهین محکم ثابت می کند که وجود یا واجب است، یا ممکن ... سپس ممکن یا مجرد است یا مادی، سپس وجود مادی یا جوهر است یا عرض، آنگاه عرض یا کم متصل است که موضوع علم هندسه است و یا کم منفصل که موضوع علم حساب است و همینطور ... .

از آنجا که فلسفه بر برهان عقلی تکیه می کند، اصول آن قابت و دگرگونی در علوم که نتیجه تجربه است، در آن اصول خدشه ای ایجاد نمی کند، این مساله که «هرممکن در تحقق خود، نیازمند علت است » پیوسته و جاودانه است، هر چند نظریه ها درباره جهان و افلاک، و اجسام و ذرات دگرگون گردد .

ما اگر بخواهیم مرزهای علم و فلسفه را باز شناسیم، راه همین است که گفته شد، هستی شناسی، فلسفه است، جزءشناسی علم است . علم درباره ویژگی های جزء سخن می گوید، و اثبات این جزء بر عهده فلسفه می باشد .

اکنون وقت آن رسیده است که به اصل موضوع بپردازیم و آن این که غریبان نه به عنوان تقدیر از ابن رشد، بلکه به عنوان دست کم شمردن فلسفه اسلامی می گویند: «فلسفه در جهان اسلام، پس از ابن رشد، گویا مرده است » . برخی از غربزدگان ما نیز این نظر را برگزیده و کرارا آن را بازگو می کنند .

ت . ج . دی پور استاد دانشگاه آمستردام در کتاب خود «تاریخ فلسفه در اسلام » و دکتر محمد عبدالهادی ابو ریده استاد فلسفه اسلام در دانشگاه کویت در پاورقی های خود بر آن کتاب (که خود آن را به عربی ترجمه کرده است) معتقدند که: اندیشه های فلسفی با مرگ ابن رشد، در جهان اسلام پایان پذیرفت، و لذا در آن کتاب فقط به شرح حال گروهی از فلاسفه یونان و تعداد از فلاسفه اسلام تا ابن رشد پرداخته، و از آن پس بابی به نام «نهایة الفلسفة فی المشرق » (یعنی پایان فلسفه در شرق) باز نموده و از این طریق خواسته اند فاتحه فلسفه را بخوانند، ولی این نوع داوری یک داوری نسبی است، درست است که پس از ابن رشد، در بخشی از جهان اسلام، مخصوصا در کشورهای عربی مانند مصر و سوریه تفکر فلسفی از پویایی بازماند، ولی در میان پیروان ائمه اهل بیت علیهم السلام که تعقل را جزئی از دین می دانند، به رشد خود ادامه داد . ما در اینجا اسامی گروهی از فلاسفه شیعه را پس از دوران ابن رشد می آوریم که نشان دهنده نسبی بودن این ادعا است، و هدف، بیان نمونه هاست، نه بیان همه فلاسفه شیعی که پس از ابن رشد ظهور کرده اند . اینک به بیان مشهورترین آنها می پردازیم:

1 . سدید الدین حمصی رازی (م 585ه)

این شخصیت بزرگ از متفکران نامی شیعه و مؤلف کتاب «امنقط من التقلید و المرشد الی التوحید» است، او این کتاب را به هنگام بازگشت از حج بنا به تقاضای دانشمندان حله در این شهر نگاشت و تدریس کرد، از این گذشته کتابی به نام «التعلیق الوافی الکبیر» دارد که هنوز به زیور چاپ آراسته نشده است .

2 . نصیر الدین طوسی (م 672ه)

شخصیت خواجه نصیر الدین طوسی آنچنان گسترده است که نمی توان با نوک قلم حتی به گوشه های آن اشاره کرد . وی یکی از حکیمان علی رتبه اسلام است که توانست با اراده حکیمانه خود، عنصر سفاکی مانند هلاکو را رام سازد و او را مروج علم قرار دهد .

از آثار فلسفی اوست: شرح اشارات ابن سینا، تجرید الاعتقاد، و نقد المحصل .

3 . کمال الدین میثم بحرانی (ت 699ه)

وی که شارح نهج البلاغه است، اندیشه های فلسفی خود را در شرح خطبه های توحیدی اما علی علیه السلام بیان کرده و بزرگانی بر عظمت فکری او گواهی داده اند و سید شریف جرجانی و مرحوم ملا صدرا از اندیشه های بلند او بهره گرفته اند .

4 . علامه حلی (ت 726ه)

نادره آفاق و نابغه عراق، حسن بن یوسف بن مطهر از انسان های بسیار نادر و کمیاب است که در بیشترین علوم اسلامی تخصص داشته است . او علاوه بر فقه و اصول، در مسائل فلسفی و کلامی کاملا اندیشمند و مبتکر بوده است و فلسفه و کلام را از خواجه نصیر برگرفته است، تنها مراجعه به کتابهای: نهایة المرام، کشف الغطاء من کتاب الشفاء، القواعد و المقاصد فی المنطق و الطبیعی و الالهی، بیانگر عظمت فکری و فلسفی اوست .

5 . قطب الدین رازی (ت 766ه)

ابوجعفر محمد بن محمد رازی معروف به قطب الدین، دانش فلسفه و کلام را از علامه حلی آموخته و در قرن هشتم، در پرتو کتاب خود «شرح شمسیه و شرح مطالع » شهرت بسزایی یافت، و کتاب او به نام «المحاکمات بین شراحی الاشارات » بیانگر موقعیت فلسفی اوست که توانسته است میان رازی و نصیرالدین طوسی که هردو اشارات را شرح کرده اند، قضاوت و داوری کند .

6 . غیاث الدین شیرازی دشتکی (م 941ه)

امیر منصور بن صدر الدین شیرازی معروف به دشتکی از فلاسفه بزرگ قرن دهم است و در فلسفه و کلام و منطق و فلکیات و ریاضیات، آثاری از خود به یادگار نهاد .

7 . محقق داماد (م 1040ه)

سید محمد باقر حسینی استرآبادی، معروف به داماد از شخصیت های بزرگ فلسف در قرن یازدهم اسلامی است و کافی است که بدانیم سه فیلسوف بزرگ، فارغ التحصیل مکتب فلسفی او هستند، یعنی:

1 . صدرالمتالهین .

2 . ملا عبدالرزاق لاهیجی صاحب شوارق .

3 . ملا محسن فیض، از آثار فلسف او قبسات، صراط مستقیم، حبل المتین، تقویم الایمان و الافق المبین .

8 . صدر الدین شیرازی (م 1050ه)

محمد بن ابراهیم معروف به صدرالمتالهین از نادره های دوران بود که توانست تحولی عظیم در فلسفه اسلامی پدید آورد: او دو نوآوری و ابتکار به وجود آورد:

1 . مسائل فلسفی را به صورت مسائل ریاضی درآورد که هریکی زمینه روشن شدن مساله بعدی را فراهم آورد .

2 . تا زمان وی پیروان فلسفه بر دو گروه بودند: «اشراقی » که از تفکر منطقی، سرپیچیده و به تهذیب نفس می پرداختند و تصور می کردند که ریاضت ها و دوری از لذائذ به آیینه روح جلا بخشیده و حقایق از عالم بالا بر آیینه دل می تابد .

گروه «مشائی » ، که از راه نخست سرپیچیده و برهان و دلیل را چراغ خرد دانسته اند، در حالی که صدرالمتالهین هر دو مسلک را به هم آمیخت و یادآور شد که هر دو راه به یک نتیجه می رسند، او راه سومی را نیز بر این دو راه افزود، و همه را در مسیر واحد قرار داد و آن، بهره گیری از شرع و کتاب و سنت که نور وحی را دربردارند .

او در کتاب کم نظیر اسفار، در اکثر مسائل بر وحدت این سه راه تاکید می ورزد و همه را در کنار هم به سوی یک هدف سوق می دهد . او از اندیشه های حکمای پیشین یونانی و اندیشه های بلند فلاسفه اسلام بهره گرفت و همه را با آنچه با اندیشه تیزبین خود به دست آورده بود، روی هم ریخت و فلسفه ای را به نام «حکمت متعالیه » برپا کرد و اصولی را در فلسفه اسلامی تاسیس کرد و از این طریق توانست اصولی نوین در قالب عبارات بسیار فصیح و بلیغ به علاقه مندان فلسفه عرضه کند .

ما، در اینجا به برخی از اصولی که او بر آنها تکیه کرده، اشاره می کنیم که بخشی از آنها از ابتکارات خود اوست و برخی دیگر در توضیح و تبیین اصول مدون پیش از خود اوست:

1 . اصالة الوجود و اعتباری بودن ماهیت .

2 . اشتراک وجود در عرصه، مفهوم و حقیقت .

3 . اتحاد عاقل و معقول در انسان .

4 . بسیط الحقیقة، حائز همه کمالات هستی است .

5 . حرکت جوهری و این که همه جهان هر آنی، نو می شود .

6 . فعلیت هر چیزی قائم به صورت آن است نه به ماده .

7 . نفس و روح انسان حدوثا جسمانی و بقاء روحانی است .

8 . علت با معلول نوعی وحدت دارند و هر دو حمل به صورت حمل حقیقی و رقیقی حمل می شوند .

9 . نفس انسانی در عین بساطت حائز همه قواست .

10 . واقعیت علم نه جوهر است نه عرض، بلکه از سنخ وجود است .

اینها نمونه هایی از نظریات این حکیم مؤسس است که در تشریح آنها کوشیده است .

ما، در اینجا به برخی از آثار علمی او نیز اشاره می کنیم:

1 . اسفار اربعه در 9 جلد و در حقیقت کتاب های «المبدا و المعاد» و «مشاعر» تلخیصی از آن است .

اسفار در اینجا جمع سفر به معنی کتاب نیست، بلکه جمع سفر و مقصود از آن، سیاحت عقلی است و او سیاحت یک فیلسوف را در چهار مرحله خلاصه می کند:

1 . سفری از خلق به خلق .

2 . سفری به حق در حق .

3 . سفری از حق به خلق به حق .

4 . سفری به حق در خلق .

برای این کتاب، تعلیقات ارزنده ای نگاشته شده و پس از تعلیقات حکیم سبزواری تعلیقات استاد بزرگ مرحوم علامه طباطبائی از اتقان بالاتری برخوردار است .

2 . مبدا و معاد که در سال 1314 ه ق . به زیور طبع آراسته شده است .

3 . شواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة . در این کتاب آرای فلسفی را خلاصه کرده است .

4 . المشاعر که کرارا چاپ شده و در آن اصول فلسفی به صورت خلاصه آمده است .

5 . الحکمة العرشیة علی الطریقة العرفانیة .

اینها نمونه هایی از کتابهای فلسفی اوست . مشرح زندگی این حکیم اسلام در رساله جداگانه ای به نام «صدرالمتالهین مؤسس الحکمة المتعالیة » به قلم اینجانب منتشر شده است .

در اینجا دامن سخن را کوتاه می کنیم و به معرفی حکیمانی که پس از صدرالمتالهین در این چهار قرن در عرصه تحقیق و اندیشه، آثاری از خود به یادگار نهاده اند نمی پردازیم، زیرا هدف ارائه نمونه هاست .

در اینجا موجز سخنرانی ما به پایان رسید .

پی نوشت:

1) حجرات، 10 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان