وظیفه انسان در برابر هستی (۱۵)

در پرتو وحی الهی، صراط مستقیم جهان هستی را شناختیم. نظام خلقت، وظیفه روزی رسانی را از جانب ناظم خود برعهده دارد. هدایت رسانی و نصرت مؤمنان از دیگر ویژگی هایی است که سیر نظام هستی، تحت اراده خداوند، به سوی آن پیش می رود و اینک با ویژگی دیگری مرتبط می شویم.

جهان را پاس بداریم(5)

در پرتو وحی الهی، صراط مستقیم جهان هستی را شناختیم. نظام خلقت، وظیفه روزی رسانی را از جانب ناظم خود برعهده دارد. هدایت رسانی و نصرت مؤمنان از دیگر ویژگی هایی است که سیر نظام هستی، تحت اراده خداوند، به سوی آن پیش می رود و اینک با ویژگی دیگری مرتبط می شویم.

5. ورود همگانی در جهنم

ما که به همه اسرار و حِکَم، آگاه نیستیم و نمی دانیم چرا خداوند متعال فرموده است:

«و إنْ مِنْکُم إلاّ وارِدُها کانَ علی ربّکَ حَتْما مَقْضیّا * ثمّ نُنَجِّی الّذین اتّقَوْا و نَذرُ الظّالِمینَ فیها جِثِیّا(1)».

«هیچیک از شما نیست جز اینکه وارد جهنم می شوید و این بر پروردگار تو واجب و قطعی است. آنگاه پرهیزکاران را نجات می دهیم و ستمکاران را که به زانو درآمده اند، در آن رها می کنیم».

شاید رمز آن، این است که اهل تقوا، قدر نعمت های بیکران خدا را بدانند و از فضل و کرم او آگاهی بیشتری پیدا کنند. گفته اند: در برخی از اخبار آمده است که خداوند، هیچکس را داخل بهشت نمی کند، جز اینکه او را از آتش جهنم و عذاب آن، مطلع سازد، تا از فضل تام خداوند و لطف و احسان کامل او آگاهی یابد و هیچ کس را به جهنم نمی افکند، مگر اینکه او را از بهشت و نعمت های متنوع آن مطلع سازد، تا بر حسرت و عذاب او افزوده شود(2).

برخی احتمال داده اند که ورود به جهنم به معنای اِشراف است، نه داخل شدن. ولی اکثر مفسّران بر این عقیده اند که ورود به جهنم، چیزی بالاتر از اِشراف است؛ چراکه فرموده است: «اهل تقوا را نجات می دهیم و ظالمان را در آن باقی می گذاریم». اگر ورود، به معنای دخول نبود، جا داشت بفرماید: اهل تقوا را نجات می دهیم و ظالمان را داخل جهنم می کنیم. معلوم می شود همگان را داخل جهنم می کنند. سپس گروهی را نجات می دهند و گروهی را در آنجا نگه می دارند تا عذاب بکشند(3).

عبداللّه بن مسعود از پیامبر گرامی اسلام نقل کرده است:

«یرد الناسُ النّارَ ثمّ یصدرون بأعمالهِم...(4)».

«همه مردم، داخل جهنم می شوند. سپس بانیروی اعمال خود از آن، خارج می شوند».

آنها که اعمالی دارند، به تناسب اعمال خود، دیر یا زود و دیرتر و یا زودتر از جهنم نجات می یابند و آنها که دستشان از عمل تهی است، در آنجا ماندگارند. در ادامه حدیث فوق چنین آمده است که اولین گروه، برق آسا خارج می شوند و دومین گروه به سرعت باد و سومین گروه همچون سواران بر اسب تیزتک و چهارمین گروه، همچون سوار معمولی و پنجمین گروه، همچون پیاده دونده و ششمین گروه، همچون پیاده معمولی، خارج می شوند.

اما آنهایی که دستشان از عمل تهی است، پای فرار ندارند و در کَنْد و بند ظلمها و ستمهایشان اسیر و زمین گیرند.

جابر بن عبداللّه انصاری می گفت: دو گوشم کر باد، اگر این سخن را از پیامبر خدا نشنیده باشم که فرمود:

«لا یبقی بِرٌّ و لا فاجرٌ إلاّ یدخلها فتکون علی المؤمنین بردا و سلاما کما کانت علی إبراهیم...(5)».

«هیچ نیکوکار و بدکاری باقی نمی ماند جز اینکه داخل جهنم می شود. سپس بر مؤمنان، سرد و سلامت است، همانگونه که بر ابراهیم، سرد و سلامت بود...».

در روایت دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است:

«تقول النّار لِمؤمن جُزْ یا مؤمنُ فقد أطْفَأَ نورُکَ لَهَبی(6)».

«آتش دوزخ به مؤمن می گوید: ای مؤمن، عبور کن که نورت، زبانه مرا فرو نشاند».

زآتش مؤمن گریزان شد جحیم

زآنکه ایشان راست پر ناز و نعیم

زآتش مؤمن از اینرو ای صفی

می شود دوزخ ضعیف و منطقی

گویدش بگذر سبک ای محتشم

ورنه زآتش های تو مرد آتشم

استدلال مخالفان

کسانی که ورود به جهنم را به معنای اِشراف گرفته اند، به آیات زیر، استدلال کرده اند:

1. «و لَمّا وَرَدَ ماءَ مدیَنَ وَجَدَ عَلیْهِ أُمَّةً مِنَ النّاسِ یَسْقَوْنَ(7)».

«هنگامی که موسی بر آب شهر مدین وارد شد، گروهی از مردم را یافت که بر آن اجتماع کرده و دامهای خود را آب می دادند».

معلوم است که حضرت موسی علیه السلام ، داخل آب مدین نشده بود.

2. «فأرْسَلوا وارِدَهم فأَدْلی دَلْوَهُ(8)».

«کاروانیان، آب آور خود را از پی آب فرستادند و او دلو خود را به چاه انداخت».

معلوم است که در اینجا «وارد» به معنای داخل نیست.

3. «إنَّ الّذین سَبَقَتْ لَهم مِّنَّا الحُسْنی اولئکَ عَنْها مُبْعَدونَ * لا یَسْمَعونَ حَسیسَها...(9)».

«آنانکه نیکی ما برای آنها پیشی گرفته، از جهنم به دورند و صدای جوش و خروش آن را نمی شنوند».

نقد استدلال مخالفان

ولی چه کنیم که در آیاتی، ورود، به معنای دخول استعمال شده است. مانند موارد زیر:

1. «یقدمُ قَوْمَهُ یوْمَ القیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النّارَ و بِئْسَ الوِرْدُ المَوْرودُ(10)».

«روز قیامت، فرعون، پیشاپیش قوم خود حرکت می کند و آنها را وارد جهنم می کند که بد جایگاهی است».

در این آیه به وضوح، استفاده می شود که مقصود از ورود، دخول است.

2. «إنّکم و ما تَعْبُدونَ مِن دونِ اللّهِ حَصَبُ جَهنّمَ أنْتُم لَها وارِدونَ(11)».

«شما و آنچه پرستش می کنید، آتشگیره دوزخید که شما به آن داخل می شوید».

معلوم است که، آتشگیره بودن با اِشراف، سازگار نیست.

3. «لو کانَ هؤلاءِ آلِهَةً ما وَرَدُوها و کُلٌّ فیها خالدونَ(12)».

«اگر اینان، خدایانی بودند، داخل جهنم نمی شدند. آنها همگی برای همیشه گرفتار آتش جهنم می باشند».

معلوم است که خلود در جهنم با دخول سازگار است، نه با ورود.

از آیات دالّ بر اِشراف، تنها آیه ای که می توان شاهد گرفت، آیه سوم است؛ چراکه در آن آیه آمده است کسانی که نیکی خداوند به سوی آنها سبقت گرفته، چنان از جهنم بدورند که حتی صدای جوش و خروش آن را هم نمی شوند. ولی مگر مانعی دارد که دوری آنها بعد از خروج از جهنم باشد؟!

می توان گفت: اهل سعادت و آنهایی که به گوهر تقوا آراسته بوده اند، دو مرحله در پیش دارند: مرحله اول، مرحله دخول جهنم و مرحله دوم، مرحله خروج و دورسازی. ظالمان را دو مرحله نیست. آنها تنها دخول در جهنم دارند و خروج و دورسازی، نصیبشان نمی شود. ولی پرهیزگاران، هر دو مرحله را دارند: هم دخول و هم خروج و دورسازی. وانگهی در آن آیه آمده است: «اولئک عنها مبعدون»؛ فرق است میان «بعید» و «مبعد». «بعید» یعنی دور، اعم از اینکه سابقه قرب و نزدیکی داشته باشد یا نداشته باشد، ولی «مبعد» یعنی کسی که او را رانده و از آنچه مطلوب و محمود است، یا از آنچه منفور و غیرمطلوب است، دورش کرده اند. مضمون «ابعاد» همان است که امروز در زبان فارسی به آن تبعید می گوییم. با این فرق که تبعید را به معنای دور ساختن شخص از وطن و دیار مألوف به کار می برند، ولی آنگونه که از آیه استفاده می شود، «ابعاد» به معنای دور ساختن شخص است. اعم از اینکه از دیار مألوف به غیر مألوف باشد، یا بالعکس و صد البته که در آیه، در مورد دور کردن از دیار غیرمألوف -که همان جهنم و عذاب الهی است- به کار رفته است.

در کتب لغت آمده است: «بعدا له» به معنای دعاست، یعنی «أبعدهُ اللّه» خداوند دورش سازد(13) و نیز آمده است که: «أبعد الشّیی ء» یعنی «جَعَلَهُ بعیدا»، او را دور ساخت(14).

البته این احتمال هم وجود دارد که «ابعاد» به معنای دورشدن باشد. چنانکه گفته اند: «أبعد فلان»، یعنی دور شد(15). در این صورت، محتمل است که در آیه شریفه «مبعدون» به معنای اول باشد و محتمل است که به معنای دوم باشد. معنای اول، مؤیّد و شاهد قول کسانی است که ورود را به معنای دخول گرفته اند و معنای دوم، مؤید قول کسانی است که به معنای اِشراف گرفته اند.

ولی قراینی وجود دارد که معنای اول، صحیح است. یکی آیه 74 سوره مریم است که اهل تقوا را مشمول نجات و ظالمان را مشمول بقای در جهنم، شناخته است. دیگری، روایاتی است که همین معنی را تأیید می کند و سومی، فهم اکثریت مفسران می باشد.

در حدیثی آمده است:

«یُجْعَلُ النّارُ کَالسَّمَنِ الجامِد و یُجْمَعُ عَلَیْها الخَلْقُ ثمّ یُنادِی المُنادی أن خَذی أصحابَکَ و ذری أصحابی(16)».

«آتش جهنم به صورت روغن بسته درآورده می شود و خلق را بر آن گرد می آورند. آنگاه منادی ندا می کند که اصحابت را بگیر و اصحابم را رها کن».

می گویند: حسن بصری، شخصی را خندان دید. به او گفت: آیا دانسته ای که تو داخل جهنم می شوی؟ گفت: آری. پرسید: آیا دانسته ای که از آن خارج می شوی؟ گفت: نه. گفت: پس چرا می خندی؟ او هرگز نخندید تا از دنیا رفت.

بیان اصل مدّعا

اکنون برمی گردیم به اصل مطلب. خواه ورود به معنای دخول باشد یا به معنای اِشراف، آنچه در اینجا مهم است، این است که خداوند متعال باز هم -مانند مواردی که تاکنون بحث شده است- خود را ملزم و متعهد شمرده است که همه مردم را -اعم از نیک و بد- بر کنار جهنم یا در درون آن قرار دهد و آنگاه که همگان از شکوه و هیبت دار عذاب، در شگفتی و حیرت و احیانا در ترس و اضطراب و نومیدی گرفتار می شوند، خبیث و طیّب را از هم جدا می کند.

بهشت، پاک و طیّب است و سزاوار پاکان؛ و جهنم، خبیث است و ناپاک، و درخور ناپاکان. البته برخی از پلیدیها و ناپاکی ها، قابل سوختن و گداختن است. همچون فلزی که در آتش گداخته و ذوب می شود و خالص می گردد. گنهکارانی هستند که با سوختن در آتش، گوهر وجودشان پاک و ناب می شود و شایستگی خروج از جهنم و ورود به بهشت را پیدا می کنند؛ ولی همگان چنین نیستند، بلکه هرچه بسوزند و بگدازند، همچنان باید سوختن و گداختنشان، استمرار یابد.

خداوند می فرماید:

«..کُلَّما نَضِجَتْ جُلودُهُم بَدَّلْناهُمْ جُلوداغَیْرَها لِیَذوقُوا العَذابَ...(17)».

«هرگاه پوستشان پخته شود، آن را تبدیل به پوستی دیگر می کنیم، تا عذاب را بچشند».

و نیز می فرماید:

«...مأْویهُم جهَنَّمُ کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُم سَعِیرا(18)».

«جایگاه ایشان، جهنم است. هرگاه شعله آن فرونشیند، آن را افروخته تر می کنیم».

رگ رگ است این آب شیرین، آب شور

در خلایق می رود تا نفخ صور

رنگ های نیک از خُمّ صفاست

رنگ زشتان از سیاه آبه جفاست

صبغة اللّه نام آن رنگ لطیف

لعنة اللّه بوی این رنگ کثیف

آنچه از دریا به دریا می رود

از همانجا کآمد آنجا می رود

از سر کُهْ، سیل های تیز رو

وز تن ما جان عشق آمیز رو

طبرسی، درباره جمله «کان علی ربّک حتما مقضیّا» می گوید: «این امر، حتما واقع می شود و قضای الهی بر وقوع آن، تعلّق یافته است. حرف «علی» کلمه وجوب است. یعنی: این را خداوند بر خود واجب کرده است(19)». سپس می گوید: «این آیه بر این دلالت دارد که چیزهایی بر خداوند به لحاظ حکمت واجب است. بر خلاف قول اهل جبر که هیچ چیزی را بر خداوند، واجب نمی دانند(20)».

اشاعره، قائل به حکمت خداوند و حسن و قبح عقلی نیستند و به همین جهت، قبول ندارند که فعل یا ترک چیزی بر خداوند، قبیح یا حسن و واجب یا حرام باشد.

یکی از مهم ترین نقدهای معتزله بر اشاعره این بود که می گفتند: شما اشعریان از نسبت دادن زشتی ها به خداوند ابا و امتناع ندارید. متقابلاً اشاعره هم به آنها می گفتند: شما غیر خدا را در قلمرو ملک خدا مؤثر می دانید.

نقل شده است که قاضی عبدالجبّار معتزلی، وارد خانه صاحب بن عبّاد شد. دید ابواسحاق اسفراینی اشعری در آنجا نشسته است. به او گفت: «سبحانَ مَنْ تنزّهَ عنِ الفَحْشاء» یعنی «منزّه است خدایی که از ارتکاب زشتی ها به دور است». کنایه از اینکه شما اشعری ها از اِسناد زشتی ها به خداوند، خودداری نمی کنید. اسفراینی، بی درنگ در جواب او گفت: «سبحان مَنْ لا یجری فی ملکِهِ إلاّ ما یشاء» یعنی «منزه است خدایی که جز آنچه او بخواهد در ملکش جاری نمی شود»(21). کنایه از این که شما معتزلیان، از آنجایی که برای فرار از جبر، قائل به تفویض شده اید، فاعلیّت مطلقه را از آنِ خدا نمی دانید و غیرخدا -یعنی انسان- را به لحاظ فاعلیّت، در عرض او قرار داده اید.

با این بیان، هیچ مشکلی نیست که بر خدا هم به لحاظ حکمت و مصلحت، کارهایی واجب باشد و بنابراین، هرجا در قرآن مجید، بر سر نام خداوند، کلمه «علی» آمده است، نشانگر این است که خداوند از واجب بودن کاری بر خودش خبر داده است.

ما تاکنون پنج مورد در قرآن مجید یافته ایم که خداوند با ذکر کلمه «علی» کارهایی را بر خود واجب کرده است:

1. روزی دادن به همه جنبندگان؛ 2. ترسیم راه راست در نظام آفرینش؛ 3. یاری مؤمنان؛ 4. هدایت رسانی به همگان؛ 5. گردآوردن همه انسان های نیک و بد بر کنار یا در داخل جهنم.

دقت در موارد پنجگانه، جهان بینی و جهان شناسی ما را محکم و استوار می کند و آن را از جهان بینی های مادّی و پوشالی، ممتاز می گرداند و ما را کمک می کند که به وظائف خویش در قبال این جهان راست رو و هدایت رسان و فراهم کننده روزی و نصرت بخش مؤمنان و سوق دهنده همگان بر شفیر یا درون جهنم، به خوبی انجام دهیم و بدانیم که ما جزیی از کلّ، و برگی حقیر از درخت تناور هستی و ذرّه ای ناچیز از جهان بی کرانیم و نباید از آن جدایی گزینیم که ثمری جز تباهی و هلاکت و سرافکندگی ندارد.

قطره، تابع دریاست و هرگز در برابر قوانین دریا به خود اجازه تخلّف نمی دهد. ما نیز نباید به خود اجازه تخلف دهیم. حال که خداوند عهده دار روزی و هدایت گر و بر راه راست و ناصر اهل ایمان است و جریان دریای هستی را به گونه ای ترسیم کرده که همه ما را به جهنم می برد و آنجا خوب و بد را از هم جدا می کند. چرا غفلت کنیم و جهان را به بازی بگیریم؟!

 


1. مریم، 71 و 72.

2. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5 و 6، ص 526.

3. همان، ص 525.

4. همان.

5. همان، ص 526.

6. همان.

7. قصص، 23.

8. یوسف، 19.

9. انبیاء، 101 و 102.

10. هود، 98.

11. انبیاء، 98.

12. انبیاء، 99.

13. المنجد: بعد.

14. المعجم الوسیط: بعد.

15. المعجم الوسیط و المنجد: بعد.

16. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5 و 6، ص 526.

17. نساء، 56.

18. اسراء، 97.

19. مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 5 و 6، ص 526.

20. همان.

21. شرح تجرید العقائد از علاءالدین علی بن محمد القوشجی، ص 340، (چاپ سنگی).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان