بازنگری یک مقاله محققانه / نگاهی دوباره به مقاله عالمانه دکتر حمید عنایت; «در حاشیه برخورد آرا در انقلاب مشروطیت »

مرحوم دکتر حمید عنایت، یکی از استادان برجسته ای بود که در حیات کوتاه و پر بار خود توانست خدمات علمی و فرهنگی فراوانی را به جامعه علمی ایران به خصوص در زمینه اندیشه سیاسی ارزانی دارد

مقدمه

مرحوم دکتر حمید عنایت، یکی از استادان برجسته ای بود که در حیات کوتاه و پر بار خود توانست خدمات علمی و فرهنگی فراوانی را به جامعه علمی ایران به خصوص در زمینه اندیشه سیاسی ارزانی دارد . او سالیانی در دانشکده حقوق دانشگاه تهران در مقام استادی، به تعلیم و تربیت دانشجویان بسیاری همت گماشت . وی آثار قلمی فراوانی از خود به جای گذاشته است، از قبیل: «سیری در اندیشه سیاسی عرب » ، «اسلام و سوسیالیسم در مصر» ، «بنیاد فلسفه سیاسی در غرب » ، «جهانی از خود بیگانه » ; و ترجمه های ارزش مندی مانند: «سیاست ارسطو» ، «عقل در تاریخ » ، «خدایگان و بنده » و «فلسفه هگل » او در سال های آخر زندگانی خود، کرسی تدریس را در زمینه اندیشه سیاسی اسلام و مسایل خاورمیانه در دانشگاه آکسفورد بنا به دعوت آن دانشگاه پذیرفت . محصول این تدریس، کتاب «اندیشه سیاسی در اسلام معاصر» است که در سال 1982 از سوی انتشارات مک میلان انگلستان و پس از آن در آمریکا به چاپ رسید .

وی با این اثر ماندگار خود، توانست گام های بلندی را در خصوص اشاعه اندیشه های سیاسی تشیع در جهان معاصر بردارد و به استادان و دانشجویان علاقه مند به مطالعات در زمینه موضوعات اسلامی کمک شایانی کند . گرچه کتاب ها و نظرات او خالی از اشتباهات تاریخی و مستندات اسلامی نیست و در برخی آثار او نکات قابل تاملی وجود دارد; اما در مجموع در کارنامه علمی اش نکته های برجسته و حتی بدیعی وجود دارد که جا دارد در موقع مناسب، مورد بررسی و کاوش قرار گیرد . وی سرانجام در سن پنجاه سالگی در حالی که می توانست خدمات علمی و فرهنگی ارزنده ای انجام دهد، چشم از جهان فرو بست و به دیدار محبوب شتافت . نامش یاد و روحش شاد باد .

انقلاب مشروطه یکی از مهم ترین وقایع تاریخ معاصر کشور ما به حساب می آید . درباره این موضوع کتاب ها و مقاله های فراوانی نوشته شده است . بسیاری از نویسندگان، با دیدگاه و حتی پیش داوری خاصی بدان نگریسته و ریشه ها و پیامدهای متفاوتی را برای آن ذکر کرده اند و تلاش نموده اند تا با به کارگیری شواهد، قراین و مدارکی مدعای خود را اثبات کنند . برخی از آنان کتاب ها و مقاله های نوشته شده درباره مشروطیت را مورد توجه قرار داده و به دسته بندی و نقد و بررسی آنها پرداخته اند . مقاله «در حاشیه برخورد آراء در انقلاب مشروطیت » نوشته دکتر حمید عنایت، یکی از این مقاله ها است که به خوبی از عهده این کار بر آمده است . از پیامدهای مثبت این مقاله این است که به محقق می آموزد که نباید تنها به گفته های یک نویسنده اکتفا نماید و مطالب او را جز مقدمات و مواد تحلیلی خود قرار دهد; بلکه باید با توجه به دیدگاه های مختلف و انگیزه های هر نویسنده، مطالب صحیح را از سقیم تشخیص داده و تلاش کند تا ریشه های فکری این نهضت را به درستی بشناسد .

از نکته های بسیار ارزنده ای که نویسنده این مقاله بدان اشاره کرده، آن است که اکثر تاریخ نویسان انقلاب مشروطیت، به نقش اندیشه خصوصا اندیشه دینی در انقلاب توجه نکرده و آن را مورد تحلیل قرار نداده اند . در حالی که از نظر نویسنده، در تحلیل انقلاب نمی توان اندیشه دینی را از نظر دور داشت; چرا که به اتفاق همه مورخان انقلاب، علمای دین نقش اصلی را در برانگیختن توده های مردم داشته اند . بنابراین عالمان دینی از طریق اشاعه فرهنگ دینی و ترویج اندیشه و ارزش های دینی در جامعه، مهم ترین تاثیر را در شکل گیری این انقلاب داشته اند . وی عدم توجه مورخان مشروطه به نقش اندیشه در انقلاب را نشانه نقص تحلیل آنها دانسته و معتقد است: «این نقیصه، بخش بزرگی از تاریخ انقلاب را در پرده ابهام نگاه داشته است (1) » و علت این بی توجهی یا کم توجهی را در دو امر می داند: الف) تحلیل ریشه های فکری پدیده های تاریخی، و کشف پایه و مایه فکری آنها و فرایند تاثیرگذاری آنها، کار دشواری است و نیاز به وقت و توجه و بررسی جدی دارد .

ب) اغلب نویسندگان ما، همانند مارکسیست ها و بسیاری از جامعه شناسان معاصر، انقلاب را پدیده ای بسیار ساده و بسیطی می دانند که در قالب یک سری وقایع سیاسی و تغییرات اجتماعی و اقتصادی، در ساختارها و نهادها تجلی می یابد . بنابراین از نظر نویسنده، گر چه نباید تاثیر عوامل اقتصادی را در بروز و بلوغ انقلاب مشروطه نادیده انگاشت، اما چنین تصوری نباید موجب شود تا نقش جوهری فکر و اندیشه در این جریان، کم رنگ جلوه داده شود . بدین ترتیب، نویسنده تاثیر عوامل اقتصادی را در شکل گیری و کامیابی انقلاب مشروطه می پذیرد، تحلیل انقلاب تنها بر پایه عوامل اقتصادی را ناصواب می داند و معتقد است که اندیشه و تفکر دینی، نقش اصلی را در انقلاب ایفا می کند . وی این نکته را به کمک شواهد و قرائنی که در ادامه بحث می آورد، اثبات می کند .

نویسنده مقاله، تاریخ نویسان ایرانی را که در زمینه انقلاب مشروطه اظهار نظر نموده اند، به سه گروه عمده تقسیم می نماید:

1 . گروهی، انقلاب را برخواسته از متن جامعه ایرانی و توده مردم دانسته که به وسیله اراده و تلاش آنان پایه ریزی شده است . این گروه نقش رهبران را در انقلاب نادیده نمی گیرند; اما سهم و نقش اصلی را برای توده مردم قایل هستند، به طوری که انقلاب را مرهون رشادت های آنها می دانند . از این رو چنین دیدگاهی را حماسی می نامند . کسروی در کتاب «تاریخ انقلاب مشروطه ایران » این شیوه را دنبال نموده است . وی در این کتاب می نویسد: «چنان که گفتیم، در جنبش مشروطه کار را کسان گمنام و بی شکوه از پیش بردند . ولی چون خواسته می شد جنبش ناانجام بماند، آن مردان غیرت مند را کنار زدند و تا توانستند بدرفتاری نمودند و زندگی را به آنان تلخ گردانیدند» (2) .

2 . دسته دیگری از نویسندگان، نقش نخبگان و رهبران را در انقلاب مشروطه برجسته کرده و بر پایگاه و جایگاه آنان تاکید نمودند . آثار و گفته های سید حسن تقی زاده از نمونه های بارز این دسته به حساب می آید که بیشتر رفتار و کردار علما را مورد نقد و بررسی قرار داده و کم تر به ریشه های اجتماعی و سیاسی انقلاب پرداخته است . چنان که تقی زاده در جریان مشروطیت برای 12 نفر، نقش محوری قایل شده است . وی در این رابطه می گوید: «به عقیده این جانب، مؤثرترین و مهم ترین اشخاصی که در درجه اول در استقرار و اعاده مشروطیت حق بزرگی داشتند 12 نفر را می توان شمرد که در قسمت سیاسی، پنج نفر از علما بودند; یعنی دو مجتهد بزرگ تهران; مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانی و آقای میر سید محمد طباطبایی، و سه عالم بزرگ; آخوند ملا کاظم خراسانی و آقا سید عبدالله مازندانی و حاج حسین، پسر حاج میرزا خلیل تهرانی; و در قسمت مبارزه مسلح و مجاهدت، دو نفر سردار تبریزی; یعنی سردار ملی ستارخان و سالار ملی باقرخان; و سپهسالار اردوی مجاهدین بختیاری; حاج علی قلی خان سردار اسعد بختیاری و سپهسالار اردوی شمالی مجاهدین، مرحوم ولی خان تنکابنی سپهدار; و سه نفر سالاران اردوی گیلان; یعنی عبدالحسین خان معزالسلطان و میرزا علی محمد خان تبریزی و یفرم خان » (3) .

وی اضافه می کند: «غیر از اینها، اشخاص مهم زیادی بوده اند که ذکر اسامی آنها موجب تفصیل می شود .» (4)

هم چنین «تاریخ انقلاب مشروطه » مهدی ملک زاده، از کتاب هایی است که به همین شیوه به بررسی انقلاب مشروطه پرداخته است و بیشترین نقش را برای منورالفکران قایل است . او از آنها به عنوان پاک دامنانی یاد می کند که برای کسب آزادی، مرتکب کوچک ترین انحراف و آلودگی نشده اند . ملک زاده در معرفی آنها از کسانی نام می برد که در باغ میرزا سلیمان میکده در روز دوازدهم ربیع الاول 1322 ق جمع شدند و آن مجمع سری را تشکیل دادند . سپس اسامی این افراد را که حدود 54 نفر می باشند نام می برد که در صدر آنها، ملک المتکلمین یعنی پدر نویسنده قرار دارد (5) . از طرفی در هر جای دیگری از این کتاب وقتی که کاری از نظر نویسنده، مهم و مطلوب به نظر می رسد به ملک المتکلمین نسبت می دهد . ملک زاده، این گروه را بانیان انقلاب مشروطیت می شمارد و در این رابطه می گوید: «اعضای گرامی آن مجمع ملی، در حقیقت هسته انقلاب مشروطیت بود» (6) .

نوشته های فرویدن آدمیت هم از دیدگاه نویسنده، به عملکرد رهبران در انقلاب مشروطه توجه نموده و آنها را مورد نقد و بررسی قرار داده است . نکته قابل توجه ای که در این مقاله بدان اشاره شده، این است که اکثر پژوهش ها و مطالعات این نویسندگان به بررسی و شرح و بسط افکار منورالفکران اختصاص یافته و کمتر به نقش رهبران دینی و افکار آنها در شکل گیری یا استمرار مشروطیت توجه شده است .

نویسنده با نظر خوش بینانه به این موضوع نگریسته و در تحلیل آن می نویسد: «خواه به این دلیل که نویسندگان، فرصت نگرش در مباحث دینی را نداشته اند و خواه به این دلیل که فرهنگ دینی را مؤثر در انقلاب ندانسته اند . (7) » البته فرض سومی هم می توان برای این قضیه در نظر گرفت که به انگیزه و اغراض نادرست بعضی از نویسندگان بر می گردد . آنها خواسته اند بخشی از واقعیات مهم انقلاب مشروطیت را که برخلاف معتقدات یا آرمان های آنهاست، کتمان کنند و انقلاب را به گونه ای که با دیدگاهشان سنخیت دارد تفسیر نموده و به نگارش درآورند .

3 . دسته سوم، کسانی هستند که با کنایه و طنز خواسته اند انقلاب مشروطه را محصول زمینه چینی و تلاش بیگانگان جلوه دهند، به طوری که با ایجاد انقلاب از میوه های آن بهره برداری نمایند . مهم ترین دلیل این عده، پناهنده شدن تعداد زیادی از انقلابی ها به سفارت انگلیس در زمان شکل گیری انقلاب است، و یا نتیجه انقلاب است که فرجام آن به دست کسانی افتاد که مجریان سیاست های آنها در ایران بودند . وی در پاسخ به این دو دلیل چنین می گوید: این که اگر رهبران حقیقی یک انقلاب برای تامین مقاصدی با بیگانگان ارتباط برقرار کنند و در شکل گیری انقلاب، آنان را مشارکت دهند; چنین انقلابی به جهت از دست دادن استقلال خود، مذموم است . ولی این که عده ای از مردم، به جهت عدم دسترسی به رهبران اصلی و بدون آگاهی و رضایت آنها ست به حرکت هایی بزنند که مورد قبول آنها نباشد، نمی تواند دلیلی بر وابستگی انقلاب یا ایجاد آن از سوی بیگانگان به حساب آید . هم چنین اضافه می کند: از فرجام ناگوار انقلاب نمی توان به ماهیت ریشه های انقلاب دسترسی پیدا کرد; چون در این صورت، خلط بین انگیزه و انگیخته پیش می آید که بطلانش آشکار است . سپس نتیجه می گیرد: اگر پژوهش گری بدون تعصبات و پیشداوری ها، فداکاری ها و ایثارگری های مردم شهرهای مختلف ایران و بینش ها و کنش های رهبران آنها را مورد مداقه قرار دهد، در می یابد که انقلاب مشروطه یک حرکت اصیل مردمی بوده که به تبعیت از رهبران دینی به وقوع پیوسته است .

نویسنده محترم، معتقد است موضوعی که هنوز هم به خوبی روشن نشده، سهم یا رابطه اندیشه دینی با آرمان های غیر دینی همانند آزادی خواهی، قانون طلبی و حکومت ملی است که دلیل اساسی آن را منتشر نشدن کلمات و نوشته های علمای دوره مشروطیت می داند . البته نقش روشن فکرانی که دارای فکر ضد دینی و شیعی بوده اند را نیز در این رابطه مؤثر می داند .

به هر تقدیر، محققی که به دنبال شناخت حقیقت باشد، می تواند با مطالعه اوضاع و شرایط بسیاری از کشورهای آن عصر از جمله، هند، ترکیه، مصر و . . . دریابد که علت پیوستن علما و روحانیان ایران در صفوف آزادی خواهان، تنها مرهون ماهیت فکر سیاسی شیعه و نیز بلوغ اجتهادی برخی از علما در استنباط اصول و پایه های حکومت ملی از منابع دینی است . نویسنده برای توضیح این مطلب، نویسندگان عصر مشروطه را در یک تقسیم بندی به دو دسته عمده تقسیم می کند:

1 . گروهی که تحت تاثیر اندیشه های سیاسی نوین غربی قرار داشته اند و طالب حکومت پارلمانی، آزادی مطبوعات، احزاب و دیگر نهادهای دمکراسی بودند . بریدن از میراث فرهنگی کهن جامعه و خصوصا افکار، ارزش ها و باورهای دینی، ویژگی مشترک همه افراد این گروه بوده است . از این رو با عنوان گروه تجددخواه شناخته می شوند . افراد این گروه از اسلوب واحدی پیروی نمی کنند و هدف واحدی هم ندارند، لذا به دسته های متعددی تقسیم می شوند:

1 - 1 . پوزیتویست ها; کسانی هستند که فقط بر داده ها و یافته های علم تجربی تاکید دارند و هر آنچه را که غیرتجربی باشد مانند عقاید و باورهای دینی، بی ارزش می دانند . از نویسندگانی که این شیوه را دنبال نموده اند، می توان آخوندزاده و طالبوف را نام برد . با این تفاوت که آخوندزاده بر اساس بینش مادی محض، خدا را هم انکار می کرد; ولی طالبوف در صدد سازش بین ترقی خواهی و خداشناسی بر آمد .

2 - 1 . دسته دوم، تنها به دنبال حکومت قانون بودند و آن را کلید همه مشکلات اجتماعی، سیاسی و اخلاقی می دانستند . از سردمداران این دسته می توان میرزا ملکم خان، میرزا یوسف خان مستشارالدوله و میرزا حسین خان مشیرالدوله را نام برد . البته بطلان چنین ادعایی نزد نویسنده واضح و آشکار است .

3 - 1 . دسته سوم که دارای تفکر لیبرالیستی بوده اند - که بی ارتباط با دو تفکر قبلی نبوده بلکه از آنها بر می خیزد - معتقدند که تنها، پاسداری حقوق و آزادی فردی است که می تواند افراد جامعه را به فلاح و رستگاری برساند . بنابراین حفظ و دفاع آن را ضروری می دانستند و اعتقاد به پارلمانتاریزم از این شیوه تفکر متولد می شود; یعنی عقیده به سازمان هایی که برخاسته از مردم باشد، تا سخن گو و حافظ منافع آنان باشد . افرادی مانند میرزا حسین خان مشیرالدوله و ملکم خان از طرفداران این نوع طرز تفکر بوده اند .

2 . در مقابل گروه نخست، عالمان دینی و طرفداران میراث فکری - فرهنگی اسلامی و شیعی قرار داشتند که در صدد بودند، در عین پایه گذاری و دفاع از انقلاب مشروطیت بر اساس مبانی دینی، در حفظ عقاید و باورهای مردم تلاش جدی به عمل آورند و به جمع هر دو بپردازند .

نویسنده برای اثبات نقش علما و تاثیر افکار آنها بر مشروطیت می گوید: چگونه اهداف و آرمان های تجددخواهان از قبیل حاکمیت قانون، نظام پارلمانی و برقراری عدالت خانه می توانست توده های مردم را به حرکت در آورد، در حالی که از سویی اکثریت قریب به اتفاق مردم خود را مقلد و پیرو علما و مراجع دینی می دانستند و از سوی دیگر نوشته های متجددان، مملو از واژه ها و اصطلاحات بیگانه یا برگردانیده از زبان های خارجی بوده و برای توده مردم - خصوصا مردم آن عصر - قابل فهم نبوده است; بلکه آنها را برای تفهیم همدیگر به خدمت می گرفتند . نتیجه این که، افکار و بینش متجددان در صورتی می توانست در بین مردم نفوذ کند و آنها را به میدان مبارزه بکشاند که در چارچوب ملاک های دینی علما قرار گیرد و با زبان آنها بیان شود، تا علاوه بر فهم و درک توده مردم، با مبانی اعتقادی آنها نیز هماهنگ شود . البته این فرض در صورتی است که خود علمای آن عصر با هر نوع اندیشه اصلاحی و تازه، در زمینه مسایل سیاسی و اجتماعی مخالف یا ناآشنا باشند و قبول و تسلیم آنها از روی ناچاری باشد . در صورتی که با مراجعه به اسناد و آثار مربوط به آن دوره، نادرستی این مدعا روشن می شود . در این رابطه می توان به کتاب تنبیه الامة و تنزیه الملة مرحوم نایینی اشاره نمود که در رد شبهات و اشکالات وارد بر مشروطیت تالیف شده است . هم چنین استدلال حاج میرزا علی تبریزی (از نمایندگان مجلس) در مخالفت با نظارت علما بر جمیع قوانین مجلس، نمونه دومی است که بیان کننده افکار ترقی خواهانه و اصلاح طلبانه آنهاست که بر اساس چارچوب دینی - نه صرف تبعیت از مکاتب سیاسی غرب - بدان استدلال نموده اند . گرچه اصل استدلال او برای توده مردم قابل فهم نبوده است، اما با قانع شدن و پذیرفتن سایر علما و مراجع و اعلام موافقت آنها، مورد پذیرش توده مردم نیز قرار می گرفت .

به هر تقدیر، نویسنده این مقاله با این نگاه گذرا به آثار نویسندگان عصر مشروطیت، می خواهد نتیجه بگیرد که تجددگرایان از هدف و روش واحدی برخوردار نبودند و جوهره اصلی افکار آنها را اندیشه های غربی تشکیل می داد; در عین حال به جهت داشتن زبان فنی و به کار بردن واژگان نامانوس غربی، در بین توده مردم پایگاهی نداشتند و نمی توانستند آنها را به میدان مبارزه بکشانند . در مقابل، علما و بزرگان دینی با بهره گیری از ابزار اجتهاد، در زمینه مسایل مختلف سیاسی و اجتماعی به استنباط موضوعات جدید پرداخته و با قدرت مرجعیت، دریافت های خویش را به مردم انتقال داده و توانستند شور و اشتیاق لازم را در آنها ایجاد کرده و ایشان را به صحنه مبارزات اجتماعی و انقلاب بکشانند .

پس برای شناخت انقلاب مشروطه، لازم است ریشه های فکری انقلاب را با مراجعه به نوشته ها و اسناد و مدارک باقی مانده از علمای آن عصر، مورد بررسی قرار داده و از این طریق به یک تحلیل جامع و قابل قبول دست یافت .

نتیجه گیری:

الف) از نکات برجسته این مقاله، می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1 . نویسنده در نگاهی فراتر از کتاب ها و مقالاتی که در زمینه مشروطیت به نگارش در آمده اند، تا حدودی به تحلیل، تبیین و دسته بندی نویسندگان این آثار پرداخته و دیدگاه های کلی آنها را در مورد این حادثه تاریخی بیان می دارد و موجب می شود تا خواننده و محقق با توجه و دقت بیشتری به آثار آنها مراجعه کنند .

2 . نویسنده، دسته بندی خود را در مورد نویسندگان حادثه مشروطیت، با استناد به آثار و گفتار آنها انجام داده است و در این رابطه، به مبانی فکری و معرفتی آنها توجه کرده و بر این اساس آنها را در گروههای جزیی تری جای داده است.

3 . نویسنده به طور ضمنی، عوامل مختلفی را در پیدایش انقلاب مؤثر دانسته و با تحلیل تک عاملی انقلاب مخالفت کرده است . وی نقش اصلی را در پیدایش انقلاب مشروطه برای اندیشه و تفکر قایل می باشد و اندیشه - به ویژه اندیشه دینی - را موتور حرکت انقلاب به حساب آورده است .

4 . از آن جا که جامعه ایران، یک جامعه دینی و مردم آن دارای اعتقادات و باورهای شیعی می باشند و از طرفی نویسنده، اساسی ترین عامل پیدایش انقلاب را همین اندیشه دینی می داند، مقاله مورد نظر با این مبنا کاملا سنخیت دارد . زیرا اصل حضور مردم در میدان مبارزه اجتماعی و سیاسی، و رهبریت انقلاب توسط علما و روحانیان دینی را تنها در گرو کار سیاسی شیعه و اندیشه اجتهادی آنها در مخالفت با حکومت های جائر و نامشروع و پی ریزی آن بر اساس چارچوب های مشروع می داند .

ب) بعضی از ایرادهایی که بر این مقاله وارد است عبارتند از:

1 . نویسنده در برخی از ادعاهای خود، مستندات کافی از کتاب ها و آثار نویسندگان مورد نظر خود ارایه نکرده است .

2 . نویسنده این مقاله گرچه از انقلاب تحلیلی اقتصادی ندارد; اما به نوعی رقیق تر نقش عوامل اقتصادی را در زمینه های فکری و فرهنگی برجسته نموده است و در این رابطه می گوید: «اساسا هیچ اندیشه ای به خودی خود، انگیزه تحول اجتماعی نمی شود مگر آن که با زمینه معاشی جامعه ای که از آن اندیشه اثر می پذیرد همسازی و تناسب داشته باشد (8) ».

در حالی که نمی توان این مطلب را به شکل کلی به عنوان یک اصل موضوعی پذیرفت; زیرا در بسیاری از موارد با پذیرفته شدن اندیشه، زمینه مناسب معیشتی به وجود می آید . به ویژه در رابطه با اندیشه های دینی، این موضوع به روشنی قابل رؤیت است . گرچه از جهت روان شناسی، در زمینه های معیشتی و اجتماعی متناسب با آن اندیشه، این تحولات فکری و اجتماعی آسان تر به وقوع می پیوندد .

منابع

1 . خطابه حسن تقی زاده; انتشارات باشگاه مهرگان، 1338 .

2 . عنایت، حمید; یادنامه استاد مطهری; مقاله «در حاشیه برخورد آرا در انقلاب مشروطیت » ; چ 1; تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1363 .

3 . کسروی، احمد; تاریخ مشروطه ایران; امیرکبیر، 2537 .

4 . ملک زاده، مهدی; تاریخ انقلاب مشروطیت ایران; انتشارات علمی، 1373 .

پی نوشت:

1) عنایت، حمید، «در حاشیه برخورد آرا در انقلاب مشروطیت » ، یادنامه استاد مطهری، ص 154 .

2) کسروی، احمد، تاریخ مشروطه ایران، ج اول، ص 5 .

3) خطابه حسن تقی زاده، انتشارات باشگاه مهرگان، 1338 ش، ص 108 - 109 .

4) همان، ص 109 .

5) ملک زاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 1، 2 و 3، ص 239 .

6) همان، ص 238 .

7) عنایت، حمید، مقاله در حاشیه برخورد آرا در انقلاب مشروطیت، یادنامه استاد مطهری، ص 151 .

8) عنایت، حمید، مقاله در حاشیه برخورد آرا در انقلاب مشروطیت، یادنامه استاد مطهری، ص 149 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان