نقد و تحلیل دیدگاه های متصوفه درباره حدیث

غرض اصلی در این تحقیق، علاوه بر آشنا ساختن خوانندگان محترم با مهم ترین عقاید و افکار صوفیان، تبیین ِ میزان دخل و تصرف و اعتماد یا عدم اعتمادی است که صوفیان به احادیث منقول از معصومین(ع) داشته و دارند.

غرض اصلی در این تحقیق، علاوه بر آشنا ساختن خوانندگان محترم با مهم ترین عقاید و افکار صوفیان، تبیین ِ میزان دخل و تصرف و اعتماد یا عدم اعتمادی است که صوفیان به احادیث منقول از معصومین(ع) داشته و دارند.

این پایان نامه از پنج فصل و یک مقدمه و یک نتیجه گیری تشکیل یافته است که چکیده و خلاصه آن به طور اختصار به شرح ذیل است.

فصل اوّل به تعریف صوفی و تصوف، تاریخچه ای از ظهور تصوف، علل پیدایش آن و مهم ترین فرقه های صوفیه پرداخته شده و نیز بزرگان مشایخ آنان و شرح حالِ اجمالی هر یک از آنان معرفی شده است. ضمنا پاره ای از عقاید و گفتار برخی از این مشایخ هم در ضمن ترجمه احوال آنان آمده است.

فصل دوّم به نقد و بررسی احادیثی پرداخته شده که متصوفه نقل کرده و یا به عبارتی جعل نموده اند. در این قسمت حدود سی حدیث در موضوعات مختلف نقد و تحلیل شده و موضوع و مجعول بودن آن ها را در حد توان اثبات کرده ایم.

صوفیه جهت مشروعیت بخشیدن به مبانی فکری و عقیدتی خود و اثبات حقانیت اعتقاداتشان، احادیثی از رسول خدا(ص) و ائمه(ع) مخصوصا علی(ع) نقل کرده اند، مبنی بر این که مکتب تصوف از سوی آن بزرگواران مورد تأیید بوده و حتی مردم را به تصوف تشویق می کرده اند. ولی ما همه این احادیث را تک به تک نقل و تحلیل کرده ایم. و در این جا دو نمونه از آن احادیث را ذکر می کنیم:

نقل کرده اند که رسول خدا(ص) فرموده است: «من اراد اَن یجلس مع اللّه فلیجلس مع اهل التصوف؛(1) هر کس بخواهد با خداوند مجالست داشته باشد باید با متصوفه مجالست و مؤانست کند.»

از علی(ع) نقل نموده اند که فرمود: «التصوف مشتق من الصوف و هو ثلاثة احرف (صاد، واو و فاء) فالصاد: صبرٌ و صدق و صفاء، و الواو: ودّ و وردٌ و وفا، والفاء: فقر و فردٌ و فنا؛(2) تصوف مشتق از «صوف» است و آن سه حرف است که هر حرفی از آن دلیل سه صفت از صفات و فضایل انسانی است، مانند صبر و راستی و صفای دل داشتن و غیره...»

اما ایراداتی که ما به این احادیث و احادیث مشابه وارد ساخته ایم به شرح ذیل است:

اولاً: بنا به تصریح اکثر دانشمندان و علمای اسلامی و حتی بعضی از صوفیه، واژه های صوفی و تصوف از اواخر قرن دوّم هجری مصطلح گشته اند و در زمان رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) این واژه ها اصلاً رایج و مرسوم نبوده است.(3)

ثانیا: عده ای از خود صوفیه، مانند دکتر اسداللّه خاوری نیز که از طرفداران سرسخت سلسله معروف ذهبیه است، جعلی بودن این احادیث را تصدیق نموده اند.(4)

ثالثا: کتاب های «عوالی اللئالی» و «المجلی» تألیف ابن ابی جمهور احسائی که این احادیث را نقل نموده اند اعتبار چندانی ندارندو اشخاص و علمای بزرگی هم چون علامه مجلسی(رض) نویسنده این کتاب ها را به صوفی گری متهم ساخته اند.(5) حتی دکتر خاوری نیز متن این کتاب ها را معتبر نمی داند.(6)

رابعا: اگر این احادیث صحت داشت، در کتاب های معتبر حدیثی فریقین می آمد. وانگهی با وجود این احادیث صحیح معتبر! ائمه هدی(ع) که فرزندان خلف آن دو بزرگوارند و در حکم «کلهم نور واحد» هستند به هیچ وجه بر خلاف دستورهای آنان سخنی بر زبان نمی راندند. در حالی که احادیث قابل توجهی از طرف ائمه(ع) در مذمت صوفیه و تصوف و مخترع آن «ابوهاشم کوفی» وارد شده است که ما در آخر این چکیده به بعضی از آن ها اشاره خواهیم کرد.

خامسا: در بعضی از کتاب های صوفیان سخنانی از مشایخ آنان نقل شده است که شباهت بسیار زیادی به احادیث فوق از ائمه(ع) دارند.(7) این مسئله این احتمال را تقویت می کند که چه بسا احادیث منقول از معصومین(ع) نیز، از بزرگان خود آنان است که بعدا و به تدریج به پیامبر خدا(ص) و علی(ع) نسبت داده شده اند.

سادسا: به نظر بعضی از علما در نقل بعضی از این احادیث نوعی تحریف صورت گرفته است؛ بدین معنا که واژه ها را تغییر داده اند؛ مثلاً واژه «اهل الصفه» را به «اهل التصوف» تبدیل کرده اند.(8) جهت آشنایی بیشتر با دیگر احادیث از این باب و نیز احادیث دیگری که در موضوعات گوناگون جعل و نقل شده است باید به فصل اوّل از پایان نامه مراجعه کرد.

فصل سوم به توجیهات و تأویلات نادرست احادیث توسط متصوفه پرداخته شده است. بدین معنا که صوفیان جهت سرپوش نهادن به اعمال خلاف شرع خود، دست به دامان احادیث متشابه و یا ضعیفی شده اند که اگر چه می توان وجه صحیحی برای آن ها یافت و توضیحی معقول و خردمندانه از آن ها به دست داد، ولی آنان به دنبال دست یافتن به مقاصد خود به تأویلاتی روی آورده اند که نه مورد قبول آیات کلام اللّه مجید می باشد و نه با احادیثی که از ائمه(ع) نقل شده است، قابل تطبیق است؛ بلکه هیچ سنخیتی با اصول مسلم و صحیح اسلامی ندارد.

در این قسمت تقریبا حدود دوازده حدیث نقد و تحلیل شده و مخدوش بودن آن ها مسلّم گشته است. ما جهت اختصار و امتناع از تطویل کلام فقط به یک حدیث اشاره کرده و آن را نقد می کنیم.

از کتاب «فقه الرضا» نقل کرده اند که در وقت تکبیرة الاحرام؛ «تذکّر رسول اللّه (ص) واجعل واحدا من الائمة نصب عینیک؛ رسول خدا(ص) را به یاد آر و یکی از ائمه(ع) را نصب العین خود قرار ده.»

بیشتر صوفیه می گویند غرض از نصب العین قرار دادن یکی از ائمه(ع)، در نظر گرفتن و حاضر ساختن صورت مرشد است در دل، تا از تفرقه و وسوسه شیطان خلاصی یافته شود.(9)

ایرادهایی که ما به این حدیث و تأویل آن وارد کرده ایم به شرح ذیل است:

اولاً: صحّتِ انتساب این کتاب به امام رضا(ع) مخدوش و مورد تردید جدی است. چون عده ای از علما با توجه به قرائن و شواهد به کار رفته در این کتاب، معتقدند که این کتاب نمی تواند از امام(ع) باشد. علاوه بر این در این کتاب به پاره ای از احکام فقهی اشاره شده است که با فقه مذهب تشیع هیچ گونه هم آهنگی ندارد.(10)

ثانیا: علامه مجلسی(رض) درباره این حدیث می فرماید: «لم یذکر ذلک فی خبر آخر» و مصحح بحارالانوار در پاورقی همان صفحه می نویسد: «این جمله از افزوده های ابن ابی العزاقر الشلمغانی است که از اصحاب حلول و اتحاد بوده است».(11)

ثالثا: این حدیث با آن چه در متن «فقه الرضا» آمده است متناقض است، چون در صفحه 102 همان کتاب حدیث چنین روایت شده است: «واقبل علی اللّه بجمیع القلب و بوجهک حتی یقبل اللّه علیک».

رابعا: حاج شیخ حسین نهاوندی غروی می نویسد: شیخ حر عاملی «فقه الرضا» را از کتب مجعوله و موضوعه و در «وسائل الشیعه» ابدا از آن خبری ذکر نکرده است. هم چنین مرحوم صدوق در «عیون» و کلینی در «کافی» دانسته، اسمی از فقه الرضا نبرده اند. و به فرض تسلیم، مراد به آن کلام این است که به برکت ولایت و محبت آن بزرگواران امید قبول شدن نماز داشته باشد!(12)

خامسا: مرحوم میزرای قمی پس از اقامه ادلّه فراوان در نفی و طرد این موضوع می نویسد: هیچ دلیل عقلی و نقلی قائم نشده که چنین کاری (در نظر آوردن صورت مرشد) منشأ استکمال شود بلکه از عقل و نقل هر دو، دلیل بر خلاف آن قائم است.(13)

سادسا: روایات صحیحی در دست است که تصریح دارد به این که نباید در حال نماز و عبادت متوجه غیرخدا بود و اصلاً اگر غیر از این باشد شرک محسوب می شود.(14)

سابعا: با صرف نظر از صحت یا عدم صحت انتساب این کتاب به امام(ع) و نیز با قطع نظر از این که این عبارت از افزوده های متصوفه است یا نه، با کمی دقت و تأمل در مضمون حدیث به روشنی می توان فهمید که غرض از نصب العین قراردادن ائمه(ع) پیروی از اعمال و کردار آن بزرگواران است. و به ما سفارش شده است که علاوه بر شفیع قرار دادن آنان در عبادت، سعی کنیم عبادتمان نیز شبیه عبادت آنان باشد.

فصل چهارم پاره ای از مهم ترین عقاید، افکار، اعمال و بدعت های صوفیه را تبیین کرده است. عقاید و اعمالی که احادیث قابل توجهی از معصومین(ع) در ردِّ آن ها نقل شده ولی از طرف متصوفه نسبت به آن ها بی مهری شده است. به همین علت عنوان فصل چهارم را «ردِّ احادیث صحیحه توسط صوفیه» گذاشته ایم، چرا که نادیده انگاشتن این روایات و اصرار و پافشاری به ادامه بدعت ها و عقاید خلاف دین، در حقیقت نوعی بی توجهی به دستورهای بزرگان دین و ردّ احادیثی تلقی می شود که از آنان منقول است. به طور خیلی فشرده می توان گفت که صوفیه با روی آوردن به پاره ای از عقاید و بدعت های نابه جا و غیرشرعی از قبیل: تناسخ، حلول و اتحاد، اعتقاد به امامت نوعیه، سرّ مگو، صلح کل، ذکر و فکر، اباحه گری، خانقاه سازی، چله نشینی، خرقه پوشی، وجد و سماع، شطح گویی و... به طرد احادیث صحیح مبادرت ورزیده اند که ما جهت اختصار به بیان یکی از آن ها اکتفا می کنیم.

صلح کل

یکی از اعتقادات مهم صوفیان «صلح کل» است بدین معنا که آنان هیچ دین و مذهب و آئینی را غلط نمی شمارند و هیچ کدام را بر دیگری امتیاز نمی دهند در نظر آنان دیانت اسلام با بت پرستی یکی است و کعبه و میخانه و صمد و صنم یکی است و صوفی پخته، هیچ وقت ناظر به این نیست که انسان پیرو چه مذهبی است یا صورت عبادت او چیست؟

آن ها اختلاف مذاهب را اختلاف در رنگ و صورت می شمارند و معتقدند که وابستگی به مذهبی خاص، مانع و حائل در راه وصول به حق است لذا می گویند: صوفی موحد باشد و ابن الوقت و موحّد و لامذهب و قلندر یک معنا است. یا می گویند: صوفی موحد است، موحد غیر محدد است، مذهب در حدّ است و او رو به بی حدی است پس در مذهب نباشد!(15)

به نظر ما اشکالات فراوانی به این نوع نگرش و طرز تفکر وارد است؛ زیرا چنین اعتقادی هم با آیاتی از قرآن مجید مخالفت دارد و هم با بسیاری از احادیث منقول از ائمه(ع) منافات دارد.

اگر هر گونه دین و مذهبی موجه محسوب شود و دیانت اسلام با بت پرستی یکی باشد و لازم نباشد که انسان پای بند دین و مذهب خاصّی باشد و تنها موحّد بودن و وصول به حقیقت کافی باشد، پس تکلیف این همه عبادات و تکالیف شرعی که در دین اسلام مقرّر گشته است و سرباز زدن از آن ها مساوی با داخل شدن در عذاب الهی است چه می شود؟ و یا تکلیف این آیه که می فرماید: «ان الدّین عند اللّه الاسلام»(16) و آیه دیگر که می فرماید: «و من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یُقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین»(17) چه می شود؟ اگر اعتقادات همگان از خداپرست و بت پرست، مشرک و متدین یکی است و هیچ تفاوتی با یک دیگر ندارند و معتقدان هر دین و مذهبی باید محترم شمرده شوند و باید با همه صلح کل باشیم، پس غرض از ارسال رسل و انزال کتب چه بوده است؟ و آیاتی که دستور قتال با مشرکان را داده است، چگونه توجیه می شوند؟ به نظر ما خداوند متعال صلح کل طلبی را در آیات زیادی مردود اعلام کرده و در آیه ای فرموده است: «وقاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کله للّه »(18)

این که گفتیم چنین اعتقادی با احادیثی از معصومین(ع) نیز منافات دارد و گرایش به این نوع تفکر در حقیقت مطرود ساختن این روایات محسوب می شود؛ به دلیل این است که رسول خدا(ص) در حدیثی می فرمایند: «انی اخاف علیکم استخفافا بالدین؛(19) بر شما می ترسم از این که دین (منتخب) الهی را سبک شمرده و خوار بدارید.»

امیرالمؤمنین علی(ع) (در این که راه راست یکی است) می فرمایند: «ما اختلفت دعوتان الاّ کانت احدیهما ضلالة؛(20) آن گاه که دو نفر در برابر هم به تبلیغ پرداختند به طور حتم یکی از آنان گمراه است.»

با این وصف آیا می توان گفت هر کس در هر مذهب و مکتبی که باشد و با هر اعتقادی که زندگی کند در راه راست قدم برمی دارد و از اهل نجات خواهد بود؟

علی(ع) از کسی که سر مویی از حق تخلف کند به تنگ آمده می فرماید: «ولعمری ما علیَّ من قتال من خالف الحق و خابط الغیّ من ادهان و لا ایهان؛(21) به جان خودم سوگند که در جنگیدن با کسی که مخالفت حق کرده و در راه ضلالت و گمراهی قدم نهاده است مسامحه و سستی نمی کنم.»

واقعا ما نمی دانیم صوفیان علی رغم این که خود را از پیروان واقعی آن حضرت می شمارند، چگونه دم از صلح کل بودن می زنند در حالی که آن بزرگوار و فرزندان گرامی اش لحظه ای حاضر به پذیرفتن حکومت ناحق نبودند و با زبان و قلمشان و در صورت امکان با جان هایشان علیه حاکمان گمراه متظاهر به اسلام مبارزه می کردند.

به هر حال بنا به اعتقاد صوفیان امام حسین(ع) نباید با جرثومه فساد که ظاهرا خلیفه مسلمین هم بود به مخالفت برمی خاست؛ چرا که اسلام، صلح کل است و عقیده هر گمراهی را محترم می شمارد! البته چنین اعتقادی از کسانی که لعن یزید و ابلیس را جایز نمی دانند(22) دور از انتظار نیست.

فصل پنجم نگاهی اجمالی به دیدگاه های ائمه معصومین(ع) و احادیث منقول از آن بزرگواران درباره تصوف و صوفیان دارد که جهت اختصار و حسن ختام این چکیده را به دو کلام از سخنان آنان مزیّن می کنیم:

1. از بزنطی نقل کرده اند که گفت: شخصی از اصحاب ما به امام صادق(ع) عرض کرد: در این زمان قومی پدید آمده اند که به آن ها «صوفیه» گفته می شود، نظر شما درباره آنان چیست؟ امام(ع) فرمود:

«آنان دشمنان ما هستند. پس هر کس به آن ها تمایل پیدا کند از ایشان بوده و با آن ها محشور می شود. به زودی کسانی پیدا می شوند که ادعای محبّت و دوستی ما می کنند ولی تمایل به آن ها کرده و خود را شبیه آنان می کنند و لقب آن ها را بر خود می گذارند و گفتار (نادرست) آنان را تأویل می کنند (تا با دین هماهنگ سازند). آگاه باشید که هر کس به آن ها تمایل پیدا کند از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس آن ها را انکار کرده و ردّشان کند، مانند کسی است که در کنار رسول خدا(ص) با کفار جهاد کرده باشد.(23)»

2. امام رضا(ع) فرمودند: «لا یقول بالتصوف احدٌ الاّ لخدعةٍ او ضلالةٍ او حماقة؛(24) کسی قائل به تصوف نمی شود مگر برای فریب دادن (مردم) یا از جهت ضلالت و گمراهی یا از روی حماقت و نادانی.»

 


1 . گنابادی، رساله رفع شبهات، ص 60؛ طرائق الحقائق، ج 1، ص 194.

2 . ابن ابی جمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج 4، ص 105.

3 . ابن جوزی، تلبیس ابلیس، ص 199؛ الرسالة القشیریه، ص 34؛ دکتر غنی، تاریخ تصوف در اسلام، ج 1، ص 24.

4 . دکتر خاوری، ذهبیه، ج 1، ص 43.

5 . بحارالانوار، ج 1، مقدمه دوّم، ص 150.

6 . خاوری، همان، ج 1، ص 43؛ مکارم شیرازی، جلوه حق، ص 79.

7 . ابونعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء، ج 10، ص 385.

8 . محلاتی، کشف التهمه، ص 61.

9 . طرائق الحقائق، ج 1، ص 431؛ گنابادی، مجمع السعادات، ص 121 و 122.

10 . رک: الفقه المنسوب، مقدمه، ص 34 به بعد.

11 . بحارالانوار، ج 84، ص 217.

12 . تنبیه الغافلین، ص 30.

13 . جامع الشتات (چاپ سنگی) ص 804.

14 . رک: بحارالانوار، ج 4، ص 166.

15 . رک: تاریخ تصوّف در اسلام، ص 429 427 و نیز صالحیه، حقیقة، ص 306 و 311.

16 . سوره آل عمران، آیه 19.

17 . همان، آیه 85.

18 . سوره انفال، آیه 39.

19 . بحارالانوار، ج 69، ص 227 و ج 22، ص 452.

20 . نهج البلاغه، حکمت 174.

21 . همان، خطبه 24.

22 . رک: غزالی، احیاء علوم الدین، ج 3، ص 1573؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 107.

23 . مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعة، ص 562؛ سفینة البحار، ج 5، ص 197.

24 . سفینة البحار، ج 5، ص 200؛ اثنی عشریه، ص 30؛ حدیقة الشیعه، ص 605.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان