ماهان شبکه ایرانیان

گوهر اخلاص / شرح کلمات گهربار مولی علی علیه السلام

«حُسْنُ الظّنِّ راحَةُ القَلْبِ و سَلامَةُ الدّینِ؛ نیکوی گمان، آسایش دل و سلامتی دین است.»

حُسن ظن

«حُسْنُ الظّنِّ راحَةُ القَلْبِ و سَلامَةُ الدّینِ؛ نیکوی گمان، آسایش دل و سلامتی دین است.»

«بودن آسایش دل» به اعتبار این است که کسی بدگمان باشد به مردم، همیشه از ایشان در خوف و ترس باشد و او را آرام دل نباشد، به خلاف کسی که گمان نیکو داشته باشد به ایشان که او را اندیشه و تشویشی نباشد از ایشان و دل او در راحت باشد. «بودن آن سبب سلامتی دین» ظاهرست؛ چه بدگمانی به مردم شرعا مذموم است و ضرر به دین دارد، پس نیکویی گمان به ایشان باعث سلامتی از آن ضرر است. و دیگر آن که کسی که به مردم بدگمان باشد، نمی شود که از او بدی چند، صادر نشود نسبت به ایشان که ضرر به دین او داشته باشد؛ پس هرگاه بدگمان نباشد سالم ماند از آن ها بلکه با همه به نیکویی سلوک کند و این باعث کمال دین او گردد.

 

نیکویی حلم

«حُسْنُ الحِلْم دَلیلُ وُفُورِ العِلْمِ؛ نیکویی حلم دلیل بسیاری دانش است.»

زیرا که تا دانش کسی کامل نباشد و حُسن حلم و بردباری را چنان که هست نداند غلبه بر خشم های قوی نتواند کرد و به جز تلافی و انتقام چاره آن ها را نداند.

از بهترین خوبی ها

«حُسْنُ الظَّنِّ مِنْ أحْسَنِ الشِّیَمِ و أفْضَلِ الْقِسَم؛ نیکویی گمان از بهترین خوبی هاست، و افزون ترین قسمت ها و بهره هاست.»

مراد نیکویی گمان به خدا و لطف و مرحمت اوست که آن از بهترین خوی هاست؛ چنان که از احادیث بسیار مستفاد می شود و ممکن است که شامل نیکویی گمان به خلق نیز باشد؛ چه آن نیز خصلت نیکوست.

 

نیکویِ برادری

«حُسْنُ الْإخاءِ یُجْزِلُ الْاَجْرَ و یُجْمِلُ الثَّناءَ؛ نیکویی برادری، اجر را عظیم می گرداند و ستایش را نیکو می گرداند».

مراد نیکویی برادری مؤمنان است با یکدیگر و رعایت شرایط و لوازم آن کردن از تعظیم و تکریم یکدیگر و سعی در حوایج یکدیگر و احسان به یکدیگر.

 

نیکوییِ گمان

«حُسْنُ ظَنِّ العَْبْدِ باللّه ِ سُبْحانَهُ عَلی قَدْرِ رَجائِهِ لَهُ؛ نیکویی گمان بنده به خدای سبحانه بر اندازه امید اوست به خدا.»

پس هر چند کسی به فضل و رحمت او امید زیاد داشته باشد، نیکویی گمان او به خدا بیشتر باشد و هر چند کسی از رحمت او نومیدتر باشد، به او بدگمان تر باشد.

 

حُسن تدبیر

«حُسْنُ التَّدْبیرِ یُنْمی قَلیلَ الْمالِ، وَ سُوءُ التَّدْبیرِ یُفْنی کَثیرَهُ؛ نیکویی تدبیر، اندک مال را افزایش می فرماید و بدی تدبیر بسیار آن را نیست می کند.»

«تدبیر در کاری» فکر کردن در آن است و اندیشه عاقبت آن نمودن و ظاهر است که تدبیر نیکو در طریق معاش باعث افزایش اندکی از مال می شود و تدبیر بد، مال بسیار را در اندک وقتی نیست و فانی می گرداند.

عمل خالص

«حُسْنُ الظَّنِّ أنْ تُخْلِصَ الْعَمَلَ، وَ تَرْجُوَ من اللّه ِ أنْ یَعْفُوَ عن الزَّلَلِ؛ نیکویی گمان این است که عمل را خالص گردانی، از خدا امید داشته باشی اینکه در گذرد از لغزش ها.»

مراد این است که نیکویی گمان به خدا این نیست که کسی عمل نکند یا این که مُصرّ بر گناه باشد و همین اعتماد بر نیکویی گمان به او کند، بلکه این است که کسی عمل را از برای او خالص کند و از برای محض رضا و خشنودی او بکند و از خدا امید این داشته باشد که لغزش هایی که گاهی از او صادر شده باشد عفو کند.

 

شکفته رویی

«حُسْنُ البِشْرِ اوَّلُ العَطاءِ و أسْهَلُ السَّخاءِ؛ شکفته رویی اوّل عطاست و آسان ترین سخاوت.»

یعنی هرگاه کسی به سائل و مانند آن شکفته رویی کند، آن اول عطایی است که به او بکند و به منزله این است که چیزی به او ببخشد، و این آسان تر سخاوتی است؛ زیرا که همه وقت و از برای همه کس میسّر است و خرجی ندارد.

 

خوش برخوردی

«حُسْنُ الْمَلْقا اَحَدُ النَّجْحَیْن؛ نیکویی برخوردن یکی از دو پیروزی است.»

یعنی چنان که برآوردن حاجت کسی که حاجتی داشته باشد پیروزی است از برای او به مطلب؛ هم چنان نیکو برخوردن با او و شکفتگی و مهربانی کردن یک پیروزی است از برای او؛ به اعتبار فرح و سروری که او را سبب آن حاصل می شود.

 

به مهربانی جواب گفتن

«حُسْنُ السَّراحِ اَحَدُ الرّاحَتَیْنِ؛ نیکویی رها کردن یکی از دو آسایش است.»

یعنی چنان که مطلب کسی را برآوردن از برای او راحتی است، هم چنان او را به مهربانی و همواری جواب گفتن و نومید از خود کردن راحتی است از برای او که از زحمت و تعب سعی و انتظار فارغ می شود، پس باید کسی را که برآوردن حاجت او میسر نباشد که این را خود ترک نکند و مانند بعضی مردم دنیا نباشد که اراده برآوردن مطلب کسی ندارند و وعده می کنند و مدّت ها او را در تعب و زحمت سعی و تردّد و تملّق و انتظار دارند.

 

حُسن خلق

«حُسْنُ الخُلْقِ یُورِثُ الْمَحَبَّةَ و یُؤْکِّدُ الْمَوَدَّةَ؛ نیکویی خوی، محبت را از پی آورد و مودّت را محکم گرداند.»

«محبت و مودّت» هر دو به معنی دوستی است و مراد این است که سبب این می شود که کسی با او دوستی نداشته باشد دوست گردد و کسی که با او دوست باشد دوستی او محکم تر گردد.

 

از فرصت های شیطان

«حُبُّ الْاِطْراءِ و الْمَدْحِ مِنْ اَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطانِ؛ دوستی اطراء و مدح از محکم ترین فرصت های شیطان است.»

«اطراء» به معنی مبالغه در مدح است و ذکر «مدح» بعد از آن از برای تأکیدی است یا تعمیم بعد از تخصیص. و «بودن دوستی آن محکم ترین فرصت های شیطان از برای شکار کردن آدمی و گمراه نمودن آن» به اعتبار این است که باعث عجب و خودبینی می شود که بدترین صفات ذمیمه است، و هم چنین سبب این می شود که اعمال او خالص نباشد و آمیخته به ریا گردد یعنی منظور باشد در آن ها این که مردم مطلع شوند بر آن ها تا سبب مدح و ستایش ایشان گردد، و هم چنین سبب این می گردد که اگر مدح او کنند به صفاتی که در او نباشد چنان که شایع در مدح است خصوصا هرگاه مبالغه در آن بشود شاد شود به آن و مسرور گردد و این نیز مذموم است بلکه منع و زجر آن از جمله افراد نهی از منکر و واجب باشد.

از آن چه مذکور شد ظاهر می شود که آیه کریمه «لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما اَتَوْا و... ؛ گمان مکن آنان را که شادمان می شوند به آنچه کرده اند و دوست می دارند این را که ستایش کرده شوند به آنچه نکرده اند، پس گمان مکن ایشان را در محلّ رستگاری از عذاب و از برای ایشان عذابی دردناک است». هر چند در خصوص یهود یا منافقین وارد شده باشد که شاد می شدند به آن چه می کردند از تدلیس (عوام فریبی) و کتمان حقّ، و دوست می داشتند که ستایش کرده شوند به آن چه نکرده بودند از وفا به میثاق و اظهار حقّ و اخبار صدق بر عموم نیز محمول می تواند شد.

 

شیرینی ایمنی

«حَلاوَةُ الأمْنِ تُنکِّدُها مرارةُ الخَوْفِ وَ الْحَذَرِ؛ تلخی ترس و حذر کردن، شیرینی ایمنی را سخت و دشوار می سازد.»

یعنی هرگاه کسی بالفعل ایمنی داشته باشد، امّا از بلایی بعد از آن ترس داشته باشد و از آن حذر کند، تلخی آن ترس و حذر شیرینی آن ایمنی را سخت و دشوار سازد و مراد این است که رفاهیّت و ایمنی اگر در دنیا باشد چنین است و شیرینی آن آمیخته به تلخی خوف و حذر از آخرت باشد؛ پس حریص بر لذّت های آن نباید بود و سعی از برای رفاهیّت و ایمنی در آخرت باید کرد که به هیچ وجه آمیخته به تلخی و کدورتی نباشد.

 

وفا

«حَسَبُ الْخَلائِقِ الوَفاءُ؛ حسب مردم وفاست.»

«حسب» چیزی را گویند که به آن مفاخرت توان کرد و مراد این است که چیزی که مردم به آن مفاخرت توانند کرد یعنی هر که از ایشان آن را داشته باشد به آن مفاخرت تواند کرد وفاداری است یعنی وفا نمودن به عهدها و پیمان ها و وعدها و شرایط دوستی و برادری.

 

جمالِ آدمی

«حَسَبُ المَرْءِ عِلْمُهُ، وَ جَمالُهُ عَقْلُهُ؛ حسب مرد علم اوست و جمال او عقل اوست.»

مراد به آن نیکویی و زیبایی به اعتبار خوی ها و خصلت هاست، یا به اعتبار سایر صفات کمال غیر علم، یا به اعتبار صباحت (زیبایی) او؛ که آن نشان خوبی عنایت خدا به صاحب آن است.

 

حسب اَدب و نسب

«حَسَبُ الْاَدَبِ اَشْرَفُ مِنْ حَسَبِ النَّسَبِ؛ حسب ادب بلندتر است از حسب نسب.»

یعنی شرافت و بلندی مرتبه که به سبب دانستن آداب و رعایت آن ها حاصل می شود و به آن مفاخرت توان کرد بلندتر است از شرفی که به اعتبار بلندی نسب حاصل شود و به آن مفاخرت توان نمود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان