ماهان شبکه ایرانیان

آغاز مهارت آموزی در کودکان

پس از آنکه عضلات بزرگ بدن رشد و تکامل یافتند و در نتیجه، کودک به گرفتن اشیاء، نشستن، ایستادن و راه رفتن قادر شد نوبت به عضلات ظریف و کوچک بدن می رسد

آغاز مهارت آموزی در کودکان

پس از آنکه عضلات بزرگ بدن رشد و تکامل یافتند و در نتیجه، کودک به گرفتن اشیاء، نشستن، ایستادن و راه رفتن قادر شد نوبت به عضلات ظریف و کوچک بدن می رسد. همکاری این عضلات کوچک موجب فرا گرفتن مهارتها می شود. کودک مهارتها را صرفاً از راه رشد و تکامل و با گذشت زمان کسب نمی کند بلکه باید آنها را بیاموزد. ولی این مطالب که چه وقت کودک می تواند مهارت بخصوصی را بیاموزد همان اندازه مهم است که چگونگی فرا گرفتن آن دارای اهمیت است.
از بررسی هایی که بعمل آمده اند روشن می شود که تمرین در یادگیری مهارتها بیشتر اهمیت دارد به شرط اینکه در زمان مناسب و مقتضی آغاز شود. به عبارت دیگر، کودک باید برای فرا گرفتن مهارت مورد نظر آمادگی پیدا کرده باشد.

اهمیت تمرین

همانطور که گفته شد منظور از مهارت، عملی است که شخص به خوبی فرا گرفته است. تمرین در فرا گرفتن مهارت بسیار اساسی و مهم است. برای آنکه تمرین به صورت مطلوب انجام گیرد و نتیجه صحیح از آن به دست آید باید آن را هدایت کرد. درست است که کودک می تواند مستقلاً کاری را شروع کند و رفته رفته نقص های آن را برطرف کند و از این راه مهارتی را فرا گیرد ولی این روش نه تنها از لحاظ صرف وقت و انرژی بلکه از نظر نتیجه پایانی نیز ناکافی است. ما از این راه که شیوه های مطلوب را به کودکان خاطر نشان سازیم و با ارائه سرمشق های مطلوب می توانیم نتایج بهتری از تمرین بدست آوریم. از طرف دیگر، تمرین هدایت شده و نتیجه رضایت بخش و مطلوب آن، بیشتر موجب تشویق و ترغیب کودک می شود و او را برمی انگیزد که آن قدر، یک فعالیت را تکرار کند که در آن، مهارت کامل یابد. در فرا گرفتن مهارت ابتدا حرکات نامربوط و بیهوده زیاد به چشم می خورند لکن رفته رفته کودک آن قدر مهارت می یابد که حرکاتش زیبا و موزون می شوند. اجزای فعالیت دیگر آن طور جدا از یکدیگر و به صورت قطعات مجزا نیستند بلکه به شکل واحدی مرتبط و به هم پیوسته در می آیند.

اهمیت تشویق

کودک برای فرا گرفتن مهارتها نه تنها به موقعیت و فرصت مناسب نیازمند است بلکه به تشویق نیز احتیاج دارد. باید وسایل مناسب در اختیارش گذاشت و به او نشان داد که آنها را چگونه بکار برد و در روشن ساختن نکات مهم به او کمک کرد تا از تمرین خود رضایت خاطر احساس کند. در کودکان خردسال مراعات نکات مذکور بیشتر حائز اهمیت است زیرا ایشان به زودی خسته می شوند. کودک هنگامی که فعالیتی را به خوبی فرا گرفت می کوشد تغییر شکلی در آن بدهد و از این راه تازگی آن را حفظ کند. این موضوع نشان می دهد که کودک می تواند نیروی خود را برای فرا گرفتن فعالیت مفیدتری بکار برد به شرط آنکه فرصت و وسایل لازم در اختیارش قرار گیرند.

تفاوتهای جنسی

اگر پسران و دختران در دوران کودکی تحت تعلیمات یکسان قرار گیرند در نوع مهارتها و قدرت فرا گرفتن آنها کمتر تفاوت بینشان دیده می شود. ولی عوامل اجتماعی و فرهنگی به تدریج پسران و دختران را به جانب مهارتهای گوناگون سوق می دهند. مثلاً هنگام بازی پسران بیشتر تشویق می شوند که خود را با بازیهایی که به زورمندی احتیاج دارند و روی هم رفته عضلات بزرگ بدن را بکار می اندازند مشغول کند در حالی که دختران غالباً به بازیهایی می پردازند که عضلات کودک را تقویت می کنند از قبیل عروسک بازی و خیاطی. و به این سبب است که دختران عموماً در مهارتهایی که مستلزم دقت است از پسران جلوترند در صورتی که پسران در فعالیت هایی که نیاز به سرعت و قدرت در آنها بیشتر از دقت است مهارت زیادتر از خود نشان می دهند. تفاوت بین دو جنس از نظر مهارتها بخصوص در دوران نوجوانی هویدا می شود.

انواع مهارتها

در مجموعه ی مهارتهای که کودکان پس از فعالیت های عضلانی اساسی فرا می گیرند تفاوت وجود دارد. اینکه کودک چه مهارتهایی را می آموزد بسته به محیط و فرصتی است که او در اختیار دارد. مثلاً کودکان مناطق کوهستانی و روستایی بیشتر از کودکان شهرنشین به راه و کوه پیمایی خو می گیرند.

حد متوسط مهارتهای دست

آزمونهای هوش و رشد و تکامل حرکتی نشان داده اند که چه مهارتهای دستی را از کودکان سالم در سن های مختلف می توان انتظار داشت. در دوازده ماهگی کودک سالم و متوسط می تواند مدادی را در دست بگیرد، و یا کلاه کاغذی را از سر خود بردارد. در دو سالگی می تواند جعبه ای را باز کند، کتابی را ورق بزند و میخی را در صابون و یا اشیای نرم دیگر فرو کند. در سه سالگی می تواند بسیاری از نیازمندیهای بدنی خود را مرتفع سازد. لباس خود را درآورد، غذا بخورد، دست و روی خود را بشوید. در پنج سالگی کودک باید بتواند یک سه گوشه رسم کند، اشکال مختلفی را به کمک قیچی در کاغذ ببرد. اسباب بازیهای خود را با نظم و ترتیب در جعبه ای جای دهد. دست و روی خود را بشوید بدون آنکه لباسهای خود را خیس کند. کودک شش ساله می تواند از چوب، میز، گاری و قایق بسازد و در کارهای ساده خانه از جمله نقل وسایل کمک کند.
کودک پس از شش سالگی مهارتهای دستی را به آسانی و به سرعت می تواند فرا بگیرد به شرط آنکه فرصت و راهنمایی کافی برای بکار بردن روش های مؤثر در اختیار داشته باشد. کودک در دوازده سالگی تقریباً تسلط کامل بر عضلات بازوان، شانه و مچ پیدا می کند رشد و نمو عضلات کوچک به کندی انجام می گیرد.

رشد و تکامل مهارتها

درباره ی چگونگی رشد و تکامل مهارتهای گوناگون مطالعاتی بعمل آمده اند. از این مطالعات چنین برمی آید که همه کودکان در تسلط بر این مهارتها مراحل مشابهی را می گذرانند. مهارتهایی که بیشتر مورد مطالعه قرار گرفته اند از این قرارند:

غذا خوردن

کودک خردسال در پایان نخستین سال زندگی خود به استقلال در غذا خوردن متمایل می شود. در هشت ماهگی کودک می تواند، پس از آنکه بطری را در دهانش گذاشتند، آن را نگاهدارد. بعد از یک ماه می تواند بطری را به تنهایی به دهان ببرد و بیرون بیاورد. در یک سالگی علاقه مند می شود غذایش را بدون کمک مادر با قاشق بخورد اما هنگام نزدیک کردن قاشق به دهان تقریباً تمام غذای درون آن را می ریزد.
در دومین سال، اگرچه کودک در بکار بردن قاشق مهارت بیشتری پیدا می کند، بیشتر علاقه مند است که با دست غذا بخورد. در سه و چهار سالگی رفته رفته در استفاده از قاشق کاملاً ماهر می شود و نیز می تواند کم کم قطعات بزرگ غذا را به کمک کارد ببرد، اما تا پنج سالگی بر این کار تسلط پیدا نمی کند.
در تمام دورانی که کودک باید در تنها غذا خوردن مهارت یابد باید توجه او بر روی دست هایش متمرکز شود. این ترتیب غذا خوردن چون مستلزم توجه و دقت خاصی است کودک را خسته می کند و او در غذا خوردن طفره می رود و وقت تلف می کند. طفره رفتن در سه، چهار سالگی به حداکثرش می رسد. اما با رشد و تکامل مهارتها از میزان توجه لازم کاسته می شود در 10 سالگی انتظار داریم کودک تقریباً بدون اشکال بتواند غذا بخورد و ندرتاً به کمک دیگران نیازمند باشد.

لباس پوشیدن

کودک پیش از آنکه بتواند به تنهایی لباس بپوشد می تواند لباسش را در آورد. مثلاً در آوردن جوراب و کفش برای کودکان به مراتب از پوشیدن آن آسانتر است. سریع ترین دوران پیشرفت در لباس پوشیدن از 11 تا3سالگی است. به سبب نرمش بیشتر در مچ و هماهنگی عضلانی غالباً زودتر و بهتر از پسران می توانند لباس بپوشند. در پنج سالگی کودک باید کاملاً قادر باشد، به استثنای بستن بند کفش، تمام فعالیت های دیگر مربوط به لباس پوشیدن را شخصاً انجام دهد.

نوشتن

از مطالعاتی که درباره نوشتن بعمل آمده روشن شده است که رشد و تکامل این مهارت از شیوه خاصی تبعیت می کند و در هر سن قابلیت و مهارت کودک به پایه و مرحله ای می رسد. کودک خردسال تا یک سالگی کاغذ و یا اشیای دیگر را با مداد خط خطی می کند. در هیجده ماهگی می کوشد خط های نامنظمی بکشد. در سه سالگی شکل هایی می کشد که کمی به حروف شباهت دارند. اما معمولاً پیش از شش سالگی بدن از نظر زیست شناسی برای نوشتن آمادگی کامل ندارد. تا این هنگام اعصاب و عضلات انگشتان دست و مچ و بازو آن قدر تکامل نیافته اند که بتوان هماهنگی لازم میان آنها برقرار کرد. البته در این مهارت نیز نباید تفاوتهای فردی را نادیده گرفت یعنی ممکن است بعضی از کودکان زودتر از این سن بتوانند بنویسند.

پرتاب کردن و گرفتن توپ

پرتاب کردن و گرفتن توپ مستلزم حرکات موزون و هماهنگ میان تمام اعضای بدن است. اگرچه بعضی از کودکان در دو سالگی می کوشند که توپ را روی زمین بلغطانند و یا حتی پرتاب کنند اما هیچ یک از آنها این فعالیت را به خوبی انجام نمی دهند. حتی در چهار سالگی نیز عده کمی از کودکان می توانند توپ را به خوبی پرتاب کنند و بگیرند. اندازه توپ در نحوه پرتاب و مسافت تأثیر می کند. در آغاز هر دو دست بکار می روند و تمام بدن حرکت می کند. اما رفته رفته حرکات محدود می شوند و توپ به وسیله یک دست پرتاب می شود. گرفتن توپ نیز دشوار است. در چهار سالگی برخی از کودکان می توانند توپ را بگیرند و در شش سالگی دو سوم آنان این کار را با مهارت انجام می دهند. معمولاً مهارت دختران در گرفتن توپ از پسران بیشتر است. نحوه گرفتن دارای مراحل مشخصی است. ابتدا کودک برای گرفتن توپ تمام بدنش را حرکت می دهد، پس از آن فقط بازوان او حرکت می کنند و سرانجام می تواند با حرکت مختصر دست ها، توپ را در کف دست های خود با اطمینان بگیرد.

مهارتهایی که پس از راه افتادن در کودک رشد و تکامل می یابند

از هیجده ماهگی تا شش سالگی تکامل عضلانی پاها عبارت از مهارت بیشتر در راه رفتن و کسب مهارتهایی است که به دنبال دارد. دو، پرش و بالا رفتن به زودی به دنبال راه رفتن ظاهر می شوند. پیش از آنکه کودک به دو سالگی برسد می تواند به جلو و عقب راه برود و با کمک بزرگتران از پله بالا و پایین برود و یا روی یک پای خود بایستد. در سه سالگی می تواند به تنهایی از پله بالا و پایین برود و یا روی یک پای خود بایستد. کودک در چهار سالگی می تواند از بلندی 30 سانتیمتر بپرد. از پنج تا شش سالگی کودک طناب بازی را فرا می گیرد.

الگوهای دیگر رشد و تکامل حرکتی

همان طور که در مورد مهارتهای دست گفته شد درباره ی مهارتهای پا نیز مطالعاتی به عمل آمده اند. این مطالعات نشان می دهند که مهمترین این مهارتها عبارتند از:

1.دو

در آغاز دو عبارت از راه رفتن سریع و با قدم های نامنظم و متزلزل در تمام بدن است که به افتادن کودک منجر می شود. در پنج یا شش سالگی او می تواند بدون زمین افتادن مدتی بدود و ضمناً بازی هم بکند. در آغاز کودک برای آن نمی دود که سریعتر به محلی برسد بلکه از خود فعالیت لذت می برد. پس از آنکه در دو مهارت یافت از این قدرت خود در مواقعی که به سرعت احتیاج است، استفاده می کند.

2.پرش

پرش کودک دو ساله عبارت از این است که خود را از محلی که ایستاده است به پایین بیندازد در حالی که دو پای خود را همزمان بلند می کند و همزمان نیز به زمین می گذارد. بدن او در این موقع به طرف جلو خم نشده است و در نتیجه نقش بر زمین می شود و در برخاستن با دشواری روبرو می شود. در چهار سالگی کودک می تواند به خوبی بپرد. در این هنگام وی بدن خود را به طرف جلو خم می کند و با حالت ایستادگی به زمین می آید. پرش از مانع برای کودکان چهار ساله نیز دشوار است.

3.بالا رفتن

بالا رفتن از پله در آغاز به کمک دست و در واقع چهار دست و پا انجام می شود. کودک خردسال پیش از آنکه بتواند به تنهایی راه برود به طرق نامبرده از پله بالا می رود. کودک خردسال هنگام پایین رفتن از پله از عقب حرکت می کند. پس از آنکه توانست تنها راه برود با حالت ایستاده و به کمک نرده و یا شخص از پله بالا و پایین می رود. همیشه برای بالا رفتن یکی از پاها به طرف جلو برداشته می شود. برای پایین رفتن نیز کودک همین طور حرکت می کند. رفته رفته در نتیجه تمرین از تکیه دادن به نرده صرفنظر می کند و پاها را یکی پس از دیگری به جلو می گذارد. چنانچه کودک فرصت کافی برای بالا و پایین رفتن از پله داشته باشد در چهار سالگی به این مرحله می رسد. دختران معمولاً در کسب این مهارت از پسران کندترند.

4.شنا

اینکه کودک چه وقت شنا می آموزد به فرصت و موقعیتی بستگی دارد که برای تمرین در اختیارش بگذارند. عده کمی از کودکان پیش از چهار سالگی این مهارت را فرا می گیرند در حالی که تعداد زیادی از کودکان تا مدتها بعد در این مهارت تسلط نمی یابند. از آنجا که شنا مستلزم هماهنگی کامل اعضای بدن است کودک باید بیشتر از مهارتهای دیگر دوران کودکی برای فرا گرفتن آن تمرین کند.

چپ دستی و راست دستی

اینکه آیا فرد طبیعتاً چپ دست و یا راست دست است و یا اینکه در نتیجه تعلیمات و عوامل اجتماعی یکی از این دو حالت را اختیار می کند مسئله ای است که سالهای متمادی مورد بحث و گفتگو قرار گرفته است. عقیده متعارف این است که راست یا چپ دستی موروثی است و چنانچه بخواهند با زور آن را تغییر دهند به اختلالات عصبی خصوصاً نقص گویایی منجر می شود. و نیز توضیحات و توجیهات فراوانی برای اینکه افراد دست راست را مقدم می دارند بیان شده است از جمله اینکه سمت چپ مغز قوی تر از قسمت دیگر است و همین امر موجب تقدم دست راست می شود. اما تحقیقاتی که تاکنون بعمل آمده اند این نظریه را که راست و یا چپ دستی به وراثت بستگی دارد تأیید نمی کنند. یکی از روان شناسان در این خصوص می گوید: «تقدم یکی از دست ها را بر دیگری از آن جهت نتیجه توارث دانسته اند که تاکنون نتوانسته اند طور دیگری آن را توجیه کنند».
در برابر این نظریه که چپ یا راست دستی نتیجه ی وراثت است این نظریه وجود دارد که یادگیری و عوامل اجتماعی مسبب آن است و نیز گفته می شود که چپ یا راست دستی فطری وجود ندارد. مطالعات دقیق نشان می دهند که خو گرفتن به چپ و یا راست دستی تابع قوانین یادگیری است و مانند سایر عادات و رفتارها نتیجه تمرین و تکرار است. علاوه بر این، تجربه نشان داده است که کودکان و بزرگسالان می توانند مهارتهای تازه ای با یکی از دو دست فرا گیرند بدون آنکه توجهی به دستی که بیشتر بکار می رود بکنند و این موضوع به هیچ وجه موجب اختلالات عاطفی نخواهد شد.
یکی از روان شناسان که درباره ی این موضوع تحقیقات جالب توجهی کرده است می نویسد:
«آن کارهایی که کودک در انجام دادن شان بسیار تحت تأثیر والدین و معلمان قرار دارد عموماً به وسیله دست راست انجام می گیرند. از جمله این کارها می توان غذا خوردن، نوشتن و تا درجه ای پرتاب کردن توپ را نام برد. خردسالان معمولاً در کارهایی که به آنها تعمیم داده شده است دست راست و در کارهایی که خود آنها انجام می دهند یکی از دو دست را بکار می برند. کودکانی که از ابتدا با دست راست غذا می خورند معمولاً راست دست می شوند». همین روان شناس در جای دیگر می گوید که راست و چپ دستی را نباید به اتفاق و پیش آمد واگذار کرد بلکه باید آن را به کودکان آموخت. چه این موضوع در موقعیت تحصیلی و حرفه ای افراد تأثیر قابل توجهی دارد.

شیوع و عمومیت راست دستی

از زمانی که تمدن بوجود آمده و انسان دستگاهها و وسایلی برای تأمین مایحتاج خود اختراع کرده این طور احساس شده است که یکی از دست ها باید نقش اول را در انجام دادن کارها به عهده بگیرد و دست دیگر آن را کمک کند. به عللی که بر ما روشن نیست دست راست را در همان زمان ها مقدم داشته و نسل های بعد این تقدم را به عنوان یک رسم و سنت پذیرفته اند، و در نتیجه در تمام دنیا تعداد راست دست ها بیشتر است. می توان گفت که بیش از 95 درصد افراد بشر راست دست هستند.
اینکه چه مقدار از افراد یک کشور راست دست هستند منوط به آن است که اجتماع چطور درباره چپ دست ها و چپ دستی قضاوت می کند. در این اواخر بر تعداد چپ دست ها افزوده شده است چه گمان می رود که راست و یا چپ دستی خطری است که تغییر دادن آن موجب اختلالات بدنی و روانی از قبیل لکنت زبان و غیره می شود. در بعضی از کشورها از جمله چین از چپ دستی به سختی جلوگیری می شود چه چپ دستی را ترک سنت دیرین می دانند و به همین سبب، آن را تقبیح می کنند و چنانچه کودکی عادت به چپ دستی کند پدر و مادرش مورد سرزنش قرار می گیرند.
باری همان طور که گفته شد اکثر مردم راست دست هستند در بین بزرگسالان نیز چپ دست ها کمتر از راست دست ها اصرار دارند دست قویتر و اصلی خود را بکار برند. چپ دست هایی که هنگام آموختن نوشتن مجبور شده اند با دست راست بنویسند معمولاً هم چپ دست و هم راست دست می شوند. کودکان در فعالیت های اختیاری و بی تکلف از قبیل پرتاب کردن توپ دست چپ خود را بکار می برند در حالی که در کارهایی که آموزش و تأثیر اجتماعی محسوس است از دست راست استفاده می کنند.

رشد و تکامل راست دستی یا چپ دستی

نوزاد انسان نه راست دست و نه چپ دست است ولی در ماه های اول زندگی کم کم به یکی از دست ها تمایل بیشتری نشان می دهد. در شش ماهگی اکثر نوزادان یکی از دو دست را به طور مساوی بکار می برند. ولی بطور کلی در نخستین سال به طور قاطع می توان گفت که کودک راست دست یا چپ دست است. در طی دومین سال نیز کودکان گاهی دست اصلی خود را یکی به دیگری تغییر می دهند ولی دیگر این تغییر به اندازه سال اول تکرار نمی شود. در طی سومین سال این تغییر کمتر پیش می آید و رفته رفته رو به کاهش می رود تا آنکه بعد از شش سالگی دیگر تقریباً روی نمی دهد. تفوق و برتری دست عموماً در کودکانی که از ابتدا متمایلند دست راست را بکار ببرند زودتر بوجود می آید.

برقراری تفوق دست

چنانکه گفته شد در طول سال اول عمر، کودک قطعاً نه چپ دست و نه راست دست است. اگرچه متمایل است یکی از دست ها را بیشتر از دیگری بکار ببرد ولی هنوز دست اصلی و برتر خود را تغییر می دهد. از سه تا پنج سالگی از نظر چپ یا راست دستی سالهای مهمی است. چه در این مدت کودک رفته رفته در ترجیح دادن یکی از دست ها بر دیگری مصر می شود. چنانچه کودک را به خود واگذاریم ممکن است خود به خود راست دست شود ولی ضمناً نیز این امکان وجود دارد که وی عادت به چپ دستی کند و به همین سبب، به عقیده بعضی از مربیان باید کودک را هدایت و تشویق کرد که عادت کند دست راست خود را بیشتر از دست چپش بکار برد.
در کشور ما متأسفانه حتی بین طبقات روشنفکر و تحصیل کرده این طور شایع است که چپ یا راست دستی منشأ فطری دارد و اگر ما بخواهیم کودک را هدایت کنیم که دست راستش را بیشتر بکار ببرد در طبیعت وی دست برده ایم. این فکر در بعضی از پدران و مادران کشور ما نیز اثر گذاشته و آنان را معتقد کرده است که کودک را باید مطلقاً به اختیار خود گذاشت تا طبق تمایل خویش چپ و یا راست دست شود. و نیز بیم آن را دارند که اگر دخالتی در این مورد بشود ممکن است به اختلالات بدنی و روانی از قبیل لکنت زبان منجر شود. ولی راست دستی و یا چپ دستی کاملاً فطری نیست و می توان کودک را با تشویق در جهت موردنظر هدایت کرد.
باید توجه داشت که عده ی زیادی از مردم آمادگی دارند که با مهارت و استادی هر دو دست خود را برای انجام دادن فعالیت های مورد نظر یکسان بکار برند یعنی در آنان هر دو دست دارای قدرت و توانی یکسان است. به نظر بعضی از روان شناسان تأخیر در برقراری تفوق یکی از دست ها زیان آور است زیرا کودک مردد و متزلزل می ماند و در برابر عوامل و شرایط محیط مقاومت بیجا می کند و عصبانی و بدبین می شود زیرا در انجام دادن کارهای بدنی از همسالان دیگر عقب می ماند و این وضع به لکنت زبان منجر می شود و موجب پیدایش اشکالات فراوان در خواندن و نوشتن حتی احساس حقارت می شود. کودکانی که نتوانسته اند یکی از دو دست خود را بر دیگری برتری دهند و یا آنکه در این راه بکندی قدم برمی دارند غالباً در بکار بردن هر دو دست ضعیف هستند. کودکی که هنوز کاملاً راست و یا چپ دست نشده است در حرکاتش نسبت به کودکی که به این مرحله رسیده است نیرو، سرعت و دقت کمتری دارد.

راست دستی و چپ دستی

اینکه کودک راست دست و یا چپ دست می شود بهتر از این است که کودک در تغییر دست تردید کند. برقراری تفوق دست موجب احساس ثبات و اطمینان از یک طرف و کسب مهارتهای کامل در فعالیت ها از طرف دیگر می شود. چنانچه کودک در انجام دادن فعالیت ها و مهارتهای گوناگون که در آن تنها به یک دست نیاز است، پیوسته دست خود را تغییر دهد هیچگاه در آن فعالیت ها به مرحله استادی نخواهد رسید. پرسش مهم این است که کدام یک از دست ها تفوق داشته باشد: دست راست یا چپ؟
تنها جوابی که به این سؤال در این جهان و برای افرادی که در این فرهنگ بشری زندگی می کنند می توان داد این است که فرد باید بکوشد راست دست شود مگر اینکه این کار غیرممکن باشد.
دلیل روشن و قاطعی وجود ندارد که بگوییم دست راست واقعاً بر دست چپ برتری دارد و یا آنکه ملتی که افراد آن راست دست هستند بر ملتی که افرادش چپ دست هستند تفوق و شرف دارد. اما سنت بر این جاری است که دست راست را بر دست چپ ترجیح دهند و فرهنگ ما نیز بر اساس همین ترجیح بنیان گذاری شده است. شاید برتر داشتن دست راست در آغاز تمدن اتفاقی بوده است. به هرحال راست دستی در طی قرون جای خود را باز کرده و شیوه متداول شده است. در کاوشهای باستان شناسی و بررسی آلات و ابزار عصر سنگ و دوران پیش از تاریخ و همچنین در مطالعه آثار بشر متمدن این مطلب ثابت شده است.
راست دستی عمدتاً یک قرارداد فرهنگی و اجتماعی است و بیشتر مردم به حفظ این قرارداد متمایلند. در جهانی که خالی از هرگونه سنت و وسایل و سابقه ای باشد چپ دستی نیز به اندازه راست دستی متداول می شود چه عامل اتفاق در هر دو طرف به یک اندازه تأثیر می کند ولی این جهان خالی از سنت و رسوم و وسایل نیست. ماشین آلات و وسایل خانه، آلات ورزش، روشهای تدریس و تمام ادوات و وسایل جهان ماشینی برای افراد راست دست تهیه شده اند. هنگامی که شخص بخواهد در جهان راست دست ها زندگی کند شایسته و بجا است که او نیز راست دست شود. چپ دستی علاوه بر اشکالات عملی که در به کار بردن وسایل و ابزار برای کودک ایجاد می کند در شخصیت وی نیز بی اثر نیست. از زمانهای قدیم چپ دستی ناپسند بوده است و باید اقرار کرد که این ناپسندی در بین اکثر مردم هنوز به قوت خود باقی مانده است. بنابراین، کودک چپ دست تقریباً همیشه شرمسار و خجلت زده است و این ناراحتی زمانی به منتهای درجه می رسد که پیوسته به او توصیه کنند که دست دیگر خود را بکار ببرد. چپ دستی به موجب این گونه ناراحتی ها و ناملایمات سبب بی علاقگی و ترس و بیم و احتمالاً حسادت و تکروی می شود.
یکی از روان شناسان معروف آمریکایی در این باره می نویسد: «ممکن است اشکالی که کودک ناگزیر است به سبب چپ دست بودن متحمل شود بسیار ناچیز باشد ولی نمی توان منکر شده که چپ دستی سرانجام اشکالاتی با خود همراه دارد».

تغییر چپ دستی

تمام تحقیقاتی که در خصوص موضوع راست دستی و چپ دستی بعمل آمده اند نشان می دهند که کودک عمدتاً از طریق یادگیری چپ دست و راست می شود و چندان منشأ ارثی و فطری برای آن وجود ندارد. پس آشکار است از هنگامی که کودک می تواند کاری را با یک دست انجام دهد باید کوشید که دست راست خود را بکار برد. حال چنانچه به او اجازه داده اند که دست چپ خود را بیشتر بکار ببرد و در نتیجه چپ دست شده است آیا می توان وضع را تغییر داد؟
این سؤال فکر گروهی از روان شناسان را به خود مشغول کرده است و آنان پس از مشاهدات و تحقیقات به این نتیجه رسیده اند که این تغییر ممکن است ولی نباید فراموش کرد که هرچه دیرتر انجام گیرد به همان نسبت دشوارتر است. باید توجه داشت که جایگزین کردن دست راست به جای دست چپ احتمالاً هیجانات عصبی در کودک بوجود می آورد و این هیجانات موجب مقاومت و سرسختی کودک می شوند. هیجانات حاصله و نگرانی کودک، هنگامی که بخواهند با زور و اجبار او را راست دست کنند، سبب می شود که زبان وی لکنت پیدا کند. به این ترتیب، لکنت زبان نتیجه هیجان و نگرانی است و تغییر، خود موجد آن نیست. معمولاً پس از آنکه تغییر حاصل شد هیجان و نگرانی نیز از بین می رود مگر آنکه دوران تغییر زیاده از حد طولانی شود و لکنت زبان و سایر عوارض عصبی به صورت عادت در آیند. و حتی ممکن است مقاومت کودک آن اندازه شدید باشد که علی رغم کوشش های انجام شده، چپ دست باقی بماند. کودک به علل بدنی و یا خو گرفتن شدید به چپ دستی در هنگام تغییر ممکن است سخت مقاومت و پایداری کند و اگر ما بخواهیم این مقاومت را از بین ببریم به شخصیت وی زیان جبران ناپذیری وارد کرده ایم و یک چنین کودکی ممکن است در سراسر زندگی خود مبتلا به لکنت زبان و یا سایر اختلالات باشد.
اگرچه چپ دست بودن با ناراحتی هایی همراه است و ممکن است در شخصیت کودک اثر سوء باقی گذارد ولی با توجه به اشکالات و اختلالاتی که تغییر چپ دستی ایجاد می کند چنین بنظر می رسد که مجبور ساختن کودک به تغییر چپ دستی مقرون به صواب نیست. در مواردی که کودک اصرار زیادی در چپ دستی ندارد پدر و مادر و سایر مربیان می توانند با تشویق و هدایت او را به سوی راست دستی سوق دهند. ولی در مورد کودکی که شدیداً به حفظ چپ دستی خود اظهار تمایل می کند نباید دخالتی کرد چه به آسانی ممکن است تعادل روانی او آسیب ببیند. (1)

تعویق رشد و تکامل حرکتی

تمام کودکان مراحل گوناگون رشد و تکامل حرکتی را که در بالا خاطر نشان کردیم بطور طبیعی طی نمی کنند. گروه وسیعی از کودکان در پیمودن این مراحل رشد و تکامل در زمان معمول عقب می مانند. عقب ماندگی قابل توجه در رشد و تکامل حرکتی زود نمودار می شود و لازم است به محض بروز نشانه های عقب ماندگی نسبت به مرتفع ساختن آن به موقع اقدام کرد. غالباً می توان از آن جلوگیری کرد و یا آن را به میزان شایان توجهی کاهش داد. زیرا مهارتها بر اساس هماهنگی های عضلانی و حرکتی رشد و تکامل آنها رفته رفته بوجود می آیند. عقب ماندگی هماهنگی حرکتی و عضلانی باعث تأخیر رشد و تکامل مهارتها خواهد شد.
تعویق در رشد و تکامل حرکتی به دو سبب نقص جدی و زیان آور است. نخست آنکه کودک را از رسیدن به استقلال و بی نیازی، در زمانی که معمولاً باید به آن مرحله برسد، باز می دارد. دوم آنکه رشد و تکامل اجتماعی کودک را مختل می سازد. کودک خردسالی که نمی تواند بر قسمت های مختلف بدنش به موقع تسلط پیدا کند در دو یا سه سالگی از بازی و همنشینی با کودکان همسال خود عاجز می شود؛ و به سبب حرکات متزلزل و نامنظم خود در بازیهای کودکان دیگر پذیرفته نمی شود. چنانچه کودک از غذا خوردن، لباس پوشیدن و یا برآورد نیازهای خود عاجز باشد در حضور کودکانی که بدون کمک دیگران این فعالیت ها را انجام می دهند احساس شرمساری می کند. نتیجه این عقب ماندگی در کنترل عضلانی و حرکتی آن می شود که کودک رفته رفته احساس حقارت کند و در فعالیت های همسالانش شرکت نکند و با گذشت زمان فردی غیراجتماعی و کناره گیر بار آید.

علل تعویق رشد و تکامل حرکتی

تعویق رشد و تکامل حرکتی معلول یک یا چند علت است از قبیل:

1. عدم سلامتی

چنین شهرت دارد که میان سلامتی بدن کودک و رشد و تکامل حرکتی او رابطه نزدیک وجود دارد. به این معنا که در یک سن معین کودکانی که بدنی سالم دارند بر کودکانی که به علت بیماری، تغذیه نادرست و یا علل دیگر ضعیف و علیل هستند از نظر رشد و تکامل حرکتی برتری دارند. این تصور بطور مطلق صحیح نیست چه در آن عوامل دیگر غیر از سلامتی در نظر گرفته نشده اند. ولی با این فرض که همه ی شرایط دیگر یکسان باشند مسلماً کودک سالم نسبت به کودک علیل بنحو بهتر و سریع تری مراحل رشد و تکامل حرکتی را خواه گذراند. دیده شده است که بیماریهای سخت، عمل جراحی، تغذیه نادرست و نقایص غده ای نشستن، ایستادن و راه رفتن کودک را به عقب می اندازد.

2. اندازه بدن

اندازه بدن و ساختمان بدن کودک در رشد و تکامل حرکتی او بخصوص نشستن، ایستادن، راه رفتن و دیگر مهارتها تأثیر دارد. مرکز ثقل بدن کودک باید به طرف پایین حرکت کند تا او بتواند تعادل بدن خود را حفظ کند. رشد پاها نسبت به رشد بدن باید افزایش یابد و از فزونی وزن نسبت به رشد قد کاسته شود تا کودک بتواند در بدن خود تعادل برقرار کند. پس از آنکه استخوان بندی و عضلات لازم برای نشستن و ایستادن و راه رفتن رشد یافتند رشد و تکامل حرکتی کودک تحت تأثیر عواملی مانند چابکی و حساسیت او برابر رابطه ی نیازهای درونی و شرایط خارجی قرار می گیرد. زیادی وزن به تنهایی موجب تعویق رشد و تکامل نخواهد شد. در میان کودکان بزرگسال ساخت بدن در افزایش هماهنگی عضلانی کمتر اثر دارد. اما با این همه کودکان بسیار چاق و کودکان بسیار لاغر نسبت به کودکانی که ساخت بدنشان متوسط است کمتر چابکی و زرنگی از خود نشان می دهند.

3. هوش

میان هوش و رشد و تکامل حرکتی کودک مخصوصاً در سالهای نخست زندگی رابطه نزدیک وجود دارد. کودکانی که در نشستن، برخاستن و راه رفتن کند هستند معمولاً در سالهای بعد از نظر رشد و تکامل هوشی نیز عقب می مانند. برعکس کودکانی که در رشد و تکامل حرکتی جلو می افتند معمولاً از نظر رشد و تکامل هوشی نیز جلو خواهند بود. میان کودکان باهوش و کودن از نظر راه افتادن، تفاوت زمانی شایان توجهی وجود دارد. رابطه مستقیم میان هوش و رشد و تکامل حرکتی پس از پانزده ماه اول زندگی رو به کاهش می رود. اما تا شش سالگی هنوز وجود دارد. در حالی که میان کودکان بزرگسال و نوجوانان تقریباً هیچگونه رابطه ای بین هوش و رشد و تکامل حرکتی دیده نمی شود.

4. نبودن فرصت کنترل عضلات

در بسیاری از موارد به سبب نبودن فرصت تمرین، رشد و تکامل حرکتی به تعویق می افتد. کودکی که در محیطی پر از وسایل نامناسب و یا در فضایی رها شده است که با هر قدم که برمی دارد به زمین می افتد در کنترل عضلاتش به دشواریهای بزرگ برخورد می کند. محیط افراد بالغ تقریباً از تمام جهات برای کودک خردسال نامناسب است و فرصت لازم را برای فعالیت و تسلط یافتن بر عضلات در اختیار وی نمی گذارد.

5. نبودن انگیزه برای کنترل عضلات

کودکی که محیط مناسب برای کنترل عضلات خود در اختیار دارد ممکن است به سبب کمبود انگیزه از عهده ی این کار برنیاید. مثلاً وقتی او را لوس کنند و همه تقاضاها و خواهش های او را برآورند تعجبی ندارد که تن پرور و تنبل بار آید و این نیز موجب عقب ماندگی کودک در کنترل عضلات می شود زیرا چنین کودکی خود را نیازمند کوشش نمی بیند. این وضع بخصوص در راه رفتن، غذا خوردن و لباس پوشیدن کودکان دیده می شود. در مقایسه ای که میان کودکان خانواده های ثروتمند و خانواده های متوسط بعمل آمده معلوم شده است کودکان خانواده های متوسط به علت فزونی انگیزه ای که برای انجام دادن کارهای خود دارند در شستن دست و صورت و شانه کردن مو از کودکان خانواده های ثروتمند جلو هستند.

6. تأکید روی حرکات خاص

چنانچه پیش از رشد و تکامل عضلات بزرگ کودک بخواهند حرکات اختصاصی و دقیق را به او بیاموزند یادگیری حرکات و مهارتهای دقیق به تعویق می افتد. مثلاً اگر پیش از آنکه کودک در هماهنگی عضلات بزرگش توفیق یافته باشد از او بخواهند در فعالیتی شرکت کند که مستلزم هماهنگی عضلات کوچک است مانند نوشتن، او کاملاً با شکست روبرو می شود و این نیز او را ناامید می کند و نسبت به آن فعالیت نوعی بی رغبتی و احیاناً انزجار در او بوجود می آید. این حالت باعث می شود که فرا گرفتن مهارتهای دقیق مدتها به تعویق بیفتد. به این سبب، نخست باید به کودک فرصت کافی برای رشد و تکامل عضلات بزرگ داد و سپس انجام دادن فعالیت هایی مانند نوشتن و ترسیم اشکال را از او انتظار داشت.

7. ترس

چنانچه کودک را پیش از آنکه دستگاه اعصاب و عضلاتش آماده شده باشند به انجام دادن حرکات و مهارتهای دقیق مجبور کنیم تسلط وی بر عضلاتش به تعویق می افتد. اگر کودک خردسال پیش از آنکه بتواند بایستد به راه رفتن مجبور شود و پیش از آنکه بتواند روی یک سطح صاف با اطمینان قدم بردارد از او بخواهند که از پله بالا رود او بیمناک می شود و در نتیجه، نسبت به رشد و تکامل این مهارتها دیگر علاقه ای نشان نمی دهد. پدران و مادران کودکان بسیار تنومند از فعالیت بدنی کودکان خود بیمناک هستند و آنان را از فعالیت باز می دارند و در نتیجه، فرزندان آنان به استراحت و حرکت نکردن خو می گیرند. عیب جویی و سرزنش و تمسخر موجب وحشت و تنفر کودکان می شود و آنها را حساس و بی میل می کند. برعکس، تمجید و تعریف سبب آرامش کودکان می شود و آنها را وا می دارد که بیشتر به فعالیت لازم برای رشد و تکامل حرکتی بپردازند.

اصول یادگیری مهارتهای حرکتی

مهارت، چنانکه اشاره کردیم، فعالیتی است پیچیده و مستلزم یادگیری، و یادگیری انواع مهارتها از اصولی پیروی می کند از این قرار:

1.آمادگی برای یادگیری

آموختن هرگونه مهارت هنگامی میسر است که نضج لازم انجام گرفته باشد و کودک برای آموختن آن آمادگی پیدا کند.

2. فرصت یادگیری

فرصت یا موقعیت یا محیط مساعد و آماده برای آموختن مهارتهای گوناگون از جمله عوامل ضروری است که فراهم آوردن چنین موقعیتی از وظایف والدین و معلمان است.
3

. فرصت های تمرین

وجود فرصت های تمرین به اندازه ی وجود فرصت های یادگیری مهم و ضروری است زیرا یادگیری یک مهارت بدون تمرین غیرممکن است.

4.مدلهای خوب

کودکان غالباً از راه تقلید از بزرگسالان یاد می گیرند. وجود مدل ها یا الگوها و سرمشق های خوب، یادگیری مهارتها را برای کودکان آسان می کند.

5.راهنمایی

کودکان برای درست آموختن مهارتهای مختلف به راهنمایی به موقع نیاز دارند و این راهنمایی هنگامی سودمند خواهد بود که به اصلاح اشتباهات پیش از ریشه دار شدن و به شکل عادت در آمدن آنها انجام بگیرد.

6.انگیزش

کودک مهارتی را خواهد آموخت که برای آن برانگیخته شده باشد. منابع عمومی انگیزش برای آموختن مهارتهای حرکتی عبارتند از:
-رضایت خاطر شخصی از فعالیت،
-استقلال و پرستیژی که اعضای گروه به کودک می دهند،
-جبران احساس کمبود در موارد دیگر بویژه در کارهای مدرسه.

7. یادگیری انفرادی

هر مهارت حرکتی باید به طور انفرادی آموخته شود.

8. یادگیری به موقع

هر مهارت حرکتی باید در زمان خاصی آموخته شود.

روشهای عمومی یادگیری مهارتهای حرکتی

روشهای عمومی آموختن مهارتهای حرکتی مختلف عبارتند از:
1-یادگیری به روش آزمایش و لغزش.
2-تقلید یا سرمشق گیری.
3-کارورزی و تمرین تحت نظارت.

مقولات کارکردی مهارتهای کودکان

1.مهارتهای خودیاری

کودکان برای کسب استقلال ناگزیرند مهارتهای حرکتی را یاد بگیرند تا کارهایی را برای خویشتن انجام دهند: خود غذاخوری، خودپوشی، خودآرایی (تمیز کردن خود) و خودشویی. هر کودک هنگام ورود به مدرسه باید در این مهارت ها به اندازه لازم نضج و رشد کرده باشد.

2.مهارتهای دیگریاری

هر کودک برای پذیرفته شدن در گروه خانواده، مدرسه، یا همبازیها باید بتواند به امور خانه، مدرسه و همسالانش کمک کند.

3.مهارتهای مدرسه

بیشتر امور مدرسه در نخستین سالها از مهارت های حرکتی تشکیل شده اند از قبیل نوشتن، رسم و نقاشی کردن، مدل ساختن، کارهای چوبی یا خمیری کردن. کودک هر قدر در این مهارتها ورزیده و موفق باشد بهتر می تواند سازگاری کند.

خطرهای رشد و تکامل حرکتی

گاهی رشد و تکامل حرکتی با خطرهایی همراه است که ممکن است آثار روان شناختی ناگواری از خود بجا گذارند. بعضی از این خطرها عبارتند از:
* رشد و تکامل حرکتی معوّق
یعنی رشد حرکتی پایین تر از هنجار سن است و سبب می شود کودک نتواند تکالیف رشد و تکاملی مورد انتظار همسالانش را یاد بگیرد. مثلاً بچه ای که در راه رفتن و خودغذاخوری پایین تر از هنجار باشد گوییم «عقب مانده» است. علت های متعددی باعث تعویق رشد و تکامل حرکتی می شوند که بعضی از آنها قابل کنترل و بعضی غیرقابل کنترل هستند. رشد و تکامل حرکتی معوّق به سازگاری شخصی و اجتماعی شخص لطمه می زند زیرا اثر منفی در خودپنداری او دارد. و این نیز به پیدایش مشکلات عاطفی و رفتار منجر می شود. از سوی دیگر، ناتوانی در آموختن به موقع مهارت های حرکتی مورد نیاز به خودپنداری مثبت کودک آسیب می رساند و به ناسازگاری او می انجامد.
* انتظارات غیرواقعی درباره مهارتها
منظور از انتظارات غیر واقعی انتظارات بیش از حد استعدادهای ذاتی فرد است که بعضی از سوی والدین، بعضی از طرف معلمان و برخی از سوی خود کودکان و نوجوانان مطرح می شوند. در هر صورت و از هر سو که باشند به سازگاری های شخصی و اجتماعی کودک صدمه می زنند. مثلاً والدین از فرزندشان انتظار دارند که در رشته ای تحصیل کند که مورد علاقه و انتظار آنهاست در صورتی که کودک یا نوجوان استعداد آن را ندارد و یا آن رشته را دوست ندارد.
* ناتوانی از آموختن مهارتهای حرکتی مهم
هرگاه کودک نتواند مهارت های حرکتی مهم برای خودش یا اعضای گروهش را بیاموزد طبعاً از سازگاری های شخصی و اجتماعی محروم خواهد شد.
* ضعف مهارتهای بنیادی
از قدیم گفته اند «تمرین برای تکمیل است» و این تنها در مواقعی درست است که مهارتهای بنیادی خوب باشند یا خوب آموخته شده باشند. مبانی ضعیف از یادگیری به روش آزمایش و لغزش یا تقلید از الگوی ضعیف ناشی می شوند. بنابراین، باید مراقب بود که یادگیری اول یا بنیادی درست و خوب انجام گیرد.
* چپ دستی
«چپ دستی» ممکن است کودک را از سازگاریهای مطلوب شخصی و اجتماعی محروم کند. البته، چپ دستی در دو صورت، خطر واقعی خواهد شد یکی اینکه کودک خود را متفاوت از دیگران بداند و چپ دستی را نوعی نقص پندارد و احساس حقارت کند. دوم اینکه چپ دستی سبب می شود که کودک نتواند مهارتهای لازم را بیاموزد.

پی نوشت ها :

1- در این مورد مطالعه ی مقاله حقایقی درباره ی چپ دستی در مجله دانشمند شماره 9، آذرماه 1367 توصیه می شود.

منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان