شفای مادر شهید
در سال 1368 کرامتی از سیدالشهدا(ع) ، در شهر قم مشاهده شد و طی آن مادر شهیدی شفا یافت و به تقاضای نگارنده، این بانوی محترم، جریان را به طور کامل به نگارش درآورد که خلاصة آن تقدیم خوانندگان می شود.
مادر شهید محمد معماریان، روز اول محرم به اتفاق خانواده به یکی از روستاهای اطراف قم مسافرت کردند و در اثر حادثه ای به زمین افتادند، پس از حاضر شدن دکتر از درمانگاه منطقه، قرار شد به خاطر احتمال خون ریزی مغزی و به پیشنهاد پزشک، سریعاً به قم منتقل گردند و پس از درمان های اولیه و عکس برداری مشخص شد پای ایشان دچار شکستگی گشته و احتیاج به گچ گرفتن دارد، ولی وی از گچ گرفتن خودداری کرده و با مراجعه به پیرمرد شکسته بندی به نام حاج محمد، پاهای خود را بست و درد را تحمل می کرد و به توصیة پزشک معالج به استراحت پرداخت تا پایش جوش خورده و شکستگی برطرف گردد.
ایشان در روز هفتم محرم نیز به خون دماغ مبتلا گشتند. در روز هشتم، باعصا سوار بر ماشین شده و در مسجدالمهدی(ع) واقع در بلوار محمّدامین(ص) حاضر و به خانم هایی که برای آماده سازی تدارک پذیرایی از عزاداران حسینی در شب عاشورا زحمت می کشیدند کمک کرده و به منزل برگشتند و در روز تاسوعا نیز عصازنان به مسجد رفته و کمک کردند.در شب عاشورا نماز جماعت را به حال نشسته خواندند و منتظر مراسم سینه زنی شدند، تا آن که نوحه خوانی و عزاداری آغاز گشت. در این هنگام حالشان به شدت منقلب گشته و به سیدالشهدا(ع) و حضرت زهرا(ع) متوسل شدند و از ایشان شفای خود را خواستند و عرض کردند:
یا امام حسین! اگر این مقدار زحمت من، قابل قبول شماست، شما از خدا بخواهید به من شفا بدهد و اگر من تا صبح فردا شفا یابم و پایم به زمین برسد، دیگ های مسجد المهدی(ع) و دیگ های مربوط به عزاداریت را در منزل عمه ام خواهم شست.
بعد از عزاداری به منزل آمدند و خوابیدند. هنگام نماز صبح بیدار شده و پس از نماز عرض کرد:
یا امام حسین(ع)؛ صبح عاشورا شد ولی خبری از پای من نشد!!
هنوز هوا تاریک بود که مجدداً خوابیدند.در خواب دیدند که در مسجدالمهدی(ع) هستند و می گویند: هیأتی به مسجد می آید، با خود گفت: بروم و ببینم چه کسانی هستند؟دیدند هیأتی فوق العاده منظم با لباس های سفید، سربندهای مشکی وکفنی تقریباً خون آلود به گردن، وارد مسجد شدند و شهید سید محمد سعید آل طه نوحه خوانی می کنند و بقیه سینه می زنند، با خود گفت:سیدمحمد که شهید شده بود! یک مرتبه متوجه شدند فرزند شهیدشان محمد معماریان نیز در جلوی هیأت حرکت می کنند و بقیه هم از دوستان شهید فرزندشان هستند، به این ترتیب، برایشان مسلم شد که هیأت مربوط به شهداست.
بعد از اتمام سینه زنی، فرزند شهیدش جمعیت را دور زد و کنار پرده به طرف مادر آمد و همدیگر را در آغوش گرفتند. در این هنگام یکی دیگر از شهیدان نزدیک آنان آمده و گفت: سلام حاج خانم! خدا بد ندهد! چه شده است؟محمد گفت: نه! مادر من مریض نیست، مادر، این ها چیست (که به پایت) بسته ای؟گفت: چیزی نیست، چند روزی است پایم درد می کند و با عصا راه می روم ان شاءالله خوب می شود.محمد گفت: مادر جان چند روزی است که با دوستان به کربلا رفتیم، از ضریح امام حسین(ع) شال سبزی برای شما آورده ام و می خواستم به دیدن شما بیایم ولی دوستان گفتند، صبر کن با هم برویم و امشب که شب عاشورا بود، رفتیم به زیارت امام خمینی(ره) و آمده ایم تا نمازصبح را در مسجدالمهدی(ع) همراه با زیارت عاشورا بخوانیم و شما را ببینیم و برگردیم.
در این هنگام دست را بالا آورد و ازسر تا پای مادرش را دست کشید، باندها را از پای مادر باز کرد و شال سبز ضریح مطهر را به پاهایش بست و گفت: مادر، پایت خوب شده است و اگر هم مقداری درد می کند از عضله است که آن هم خوب می شود...
در همین حال از خواب بیدار شدند و دچار اضطراب گردیدند و قدرت تکلم نداشتند و قبل از برخاستن و مشاهدة پا، به خود گفتند: ببینم خواب دیده ام یا واقعیت بوده است.
وقتی که نگاه کردند، دیدند تمام باندها باز شده و به جای آن، شال سبزی به پاهایش بسته شده است. بلند شده ومتوجه گردیدند که پایش کاملاً خوب شده است. اهل منزل را مطلع ساختند، و برای انجام نذر شستن دیگ ها، به طرف مسجد حرکت کردند.با حضور ایشان در مسجد، بانوانی که ایشان را می شناختند، گفتند: شما که نمی توانستید راه بروید، الان چه شده است؟گفت: «من امروز صبح شفا گرفتم».
خانم های حاضر، شال معطر را گرفته و می بوسیدند و یکی ازخانم ها که اتفاقاً مدت ها به سردردی مزمن، مبتلا بود آن را به سر خود کشید و گفت: به سر می بندم تا ان شاءالله خوب شوم و سرم درد نگیرد، همان لحظه سرش خوب شد.
خبر در سطح شهر پیچید واز طرف حضرت آیت الله العظمی گلپایگانی(ره)، فرزند معظم له به ملاقات ایشان آمده و با مشاهدة شال سبز معطر، از ایشان دعوت کرد خدمت آن مرجع عظیم الشأن برسند.
روز دوازدهم محرم به اتفاق خانواده به محضر آیت الله العظمی گلپایگانی(ره) رسیدند و جریان را عرض کرده و شال را خدمت آن بزرگوار تقدیم کردند، آن مرد بزرگ آن شال رابوسید و فرمود: بوی جدم حسین(ع) را می دهد، بعد چند بار دوباره آن را بوسیدند و گریستند وفرمودند:
شما قدر این شال را بدانید و کمی از این شال را به من بدهید که این سند و اثری از مقام شهداست و در تاریخ چنین چیزی نادر و کم نظیر است.
بعد از آن دستور فرمودند: تربت مخصوص را که قبلاً توسط بعضی از علما برایشان آورده حاضر کنند، وقتی آن را آوردند، فرمود:
یک مقدار از این تربت رابه شما می دهم، کمی از شال را با تربت در شیشه ای بریزید و به مریض ها بدهید، ان شاءالله خداوند شفا می دهد.
نگارنده می افزاید: بیش از ده ها نفر از مریض هایی که بعضاً از دکترها جواب ردّ گرفته وبعضی از آن ها نیز برای درمان به خارج کشور رفته ولی نتیجه ای نگرفته بودند، از آب متبرّک آن شیشه استفاده کرده و شفا یافتند، که اسناد همگی در نزد خانواده محترم شهید موجود می باشد.1
دلدادگی شیخ عبدالکریم و شفاعت امام حسین(ع)
یکی از عجایبی که افراد موثق در مورد مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری، نقل می کنند این است معظم له در مدتی که سرپرستی حوزة علمیة اراک را بر عهده داشتند برای حضرت آیت الله حاج آقا مصطفی اراکی نقل می کنند: هنگامی که من در کربلا بودم، شب سه شنبه ای در خواب دیدم، شخصی به من گفت: شیخ عبدالکریم کارهایت را انجام بده، سه روز دیگر خواهی مرد. من از خواب بیدار شدم و متحیر بودم. گفتم: البته خواب است و ممکن است تعبیر نداشته باشد. روز سه شنبه و چهارشنبه مشغول درس و بحث بودم تا خواب از خاطرم رفت، روز پنج شنبه که تعطیل بود با بعضی از رفقا به طرف باغ مرحوم سید جواد رفتیم در آنجا قدری گردش و مباحثه علمی نمودیم تا ظهر شد. نهار را همان جا صرف کردیم. پس از نهار ساعتی خوابیدم.
در همین موقع لرزة شدیدی مرا گرفت، رفقا آنچه عبا و روانداز داشتند روی من انداختند ولی همچنان بدنم لرز داشت و در میان آتش تب افتاده بودم، حس کردم که حالم بسیار وخیم است، به رفقاگفتم: زودتر مرا به منزلم برسانید، آن ها وسیله ای فراهم کرده و زود مرا به شهر کربلا آورده و به منزلم رساندند.
در منزل بی حال و بی حسّ در بستر افتاده بودم، بسیار حالم دگرگون شد. دراین میان به یاد خواب سه شب پیش افتادم؛ علایم مرگ را مشاهده کردم. با در نظر گرفتن خواب احساس فرا رسیدن آخرعمر را داشتم.
ناگهان دیدم دو نفر ظاهر شدند و در طرف راست و چپ من نشستند و به همدیگر نگاه می کردند و گفتند: اجل این مرد رسیده، مشغول قبض روحش شویم.
در همین حال با توجه عمیق قلبی به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین(ع) متوسل شده و عرض کردم: ای حسین عزیز! دستم خالی است، کاری نکرده ام و زادی تهیه ننموده ام. شما را به حق مادرتان زهرا(س) از من شفاعت کنید که خدا مرگ مرا تأخیر اندازد تا فکری به حال خود نمایم.
بلافاصله پس از این توسل، دیدم شخصی نزد آن دو نفر که می خواستند روحم را قبض کنند آمد و گفت: حضرت سیدالشهدا(ع) فرمودند: «شیخ عبدالکریم، به ما توسل کرد و ما هم در پیشگاه خدا از او شفاعت کردیم که عمرش را تأخیر اندازد و خداوند اجابت فرمود. بنابراین شما روح او را قبض نکنید.»
در این موقع آن دو نفر به هم نگاه کردند و به آن شخص گفتند: «سمعاً و طاعةً». سپس دیدم آن دو نفر و فرستادة امام حسین(ع) «سه نفری» صعود کردند و رفتند.
در این وقت احساس سلامتی کردم، صدای گریه و زاری را شنیدم که بستگانم به سر و صورت می زدند. آهسته دستم را حرکت دادم و چشمم را گشودم و دیدم چشمم رابسته اند و به رویم چیزی کشیده اند، خواستم پایم را جمع کنم، ملتفت شدم که شستم (انگشت بزرگ پایم) را بسته اند.دستم را برای برداشتن چیزی بلند کردم، شنیدم می گویند: ساکت شوید، گریه نکنید که بدن حرکت دارد. آرام شدند. رواندازی که بر روی من انداخته بودند برداشتند و چشمم را گشودند و پایم را فوری باز کردند، با دست اشاره به دهانم کردم که به من آب بدهید، آب به دهانم ریختم کم کم از جا برخاسته و نشستم، تا پانزده روز ضعف و کسالت داشتم و بحمدالله از آن حال به کلّی خوب شدم. این موهبت به برکت مولایم امام حسین(ع) بود، آری به خدا قسم.2
از امتیازات مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری علاقة فوق العادة ایشان به خاندان پیامبر (ص) بود و در این میان به حضرت سیّدالشهدا حسین بن علی(ع) بسیار عشق می ورزید و حتّی قبل از تدریس، از مرحوم حاج شیخ ابراهیم صاحب الزّمانی تبریزی خواسته بود که روضه خوانی کند و این مرد بزرگ هر روز پیش از درس، چند دقیقه ای روضه می خواند و آن گاه مرحوم حاج شیخ، درس را شروع می کردند.
روضه خوانی مرحوم حائری مخصوص به روزهای درسی نبود و در ایّام عاشورا نیز اقدام به اقامة عزا می فرمود و در روز عاشورا با هیأتی خاص (پابرهنه و گِل به پیشانی و صورت مالیده) در دسته های عزاداری شرکت می کرد و به عزاداری می پرداخت.3
آیت الله العظمی آقای اراکی می فرمودند: ایشان در زمان جوانی نوحه خوان سینه زن های اهل علم در سُرّ من رأی بوده؛ زیرا مرحوم آقای میرزا حسن شیرازی فرموده بودند: در دهة عاشورا باید دستة سینه زن ازاهل علم بیرون بیاید. نوحه خوان آن دسته ها مرحوم حاج شیخ بوده و ایشان جوانی قوی هیکل بوده است.اوّل آن اشعاری که می خوانده این بوده:
یا علیّ المرتضی غوث الوری کهف الحجی
قم مغیثا آلک الامجاد عن حد الظّبی
ای مولا علیّ مرتضی(ع)، ای پناه و فریادرس عالمیان، برای فریادرسی خاندان مکرّمت از مقابل تیغ ها و نیزه ها برخیز.
همین دم را می گرفتند. در اثر این نوحه خوانی یک شب خدمت اباعبدالله الحسین(ع) مشرّف می شود، حضرت یک مشت نُقل به او مرحمت می کنند و از آن تناول می کند و این بیان جذّاب ایشان در درس و حلاوت محضرشان در مواقع عادی، از آثار و برکات همان عنایتی بود که امام حسین(ع) به ایشان کرده بودند.3
مهر حسین(ع) و خاموشی آتش
سید جلیل مرحوم دکتر اسماعیل مجاب (دندانساز) عجایبی از ایام مجاورت در هندوستان که خود مشاهده کرده بود نقل می کرد. از آن جمله می گفت: عده ای از بازرگانان (بت پرست) هند به حضرت سیدالشهدا(ع) معتقد و علاقه مندند و برای برکت مالشان با آن حضرت شرکت می کنند؛ یعنی در سال مقداری از سود خود را در راه آن حضرت صرف می کنند. بعضی از آن ها روز عاشورا به وسیلة شیعیان، شربت و پالوده و بستنی درست کرده و خود به حال عزا ایستاده و به عزاداران می دهند و بعضی آن مبلغی را که راجع به آن حضرت است به شیعیان می دهند تا در مراکز عزاداری صرف نمایند.عادت یکی از آنان چنین بود که همراه سینه زن ها حرکت می کرد و با آن ها به سینه می زد وقتی مُرد، بنا به مرسوم مذهبی خودشان بدنش را با آتش سوزانیدند تا تمام بدنش خاکسترشد، جز دست راست و قطعه ای از سینه اش که آتش آن دو عضو را نسوزانیده بود. بستگانش آن دو قطعه را آوردند نزد قبرستان شیعیان و گفتند: «این دو عضو مربوط به حسین شماست.»جایی که آتش دنیا به وسیلة حسین(ع) خنک و سلامت می شود، پس نسوزانیدن آتش ضعیف دنیوی به وسیلة آن بزرگوار جای تعجب نیست.و جماعتی از هندی ها هر ساله شب های عاشورا در آتش می روند و نمی سوزند و این مطلب مشهور و مسلم است.
گِل قدم عزاداران و شیعه شفای چشم مرجع
معمولاً کسی که از عمرش بیش از هشتاد سال گذشت، چشمش کم سو شده و نیاز به عینک دارد، به خصوص اگر از دوران کودکی تا آخر عمر شب و روز با کتاب و درس و نوشتن سروکار داشته باشد. ولی آیت الله بروجردی(ره) تا پایان عمر در سن 88 سالگی، چشمش خوب می دید و هیچ گاه نیاز به عینک پیدا نکرد، با توجه به این که ایشان شب و روز مشغول مطالعه و نوشتن بود.
آیت الله بروجردی دربارة راز این مسئله می فرمایند:
در آن دوران که در بروجرد بودم، چشم درد سختی داشتم و هر چه معالجه کردم، نتیجه نگرفتم، حتی دکترهای بروجرد از معاینة چشم من مأیوس گردیدند، تا این که ایام عاشورا شد، دسته های سینه زن، طبق معمول به منزل ما می آمدند در حالی که هیآت عزادار را می نگریستم و اشک می ریختم و از ناحیة چشم نیز ناراحت بودم، به دلم گویی الهام شد که مقدار کمی از گِلی که عزاداران به مناسبت عاشورای حسینی به سر و صورت مالیده اند بردارم و به چشمم بمالم. همین کار را کردم، در همان لحظه احساس آرامش نمودم و به طور کلی درد چشمم رفع شد و دیگر محتاج عینک نشدم.
زیارت بهشتی
محمّدبن عبداللّه بن جعفر حمیری به اسنادش از اصم نقل نموده که وی گفت:
هشام بن سالم از حضرت ابی عبدالله در حدیثی طولانی نقل کرده که شخصی نزد امام صادق(ع) مشرّف شد و به آن جناب عرض کرد: ای پسر رسول خدا! آیا پدر شما را می توان زیارت کرد؟
حضرت فرمودند: بلی، علاوه بر زیارت، نماز هم نزد قبر می توان خواند. منتهی نماز را باید پشت قبر به جا آورد، نه مقدّم و جلوی آن.
آن شخص عرض کرد: کسی که آن حضرت را زیارت کند چه ثواب و اجری دارد؟
حضرت فرمودند: اجر او بهشت است مشروط به این که به آن حضرت اقتدا کرده و از او تبعیت کند.
عرض کرد: اگر کسی زیارت آن حضرت را از روی بی رغبتی و بی میلی ترک کند چه خواهد دید؟
حضرت فرمود: روز حسرت (روز قیامت) حسرت خواهد خورد.
عرض کرد: کسی نزد قبر آن جناب اقامت کند اجر و ثوابش چیست؟
حضرت فرمودند: هر یک روز آن معادل یک ماه است.
عرض کرد: کسی که برای رفتن و زیارت نمودن آن حضرت متحمل هزینه و خرج شده و نیز نزد قبر مطهّر پول خرج کند چه اجری دارد؟
حضرت فرمودند: درمقابل هر یک درهمی که خرج کرده، هزار درهم دریافت خواهد نمود.
عرض کرد: اجر کسی که در سفر به طرف آن حضرت فوت کرده چیست؟حضرت فرمودند: فرشتگان مشایعتش کرده و برای او حنوط و لباس از بهشت آورده و وقتی کفن شد بر او نماز خوانده و روی کفنی که بر او پوشانده اند فرشتگان نیز کفن دیگر قرار می دهند و زیر او را از ریحان فرش می نمایند و زمین را چنان رانده و جلو برده که از مسافت و فاصله منهدم و ساقط می گردد و برای آن دری از بهشت به طرف قبرش گشوده شده و نسیم و بوی خوش بهشتی به قبرش داخل گشته و تا قیامت به این منوال خواهد بود.
محضر مبارکش عرضه داشتم: کسی که نزد قبر نماز بخواند اجر و ثوابش چیست؟
حضرت فرمودند: کسی که نزد قبر مطهرش دو رکعت نماز بخواند از خداوند چیزی را درخواست نمی کند مگر آن که حق جلّ و علی آن را به او اعطا می فرماید.
عرض کردم: اجر کسی که از آب فرات غسل کرده و سپس به زیارت آن جناب رود چیست؟
حضرت فرمودند: زمانی که شخص از فرات غسل کرده در حالی که ارادة زیارت آن حضرت را داشته باشد تمام لغزش ها و گناهانش ساقط و محو شده و وی نظیر آن روزی شود که از مادر متولد شده است.عرض کردم: اجر کسی که دیگری را مجهّز کرده و به زیارت قبر آن حضرت بفرستد ولی خودش به واسطة عارضه و بیماری پیش آمده به زیارت نرود چیست؟
حضرت فرمودند: به ازای هر درهمی که خرج کرده و انقاق نموده، همانند کوه احد، حق تعالی حسنات برای او منظور می فرماید و باقی می گذارد و چند برابر آن چه متحمّل شده و بلا و گرفتاری هایی که به طور قطع نازل شده تا به وی اصابت کرده از او دفع می نماید و مال و دارایی او را حفظ و نگهداری می کند.
عرض کردم: اجر و ثواب کسی که نزد آن حضرت کشته شود چیست؟ مثلاً سلطان ظالمی بر وی ستم کرده و او را در آن جا بکشد؟
حضرت فرمودند: اولین قطرة خونش که ریخته شود خداوند متعال تمام گناهانش را می آمرزد و فرشتگان، طینتی را که از آن آفریده شده، غسل داده تا از تمام آلودگی ها و تیرگی ها پاک و خالص شود همان طوری که انبیای مخلص خالص و پاک می باشند و به این ترتیب آن چه از جنس خاک اهل کفر با طینت وی آمیخته شده زدوده می گردد و قلبش را شستشو داده و سینه اش را فراخ نموده و آن را مملو از ایمان کرده و به این ترتیب خدا را ملاقات کرده در حالی که از هر چه ابدان و قلوب با آن مخلوط هستند پاک و منزه است و برایش مقرّر می شود که اهل بیت و هزار تن از برادران ایمانی خود را بتواند شفاعت کند و فرشتگان با همراهی جبرئیل و ملک الموت متولی خواندن نماز بر آن می گردند و کفن و حنوطش را از بهشت آورده و در قبرش توسعه داده و چراغ هایی در آن می افروزند و دربی از آن بهشت باز می کنند و فرشتگان برای او اشیای تازه و تحفه هایی بدیع از بهشت می آورند و پس از هیجده روز او را به خطیره القدس(بهشت) برده پس پیوسته در آن جا با اولیای خدا خواهد بود تا نفخه ای که با دمیده شدنش هیچ چیز باقی نمی ماند دمیده شود و وقتی نفخه دومی دمیده شد و وی از قبر بیرون آمد اولین کسی که با او مصاحفه می کند رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و اوصیا ـ سلام الله علیهم ـ بوده که به وی بشارت داده و می گویند: با ما باش و سپس او را کنارحوض کوثر آورده و از آن به او می نوشانند و سپس به هر کسی که او بخواهد و دوست داشته باشد نیز می آشامانند.
عرض کردم: اجر و ثواب کسی که به خاطر زیارت آن حضرت حبس شده چیست؟
حضرت فرمودند: در مقابل هر روزی که حبس شده و غمگین می گردد سرور و شادی منظور شده که تا قیامت ادامه دارد و اگر پس از حبس او را زدند در قبال هریک ضربه ای که به وی اصابت می کند یک حوریّه ای به او داده شده و به ازای هر دردی که بر پیکرش وارد می شود هزار هزار درجه ارتقا داده می شود و از ندیمان رسول خدا(ص) محسوب شده تا از حساب فارغ گردد و پس از آن فرشتگانی که حامل عرش هستند با او مصاحفه کرده، به او می گویند: آن چه دوست داری بخواه.
و زننده وی را برای حساب حاضر می کنند پس هیچ سؤالی از او نکرده و با هیچ چیز اعمالش را نسنجیده و محاسبه نکرده بلکه دو بازویش را گرفته و او را برده و به فرشته ای تحویل داده و آن فرشته به او جرعه ای از حمیم (آب داغ جهنم) و جرعه ای از غسلین (آب چرک که از پوست و گوشت دوزخیان جاری می باشد) می چشاند و سپس او را روی تکه ای سرخ از آتش قرار داده و به وی می گویند: بچش چیزی را که دست هایت پیش پیش به واسطة زدن شخصی که او را زدی برای تو فرستاده اند، کسی را که زدی پیک و پیام آور خدا و رسول خدا بود و در این هنگام مضروب را آورده و نزدیک درب جهنم نگاه داشته و به او می گویند: به زننده خود بنگر و به آن چه به سرش نظر نما آیا سینه ات شفا می یابد؟ این عذابی که به او وارد شده به خاطر قصاص برای تو می باشد، پس می گوید: حمد خدا را که من و فرزند رسول خدا را یاری فرمود.6
حقّ زیارت حسین(ع)
مردی از شیعیان آورده است که به امام صادق(ع) گفت: هنگامی که حسین(ع) را زیارت کردم، شوق دیدار شما نیز در اندیشه ام پدیدار شد و مرا وادار کرد تا رنج این سفر طولانی را برای دیدار شما، به جان بخرم.
امام صادق(ع) فرمود: « به وعده های پروردگا، یقین داشته باش، تو از سرای بزرگ مردی که حق پرشکوه تری از من بر شما دارد، آمده ای.»
پرسیدم: چه حق بزرگ تری از وجود گرامی شما بر من دارد؟فرمود:
«حق او این است که وقتی بر او وارد شدی، خدای را در حرم او بخوانی و خواسته ها را به بارگاه او ببری.»7
امام باقر(ع) به دیدار زائران حسین(ع) می شتافت.