آموزه های زندگانی حضرت زهرا(س) (15)
(بخش چهارم)
صحیفه سخن
وزی که راز خلقت دنیا نوشته اند
گُل را به نام بلبل شیدا نوشته اند
پروانه را فدائی شمع و به بال و پر
اسرار عشق با قلم لا نوشته اند
راز و نیاز عاشق و معشوق طور را
صبح ازل به سینه سینا
نوشته اند(1)
آفرینش در نگاه آفریدگار، گلستانی زیبا و روح افزاست که سرشار از نغمه های شور و
شیدایی است. پروانه هایی بی پروا در آتش عشق جاودانه می شوند تا همچون مشعلهایی
شعله ور، صحنه حیات را نور و روشنایی بخشند.
در این میان دو غنچه زیباروی و نیک نهاد دیده می شوند که در کنار «یاس» و
«نسترن» از هر نگاه پاک و تابناکی دلبری می کنند. باغبان نخستین هستی، آدم(ع) چون
نام این دو را از زبان فرشته وحی، شنید، ابتدا نسیم شادی سراسر وجودش را فرا گرفت و
سپس غبار غم دل و دیده اش را تیره و تار ساخت!
باغبان بزرگ آفرینش و سرسلسله رسولان الهی، این دو را «سروران جوانان بهشتی»
نامید و تا آخرین لحظه حیات بر دوش عشق و محبت یا سینه ای از اسرار هستی، جای
می داد تا آنان آرام گیرند و خود قرار یابد. نامشان را از لبان لبریز از وحی جبرئیل
شنید، یکی را «حسن» نام نهاد و دیگری را «حسین».
این دو بر شاخسار وجود پدری چون «علی» و دامان وجود مادری مانند «فاطمه» پرورش
یافتند و عطر صفاتی آسمانی چون دانش و بینش، ادب و ایثار و عاطفه و عشق یافتند به
گونه ای که هر یک اسوه ای قدسی و الگویی همگانی برای تمامی انسانها بویژه جوانان
گردیدند؛ پیش از آنکه «محتاج» یکدیگر باشند در دیدارها، «مشتاق» همدیگر بودند و
آنچنان در نگاه اطرافیان برجسته و ارزشمند شمرده می شدند که ویژگیهای برتری که در
جلوه های مختلف رفتار آنان، پدیدار می شد صفاتی مثال زدنی و درس آموز برای همگان
می گردید. برخی بخوبی می دیدند که حسین(ع) هیچ گاه جلوتر از برادر خود راه نمی رود
و آنگاه که در مجلسی با هم بودند، پیش از حسن(ع) سخن نمی گوید(2) و از
آن سو، امام حسن(ع)، با دیگران به گونه ای عادی می نشست اما با ورود برادر خویش،
بسیار مؤدب و محترمانه نشسته و در برابر پرسش اطرافیان از چگونگی تغییر حالت خود،
می فرمود: «من هیبت حسین را همانند هیبت پدرم علی(ع) می بینم.»(3)
در این قسمت مجموعه گفتار و رفتار زهرای مرضیه علیهاالسلام در باره این دو
شخصیت الهی و ملکوتی را بازگو می کنیم که سلسله آموزه هایی حکمت آفرین برای مادران،
جوانان و خانواده ها را پیش روی می نهد. ان شاءاللّه
*
3. امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام)
* ژرفای نگاه فاطمه(ع)به امامت حسنین(ع)
امامت حسن و حسین علیهماالسلام مقطع برجسته ای است که فاطمه زهرا
علیهاالسلام با اشاره بدان، استمرار رهبری و هدایت جامعه را این گونه بیان
می کند:
«سمعتُ رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم یقول: علیٌ خیرُ من اخلفه
فیکم و هو الامام و الخلیفةُ بعدی و سبطای و تسعةٌ مِن صُلب الحسین علیه السلام
ائمةُ ابرار ...»؛
از رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: علی برترین کسی است که در میان شما جانشین
قرار دادم، او امام و خلیفه بعد از من است و دو فرزندم حسن و حسین علیهماالسلام
و نه فرزندان حسین علیه السلام پیشوایان و امامانی پاک و
نیک اند.(4)
در سخنی دیگر هنگام تولد حسین(ع) را بازگو کرده می فرماید:
به هنگام تولد حسین(ع)، پدرم رسول خدا(ص) بر من وارد شد. من فرزندم را در
پارچه ای زرد رنگ پیچیده، به دست حضرت دادم. پیامبر(ص) پارچه را به دور انداخته،
پارچه ای سفید طلبیده او را در آن پیچیده، سپس فرمود:
ای فاطمه، او را بگیر! او امام و پسر امام و پدر نه امام است، از صلب او امامان
پاک به دنیا می آیند که نهمین آنان قائم آنهاست.(5)
* جلوه های تربیتی
توجه جامع فاطمه(ع) به نکات روحی روانی و تربیتی فرزندان، موجب گردید که گاه آن
حضرت کودکان خود را به بازی می گرفت و نام آنان را بر زبان می آورد، نخست از جاذبه
شعر استفاده کرده، سپس در هر مصرعی ارزش و احترام همسر خود و پدر فرزندان را حفظ
نموده، آنان را به پیروی و اسوه گری از علی(ع) تشویق کند و در پی آن به ستم ستیزی،
ظلم گریزی و عبودیت راهنمایی نماید. به طور مثال با فرزند دلبند خود، حسن
علیه السلام این گونه سخن می گفت:
«اشبه اباک یا حسن
و اخلع عن الحقّ الرّسن
و اعبد الها ذالمنن
و لا توال ذا الاحن»(6)
حسن جان! مانند پدرت، علی باش و ریسمان او را از گردن حق بردار
خدای احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینه توز دوستی مکن.
گاه بازی با کودکان را وسیله ای برای نشاندن لبخند بر لبان شوی دلبند خود علی(ع)
می دید و افزون بر سرگرمی آنان، نوعی اظهار علاقه و صمیمیت در چهره شوخی با همسر
خود می کرد و روزی دست نوازش بر سر حسین(ع) کشید و فرمود:
«انت شبیهٌ بابی
لست شبیها بعلی»؛(7)
حسین جان! تو به پدرم شباهت داری و به پدرت علی شبیه نیستی. و امام(ع) سخنان
فاطمه(ع) را می شنید، از سخنان او لذت می برد و تبسم می نمود.
* گرسنگی حسن و حسین علیهماالسلام
به حب خدا می نمایند سیر
یتیم و مساکین و شخص اسیر
بگویند بهر رضای خدا
کنون بر نهادیم خوان غذا
نخواهیم پاداش و اجر و سپاس
فقط دین خود را بداریم پاس(8)
دل سپردن به ارزشهای الهی و اصول مذهبی در زندگی، موجب دل کندن از بسیاری از
خوشی های ظاهری و لذتهای زودگذر زندگی خواهد بود و در پی آن برای حفظ مبانی دین،
بسیاری از ارتباطات اجتماعی و خانوادگی محدود گشته و انبوه درآمدهای ناشایست
اقتصادی مسدود می شود و سرانجام سنگلاخهای سخت و دشواری با جلوه های مختلف فرا روی
انسان قرار می گیرد که مردان مرد توان استقامت و استواری را در صحنه های مختلف از
دست خواهند داد.
آنان که از روزهای نخست شوق پایبندی به دستورات الهی داشته اند، در رویارویی با
چنین مشکلات سهمگین، گاه از آغاز مسیر، روی گردانده دل به خوشی ها و لذت ها
می سپارند و گاهی پس از چندی از گذشته خویش اظهار پشیمانی کرده، هم آوا با
دنیاپرستان می شوند. اما انسانهای اندکی بوده که تا آخرین لحظه پایداری و استقامت و
بردباری نشان داده، لحظه ای افتخارات ارزشمند و آرمانهای الهی خویش را فراموش
نمی کنند، گرچه به گرسنگی های خود، همسر، فرزندان بیانجامد و تلخی فراوانی در امروز
و فردا و فرداهای زندگی برای آنان به همراه آورد. براستی هر یک از ما تا چه
اندازه ای توان رویارویی با آوار سختی ها و محرومیتها برای حفظ ارزشهای مکتبی خود
را داریم؟
زهرای مرضیه(ع) بانویی برتر در جهان هستی است که برای حفظ باورهای الهی خویش
افزون بر دشواریهای گوناگون در زندگی مشترک خود با علی(ع)، تلخی دردناک گرسنگی ها و
ناکامی های حسن و حسین علیهماالسلام خود را چونان خنجری در عمق جان می پذیرفت
تا عشق و ارادت قلبی خود را نسبت به خواست خداوند برای حفظ دین او و پاسداری از
ارزشهای مذهب و مسؤولیت در برابر رسالت پیامبر(ص) و امامت علی(ع) به انجام رسانده
باشد.
روزی که عرب تازه مسلمان در مسجد مدینه از مسلمانان کمک خواست و با ناکامی
روبه رو شد، سلمان فارسی او را نزد اصحاب راهنمایی کرد اما چیزی جز محرومیت نصیب وی
نگردید. با نومیدی به طرف مسجد در حرکت بود که ناگاه چشمان او به منزل فاطمه(ع)
افتاد و با خود گفت؛ زهرا(ع) و منزل او، سرچشمه نیکوکاری است. در خانه را کوبید و
ماجرای نیاز عرب تازه مسلمان را توضیح داد. فاطمه زهرا(ع) فرمود:
«ای سلمان! سوگند به خداوندی که حضرت محمد را به پیامبری برگزید، سه روز است که
غذا نخورده ایم، و فرزندانم حسن و حسین از شدت گرسنگی، بی قراری می کردند و خسته و
مانده به خواب رفته اند، اما من نیکی و نیکوکاری را که در منزل مرا کوبیده است رد
نمی کنم.»(9)
زمانی دیگر، علی علیه السلام پس از تلاش طاقت فرسایی در یک روز گرم مدینه
وارد منزل شد و از فاطمه(ع) پرسید: آیا غذایی در منزل داریم تا با آن رفع گرسنگی
کنم؟
زهرا(ع) پاسخ داد: «ما عندنا شیی ءٌ و اِنَّنی منذ یومینِ اُعَلِّلُ الحسن و
الحسین»؛(10)
در خانه چیزی نداریم و من دو روز است که با بهانه های مختلف فرزندانم حسن و حسین
را به گونه ای سرگرم می کنم تا بی تابی زیاد نکنند.
بزرگترین درس چنین حوادثی آن است که کمتر زمانی بوده که آن بانوی بردبار و شکیبا
از سختی زندگی خویش به پدر سخن بگوید؛ مبادا علی(ع) شرمنده همسر خود شود. گرچه در
پاره ای مواقع رسول خدا(ص) با دیدن شواهدی پی به محرومیتهای مادی دختر خود می برد.
همانند موقعی که پیامبر(ص) به دیدار دختر خود رفته، به سیمای زهرا(ع) نگاه کرد، با
تعجب سؤال کرد:
دخترم فاطمه! چرا رنگ تو پریده است؟
و چون چهره حسن و حسین را دید، با شگفتی بیشتری پرسید:
چرا رنگ فرزندانم حسن و حسین دگرگون شده است؟
در اینجا، فاطمه(ع) ناچار می گردد اوضاع دشوار زندگی خود را با پدر در میان
بگذارد، از این رو به رسول خدا(ص) عرض می کرد:
«یا ابه! اِنَّ لنا ثلاثا ما طعمنا و اِنَّ الحسن و الحسین اضطربا علیَّ من شدّة
الجوع ثم رقدا کانهما فرخان منتوفان»؛(11)
پدرجان! سه روز است که غذا نخورده ایم و فرزندانم حسن و حسین از شدت گرسنگی
بی تاب شده اند، هم اکنون مانند جوجه های پَرکنده از گرسنگی به خواب رفته اند.
* رابطه علی(ع) و حسن و حسین علیهماالسلام
برجستگی شخصیت افراد و شناخت رو به رشد انسانها نسبت به آنها زمینه ساز شهرت و
مسؤولیتهای پی در پی در جامعه می شود که این پدیده آفاتی همچون کمی فرصت برای رسیدن
به خانواده، همسر و فرزندان را فراهم می کند. آنان که اندک آشنایی با چنین آثاری
داشته بخوبی از صفات ناپسند آن آگاهی دارند.
فاطمه زهرا علیهاالسلام در سخنان مختلف خود، یکی از ویژگیهای علی(ع) را
رسیدگی به حسن و حسین علیهماالسلام بیان کرده، از یک سو اعتدال و همه سونگری
امام را می ستاید، از سوی دیگر همراهی شوهر را در مشارکت عاشقانه در کارهای منزل
بازگو کرده، فرزندان خود را دور از عاطفه پدری و مهر و علاقه آنان، ندانسته
می فرماید:
«یا رسول اللّه ! ... و ابوالحسن یحمل حسنا و حسینا»؛(12)
ای رسول خدا! ابوالحسن دیشب تا به صبح حسن و حسین را نگهداری می کرد.
و در سخنی دیگر نقش تربیتی علی(ع) و آثار روحی روانی این ویژگی ارزشمند را
بدین گونه بیان می کند:
«... و باب بنیهما الحسن و الحسین الذین هما ریحانَتَی رسول اللّه سیدی شباب
اهل الجنّه»؛(13)
علی پدر حسن و حسین، دو دسته گل پیامبر و دو بزرگ و سرور جوانان اهل بهشت
است.
به به از پیوند یاس و نسترن
هم حسین اینجا شکوفد هم حسن
چارده آیینه پاک و صیقلی
یازده آیینه از نسل علی
پنج تن مثل ستون در دین ماست
چارده آیینه در آیین ماست(14)
* حسن و حسین فدایی پیامبر(ص)
«عاطفه» و «وظیفه» دو صفت شایسته ای است که انسانهای دین باور و متعهد از آن
بهره مند بوده و در بسیاری از صحنه های زندگی به سلامت و سعادت خود و فرزندان دست
می یابند، همانند توجه به رشد جسمانی و فراهم ساختن رفاه زندگی و تحصیل دانش در
مراحل مختلف موفقیت. اما در پاره ای از عرصه های حساس که تصمیم گیری بسیار دشوار
می نماید، پدران و مادران باید بین عاطفه و وظیفه یکی را ترجیح داده، دیگری را کنار
زنند. آنجا که دین و آیین الهی در خطر است و دشمن تا پشت دروازه های شهرها آمده
است، میدان امتحان و لحظه گزینش برای یکایک خانواده ها فرا می رسد؛ از یک سو عشق و
عاطفه درونی و دلبستگی ها و آرزوهای امروز و فردا زنجیری بر قلبها قرار داده که
جدایی از آن سخت و سنگین است، از سوی دیگر، رسالت و مسؤولیت دفاع از توحید و رسالت
و امامت، ندای «هل من ناصر» در گوش دل و اندیشه سر می دهد. براستی در چنین عرصه های
بس حساس ما کدام یک از این دو را انتخاب می کنیم؟ لذات زودگذر، آرزوها و هوسهای
زندگی، فردای امید و عاطفه یا ...؟!
به مدینه بازگردیم و در چنین لحظه ای سرنوشت ساز، از تصمیم فاطمه علیهاالسلام
آگاه شویم.
روزی که رسول خدا(ص) به مسجد رفته به مسلمانان فرمود: هر کس از من طلبی دارد
درخواست کند تا در این دنیا طلب او را پرداخته و یا حق وی را با قصاص جبران کنم
مردی از جنگ بدر و شلاق رسول خدا(ص) سخن گفت که بر بدن او خورده است. با اشاره
پیامبر(ص) بلال به سوی خانه فاطمه روانه شد تا همان شلاق روز جنگ گرفته به مسجد
آورد.
حضرت زهرا، شگفت زده از ماجرا پرسش کرد و چون آگاه شد، ناله ای زده، فرمود:
«... یا بلال فقل للحسن و الحسین یقومان الی هذا الرجّل فیقتص منهما و لا یدعانه
فیقتص من رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم »؛(15)
ای بلال! به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد روند تا او از آن دو قصاص کند و
نگذارند پیامبر را قصاص نماید.
این در حالی بود که حسن و حسین کودکانی خردسال و فرزندانی در کمال دلبری از
مادر و پدر بوده اند!!
* خبر شهادت امام حسین علیه السلام
شهادت فرزند دلبند فاطمه(ع) با تمامی درد و اندوه جانکاه آن، که اشک در دیدگان
نخستین رسول هستی، حضرت آدم(ع) ایجاد کرد و فرشته امین الهی، جبرئیل را به
واگویه هایی از عاشورای حسینی و مصائب آن حضرت واداشت، صحنه ای دیگر از رویارویی
«عاطفه» و «وظیفه» بود که آن بانوی والاگوهر، در تمامی مراحل، چون پایندگی و
بالندگی دین خداوندی و آیین محمدی(ص) را در ریختن خون فرزند خود و شهادت دلخراش
دیگر عزیزان خویش می دید، آرام و قرار می یافت و با رضایتی از ژرفای جان، پذیرای آن
می شد.
روزی رسول اکرم(ص) حوادث تلخ آینده را برای دخت عزیز خود بازگو می کرد تا آنکه
سخن به مصایب حسین(ع) رسید. پیامبر(ص) اشاره ای به مصایب کربلا کرد. فاطمه
علیهاالسلام رو به پدر کرده، گفت:
«یا ابتاه! من یقتل ولدی و قرّة عینی و ثمرة فؤادی؟»؛
پدرجان! چه کسی فرزندم و نور چشمم و میوه دلم حسین(ع) را شهید می کند؟
رسول خدا(ص) فرمود: «شرّ امّةٍ من امتی»؛
بدترین افراد امت من.
حضرت زهرا(ع) ادامه داد: «یا اباه! اقرأ جبرئیل عنّی السلام و قل فی ایِّ موضع
یُقْتَلُ»؛
ای پدر! سلام مرا به جبرئیل برسان و از او بپرس که در کجا حسین را شهید
می کنند؟
پیامبر(ص) جواب دادند: «فی موضع یقال له کربلا!!»؛
در سرزمینی که به آن «کربلا» می گویند.
این بانوی بهشتی و اسوه آسمانی تنها به بیان جمله ای کوتاه بسنده کرده،
فرمود:
«یا اَبَة! سلّمتُ و رضیتُ و توکّلتُ علی اللّه »؛(16)
پدرجان! در برابر خواسته های خدا تسلیم و راضی ام و به خدا توکل کرده ام.
در برخی از گفتگوهای رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا(ع) این گونه نقل شده که چون خبر
شهادت حسین(ع) در ایام بارداری آن حضرت، به او رسید، فاطمه(ع) این جمله را
فرمود:
«لیس لی فیه حاجةٌ یا اَبَهْ»؛
ای پدر! به چنین کودکی نیاز ندارم.
تا آنکه رسول خدا(ص) به آثار و برکات چنین فرزندی در آفرینش اشاره کرده،
فرمود:
دخترم از حسین تو نُه امام معصوم پدید می آیند که عامل تداوم و بقاء دین خدا
خواهند بود!
حضرت با چنین جمله ای، رو به پدر کرده، می گوید:
«یا رسول اللّه ! رضیتُ عن اللّه عزّ و جلّ»؛(17)
ای رسول خدا! از خداوند عزیز و بزرگ راضی و سپاسگزارم.
با نگاهی به دیگر سخنان فاطمه(ع) بخوبی می توان دریافت که چون شخص حسین(ع) به
عنوان فرزند زهرا(ع) مطرح بوده، حضرت با مهر مادری و عاطفه قلبی، اظهار بی میلی به
وجود چنین پسری می کند اما در آن هنگام که حفظ آیین الهی و استمرار هدایت مردم به
سوی خداوند به میان می آید، حضرت از مهر و عاطفه مادری دست شسته، نگاه خردمندانه و
روشنگر خود را به رسالت نخستین خود در هستی افکنده، تمامی اندوه و مشکلات را، در
راه رضای پروردگار هیچ و ناچیز می بیند از این رو لب به سخن گشوده، اظهار رضایت از
خداوند بزرگ می کند:
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چار تکبیر زدم یکسره بر هرچه که هست
کمر کوه کم است از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست
بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کس خوش ننشست
جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه
نبست(18)
از آن هنگام که رسول خدا(ص) نام کربلا را برای فاطمه(ع) فرمود، آن حضرت گاه و
بیگاه از آن سخن می گفت، بر مصایب حسین خود اشک می ریخت و با سرشک دیدگان غبار
اندوه از دل می سترد، می فرمود:
امسو اجیاعا و هم اشبالی
اصغرهم یقتل فی القتال
بکربلا یقتل باغتیال
لقاتلیه الویل مع وبال
یهودی بِه النّار الی سِفال
کَبُولُه زادَتْ عَلی
الاَْکبالِ؛(19)
فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند، فرزندانی که کوچکترین آنان «حسین» در
میدان جنگ کشته خواهد شد. در کربلا فرزندم را با حیله و تزویر شهید می کنند، وای بر
قاتلان او که عذاب دردناک و پستی و خواری بر آنان باد، آنها که با این جنایت به
درجات پست آتش جهنم راه می یابند، هر لحظه بر سقوط و خواری آنان افزوده می شود.
امام صادق علیه السلام در سخنی، ماجرای کربلا را از زبانِ رسول خدا(ص) به
هنگام کودکی امام حسین(ع) این گونه می فرماید:
روزی فاطمه علیهاالسلام حسین(ع) را در آغوش گرفته بود. پیامبر(ص) او را از
آن حضرت گرفته و به او فرمود:
خداوند کشنده تو را لعنت کند، خداوند کسی را که تو را برهنه کند، لعنت کند،
خداوند کسانی را که یکدیگر را بر علیه تو کمک می کنند، نابود سازد و بین من و کسانی
که یکدیگر را بر علیه تو کمک و یاری کردند حکم فرماید.
حضرت زهرا(ع) پرسید: پدرجان چه می گویید؟
فرمود: به یاد مصیبتهایی که پس از من و تو به او می رسد و ستمها و کینه توزیهایی
که با او می شود افتادم. او در آن روز به همراه گروهی خواهد بود که گویا ستارگان
آسمانند که خود را برای کشته شدن هدیه آورده اند، گویا میدان آنان را می بینم،
جایگاه فرود و محل قتل و دفن آنان را می نگرم.
زهرا(ع) رو به پدر کرد و گفت: پدرجان، این جایی را که توصیف می کنید کجاست؟
پیامبر(ص) فرمود: جایگاهی که به آن کربلا می گویند و خانه غم و اندوه و گرفتاری
ما و امت است. برترین افراد امتم بر آنها خروج می کنند. اگر تمام ساکنان آسمانها و
زمین بخواهند برای یک نفر از آنان شفاعت کنند، شفاعتشان در مورد آن یک نفر پذیرفته
نمی شود؛ آنان در آتش جاودانه خواهند بود.
فاطمه(ع) ادامه داد: پدرجان! پس کشته خواهند داشت؟
رسول خدا(ص) فرمود: آری، هیچ کس پیش از او به سان او کشته نمی شود، آسمانها و
زمین و فرشتگان و وحوش و گیاهان و دریاها و کوهها بر او می گریند و اگر به آنها
اجازه داده شود، بر روی زمین هیچ موجود زنده ای را باقی نخواهند گذاشت. گروهی از
دوستداران ما خواهند آمد که در روی زمین خداشناس تر بوده و حق ما را ادا
کننده ترند، به گونه ای که همانند آنان وجود نخواهند داشت و در روی زمین کسی غیر از
آنان به او توجه نخواهد کرد اینهایند، چراغهای هدایت در تاریکی های جور و
ستم.(20)
آخرین فراز این بحث را با ماجرایی دیگر از اندوه فاطمه و ارزش عزاداران حسینی در
سخن رسول خدا(ص) پایان می بریم:
هنگامی که پیامبر اسلام(ص) شهادت حسین(ع) و آوار بلاها و مشکلات آن حضرت را در
عاشورا به دخترش خبر داد، فاطمه(ع) گریه بسیاری کرد و گفت:
پدرجان! این حادثه چه زمانی اتفاق خواهد افتاد؟
پیامبر(ص) فرمود: هنگامی که من و تو و علی نباشیم.
سرشک غم و اندوه از چشمان زهرای عزیز بیشتر جاری گردید، رو به پدر کرده گفت:
پدرجان! پس چه کسی بر حسینم گریه می کند و چه کسی عزای او را برپا می نماید؟
رسول خدا(ص) فرمود:
«ای فاطمه! زنان امت من بر زنهای اهل بیتم و مردانشان بر مردان اهل بیتم گریه
خواهند کرد و نسلی پس از نسل دیگر هر سال عزاداری را تجدید می کنند. روز قیامت که
برپا می شود، تو شفیع زنان می شوی و من شفیع مردان و هر یک از آنان که بر مصیبت
حسین گریه کنند، دست او را می گیریم و وی را به بهشت وارد می کنیم. ای فاطمه! در
روز قیامت همه چشمها گریانند بجز چشمی که بر مصیبت حسین گریه کرده باشد که آن از
نعمتهای بهشت، خندان و شادان است.»(21)
آری:
دامن زهرا بهار نینواست
لاله خون پرورده ای از این هواست
زخمهایی کربلا جوشیم ما
تا قیامت هم سیه پوشیم ما
چیست ای خونین دلان لاله زار
اشک باران، آتش گل، بغض باد
پس بهار، آیینه دار سوز ماست
پس محرّم اوّل نوروز ماست.(22)
ادامه دارد.
1 اشک شفق، گلچین اشعار، به کوشش رضا معصومی، ص210 و 211 (با گزینش).
2 مشکاة الانوار، ص170؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج37، ص401.
3 سفینة البحار، حاج شیخ عباس قمی، ج1، ص258.
4 ر.ک: بحارالانوار، ج36، ص353؛ کفایة الاثر، ص26؛ احقاق الحق، ج21، ص26 و 27؛
کتاب عوالم، ج11، ص444.
5 نک: کفایة الاثر، صص200 193.
6 مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص389؛ مسند احمد، ج6، ص283؛ کتاب عوالم، ج11، ص619؛
فضائل الخمسه، ج3، ص21.
7 همان؛ اهل البیت(ع) ابوعلم توفیق، ص267.
8 ترجمه منظوم آیه 8 و 9 از سوره انسان؛ قرآن مجید، ترجمه امید مجد، ص589.
9 ریاحین الشریعه، ج1، ص132؛ بحارالانوار، ج43، ص73؛ احقاق الحق، ج10،
ص321.
10 نهج الحیاة، ص300.
11 کتاب عوالم، ج11، ص168؛ بحارالانوار، ج43، ص72؛ تفسیر عیّاشی، ج1،
ص171.
12 مسند احمد، ج6، ص298؛ احقاق الحق، ج10، ص266؛ بحارالانوار، ج43، ص134 و 84
و 85.
13 ریاحین الشریعه، ج1، ص93.
14 کفشهای مکاشفه، ص492 و 493. (با گزینش).
15 امالی شیخ صدوق، ص376؛ محجة البیضاء، ج8، ص276؛ بحارالانوار، ج22، ص508.
16 تفسیر فرات کوفی، ص55؛ تظلم زهرا(ع)، ص95؛ بحارالانوار، ج44، ص264.
17 بحارالانوار، ج25، ص260 و ج44، ص221 و333 و ج23، ص272 و ج36، ص158؛ علل
الشرایع، ص79؛ تفسیرالبرهان، ج4، ص173؛ کمال الدین، ج2، ص87.
18 دیوان حافظ، غزل شماره 21. (با گزینش) امالی شیخ صدوق، ص258 و 259؛ فضائل الخمسه، ج1، ص258؛ تفسیر البرهان، ج4،
ص413 و 412.
20 ر.ک: تفسیر فرات کوفی، ص171، ط قم و ص55، ط حیدریه نجف.
21 بحارالانوار، ج44، ص292. (نکته قابل توجه در این روایت آن است که با توجه
به دیگر سخنان معصومان علیهم السلام در باره گریان نبودن چشمان برخی انسانها،
نوع حصری که در این حدیث دیده می شود، حصر نسبی است یعنی نسبت به این عمل این گونه
اثری وجود دارد، همان گونه که در روایتی دیگر است که هر چشمی در روز قیامت گریان
است بجز چشمی که از ترس خدا اشک ریزان باشد و چشمی که در راه خدا بیدار باشد و
دیده ای که از محرّمات الهی پوشیده باشد).
22 کفشهای مکاشفه، ص419 492 و 494.