ماهان شبکه ایرانیان

قرآن و آن قوم دیگر...

یکی از ابعاد اعجاز قرآن، پیش گویی از حوادث آینده است که از موضوعات گوناگونی خبر داده. یکی از آن سخن از قوم دیگری است که در خدمت اسلام قرار خواهند گرفت

مقدّمه

یکی از ابعاد اعجاز قرآن، پیش گویی از حوادث آینده است که از موضوعات گوناگونی خبر داده. یکی از آن سخن از قوم دیگری است که در خدمت اسلام قرار خواهند گرفت. آیات متعددی در قرآن هستند که از مفاد آن ها نوعی اظهار بی اعتنایی به مردم عرب در قبول دین اسلام استنباط می شود و مفاد آن آیات این است که اسلام نیازی به شما ندارد؛ به فرض که شما اسلام را نپذیرید، اقوام دیگری در جهان هستند که آن ها از دل و جان اسلام را خواهند پذیرفت، بلکه از مجموع این آیات چنین استنباط می شود که قرآن کریم آن اقوام دیگر را از قوم عرب برای اسلام مناسب تر و آماده تر می داند.

البته عنوان «قوم دیگر» یک عنوان کلی است و برخی احتمال داده اند که این آیات شامل همه اقوام و ملت هایی می شوند که در طول تاریخ مسلمان شده اند و همه نیروهای مادی و معنوی و ذوق و استعداد و فکر و ابتکار خود را در اختیار آن قرار داده اند، ولی این احتمال ناتمام است؛ زیرا درست است که لفظ «قوم» اسم جمع بوده و بر گروه و جمعیت دلالت می کند، ولی از نظر لفظ مفرد و نکره آمده است؛ یعنی دلالت بر گروه و قوم غیرمعیّن می کند؛ یعنی یک قوم از بین اقوامی که مسلمان شدند. و اگر مراد این آیات همه ملت ها و اقوامی باشند که در خدمت اسلام درآمده اند، لفظ «قوم» را به صورت جمع (اقوام) می آورد، مگر آن که همه اقوام غیرعرب را یک قوم به شمار آوریم، ولی با روایات ذیل این آیات ناسازگار است. اکنون پس از دفع این احتمال، باید دید که منظور قرآن از «قوم

دیگر»، که اسلام را با دل و جان خواهد پذیرفت، کدام قوم است.

انگیزه طرح این بحث آن است که از دیر زمان، گروهی از نویسندگان متعصّب اهل سنّت و اخیرا مستشرقان به بهانه تحقیقات علمی، در نوشته هایشان تلاش می کنند که اسلام ایرانیان را ناخالص و غیرصمیمی و غیرواقعی، صرفا تصنّعی و پوششی برای ترویج آیین نیاکانشان معرفی کنند. حجم عظیم حملات به اسلام و ایمان مردم این سرزمین در چند مقطع تاریخی چشم گیرتر است: یکی پس از استقلال سیاسی ایران از خلافت نژادپرستانه خلفای اموی و عباسی؛ مقطع دیگر پذیرش تشیّع به عنوان مذهب رسمی از سوی اکثریت قاطع مردم این سرزمین؛ و مقطع سوم پس از نابودی رژیم دو هزار و پانصدساله شاهنشاهی و برقراری نظام جمهوری اسلامی در ایران.(2) این نویسندگان در گذشته به تحریک خلفای اموی و عباسی و سلاطین عثمانی، و اخیرا به تحریک کشورهای استعماری و سران وابسته کشورهای اسلامی نیش قلم را متوجه عقاید و مذهب و مرام ایرانیان و اصول تشیّع کرده و بر معتقدات این ملت می تازند و عقایدی همچون اعتقاد به امامت و محبّت اهل بیت و عصمت و علم غیب امامان معصوم شیعه را در جهت احیای عقاید و سنن ایرانیان قدیم در مورد پادشاهان ساسانی می دانند و حاضر نیستند که ایمان و اعتقاد این ملت را به اسلام، واقعی و خالصانه بدانند و در کنار سایر فرق و مذاهب اسلامی به رسمیت بشناسند.

در این جا ضمن خودداری از نقل کلمات و کتاب هایی که در ردّ عقاید شیعه نگاشته شده اند، تنها به اصل قضیه اشاره می شود. در این زمینه، نخست به بیان مصداق «قوم دیگر» و ویژگی های آن ها در آیات قرآن و سپس به ذکر شواهد و مؤیدات تاریخی پرداخته می شود تا مشخص گردد که ایمان و اسلام آن قوم از سر اخلاص و اعتقاد و از صمیم قلب بوده است، نه از روی اکراه و اجبار و نفاق و پوششی برای احیای آیین اجداد و نیاکان.

امید آن که این بحث در تثبیت ایمان و اعتقاد کسانی که احیانا تحت تأثیر چنان القائاتی قرار می گیرند، و در حقّانیت مرام و مذهب و درستی راهشان دچار شک و تردید می شوند، و نیز در ایمنی یافتن از شبهات و ایرادات کسانی که تحت عنوان «تحقیقات علمی» متوجه باورهای دینی شان می شوند تأثیر بسزا داشته باشد. پیش از ورود به اصل بحث، ذکر چند نکته لازم است:

1. روشن است که معیار و ملاک قضاوت، ایمان اکثریت افراد یک جامعه است، نه اقلیّت افراد آن؛ زیرا در هر جامعه ای ممکن است اقلّیتی یافت شود که خط مشیی جدای از اکثریت افراد جامعه داشته باشند و همه افتخاراتشان به آیین و عادات نیاکانشان باشد.

2. ملاک، ایمان و اعتقاد توده های مردم است، نه ایمان و اعتقاد حاکمان و سلاطین، که معمولاً برای رسیدن به قدرت، از هر ابزاری استفاده می کرده اند، و نه رهبران قیام ها و شورش ها که در مخالفت با خلفای عباسی، مردم را به کیش های قبل از اسلام فرا می خواندند.

3. سخن این مقاله بررسی عوامل اسلام یا تشیّع ایرانیان نیست، که آن خود مبحثی طولانی است و کتاب ها و مقالات فراوانی در این زمینه به نگارش درآمده اند، در این مقاله موضوع بحث فقط قرآنی و درصدد تعیین قومی است که قرآن از مسلمان شدن آن ها خبر می دهد.

4. از آن رو، که در مصداق «قوم دیگر»، یا سخن از اقوام دیگر نیست و یا در حد یک احتمال از بعضی ملت های دیگر همچون یمن و سبأ نام برده شده، برای رعایت اختصار، از طرح این احتمالات به علت کمی فایده خودداری می شود.

5. برای رعایت اختصار، از نقل اقوال مفسّران در محتملات آیات مربوطه به صورت جداگانه خودداری شده و تنها به نقل کلی احتمالات اکتفا می شود. علاقه مندان به کتاب های تفسیر مراجعه کنند.

6. گرچه عنوان مقاله (قرآن و آن قوم دیگر) ایجاب می کند که بحثمان فقط قرآنی باشد، ولی به دلیل آن که همه دانشمندان اسلامی، سنّت و احادیث نبوی را نیز یکی از منابع تفسیر قرآن می شمارند، در بررسی های این نبشتار بیش تر بر احادیث اعتماد گردیده است؛ چنان که در فقه و کلام و شأن نزول آیات نیز به همین شیوه عمل می شود.

7. طرح این مباحث به انگیزه برتر نشان دادن ایمان قومی و کم اهمیت جلوه دادن ایمان دیگران نیست؛ احترام نهادن به همه اقوام و ملت هایی که در طول تاریخ به اسلام گرویدند لازم است و ایمان، اخلاص، صفا، صمیمیت و فداکاری آنان در راه اسلام ستودنی. این مباحث تنها به انگیزه دفاع از ایمان خالصانه ملت نجیبی است که باورهای دینی شان هر از گاهی ناجوان مردانه مورد آماج حملات گروهی از نویسندگان غیرمنصف اهل سنّت و اربابانشان قرار می گیرد و اسلام و ایمان آن ها را غیرواقعی و در جهت احیای عقاید نیاکانشان قلمداد می کنند. برای روشن شدن حقیقت، برخی از احادیث نبوی در این زمینه که در کتاب های معتبر تفسیری و روایی مفسّران و محدّثان بزرگ اسلامی آمده است، نقل می شود.

پس از ذکر این مقدّمه، آیاتی ذکر می شوند که از روی کار آمدن قومی سخن می گویند که در خدمت اسلام قرار می گیرند. البته ممکن است آیاتی که به صراحت یا کنایه این مضمون را می رسانند فراوان باشند، ولی برای رعایت اختصار، به بعضی از آن ها اشاره می شود:

منظور قرآن از «قوم دیگر»

1. «ها اَنتُم هؤُلاءِ تُدعونَ لِتُنفِقوا فی سبیل اللّهِ فَمِنکُم مَن یَبخَل وَ مَن یبخَل فَانَّما یبخَلُ عَن نفسه واللّهُ الغَنیُّ و اَنتُمُ الفقراءُ وَ اِن تَتَوَلَّوا یستَبدِل قوما غیرَ کُم ثُمَ لا یَکونوا اَمثالَکُم» (محمد: 38)؛ آگاه باشید! شما اشخاصی هستید که دعوت می شوید تا در راه خدا انفاق کنید. برخی از شماها بخل می ورزید. هرکس بخل بورزد، به خود بخل کرده و خداوند بی نیاز است و شما همه نیازمندید، و هرگاه سرپیچی کنید، خداوند گروه دیگری را جای شما می آورد. پس آن ها مانند شما نخواهند بود و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق می کنند.

این آیه، که آخرین آیه سوره «محمد» است، پیش از این در آیاتی به امتحان شدن مؤمنان به جهاد و ایستادگی در برابر دشمن و تن ندادن به صلح ذلّت بار و اطاعت از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله اشاره شده است. همچنین در آن آیات، از شدت علاقه مسلمانان به مال دنیا سخن به میان آمده و بیان شده است که اگر خدا بخواهد مال شما را بگیرد، حقد و کینه خود را آشکار کرده، از آزمایش الهی نمی توانید سالم بیرون بیایید. پس از این مطالب، می فرماید: شما را دعوت می کنیم که انفاق کنید، ولی شما بخل می ورزید و اگر شما اعراض کردید، خداوند گروه دیگری را جایگزین شما خواهد نمود که مانند شما نخواهند بود.

در این آیه، تصریح شده است که آن ها مثل شما نخواهند بود؛ یعنی به هنگام دعوت به جهاد سستی نمی کنند و در برابر دشمن تسلیم صلح ذلّت بار نمی شوند و از انفاق در راه خدا دریغ نمی ورزند و مطیع خدا و رسول او هستند.

قرطبی از مفسّران بزرگ اهل سنّت (م 671ق) در تفسیرش از ابوموسی اشعری نقل کرده است: «هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا خوشحال گردید و فرمود: این آیه نزد من از همه دنیا محبوب تر است(3)

مفسّران در تعیین این گروه با فضیلت و ارزشمند احتمالاتی ذکر کرده اند. بعضی ایرانیان را تنها احتمال آیه، و بعضی آنان را به عنوان یکی از احتمالات آیه دانسته اند.(4) مفسّرانی همچون طبری، طبرسی، فخر رازی، قرطبی، زمخشری، ابن کثیر، سیوطی، آلوسی، المراغی و طباطبائی در ذیل این آیه، حدیثی را با اختلاف اندکی از رسول خدا نقل کرده اند:

ابوهریره نقل می کند: هنگامی که رسول خدا آیه شریفه «و ان تَتولّوا» را خواندند، حضّار عرض کردند: یا رسول اللّه، کسانی که اگر ما اعراض نمودیم خدا آن ها را جایگزین ما کرده و آنان نیز مثل ما نخواهند بود، کیانند؟ فَضَربَ رسولُ اللّه صلی الله علیه و آله علی فَخِذِ سلمانِ الفارسی ثُمَّ قال: هذا و قومُهُ، لَو کانَ الدّینُ مُعَلَّقا بالثُّرَیّا لنالَهُ رجالٌ منَ الفُرْس»؛(5) رسول خدا دست بر ران سلمان فارسی زد و فرمود: این و طایفه اش هستند (سپس اضافه فرمودند:) اگر دین خدا آویزه ستاره ثریّا باشد، حتما مردانی از فارس به آن خواهند رسید.

در نقل ابونعیم چنین آمده است: بیش ترین بهره اسلام از آنِ ایرانیان است و اگر اسلام در ستاره ثریا باشد، مردانی از ایران آن را به دست می آورند.(6)

همچنین این حدیث با تعبیرات دیگری مثل «لَو کانَ الدّینُ مَناطا بالثُّریّا»، «لو کانَ البِرُّ مَنوطا بالثُّرَیّا»، «لَو کانَ الدّینُ بالثُّریّا» و «وَ اِنّ الایمانَ لَو کانَ مُعَلّقا بِالعَرش» نیز آمده است.

2. «وَ آخرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بِهِمْ وَ هوالعَزیزُ الحکیم» (جمعه: 3)؛ و همچنین (او) رسول است بر گروهی که هنوز به آن ها ملحق نشده اند و او عزیز و حکیم است.

در آیات قبل، خداوند به فلسفه بعثت رسول گرامی در تعلیم و تربیت و پرورش و تزکیه انسان ها اشاره می کند که این برکات، هم شامل اعراب معاصر رسول خدا می شود و هم شامل انسان های دیگری که بعدا جزو پیروان آن حضرت خواهند شد.

مفسّران یکی از احتمالات آیه را ایرانیان دانسته و در ذیل آن، این روایت را نقل کرده اند: «از ابوهریره روایت شده است که ما نزد رسول خدا بودیم که سوره "جمعه" نازل شد، آن حضرت شروع به تلاوت کردند و پس از خواندن آیه "و آخرینَ مِنهم لَمّا یَلحقوا..." مردی سؤال کرد: یا رسول اللّه، این ها چه کسانی هستند؟ حضرت پاسخ نداد تا این که سه بار سؤال کرد. ابوهریره می گوید: سلمان هم در میان ما بود. حضرت دست مبارک خویش را بر شانه سلمان گذاشت فرمود: اگر ایمان در ثریّا باشد، حتما مردانی از اینان به آن می رسند(7)

3. «یا ایُّها الَّذینَ آمَنوا مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دینِه فَسَوفَ یَأتِیَ اللّهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی المُؤمنین اَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرینَ یُجاهدونَ فی سبیل اللّهِ و لا یَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلکَ فضلُ اللّهِ یؤتیهِ مَن یَشاء واللّهُ واسِعٌ علیمٌ» (مائده: 54)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، هرکس از شما از آیین خود برگردد (به خدا زیانی نمی رساند) خداوند جمعیتی را می آورد که آن ها را دوست دارد و آنان (نیز) او را دوست دارند و در برابر مؤمنان، متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. آن ها در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ ملامتگری هراس ندارند. این فضل خداست که به هر که بخواهد (و شایسته ببیند) می دهد و فضل خدا وسیع و خداوند داناست.

در این آیه شریفه، برای آن قوم مشخصات و صفاتی ذکر شده که عبارتند از:

1. خداوند آن ها را دوست دارد و آن ها نیز خدا را دوست دارند.

2. در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کفّار عزیز و ناسازگارند.

3. با جان و مال در راه خدا مجاهده و تلاش می کنند.

4. در راه خدا و اجرای احکام اسلام، از ملامت و سرزنش احدی ترس به خود راه نمی دهند.

در ذیل این آیه نیز بسیاری از مفسّران و محدّثان بزرگ اسلامی همچون زمخشری، بیضاوی، فخر رازی، آلوسی، رشید رضا، طبرسی، قرطبی و علّامه طباطبائی با نقل روایتی، آیه را در مورد ایرانیان دانسته و نقل کرده اند: «وقتی آیه مبارکه "فسوف یأتی اللّه" نازل شد، از رسول خدا درباره آن قوم سؤال شد. حضرت دست بر شانه سلمان زد و فرمود: ایشان و منسوبان او هستند و سپس فرمود: اگر ایمان از ثریّا آویزان بود، مردانی از فرزند فارس به او دست می یافتند(8)

4. «الاّ تنفُروا یُعَذِّبکُم عذابا اَلیما و یَسْتَبدِل قوما غَیرَکُم ولا تضُرُّوهُ شَیئا واللّهُ علی کلِّ شی ءٍ قدیر» (توبه: 38)؛ اگر به سوی میدان جهاد حرکت نکنید، خداوند شما را مجازات دردناکی می کند و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار می دهد و هیچ زیانی به او نمی رسانید، و خداوند بر هر چیزی تواناست.

آیه پیشین در مذمّت از مسلمانان است که چرا وقتی فرمان جهاد داده می شود، سستی به خرج می دهید؛ چرا زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهید؟ طبق روایات شأن نزول، این آیات در مورد جنگ «تبوک» نازل گردیده اند. در روایات اسلامی آمده است که پیامبر معمولاً مقاصد جنگی و هدف های نظامی خود را پیش از شروع جنگ برای مسلمانان روشن نمی ساخت تا اسرار نظامی اسلام به دست دشمنان نیفتد، ولی در مورد «تبوک»، چون مسأله شکل دیگری داشت، قبلاً با صراحت اعلام نمود که ما به مبارزه با رومیان می رویم؛ زیرا مبارزه با امپراتوری روم شرقی همانند جنگ با مشرکان مکّه و یا یهود خیبر کار ساده ای نبود و می بایست مسلمانان برای این درگیری بزرگ کاملاً آماده شوند و خودسازی کنند. علاوه بر این، فاصله میان مدینه و سرزمین رومیان بسیار بود. از همه گذشته، فصل تابستان و گرما و فصل برداشت غلات و میوه ها بود. همه این موارد دست به دست هم داده بودند و رفتن به سوی میدان جنگ را فوق العاده بر مسلمانان مشکل می ساختند، تا آن جا که بعضی در اجابت دعوت پیامبر تردید و دودلی نشان دادند. آیات مزبور نازل شدند و با لحنی قاطع و کوبنده به مسلمانان هشدار دادند و آن ها را آماده این نبرد بزرگ ساختند.(9)

بسیاری از مفسّران یکی از احتمالات در تعیین مصداق این قوم را ایرانیان دانسته اند.(10)

5. «ان یَشَأ یُذهِبکُم ایُّهَا النّاسُ و یأتِ بِآخَرینَ وَ کانَ اللّهُ علی ذلکَ قدیرا» (نساء: 133)؛ ای مردم، اگر او بخواهد شما را از بین می برد و افراد دیگری به جای شما می آورد و خدا بر این کار تواناست.

آیه در سیاق برخی آیات در بی نیازی خدا از طاعت مردم و عدم زیان از مخالفت مردم است؛ زیرا آنچه در آسمان و زمین است مِلک اوست. سپس می فرماید: برای خدا هیچ مانعی ندارد که شما را از بین ببرد و جمعیتی آماده تر و مصمّم تر جانشین شما کند و خداوند بر این کار توانایی دارد.

شیخ طوسی، طبرسی، میبدی، زمخشری، قرطبی، آلوسی، فیض کاشانی، طبری و دیگر مفسّران از رسول خدا نقل کرده اند: «وقتی این آیه نازل شد، رسول خدا دست خود را به پشت سلمان زد و فرمود، آن جمعیت قوم این مرد، یعنی مردم عجم و فارس هستند(11)

6. «فَاِن یَکفُر بِها هؤلاءِ فَقَد وَکَّلنا بِها قوما لَیسوا بِها بکافرین» (انعام: 89)؛ اگر مشرکان مکّه (به کتاب و حکم و نبوّت) کفر بورزند، کسان دیگری را نگهبان آن می سازیم که نسبت به آن کافر نیستند.

این آیه پس از نام بردن از هجده پیامبر و برنامه هدایتی آن ها از حکم و داوری و رسالت آمده است، و در این که مشارٌالیه «هولاء» کیست و مراد از «قوم» چه کسانی اند، مفسّران احتمالاتی داده اند: یکی از احتمالات این است که آیه در مقام تسلّای رسول خدا و تطییب نفس آن حضرت است که کفر و استکبار و عداوت قومش موجب حزن و اندوه و سستی آن حضرت در دعوت نشود؛ زیرا به قومی مأموریت داده شده است که از هدایت الهی پی روی کنند و فرامین روشن و نورانی پیامبران را بپذیرند، و آن ها نه تنها آن را می پذیرند، بلکه آن را محافظت و نگهبانی می کنند؛ مردمانی که در راه کفر گام برنمی دارند و در برابر حق تسلیمند.

در این که منظور از قوم در آیه شریفه فرشتگان باشند چنان که در بعضی از تفاسیر اهل سنّت آمده چنین احتمالی از اطلاق «قوم» بعید است. علاوه این که آیه در مقام تسلّای پیامبر در کفر قومش می باشد و ایمان فرشتگان چگونه می تواند تسلّای آن حضرت در کفر قومش باشد؟ پس منظور از «قوم» انسان هایی اند که با قبول اسلام، همه توانشان را در خدمت اسلام درخواهند آورد، و طبق نظر مفسّران، یکی از احتمالات در این آیه ایرانیان هستند.(12)

این آیات بجز آیه اخیر، همگی از آیات سوره های مدنی اند و در اواسط یا اواخر سال های هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه نازل شده اند(13) و قطعا منظور از این آیات اقوامی نیستند که در زمان پیامبر مسلمان شدند، اما آیه اخیر (89 سوره انعام) گرچه از آیات سوره های مکّی است و احتمال دارد که منظور از «قوم» در این آیه، مردم مدینه باشند که بعدا مسلمان شدند، ولی با توجه به این که بعضی از قرآن بعضی دیگر را تفسیر می کند (اِنَّ القُرآنَ یُفَسِّرُ بَعضُهُ بعضا) و یا به فرموده امیرمؤمنان علیه السلام : «اِنَّ القُرآنَ یُصَدِّقُ بَعضُهُ بعضا»،(14) به احتمال قوی، منظور همه این آیات یک چیز است: این آیات از قومی خبر می دهند که در آینده نزدیک، مسلمان می شوند و مثل اعراب مسلمان نخواهند بود، و طبق روایات یاد شده، آن قوم ایرانیان هستند. این روایات با تعبیرات متفاوتی از رسول خدا نقل شده اند که در بعضی آمده است: «لو کان الایمان» و در بعضی دیگر: «لو کان الدین»، و در یکی: «لو کان العلم» و در دیگری: «لو کان الاسلام»، و در برخی: «لو کان الخیر» یا «لو کان البرّ» که همه این ها حکایت از حقیقت جویی و حق پذیری و دانش جویی و فضیلت خواهی ایرانیان دارند. همچنین دلالت دارند بر این که آن ها به دور از عصبیّت جاهلی و حمیّت قومی، حقیقت را در هر جا بیابند، می پذیرند و به سوی هر عمل خیر و نیکی می شتابند.

داشتن روحیه حق پذیری و نداشتن عصبیّت جاهلی، خود حقیقتی است که آیه دیگر آن را متذکّر شده است: «وَ لَو نَزَّلنا علی بعضِ الاَعجَمینَ فَقَرأهُ عَلَیهِم ما کانوا بِه مُؤمنین» (شعراء: 197 198)؛ هرگاه ما آن (قرآن) را بر بعضی از عجم (غیر عرب)ها نازل می کردیم و او آن را بر ایشان (عرب) می خواند، به آن ایمان نمی آوردند.

در حدیثی از امام جعفر صادق علیه السلام در ذیل این آیه آمده است: «اگر قرآن بر عجم نازل شده بود، عرب به آن ایمان نمی آورد، ولی قرآن بر عرب نازل شد و عجم به آن ایمان آورد و این فضیلتی است برای عجم(15)

همچنین امام رضا علیه السلام در روایتی از فاصله گرفتن تدریجی بسیاری از بستگان رسول خدا (قریش، بنی عباس و حتی برخی از بنی هاشم و علویان به خاطر منازعات سیاسی) از اسلام و نزدیک شدن فرزندان عجم به اسلام خبر داد: «خداوند تبارک و تعالی از وقتی که پیامبر قبض روح شد تا به امروز، بر فرزندان عجم به این دین منّت می گذارد و آن را از بستگان پیغمبر می گرداند. پس به آن ها می بخشد و از این ها دریغ می دارد(16)

روایات فراوانی در حق پذیری، دانش جویی، دین داری، جهاد و فداکاری ایرانیان در برابر حقیقتی که آن را باور کرده اند وارد شده است که به نقل یک روایت جامع بسنده می شود: در روایتی، رسول خدا، سلمان فارسی را مخاطب قرار داده، فرمود: ای سلمان، اگر دین در ثرّیا باشد، جمعی از اهل فارس آن را به دست می آورند. سپس چند خصلت از فضایل آنان را بیان کرد: «آنان از سنّت من پی روی می کنند، به دنبال آثار من بوده، از آن متابعت می نمایند، و آنان بر من بسیار صلوات می فرستند.» اکنون این ویژگی شعار شیعه است. سپس به سلمان دستور داد که سه دسته را دوست بدارد: «مجاهدان در راه خدا، سنگرنشینان و حافظان مرزهای اسلامی، و جنگجویانی را که در میدان جنگ با دشمن به نبرد مشغولند(17)

آیات و روایات یادشده در بیان ویژگی های ایرانیان، همگی از این حکایت دارند: قومی که خبر از اسلام او داده شده، ایمانش واقعی و اظهاراتش خالصانه است، نه ساختگی و ریاکارانه و پوششی بر آیین شرک آلود اجداد و گذشتگانشان باشد.

صمیمیت ایرانیان نسبت به اسلام از بُعد تاریخی

بررسی این مسأله از بعد تاریخی، گرچه از حد و ظرفیت این مقاله بیرون است، ولی به طور خلاصه می توان گفت: ایرانیان پس از قبول اسلام، در معرفی و گسترش آن حماسه ها آفریدند و به آن شیفتگی خاصی نشان دادند؛ زیرا یک ملت را می توان با زور مطیع کرد، اما نمی توان با زور جهش و جنبش و عشق و ایمان در او به وجود آورد. قلمرو زور و زر محدود است. شاه کارهای بشری تنها و تنها معلول عشق و ایمان هستند. از روزی که آن ایرانی فرزانه جویای حقیقت، سلمان فارسی، در جمع معزّز و محترم اصحاب رسول خدا وارد گردید، ایرانیان مسلمان خدمات خالصانه شان را آغاز کردند و در جنگ های صدر اسلام، همواره طرف مشورت رسول خدا و خلفا قرار داشتند. حفر خندق در جنگ «احزاب» و تهیه ارّابه جنگی در محاصره طائف دو نمونه از پیشنهادات سلمان فارسی بودند.(18) در اواخر عمر پیامبر، هنگامی که باذان عامل، دست نشانده پادشاهان ایرانی، در یمن مسلمان شد، به دنبال آن، عده زیادی از ایرانیان مقیم یمن مسلمان شدند و ایرانیان یمن فتنه اَسْود عَنسی از پیامبران دروغین را دفع کردند و او به دست ایرانیان کشته شد و سپس ایرانیان مسلمان یمن با گروهی از مرتدان عرب مبارزه کردند تا آن که مرتدان عرب شکست خوردند و سرکرده آنان را اسیر کردند و به مدینه فرستادند.(19)

استاد شهید مرتضی مطهری در مورد واکنش ایرانیان در برابر اسلام، چنین می نویسد: «عکس العمل ایرانیان در برابر اسلام، فوق العاده نجیبانه و سپاسگزارانه بود و از یک نوع توافق طبیعی میان روح اسلامی و کالبد ایرانی حکایت می کند. اسلام برای ایران و ایرانی در حکم غذای مطبوعی بود که به حلق گرسنه ای فرو رود یا آب گوارایی که به کام تشنه ای ریخته شود و طبیعت ایرانی، مخصوصا با شرایط زمانی و مکانی و اجتماعی ایران قبل از اسلام، این خوراک مطبوع را به خود جذب کرده و از آن نیرو و حیات گرفته است و نیرو و حیات خود را صرف خدمت به آن کرده است(20)

این نیز از نظر تاریخی مسلّم است که اسلام به زور بر ایرانیان تحمیل نشده بود، بلکه ایرانیان با رغبت اسلام را پذیرفتند و این نکته حتی از دید مستشرقان مخفی نمانده است.

ادوارد براون در این باره چنین می نویسد: «مسلّم است که قسمت اعظم کسانی که تغییر مذهب دادند، به طیب خاطر و به اختیار و اراده خودشان بود. پس از شکست ایران در قادسیه فی المثل چهار هزار سرباز دیلمی نزدیک بحر خزر پس از مشاوره، تصمیم گرفتند به میل خود اسلام آورند و به قوم عرب ملحق شوند. این عدّه در تسخیر جلولا به تازیان کمک کردند و سپس با مسلمین در کوفه سکونت اختیار کردند و اشخاص دیگر نیز گروه گروه به رضا و رغبت به اسلام گرویدند(21)

توده های نسل اول ایران در صدر اسلام در برابر آرمان رهایی بخش آیین نو، نه تنها با شعارهای تبلیغاتی مردم فریب خوش ظاهر بی باطن روبه رو نگشتند و نه تنها فقط پیامبر اسلام بارها تصریح کرده بود که «من انسانی مثل شما هستم» و یا «بین سیاه حبشی و سید قریشی جز به پرهیزگاری و تقوا تفاوتی وجود ندارد»، بلکه عملاً نیز روش حکومت خلفای راشدین، به ویژه امیرمؤمنان علی علیه السلام را در حدّ خواب و خیال افسانه آمیزی بی پیرایه تر از آنچه خود می خواستند و آرزویش را در دل داشتند، ساده یافتند.(22)

اسلام نقطه عطفی در فلسفه رهبری توده ها ایجاد کرده بود: شبان را برای حراست گله می دانست، نه گله را برای اطفای خون آشامی شبان گرگ سیرت. اسلام حماسه آزادی توده ها به شمار می رفت و رهبر را برای مردم می دانست نه مردم را برای رهبر. از این رو بود که اسلام پرسش تازه ای در برابر فلسفه سیاسی دنیای قدیم و ایران ساسانی به وجود آورده بود، در حالی که در جنگ های هفتصد ساله ایران و روم، هیچ گاه چنین مسأله ای در برابر توده ها مطرح نگشته بود. سیاست خودکامه هر دو امپراتوری یکی بود: مردم برای رهبر، توده ها فدای طبقات ممتاز. بارگاه بی پیرایه علی در کوفه قرار داشت و موالی و ایرانیان با آن تماس نزدیک داشتند. سادگی آن را تنها به وصف نمی شنیدند، بلکه به رأی العین به خوبی می دیدند. از این رو، اگر توده های ستم دیده ایرانی به این دعوت لبیک اجابت گفتند، شگفتی ندارد.(23)

آری، ایرانیان گم شده خود را در اسلام یافته بودند؛ چنان که آن ایرانی فرزانه و جویای حقیقت، سلمان فارسی، صحابی معزّز و محترم رسول خدا دریافته بود که اسلام دین تفاخر قومی و نژادی نیست. در روضه کافی آمده است: روزی سلمان فارسی در مسجد پیامبر نشسته بود. عده ای از اکابر اصحاب نیز حاضر بودند. سخن از اصل و نسب به میان آمد. هر کس درباره اصل و نسب خود چیزی می گفت و آن را بالا می برد. نوبت به سلمان فارسی رسید، به او گفتند: تو از اصل و نسب خودت بگو. این مرد فرزانه تعلیم یافته و تربیت شده مکتب اسلام به جای این که از اصل و نسب و افتخارات نژادی سخن به میان آورد، گفت: «اَنا سَلمانُ بنُ عَبدِاللّه کُنتُ ضالاً فَهَدانِیَ اللّهُ عَزَّ وَجَل بِمُحَمَّدٍ، وَ کُنتُ عائِلاً فَاَغنانِیَ اللّه بِمُحَمَّدٍ، و کُنتُ مَملوکا فَاَعتَقَنیَ اللّه بِمُحَمَّدٍ»؛ من نامم سلمان و فرزند یکی از بندگان خدا هستم، گم راه بودم، خداوند به وسیله محمّد مرا راهنمایی کرد؛ و فقیر بودم، خداوند به وسیله محمّد مرا بی نیاز کرد؛ و برده بودم، خداوند به وسیله محمّد مرا آزاد کرد. این است حسب و نسب من. در این بین، رسول خدا وارد شد، سلمان گزارش جریان را به عرض آن حضرت رسانید. رسول خدا رو به آن جماعت، که همه از قریش بودند، کرد و فرمود: «یا مَعشَرَ قُرَیشٍ، اِنَّ حَسَبَ الرَّجُلِ دینُهُ وَ مُرُوَّتَهُ خُلقُهُ و اَصلَهُ عقلُه»؛ ای گروه قریش، نسب افتخارآمیز هرکسی دین اوست، مردانگی هرکس خوی و شخصیت اوست، و اصل و ریشه هرکسی عقل و ادراک او.(24)

همچنین نسل های بعدی و بلاد دوردست ایران به تدریج اسلام را پذیرفتند. مورّخان خاندان های چندی از ایرانیان را نام می برند که تا قرن های دوم و سوم، بلکه تا قرن چهارم هجری، همچنان به دین زردشتی و مسیحی و صائبی و حتی بودایی باقی مانده بودند و مردم طبرستان و قسمت های شمالی ایران تا سیصد سال پس از هجرت، هنوز دین جدید را نشناخته بودند و با دولت خلفا به دشمنی برمی خاستند، بیش تر مردم کرمان در تمام مدت خلافت اموی ها زردشتی ماندند. این ها می رسانند که ایرانیان به تدریج اسلام را پذیرفتند و اسلام به تدریج بخصوص در دوره های استقلال سیاسی ایران، بر کیش زردشتی غلبه کرده است؛ چرا که آن ها اسلام را با عقل و اندیشه و خواسته های فطری خود سازگار می دیدند.

در این جا مناسب است به حدیثی از امام صادق علیه السلام در ارزش و اعتبار چنین اسلام و ایمانی اشاره شود؛ فرمود: «مَن دَخَلَ فی الاسلامِ رَغبَةً خَیرٌ مِمَّن دَخَلَ رَهبَةً و دَخَلَ المُنافِقونَ رَهبَةً والمَوالی(25) دَخَلوُا رَغبَةً»؛(26) آن که از روی میل و رضا داخل اسلام می شود، بسی ارزشمندتر است از آن که از ترس به اسلام وارد شده. این اعراب منافق از ترس مسلمان شدند، ولی ایرانیان با میل و رغبت مسلمان گردیدند.

بنابراین، علت اسلام ایرانیان و سپس علت تشیّع آن ها، یک چیز است، و آن این که ایرانی روح خود را با اسلام سازگار دید و گم شده خویش را در اسلام یافت. مردم ایران، که طبعا مردمی با هوش بودند و سابقه فرهنگ و تمدن داشتند، بیش از هر ملت دیگری نسبت به اسلام شیفتگی نشان دادند و به آن خدمت کردند. ایرانیان بیش از هر ملت دیگری به روح و معنای اسلام توجه داشتند. به همین دلیل، توجه ایرانیان به خاندان رسالت، که منادی اسلام راستین بودند، بیش از هر مذهب و قوم دیگر بوده است. گرچه بیش تر مردم ایران در زمان صفویه شیعه شدند، ولی زمینه های این پذیرش در طول قرن های پیش فراهم گشته بود. پذیرش اختیاری اسلام و برخورداری از روحیه حقیقت جویی و عدالت خواهی آن ها را به سوی مکتب اهل بیت علیهم السلام سوق داده بود.

تا آن که به عللی چند (که جای طرح نیست) زمینه پذیرش مکتب اهل بیت علیهم السلام به عنوان مذهب رسمی در ایران فراهم گردید و اکثریت مردم ایران در بین مذاهب اسلامی، مکتب اهل بیت علیهم السلام را به عنوان مذهب کلامی، فقهی، تفسیری، حدیثی و سیر و سلوک برای خود برگزیدند؛ پیروی از مسلک و مرام امام و مقتدایی که در قرآن از او و پیروانش به عنوان «خیر البریّه» یاد شده است. جلال الدین سیوطی در تفسیرش نقل می کند: وقتی که آیه «انَّ الَّذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحات اولئِکَ هُم خیرُ البَریَّةِ» نازل شد، رسول خدا به امیرمؤمنان فرمود: یا علی، آن تو و شیعیان تو در قیامت می باشید که هم شما از خدا خشنود هستید و هم خدا از شما خشنود است(27)

همچنین حاکم حسکانی به اسناد گوناگون، در نقلی از ابن عبّاس، و در نقل دیگر از ابوبرزه، و در نقل سوم از جابر بن عبدالله انصاری نظیر آن را نقل کرده است.(28)

جوامع علمی شیعه توانستند صدها و هزاران فقیه، فیلسوف، متکلّم، اصولی، مورّخ، محدّث و عارف تقدیم جامعه اسلامی نمایند، و آن ها توانستند فصل جدیدی از ابعاد ناشناخته اسلام را بر روی جهانیان بگشایند و جهانیان را با دیدگاه اهل بیت علیهم السلام در مسائل گوناگون اسلامی آگاه سازند، تا آن که با پی گیری عالمان فرزانه و دانشمندان نستوه و خستگی ناپذیر شیعه در سده های اخیر، زمینه تأسیس جمهوری اسلامی فراهم گشت و طرح حکومت اسلامی به رهبری ولیّ فقیه، حضرت امام خمینی قدس سره ، در ایران اسلامی پیاده گردید و الگوی تازه ای در اداره سیاسی جامعه، و آن حکومت مردم سالاری دینی فراروی جهانیان قرار داد.

بدون شک، استقرار جمهوری اسلامی در ایران تحقق این سخن غیبی امام هفتم علیه السلام است که فرمود: «مردی از اهل قم مردم را به حق دعوت می کند و در گرد او گروهی جمع می شوند که چونان تکّه های آهنند و تندبادهای حوادث آن ها را نلغزاند و از جنگ خسته نمی شوند و بر خدا توکّل می کنند و عاقبت امر از آن متّقین است(29)

امروزه همه مسلمانان منصف و آزاده جهان به خوبی شاهدند که چگونه پیش گویی های غیبی قرآن در مورد قوم دیگر، و روایات امامان اهل بیت علیهم السلام در ایرانیان تجلّی یافته اند؛ ملتی که همه امکانات خود را در خدمت اسلام درآورده و با همه توان، از آرمان های آن دفاع می کند. امروزه کشور ایران به عنوان امّ القرای جهان اسلام، دیدگاه ها و تصمیماتش در مسائل جهان اسلام مورد عنایت همه مسلمانان از خاور دور تاغرب افریقا است؛ چرا که پیروان امامان معصوم باید همانند آن ها عون ویاور مظلوم و خصم و دشمن ستمگر، اهل حق و عدالت، تلاش و فعالیت، علم و حکمت، جهاد و شهادت، رحم و عطوفت، تهجّد و عبادت، پاکی و عفّت، بزرگواری و رحمت، و صبر و استقامت و الگوی همگان باشند.

امروزه دشمنی های امریکا و استکبار جهانی و صهیونیزم بین الملل به دلیل وجود این خصایص و سجایای والای انسانی و اسلامی در ملت ایران و شیعیان مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام است که یک تنه در برابر کفر جهانی و زورگویان و متجاوزان بین المللی ایستاده و مصمّم بر ادامه این راه نورانی تا طلوع خورشید عدالت، یگانه منجی بشریت حضرت مهدی (عج) می باشد، تا آن حضرت با اجرای کامل تعالیم قرآن و پیاده کردن همه ابعاد اسلام، حکومت واحد جهانی را تأسیس کند؛ «هوَ الَّذی اَرسَلَ رسولَهُ بالهُدی و دینِ الحقِّ لِیُظهِرَهُ علَی الدّینِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرکون.» (توبه: 32)؛ او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین ها غالب گرداند، گرچه مشرکان کراهت داشته باشند.

در بسیاری از روایات آمده است که اهل مشرق، اصحاب الرّایات السّود، اهل خراسان و الرجل الخراسانی زمینه ساز حکومت حضرت مهدی هستند. رسول خدا فرمود: «مردمانی از مشرق زمین قیام می کنند و زمینه را برای حکومت جهانی مهدی آماده می سازند(30) ایرانیان را در زمان امامان معصوم باعناوین «فرس»، «اعاجم»، «موالی»، «بنوالحمراء»، «قوم سلمان» و چند عنوان دیگر می شناختند، و در روایات، گاه از ایرانیان با عناوین «اهل خراسان»، «اهل قم»، «اهل طالقان» و دیگر شهرهای مشهور ایران در آن دوره یاد می کردند.

در روایات آمده است که بیش ترین یاران امام مهدی علیه السلام را ایرانیان تشکیل می دهند. بسیاری از یاران آن حضرت از اهالی مرورود، مرو، طوس، مغان، جابروان، قومس، اصطخر، فاریاب، طالقان، سجستان، نیشابور، طبرستان، قم، گرگان، اهواز، سیراف، ری و کرمان هستند.(31) امیرمؤمنان در مورد یاران حضرت مهدی از طالقان می فرماید: «بَّخٍ بَّخٍ للطالِقان فَاِّنَ لِلّه تعالی کُنُوزا لَیْسَت مِن ذَهَبٍ و لا فِّضَةٍ ولکِنْ بِها رِجالٌ مَعرفونَ عَرَفوااللّه حَّق معرِفَته و هم اَیضا انصارُالمَهدی»؛(32) خوشا به حال طالقان! زیرا برای خداوند عزّوجل در آن جا گنج هایی ذخیره شده است که از جنس طلا و نقره نمی باشد، بلکه در آن جا مردانی هستند که خدا را به حق شناخته اند و آن ها همچنین از یاران مهدی در آخرالزمان می باشند. همچنین است بیانات امام صادق علیه السلام در ویژگی های یاران امام مهدی از مردم طالقان.(33)

اصبغ بن نباته می گوید: از امیرمؤمنان علیه السلام شنیدم که می فرمود: «کَاَّنی بِالعَجَم فساطیطُهُم فی مسجِدِ الکوفةِ یُعَلِّمونَ النّاسَ القرآن کما اُنزِلَت»؛(34) گویا چادرهای عجم را می بینم که در مسجد کوفه برپا شده و در ایّام حکومت امام مهدی (عج) قرآن را همان گونه که نازل شده است، به مردم یاد می دهند.

محیی الدین عربی در مورد وزیران امام مهدی (عج) می نویسد: «همگی آن ها از عجم اند و در آن ها هیچ فردی از عرب وجود ندارد(35)

··· پی نوشت ها

*. عضو هیأت علمی گروه فقه و مبانی حقوق اسلامی دانشگاه الزهراء علیهاالسلام .

1 برای نمونه، ر.ک: دکتور عبدالله الغریب، و جاءَ دَورُ المَجوس، دارالجیل، مصر، 1981 م / محمود سعد ناصح، موقف الخمینی من الشیعة و التشیّع، قاهره، مصر / دکتور عبدالله الغریب، الخمینی بین التّطرف و الاعتدال، مصر / دکتر احمد افغانی، سراب فی ایران، مصر / موسی موسوی، الشّیعة و التّصحیح، چاپ امریکا / موسی موسوی، الثورة البائسه، عربستان / جابر نعمان الخضری، الفکر القائد للثّورة الایرانیة، قاهره، دار ثابت / خیرالله الطلفاح، دین خمینی، بغداد، عراق / شجاع الدین شفاء، توضیح المسائل از کلینی تا خمینی، چاپ اروپا.

2 احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 9، ص 6078.

3 تفسیر طبری، ج 26، ص 42 / تفسیر ابن کثیر، ج 6، ص 320 / روح المعانی، ج 26، ص 82 / مجمع البیان، ج 9، ص 108 / المیزان، ج 18، ص 250 / واحدی نیشابوری، الوسیط، ج 4، ص 130 / تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 6، ص 139 / الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 248 / ابن جوزی، زاد المسیر فی علم التفسیر، ج 7، ص 157 / الجامع لاحکام القرآن، ج 9، ص 6078 / تفسیر البیضاوی، ج 4، ص 125 / روض الجنان و روح الجنان، ج 7، ص 314 / کشف الاسرار و عدّة الابرار، ج 9، ص 198 / کشاف، ج 4، ص 331 / الدرّ المنثور، ج 6، ص 67 / تفسیر المراغی، ج 27، ص 79 / تفسیر کنزالحقائق و بحرالغرائب، ج 12، ص 253 / تفسیر گازر، ج 9، ص 122 / تاریخ اصفهان، ج 1 و2و 3 و 4 / الصافی، ج5، ص 32 / التبیان، ج 9، ص 109 / التفسیر الکبیر، ج 27و28، ص 76 / مستدرک حاکم، ج2، ص 458/ سنن ترمذی، ج5، ص383/ نورالثقلین،ج5،ص46.

4 «فُرْسْ» (forc) کلمه ای است عربی که مورّخان اسلامی و عرب زبانان بر ایرانیان اطلاق کرده اند؛ همان گونه که «عجم» را نیز در مورد ایشان به کار برده اند... (غلامحسین مصاحب، دائرة المعارف فارسی، ج 2، ص 1876، واژه «فُرس».)

5 ابونعیم، تاریخ اصفهان، ج 1، ص 4 / تقی هندی، کنزالعمّال، ج 12، ص 90، ح 34126.

6 صحیح بخاری، ج 6، ص 189 / صحیح مسلم، ج 4، ص 1973 و 2546 / سنن ترمذی، ج 5، ص 413 و 414 / عمدة القاری، ج 19، ص 235 / فتح الباری، ج 8، ص 492 / مجمع البیان، ج 6، ص 96 / زاد المسیر فی علم التفسیر، ج 8، ص 20 / الجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 364 / رَوحِ الجِنان و رُوح الجَنان، ج 19، ص 194 / کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 10، ص 99 / کشاف، ج 4 ،ص 530 / تفسیر المراغی، ج 28، ص 96 / تفسیر طبری، ج 28، ص 62 / تفسیر ابن کثیر، ج 7، ص 7 / الجامع لاحکام القرآن، ج 18، ص 93 / تاریخ اصفهان، ج 1، ص 2 / الدرالمنثور، ج 6، ص 215 / تفسیر الصافی، ج 5، ص 172 / تفسیر فی ظلال القرآن، جزء 28، ص 96 / تفسیر گازر، ج 10، ص 867 / تفسیر کنزالدّقائق و بحر الغرائب، ج 13، ص 247.

7 تفسیر البیضاوی، ج 2، ص 132 / کشف الاسرار و عدّة الابرار، ج 3، ص 147 / کشاف، ج 1، ص 646 / تفسیرالکبیر، ج 12، ص 9 و 20 / روح المعانی، ج 6، ص 163 / المنار، ج 6، ص 436 / نورالثقلین، ج 1، ص 632 / مجمع البیان، ج 2، ص 122 / الجامع لاحکام القرآن، ج 8، ص 93 / المیزان، ج 5، ص 388.

8 جامع البیان، ج 9و10، ص 93 / روح المعانی، ج 12 10، ص 85 / تفسیرالکبیر، ج 16، ص 59 / مجمع البیان، ج 5و 6، ص 31 / تفسیر قرطبی، ج 5، ص 2979.

9 تفسیر البیضاوی، ج 3، ص 82 / تفسیر غرائب القرآن، ج 3، ص 47 / کشف الاسرار و عدّة الابرار، ج 4، ص 131 / تفسیر الکشاف، ج 2، ص 271 / الجامع لاحکام القرآن، ج 5، ص 2979 / المنار، ج 10، ص 425 / مجمع البیان، ج 5، ص 31 / تفسیر نمونه، ج 7، ص 417.

10 مجمع البیان، ج 3، ص 122 / التبیان، ج 3، ص 352 / کشّاف، ج 1، ص 574 / الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 1979 / تفسیرالصافی، ج 1، ص 403 / المیزان، ج 5، ص 104 / تفسیر روح المعانی، ج 5، ص 148 / جامع البیان، ج 5و 6، ص 205 / تفسیر غرائب القرآن، ج 2، ص 512 / کشف الاسرار و عدّة الابرار، ج 2، ص 720.

11 کشّاف، ج 2، ص 43 / کشف الاسرار و عدّة الابرار، ج 3، ص 418 / تفسیر البیضاوی، ج 2، ص 171 / روح المعانی، ج 7، ص 187 / المنار، ج 7، ص 594.

12 سید محمدباقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص 399 و 401.

13 نهج البلاغه، خطبه 18.

14 تفسیر القمی، ج 2، ص 124 / تفسیر شریف لاهیجی، ج 3، ص 397 / تفسیر نورالثقلین، ج4، ص 165/ تفسیرالصافی، ج2، ص 226 / المیزان، ج 15، ص 332.

15 بحارالانوار، ج 48، ص 304.

16 تاریخ اصفهان، ج 1، ص 7.

17 المغازی، ج 2، ص 927 / اعلام الوری، ص 117.

18 الکامل فی التاریخ، ج 2، ص 336 / تاریخ طبری، ج 2، ص 538.

19 خدمات متقابل اسلام و ایران، ج 2، ص 716.

20 همان، ج 1، ص 105 به نقل از: تاریخ ادبیات ایران، ج 1، ص 299.

21و22 دیباچه ای بر رهبری، ص 267 / ص 323.

23 روضه کافی، ج 8، ص 181، ح 203.

24 «اَلمَوالی: در نبرد قادسیّه 4000 ایرانی به سپاهیان عرب پیوستند. این عده برای پیوستن خود به سپاهیان عرب، شرط کردند که پس از جنگ به هرجا خواستند، بروند و با هر قبیله ای خواستند، هم پیمان شوند و سهمی از غنایم جنگی برگیرند. این ها پس از پیوند با بعضی از قبایل عرب (زهرة بن حویّه سعدی از قوم بنی تمیم شدند) موالی آن قبایل نامیده شدند و در کوفه مسکن گزیدند. «حَمراء» اسم دیگر آن ها بود.» (فتوح البلدان، بخش مربوط به ایران، ترجمه دکتر آذرتاش آذرنوش، ص 41) ابن منظور نیز می نویسد: «و العَرَبُ تُسَمَّی المَوالیَ الحَمراء»؛ عرب ها موالی را حمراء می نامیدند. (لسان العرب، ج 4، ص 210.)

25 بحارالانوار، ج 67، ص 169.

26 الدّرالمنثور، ج 6، ص 379 / تفسیر طبری، ج 3، ص 171 / مجمع البیان، ج 10، ص 524 / تفسیر شریف لاهیجی، ج 4، ص 841 / تفسیر روح المعانی، ج 30، ص 207 / شواهد التنزیل، ج 2، ص 357 / الصواعق المحرقه، ج 70و 96 و 101 / المیزان، ج 20، ص 341 / تفسیر الصافی، ج 5، ص 355.

27 شواهد التنزیل، ج 2، ص 474 459.

28 بحارالانوار، ج 57، ص 216.

29 سنن ابن ماجه، کتاب «الفتن»، ج 2، ص 1366، ح 4088 / بحارالانوار، ج 51، ص 87.

30 دلائل الامامه، ص 314.

31 ینابیع المودّه، ص 449.

32 بحارالانوار، ج 52، ص 307.

33 سفینة البحار، ج 2، ص 165.

34 الفتوحات المکیّه، ج 3 باب 366، ص 328

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان