بی تردید قرآن کریم معجزه جاوید پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است. در باب سرّ و یا اسرار اعجازِ قرآن امّا نظریات گوناگونی ابراز شده و می شود. یکی از آخرین نظریات در این زمینه این است که: «معجزه» یا منصوب است و یا منسوب! معجزات منصوب از جانب خدای متعال را می توان به اختصار «المعجزة من» و نوع دوّم را «المعجزة إلی» نامگذاری کرد. ناقه صالح علیه السلام و عصای موسی علیه السلام معجزه منصوب اند. و امّا قرآن کریم از نوع معجزه منسوب است، یعنی این کتاب فی نفسه و با قطع نظر از انتسابش به خداوند، معجزه نیست، امّا از حیث نسبت و انتسابش به خدای متعال، معجزه است. توضیح آنکه هیچ یک از افراد بشر نمی تواند کتابی همچون قرآن بیاورد و ادعا نماید که این کتاب از جانب خداست و اصلاً کلامِ اوست، به گونه ای که این نسبت و انتساب صحیح و مقبول افتد. و در هر کتاب دیگری جز قرآن این ادعا مطرح شود، خواننده با خواندن یک یا دو صفحه از آن یقین می کند که کلامِ بشر است و نه کلامِ خداوند! به تعبیری، آدمی با خواندنِ قرآن «نغمه الوهیت» می شنود و این نغمه و ریتم در هیچ کتاب دیگری یافت نمی شود!
نظریه جدید می گوید قرآن کریم صرف نظر از انتسابش به خداوند، نظیر و شبیه دارد مثل بعضی از خطبه های نهج البلاغه و برخی ادعیه معصومان علیهم السلام . بر طبق این نظریه، اعجاز قرآن به طریق لمّی اثبات می شود و نه به گونه برهان انّی و این معجزه را باید چنانکه پیشتر گفتیم «المعجزة المنسوبة» نامید و نه «المعجزة المنصوبة». این نظریه جدید مدعی است که هیچ انسانی در روی کره زمین یافت نشده و نخواهد شد که بتواند مدت 23 سال در بین مردم به عنوانِ پیامبر خدا زندگی کند و کتابی را به خداوند نسبت دهد، در حالی که واقعا این کلمات و واژه ها و عبارات از خودش و حاکی از تمثلات و تخیلات درونیِ خود وی باشد!! در نظریه مورد بحث ادعا شده است که در قرآن با قطع نظر از انتسابش به خداوند تهافت و تباین و اختلاف فراوان است و الاّ نیازی به تأویل آیات نبود! و از سوی دیگر عدم اختلاف و تهافت در کتاب ها و مؤلفات بشری نیز ثابت و محقق است. حتی در کتاب هایی که چند مؤلف با اشتراک و همفکری آن ها را به رشته تحریر درآورده اند، عدم اختلاف و تهافت به چشم می خورد. کما اینکه در یک کتاب شعر مثل مثنوی یا دیوان حافظ و گلستان و بوستان سعدی هم می توان عدم اختلاف و تهافت را دید. اما سخن در این است که در این کتاب ها و مؤلفات، آنچه استشمام می شود، نغمه بشری است و نه نغمه الوهی! و همین است تفاوت و سر اعجاز قرآن در مقایسه با کتاب های دیگران.
*****
طرح آراء نو و نظریات جدید در معارف دینی، گامی بس ارزشمند در جنبش نرم افزاری و تولید علم در حوزه دانش های اسلامی است. اما باید همه دیدگاه ها دائما مورد نقد و بازخوانی قرار گیرند تا غث و سمین آن ها مشخص گردد. نظریات علمی نو و کهنه ندارند، بلکه آنچه مهم و معیار است، برهان و استدلال است. در کارگاه علم و اندیشه، نه هیچ رأیی به صرف اینکه نو و تازه است، مقبولِ طبع ارباب بصیرت و حجّت می افتد و نه هیچ اندیشه و نظری به خاطر آنکه قدیمی و سنّتی است، مطلوب و مطبوع است.
در باب حقیقتِ معجزه قرآنی آرائی بس متعدد ابراز شده است، اما با این همه هنوز هم سؤالاتی باقی است که محققان و قرآن پژوهان بایسته است که بدان ها پاسخ دهند از جمله اینکه: آیا معجزه قرآنی، فعل خداست یا فعل نبی؟ آیا اعجاز بلاغی قرآن و تحدّی این کتاب تنها نسبت به شعراء و ادباء عرب است؟ آیا در زبان های دیگر مثل فارسی یا فرانسوی و یا... متنی بلیغ تر یافت نمی شود؟ آیا خداوند از جنّ و انس خواسته است که مثل بلاغتِ عربی قرآن را ارائه کنند با اینکه آنان بعضا زبان عربی نمی دانند؟ آیا نهج البلاغه امام علی علیه السلام که در وصفش گفته اند: «فوق کلامِ المخلوق و دون کلام الخالق» به لحاظ فوقِ کلامِ بشر بودن، معجزه نیست؟ و اگر امام علی علیه السلام می تواند کلامی بشری بیاورد که فوقِ کلمات همه فصحا و بلغای عرب است، آیا پیامبر صلی الله علیه و آله نمی تواند؟ آیا برخی از فرازهای نهج البلاغه چنانکه گفته اند بلیغ تر از قرآن نیست مثل: «امّا بعد، فانّ الدّنیا أدبرت و آذنت بوداع، و انّ الآخرة قد اقبلت و اشرفت باطلاعٍ... الخ؟»2 آیا در تحدیِ قرآن خطاب به جمیع بشر، کسانی همچون امیرالمؤمنین علیه السلام و سایر معصومان علیهم السلام نیز داخلند؟ آیا عقلاً ضرورت دارد که قرآن، ابلغِ کلمات عرب باشد؟ آیا ابلغیتِ قرآن را همواره باید با سخنان سخیفی همچون «الفیل ما الفیل له خرطومٌ طویل...» از مسیلمه کذّاب سنجید یا می توان آن را با امثال نهج البلاغه و تحف العقول لآل الرسول صلی الله علیه و آله نیز مقایسه کرد؟ آیا چنانکه مرحوم آیة اللّه خوئی رحمه الله فرموده اند: شعرا و ادبای عرب فرصت و مجالِ معارضه و رقابت با قرآن را پیدا کردند و عاجز شدند یا اصلاً فرصت نیافتند؟ آیا ترسِ آنان از برخوردهای فیزیکی باعث عدم اقدام بر رقابت نبود؟ سرّ اینکه خواننده از خواندن قرآن، ملول و خسته و سیر نمی شود چیست؟ آیا سبب، اعجاز بلاغی است؟ آیا این خاصیت در مفاتیح الجنان، دیوان حافظ و... یافت نمی شود؟ چرا قرآن تحدّی جمعی می کند؟ آیا اعجاز بلاغی اقتضا نمی کند که به صورت فردی تحدّی کند؟ آیا اسلوب ادبی و بلاغی عرب در زمان ما همانند زمان پیامبر صلی الله علیه و آله است و اگر کسی امروزه متنی عربی با اسلوب جدید عرضه کرد، می توان آن را ضعیف تر از بلاغت و ادبیات قرآن دانست؟ آیا اعجاز بلاغی قرآن را باید با معیار ادبیات و بلاغتِ قدیم سنجید یا با معیار جدید؟ با توجه به اینکه در میان قریش جز هفت نفر خواندن و نوشتن نمی دانستند و بیشتر شعر و شاعری در میان آنان رواج داشت، چرا قرآن که در مقام تحدّی بلاغی بود، به صورت شعر نازل نگردید و به صورت نثر آمد که ادبای عرب چندان با آن انسی نداشتند؟ آیا اعجاز بلاغی قرآن، معجزه بودن این کتاب را منحصر به بلاغت شناسان و اهل ادب نمی کند؟ آیا اعتقاد سایرین به معجزه بودن این کتاب، از روی تقلید نخواهد بود؟ چگونه ثابت می شود که آن قدرت غیبی که قرآنِ معجزه را فرو فرستاده، خداوند است و نه جزو ملک و...؟ این ها بخشی از سؤالاتی است که از سوی برخی مطرح شده و می شوند و بر ماست که برای دفاع از حقانیّتِ قرآن این معجزه جاوید بدان ها پاسخ دهیم و عمیق تر و دقیق تر به پژوهش و تحقیق بپردازیم. انشاءاللهسردبیر
1. نگ. به: احمد القُبانچی، سرالإعجاز القرآنی.
2. نهج البلاغه، خطبه 28.