چکیده
عبدالرحمن بن محمد بن خلدون الحضرامی تونسی (1332 1406 میلادی) معروف به ابن خلدون، در کتاب خود به نام مقدمه، مبانی اصلی رشته های گوناگون دانش به ویژه علم تمدّن (العمران) را پی ریخت؛ امّا به سبب سهم چشمگیری که ابن خلدون در علم اقتصاد داشت، باید او را اگر نه «پدر» علم اقتصاد، دست کم یکی از پیشگامان برجسته در تاریخ اندیشه اقتصادی به شمار آورد. عنوان «پدر علم اقتصاد» به آدام اسمیت که آثار بزرگش حدود سیصد و هفتاد سال پس از مرگ ابن خلدون انتشار یافت، داده شده است. ابن خلدون نه تنها نخستین بذرهای بارور علم اقتصاد کلاسیک را در موضوعات تولید، عرضه و هزینه بر زمین پاشید، بلکه در طرح مباحث مصرف، تقاضا و مطلوبیت، که مبانی تئوری اقتصادی مدرن را تشکیل می دهند نیز پیشتاز بود.
مقدمه
پیش از ابن خلدون، افلاطون و یکی از دانشمندان معاصرش به نام زنوفون، احتمالاً بحثی خام و مقدّماتی در زمینه تخصّص و تقسیم کار به صورت نوشته ارائه دادند. در سطح غیر تئوریک، مصریان باستان از روش های تخصّصی (به ویژه در عصر خاندان هجدهم) به منظور صرفه جویی در وقت و تولید کار بیش تر در هر ساعت استفاده می کردند. پس از افلاطون، ارسطو تعریفی از علم اقتصاد ارائه داد و موضوع استفاده از پول را در تحلیل خود از مبادله مطرح کرد. مثال ارسطو، استفاده از یک کفش برای پوشیدن و برای به کارگیری در مبادله بود که بعد آدام اسمیت آن را به صورت ارزش کاربرد و ارزش مبادله مطرح کرد. جنبه دیگری از اندیشه اقتصادی پیش از ابن خلدون، به اسکولاستیک ها و کانونیت ها مربوط می شد که معتقد بودند: علم اقتصاد را باید در چارچوبی از قوانین مبتنی بر اصول دینی و اخلاقی در جهت خیر و رفاه تمام افراد بشر قرار داد که در آن صورت، تمام فعّالیت های اقتصادی باید مطابق با قوانین مذکور انجام گیرد.
ابن خلدون به این اندیشه ها و نیز به عقاید مربوط به اصول دینی و اخلاقی آگاهی داشت. رابطه بین اصول دینی و اخلاقی از یک سو، و دولت مطلوب از سوی دیگر را در بحث و تحلیل نامه معروف طاهر بن حسین (775 822 میلادی) به پسرش عبداللّه که خود و فرزندانش تا 872 میلادی بر خراسان حکومت کردند، به نحوی دقیق و موشکافانه تشریح کرده است. ابن خلدون اندیشه های کلّی و مقدّماتی طاهر بن حسین راگسترش داده، نظریّه مدوّن مالیاتی ارائه کرد که اندیشه های اقتصادی مدرن کنونی را تحت تأثیر قرار داده و حتّی بر سیاست های اقتصادی در ایالات متّحده و جاهای دیگر مؤثّر بوده است.
در این مقاله، کوشش بر آن است که سهم دیر پا و در عین حال فراموش شده ابن خلدون یادآوری شود و او در جایگاه شایسته خود در تاریخ اندیشه اقتصادی قرار گیرد. پیش از ابن خلدون، نظریّات گوناگون اقتصادی به صورت های خام و ابتدایی مطرح بود که او این اندیشه ها را عمق و غنا بخشید. قرن ها بعد، همان اندیشه ها به وسیله مرکانتلیست ها، کاپیتالیست های سوداگر قرن هفدهم، از جمله سر ویلیام پتی (1623 1687 میلادی)، آدام اسمیت (1723 1790 میلادی)، دیوید ریکاردو (1772 1823 میلادی)، توماس ر. مالتوس (1766 1834 میلادی)، کارل مارکس (1818 1883 میلادی)، و جان مینارد کینز (1883 1946 میلادی) و خلاصه به وسیله نظریه پردازان اقتصادی معاصرگسترش یافت.
نظریّه ارزش کار، اقتصاد کار، کار به صورت منبع رشد و انباشت سرمایه
به استثنای ژوزف ا. شومپتر که فقط چند ماه پیش از مرگ خود، نوشته های ابن خلدون را یافت، ژوزف جی. اسپنگلر و چارلز عیساوی، اقتصاددانان برجسته غربی، نظریّه ارزش کار را به آدام اسمیت و دیوید ریکاردو نسبت می دهند؛ زیرا این دو کوشیدند تا توجیه قابل قبولی برای پارادوکس ارزش بیابند. طبق نظر آدام اسمیت و دیوید ریکاردو، ارزش مبادله ای کالا باید برابر با مدّت زمان کاری باشد که برای تولید آن مصرف شده است. بر اساس این اصل، کارل مارکس نتیجه گرفت که «دستمزد کار باید برابر با تولید کار باشد» و اصطلاح انقلابی ارزش اضافی را عرضه، و ثابت کرد که سرمایه داران، پاداش نامتناسب و ناعادلانه ای دریافت می کنند واز حاصل دسترنج طبقه کارگر یا پرولتاریا بهره می برند. با وجوداین، ابن خلدون نخستین بار با انتقاد از بازار آزاد، نظریّه ارزش کار را مطرح کرد و کارل مارکس، نظریّه ابن خلدون را گسترش داد.
از دیدگاه ابن خلدون، کار، منبع ارزش است. او این نظر خود را در باره نظریّه ارزش کار به تفصیل شرح داد و نخستین فرد در تاریخ بود که آن را ارائه کرد. شایان یادآوری است که ابن خلدون، هرگز بر این موضوع، نام «تئوری» نگذاشت؛ بلکه آن را ماهرانه در تحلیل خود از کار و تلاش انسان مطرح کرد (در جلد 2 ترجمه مقدّمه). این نظریه ابن خلدون را بعد دیوید هیوم، در اثرش به نام گفتمان های سیاسی که در 1752 انتشار یافت، چنین آورده است:
همه چیزها در این جهان با کار خریداری می شوند.
این نقل قول را حتّی آدام اسمیت به صورت پاورقی چنین گفته است:
آن چه به وسیله پول یا کالا خریداری می شود، در واقع با کار خریده می شود؛ چون که در نتیجه کار و تلاش ما به دست می آید. آن پول یا کالا، حاصل زحمت ما هستند و شامل ارزش مقدار خاصّی از کاری هستند که ما در ازای مقدار کالایی که در زمان مورد نظر با ارزش کار مابرابر است، مبادله می کنیم؛ بنابراین، ارزش هر کالایی برای شخصی که آن را صاحب است و نمی خواهد آن را مصرف کند یا به کار برد، بلکه می خواهد آن را با کالاهای دیگری مبادله کند، با مقدار کاری برابر است که او می تواند بخرد یا در اختیار گیرد؛ پس کار، معیار واقعی ارزش مبادله ای تمام کالاها است.
اگر این قسمت که در سال 1776 میلادی در اثر بزرگ آدام اسمیت انتشار یافت، با دقّت تحلیل شود می توان بذرهای اوّلیه آن را در مقدّمه ابن خلدون مشاهده کرد. طبق نظر ابن خلدون، کار منبع ارزش است. کار عنصری است که برای کسب تمام عایدات و انباشت سرمایه ضرورت دارد. این واقعیت، در حرفه و صنعت به خوبی آشکار است. حتّی چنان چه عایدی «از چیزی غیر از حرفه و صنعت حاصل شود، باز ارزش سود حاصل و سرمایه کسب شده، باید در بردارنده ارزش کاری باشد که برای به دست آوردن آن صرف شده است. بدون کار، هیچ درآمدی کسب، و هیچ ثروتی اندوخته نمی شود.
ابن خلدون، تمام درآمدها را به دو مقوله ربح (عایدی ناخالص) و کسب (عایدی معاش) تقسیم کرد. ربح هنگامی به دست می آید که انسان برای خودش کار می کند و ساخته های خود را به دیگران می فروشد. در این جا، ارزش ساخته ها باید شامل هزینه مواد خام و منابع طبیعی نیز باشد. کسب هنگامی به دست می آید که انسان برای خودش کار می کند. بیش تر مترجمانِ نظریّات ابن خلدون، در شناخت خود از ربح، مرتکب یک اشتباه مشترک شده اند. ربح ممکن است وسیله ای برای کسب سود یا عایدی ناخالص باشد و این به موقعیت مورد نظربستگی دارد. در این باره ربح به معنای عایدی ناخالص است؛ زیرا هزینه مواد خام و منابع طبیعی نیز در قیمت فروش یک کالا گنجانده می شود.
تمام عایدات اعمّ از ربح و کسب، ارزشی هستند که از کار انسان حاصل می شوند؛ یعنی از طریق زحمت آدمی به دست می آیند. اگر چه ارزش کالاها شامل هزینه سایر نهاده های مواد خام و منابع طبیعی است، باز به نظر ابن خلدون، از طریق کار و زحمت انسان است که ارزش، افزوده می شود و ثروت گسترش می یابد.. چنان چه تلاش آدمی کم تر شود، ممکن است عکس این فرآیند اتّفاق افتد. ابن خلدن بر نقشی که «تلاش بیش تر» در برخورداری جامعه بر عهده دارد، تأکید فراوان کرده است که همین تعبیر (تلاش بیش تر) ابن خلدون در زمان های بعدی، به «بهره وری نهایی» موسوم شد. ابن خلدون با تحلیل تیزبینانه خود از تاریخ نشان داد که پیدایش شهرها و در نتیجه برپایی و شکوفایی تمدّن ها حاصل، کار و کوشش آدمی است.
از تفسیر نظریات ابن خلدون می توان برداشت کرد که کار، شرط لازم و کافی برای کسب عایدات و سود است؛ در حالی که منابع طبیعی فقط شرط لازم برای این منظور هستند. کار و تلاش به تولید می انجامد که این تولید نیز برای مبادله پایاپای یا با استفاده از پول یعنی طلا و نقره به کار می رود؛ در نتیجه، این فرایند، درآمدها و سودهایی را می آفریند که انسان آن ها را از انجام صنعت و حرفه به صورت ارزش کار خود پس از کسر هزینه مواد خام به دست می آورد. مدّت ها پیش از آن که دیوید ریکاردو، مقاله مهمّ خود را در رشته اقتصاد به نام«اصول اقتصاد سیاسی و مالیات گیری» در سال 1817 انتشار دهد، ابن خلدون رمز اصلی وجود تفاوت در درآمدهای حاصل از کار را شرح داد. این تفاوت ممکن است در نتیجه تفاوت در مهارت ها، اندازه بازارها، مکان، پیشه و شغل و میزان خریداری محصول غایی به وسیله حاکم یا کارگزاران او باشد. هنگامی که نوع کار خاص، ارزشمندتر می شود، یعنی وقتی که تقاضا برای چنین کاری از مقدار عرضه آن فراتر می رود، عایدات حاصل از آن به طور طبیعی افزایش می یابد.
بالا بودن عایدات حاصل از چنین حرفه ای، دیگران را به سوی آن می کشاند و این پدیده پویا سرانجام به افزایش عرضه این کار و در نتیجه پایین آمدن سودهای حاصل از آن می انجامد. این اصل، تحلیل اصیل و تیزبینانه ابن خلدون از تعدیل های دراز مدت درون مشاغل و بین مشاغل گوناگون را توضیح می دهد؛ ولی جان مینارد کینز با این عبارت مشهور خود که در دراز مدّت،ما همگی مرده هستیم، به این دیدگاه ابن خلدون حمله و انتقاد کرد. باوجوداین،این تحلیل ابن خلدون نه تنها درستی خود را به گواهی تاریخ اثبات کرد، بلکه دستمایه ای فکری برای اقتصاددانان کلاسیک شد.
ابن خلدون چگونگی وجود تفاوت در عایدات، حتّی برای یک شغل مشابه در جاهای مختلف را به صورتی دقیق بررسی و تحلیل کرد؛ به طور مثال، عایدات قاضیان، صنعتگران و حتّی گدایان با میزان برخورداری و سطح زندگی هر شهر ارتباط مستقیم دارد که این برخورداری و سطح زندگی نیز حاصل کار و تبلور تلاش گروه های مولّد است. آدام اسمیت، تفاوت های بین عایدات حاصل از کار را با مقایسه آن ها در انگلستان و بنگال توضیح داد؛ در حالی که دقیقا همین نحوه استدلال را چهار قرن پیش ترابن خلدون با مقایسه سطح عایدات بین دو شهر فاس و طلمسه انجام داده بود. این ابن خلدون بود نه آدام اسمیت که نخستین بار سهم و نقش کار را به صورت یک وسیله انباشت ثروت ملّت مطرح ، و خاطر نشان کرد که کار و کوشش،وافزایش در بهره وری و مبادله کالاها در بازارهای بزرگ، عوامل اصلی ثروت و برخورداری کشور هستند. عکس این حالت هم صادق است؛ یعنی کاهش در بهره وری می تواند به تضعیف اقتصاد و کاهش عایدات مردم آن بینجامد. «تمدّن بزرگ، سودهای بزرگ [= عایدات] به دست می دهد؛ زیرا مقدار فراوانی نیروی کار که علّت اصلی کسب سود است، در آن وجود دارد».
نیز ابن خلدون بود که مدّت ها پیش از آدام اسمیت، از اقتصاد آزاد و آزادی انتخاب، دفاعی جانانه کرد. از جمله ظالمانه ترین اقدام هایی که کاری ترین لطمه را بر جامعه وارد می کند، مجبور کردن شهروندان به انجام کارهای اجباری است. چون کار همان طور که بعد نشان خواهیم داد، کالا است؛ پس درآمدها و سودها در واقع چکیده ارزش کار دریافت کنندگان خود هستند. ... بسیاری از انسان ها منبع درآمد دیگری غیر از کار خود ندارند؛ بدین سبب اگر به انجام کاری وادار شوند که برای آن آموزش ندیده اند یا در حرفه خود، به انجام کار اجباری مجبور شوند، حاصل کار خود را از دست خواهند داد و از بخش اعظم درآمد خویش، اگر نه تمام آن، محروم خواهند شد.
برای پیشینه کردن عایدات و نیز سطح رضایت، انسان باید آزاد باشد کاری را که استعداد طبیعی و مهارت لازم رابرای آن دارد، انجام دهد. از طریق استعدادهای طبیعی و مهارت های اکتسابی، انسان می تواند با میل و رغبت ،کالاهای با کیفیت بالا تولید کند و اغلب، واحدهای بیش تری از آن کالاها در هر ساعت کار ارائه دهد.
تفاضا، عرضه، قیمت و سود
ابن خلدون افزون بر نوآوری های علمی که در اقتصاد کار بر عهده داشت، نقش متقابل چندین ابزار تحلیل اقتصادی نظیر تقاضا، عرضه، قیمت و سود را مطرح، و به گونه ای درون زا تجزیه و تحلیل کرد.
تقاضا برای شی ء، بر اساس مطلوبیتی است که از آن حاصل می شود ، نه لزوما نیاز به آن؛ بنابراین، مطلوبیت، نیروی انگیزنده نهفته در تقاضا است. مطلوبیت، مصرف کننده را به خرید در بازار بر می انگیزد؛ پس ابن خلدون، نخستین بذرهای تئوری مدرن تقاضا را در زمین دانش اقتصاد کاشت که بعد توماس رابرت مالتوس، آلفرد مارشال، جان هیکس و دیگران،آن را توسعه دادند. هنگامی که جاذبه کالای مورد تقاضا، مصرف کننده را به خرید و صرف هزینه بیش تر وامی دارد ، قیمت و مقدار فروش آن کالا هر دو افزایش می یابند. همین طور، چنان چه تقاضا برای صنعت یا حرفه خاص کاهش یابد، فروش آن پایین می آید و در نتیجه، قیمت کاهش می یابد.
تقاضا برای کالای خاص، به میزان خرید آن از سوی دولت هم بستگی دارد. شاه و طبقه حاکم، از هر فرد خصوصی،به خریدن مقادیر بسیار انبوه کالا تواناتر هستند. حرفه، زمانی شکوفا می شود که حکومت فرآورده های آن را بخرد. ابن خلدون با ذهن فوق العاده تحلیلی خود، اصلی را که در ادبیات اقتصادی مدرن به «تقاضای مشتق» موسوم سده است نیز کشف کرده بود. «حرفه ها و صنایع، زمانی بهبود و افزایش می یابند که تقاضا برای فرآورده های آن ها افزایش یابد»؛ بنابراین، تقاضا برای پیشه ور،از تقاضا برای ساخته های او در بازار مشتق می شود.
همان طور که مشهور است، تئوری قیمت مدرن می گوید که هزینه ، ستون اصلی تئوری عرضه است. این ابن خلدون بود که نخستین بار، نقش هزینه تولید را بر عرضه و قیمت هابررسی تحلیلی کرد. در بحث مربوط به تفاوت های موجود بین قیمت مواد غذایی که در زمین های حاصلخیز تولید می شوند و مواد غذایی تولید شده در خاک های فقیر، او وجود این تفاوت رابه طور عمده به نابرابری در هزینه تولید آن ها نسبت می داد.
در زمین های ساحلی و تپه ای که خاک آن ها برای کشاورزی مناسب نیست، ساکنان برای اصلاح و بهبود کشتزارها و بوستان های خود بسیار زحمت می کشیدند. آن ها برای اصلاح این زمین ها از نیروی کار خود که برایشان خیلی ارزشمند بود، استفاده می کردند و نیز کود و موادّ پر هزینه دیگری به کار می بردند. تمام این ها هزینه تولید کشاورزی را بالا می برد و این هزینه ها، هنگام تعیین قیمت فروش، باید محاسبه و منظور شوند؛ از این رو اندلس به سبب بالا بودن قیمت هایش معروف است. ... در سرزمین بربرها، وضعیت درست عکس این است. زمین های آن ها به قدری غنی و حاصلخیز است که کشاورزی در آن به هیچ گونه زحمت و هزینه ای احتیاج ندارد؛بدین سبب مواد غذایی در آن کشور ارزان است.
ابن خلدون افزون بر مطرح کردن بحث تقاضای فردی و دولتی و هزینه تولید، عوامل دیگری را که بر قیمت کالاها و خدمات مؤثّر هستند، از آن جمله میزان وفور و برخورداری بخش های شهر، میزان تراکم و ثروتمندان و میزان وضع عوارض بر واسطه ها و تاجران به وسیله دولت، تجزیه و تحلیل کرد. رابطه تابعی مستقیم بین درآمد و مصرف که ابن خلدون آن را مطرح کرد، راه را برای طرح تئوری تابع مصرف به صورت سنگ بنای اقتصاد کینزی هموار کرد.
ابن خلدون همچنین در ارائه مفهوم سود، سهمی علمی و نوآورانه داشت. در ادبیات اقتصادی، تئوری سود به صورت پاداشی برای پذیرش ریسک در برابر آینده نامعلوم، عموما به فرانک نایت که نظریات خود را در 1921 انتشار داد، نسبت داده می شود. تردیدی نیست که فرانک نایت، تئوری مدوّنی از سود ارائه داد. با وجود این، ابن خلدون نخستین بذر این نظریه را بر زمین علم اقتصاد پاشید:
بازرگانی به معنای خریدن جنس و کالا، انبار کردن آن ها و ماندن در انتظار گران شدن قیمت آن ها بر اثر نوسان بازار است. این را سود (ربح) گویند.
ابن خلدون در جای دیگر دوباره همین اندیشه را بیان کرده است:
مردم زیرک و با تجربه در شهرها می دانند که احتکار غلّات و منتظر افزایش قیمت آن هاماندن، کار خوبی نیست و سودی که از این کار مورد انتظار است، احتمال دارد بر اثر اتّفاقات، کاهش یابد یا به کلّی از بین برود؛
بنابراین، در این وضعیت، پاداشی که عاید انسان می شود، برای پذیرش ریسک است. در برابر آینده نامعلوم، شخص ریسک پذیر ممکن است به جای این که سودی به دست آورد، متحمّل زیان شود. همین طور، سود و زیان ممکن است در نتیجه سفته بازی که به وسیله سودجویان در بازارها انجام می گیرد، حاصل شود. ابن خلدون برای بیشینه کردن سودها، یک اصل رابه تاجران پیشنهاد می کند: «ارزان بخرید و گران بفروشید» که از این اصل، از آن زمان به بعد در سطحی گسترده پیروی شده است. فرانتس رزنتال در پانوشتی بر ترجمه مقدّمه ابن خلدون می نویسد:
در سال 1952 کتابی به وسیله توسط فرانک و. فیشر تحت عنوان ارزان بخر، گران بفروش، راهنمایی برای خواننده عمومی در زمینه روش های مطمئن سرمایه گذاری و تکنیک های خردمندانه تجاری انتشار یافت.
چنان چه این اصل ابن خلدون را برای تحلیل هزینه به کار ببریم، آشکار می شود که حتّی برای قیمت معیّن کالای نهایی می توان سود را افزایش داد هنگامی که انسان هزینه مواد خام و دیگر نهاده های به کار رفته در تولید را با خریدن آن ها به قیمت ارزان، از طریق گرفتن تخفیف یا به طور کلّی خریداری آن ها با قیمت پایین از بازارهای دور دست، کاهش دهد؛ همان طور که ابن خلدون در بحث از فواید تجارت خارجی نشان داده است. با وجود این، ابن خلدون نتیجه گرفته است که هم پایین بودن فوق العاده قیمت ها و هم بالا بودن بیش از حدّ آن ها هر دو برای بازارها زیان آور است؛ بنابراین، بهتر است دولت ها، قیمت کالاها را از طریق ارائه یارانه یا دیگر روش های دخالت در بازار، به طور مصنوعی پایین نگه ندارند. چنین سیاست هایی از نظر اقتصادی فاجعه بار است؛ زیرا کالاهای با قیمت پایین از بازار ناپدید می شوند و هیچ انگیزه ای برای تولید و فروش در عرضه کنندگان باقی نمی ماند؛ زیرا امید کسب سود ندارند. ابن خلدون همچنین نتیجه گرفت که بالا بودن بیش از حدّ قیمت ها با توسعه بازار سازگاری ندارد؛ چون کالاهای گران قیمت کم تر در بازار به فروش می رسند؛ پس سیاست قیمت گذاری بیش از حد، سیاستی ضدّ تولید است و جریان کالاها را در بازار مختل می کند. ابن خلدون به این ترتیب، سنگ بنای نظریاتی را پدید آورد که بعد در تدوین نظریه عدم تعادل از آن استفاده شد. او همچنین چند عامل تأثیرگذار بر صعودی بودن سطح عمومی قیمت را یادآور شد که از آن جمله، افزایش در تقاضا، محدودیت عرضه و افزایش در هزینه تولید است که شامل مالیات بر فروش به صورت یکی از مؤلّفه های تشکیل دهنده هزینه کلّ است. ابن خلدون پس از تحلیل عوامل برانگیزنده تقاضای کل در اقتصاد رو به رشد چنین توضیح داده است:
چون تقاضا برای کالاهای لوکس بالا می گیرد، این کالاها ضرورت می یابند و به این ترتیب، جزو ضروریات می شوند. افزون بر این، تمام کارها در شهر پر ارزش می شوند و بهای امکانات رفاهی بالا می رود؛ چون نیازها و انتظارهای زندگی افزایش می یابد و تقاضا برای کالاهای تجمّلی زیاد می شود و نیز دولت، مالیات ها و عوارضی را برای و معاملات تجاری وضع می کند. این عوارض در قیمت فروش کالاها منعکس می شود. امکانات رفاهی، مواد غذایی و کار، به این ترتیب بسیار گران می شوند؛ در نتیجه مخارج زندگی همه شهروندان با شکوفایی و پیشرفت تمدّن (شهر) افزایش فوق العاده می یابد. پول فراوانی را شهروندان خرج می کنند. در چنین وضعی، مردم برای تأمین مخارج و برآوردن نیازهای زندگی خود و خانواده خویش و نیز رفع نیازمندی های دیگر احتیاجات زندگی به پول فراوان احتیاج می یابند.
ابن خلدون موضوع تأثیر عرضه محدود بر سطح قیمت را به اختصار چنین مطرح کرده است:
هنگامی که کالاها اندک و کمیاب باشند، قیمت آن ها بالا می رود.
با مطالعه دقیق دو مطلب پیشین آشکار می شود ابن خلدون، آن چه را که اکنون به عوامل فشار هزینه و کشش تقاضای فشارهای تورّمی موسوم است، کشف کرده بود. در واقع، او نخستین دانشمند در تاریخ بود که عوامل تأثیر گذار بر قیمت کالا یا سطح عمومی قیمت را به طور مدوّن شناسایی و مشخّص کرد.
اقتصاد کلان، رشد، مالیات ها، نقش دولت ها، و پول
در اقتصاد کلان، ابن خلدون مبانی آن چه را که جان مینارد کینز، «تقاضای کلّ مؤثّر»، اثر ضریب افزاینده و برابری درآمد و مصرف نامید، پی ریخت. هنگامی که با افزایش جمعیت، تقاضای کل بیش تر می شود، تولید، سود، عوارض، و مالیات ها همگی زیادتر می شوند. چرخه صعودی رشد، همگام با شکوفایی تمدّن تداوم می یابد و موج جدیدی از تقاضای کل برای حرفه ها و محصولات لوکس خلق می شود.
ارزش حاصل از آن ها افزایش می یابد و در نتیجه، سودهای حاصل باز هم در شهر دوچندان می شوند. تولید در جامعه بیش از پیش رشد می کند و این سیر افزایندگی برای بار دوم و سوم ادامه می یابد؛ بنابراین، ثروت مردم زیاد می شود و دارایی های آن ها رشد می کند؛ عوارض و شیوه زندگی تجمّلی باز افزون، و انواع گوناگون حرفه ها به خوبی میان اهالی جامعه شکوفا می شود.
بعد، مفهوم ضریب افزاینده را شماری از اقتصاددانان به ویژه جان مینارد کینز شرح و بسط دادند. با این حال، این مفهوم رابرای نخستین بار در تاریخ ابن خلدون کشف کرد.
حساب های درآمد ملّی جدید نیز با استفاده از برابری درآمد و مخارج ، توسعه یافتند. مخارج یک شهروند، درآمد شهروندان دیگر است؛ بنابراین، مخارج کل برابر با درآمدهای کلّ است. این برابری را نخستین بار ابن خلدون کشف کرد. در واقع، او با برقرار کردن رابطه تساوی بین این دو اصطلاح، آن ها را به صورت مترادف یک دیگر به کار برد.
درآمد و مخارج در هر شهر با یک دیگر موازنه می یابند. چنان چه درآمد زیاد باشد، هزینه هم زیاد می شود و بالعکس، و اگر، هم درآمد و هم مخارج هر دو زیاد باشند، مردم به نحو مطلوب تر ارضا می شوند و شهر رشد و توسعه می یابد.
ابن خلدون در معرّفی تئوری رشد بر اساس انباشت سرمایه از طریق تلاش انسان پیشتاز بود. انسان بعضی از سودها را بدون این که خودش کار و زحمتی را متحمّل شود، به دست می آورد. نمونه آن هنگامی است که کشتزارها در نتیجه بارش باران رشد می کنند و به زحمت آبیاری نیازی ندارند و موارد شبیه به آن؛ ولی این گونه چیزها جنبه کمکی دارند و چنان که یادآور خواهیم شد، باید با تلاش خود آدمی همراه باشند. سودی که انسان به دست می آورد، معیشت او را تأمین می کند؛ البته به شرطی که با ضروریات و نیازهای او متناسب باشد و چنان چه از نیاز وی بیش تر باشد، انباشت سرمایه خواهد بود.
ابن خلدون، مراحل توسعه اقتصادی را از بادیه نشینی به کشاورزی ، سپس به مرحله همکاری بیش تر در مسائل اقتصادی شرح داد که از طریق گسترش قصبه، و تبدیل آن به شهر، در آن، تقاضا افزایش می یابد و کار ماهر گسترش می یابد و تولید، هم از نظر کمّی و هم از نظر کیفی توسعه می یابد. رشد اقتصادی تا وقتی که کوشش بیش تر برای تولید انباشت سرمایه وجود دارد، ادامه می یابد و این راه، با تلاش موجود انسان، به تولید بیش تر و توسعه حرفه ها و صنایع در شهرها منتهی می شود. چنان که پیش تر بیان شد، ثروت از طریق کار و تلاش انسان توسعه می یابد. حال آن که اگر کوشش انسان کم تر شود، ممکن است عکس این حالت رخ دهد و رکود پیش آید که پس از آن، سطح زندگی مردم جامعه سیر نزولی خواهد یافت .
دولت ها از طریق خرید کالاها و خدمات و سیاست های مالی مالیات بندی و مخارج، در رشد و اقتصاد کشور به طور کلّی نقش مهمّی را بر عهده دارند. دولت ها همچنین ممکن است محیط پرانگیزه ای رابرای کار و رفاه فراهم سازند یا بر عکس، نظام بهره کشی پدید آورند که سرانجام به از پا در آمدن خود آنان بینجامد.گر چه ابن خلدون دولت ها را ناکار آمد می داند و معتقد است آن ها در کارهای خود حساب و کتابی نمی شناسند و در سیاست های خود حساب منفعت و هزینه را نگه نمی دارند، باز به اعتقاد او، از طریق خریدهای بزرگ خود، نقش مهمّی را در اقتصاد کشور ایفا می کنند. مخارج و هزینه های دولت با افزایش دادن درآمدها که در نتیجه اثر ضریب افزاینده، باز هم افزایش می یابد،به اقتصاد تحرّک می بخشد. با این حال، اگر شاه مقدار درآمدی را که از طریق مالیات ها به دست می آورد، احتکار کند، فعّالیت اقتصادی دچار رکود می شود و فعّالیت های اقتصادی حکومت از طریق اثر ضریب افزاینده بر روی رشد و گسترش اقتصاد تأثیر معکوس می گذارند. دولت افزون بر برنامه های رفاهی خود برای تهیدستان، بیوه زنان، یتیمان و نابینایان، باید درآمدهای مالیاتی خود را به صورتی عاقلانه در جهت بهبود و رفاه حال شهروندان، پاسداری از حقوقشان و نگهبانی از آنان در برابر خطر و آسیب خرج کند.
ابن خلدون سهم عمده ای را در طرح تئوری مالیات در تاریخ بر عهده داشت. او فیلسوفی است که به حاکمان متعدّد در طول تاریخ خط فکری داده است. اخیرا تأثیر او بر جان اف. کندی و بعد بر رونالد ریگان به طور کامل مشهود بود. جان اف. کندی در سال 1962 هنگامی که در باره کاهش مالیات و کاستن از نرخ مالیات های عمومی از او پرسیده شد، گفت:
انتخاب حقیقی ما بین کاهش مالیات از یک سو و پرهیز از کسر بودجه های هنگفت فدرال از سوی دیگر، نیست. اقتصادی که به وسیله نرخ های مالیاتی محدود کننده دچار رکود شود، هرگز درآمد کافی برای موازنه بودجه تولید نخواهد کرد؛ همان طور که هرگز مشاغل کافی یا سودهای کافی تولید نخواهد کرد.
وقتی جان اف. کندی این سخنان را بر زبان آورد، در واقع داشت سخنان ابن خلدون، اندیشه ور مسلمان قرن چهاردهم را باز می گفت که در این باره گفته بود:
در آغاز حکومت یک خاندان، از نرخ ها و اقلام مالیاتی اندک، درآمدهای هنگفت پدید می آید؛ امّا در پایان حکومت آن خاندان، از نرخ ها و اقلام مالیاتی هنگفت، درآمدهای ناچیز تولید می شود ...؛ به همین دلیل است که باید برنامه ای مالیاتی و طرحی برای کاهش بودجه داشت؛ زیرا کاهش بودجه، مخارج دولت را کاهش می دهد.
طبق نظر ابن خلدون، درآمدهای مالیاتی نظام حاکم، به علّت شکوفایی کسب و کار افزایش می یابد که این شکوفایی در نتیجه مالیات های کم، امکان پذیر است، نه مالیات های سنگین؛ بنابراین، او نخستین فرد در تاریخ بود که سنگ بنای یک تئوری برای نرخ بهینه مالیات بندی را بر زمین گذاشت؛ نظریه ای که حتّی بر اندیشه طرفداران برجسته اقتصاد عرضه گرا نظیر آرتور لافر و دیگران تأثیرگذار بوده است. منحنی معروف لافر، چیزی جز نمایش ترسیمی تئوری مالیات بندی که توسط ابن خلدون در قرن چهاردهم عرضه داشت، نیست.
وقتی نرخ و تنوّع مالیاتی که بر مؤدّیان وضع می شود، پایین باشد، در آن صورت، انرژی و گرایش لازم برای انجام کار در آنان ایجاد می شود. در چنین وضعی، مؤسّسه فرهنگی رشد می کنند و افزایش می یابند؛ زیرا پایین بودن مالیات ها، رفاه و رضایت پدید می آورد. وقتی که مؤسّسه های فرهنگی رشد کنند، بر تعداد افراد مبتکر و خلّاق افزوده می شود؛ در نتیجه، درآمد مالیاتی بالا می رود؛ زیرا درآمد مالیاتی، حاصل جمع تبلور کار و کوشش افراد است؛ در حالی که اگر مالیات ها سنگین باشند، بر درآمدها و سودها تأثیر معکوس می نهند و در تحلیل نهایی، به کاهش درآمد مالیاتی می انجامند. ابن خلدون با هرگونه تلاش دولت برای مصادره اموال خصوصی یا دخالت در اموال شخصی افراد به شدّت مخالف بود. دخالت های خودسرانه دولت ها در مالکیت خصوصی انسان، به از بین رفتن انگیزه ها منتهی می شود که این امر می تواند سرانجام به تضعیف خود دولت بینجامد. باجگیری برای خود دولت هم ذاتا شکست آور است؛ زیرا باجگیری ،نوعی ستمگری است و ستمگری جامعه را به تباهی می کشاند.
در اقتصاد کلان هم، ابن خلدون در طرح تئوری پول، نقش و سهم داشت. از دیدگاه او، پول، شکل واقعی ثروت نیست؛ بلکه واسطه ای است که می توان ثروت را از طریق آن به دست آورد. او نخستین کسی بود که وظایف عمده پول را به صورت معیار ارزش، ذخیره ارزش و «وسیله شمارش» مطرح کرد: «دو فلز گرانبهای طلا و نقره که به صورت معیار ارزش برای تمام انباشت سرمایه ها [هستند]، ... گنج و مال شمرده می شوند. حتّی چنان چه در وضعی خاص، چیزهای دیگری کسب شود، باز این عمل به منظور کسب نهایی این دو انجام می گیرد. غیر از طلا و نقره، تمام کالاهای دیگر، در معرض نوسانات بازار قرار دارند. طلا و نقره، مبنای سود، دارایی و گنج هستند؛امّا پول، شکل واقعی ثروت نیست؛ بلکه ثروت، از طریق کار انسان خلق می شود یا به صورت انباشت سرمایه واقعی پدید می آید؛ بنابراین، ابن خلدون بود که نخستین بار بین پول و ثروت واقعی فرق گذاشت؛ اگر چه قبول داشت که ثروت واقعی می تواند به وسیله پول به دست آید. با وجود این، پول در مبادله های تجاری در جامعه که در آن، انسان حاصل کار خود را به شکل کالا یا خدمات با دیگری مبادله می کند تا نیازهایی را که خود به تنهایی به برآوردن آن ها قادر نیست، تأمین کند، نقشی بسیار مؤثّرتر از مبادله پایاپای بر عهده دارد. پول همچنین جریان کالاها را از بازاری به بازار دیگر و حتّی در عبور از مرز کشورها آسان می کند.
تجارت خارجی
ابن خلدون در رشته اقتصاد بین المللی نیز کمک های علمی فراوانی انجام داد. او از طریق مشاهده های بصیرانه و ذهن تحلیلگر خود، بدون تردید به مزایا و فواید داد و ستد میان ملّت ها پی برد. از دیدگاه ابن خلدون، از طریق تجارت خارجی، رفاه و رضایت مردم و سود تاجران و ثروت کشورها همگی افزایش می یابند. تاجری که در کار خود وارد است، فقط آن دسته کالاهایی را با خود حمل می کند که ثروتمند و فقیر و حاکمان و شهروندان عادی، همگی به آن ها نیاز داشته باشند. عمومیت نیاز، سبب تقاضای انبوه برای کالاهای او می شود ... و این برای پیشرفت و توفیق تاجران مفیدتر و پر سودتر است ...؛ چرا که تاجر خواهد توانست از نوسانات بازار بهره گیرد، و اگر کالا را از کشوری دور دست بیاورد ... در آن صورت کالایش ارزش مندتر خواهد شد.
ابن خلدون با تأکید بر واژه ارزشمندی، درک عمیق خود را از فواید تجارت نشان داده است. چنان چه کالایی پس از کسر کردن هزینه تولیددرکشور B ارزشمند باشد و باانتقال به کشور A و احتساب هزینه حمل و نقل و تمام هزینه های دیگر همچنان با سود فروخته شود، در آن صورت این کالا، یا ارزان تر از مشابه تولید داخلی خود است، یا دارای کیفیت بهتر است، یا به طور کلّی، کالای جدیدی است. چنان چه این کالای خارجی از مشابه تولید داخلی خود ارزان تر باشد، تجارت خارجی سبب صرفه جویی در نیروی کار و سایر منابع خواهد شد؛ زیرا این کار و منابع به جای این که صرف کالای پر هزینه شوند و در آن صورت نتوانند با دیگر کالاهای کم هزینه رقابت کنند، به تولید کالاهای کم هزینه تخصیص داده می شوند. منابعی که در این فرایند تبدیل، پس انداز می شوند می توانند برای تولید سایر کالاها به کار روند یا لایه دیگری به انباشت سرمایه بیفزایند؛بنابراین، تجارت خارجی ممکن است به سطح درآمد کشور به طور مثبت کمک کند و نیز سطح رشد و برخورداری کشور را افزایش دهد. اگر این کالای خارجی دارای کیفیت بهتر در مقایسه با مشابه داخلی خود باشد، این کالای وارداتی بر سطح رضایت خریداران خود خواهد افزود. در ضمن، تولید کنندگان داخلی که با این محصول رقابتی دارای کیفیت بالا روبه رو می شوند، مجبورند بکوشند تولید خود را بهبود بخشند یا در غیر این صورت، با کاهش در فروش ها و درآمدها روبه رو خواهند شد. هر دو حالت افزایش در کیفیت کالاهای داخلی یا تبدیل منابع از تولید کالاهای پر هزینه به کالاهای کم هزینه مثل مورد اوّل به سود و رفاه جامعه است. در حالت آخر، یعنی حالت سوم، وقتی کالای وارداتی، به طور کلّی فرآورده جدید است، باز سود رفاهی حاصل از تجارت خارجی ممکن است به صورت افزایش در سطح رضایت خریداران نمود یابد یا به صورت افزایش در مقدار یا کیفیت تولید سایر کالاها خود را نشان دهد و این در صورتی است که این قلم وارداتی ،ابزار جدید یا اصلاح ابزار موجود باشد. افزون براین، معرّفی کالای کاملاً جدید از طریق تجارت خارجی ممکن است تولید کنندگان داخلی را جذب کند و چنان چه تولید آن موجّه باشد، تولید کنندگان در صورتی که بتوانند با این محصول خارجی رقابت کنند، به تولید آن بپردازند.
ابن خلدون از آن چه بعد «هزینه فرصت» نامیده شد نیز آگاه بود. به کار بردن کار ارزشمند برای اصلاح خاک های ضعیف کشاورزی به این معنااست که کار می تواند در تولید سایر کالاهای دیگر کاربرد بهتری داشته باشد. منابع به طور کلّی باید در بهترین کاربرد ممکن مورد استفاده قرار گیرند. در غیر این صورت، هزینه ای پدید می آید که به از دست رفتن و کاهش ارزش خواهد انجامید. تجارت خارجی، انگیزه های دیگری در زمینه تلاش برای بهینه کردن استفاده از کار و سایر منابع طبیعی فراهم می کند.
ابتکار فکری ابن خلدون در مشاهدات دقیق و تحلیل عمیق تجارت خارجی در رشته اقتصاد بین المللی، شایسته تحسین است. موضوع فواید حاصل از تجارت به ویژه پس از انتشار گفتمان های سیاسی به وسیله دیوید هیوم در 1752 به طور چشمگیر توسعه یافته است؛ امّا نخستین جوانه های اصلی این موضوع را چهار قرن پیش تر از وی ابن خلدون کاشت.
ابن خلدون و آدام اسمیت
با وجود این که سهم همه جانبه در علم اقتصاد به ابن خلدون تعلّق دارد، این آدام اسمیت است که میان عموم، به «پدر علم اقتصاد» معروف شده است. دیدگاه شومپتر درباره اقتصاد اسمیت، بیش تر انتقادی است تا تقدیرآمیز:
من شخصا با چنین نظری موافق نیستم؛ زیرا من هنوز آدام اسمیت را یکی از دانشمندان بزرگی می دانم که حتّی فقط در جایگاه گردآورنده اندیشه های اقتصادی پیشین در زمینه علم اقتصاد کمکی شایان کرده است. او این اندیشه ها را به شکلی جدید و اسلوبی عالی با بیانی رسا به تفصیل شرح داد. با وجود این، در مقام مقایسه، ابن خلدون بسیار پیشتازتر و اصیل تر از آدام اسمیت بود. با قبول این واقعیت که ابن خلدون نیزاندیشه هایی را که پیش از خودش مطرح شده بود، بازپروری کرد و و از آن ها الهام گرفت (اندیشه هایی نظیر بحث افلاطون درباره تخصّص، تحلیل ارسطو از پول، و بحث طاهر بن حسین در باره نقش دولت) باز این ابن خلدون بود که در جایگاه نخستین متفکّر، اندیشه های اصلی را در زمینه های متعدّد اندیشه اقتصادی پی ریخت. با وجود این که سهم ابن خلدون در علم اقتصاد بسیار زیاد است، بعضی از اندیشه های اقتصادی و نیز بخشی از فلسفه اقتصادی آزادی انتخاب که پیش تر مطرح شد، بعد به آدام اسمیت نسبت داده شدند بدون آن که نامی از ابن خلدون که طرّاح اصلی آن ها بود، به میان آید.
رساله بزرگ اقتصادی اسمیت شامل تبلیغ اصل لیبرالیسم اقتصادی یعنی آزادی اقتصادی برای تمام افراد است که طرّاح واقعی این اصل در واقع ابن خلدون بود.
از آن جا که چنین مشابهت شگفت آوری از نظر تفکّر اقتصادی میان ابن خلدون و آدام اسمیت وجود دارد، وظیفه مورّخ اقتصادی است که روابط مستقیم یا غیر مستقیم بین این دو اندیشه ور بزرگ را که به فاصله چهار قرن از یک دیگر می زیستند، روشن کند. با این حال، من مایلم چند احتمال و نکته را در این جا درباره این رابطه عرضه کنم. اگر چه آدام اسمیت به طور صریح به آثار ابن خلدون اشاره ای نکرده است می توان گفت: مجراهای چندی وجود داشت که ممکن است آدام اسمیت را به اندیشه های اقتصادی پیشتاز و اصیل ابن خلدون وصل کرده باشد.
آدام اسمیت از دانشگاه گلاسگو فارغ التحصیل شد که در آن جا از استاد خود فرانسیس هوچسون تأثیر پذیرفت که این استاد نیز از آنتونی اشلی کوپر معروف به لرد شافت بری متأثّر بود که در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم می زیست و نیز از دیگر دانشمندانی متأثّر بود که به «روشنگری لیبرال» گرایش داشتند و همه آن ها ممکن است به طور مستقیم یا غیر مستقیم از اندیشه های ابن خلدون تأثیرگرفته باشند. آدام اسمیت پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، شش سال از عمر خود را به تحقیق در کتابخانه دانشگاه آکسفورد اختصاص داد که در آن جا ممکن است در تماس با افکار و نظریات ابن خلدون قرار گرفته باشد بدون این که از نام او آگاه شده باشد. این سنّت در دوره های پیشین رایج بود که اندیشه ها بدون آن که نامی از صاحب آن ها به میان آید، میان نسل های متوالی جریان می یافتند؛ مورد بحث قرار می گرفتند و دست به دست می شدند. افزون براین ، از زمان جنگ های صلیبی به بعد که از قرن یازدهم تا سیزدهم ادامه یافتند، بیش تر فیلسوفان غربی می کوشیدند تأثیر محقّقان مسلمان را از طریق روش های گوناگون، ناچیز نشان دهند که از جمله این روش ها استفاده از نظریّات دانشمندان مسلمان بدون بردن نامی از آن ها بود. جنگ دیرپایی که صلیبیان برای گرفتن سرزمین مقدّس از مسلمانان بر پا کردند، احساس عداوت نیرومندی را در ذهن غربیان پدیدآورد که قرن ها و احتمالاً تا دوران معاصر ادامه داشت و محقّقان غربی هم از این احساس در امان نماندند. مجرای احتمالی دیگری که ممکن است آدام اسمیت از طریق آن مستقیم یا غیر مستقیم در معرض افکار اقتصادی ابن خلدون قرار گرفته باشد، مسافرت آدام اسمیت در سطح قاره اروپا بود. وی ضمن این مسافرت ها، با کوزنسی، فیزیوکرات های دیگر در پاریس، و دیگر روشنفکران اروپایی دیدار و ملاقات کرد که خود آنان ممکن است به طریقی از اندیشه های اقتصادی ابن خلدون متأثّربوده باشند.
آدام اسمیت همچنین ممکن است از طریق نفوذ مسلّط امپراتوری عثمانی در تماس با اندیشه های اقتصادی ابن خلدون قرار گرفته باشد. از زمانی که امپراتوری عثمانی در قرن چهاردهم ظهور کرد ( و در قرن شانزدهم، مرزهای آن تا آن جا گسترش یافت که بخش اعظم اروپای جنوب شرقی، آسیای جنوب غربی و افریقای شمالی را در بر گرفت ) پل جدیدی ایجاد شد که روشنفکران را در سطح قارّه اروپا به همتایان خود در سرزمین های گسترده این امپراتوری که مصر هم در سال 1517 بخشی از آن شد، متّصل کرد.ابن خلدون در مصر، بخش آخر زندگی خود را برای بازنگری دست نوشته های آثارش که در نوامبر سال 1377 آن ها را در تونس تکمیل کرده بود، صرف کرد؛ سپس افکار او از نسلی به نسل دیگر، از قرنی به قرن دیگر و کشوری به کشور دیگر منتقل و دست به دست شد. سلطان سلیم اوّل، امپراتور عثمانی، با الهام از نظریّات ابن خلدون که«پیشه وران و صنعتگران در رشد، برخورداری و اقتدار کشور نقشی چشمگیر بر عهده دارند»، پس از این که در سال 1517 قلمرو خود را با کامیابی در سطح قارّه اروپا گسترش داد، بهترین صنعتگران آن زمان را با خود از قاهره به قسطنطنیه آورد. این کار در اصطلاح مدرن، «انتقال تکنولوژی» بود.
تأثیر ابن خلدون، گسترده و عمیق بود. این تأثیر نه فقط در ذهن بعضی از حاکمان و دولتمردان، بلکه در اذهان روشنفکران و محقّقان، مدّت ها پیش از آن که کتاب هایش به زبان های دیگر ترجمه شوند، به خوبی مشاهده می شد. در پاسخ به این علاقه فراوان به آثار ابن خلدون بود که سرانجام در سال 1730 یعنی دقیقا 46 سال قبل از انتشار ثروت ملل آدام اسمیت، آثار ابن خلدون به زبان ترکی ترجمه شد.
ملاحظات پایانی
اگر هم آدام اسمیت به طور مستقیم در تماس با اندیشه های اقتصادی ابن خلدون قرار نگرفته باشد، باز این واقعیت به قوّت خود باقی است که بذرهای اصلی اقتصاد کلاسیک و حتی تئوری اقتصادی مدرن، برگرفته از اندیشه های ابن خلدون است. ابن خلدون را نه تنها می توان پدر علم جامعه شناسی دانست، بلکه چنان که قطعه زیر از آرنولد توین بی نشان می دهد، او در رشته تاریخ هم صاحب نظری فرزانه بوده است:
به نظر می رسد که ابن خلدون در رشته فعّالیت های فکری انتخابی خود از پیشینیان الهام نگرفته است ... و با وجود این، در مقدّمه بر تاریخ عمومی، فلسفه تاریخی را مطرح و تدوین کرده است که بدون تردید، بزرگ ترین اثر از نوع خود است و نظیر آن در هیچ زمان و هیچ مکانی به وسیله هیچ اندیشه وری خلق نشده است.
ابن خلدون با درک عمیق و دانش گسترده ای که در زمینه تاریخ داشت و از طریق مشاهده های دقیقی که درباره آدم ها و مکان ها انجام می داد، تحقیق تجربی بصیرانه ای را برای تحلیل و تولید اندیشه های اصیل اقتصادی به کار برد. او در رشته اقتصاد، برای نخستین بار در تاریخ، گنجینه ای از مطالب ارزشمند بر جای گذاشت. بحث جامع و عمیق ابن خلدون از ارزش و رابطه آن با کار؛ تحلیلی که از تئوری انباشت سرمایه و ارتباط آن با ظهور و سقوط خاندان های حکومتی به عمل آورد؛ شناخت ژرفی که از پویایی های تقاضا، عرضه، قیمت و سود داشت؛ بحثی که از موضوعات پول و نفش دولت ها عرضه کرد، و خلاصه شرح گویایی که در باره تئوری عالی مالیاتی خود و دیگر موضوعات اقتصادی ارائه داد، همگی از میزان عمق و گستره فکری او حکایت دارند.
با توجّه به سهم بی سابقه و ممتاز ابن خلدون در زمینه های گوناگون علم اقتصاد می توان او را به حق، «پدر علم اقتصاد» نامید.
1 WWW. GEORGE TOWN. EDU , OWEISS , IBN. HTM.