مقدمه
عرفان به معنای شناخت، کوششی است که انسان را با سیر در عوالم درونی و آیات آفاقی و انفسی، به حقیقت هستی نزدیک می کند و نگاهی تازه را برای تماشای عالم، به صورت یک حقیقت متعالی می گشاید.
کسانی که در این وادی گام نهاده، طالب کشف اسرار وجود می شوند، دو وضعیت متفاوت را دارند: عده ای سرد، راکد، سر به گریبان، سیلی پذیر و درمانده؛ ولی گروهی دیگر، با نشاط، پرشور، سرافراز و ستم ستیز و بالنده می شوند.
تفاوت این دو گروه، نتیجه اختلاف در مرام عرفانی و روش سلوک آنهاست. مسئله پژوهش ما این است که چه عاملی این گوناگونی را رقم می زند. در این مقاله برای رعایت اختصار از مقایسه تطبیقی صرف نظر کرده و به منظور مطالعه یک الگوی شاخص در عرفان، به بررسی اندیشه و مرام عرفانی امام خمینی می پردازیم و عامل بالندگی در مرام عرفانی ایشان را می جوییم.
کمال سلوک عرفانی
امام خمینی معتقد بود که ذات خداوند تعالی که «هویت غیبی احدی» است، در پرتو انوار جلالش به حجاب نشسته و معشوقی است که هیچ یک از عاشقانش به او نمی رسند و حتی به درستی او را نمی شناسند، زیرا خورشید جمالش برتر از آن است که در آسمان دل بندگان طلوع کند و قلّه جلالش، بلندتر از آن که عقاب اندیشه، از دامنه اش فراتر رود.
;عنقا شکار کس نشود دام بازگیر |
;کانجا همیشه باد به دست است دام را |
هم از این رو فرموده اند: «إنّ العجز عن المعرفه، غایه معرفه اهل المکاشفه»1؛ ناتوانی از معرفت حق تعالی نهایت عرفان اهل کشف و شهود است.
پس کمال سلوک عرفانی هرگز به پایان نمی رسد و هر چه انسان اوج بگیرد، مجال عروج بیشتری می یابد، چنان که حضرت رسول اکرم(ص) فرمود: «ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک»2؛ آن گونه که شایسته توست، تو را نمی شناسیم و آن گونه که سزاوار هستی، بندگی ات نمی کنیم.
ذات الهی، دلبر پرده نشینی است که بی پرده فروغ رویش را به کسی نمی نماید و پیام بی واسطه مهرش را به گوش جان نمی رساند؛ نه مخلوقات با آستان جلالش ربطی دارند و نه او به غیر خویش نظری می اندازد:3 «سبحانه و تعالی عما یصفون».
;غلام نرگس جمال آن سهی سروم |
;که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست4 |
او را در این مقام، نه می توان به اسمی نامید و نه با صفتی ستود. ذات غیبی حق تعالی، برتر است از همه چیز که درباره او اندیشیده و گفته شود و حتی از این برتری هم که ما می فهمیم، منزه است که فرمودند: «اللّه اکبر من أن یوصَف»5
عالم اسمای الهی
پس از مرتبه ذات که هر چه درباره آن سخن گفته شود، بر جهل خود افزوده ایم، مرتبه اسمای الهی است. در اینجا خدا و معصومان با ما سخن گفته اند و این نام های پاک را معرفی کرده اند.نام های خداوند سراسر عالم آفرینش را پر کرده و همه جا جلوه کرده و هیچ پدیده ای نیست؛ مگر اینکه جلوه ای از نام های خداوند است: «و باسمائک التی ملات ارکان کل شی6 و به نام های تو که ارکان همه چیز را پر کرده است.
هم از این رو، قرآن کریم، جهان آفرینش را آیات الهی معرفی کرده، می فرماید: «اِنّ فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب»؛ به راستی که در آفرینش آسمان ها و زمین و گوناگونی شب و روز، نشانه هایی برای خردمندان است. (آل عمران/ 190)
جلال و صلابت کوه، شکوه آسمان، جذابیت دریا، زیبایی گل و شگفتی های آفرینش، تجلّی جمیل، جلیل، رحیم، کریم، عظیم، حکیم، علیم، حلیم، ودود، جواد، منان و عزیز را آشکارا در منظر بندگان گشود7 تا خردمندان با اندیشیدن در آنها به بالا روند و به آستان رفیع الهی گام نهند و در اسمای الهی سیر کنند و آن نام ها را در خود تحقق بخشند.
در میان اسمای الهی که معانی گوناگونی دارند، نام «اللّه » جامع جمیع آنهاست و همه معانی را فرا می گیرد؛ هم از این رو آن را اسم اعظم می گویند.8
حقیقت عماء و فیض اقدس
اسمای الهی جلوه های ذات غیبی اند و در حقیقت پرتوی از او را می نمایند؛ اما این جلوه ها مستقیم از ذات غیبی کسب فیض نمی کنند، بلکه حجاب نوری غیبی که فانی در ذات غیبی است و هویت و حیثیتی غیر حق ندارد، میان ذات و اسماست9 که ذات حق به صورت جمعی و غیر قابل وصف و تمایز، اسمای خود را در آن حجاب جلوه بخشید و به واسطه فیض اقدسی آن، حجاب نوری اسما به ظهور آمده و عالم را پر کرده و آراسته است. اثر این حجاب نوری فانی در ذات غیبی، «فیض اقدس» و باطن اسم اللّه است که جامع جمیع اسماست و بنابر نظر حضرت امام، این حجاب نوری در حدیث پیامبر «عماء» نامیده شده است.10
از رسول خدا (ص) پرسیدند: «پیش از آفرینش، پروردگار ما کجا بود؟ پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمودند: «کان فی عماء» در «عماء» بود.11 معنای لغوی عماء ابر نازک است، که وقتی در آسمان است، نور خورشید را از خود عبور می دهد و به زمین می رساند و به واسطه آن می توان، به خورشید نگریست؛ ولی عماء خود دیده نمی شود. عرفا در معنا و مصداق عماء، نظرات گوناگون دارند12؛ اما حضرت امام آن حجاب نوری را که باطن اسم اللّه بوده و اثر تجلی ذات در مقام احدیت است، «عماء دانسته است. این تجلّی به هویت غیبی حق تعالی است و اسما با کسب فیض اقدس احدیت، به عالم فیض می دهند و همه آفرینش به واسطه نام های خدا از احدیت و فیض اقدس او بهره مند هستند.
بنابراین، نور هویت غیبی ذات بوده و همه جا هست؛13 اما دست خلق از آستان رفیع و مقام منیع او کوتاه است. سوره توحید که شناسنامه او معرفی شده، با این آیه آغاز می شود : «قل هو اللّه احد»؛ هو اشاره به هویت غیبی ذات است؛ «واللّه » جامع همه نام ها و تجلیات اوست که به واسطه «احمد»، عالم را روشن کرده و فیض بخشیده14 و همین جلوه خدا همه عالم را پر کرده و حضورش فراگیر است که «اللّه الصمد»، آن را بیان می کند.15 صمد، یعنی آنچه تهی نیست و پر است، آن که فراگیر است و همه به او وابسته اند و هر طرف رو بگردانی روی اوست: «اینما تولّوا فَثَمَّ وجه اللّه ».(بقره 115) بنابراین تجلی احدیت که فیض اقدس است، باطن اسم اعظم اللّه بوده و ظهور این اسم، عالم را به نور خدا روشن کرده و به هر جا بنگری، نور و جلوه اوست. «اللّه نور السموات و الارض».(نور/35)
مقام انسان کامل
حضرت امام معتقدند که اسم اعظم اللّه ، برای تجلی در عین موجودات و عطای فیض در آنها، به جهت گستردگی فیض و محدودیت و کدورت اعیان موجودات، به واسطه حجابی و جلوه ای، فیض خود را به اعیان موجودات می رساند. این تجلّی که نزدیک ترین مرتبه اللّه تعالی است، خلیفة اللّه و واسطه گسترش فیض نور او در عالم است16که فانی در فیض اقدس و احدیت ذات اوست.
بر اثر همین مرتبه موجودات از نور حق برخوردار و از فیض وجود بهره مند می گردند؛ نیز از این رو حقیقت کمال انسانی یا عین ثابت انسان کامل، در کل عالم ولایت کلیه دارد، زیرا ولایت معنی قرب، محبوبیت، تصرف یا ربوبیت و نیابت است.17
جلوه ظهور اسم اللّه ، نور رسول اللّه و مقام محمدی (صلی اللّه علیه و آله) است. به برکت وجود اوست که اسمای انوار الهی در عالم تابیده است: «و اشرقت الارض بنور ربّها»؛ و زمین با نور پروردگارت روشن شده است(نور/35). این مقام، اولاً به رسول اللّه (صلی اللّه علیه و آله) و سپس معصومان که به مدد پیامبر، آن مرتبه را درک کرده اند و سپس هرکس که در راه کمال پیش می رود و کامیاب برمی آید، تعلق دارد.
حضرت امام فرموده اند: «مقام رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله، به ولایت کلی الهی الارصاله تمام برکات را در این جهان بسط داده است... تجلی الهی به تبع پیغمبر بر امامان است».18
مقام محمدیه یا ولایت کلمه، مقامی است که یک انسان به آن رسید و راه را برای دیگران گشود. امامان هم این راه را پیموده، به تبع رسول اللّه به آن رسیدند و دیگران نیز می توانند، پس از مقام انسان کامل که مقام کمال انسانی است، به آن برسند و رسالت انبیا این بوده است که انسان ها را به سوی کمال هدایت کنند و البته کسی در این سیر، از عنایات رسول اللّه و امامان بی نیاز نیست. حتی امیرالموءمنان با فیض رسول اللّه ، سیر الی اللّه را انجام داد «این بزرگوار شخصیتی است که دارای ابعاد بسیار است و مظهر اسم الهی است که دارای تمام اسما و صفات است و تمام اسما و صفات الهی، در ظهور و در بروز دنیا و عالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است».19
مقام کمال انسانی در همه مردم به صورت فطرت وجود دارد و استعدادی است که باید شکوفا شود. فطرت هرکس او را به سمت کمال می کشاند: «انسان امکان ندارد، به غیر کمال مطلق توجه کند و دل ببندد. همه جان ها و دل ها به سوی اویند و جز او نجویند و نخواهند جست؛ همه ثناگوی اویند و ثنای دیگری نتوانند کرد؛ ثنای هر چیز ثنای اوست؛ اگرچه ثناگو در حجاب است و گمان کند، ثنای دیگری را می گوید»،20 زیرا همه عالم جلوه نام های خداست و اگر حسن و کمالی در چیزی باشد، پرتوی از تجلّی اوست که به واسطه مقام کمال انسانی یا انسان کامل، در این گوشه از عالم ظاهر شده است.
«انسان به این حد حیوانی و طبیعی محدود نیست؛ برای همین انبیا آمدند تا ما را با ماورا هماهنگ کنند21». «ادراکات و قابلیت انسان برای تربیت، تقریباً باید گفت غیرمتناهی است...؛ اگر استعداد انسان مثل حیوانات تا همان حدی که حیوانات رشد می کردند بود، انبیایی لازم نبود...».22
فنا و لقاء اللّه
انسان باید از این عالم طبیعی و زندگی دنیایی سیر کند، تا به مقام احدیت که فانی در هویت غیبی است برسد. این فناست که در آنجا هویت حق با چشم او دیده می شود و لقاء اللّه نصیب عارف می گردد.
«این صورت طبیعی، نازل ترین مرتبه انسان است...؛ لیکن از همین مرتبه نازله حرکت به سوی کمال است. انسان موجود متحرک است که از مرتبه طبیعت تا مرتبه غیب تا فنا در الوهیت23 حرکت می کند، در فنا و شهود هویت غیبی حق که وصول به مقام احدیت و عالم «عندیت»24 است، شاهد و مشهود اوست و انسان با کشف نور خدا در وجود خود، و درک اینکه هیچ نیست و هرچه هست نور خدا با نور او و با چشم او جمال و جلال او را به تماشا می نشیند و صد البته که عبارت، توان وصف این مقام را ندارد.
حضرت امام در نامه ای به عروس شان چنین می نویسند: «به تو و به سایر جوان ها که طالب معرفتند، وصیت می کنم که شما و همه موجودات جلوه اویند، ظهور اویند، کوشش و مجاهدت کنید تا بارقه ای از آن را بیابید و در آن محو شوید و از نیستی به هستی مطلق رسید».25
برای این سیر، نخست انبیا و بعد شهیدان، بهترین الگو هستند، زیرا همه چیز خود را در برابر معبود فدا کرده و پوچ بودن او را دریافته اند. در نتیجه بی حجاب و پرده، دل به تماشای جلوه او سپرده اند.
«نظر به وجه اللّه برای هر نبی و هر شهیدی راحت است. شاید نکته این باشد که حجاب هایی که بین ما و حق تعالی هست و وجه اللّه است و تجلیات حق تعالی هست، همگی به حجاب خود انسان منتهی می شود. انسان خودش حجاب بزرگی است که هست، چه آن حجاب هایی که از ظلمت باشند و آن حجاب هایی که از نور باشند، منتهی می شود به این حجابی که خود انسان است. ما خودمان حجاب هستیم بین خودمان و وجه اللّه و اگر کسی فی سبیل اللّه و در راه خدا، این حجاب را داد، این حجاب را شکست و آنچه داشت که عبارت از حیات خودش بود، تقدیم کرد، این مبدا همه حجاب ها را شکسته است. خود را شکسته است... در عوض خدای تبارک و تعالی این حجاب که برداشته شد، جلوه می کند برای آنها. چنانچه برای انبیا هم چون همه چیز را در راه خدا می خواهند و آنها خودی را نمی بینند و خود را خدا می بینند؛ برای خودشان شخصیتی قائل نیستند، حیثیتی قائل نیستند، در مقابل حق تعالی آنها هم حجاب را برمی دارند».26
سپس مقام حقیقی و کمال انسان که ظهور جمیع اسمای الهی است، با «فنا» به کشف می آید، زیرا اسمای الهی به واسطه احدیت در ذات غیبی است که هیچ هویت و حیثیتی از خود ندارد و تمام اسمای الهی در او به نحو جمعی غیبی حاضر است و آدم که همه اسمای را از خدا فراگرفته است: «و علّم آدم الاسماء کلّها»(بقره /31)، صاحب این مقام قرب و ولایت کلی است؛ اما به صورت استعداد که باید آن را در زندگی به تدریج کشف و شکوفا سازد و به فنا و لقاءاللّه برسد. از قرآن بر می آید، پیامبر (صلی اللّه علیه و آله) در مقام احدیت مستقر شده بود و همه چیز مظهر او بود. آنکه هیچ ندارد، الا به اراده اللّه ، هیچ حرکت و سکونی ندارد، الا به اراده اله: «و ما رمیتَ اذْ رمیتَ و لکن اللّه رَمی»(انفال/17) اینهایی که با تو مبایعه می کنند، با خدا مبایعه کردند (فتح/10)، برای اینکه تو هیچ نداری الا فنا در خدا.27
ضرورت قیام اللّه
انسان برای رسیدن به مقام خلیفة الهی و تجلی جمیع اسمای الهی و فنا و لقای خدا، موانعی پیش رو دارد. نخست در درون، علاوه بر فطرت خداگرا، شهوات و تمایلاتی است که او را به سوی زندگی دنیایی و حیات خاکی می کشد و قوای وجود انسان را تباه می کند. امام خمینی رویارویایی این دو گرایش درونی را با توجه به فرموده امام صادق (ع) درباره جنود عقل و جهل، ستیز عقل و جهل این گونه توصیف می کند: «اگر وهم حکومت نمود و در آنها به تصرف خود یا شیطان، این قوا جنود شیطان گردند و مملکت در تحت سلطنت شیطان واقع شود،... و اگر وهم در تحت تصرف عقل و شرع در آنها تصرف نماید و حرکات و سکنات آنها در تحت نظام عقل و شرع باشد، مملکت، رحمانی و عقلانی می شود و شیطان و جنودش از آن رخت بربندد و دامن در کشد، پس جهاد نفس که جهاد بزرگ است، از غلبه کردن بر قوای ظاهره خود و آنها را تحت فرمان قرار دادن، و مملکت را از لوث وجود قوای شیطان و جنود آن خالی نمودن است».28
افزون بر این، صحنه پیکار درونی و صف آرایی شیاطین در مملکت وجود شخص، عامل دیگری در برون وجود انسان است که مانع دستیابی کمال راستین و متعالی و فنا و لقای اللّه تعالی است. این عامل بیرونی، مستکبرانی هستند که با فسادگستری و تباه کردن مردم، زمینه سلطه پذیری و استضعاف را در آنها فراهم می کنند.
برای تحقق کمال انسانی و رسیدن به لقاءاللّه ، این دو عرصه جهاد را باید در نوردید و برای این دو رزم، قیام للّه لازم است؛ یعنی انسان با تکیه بر قدرت الهی و به منظور رسیدن به قرب حق تعالی، باید قیام کند و لشگریان شیطان را در این دو عرصه از میان بردارد.
ابعاد «قیام للّه »
مبنای بالندگی عرفان امام، در چگونگی برداشتی است که از قیام للّه دارند و آن را شامل عرصه درونی و صحنه اجتماع و نیز موجب اصلاح دنیا و آخرت می دانند. ایشان در پیام کوتاهی که در اسناد موجود بی مخاطب ثبت شده و در نتیجه برای همه کسانی است که می خوانند و می شنوند، مرقوم فرمودند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم «قُلْ انَّما اَعظُکم بواحدهٍ اَنْ تَقُومُوا لِلّهِ مثنی و فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا»؛ بگو ای پیامبر، شما را تنها به یک پند موعظه می کنم و آن اینکه برای خدا قیام کنید؛ چه جمعی یا دو نفر و چه به تنهایی، سپس بیندیشید. (سباء/46)
حضرت امام این آیه را بسیار می خواندند29 و معتقد بودند که خدا از میان مواعظ، فقط یکی را برگزیده و این رمز و کلید در سعادت است.
اگر در گیر و دار قوای نفس، انسان قیام للّه نکند و سپس برای جهاد با نفس آماده نشود، به جایگاه شایسته خود و قرب الهی و دیدار محبوب نمی رسد. یقظه یا بیداری و توجه، همان قیام للّه است. «ما باید توجه به این داشته باشیم که آنچه هست از خداست: «الغیرک من الظهور ما لیس لک»30؛ هرچه هست از اوست. اگر ما توانستیم این مطلب را به قلب خودمان وارد کنیم که هرچه هست از اوست، دیگر نه از شکست می ترسیم، نه از چیز دیگر همه از اوست و اگر این معنا در قلب حاصل باشد، شکست در کار نیست. برای خدا قیام کند: «انما اعظکم بواحده ان تقوموا للّه ». همه چیز در قیام للّه است؛ قیام للّه معرفت می آورد».31
این قیام تنها قیام الهی در نفس و مهار کردن قوای نفس، تحت حکومت عقل و شرع نیست. همچنین فقط قیام علیه ستمگران در عرصه اجتماع و حوزه های عمومی هم نیست، بلکه این مفهوم هر دو را فرا می گیرد. برای همین ایشان می فرمایند: اگر قیام برای خدا بود، نباید ترسید، چون شکست در آن نیست؛ چه کشته شویم و چه پیروز، در حقیقت پیروزیم، چون در مسیر اصلاح و رضای خدا قیام للّه کرده ایم و این پیروزی حقیقی است.32
پیامبران بهترین الگوهای قیام الهی هستند که برای اصلاح جان و جامعه خویش قیام کردند تا خود و مردم را از ظلمات زندگی طبیعی، به اوج طیبه انسانی سیر دهند: «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا للّه ...». خدای تعالی در این کلام شریف، از سر منزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده و بهترین موعظه هایی است که خدای عالم، از میانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و این کلمه را پیشنهاد فرموده است. این کلمه راه اصلاح دو جهان است.
«قیام برای خداست که ابراهیم خلیل الرحمن را به منزلت خلَّت رساند و از جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهاند.
;خلیل آسا درِ علم الیقین زن |
;ندای لا احبُّ الافلین زن |
قیام للّه است که موسای کلیم را با یک عصا، به فرعونیان چیره کرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نیز او را به میقات محبوب رساند و به صعق و صحو33 کشاند. قیام برای خداست که خاتم النبیین(ص) را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جای آن توحید و تقوا گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام «قاب قوسین او أدنی» رساند».34
این متن، نامه ای است که امام خمینی در سال 1332 در آغاز نهضت اسلامی، خطاب به علما و ملت ایران نگاشته اند و به خوبی نشان می دهد که بالندگی و سازندگی بر مبنای قیام للّه ، عرفان ایشان را از سیر در اسمای و صفات الهی و درک فنا و احدیت به تبع رسول اللّه (ص)، به عرصه جامعه کشاند و در برابر ستم ها راست قامت و استوار نگهداشت.
قیام للّه ، هم جامعه را از لوث وجود فرعون ها و نمرودها پاک می کند و هم جان را از سیاهی گناه و وابستگی های دنیایی می رهاند.
فهم درست قیام للّه در مرام عرفانی امام خمینی، مبنای بالندگی، پویندگی و سازندگی آن است که برترین شاخص عرفانش، توسعه معنویت و نقش زیربنایی آن در توسعه سایر عرصه های زندگی است.
چون معنویت با تکیه بر شکوفایی فطری مردم، موجب توسعه انسانی و اجتماعی می شود و این امر سایر ساحت های حیات جمعی را به سوی شکوفایی و توسعه سوق می دهد.
چنین کسی دیگر نمی تواند، سر به زیر اندازد و سیلی ستمگران را بر خود و دیگران بپذیرد، بلکه در مواجهه با کفار و ستمگران، مظهر خشم و غضب خداست، چنانچه در مواجهه با مؤمنان، مظهر رحمت و عطوفت است. عارفی که در اسمای الهی سیر کرده و آنها را در نفس خود تجلی بخشیده، مصداق این آیه است که فرمود: «محمد رسول اللّه والذین معه اشدّاءُ علی الکفار و رحماءُ بینهم»؛ محمد فرستاده خدا و کسانی که در سیر معنوی با او هستند، بر کفار شدید و تند، و در میان خودشان مهربان و نرم هستند.(فتح/29)
اسلام آیین قیام للّه
برای قیام للّه که فراگیر و همه جانبه است و از عمیق ترین مراتب وجودی انسان تا عرصه های پهناور جامعه را دربرمی گیرد، برنامه ای لازم است. خدای تعالی برنامه ای برای قیام تدوین کرده و انبیا براساس آن عمل کرده و به مردم آموخته اند که همان اسلام است. «إن الدین عنداللّه الاسلام»؛ به راستی که دین در نزد خدا تنها اسلام است.(آل عمران/19)
«پیامبر اسلام و پیشوایان به حق بعد از آن حضرت، بیان فرموده اند که ریشه و اصل همه آن عقاید که مهم ترین و با ارزش ترین اعتقادات ماست، توحید است...، این اصل به ما می آموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند؛ مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد. براین اساس، هیچ انسانی هم حق ندارد، انسان های دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند».35
شریعت اسلام که در باطن خود عرفان اسلامی را می پروراند، برنامه قیام درونی و بیرونی است که از یک سو هواهای نفسانی را مهار می کند و عقل و اراده را که جلوه های علم و قدرت خداست، بر نفس غلبه می دهد و هم در جامعه، ستمگران و مستکبران را برنمی تابد و دستور جهاد با آنها را صادر می کند تا شریعت و عدالت در جامعه حاکم و زمینه رشد و شکوفایی معرفت و معنویت فراهم شود که به این ترتیب، حیات طیبه را تحقق می بخشد.
"اسلام، هم تربیت باطنی می کند و هم حفظ مصالح دنیوی...؛ اسلام نه دعوتش به خصوص معنویات است، و نه دعوتش به خصوص مادیات است؛ هر دو را دارد؛ یعنی اسلام و قرآن کریم آمده اند که انسان را به همه ابعادی که دارد، بسازند او را، تربیت کنند او را ... اسلام دین افراد مجاهدی است که دنبال حق و عدالت اند...؛ اسلام برای این انسانی که همه چیز است؛ یعنی از طبیعت تا ماورای طبیعت تا عالم الوهیت مراتب دارد؛ اسلام تز دارد، برنامه دارد...؛ اسلام بود که شما را راه انداخت، و به شما چنان قدرتی داد که در مقابل این قدرت های شیطانی بزرگ ایستادید و نترسیدید».36
برداشت امام از قیام، به این علت همه جانبه است و سیاست و معنویت را با هم فرا می گیرد که ایشان آخرت را بطن دنیا می دانند.37 بنابراین در قیامت کسی می تواند بایستد و از صراط عبور کند که در این جهان اهل قیام للّه بوده باشد. در غیر این صورت، با سر به زمین می خورد: «و أنّ الذین لایومنون بالاخره عن الصراط لناکبون»(مومنون/74).
بنابراین دنیا را نباید ندید، بلکه باید آن را در ضمن آخرت دید. به بیان عرفانی، عارف هر دو چشمش بیناست؛ هم وحدت احدیت را می بیند و هم کثرت خلق و طبیعت را مشاهده می کند.38
از این رو دغدغه امام این بود که مبادا خطری اسلام را تهدید کند که در این صورت، همه باید جان خود را فدا کنند؛ حتی پیامبران هم باید فدای اسلام شوند تا راه خدا و قیام للّه بسته و نابود نشود و قیام امام حسین (ع) روشن ترین الگو در این باره است: «آنها که در برابر خطرهایی که متوجه اسلام شده است، قیام نکنند، در عداد مردگانند».39
چون زندگی حقیقی در گرو عزت و قیام للّه تحقق می پذیرد و امام حسین (ع) الگوی برجسته و درخشان قیام و حیات است. در قیام للّه اولین هدف معرفی اسلام به مستضعفان است تا وضعیت استضعافی بیرون آمده و به مجاهدان تبدیل شوند و تحول حیات طبیعی به حیات طیبه را رقم بزنند: «باید قیام کرد به مسئولیت. باید اسلام را آن طور که هست... معرفی کرد. گفت به دنیا که ما یک همچو کالای بزرگی داریم».40
حضرت امام معتقد بودند که انقلاب ایران قیام للّه است، زیرا مبنای آن را در روی آوردن به اسلام و تقویت ایمان مردم می دیدند.
«ملت ما که به خیابان ها ریختند، به پشت بام ها رفتند و شب و روز زحمت کشیدند، جوان هایشان را دادند، خونشان را دادند، برای اسلام بود؛ اگر اسلام نبود، همچوکاری نمی کردند».41
اسلام، مردم را از وضعیت استضعافی به وضعیت جهادی دگرگون می سازد و در نتیجه، زمینه تحول حیات طبیعی به حیات طیبه را فراهم می کند، زیرا مجاهد کسی است که همه چیزش را برای رضای خدا می دهد و بزرگ ترین حجاب را میان خود و او کنار زده و آماده رسیدن به مقام فنا و لقاءاللّه است. امام درباره مردم فرموده اند: «ملت رزمنده و شریف ایران خود را حاضر کرده است، برای خدا همه چیز خودش را فدا کند؛ ملتی که خود و همه چیز خود را برای اسلام می خواهد پیروزمند است».42 همین تسلیم در برابر خداست که حیات طیبه را دست کم، در بعد درونی مجاهدان تحقق می بخشد و این پیروزی بزرگ است. اگر مردم در برابر فساد و ستم سکوت کنند، درونشان آلوده می شود، چون بی تردید پذیرش ستم و فساد به درون نفوذ کرده و به پذیرش سلطه شهوات بر عقل منجر می شود؛ اما اگر قیام کنند، اولین نتیجه این است که درونشان متحول و به نور خدا و تجلیات اسمای او آراسته و باصفا می گردد. از این رو قرآن کریم می فرماید: حتی به تنهایی قیام للّه کنید.
حضرت امام در توصیف اسلام که از آرامش، فنا بر آستان محبوب تا جهاد در غوغای مصاف با کافران، برنامه دارد و الگو معرفی می کند، در پیام برائت از مشرکین حج سال 66 این گونه نگاشته اند: «قلم ها و زبان ها و گفتارها و نوشتارها عاجز است از شکر نعمت های بی پایانی که نصیب عالمیان شده و می شود. خالقی که با جلوه سراسر نورانی خود، عالم غیب و شهادت و سرّ و علن را به نعمت وجود آراسته و به برکت برگزیدگانش به ما رسانده که «اللّه نور السموات و الارض» و با ظهور جمیلش پرده از جمالش برافکنده که «هوالاول و الاخر و الظاهر و الباطن» و به کتب مقدس آسمانی اش که از حضرت غیب بر انبیایش از صفی اللّه تا خلیل اللّه تا حبیب اللّه (ص) نازل فرمود، راه وصول به کمالات و فنای در کمال مطلق را تعلیم فرموده و سلوک الی اللّه را گوشزد کرده، چون کریمه «من یخرج من بیته مهاجراً الی اللّه ...»43 و طریق برخورد با مؤمنین و دوستان خود و ملحدین و مستکبرین و دشمنان خویش را آموخته: «محمد رسول اللّه والذین معه اشدّاء علی الکفار رحماء بینهم»44 و جالب آنکه پس از حب خدای تعالی و رسول اکرم در بین تمام احکام الهی، جهاد فی سبیل اللّه را ذکر فرموده و تنبه داده که جهاد فی سبیل اللّه در رأس تمام احکام است که آن حافظ اصول است و تذکر داده که در صورت قعود از جهاد، منتظر عواقب آن باشید...؛ حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافین میسر شود... امروز با سران کفر و شرک که همه موجودیت توحید را به خطر انداخته و تمامی مظاهر ملی و فرهنگی و دینی و سیاسی ملت ها را بازیچه هوس ها و شهوت ها نموده اند، چه باید کرد. آیا باید در خانه نشست و با تجلیل های غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و روحیه ناتوانی و عجز در مسلمانان، عملا شیطان و شیطان زادگان را تحمل کرد و جامعه را از وصول به خلوص که غایت کمال و نهایت آمال است، منع کرد؟»45
یک حکم فقهی بر مبنای قیام للّه
با توجه به اینکه آیین قیام للّه ، یک ضرورت برای انسان است، امام خمینی به این حکم فقهی رسیدند که قیام برای اجرای احکام اسلام واجب است. ایشان در کتاب ولایت فقیه، پس از تأکید بر جامعیت احکام،46 این نظام حقوقی کامل و متعالی را لازم الاجر می دانند که اجرای آن به حکومت اسلامی نیازمند است و فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت به عنوان حاکم شرع، موظف به تشکیل حکومت اسلامی است.
اوج نظریه منحصر به فرد حضرت امام که بر مبنای قیام للّه استوار است، تلاش و مبارزه برای رفع موانع اجرای احکام اسلام و برپایی حکومت اسلامی است.
تا پیش از ایشان، علمای بزرگوار، فراهم بودن شرایط برای برپایی حکومت اسلامی و فعلیت ولایت فقیه و بسط ید او را شرط وجوب می دانستند؛ مثل استطاعت برای حج که در صورت استطاعت، حکم وجوب حج می آید.47
اما حضرت امام معتقد بودند که قیام و اقدام برای فعلیت ولایت فقیه و تحقق حکومت اسلامی، مثل وضو برای نماز، مقدمه واجب است. یعنی اجرای احکام واجب است و قیام و مبارزه برای رفع موانع و فراهم کردن زمینه تحقق حکومت اسلامی نیز واجب است.
براساس این نظریه فقیهی که درخشان ترین جلوه مبنای قیام للّه بود، اندیشه جامع نگرانه امام، به یک مرام معنوی پویا و بالنده تبدیل شد.
آثار قیام للّه
قیام للّه موجب می شود که در میان مستکبران و مستضعفان یا سلطه گران و سلطه پذیران در حیات طبیعی، طبقه دیگری به نام مجاهدان شکل گیرد. این گروه، ساختار حیات طبیعی را به هم ریخته و برای بنا گذاشتن حیات طیبه به پیش می رود.48 حیات طیبه در قرآن کریم این گونه معرفی شده است: «مَن عَمِلَ صالحا من ذکرٍ او انثی و هو مومن فلنحیینَّه حیاةً طیبهً»؛ هرکس که عمل نیک انجام دهد، در حالی که ایمان دارد، چه زن و چه مرد، با زندگی پاکی او را زنده می کنیم(نحل/97).
بنابراین، آیه حیات طیبه، براساس ایمان و عمل صالح تحقق می یابد و عمل صالح قیام للّه است، زیرا برای انجام آن باید در برابر نیروهای شیطانی در نفس یا نیروی استکبار در جامعه ایستاد، سپس به جهاد پرداخت.
برای تحقق حیات طیبه، نخست باید ستمگران و مستکبران را نابود و دست آنها را از سلطه بر مردم کوتاه کرد، چون آنها نمی گذارند که انسان ها در مسیر معنویت راستین سیر کنند؛ انسان های پاک سیرت چگونه بپذیرند که اهل فساد بر آنها مسلط هستند و با تسلط بر آنها، هر طور می خواهند خدای تعالی را نافرمانی می کنند: «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً»؛ هیچ وجهی و راهی برای تسلط کافران بر مؤمنان وجود ندارد.(نساء آیه 141)
از سوی دیگر، اهل ستم و فرعونیان تاریخ، همواره می کوشند، با توسعه فساد و تباهی در میان مردم، آنها را در سستی و بی خبری نگهدارند، تا اساس حکومتشان حفظ شود.
«انبیا که مبعوث شدند، برای این مبعوث شدند که معنویات مردم را و آن استعدادها را شکوفا کنند که در آن استعدادها بفهمند، چیزی نیستیم و علاوه بر آن مردم را، ضعفا را از تحت سلطه استکبار بیرون بیاورند. از اول انبیا این دو شغل را داشتند».49
پس دو هدف پیوسته پیامبران این بوده است: یکی مبارزه با ظلم و برقراری عدالت، دیگری رساندن مردم به معرفت. این دو شاخص های حیات طیبه هستند. معرفت و عدالت به هم پیوسته است و با رفتن یکی، دیگری هم می رود. اگر معرفت از میان مردم برود، ستمگران مسلط شده و ظلم را گسترش می دهند و اگر عدالت برود، یعنی ظالمان در جامعه مسلط شوند، مانع رشد معنویت و تعالی عرفانی مردم می شوند و برای تحکیم شالوده های سلطه گری خود، به ترویج فساد و تباهی می پردازند.
قیام للّه که به سوی تحقق حیات طیبه میل می کند و جامعه را بدان سوی می راند، دو اثر مهم، یعنی برقراری عدالت و رشد معنویت و معرفت را در جامعه و در جان مردم پدید می آورد. امام خمینی در مورد پیامبران و مصلحان صالح اجتماعی که به اوج عرفان رسیده و به درک جلوه های حق رسیدند، فرمودند: «آنان که به این مقام یا شبیه آن رسیده اند، اعتزال از خلق و انزوا اختیار نمی کنند، بلکه مأمور به آشنا نمودن و آشتی دادن گمراهان با این جلوه ها هستند. اگرچه کم توفیق یافته اند و آنان که با رسیدن به بعضی مقامات و نوشیدن جرعه ای، از خود بی خود شدند و در صعق باقی ماندند، اگرچه به کمالاتی بزرگ راه یافته اند؛ اما به کمال مطلوب نرسیده اند. موسای کلیم که از تجلّی حق به حال صعق افتاد، با عنایت خاصه «افاقه» یافت و مأمور خدمت شد و رسول خاتم(ص) با رسیدن به مرتبه عالی انسانیت و آنچه در وهم کس نیاید، به مظهریت اسم جامع اعظم، با خطاب «یا ایها المدَّثر قُم فأنذِرْ»50 مأمور هدایت شد».51
پس عدالت و عرفان از هم جدا نمی شوند؛ اگر در جامعه ای بی عدالتی، ستم و فساد رو به رشد رود، معلوم است که قیام للّه در میان مردم نیست، بلکه قیام برای نفس است. نتیجه آنکه جامعه به سمت شکل گیری ساختار حیات طبیعی رفته و به تدریج فاسدان و ستمگران بر مردم مسلط می شوند. در چنین شرایطی، تنها راه نجات معنوی، تقویت مردم است تا توان قیام للّه را پیدا کنند و به ظلم ها و ظلمت ها «نه» بگویند.
قیام برای نفس
در مقابل قیام لالنفس است. وقتی انسان سلطه هواهای نفسانی و شهوت ها را بر عقل و اراده خود بپذیرد و درون خود را سیاه کند، درواقع برای نفس خود قیام کرده است، زیرا هر کاری می کند، برای رضای نفس و برآوردن آمال و تمایلات آن است.
اگر در جامعه، جان ها آلوده شد و هرکس دنبال هوس های خود رفت، اختلاف و سستی پیش می آید و عمل به عقل و شرع بی اهمیت می شود. در این شرایط، هواپرستان مسلط می شوند و جامعه را به کام خود پیش می برند و به دنبال سیاهی جان ها، جوامع بشری به بند ستم اسیر می شود.
حضرت امام در همان نامه سال 1332، خطاب به علما و ملت ایران، پس از تعریف قیام للّه ، قیام لالنفس را چنین بیان می کنند: «ترک قیام برای خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده...؛ قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده؛ قیام برای نفس است که بیش از ده میلیون جمعیت را به طوری از هم متفرق و جدا کرده که طعمه مشتی شهوت پرست پشت میزنشین شدند؛ قیام برای شخص است که یک نفر مازندرانی بی سواد را بر یک گروه چندین میلیونی چیره می کند که حرث و نسل آنها را دستخوش شهوت خود کند؛ قیام برای نفع شخصی است که الان هم چند نفر کودک خیابان گرد را در تمام کشور، بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حکومت داده؛ قیام برای نفس اماره که مدارس علم و دانش را تسلیم مشتی کودک ساده کرده و مراکز علم و قرآن را مرکز فحشا کرده؛ قیام برای نفس است که چادر عفت را از سر زن های عفیف مسلمان برداشت و الان هم این امر خلاف دین و قانون در مملکت جاری است و کسی علیه آن سخن نمی گوید».52
قیام برای نفس و ارضای شهوات و تمایلات آن، موجب سیاهی و تباهی درونی مردم شده و در چنین جامعه ای، سردمداران گناه و تباهی روی کار می آیند و حیات طبیعی، یعنی زندگی که همه دنبال نفس خود در این عالم طبیعت بوده و از ماورای طبیعت بیگانه شده اند، صورت می گیرد و در حیات طبیعی همواره عده ای سلطه گر و ستم پیشه بر سایر مردم که ستم پذیر هستند، حکومت و غلبه دارند. در حیات طبیعی ستمگران می کوشند، مردم را با شهوات سرگرم کنند و بدین سان، پایه های سلطه خود را پا بر جا نگهدارند.
حکومت عدل برای شکوفایی عرفان
آثار قیام للّه ، عدالت و معرفت است که بر هم مترتب اند؛ یعنی در یک سطح نیستند، زیرا یکی در مرتبه بالاتر و دیگری در مرتبه پایین تر است. در حقیقت، عدالت برای عرفان است. اهل قیام للّه می خواهند، غلبه ظلم پایان یابد و عدالت برپا شود، زیرا در این شرایط فطرت ها شکوفا شده، زمینه تعالی عرفانی مردم فراهم می گردد.
«وقتی آیات شریفه را می خوانیم یا سیره انبیا را ملاحظه می کنیم، می بینیم که آنها تمامشان یکی از کارهایی که انجام دادند، البته مقصد نبوده؛ لیکن مقدمه بوده، این است که عدالت را در دنیا ایجاد کنند. پیغمبر می خواهد عدالت ایجاد کند تا بتواند آن مسائلی که انسان می خواهد درست کند، آن مسائل را طرح کند».53
اگر پیامبران و مصلحان بزرگ اجتماعی به مبارزه با طاغوت ها و حکومت های فاسد و ستمگر قیام کردند، برای این نبود که فقط حکومت را به دست بگیرند، بلکه هدف نهایی، تربیت استعدادهای معنوی و سیر دادن مردم در مسیر معرفت حق تعالی بوده است.
«رسول اکرم (ص) و امام صادق (ع) جلوه تام حق تعالی هستند...؛ یعنی با همه اسما و صفات تجلی کرده است... رسول اکرم و سایر انبیا نیامدند که اینجا حکومت تأسیس کنند. مقصد اعلا این نیست. نیامدند که اینجا عدالت ایجاد کنند، آن هم مقصد اعلا نیست. اینها همه مقدمه است. تمام زحمت هایی که اینها کشیدند، از حضرت نوح گرفته، از حضرت ابراهیم گرفته تا آمده است اینجا به رسول اکرم رسیده، تمام مشقت هایی که کشیدند و کارهایی که کردند، مقدمه یک مطلب است و آن، معرفی ذات مقدس حق است».54
بنابراین، اگر امام می فرمودند: «ملت قیام کرده است، برای خروج از سلطه»55 یا «ملت برای احقاق حقوق از دست رفته اش قیام کرده است».56 یا اینکه «برای استقلال و آزادی قیام کرده است»57 همه اینها در ضمن این هدف والا معنا می یابد که «این قیام الهی است».58
براین اساس، نشانه ای که امام را به مردم امیدوار کرد، تحول معنوی و شکوفایی عرفان و ایمان در مردم بود: «من احساس کردم که این قیامی که این ملت ایران کرد، قیام برای خدا بود. برای اینکه شکوفا شد در آنها یک حالات نفسانی (متعالی )، یک انسانیت در بین مردم شکوفایی پیدا کرد و این نیست جز اینکه یک نحو ایمان بود».59
هم از این رو، در بهمن ماه 1357 او در آستانه پیروزی انقلاب فرمودند: "خیال نکنید ما رسیدیم به مطلب و برویم بخوابیم سر جایمان. خیر قیام للّه اول کار است، به حسب آنچه اهل معرفت می گویند، منزل اول است یقظه. ما خیلی کار داریم».60
پس از یقظه، نوبت توبه می رسد.61 برای توبه باید آثار گناهان گذشته را کاملاً از بین برد. در بعد اجتماعی قیام للّه نیز پس از پیروزی انقلاب باید آثار حکومت های طاغوت، یعنی ارزش ها و روش ها و هنجارها و نهادهایی که آنها ساخته و پرداخته بودند، از بین می رفت و ارزش ها و روش ها، هنجارها و نهادهای طیبه به جای آن نهاده می شد تا حکومت اسلامی با ایجاد عدالت به سوی شکوفایی عرفان حرکت می کرد؛ اما گویی در این مرحله، چندان کامیاب نبودیم62 و هنوز باید توبه انقلاب اسلامی را کامل کنیم تا به حول و قوه الهی به سر منزل وصال محبوب برسیم.
اهمیت انگیزه و خدمت به خلق در قیام للّه
قیام للّه با عزلت گزیدن و گوشه گیری است، نه با غوغا کردن در جامعه. مهم انگیزه الهی و خدمت به خلق است، چراکه انگیزه الهی فرد را به قرب حق تعالی و دیدار معشوق ازلی می رساند و خدمت به خلق موجب به راه آمدن مردم و جذب آنها به صراط مستقیم اسلام و حرکت به سوی اللّه تبارک و تعالی می شود. انگیزه الهی، درون سالک را پاک می کند و خدمت به خلق، جامعه را به صلاح و هدایت آراسته می سازد.
حضرت امام در وصیت به فرزندش سیداحمد آقا نوشته اند: «پسرم نه گوشه گیری صوفیانه دلیل پیوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشکیل حکومت، شاهد گسستن از حق. میزان در اعمال، انگیزه های آنهاست؛ چه بسا عابد و زاهدی که گرفتار دام ابلیس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب اوست مثل خودبینی و خودخواهی و غرور و عجب و بزرگ بینی و تحقیر خلق اللّه و شرک خفی و امثال آنها او را از حق دور و به شرک می کشاند... پس میزان عرفان و حرمان انگیزه است...
پسرم از زیر بار مسئولیت انسانی که خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است، شانه خالی مکن که تاخت و تاز شیطان در این میدان، تاخت و تاز در بین مسئولین و دست اندرکاران نیست... یکتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو و با تمام توان بپذیر و در آن خط سیرنما: «قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا للّه مثنی و فرادی». میزان در اول سیر، قیام للّه است، هم در کارهای شخصی و انفرادی و هم در فعالیت های اجتماعی. سعی کن در این قدم اول موفق شوی که در روزگار جوانی آسان تر وموفقیت آمیزتر است».63
انگیزه الهی با عشق به خدا تقویت می شود و عارفی که به وصال رسیده و در مقام مقربان آرمیده است، خالص ترین انگیزه را دارد و برای هدایت خلق و تقویت اسلام که ضامن اصلاح مردم است، از هیچ رزم و رنجی پروا ندازد؛ چه بسا برترین نمونه در این باره علی ابن ابی طالب باشد، با آن همه عشق و خلوصی که در جسم و جانش موج می زند. "ارزش اعمال روی این عشق و محبتی است که به حق تعالی است، روی این فنا و توحیدی است که در انسان است و این سبب شده است که «ضربة علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین».64 باشد.
خود امام خمینی با مدد گرفتن از معصومان اسوه ای شد که برای شاهدان خلوصی و خدمتش چیزی جز شگفتی باقی نمی گذارد.
ایشان در روزهای آخر زندگی، چنان مغلوب ضعف جسمانی و مشکلات پیرامون آن بودند که آرزوی مرگ می کردند. گاهی در چشمان این کوه نستوه و اسوه استقامت اشک می نشست. وقتی اطرافیان می پرسیدند: چه می خواهید؟ می فرمودند: «مرگ». حتی دکترها از این همه تحمل شگفت زده بودند.65 اما با این حال در همان روزها به دکترها گفته بودند: «من می دانم زنده نمی مانم. اگر مرا برای خودم نگه داشتید، به حال خودم بگذارید. ولی اگر برای مردم است، هرکاری می خواهید بکنید».66
نتیجه
مبنای بالندگی و سازندگی عرفان امام خمینی، یعنی قیام للّه نخستین مرحله حرکت برای سیر الی اللّه بوده که باید در نهایت استحکام صورت گیرد.
قیام للّه شامل ایستادگی در برابر غلبه هوا و هوس بر عقل و سلطه مستکبران بر مستضعفان در جامعه می شود که در اسلام و شریعت محمدی، آیین و برنامه آن بود و هدف آن دگرگونی حیات طبیعی به حیات طیبه است. قیام للّه انسان را تا مقام فنا و لقاء اللّه بالا برده و جامعه را با عدالت سامان می دهد.
«بارالها ما را مهاجر الی اللّه قرار بده و به مقام فنا برسان»67
|