شرح حدیث حقیقت

حقیقت جویی و حقیقت یابی در همه دوره ها از آرمان های متعالی آدمی بوده است . هر آدمی به گونه ای در طلب دست یابی به حقیقت است، اما حقیقتی که خود بدان رسیده و از آن تصور و برداشتی دارد

تحقیق: مهدی مهریزی

درآمد

حقیقت جویی و حقیقت یابی در همه دوره ها از آرمان های متعالی آدمی بوده است . هر آدمی به گونه ای در طلب دست یابی به حقیقت است، اما حقیقتی که خود بدان رسیده و از آن تصور و برداشتی دارد . چه بسیار اختلاف هایی که پیش از رسیدن به سطح عمومی در سعه و ضیق میان اهل نظر دایره حقیقت یا مصادیق آن، آشکار گشته است ، و همین ها نشان از تفاوت درجات انسانی و ظرفیت های متفاوت دارد .

از رسالت های برتر سفیران الهی نشان دادن حقیقت به انسانها و رساندن آنان به حقیقت است . اما از آن جا که انسانها از ظرفیت های وجودی متفاوت برخوردارند، تحمل همه نوع گفته ای را ندارند .

بر همین پایه رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

انا معاشر الانبیاء امرنا ان ننزل الناس علی منازلهم و نکلم الناس بقدر عقولهم (1) .

ما پیامبران مامور شدیم مردمان را بر جایگاه خود بنشانیم و با آنان به اندازه خودشان سخن بگوییم .

و امیرمؤمنان فرمود:

ولیس کل العلم یستطیع صاحب العلم ان یفسره لکل الناس لان منهم القوی والضعیف ولان منه ما یطاق حمله ومنه ما لا یطاق حمله . (2)

صاحبان دانش نمی توانند همه دانش را برای مردم تفسیر کنند، زیرا برخی مردمان توانا و برخی ناتوانند; همان گونه که بخش هایی از دانش را می توان دریافت و بخشی دیگر را نمی توان یافت .

بزرگان دین، این سفارش ها را خود در هدایت و تبلیغ با دقت تمام اجرا می کردند .

یکی از مضامین عرفانی که در پاره ای منابع حدیثی منقول است و گویای همین نکته پیش گفته است، روایتی است معروف به حدیث حقیقت که کمیل بن زیاد نخعی آن را از امیرمؤمنان علیه السلام روایت کرده است . در این روایت کمیل ابتدا از حقیقت می پرسد و حضرت علی از پاسخ سر بازمی زند و با اصرار کمیل رشحه هایی از حقیقت را باز می نماید .

این حدیث مورد شرح و تفسیر بسیار قرار گرفته است . در اینجا به تصحیح و ارائه یکی از آن شروح می پردازیم . پیش از نقل رساله مطالبی را به عنوان درآمد پیرامون کمیل، حدیث حقیقت، مصادر و شروح آن، صاحب این رساله و نسخه هایش در سه بخش خواهیم آورد .

1 - کمیل بن زیاد نخعی

کمیل بن زیاد نخعی یکی از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام و همراهان وی و فرزند بزرگوارش امام حسن علیه السلام بوده است . اطلاعات گسترده و دقیقی از شرح حال او در دست نیست . سال ولادت او را مورخان معلوم نساخته اند، اما در سال وفاتش سه قول است: 1 - در سن هفتاد سالگی در سال 88 قمری وفات یافت . بر اساس این رای ولادت او در سال هیجدهم هجری و پس از رحلت رسول خداست . (3)

2 - رای دیگر آن است که در سال 82 قمری در سن نودسالگی از دنیا رفت که بر این نظر ولادت او هشت سال قبل از هجرت یعنی سال پنج بعثت رسول خدا اتفاق افتاده است . بر اساس این نظر، سن کمیل هنگام رحلت پیامبر، هیجده سال بوده است . (4)

3 - اینکه در سن هفتاد در سال 82هجری از دنیا رفته است که در این صورت ولادت او سال دوازدهم هجرت بوده است . این نظر را زرکلی در الاعلام برگزیده است (5) .

پاره ای مورخان نوشته اند: کمیل به دست حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت نایل آمد . کمیل مردی برجسته و اهل دقت و از صاحبان سر امیرالمؤمنین بود; چنانکه روایات نقل شده از وی نیز بدین امر گواهی می دهد (6) .

همچنین او کارگزار امیرالمؤمنین بر هیت (شهری نزدیکی فرات) بود . و از سوی بسر بن ارطاة عامل جانی معاویه مورد تهاجم قرار گرفت . امیرالمؤمنین در نهج البلاغه نامه ای به وی نگاشته و او را سرزنش می کند .

حدیث شناسان کمیل را قلیل الحدیث معرفی کرده اند و جستجوی در مصادر، بیانگر این نکته است . جهت آشنایی با شخصیت کمیل فهرستی اجمالی از روایت هایی که او نقل کرده ارائه می گردد . (7)

با تتبعی که در مصادر حدیثی شیعه و اهل سنت انجام شد، روایت هایی که کمیل بن زیاد ناقل آن است، از بیست مورد تجاوز نمی کند و عناوین آن چنین است:

1 - حدیث معرفت نفس که سؤالی است از سوی کمیل از امیرمؤمنان علیه السلام: ارید ان تعرفنی نفسی . روضات الجنات، ج 6، ص 61; شرح الاسماء، حاج ملا هادی سبزواری، ج 2، ص 44

2 - دعای کمیل . مصباح المتهجد، ص 774

3 - حدیث حقیقت که مصادر آن در صفحات بعد معرفی می گردد .

4 - حدیث امیرالمؤمنین به کمیل که: ان هذه القلوب اوعیة . . . . تحف العقول، ص 118; کمال الدین و تمام النعمة، ج 1، ص 294 - 289; نهج البلاغه، حکمت 139 (فیض الاسلام) ; بحار الانوار، ج 23، ص 44 .

5 - وصیت امیرالمؤمنین به کمیل . این وصیت بسیار طولانی است در تحف العقول، ص 119 - 123 و بشارة المصطفی، ص 30 - 37; به صورت کامل و در مستدرک الوسائل تقطیع شده آن منقول است: ج 4، ص 94 و 422; ج 5، ص 218 و 313; ج 7، ص 202 و 225; ج 8، ص 330 و 352; ج 9، ص 48 و 277; ج 11، ص 281 و 337; ج 12، ص 197 و 303; ج 13، ص 124; ج 14، ص 12; ج 15، ص 166; ج 16، ص 232; ج 17، ص 267 .

همچنین برخی فرازهایش در وسائل الشیعة ج 18، ص 16 و ص 73 ذکر شده است .

6 - سخن حضرت امیر علیه السلام به کمیل: یا کمیل مر اهلک . . . . نهج البلاغه، حکمت 249 (فیض الاسلام)

7 - نامه حضرت علی علیه السلام به کمیل هنگامی که فرماندار هیت بود . نهج البلاغه، نامه 61; الغدیر، ج 11، ص 19 .

8 - حدیثی در فضیلت لاحول ولاقوة الا بالله از رسول خدا که از ابوهریره نقل کرده است . تاریخ الاسلام ذهبی، ج 2، ص 3; المستدرک، ج 1، ص 517; مسند احمد، ج 2، ص 309 و 520 و 537 .

9 - حدیثی در حقیقت توبه و استغفار . تحف العقول، ص 138 - 139; وسائل الشیعة، ج 11، ص 361 - 362 .

10 - حدیثی در تبیین گره گشایی از کار دیگران البدایة والنهایة، ج 2، ص 271; الدلائل (بیهقی)، ج 5، ص 341; کنز العمال، ج 3، ص 663، ح 8399 .

11 - نقل اخبار حضرت امیر از غیب (مردی که با صدای حزین قرآن می خواند و حضرت فرمود او اهل آتش است) . ارشاد القلوب، ج 2، ص 201 مؤسسة الاعلمی و ج 2، ص 226 (منشورات الرضی)

12 - ناقل تبعید ابوذر به شام توسط عثمان . الغدیر، ج 8 ، ص 294 و 325 .

13 - ناقل روایت اخوک دینک فاحتط لدینک . امالی مفید، ص 283 .

14 - روایتی را از حضرت امیر نقل می کند که از شهر خارج شدیم و حضرت فرمود: یا اهل القبور . کنز العمال، ج 3، ص 697، ح 8495

15 - ناقل روایت ان حسبی حسب النبی صلی الله علیه و آله و عرضی عرضه . شرح الاخبار، ج 2، ص 209

16 - ناقل روایتی از حضرت امیر که با پیامبر و ابوبکر بودیم و عبدالله بن مسعود نماز می خواند . المستدرک، ج 3، ص 317; کنزالعمال، ج 13، ص 463، ح 37204 .

نکته ای که از تامل در نقل های کمیل آشکار می شود آن است که بیشتر احادیث نقل شده توسط او دارای مضامین اخلاقی و عرفانی است و نیز به دست می آید که حدیثی را مستقیم از پیامبر روایت نکرده، بلکه این احادیث یا منقول از حضرت علی است و یا با واسطه از رسول خدا نقل شده است .

2 - حدیث حقیقت

یکی از احادیثی که کمیل بن زیاد نقل کرده، حدیث حقیقت است که در آن از درجات و مراتب حقیقت می پرسد .

این حدیث در مصادر اصلی شیعه و اهل سنت یافت نشد . به ویژه در آثار اولیه حدیثی نشانی از آن در دست نیست . مدارکی که تاکنون به آن دست یافتیم عبارت است از:

1 - روضات الجنات، سیدمحمدباقر خوانساری، ج 3، ص 537 (چاپ سنگی) و ج 6، ص 62 (چاپ جدید) .

2 - مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ج 2، ص 12

3 - شرح الاسماء، حاج ملاهادی سبزواری، ص 131، ذیل جمله اللهم انی اسئلک باسمک یا احد یا واحد .

4 - ناسخ التواریخ جزء پنجم احوالات امیرالمؤمنین علیه السلام .

5 - حکمت الهی، مهدی الهی قمشه ای، ص 270، انتشارات اسلامی (چاپ سوم) .

6 - رجال نیشابوری (به نقل از روضات الجنات، ج 6، ص 61) .

7 - کلمات المحققین، ص 161

از آن رو که در مصادر اصلی اثری از این حدیث در دست نیست و در کتب منقوله متاخر نیز بدون سند نقل شده در انتساب و صدور آن می توان تردیدی جدی کرد . تا آنجا که برخی پژوهشگران به طور قطع آن را ساختگی دانسته اند .

هاشمی خطیب از کتاب «نتائج المطالعات و ثمرات المراجعات » (8) سید محمد مهدی کاظمی، درباره این حدیث چنین نقل کرده است:

فی نفسی من هذا الحدیث شی ء وجل ظنی انه من وضع الصوفیة وان اورده جمع من علماء الفریقین فی کتبهم . کما عرفت . وذلک لامور .

(الاول) ان الخبر المشار الیه لم یکن اکثر من سطر حتی یستغرق وقتا کثیرا ینتهی الی الصبح فیامره امیرالمؤمنین علیه السلام باطفاء السراج ومن البعید ان یطرق کمیل مع عقله وکماله باب دار امیرالمؤمنین قبیل طلوع الصبح مع علمه رضی الله عنه باشتغال امیرالمؤمنین علیه السلام بنوافل اللیل ومقدمات صلوة الفجر .

(الثانی) ان کمیل رضی الله عنه کان غرضه الوقوف علی معنی الحقیقة ولم یقف حتی طلع الصباح .

(الثالث) ان امیرالمؤمنین علیه السلام و کذلک اولاده علیه السلام کانوا یجیبون کل من یسالهم باجوبة شافیة کافیة غیر مجملة بابلغ عبارة واحسن بیان کما لایخفی علی من مارس کلماتهم ومخاطباتهم واجوبتهم علیه السلام المدونة فی کتب الفریقین، هذا نهج البلاغة وهذه الصحیفة العلویة والصحیفة السجادیة وکذا سائر الادعیة الماثورة عنهم والزیارات المرویة عنهم والخطب المنقولة عنهم تنادی باعلی صوتها بانها صادرة عن معادن العلوم والآثار ومنابع الحکم و الاخبار . کما لایخفی علی من جاس خلال تلک الدیار .

(الرابع) انه لا داعی لالقاء امثال هذه الکلمات المجملة والعبارات المبهمة علی مسامع حامل اسراره وهو لا یفهمها . انتهی . قلت هذا رای السید الکاظمی وقد تفرد به حفظه الله . (9)

شرح ها

به هر رو این روایت مورد توجه اهل عرفان و سیر و سلوک قرار گرفته و شروحی چند بر آن نگاشته اند که برخی از آن به طبع رسیده و برخی دیگر دارای نسخ خطی است و تعدادی نیز تنها در کتب فهارس نام برده شده اند . در اینجا به معرفی مهم ترین این شرح ها می پردازیم:

1 - شرح میرزا محمد بن سلیمان تنکابنی نویسنده قصص العلماء (م 1302ه)

الذریعة، ج 13، ص 197

2 - شرح شیخ عزالدین محمود بن ابی طاهر کاشانی .

الذریعة، ج 13، ص 196 و ج 18، ص 140

نسخه ها:

الف - دانشگاه تهران، ش 3/1036، فهرست 3 ص 462

ب - کتابخانه ملی تهران، فهرست، ج 11، ص 727

ج - مرعشی، ش 10120، 8373 ، 478 و 2010

3 - شرح مظفر علی شاه کرمانی (م 1125 ه) (فارسی منظوم) .

الذریعة، ج 13، ص 197 و ج 18، ص 140

نسخه ها:

الف - کتابخانه ملک ، ش 5181 ، فهرست، ج 3، ص 499

ب - مرعشی، ش 7341

4 - شرح شیخ مفید متخلص به داور (م 1320ق) .

الذریعة، ج 13، ص 197

5 - شرح ملاعبدالله زنوزی (م 1257 ق) این شرح با نام الانوار الجلیة فی کشف اسرار الحقایق العلویة به اهتمام استاد سیدجلال الدین آشتیانی از سوی مؤسسه مطالعات اسلامی به چاپ رسیده است .

6 - شرح حاج ملاهادی سبزواری (م 1289 ق) که در ضمن شرح دعای جوشن کبیر بدان پرداخته و در کتاب اسماء الحسنی، ص 131 - 133 به چاپ رسیده است .

7 - شرح ملاعبدالرزاق کاشانی (م 730 یا 735ق) .

الذریعة، ج 13، ص 196 و ج 18، ص 140

این شرح در شماره ششم مجله اندیشه، بر اساس چهار نسخه به چاپ رسیده است .

8 - اکمال الحجة فی شرح حدیث الحقیقیة، سیدعبدالرحیم بن ابراهیم الحسینی الیزدی (م حدود 1315 ق) .

الذریعة، ج 2، ص 282

9 - شرح حدیث حقیقت، ابن همام شیرازی شیعی

نسخه:

دانشگاه تهران، ش 2/2654 (ص 10 - 22)، فهرست، ج 10، ص 1524

10 - گزارش خبر کمیل به نظم

نسخه:

دانشگاه تهران، ش 33/1035، فهرست 3 ، ص 464

11 - شرح خبر کمیل، جمال الدین حسن بن یوسف مطهر حلی (م 726 ق)

الذریعة، ج 13، ص 196

این رساله به علامه حلی منسوب است و برخی آن را از دوانی دانسته اند .

این شرح در مجموعه ای به نام کلمات المحققین چاپ سنگی شده است و دارای نسخه هایی است .

نسخه ها:

الف - دانشگاه تهران، ش 1/1036 (1برگ)، فهرست 3، ص 460 .

ب - کتابخانه مجلس، ش 32/4900، فهرست ج 14، ص 67 و ش 40/1805، فهرست ج 9، ص 345

12 - شرح حدیث حقیقت، شاه نعمة الله ولی (م 827 ق) .

فهرست منزوی، ص 1332

نسخه ها:

الف - کتابخانه ملک، ش 6/4189، فهرست، ج 7، ص 237

ب - مرعشی، ش 4781

13 - شرح فارسی حدیث حقیقت، مقیم کاشانی

نسخه:

کتابخانه ملک، ش 10/477 (ص 30 - 36)، فهرست، ج 1، ص 85 .

14 - شرح عربی حدیث حقیقت، (از الذریعه برمی آید که محتمل است از آن محمود دهدار باشد).

الذریعة، ج 13، ص 197 - 198

نسخه:

کتابخانه ملک، ش 14/4027 (ص 99 - 103)، فهرست، ج 7، ص 151

15 - گزارش فارسی خبر کمیل، نویسنده ناشناخته

نسخه:

دانشگاه تهران، ش 3/1169، فهرست، ج 6، ص 2333

16 - شرح فارسی حدیث حقیقت، نویسنده ناشناخته،

آغاز: حمد جلال احدیت نه زبان هر کس است .

نسخه:

مجلس، ش 13 و 12/631، فهرست، ج 2، ص 393

17 - شرح حدیث حضرت علی به کمیل به نام نفایس التحقیق و جواهر التدقیق .

نسخه:

دانشکده الهیات مشهد، ش 1/1035 (کتابت در قرن 10) . فهرست، ج 2، ص 192

18 - شرح حدیث حقیقت از قاضی میرحسین .

نسخه:

مرعشی، ش 10882، 9411 و 9797

19 - شرح فارسی حدیث حقیقت، نویسنده ناشناخته .

نسخه:

مرعشی، ش 7498، فهرست 19/293

20 - شرح حدیث حقیقت، نویسنده ناشناخته، عربی .

نسخه:

مرعشی، ش 4650

21 - شرح حدیث الحقیقة، محمدحسین بن الآقا باقر البروجردی (م ح 1264 ق) .

الذریعة، ج 13، ص 196

22 - شرح حدیث الحقیقة، عبدالرحیم بن محمد یونس الدماوندی الاصفهانی (م 1160ه) .

الذریعة، ج 13، ص 196

این توضیح و یادآوری لازم است که گمان می رود برخی از این رساله ها مکرر باشد، چرا که این فهرست بر اساس فهارس نسخ خطی فراهم آمده و به اصل نسخه ها مراجعه نشده است .

3 - رساله دهدار

یکی از شرح های حدیث حقیقت، رساله ای است به فارسی به نام کمیلیه . این رساله را نسخه شناس ارجمند محمدتقی دانش پژوه به احتمال از آن محمد دهدار دانسته است .

این رساله در دانشگاه تهران، به شماره 1113 (فهرست، ج 6، ص 1378) در ضمن مجموعه ای مندرج است .

شیخ آقابزرگ تهرانی نیز همین احتمال را نقل کرده و فرموده است:

الکمیلیة یوجد منها نسخة فی (دانشگاه: 1113)، اوله: [نوبتی داعی مسکین قدم قلم در ساحت اشارت امام الموحدین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام روان کرده بود که در جواب کمیل . . ]. واحتمل دانش پژوه انها تالیف محمد الدهدار، ونسخة اخری منها عند علی اصغر المهدوی ضمن مجموعة تاریخ کتابة المجموعة 1073، لم یذکر المؤلف، کما فی «درباره نسخه های خطی 2: 85» . (10)

در فهرست منزوی چنین آمده است:

کمیلیه شرح حدیث ما الحقیقة: گویا از محمد دهدار [دانش پژوه] آغاز: نوبتی داعی مسکین قدم قلم در ساحت اشارت امام موحدین . . . روان کرده بود که در جواب کمیل بن زیاد فرمود، بزرگی نصیحات گفت که معلق نوشته اگر چنان فصیح نبوی که عامه فهم کنند . (11)

نسخه های این رساله آن گونه که در فهرست منزوی آمده بدین قرار است:

1 - تهران، اصغر مهدوی 6/259: نستعلیق 1073 آغاز برابر نمونه در فهرست از نگارنده نام برده نشده [نسخه ها2 : 98] .

2 - دانشگاه 2/2594: نستعلیق میرمحمد مؤمن حسینی 1081 (92 - 15) در فهرست از نگارنده نام برده نشده است، آغاز برابر نمونه [ف . دانشگاه 9: 1434] .

3 - ملک 13/4027: شکسته نستعلیق سده 12 . آغاز برابر نمونه، نسخه به عنوان «کمیلیه » است و از نگارنده نام برده نشده است (گ 99 ر - 103ر) .

4 - دانشگاه 13/1113: تاریخ یاد نشده، آغاز برابر نمونه، در فهرست به احتمال از دهدار دانسته شده است [ف . دانشگاه 5: 1378] . (12)

این رساله بر اساس نسخه دانشگاه تهران شماره 1113 تصحیح شده است .

نویسنده این رساله بر اساس احتمال ذکر شده، خواجه محمد دهدار (947 - 1016ه) از عالمان شیعه در قرن دهم است . از وی رساله های عرفانی بسیاری به زبان فارسی به یادگار مانده که ضمن مجموعه ای به چاپ رسیده است .

و نیز رساله قضا و قدر ایشان را استاد آیة الله حسن زاده آملی تصحیح و منتشر کرده است . علامه تهرانی نیز در الذریعه رساله های متعددی را از وی معرفی کرده است . (13)

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

نوبتی داعی مسکین، قدم قلم در ساحت اشارت امام الموحدین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام روان کرده بود که در جواب کمیل بن زیاد فرموده و بزرگی فصیح گفت که مغلق نوشته اگر چنان فصیح بنویسی که عامه فهم کنند، فایده آن عامتر .

فرمان مشتمل شد و در بیان واضح شروع نمود و از الله تعالی توفیق اتمام خواست - انه ولی الاجابة والانعام .

کمیل بن زیاد که یکی از ملازمان حضرت امیر بود، روزی از آن حضرت سؤال کرد که: ما الحقیقة؟ آنچه در افواه مردم در مقابل شریعت و طریقت آن را حقیقت خوانند، چه چیز است؟

امیر فرمود: ما لک [و] الحقیقة؟ چه کار داری تو با سؤال از حقیقت؟

کمیل گفت: او لست صاحب سرک؟ آیا من در حقیقت صاحب سر تو نیستم که می فرمایی: تو را با حقیقت چه کار؟

امیر گفت: بلی ولکن یرشح علیک ما یطفح منی; بلی تو صاحب سر منی در بیان حقیقت، اما با تو چه حاجت است به بیان; صبر کن تا پوشیده آید بر تو آنچه در کشف حقیقت از من سرزند و روی نماید .

کمیل گفت: او مثلک یخیب سائلا; عجب که مثل تو کریم، سایل را محروم گرداند و او را از نقد به نسیه حواله کند .

چون آتش طلب کمیل چنان تیز بود که به وعده تسکین نیافت، امیر آنچه لایق بود از بیان حقیقت بگفت و فرمود: الحقیقة کشف سرادقات الجلال من غیر اشارة، حقیقت [آن است] که بعد از سلوک شریعت در سیر طریقت، مستعد و مستحق آن را روی نماید، باز پس افتادن پرده های جلال حق است از پیش نظر طالب تا ببیند آنچه در پس پرده بود و پرده برخواست و بنمود بی آنکه اشارت به سوی آن تواند کرد که گوید چیست آن که من بینم و اشارت از چند جهت نتواند بود: یکی از غلبه نور، دیگر حیرت نبیند، دیگر تقدس از جا و جهت . سید نعمت الله گوید:

نوری است که وصفش به عبارت نتوان کرد

او را نتوان دید و اشارت نتوان کرد (14)

شیخ سعدی گوید:

هیچ نقاشی نمی بیند که نقشی برکشد

و آنکه دید از حیرتش کلک از بیان افتاده است (15)

حافظ گوید:

کس ندانست که منزلگه مقصود کجاست

اینقدر هست که بانگ جرسی می آید (16)

کمیل می دانست که حقیقت [را] مراتب خواهد بود، از مرتبه دیگر استفسار نمود; گفت: زدنی فیه بیانا در بیان حقیقت چیزی زیادت از این هست، بفرمای .

فرمود: محو الموهوم مع صحو المعلوم; حقیقت در پایه بالاتر از آنچه بیننده می دید و تعبیر از آن نمی توانست کرد و هر زمان خیالی می بست و وهمی می کرد، خیال و وهم محو شود و بیننده را معلوم گردد به فهم صریح بی شبهه که چه می بیند چنانکه تعبیر از آنچه دیده است تواند کرد و به اشارتی خبر حال اعلام تواند داد . سید قاسم گوید:

نمی توان خبری دادن از حقیقت دوست

ولی زروی بصیرت حقیقت همه اوست (17)

و شیخ عراقی گوید:

عراقی از پی تو در بدر همی گردد

تو خود درون دلش ظاهر و هویدایی (18)

سلمان گوید:

جمالش لن ترانی گو تجلی می کند هر دم

مرو از جای خود ای دل که انوار جمال است این

کمیل گفت: زدنی بیانا . در بیان حقیقت زیاده از آنچه گفتی سخنی بفرمای .

فرمود: هتک الستر بغلبة السر . زیادت از این در بیان حقیقت آن است که بیننده به جایی رسد که از غلبه سر حقیقت بر مشاهده او نتواند که خود را نگاه دارد و از دیده باز گوید، پس پرده دری آغاز کند و بیخودی پیش هر نا اهل و اهل داد این بدهد .

مولانا محمد شیرین می فرماید:

آنچه می دانم از آن یار بگویم یا نه ؟

و آنچه بنهفت زاغیار بگویم یا نه؟

وصف آن کس که در این کوچه و این بازار است

بر سرکوچه و بازار بگویم یا نه ؟ (19)

شیخ اوحدی گوید:

هر چه گفتم من ای دبیر امروز

نه به خویشم بمن مگیر امروز (20)

داعی گوید:

من نتوانم که حق نگویم

ور خود ببرند بنده را سر

کمیل گفت: زدنی بیانا . در بیان حقیقت زیادت از مرتبه سابق چیزی در افزای .

امیر فرمود: جذب الاحدیة لصفة التوحید بیان حقیقت زیاده از مرتبه سابق، آن است که کشش حضرت احدیت که صفت توحید حقیقی است واقع شود و به مثل آفتاب ذره به سوی خود کشد و یا دریا قطره; پس در نور آفتاب گم شود، قطره در آب دریا، پس آنکه تو او را یکی می گفتی، او همه را یکی کند که توحید یکی گفتن است و یکی کردن و گفتن از ماست و کردن از او . از این جهت کشش را نسبت به او کرد که او همه را به سوی خود نکشد و در خود محو نکند، توحید فعلی حقیقی واقع نشود و از اینجا خواجه عبدالله انصاری فرموده است:

همه هیچید و هیچ، اوست که اوست

شیخ عراقی در آخر لمعات می گوید:

کی بود ما زما جدا ماند

تو و من رفته و خدا ماند (21)

و این مرتبه را از حقیقت، صوفیان «جمع » گویند و آن شهود حق است بی خلق، چنانچه شیخ اوحدی گوید:

تو یکی او یکی دو باشد دو

این یکی زان یکی بباید کاست (22)

و این محو و فنا در قوت ما نیست .

می فرماید، کمیل گفت: زدنی بیانا . در حقیقت زیاده این سخن بیان فرمای .

حضرت امیر فرموده اند که: نور یشرق من صبح الازل فیلوح علی هیاکل التوحید آثاره . زیاده از آنچه گفتم این است که حقیقت دو مرتبه است . بعد از این که صحیح است که از او چنین عبارت کنی و گویی که نوری است که می تابد از بامداد ازل .

پس پرتوهای او می درخشد و بر صورت ها می افتد که آن صورت ها را نسبت به آن است که مظاهر نور توحیدند و شاید که مراد حضرت امیر از هیاکل، صور جزئیه ممکنات باشد و تعینات اشیاء . سید نعمت الله می فرماید:

هر ذره که می بینی خورشید در او پیداست

در دیده ما بیند چشمی که به حق بیناست (23)

و سید قاسم می گوید:

چو عکس مشرق صبح ازل هویدا

جمال دوست ز ذرات کون پیدا شد (24)

و شیخ عراقی می گوید:

آفتابی در هزاران آیینه تافته

بس به رنگی هر یکی تا بی عیان انداخته

جمله یک نور است اما رنگ های مختلف

اختلافی در میان این و آن انداخته (25)

و شیخ سعدی می فرماید:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست (26)

و حافظ می گوید:

هر دو عالم یک فروغ روی اوست

گفتمش پیدا و پنهان نیزهم (27)

و داعی می گوید:

روی تو در جلوه الله نور

دیده ما از تو چرا مانده دور

دیده ما باز نشد سوی تو

و رنه نهان نیست کس روی تو

این مرتبه را از حقیقت، صوفیه موحده «جمع الجمع » خوانند:

اگر در خلق، حق را درنیابی

بیابی خانه اما درنیابی

و جمع الجمع شهود حق است با خلق به وجهی که کثرت تعینات قادح در وحدت ذاتی او نباشد; یعنی یکی باشد او را از خلق و حق دو نام شرابی از دو جام رویی در صد آینه و شعاعی بر هزار آبگینه . اوحدی می گوید:

ای مردم کور این چه بهار است ببینید

گلبن نه و گلهاش به بار است ببینید

فردا همه یکرنگ شود طالب و مطلوب

امروز یکی را که هزار است ببینید (28)

کمیل گفت: زدنی بیانا . مرا زیاده از اینکه فرموده در شرح حقیقت بیانی بگوی .

حضرت فرمود: اطف السراج فقد طلع الصبح; چراغ باز کش که صبح طالع شد; یعنی سخن در پایه حقیقت ثمر شد .

بیان به پایان رسید و قصه از بیان و گفتار به عیان و دیدار انجامید .

بیت:

شمع بنشان که آفتاب برآمد

رخ معشوق از نقاب برآمد

بیت:

زهی نادان که آن خورشید تابان

به نور شمع جوید در بیابان

بیت:

روشن تر از این نمی توان گفت

پیداتر از این نمی توان گفت

قطعه:

آن چنان مست است عاشق کز شراب آمد به هوش

آن چنان فاش است شاهد کز خودش آمد حجاب

هیچ می هرگز نخواهد زین می مست تر

هیچ شاهد فاش تر زین برنیندازد نقاب

تم الکلام والحمدلله والصلوة علی نبیه .

پی نوشت:

1) بحار الانوار، ج 2، ص 69، ح 23

2) بحار الانوار، ج 93، ص 141

3) تهذب التهذیب، ج 8، ص 448

4) تاریخ الاسلام (ذهبی)، ج 3، ص 293

5) الاعلام، زرکلی، ج 5، ص 234

6) روضات الجنات، ج 6، ص 61; تاریخ الاسلام، ج 3، ص 293; الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 185; الاصابة، ج 3، ص 318; بحارالانوار، ج 9، ص 636

7) جهت اطلاع بیشتر از شرح حال کمیل رجوع شود به: کمیل بن زیاد النخعی، علی بن الحسین الهاشمی الخطیب، دار المفید، بیروت، 1411ه ، 1990م، 112ص; روضات الجنات، ج 6، ص 61 - 67; الاصابة، ج 3، ص 300; البدایة و النهایة، ج 9، ص 46; تهذیب التهذیب، ج 8، ص 447; جامع الرواة، ج 2، ص 31; سفینة البحار، ج 2، ص 496; الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 481; شرح نهج البلاغه، ج 17، ص 147; میزان الاعتدال، ج 3، ص 451

8) مخطوط .

9) کمیل بن زیاد النخعی، علی بن الحسین الهاشمی الخطیب، ص 51 - 52

10) الذریعة، ج 18، ص 140

11) فهرست نسخه های خطی فارسی، ج 2، ص 1331

12) فهرست نسخه های خطی فارسی، ج 2، ص 1331

13) معجم مؤلفی الشیعة، ص 178

14) مقصود نویسنده از سید نعمت الله، همان شاه نعمت الله ولی است واین بیت با اندکی اختلاف در: دیوان شاه نعمت الله، غزلیات، ص 225، آمده است .

15) این بیت در کلیات سعدی یافت نشد .

16) دیوان حافظ، تصحیح دکتر خانلری، غزل شماره 235، بیت 5

17) دیوان شاه قاسم انوار، تصحیح سعید نفسی، ص 70

18) در دیوان عراقی یافت نشد .

19) دیوان محمد شیرین مغربی، تصحیح دکتر لئونارد لوئیزان، ص 344، غزل 168

20) دیوان اوحدی مراغی، غزل 408، ص 234

21) مجموعه آثار فخر الدین عراقی، دکتر نسیرین محتشم، ص 532

22) دیوان اوحدی مراغی، تصحیح سعید نفیسی، ص 60 . این بیت را مرحوم نفیسی در ص 426 از دیوان به عنوان استدراک آورده که باید به صفحه 60 دیوان افزوده گردد .

23) دیوان شاه نعمت الله ولی، غزل شماره 192، ص 108

24) دیوان شاه قاسم انوار، تصحیح سعید نفیسی، ص 119

25) مجموعه آثار فخرالدین عراقی، تصحیح دکتر محتشم، ص 319، بیت 3794 - 3795

26) کلیات سعدی، نسخه محمد علی فروغی، بخش مواعظ، ص 887

27) دیوان حافظ، تصحیح دکتر خانلری، غزل 355، بیت 4

28) دیوان اوحدی مراغی، تصحیح سعید نفیسی، ص 218، غزل 371

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان