آفتاب، ش 12
نویسنده با انتقاد از تحلیل هایی که بر اساس تقسیم نیروهای اجتماعی ایران به محافظه کار و اصلاح طلب و امثال آن صورت می گیرد، معتقد است که بهترین مدل برای توضیح نیروهای دست اندرکار اجتماعی، که می تواند به تحلیل درستی از جنبش اصلاحات ایران بینجامد، مدلی ترکیبی است که بر اساس منافع طبقاتی و همراه با یک تشخیص ایدئولوژیک شکل گرفته باشد . البته ایشان، در عمل، جنبه های ایدئولوژیک را نادیده گرفته و صرفا بر اساس منافع طبقاتی به تحلیل پدیدارهای سیاسی ایران از گذشته تا حال می پردازد . به نظر وی در ایران معاصر سه نیاز عمده اجتماعی، یعنی توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و عدالت اجتماعی شکل گرفته است . این سه نیاز در پروسه جنبش های مختلف اجتماعی، به سه گونه منافع اساسی که همان منافع اقتصادی، منافع سیاسی و منافع اجتماعی می باشد، تبدیل شده است . این منافع، به ترتیب، طبقات بالا و دولت، طبقات متوسط و تحصیل کرده و بالاخره کارگران و زحمت کشان را پشت سر دارند .
تا قبل از انقلاب 1979 (انقلاب اسلامی ایران) مجموعه طبقات بالا، شامل دولت و امپریالیسم بود . بعد از انقلاب، این مجموعه دچار شکستگی شد و این شکستگی به طور ویژه بین دولت و امپریالیسم اتفاق افتاد . این شکاف سبب می شود که جنبش دموکراتیک ایران، این بار برخلاف گذشته، شانس بیشتری برای توفیق داشته باشد . طبقه متوسط دوباره با همان خواست های همیشگی سیاسی خود، جنبش دوم خرداد را به وجود آورد که به نظر من نمود دیگری از مبارزه تاریخی بین طبقات بالا و متوسط در جامعه ایران است .
در این رابطه به دلیل بحران های عمومی جامعه ایران، امروز نقش نیروهای روشنفکر طبقه متوسط، مذهبی و سکولار بیش از پیش عمده شده و عملا به وضعیتی هژمونیک تبدیل شده است . هم اکنون شکاف عمیقی در نگرش بخشی از «آقازاده ها» و پدران آنان در حال شکل گیری است . در حالی که نسل قدیمی تر رهبری انقلاب اسلامی، خواهان یک دولت بورژوازی مذهبی و سنتی است، نسل جدید به طور روزافزونی خواهان یک دولت بورژوازی مدرن غیر مذهبی با رهبری مستقیم خود است که در چارچوب آن، نقش پدران آنان صرفا مشروعیت بخشیدن به سرمایه داری و پاسداری از اخلاق و معنویت در جامعه خواهد بود .