انسان چگونه باید زیست کند؟ این پرسش, نخستین مسأله ای بود که (بودا) با خود مطرح کرد. در پی یافتن پاسخ به این پرسش, بودا سالها در طلب جام جم بود و سرانجام پس از آرامش زیر درخت (بودهی), معرفت به مقام (بودایی) روشنایی و اشراق رسید, و نور علم در درون او فروزان گشت و او فرزانه ای گشت که هزاران پروانه بر گرد نور او جمع آمدند و به (نیروانا) رسیدند. بودا آن گاه که تصمیم گرفت از خلوت به جلوت درآید, در جایی به نام باغ غزالان به پنج برهمنی که پیش از آن, او را رها کرده بودند برخورد و در جمع آنان حاضر شد و به آنان آن چه را دریافت کرده بود گفت. این گفته های بودا به (وعظ غزالان) نامبردار است.
راه رسیدنِ به هدف و نجات هر سالک طالب, همانا تکیه به خود و اعتماد به نیروی ذاتی خود اوست, که با تهذیب نفس و تزکیه درون (رهایی) به دست می آید, چرا که بودا راه علم و راه عمل و نیز راه اخلاص و عشق را در راستای رسیدن به حقیقت, کوتاه می دانست, و تنها به نظاره, توجه و تمرکز که همان حالت (مراقبه) (Meditation) است بها و ارج می نهاد.
نخستین گفتار بودا, در به گردش درآوردن چرخ آیین, گفتاری است درباره (دوکا) (duhka) که به معنی نه چندان دقیق (رنج) است, و به بیماری بزرگ عالَم گیری اشاره دارد که درمان آن از نظر بودا (دارما) (dharma) است شاید واژه (عجز) معادل خوبی برای (دوکا) باشد, چرا که (دوکا) متضاد کلمه (سوکا) (sukh) است که به معنی خوشی و شیرینی است.
(زاده شدن (دوکا) است, مرگ و زوال (دوکا) است, بیماری (دوکا) است…)
سرچشمه (دوکا) و رنج, (نادانی) است. این نادانی به دو شکل آشکار می شود, یا (کامرانی) و (خوش گذرانی) یا (خود آزاری). این هر دو بیراهه اند, که ره به (رنج) می برند, در برابر دانستن و دانایی (راه میانه) دارما (dgarma) برخلاف آن دو دیگر, راهی است شریف و عالی, و راهبر به (نیروانا) و نجات, که هشت گام دارد, همان راه هشت گانه عالی.
حقایق چهارگانه
از دید بودا, (آتمن) پنداری بیش نیست, و همه چیز در حال دگر شدن است, هیچ چیز ثابت و تغییرناپذیر وجود ندارد. انسان اسیر (نادانی) است و نادانی به چهارگونه تجلی می کند:
1. ندانستن رنج.
2. ندانستن مبدأ رنج.
3. ندانستن این که (رنج) بایستی خاموش شود.
4. ندانستن وسائلی که منجر به فرو نشاندن (رنج) می شود.
آغاز رهروی در آیین بودا, دانایی و دانستن چهار حقیقت است; همان چهار حقیقتی که ندانستن آن ره به بیراهه می برد:
1. دانستن رنج.
2. دانستن علت رنج.
3. دانستن رهایی از رنج.
4. دانستن راه رهایی از رنج.
این مرحله ها همانند مرحله های بازشناسی (درد) و آن گاه (درمان) درد توسط پزشک است, و همین است که آیین بودا را حتی امروزه نیز دارای ارج و بها کرده است که بزرگ ترین روان شناسان را وامی دارد تا زمانی را برای یادگیری آن صرف کنند.
راه هشت گانه عالی برای رهایی از رنج آموزشهای سه گانه:
بودا راه رهایی از رنج را این چنین برشمرد:
از میان راه های هشت گانه, آن چه وابسته به آموزش یک دلی (سمادی) (Samadhi) است از اهمیت ویژه برخوردار است و این آموزش به (سیر درون) شهره است.
راه و گام ششم (تلاش و کوشش) است, که خود چهار گونه است:
الف. کوشش برای دور ماندن یا پیروزی یافتن بر بدیها و ناشایستها.
ب. کوشش برای پیروزی بر اندیشه بد, دوری از اندیشه کام جویانه, بدخواهی و اندوه.
ج. کوشش برای شکوفاندن. رهرو اراده خود را به کار می برد تا چیزهای شایسته ای را که تاکنون در او نمایان نشده است, نمایان سازد. بدین سان او اندامهای روشن شدگی را که بر بنیاد (تنهایی) و (فرو نشاندن) نهاده شده است و به (آزاد شدگی) پایان می یابد, در خود شکوفان می کند.
اندامهای روشن شدگی هفت رتبه هستند:
1. آگاهی. 2. پژوهش آیین (دارما). 3. نیرو. 4.شوق. 5.آرامش. 6.یک دلی. 7. یکسان دلی.
د. چهارمین کوشش, کوشش به راه نگاه داشتن است.
گام هفتم: راستی و درستی در آگاهی و حضور ذهن است. آگاهی را چهار بنیاد است:
1. نظاره تن. 2.نظاره احساس. 3.نظاره دل. 4.نظاره (دارما) (ذمه)ها, آیین.
1. نظاره تن, هفت آگاهی را دربر می گیرد:
الف. آگاهی به کارتن, یعنی دَم و بازدَم.
ب. آگاهی به نمایان شدن و از میان رفتن.
ج. آگاهی به حرکتهای تن.
د. آگاهی به دانستگی روشن.
ه. آگاهی به سی و دو بخش تن.
و. آگاهی به چهار عنصر سازنده تن.
ز. نظاره گورستان و آگاهی به تنهای از میان رفته.
1. نتیجه نظاره تن.
برترین دانشها یا نیروهای برتر از طبیعت, که رهرو از راه نظاره تن به آنها دست می یابد, اینهاست:
1. دارا بودن نیروهای جادویی. 2. دارا بودن گوش آسمانی. 3. دارا بودن چشم آسمانی. 4. توانایی نظاره دلهای دیگران در دل خود. 5. توانایی به یاد آوردن زندگانیهای گذشته. 6. توانایی فرو نشاندن آلودگیها, یعنی هوی و هوس.
2. نظاره احساسه
رهرو, در نظاره احساسها به جایی می رسد که می بیند احساسها چگونه نمایان می شوند و چگونه از میان می روند.
احساسها, بر چهار گونه است.
الف. احساس خوشایند.
ب. احساس ناخوشایند.
ج. احساس نه خوشایند و نه ناخوشایند.
د. نظاره احساسهای جهانی و نه جهانی.
3. نظاره دل.
رهرو, به شناسایی دلها رو می کند و به این شناخت می رسد که: این دل, دلی بی کینه, این دل آگاه, این دل پریشان, این دل جمع, این دل خواهان برتری و بلندی, این دل در بند پستی, این دل نجیب, این دل آرام, این دل آزاد, این دل پای در بند است; خواه دل خود رهرو باشد, خواه دل دیگران, و خواه دل هر دو.
4. نظاره (ذمّه دارما) یا نظاره ره نمودها و موضوعات جان
الف. پنج مانع.
ب. پنج بخش هستی ساز, دلبستگی.
ج. شش بنیاد آگاهی.
د. هفت اندام روشن شدگی, یا بیداری.
ه. چهار حقیقت عالی.
الف. پنج مانع: اینها دل را تیره و بینش را تار و در پرده می کند. دلی که این پنج مانع در او هست, به نزدیکی یک دلی هم نمی رسد و برای او شناسایی حقیقت ناممکن است. شرح آنها چنین است:
1. کام جویی.
2. بدخواهی.
3. تنبلی و افسردگی.
4. بی آرامی و پشیمانی.
5. شک و دو دلی.
ب. پنج بخش دلبستگی, هستی ساز.
1. دسته ذمه های کالبدساز.
2. دسته ذمه های احساس ساز.
3. دسته ذمه های ادراک ساز.
4. ذمه های حالات جان, سازنده اندیشه ها و حالات روانی
5. ذمه های دانستگی ساز.
در این بخش, رهرو چگونگی نمایان شدن و از میان رفتن هر یک از این دسته از ذمه ها را می شناسد.
ج. شش بنیاد آگاهی, شش اندام حس کننده و شش گونه حس شدنیهای وابسته به آنها.
1. چشم و شکلها, (بینایی)
2. گوش و صداها, (شنوایی)
3. بینی و بوها, (بویایی)
4. زبان و مزه ها, (چشایی)
5. تن و لمس شدنیها, (بساوایی)
6. اندیشه, و چیزهای شناختنی, (شناسایی).
رهرو هر یک از اینها را می شناسد, و بندی که به دنبال دارد و نمایان می شود را نیز می شناسد. او می شناسد که بند چگونه نمایان می شود, چگونه از میان می رود. او می شناسد که چگونه باید بند را دور کرد تا دگرباره در آینده نمایان نشود.
د. هفت اندام روشن شدگی.
رهرو پس از گذراندن آن چه آمد, دگرباره به نظاره هفت اندام روشن شدگی رو می کند, می داند که چه هنگام:
1. آگاهی 2.پژوهش آیین (ذمه) 3. نیرو 4. شوق. 5. آرامش 6 . یک دلی 7. یک سان دلی, در وجود او هستند و چه هنگام هر یک از اینها در او نیستند, می داند که چگونه نمایان می شوند, و چگونه تمام آنها شکفته می شوند.
ه. نظاره چهار حقیقت عالی
سرانجام رهرو به نظاره چهار حقیقت عالی رو می کند. او به درستی می شناسد که:
1. رنج چیست؟
2. خاستگاه آن چیست؟
3. رهایی از آن چیست؟
4. راه رهایی از رنج چیست؟
اهمیت گام هفتم, که از چهار بنیاد حضور ذهن و آگاهی سخن می گوید, در این است که تنها راهی که رسیدن به پاکی, و به پیروزی بر درد و سوگ, و به پایان رنج و اندوه و به وارد شدن به راه راست و درست برای واقعیت بخشیدن به (نیروانا) رهبری می کند, همانا این گام است.
گام هشتم: راستی و درستی در یک دلی.
رهرو در این گام, با آگاهی شایسته, به نگرشهای هشت گانه (dhyana) رو می کند. راستی و درستی در یک دلی, در سه حرکت به نتیجه می رسد:
الف. پیش درآمد یک دلی
ب. نزدیکی به یک دلی, به نزدیکی حالت نگرش رسیدن
ج. رسیدن به یک دلی, (اپّنا سمادی) (appana-samadhi)
نتیجه این سه حرکت, چهار نیکی است:
الف. شادی و خرسندی.
ب. دانش و بینش.
ج. آگاهی و دانستگی روشن.
د. پاک ساختن و از بین بردن هر گونه (آلودگی).
پس از پشت سر گذاشتن هشت نگرش و مرحله یاد شده, راهرو به (رهایی از ادراک و احساس) می رسد; یعنی مقام (آزادی) از هر آن چه ادراک و احساس پذیر است, یعنی آزاد شدن از چهار آلودگی:
1. کام جویی
2. وجود
3. نظر نادرست
4. ندانستن.
فرونشاندن چهار شهوت, یعنی نیل به (نیروانا), رسیدن به آرامش و سکون و رهایی از هر تلاش و کوشش.
مقامات معنوی
در این بخش برای پرهیز از زیاده گویی, تنها به چهار مقام معنوی که هسته مکتب مهایاناست, می پردازیم:
1. مهر. مهر و دوستی حالتی است که (دل) را نرم می کند, آزادی دل است, برترین زیبایی است. مهر دو دشمن دارد. یکی درونی و آن (شهوت) است و بیرونی, که (بدخواهی) است. خشم و بدخواهی و نفرت بازدارنده مهر هستند.
2. همدردی. نیکان چون دیگران را دستخوش رنج بینند, دلشان می لرزد و حالت همدردی در آنان پیدا می شود. گونه ای دلنمودگی در آنان پیدا می شود که کرونا (karuna) از بین بردن رنج و اندوه دیگران, برجسته ترین نشانه همدردی است.
3. شادی. شادمانی از کام کاری دیگران و شاد بودن از شادی آنان. دشمنی درونی این شادی رشک و حسد است. شادی, بیش تر درونی است.
4. یک سان دلی, در لغت یعنی درست دیدن و یک سان دیدن چنان که نه دلبستگی باشد و نه بیزاری. یک سان دلی زداینده دلبستگی, یعنی تشنگی و طلب و بیزاری است.
مهر همگانی است; همدردی ویژه ستمدیدگان و دردمندان, شادی برای شادمانان; امّا یک سان دلی, هم نیک و هم بد, هم عزیز و هم ناعزیز را در بر می گیرد و خوش و ناخوش را.
ییک سان دلی را دو بنیاد است:
الف. این شناسایی و بینش است که زندگی ما نتیجه کردارهای اندیشه, گفتار و تن است که در این زندگانی یا در زندگانی پیشین انجام داده ایم.
ب. شناسایی آموزه (نداشتن خود), (عدم جوهر ثابت). این تعلیم به ما نشان می دهد که نه کردارهای ما کرده (خود) یا (روان)اند, و نه میوه ها, یعنی ثمره های این کردار در (خود) مؤثر است.
نادانی و اندیشه به (خود) رنج به بار آورده, مانع یک سان دلی می شود.
ذمّه, دارما (dharma):
ذمه در آیین هندو و بودا, دارای معناهای گوناگون و ناسانی است.
ذمّه در آیین هندو, فضیلت, انتظام و ناموس است.
اما ذمّه در آیین بودایی, عنصر حیات, واقعیت است.
آن چه آیین بودا نامیده می شود, غربیان آن را (بودیسم), و خود بودائیان (دارما) می نامند. نظریه (دارما) فصل مشترک همه مکتبهای بودایی است.
واژه (دارما)4 از ریشه (dhr) داشتن و بردن و نگه داشتن و هستی داشتن آمده است, و همواره تصویر (بردن و داشتن) یا (کشیدن = تحمل کردن) را نیز در خود دارد. در زبان فارسی واژگان (دار, دارا, داراب, داریوش) با (دارما) هم ریشه اند, به معنای (دارا و نگهدارنده نیکی و جامعه و جهان).