در ادامه بحث امامت که قسمت اول آن را در شماره پیش از نظر گذراندید، لازم است نکته مهمی را بازگو کنیم تا در آینده زمینه ساز سوء تفاهم نشود و آن این که بحث از امامت و بیان دیدگاه های اهل سنّت و شیعه، تضادی با وحدت مسلمانان ندارد، زیرا اولاً: ما وحدت جبهه اسلام را در برابر کفر جهانی تعقیب می کنیم و در ثانی: مشترکات فراوانی با مذاهب رسمی اسلامی داریم؛ مانند وحدت پیامبر و کتاب (قرآن) و پیروی همه مذاهب اسلامی از سنّت و سیره نبوی.
همه ما برای اهل بیت رسول الله (ص) احترام خاصی قائلیم و به قول بعضی از برادران اهل سنّت، روایات منقول از اهل بیت (علیهم السلام) را کمتر از ابوحنیفه و ابوهریره نمی دانیم بلکه بیش از آنها اهمیت می دهیم و به احادیثشان عمل می کنیم. وانگهی، شیعه جعفری پیرو آن امامی است که خود پرچم دار وحدت اسلامی است، زیرا در پاسخ آن مرد یهودی که می گفت: «هنوز پیامبرتان را در خاک دفن نکرده بودید که درباره اش اختلاف کردید، فرمود: ما درباره شخص پیامبر اختلاف نکردیم؛ اختلاف ما درباره دستوری بود که از حضرتش رسیده بود. اما شما هنوز پایتان از دریا خشک نشده بود که به پیامبرتان موسی (ع) گفتید: برای ما معبودی مانند بت پرستان قرار بده تا او را بپرستیم»(1) و با این خواسته، با اساس دین توحیدی به مخالفت پرداختید.
ذکر چند نکته
یکم - به قول شهید مطهری (ره)، مفهوم اتحاد اسلامی که در صد سال اخیر میان علما و روشن فکران اسلامی طرح شده و می شود، این نیست که فرقه های اسلامی برای ایجاد اتحاد و برادری، از اصول اعتقادات و مذهب خاص خود بدون دلیل و برهان صرف نظر کنند؛ این عمل، نه منطقی است و نه شدنی. آن چه بزرگان ما از مرحوم آیة الله العظمی بروجردی و علامه شیخ عبدالمجید سلیم و علامه شیخ محمود شلتوت در نظر داشتند این بود که فرقه های اسلامی در عین این که در برخی از اصول و فروع دین اختلافاتی دارند، به واسطه مشترکات فراوان در اصول و اکثر فروع دین، شایسته است در برابر کفر جهانی جبهه واحدی تشکیل دهند.(2)
علاوه بر آن، سیره عملی مولا علی (ع) در این زمینه بهترین درس برای همه مسلمانان به خصوص جامعه شیعه است. هر چند آن حضرت از مطالبه حق خود دریغ نکرد و علاقه به اتحاد اسلامی را مانع اظهار شکواییه خود قرار نداد، با وجود این، از صفوف جماعت مسلمان ها خارج نشد و همواره در جمعه و جماعات آنان شرکت می کرد و سهم خویش را از غنایم جنگی می گرفت و خلفا را در تمام ساحت ها ارشاد و راهنمایی می کرد.
با وجود حفظ وحدت، هیچ پست و مقامی را نیز از خلفای ثلاث نمی پذیرفت، چرا که قبول هر یک از آنها به معنای صرف نظر کردن از حق مسلّمش بود، ولی در طی 23 سال حاضر نشد برای گرفتن حق خلافتش قیام کند یا دست به شمشیر ببرد و یا با سخن رانی های خویش جنجال ایجاد نماید. با این که افرادی چون ابوسفیان و ابن عباس و گروهی که در ابتدای کار به خلافت ابوبکر معترض بودند، خدمت آن حضرت رسیدند تا مگر وی را تحریک کنند، ولی آن بزرگوار فریب ایشان را نخورد و در طی خطبه کوتاهی، وی و همراهان او را به آرامش و هم بستگی و عدم تفاخر و تنافر از یک دیگر دعوت کرد و با اشاره به نبود یاور و تضاد افکار مردم آن عصر، عذر موجّه خود را اعلام و نقشه آنها را خنثی نمود.(3)
دوم - ما شیعیان معتقدیم فقط باید با مذاهب معروف اهل سنّت؛ یعنی شافعی، مالکی، حنفی و حنبلی اتحاد داشته باشیم نه با وهابیت و شیعیان غالی و فرقه های انحرافی؛ مانند علی اللهی ها و شیطان پرست ها. با این دیدگاه، طرح عقاید و حقایق اسلامی نه تنها به وحدت فرقه ها ضربه نمی زند، بلکه پایه های آن را مستحکم تر می کند و پیروان مذاهب را با عقاید یک دیگر آشنا می سازد و اتهامات را از پیروان فرقه های اسلامی بر طرف می نماید.
سوم - حقیقت نباید فدای مصلحت شود، بنابر این جوانان مسلمان باید به تمام حوادثی که در صدر اسلام اتفاق افتاده، آگاهی پیدا کنند و با نظریه های دو فرقه عظیم سنّی و شیعه آشنا شوند و سره را از ناسره تمیز دهند و اتهاماتی را که دشمنان اسلام به فرقه های مذهبی زده اند بر طرف سازند. وانگهی، اساسی ترین نکته در بحث امامت این است که بیشترین پرسش ها در میان قشرهای تحصیل کرده و جوانان شیعه و سنّی، درباره امامت است. از این رو نمی توان بحث امامت را نادیده گرفت، بلکه باید پاسخ صحیح و منطقی به آنان داده شود و در ارائه جواب ها از هرگونه تعصبات مذهبی و مغالعات کلامی پرهیز گردد.
آیا امامت یک گفتمان عقلی است یا شرعی؟
در بحث امامت، گاهی سخن در چیستی و شرایط و اوصاف امام است و زمانی بحث از ضرورت وجود امام و یا چگونگی تعیین و انتصاب آن می باشد. بحث نخست را که مربوط به حوزه تصور می باشد، در مقاله پیش مطرح کردیم، اکنون وارد حوزه تصدیق می شویم و سپس شرایط و اوصاف امام را بازگو می کنیم.
در اصل اعتقاد امامت و این که هر جامعه ای زعیم و رهبر می خواهد و هم چنین در اصل لزوم نصب یا انتخاب خلیفه در میان مذاهب اسلامی، اختلافی وجود ندارد. در میان فرقه های اسلامی، فقط یک گروه متروک و مهجوری(4) از خوارج بودند که ضرورت امامت را قبول نداشتند، لیکن امروزه اثری از آنها و مرامشان دیده نمی شود. آنان شاید مانند هواداران مارکسیست ها بر این باور بوده اند که جامعه بشری در پرتو تکامل به جایی می رسد که به امام و رهبر نیازی پیدا نمی کند، زیرا طرف داران منطق دیالکتیک معتقدند که مسئولیت روشن فکران جامعه، منعکس کردن ناهنجاری ها و بیدار ساختن اذهان و شعور طبقات استثمار شده و وارد کردن تضاد واقعی طبقاتی در وجدان قشر محروم و توده هاست و جامعه خود به خود و دیالکتیکی به سوی مطلوب و جامعه ایده آل حرکت خواهد کرد و نیاز به رهبر پیدا نمی کند.(5) در صورتی که اولاً: لازمه تضادها در همه موارد، تکامل نیست و گاهی باعث انحطاط می شود. ثانیاً: جامعه بیش از هر چیز نیاز به رهبری و هدایت دارد و اصولاً تکامل اجتماعی بدون هدایت و امامت، میسّر نیست.
به هر حال تمام فرقه های اسلامی در اصل وجود و انتخاب امام تردیدی ندارند. اختلاف گروه ها در این است که آیا وجوب تعیین امامت، عقلی است یا شرعی و آیا انتخاب امام باید از سوی مردم انجام گیرد یا انتصاب او از طریق خدا و پیامبر است.
اشاعره غالباً وجوب امامت را سمعی و شرعی می دانند و آن را یک نوع تکلیف واجب بر مکلّفان می شمارند، ولی معتزله با این که امامت را واجب عقلی می شمارند اما نصب آن را بر مردم واجب می دانند. لکن متکلّمان شیعه با این که معتقد به وجوب عقلی امامت اند، ولی نصب آن را بر خدا لازم می دانند.
در هر صورت، سخن در زمینه ضرورت امامت و چگونگی انتصاب آن، از نظر سیر منطقی، به تحلیل مفهوم آن بر می گردد.
تعریفی که تمام فرقه های اسلامی در آن اتفاق نظر داشتند این بود که امامت، ریاست عامه در امور دین و دنیای مردم به نیابت از رسول خدا (ص) است.(6) در اغلب تعریف ها این مؤلّفه ها به چشم می خورد و اگر قیدی در برخی از تعاریف، اضافه و یا از آن کاسته شده به دلیل این است که تعریف به اصطلاح، جامع افراد و مانع اغیار باشد؛ به این معنا که تمام حاکمان اسلامی را در بر گیرد و زمام داران ستم گر و غیر دینی را از دایره تعریف خارج سازد. از این رو به نظر می رسد با تمام اختلافاتی که متکلّمان در سایر ابعاد امامت دارند، در چیستی و تعریف امامت تا حدودی به اجماع رسیده اند. اختلاف اساسی و جوهری، به انتصابی بودن امام و شرایط او بر می گردد؛ بدین معنا که آیا نصب امام باید به حکم عقل باشد یا به حکم شرع و در هر دو صورت، آیا نصب امام بر عهده امت است یا خدای متعال؟
نصب امام بر عهده کیست؟
اشاعره و معتزله، نصب امام را شرعاً بر مردم واجب می دانند، لیکن شیعه و برخی از معتزله، نصب امام را عقلاً بر خدا واجب می شمارند. عمده ترین دلایلی که اهل سنّت بر اثبات مدعای خود آورده اند، عبارت است از:
1 - اجماع صحابه
می گویند: تمام اصحاب پیامبر (ص) پس از رحلت آن حضرت، مهم ترین واجب الهی را که دفن جسد آن حضرت بود رها کردند و به تعیین خلیفه و جانشین وی پرداختند. ابوبکر در مجمع سقیفه گفت: «ای مردم! هر کس محمد را می پرستید بداند که وی مرده است و هر کس خدای او را پرستش نمود پس او زنده است و هرگز نمی میرد؛ پس باید برای این امر، فردی (جانشین) انتخاب شود. خدا شما را رحمت کند، آرای خود را ارائه دهید. همگی سخنان ابوبکر را تصدیق کردند و کسی نگفت نیازی به امام نداریم، گرچه صحابه درباره شخصی که باید جانشین رسول خدا (ص) باشد به توافق نرسیدند.»(7)
هنگامی که کلمات پیشوایان و فقیهان مذاهب اسلامی را مطالعه می کنیم می بینیم آنان تصریح کرده اند که بر وجوب برپا ساختن حکومت اسلامی پس از رحلت نبیّ مکرم (ص)، اجماع داریم؛ چنان که شیخ ابو جعفر طوسی می نویسد: «مسلمانان در وجوب نصب امام اختلاف کرده اند؛ جمهور علما و اکثر محدّثان و متکلّمان معتقدند که نصب امام واجب است و به ندرت نظریه ای بر عدم وجوب نصب امامت یافت می شود. قائلین به وجوب امامت نیز دو نظریه دارند: شیعه امامیه به اتفاق آرا و جمع کثیری از معتزله بر این باورند که دلیل بر وجوب امامت، عقلانی است؛ یعنی فقط عقل به لزوم نصب امام حکم می کند و موقوف به دلیل شرعی نمی باشد، ولی جمع دیگری از معتزلی ها می گویند: نصب امام، وجوب شرعی و دلیل سمعی دارد.(8)
ماوردی می نویسد: برپا داشتن حکومت و امامت برای کسی که در میان امت قیام می کند به اجماع، واجب است، لیکن در وجوب نصب امام اختلاف کرده اند که آیا نصب امام و تشکیل حکومت، از واجبات عقلی است یا شرعی. گروهی آن را عقلی می دانند، به دلیل این که در ارتکازات عقلایی دیده می شود که مردم، رهبری را انتخاب و سپس از وی اطاعت می کنند تا جلو ظلم و ستم را بگیرد و در نزاع ها داوری نماید. جمعی دیگر آن را واجب عقلی می دانند نه شرعی، چرا که امام، مکلّف به سامان دادن امور شرعیّه است و عقل می گوید انسان باید در برابر امام، متعبّد و متعهّد باشد.(9)
سید شریف جرجانی در «شرح مواقف» همین عقیده را تثبیت می کند و می گوید: صحابه، گرچه در تعیین شخص خلیفه اختلاف کردند ولی در اصل وجوب نصب امام، بین آنها نزاع نبود.(10)
قرطبی می نویسد: در وجوب نصب امام و حاکم در بین امت و بین اصحاب، اختلافی وجود ندارد. فقط از قول «اصم» نقل شده که چنین دستور واجبی از طریق دین نرسیده، بلکه از نظر دینی، این عمل یک امر جایز و خوبی است.
مرحوم شهرستانی می نویسد: «و چون وفات ابوبکر نزدیک شد، گفتند: در امر رهبری به مشورت پردازید، سپس از عمر تعریف به عمل آمد، ولی در قلب ابوبکر بلکه دل احدی خطور نکرد که خالی شدن زمین از وجود امام، جایز می باشد. پس این دلایل ایجاب می کند که صحابه صدر اسلام (رضوان الله تعالی علیهم) که بر سیره پدرانشان مشی می کردند شکی نداشتند که امام لازم دارند، پس این اجماع با این وضع، دلیل قاطعی بر وجوب امامت است.»(11)
ابن خلدون، مورّخ شهیر می نویسد: «نصب امام واجب است و در شریعت به اجماع صحابه و تابعین، وجوب آن شناخته شده است، به دلیل این که اصحاب رسول خدا هنگام وفات پیامبر با شتاب با ابوبکر بیعت کردند و امور حکومتی را واگذار نکردند و در تمام عصرهای بعدی سیره صحابه این بود که نمی گذاشتند امور مردم در هیچ عصری از اعصار از هم پاشیده شود».(12) به همین دلیل جمع دیگری اظهار داشته اند: امامت جز به تعیین اصحاب حل و عقد و رضایت عامه مردم منعقد نمی شود، در صورتی که همگان می دانند برای بیعت ابوبکر شمار معدودی به توافق رسیدند و از اجماع اصحاب حل و عقد هم خبری نبود تا چه رسد به اجماع امت.
طایفه ای از اهل سنّت می گویند: با اجتماع سه نفر نیز امامت تشکیل می شود، زیرا یکی از آنها امام خواهد بود و دیگران شاهدان آن. پیدایش این اقوال در میان اهل سنّت به دلیل با اهمیت ندانستن امامت در نظر آنهاست تا آن جا که «سیف الدین آمدی» که از بزرگان اشعری در سده قرن هفتم است، می گوید: «سخن گفتن درباره امامت، نه از اصول دین است و نه آن قدر مهم است که مکلّف نتواند آن را رها کند و یا بدان جاهل باشد».(13) و بالاتر از آن این که می گوید: «امید به نجات کسی که از بحث امامت روی گردان می شود بیشتر است تا آن کسی که به مباحث امامت می پردازد.»(14)
تفکر فوق، برخاسته از نظریه دیگری است که اشاعره و معتزله به آن عقیده دارند و آن عبارت است از: وجوب تعیین و انتخاب امام از سوی امت. آنان معتقدند: خدا و رسول در نصب امام، تکلیفی ندارند، امامت مانند نصب شهرداری ها و فرمان داری هاست که به عهده خود مردم یا حکومت منتخب آنها واگذار گردیده است.
امامت جبری و قهری
سعدالدین تفتازانی، از متکلّمان اهل سنّت، به امامت قهری معتقد است. وی می نویسد: «هر کسی مدعی امامت با قهر و غلبه باشد... اگر چه فاسق یا جاهل باشد، امامت بر او منعقد می شود و اطاعت او واجب است، مادامی که مخالف شرع نگوید.»(15)
برخی از متفکران اهل سنّت برای اثبات مدعای خود (تعیین امامت به صورت قهری یا عقلانی) برهانی اقامه نکرده اند و به مجرّد ادعا بسنده نموده اند. آنان منصب امامت را به قدری تنزل داده اند که هر فاسقی با هر ترفندی که قدرت را تصاحب کند و شیوه دیکتاتوری و تزویر را در پیش گیرد، باز هم امامتش منعقد و اطاعتش واجب می گردد.
آیا این نظریه با روح اسلام و قرآن در تضاد نمی باشد؟ قرآن فلسفه بعثت انبیا را اقامه قسط و عدالت در میان مردم می داند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینّات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط».(16) پس چگونه است که این عده در بحث امامت، این هدف متعالی را رها ساخته و هر فاسقی را شایسته امامت می دانند. آنان در مشروعیت انتخاب امام حدیثی را از پیامبر (ص) نقل می کنند که فرمود: «لا تجتمع امتی علی الضلالة»(17) و به یاری این حدیث، اجماع امت را دلیل مشروعیت امامت انتخابی قرار می دهند، در صورتی که این اجماع از جهاتی قابل نقد و بررسی است.
برخی از محققان می گویند: اولاً، این اجماع نیست، چرا که توافق عده انگشت شماری از صحابه در سقیفه بنی ساعده، آن هم در غیاب بسیاری از اصحاب رسول خدا (ص) با هیچ کدام از مفاهیم معتبر اجماع از دیدگاه اهل سنّت سازگاری ندارد، زیرا از نظر آنان، اجماع در صورتی تحقق می یابد که یا اتفاق کل امت بر امری حاصل گردد یا اتفاق تمام اهل حل و عقد، یا اجماع مردم مدینه و یا توافق اعاظم صحابه و عالمان اسلامی محقق شود و در سقیفه چنین اجماعی فراهم نگردید، زیرا علی بن ابی طالب (ع) که نامزد اصلی خلافت بود، حضور نداشت و حسنین و دیگر افراد بنی هاشم مانند: سعد بن عباده و قیس بن سعد و ابن عباس نیز حاضر نبودند و جمعی از صحابه بزرگ همچون: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد، عمار یاسر، خالد بن سعید و حذیفة بن یمانی و دیگر بزرگان حل و عقد که از اعاظم اسلام بودند، نیز در سقیفه حضور نداشتند.(18)
در ثانی، استدلال به چنین اجماعی، مغالطه ای بیش نمی باشد؛ یعنی چیزی که علت و دلیل نیست به جای دلیل نشسته است، زیرا اجماع مزبور بر فرض تحقق، اخصّ از مدّعاست، چرا که اصل مدّعا، وجوب نصب امام بر امت است؛ در صورتی که اجماع، دلیل بر اثبات خلافت ابوبکر می باشد؛ به عبارت دیگر در این موضوع، دو نوع اجماع با هم خلط شده است: یکی، اجماع بر اصل وجوب نصب امام و دیگری اجماع بر خلافت ابوبکر. اجماع اول، مطابق با مدّعاست، ولی به آن چه اشکال وارد شده مربوط به خلافت ابوبکر است که اجماعی در آن نبوده است.
آن چه اهل سنّت بر اثبات وجوب نصب امام به آن تمسّک جسته اند، اجماع اول است نه دوم. اشکال دیگری که بر این اجماع وارد شده، آن است که بر فرض تحقق اجماع، در صورتی بر وجوب شرعیِ نصب امام دلالت دارد که مستند به دلیل شرعی دیگری از کتاب و سنّت باشد؛ آیا کسانی که در سقیفه گرد آمدند و بر وجوب نصب خلیفه تأکید داشتند، دلیل و مدرکی شرعی یا عقلی بر این کار داشتند یا به طمع قدرت دست به این کار زدند؟
فرضیه اول و سوم در میان دانشمندان اهل سنّت، طرف داری ندارد، بنابر این، استناد آنان به اجماع باید مبتنی بر فرضیه نخست باشد، در صورتی که ادله شرعی نزد اهل سنّت، جز اجماع، کتاب و سنّت و قیاس نیز هست و هیچ کدام بر مدّعای آنها دلالتی ندارد، زیرا به عقیده آنها نه آیات قرآن بر وجوب نصب امام از سوی مردم دلالت دارد و نه سنّت و قیاس، چون اگر در سنّت حدیثی وجود داشت بدون شک به تواتر نقل شده بود.
برخی از محققان اهل سنّت در پاسخ این اشکال گفته اند: این اجماع، مدرک داشته است، ولی به دو دلیل به ما نرسیده است: یکی، به دلیل نقل متواتر این اجماع در سقیفه است؛ یعنی خود اجماع اصحاب حل و عقد در سقیفه، به تواتر به ما رسیده است و مدرک در این گیر و دار از میان رفته است. دیگری، شاید مستند اجماع از سنخ قراین و شواهد بوده که طبعاً قابل انتقال به دیگران نمی باشد.(19)
برخی جواب داده اند: وقتی اصل اجماع بی اعتبار باشد، نقل متواتر آن نیز بی ارزش خواهد بود. مضافاً این که اگر مدرک امامت از طریق قراین حالی یا مقامی باشد، معلوم می شود اهمیت چندانی ندارد.
2 - نصب امام، شرعی است
غزالی می گوید: شایسته نیست گمان شود که لزوم نصب امام، عقلانی است بلکه ضرورت آن، یک امر شرعی و دینی است، به دو مقدمه: یکی این که، نظام دینی بی گمان مطلوب شارع مقدس است. دیگر آن که، تداوم و اجرای این نظام به وجود امامِ مطاع بستگی دارد. پس نتیجه می گیریم که نصب امام بر امت، واجب است.(20)
ایشان در مقام دلیل می گوید: «الدّین اسّ و السلطان حارس و ما لا اُسَّ له فمهدوم و مالا حارس له فضائع؛(21) دین، اساس سعادت مادی و معنوی است و سلطان، پاسدار دین می باشد و چیزی که اساس ندارد، ویران است و اساس و پایه ای که مراقب و نگه دارنده نداشته باشد، ضایع می گردد». پس معلوم شد که سلطان یا امام در نظام دنیا ضروری است و نظام دنیا در نظام دین و نظام دین در نیل به سعادت اخروی لازم است، پس وجوب امام از ضروریات شرعیه است.
3 - برهان ماوردی
ماوردی از علمای اهل سنّت دلیل دیگری ارائه می دهد. وی می نویسد: اگر امامت واجب نبود، صحابه در سقیفه بر سر تعیین شخص خلیفه به نزاع نمی پرداختند، لیکن نزاع آنها از نظر تاریخ، یقینی است. پس اصل امامت و نصب آن، واجب بوده است.
سپس ماوردی نتیجه می گیرد: حال که معلوم شد امامت واجب است باید توجه داشت که وجوب آن، شرعی است نه عقلی، زیرا با عقل نمی توان وجوب حرمت و حلیّت یا اباحه اشیا را فهمید.(22)
سخن غزالی از جهاتی قابل توجه است ولی با مبانی اهل سنّت نمی سازد، زیرا آنان برای امام، اعلمیت در دین و عصمت از خطا و گناه قائل نیستند. بنابر این چگونه هر امام ستم گر و فاسق و جاهلی می تواند حافظ شریعت باشد.
دلیل ماوردی نیز متوقف بر اصل ضرورت امامت است و اگر آن ضرورت، مسلّم گرفته نشود نوبت به وجوب انتخاب جانشین پیامبر نمی رسد. مضاف بر این که اصحاب پیامبر (ص) اختلافشان در مصداق بود، نه در اصل امامت.
4 - دفع ضرر نفسانی، واجب است
این دلیل با قرائت های مختلفی از جانب اشاعره و معتزلی ها مطرح گردیده است. ما بیان آن را به تقریر فخر رازی می آوریم و به همان بسنده می کنیم.
نصب امام موجب دفع ضرر از خویشتن است و دفع ضرر نفسانی واجب است، پس نصب امام واجب می باشد. ایشان در ادامه می گوید: مقدمه اول از بدیهیات است و همه عقلای عالم بر مقدمه دوم اتفاق دارند. با این دو مقدمه نتیجه می گیریم که نصب امام، واجب است.(23)
خواجه نصیرالدین طوسی در نقد دلیل فخر رازی می گوید: مقدمه اول از باب حسن و قبح عقلی قابل قبول است که فخر رازی آن را قبول ندارد. مقدمه دوم این که اجرا و بقای نظام دینی به وجود امام مطاع بستگی دارد، از برهان اولی که نظام دینی ،مطلوب شارع است، واضح تر است و به ادعای اجماع نیازی ندارد. بنابر این، اجماع در این دلیل روشن و عقلانی جای گاهی نخواهد شد.
5 - حدیث معرفت امام زمان
یکی از ادله ای که اشاعره بر ضرورت شرعی نصب امام از سوی مردم اقامه کرده اند، حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه، مات میتة جاهلیّة»(24) است. می گویند: به حکم این حدیث، معرفت امام شرعاً واجب است و چون شناخت، فرع بر حصول و تعیین امام است، باید گفت تعیین و انتخاب امام نیز شرعاً بر مردم واجب است.
اشاعره نیز نظیر همین استدلال را از آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم»(25) استفاده کرده و چنین مطرح ساخته اند که اطاعت از اولواالامر فرع بر معرفت است و شناخت امام، فرع بر نصب و تعیین اوست. پس به مقتضای آیه شریفه، نصب و تعیین امام بر مردم واجب است.
شیعه امامیه و اشاعره، استدلال به حدیث فوق (معرفت امام) را ناتمام می دانند. تفتازانی پس از نقد این استدلال می گوید: بنابر حدیثی که از رسول اکرم (ص) وارد شده که: «خلافت بعد از من سی سال است و بعد از آن به سلطنت گزنده تبدیل می شود»، لازمه این دو حدیث آن است که پس از خلفای راشدین، زمان و مکان از امام خالی شود و همه امت عاصی گردند و مردنشان مردن جاهلیت باشد»؛(26) در حالی که پذیرش این امر، مشکل است.
ملاصدرا می نویسد: بر فرض این که دلیل یاد شده تمام باشد، مفاد آن صرفاً وجوب معرفت امام را می رساند، نه وجوب نصب آن را؛ چنان که مفاد آیه شریفه: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ...» وجوب اطاعت و معرفت رسول است، نه لزوم نصب آن.(27)
خلاصه کلام آن که، وجوب دفع ضرر از نفس و براهین ماوردی و غزالی، هیچ کدام دلیل بر وجوب شرعی نصب امام از سوی امت نمی باشد، بلکه بر فرض صحت استدلال، بر لزوم نصب امام از حیث عقل دلالت می کند. به همین دلیل برخی از معتزلی ها از همین طریق وارد شده و نتیجه گرفته اند که نصب و انتخاب امام، عقلاً بر مردم لازم است، نه شرعاً.
قاضی عبدالجبار می گوید: اگر علم به ضرورت وجود امام عقلی باشد، باید نیاز به آن را در عقلیات جست و جو کرد، در حالی که نیاز به امام فقط در اجرای احکام شرعیه است. پس تشخیص ضرورت و نصب امام نمی تواند به حکم عقل باشد.
اشکال دیگر این که وجوب اختیار یک شی ء و دفع ضرر به وسیله آن، فرع بر شناخت آن چیز است. پس باید ابتدا امام را به وسیله اوصافی که در شرع برای او تعیین شده، شناسایی کرد و آن گاه گفت اختیار آن بر امت واجب است. و از آن جایی که شایستگی امام، نه محسوس است و نه معقول، پس باید گفت مردم قادر نیستند او را بشناسند و طبیعتاً قدرت بر انتخاب نیز ندارند.(28)
ایشان هم چنین در کتاب «المغنی» خود تحت عنوان «وجوب نصب امام و دلیل آن» می نویسد: مردم (فرقه های اسلامی) درباره وجوب نصب امام به سه دسته اند: گروهی، نصب امام را نه واجب عقلی می دانند و نه واجب شرعی؛ برخی عقلاً واجب می شمارند و جمعی شرعاً لازم می دانند.
آنان که ضرورت امام را به طور کلی واجب نمی دانند دو برهان برای مدّعای خود آورده اند، می گویند: کسانی که نصب امام را از نظر عقل واجب دانسته اند، باید بر ادعای خود دلیل ارائه دهند و بر فرض ارائه، یا از این جهت است که تکلیف بر آن تعلق گرفته و یا به دلیل منافع و زیان های مادی و معنوی است که بر عدم وجود امام، مترتب می باشد و این درست نیست، چرا که اولاً: مکلّفان چنین تکلیفی ندارند و اگر به دلیل سود و زیان دنیوی، نصب امام عقلاً واجب باشد، این امر مشروط بر قدرت و تمکین است. در این صورت، وجوب نصب امام، متفرع بر وجود وجه و دلیل آن می باشد و اگر از آغاز، دلیل وجوب آن را بیان کرده باشند به ناگزیر باید تصویر اجمالی از آن در ذهن مکلّف باشد تا احساس تکلیف کرده و عملاً وجوب را بر آن بنا نهد و این امر ممکن نیست مگر به سه طریق: 1 - تمکین؛ 2 - بیان؛ 3 - لطف. اگر از این محدوده ها بیرون باشد، ارتباطی به تکلیف نخواهد داشت، چرا که مکلّفان، بدون امام نیز بر انجام تکلیف، قدرت دارند،(29) بیانی نیز در میان نیست و قاعده لطف هم چنین ضرورتی را ایجاب نمی کند.
برخی از اندیشمندان در توضیح اجماع نوشته اند که مورد این اجماع عبارت است از: تمکین و پذیرش کسی که اهلیت و استحقاق امامت مسلمانان را دارد و در اداره امور آنان تخصص و آگاهی های لازم را کسب کرده است. با وجود این، عالمان اسلامی در شرایط استحقاق برای احراز خلافت، نظرات گوناگونی دارند. برخی معتقدند که باید خلیفه قبلی به امامت بعدی تصریح کرده باشد و گروهی گفته اند: اگر کسی شرایط کلی امامت را داشته باشد در اهلیت وی کافی است و آن شرایط عبارت است از: عدالت، فقاهت، کفایت، قابلیت، شرط تنجیز، تحقق پذیرش و قبول مسئولیت.
نظریه شیعه امامیه
عالمان شیعه معتقدند که امامت از اصول دین است و نصب و تعیین آن، عقلاً واجب است. منتها بر خدا و رسول واجب است که امام را معرفی و نصب نمایند، بر امت هم واجب است در برابر او تسلیم باشند و طوق اطاعت را به گردن بیندازند.
اهل کلام و حکمت و فقه و فقاهت عدم نصب امام (ع) را از ناحیه پیامبر (ص) یک امر نامعقول و غیر ممکن می شمارند؛ چنان که حضرت امام (ره) می گوید: همگی می دانیم که خداوند منّان در زمانی که بشر سرفرازی خود را در وجود بت های فلزی و آتشکده های بزرگ می پنداشت و به بت های بزرگ طلایی و نقره ای افتخار می کرد و برای پیروزی در جنگ ها بت ها را با ارابه ها حمل کرده و به عرصه نبرد می آوردند، در چنین دوران سیاه و تباهی، خدای منّان پیامبری را به رسالت مبعوث نمود و اولین رسالت او را بت شکنی و توحید و نفی معبودهای قلابی قرار داد و با شعار «قولوا لا اله الاّ اللّه تفلحوا» تبلیغ دین خدا را شروع نمود و سپس قوانین و دستوراتی بر اساس موازین عدل و توحید برای بشر آورد و راه و رسم جاهلیت را برانداخت و حکومت عادلانه ای تشکیل داد که پایه هایش بر قوانین آسمانی استوار بود و پس از 23 سال تلاش های طاقت فرسا با گفتارهای منطقی و سیره عملی و کردار عادلانه و اخلاق عظیم و جاذبه قرآن توانست تشکیلاتی بر اساس عدل و توحید بنا بگذارد و تا آخرین لحظات زندگی اش از هیچ کوششی دریغ نداشت تا پایه دین و آیین و نظام مدینه فاضله را برقرار و استوار ساخت. اینک ما از عقلای عالم و خردمندان جهان و از رهبران ممالک دنیا می پرسیم که آیا بقای این اساس محکم و حکومت عدل آسمانی در محافل عقلا از امور با اهمیت تلقی می شود یا خیر و آیا بانی این اساس که خدای متعال است، پایدار بودن این نظام را لازم می داند یا آن که به سهل انگاری و مسامحه، این حکومت نوبنیاد الهی را به حال خود رها می سازد؟ آیا باقی ماندن این اساس و نماندن آن در نظر خدا و پیامبر، یک سان است؟
مسلمان ها به لامذهبی برگردند یا دین دار بمانند، برای خدا و رسول تفاوتی نمی کند. بدون شک خردمندان جهان بی تفاوتی را صحیح نمی دانند و به اعتراض بر می خیزند و به خدای متعال می گویند اگر این حکومت و دین، بود و نبودش یک سان است، پس چرا پیغمبر فرستادی و قرآن را با آن همه تشریفات نازل نمودی و پیروان اسلام را به جنگ و شهادت تشویق فرمودی؟ البته خداوند متعال منزّه و بری از این است که زحمات پیامبر و شهیدان و جهادگران را نادیده بگیرد و فرمانی برای استوار ساختن آخرین دین و دستورات آسمانی صادر نفرماید و مردم را بلاتکلیف بگذارد و مملکت و آیین اسلام را دست خوش اغراض مشتی هواپرست قرار دهد.
پیامبری که برای رفتن به دست شویی و خلوت با زن اجنبی و شیر دادن یک طفل و سیلی زدن به صورت دیگران، دستورات جامعی دارد و برای تمام حرکات و سکنات مردم تکالیفی وضع نموده است، اگر برای چنین موضوع مهم و حیاتی که بقای اساس نبوت و توحید و عدالت بر آن استوار گردیده، هیچ گونه سفارش و توصیه ای نکرده باشد، تمام عقلای جهان چنین پیامبری را نکوهش و توبیخ خواهند کرد. چگونه معقول است پیامبری که بارها فرموده: «کسی که بدون وصیت بمیرد مانند کسی است که در عصر جاهلیت مرده باشد»؛(30) یعنی کافر از دنیا رفته است و در موضوع وصیت، آیات و روایاتی بر او ارسال شده و به مردم بازگو ساخته، همه آنها را نادیده گرفته و در مورد حکومت و امامت که باعث بقای دین و اساس شریعت است، هیچ گونه کاری انجام نداده باشد؟ بی شک این چنین پیامبری شایسته سرزنش و تقبیح، و تمام زحماتش بر باد است. ما خدایی را می پرستیم که بر پایه عقل و منطق کار می کند و بر خلاف موازین عقل و حکمت، عملی انجام نمی دهد، نه خدایی که بنای مرتفع و با شکوهی از خداپرستی و عدالت و دین داری را بنا کند و با غفلت و عدم سفارش، آن را ویران سازد و تکلیف امت فداکار را پس از پیامبر برای همیشه معیّن نکند. در صورتی که یک رئیس کارخانه که پنجاه نفر کارگر دارد، اگر بخواهد یک ماه به مسافرت برود جانشینی برای خود مشخص می سازد، چگونه خدا و رسول پس از نزول هزاران قانون و تأسیس یک نظام بزرگ و خردمندانه و حکومت عادلانه خدایی و با توجه به وجود منافقان و خیانت کاران و احساس خطر جدی پس از رحلتش، هیچ گونه دستوری برای جانشینی پیامبر صادر و ابلاغ نسازد و حکومت را به دست ریاست طلبان واگذار نماید.
عقل و منطق به صورت قاطع و روشن حکم می کند که در این کار آخر؛ یعنی تعیین تکلیف امت در امر خلافت که بزرگ ترین کارهاست، بی تفاوت نباشد و دین و حکومت را به دست افرادی نسپارد که هنوز پیامبر فوت نکرده بود به اختلاف پرداختند. این امر معقول نیست، مگر این که بگوییم لازم نیست خدا و پیامبرش به مقتضای عقل و منطق عمل کنند، بلکه کارهای بیهوده و بچه گانه هم می تواند از آنان صادر شود: «تعالی الله عن ذلک علواً کبیراً».
وانگهی، اگر قانون گذار اسلام یک شخص عادی و خردمند هم بود می بایست تکلیف دین داران را پس از خود به دستور خدا معیّن می کرد، چرا که قانون گذار، قانون را برای نوشتن و گفتن و قرآن را برای خواندن و استخاره گرفتن نازل نکرده، بلکه مقرّرات را برای اجرا کردن و قرآن را برای انذار و عملیاتی کردن نازل نمود و چون رسول خدا خاتم پیامبران است دین و آیین او نیز ابدی و سرمدی می باشد و تا قیامت باید مبنای عملی و اعتقادی مسلمان ها و دین باوران باشد، بنابر این باید در پایان عمرش راهی را پیش روی مسلمان ها بگذارد که تا قیامت جریان پیدا کند و دین خدا از هر نوع بدعت و انحرافی مصون بماند و در فهم مسائل قرآنی نیز مسلمان ها گرفتار اشتباه و سردرگمی نشوند؛ بلکه جانشینی پیامبرگونه معرفی کند که حافظ دین، روشن گر آیات متشابهات، تطبیق دهنده مسائل دینی با زمان و مکان و پاسخ گوی تمام شبهات و پرسش های مراجعه کنندگان باشد.
بی جهت نیست که در آیه تبلیغ می فرماید: «و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته»؛(31) اگر آخرین پیامت را ابلاغ نکنی، رسالت خدا را به مقصد نرسانیده ای و تمام زحماتت ضایع و باطل خواهد شد. سپس در حجة الوداع پس از نصب امام علی (ع) به امامت، به شهادت اهل سنّت و اجماع شیعیان، آیه سه از سوره مائده نازل می شود: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛(32) امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و خشنود شدم که اسلام دین شما باشد.»
روشن است که اگر امر امامت به همان گونه که خدای متعال دستور داده بود عملی می شد و جریان پیدا می کرد، این همه درگیری ها، جنگ ها و خون ریزی ها در ممالک اسلامی روی نمی داد و این همه اختلاف در دین خدا و اصول و فروع آن پیدا نمی شد، بلکه فلسفه امامت که برای حفظ نظام دینی و اجرای احکام و حدود الهی و تبدیل اختلاف مسلمانان به اتحاد است، تحقق پیدا می کرد.(33)
چرا به امام نیازمندیم؟
تا حکمت و فلسفه امامت روشن نشود، ویژگی های امام و لزوم نصب آن از سوی خدا یا امت به مقتضای عقل یا شرع نیز واضح نخواهد شد. ما باید بدانیم خلیفه بعد از رسول خدا (ص) چه شرایط و اوصافی باید داشته باشد و رسالت امام پس از پیامبر (ص) چیست و چه باید باشد؟ آیا وظیفه امام و جانشین رسول خدا (ص) حفاظت و نگهبانی از ساختار مجموعه اصول و فروع دین است یا حفاظت دین به مردم کوی و برزن موکول شده است؟
به نظر می رسد به چند دلیل به امام نیازمندیم:
الف) حفاظت همه جانبه از دین
اگر ساختمانی به وسیله یک مؤسس بی نظیر ساخته شده باشد، آیا باید به وسیله نگه دارنده بی نظیری که از هر جهت در حد مؤسس باشد حفاظت گردد یا خیر؟ قطعاً پاسخ مثبت است. پس نهضت ها و انقلاب ها نیز نیازمند پاسداری مطمئن و راستین هستند و چنین شخصی از نظر علم و عمل و تقوا و ایمان و عدالت تا حدود زیادی باید در حد بانی دین یا نزدیک به آن باشد تا بتواند مجموعه دین را از خطر بدعت ها و انحراف ها و برداشت های ناروا و دسیسه های پنهانی دشمنان، حراست نماید، چرا که مطابق اصل روان شناسی و جامعه شناسی، یک نهضت و انقلاب به مجرّد این که در سایه رهبری داهیانه و خالصانه پیروز شد و دشمنان از مواجهه و رویارویی با آن مأیوس گشتند و در مخاطره قرار گرفتند، بدون این که تحت تأثیر روح و معنا و هدف نهضت قرار گیرند، رنگ عوض کرده و برای بهره برداری و حفظ منافع و جان و مال خویش به آن نهضت می پیوندند؛ چنان که مخالفان مشروطه پس از پیروزی، به مشروطیت پیوستند و از صاحبان اصلی نهضت سنگ مشروطه را بیشتر به سینه زدند. عین الدوله و صدر الاشراف ها به نخست وزیری رسیدند، پوسته ظاهر و شکل نهضت را حفظ کردند، ولی باطن و هسته و حقیقت آن را از میان بردند و از درون، مشروطیت را پوک نمودند.(34)
آیین نوبنیاد اسلام و نهضت دینی رسول خدا (ص) نیز از این قاعده مستثنا نمی باشد. هنگامی که پیروز شد، آیه نازل شد: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشونی؛(35) اکنون کافران از ایجاد شکست در دین شما مأیوس شدند، از آنها نترسید، از من بترسید»؛ یعنی از انحرافات داخلی و هوا پرستی ها و نفوذی ها و انحرافات خودی ها بهراسید. ترس از داخل هم منحصر به این نیست که مردم فقط از رواج فسق و فجور و گرایش به شهوت و اشاعه ولنگاری بر حذر باشند، بلکه باید از نفاق داخلی و نفوذی ها و طرد ابوذرها، میثم ها و چهره های اصلی نهضت ترسید. نمونه های بسیاری از نهضت ها هستند که پس از پیروزی، به دلیل اختلافات داخلی، نفوذ دشمن، تفرقه و تشتّت میان مردم و... دچار آسیب های فراوانی شدند و حتی در هم شکستند. در الجزائر، بن بلاها زندانی شدند و رأی مردم به حزب اسلامی نادیده گرفته شد و باعث عصیان و خون ریزی های فراوانی گردید. در اندلس، قرارداردهای تجاری و آزادی های نامشروع و نفوذ منافقان در دستگاه های دولتی باعث شد که آفتاب اسلام غروب کند.
آری، مفاسد ظاهری مهم نیست، باید از کسانی که ماسک اسلام را به صورت می زنند و هدف های پلید خود را در زیر پوشش شعارهای غلیظ و شدید اسلامی انجام می دهند، خائف بود. از همه بیشتر باید از مسلمانان ساده دل ترسید که تحت تأثیر شعارهای عوام فریبانه قرار می گیرند.
پس باید پس از پیامبر خلیفه ای روی کار آید که عالم ترین، با تقواترین و مدیر و مدبّرترین افراد باشد تا مجموعه دین را بشناسد و نقشه کفار و منافقان را نقش بر آب سازد و خود شخصاً از خطا و اشتباه در تبیین دین خدا مصون باشد و از همه مهم تر، عادل ترین افراد در تمام امور باشد و در اجرای دین خدا از احدی هراس به دل راه ندهد؛ به عبارت دیگر مظهر تمام نمای پیامبر اکرم (ص) در اخلاق و روش و منش باشد تا بتواند آیین اسلام را از تمام خطرات و گزندها حفظ نماید.
از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که می فرماید: «انّ عند کل بدعة تکون من بعدی یکاد به الایمان ولیّا من اهل بیتی موکلا به یذبّ عنه... و یرد کید الکائدین...؛(36) در برابر هر بدعتی که بعد از من به شکل دام ایمان ظاهر شود یک ولیّ و سرپرست از اهل بیت من موظف می شود قیام و از دین دفاع کند و نیرنگ نیرنگ بازان را برگرداند». هم چنین حدیث دیگری به سند صحیح از امام صادق (ع) بازگو شده که می فرماید: «فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولا ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین؛(37) تحقیقاً در میان ما اهل بیت در هر عصر و نسلی جانشینان عادلی هستند که از دین خدا در برابر تحریف گران و گزافه گویان و تأویل های جاهلین و کسانی که آرای خویش را به دین نسبت می دهند، ایستادگی و از دین حفاظت می نمایند و راه را روشن می سازند.»
حضرت علی (ع) درباره اسلام همین حقیقت را پیش بینی کرده و می فرماید: «ایها الناس سیأتی زمان علکیم یکفأ فیه الاسلام کما یکفأ الاناء بما فیه؛(38) مردم بدانید که روزی و زمانی بر شما می رسد که اسلام همچون ظرف واژگون شده است؛ آن چه در آن قرار دارد ریخته خواهد شد.»
در جای دیگر درباره عصر حکومت اموی ها می فرماید: «راستی و درستی در آن زمان، از میان مسلمان ها رخت بر می بندد و دروغ رایج می گردد، با زبان به دوستی تظاهر می کنند اما در دل، دشمن یک دیگرند، به گناه افتخار می کنند و از عفاف به شگفت در می آیند و اسلام را چون پوستینی واژگون می پوشند.»(39)
ممکن است کسی بگوید: حافظ شریعت می تواند غیر از امام عالم و عادل؛ یعنی مثلاً کتاب، سنّت مقطوعه، قیاس، خبر واحد و... باشد، اما باید گفت: اولاً، قرآن، کتاب صامتی بیش نیست و خود نیاز به حافظ دارد تا از تحریف و تأویل های انحرافی منحرفان در امان بماند؛ چنان که در عصر برخی از منحرفان آیه « فاما الذین فی قلوبهم زیغ» را چنین تفسیر می کردند؛ کسانی که بینش تنگ نظرانه دارند، به دنبال متشابهات قرآن می روند و یا کلمه «آخرت» را در قرآن به مفهوم شرایط بهتر و حکومت برتر معنا می کردند و یا کسانی در برابر قرآن تحدّی کرده و آیاتی می آورند.
در ثانی، تمام مسائل دینی در قرآن نیامده است و لذا نمی تواند تمام شریعت اسلام را بازگو سازد. به همین دلیل نیازمند کسی است که احکام الهی را از بطن قرآن خارج سازد و آیات آن را برای مردم روشن و تبیین کند و حافظ دین محمد (ص) باشد. از جانب دیگر، سنّت مقطوعه و اجماع نیز نمی تواند حافظ شرع اسلام باشد، چون تمام مسائل دینی در آنها بیان نشده است. اخبار آحاد و رأی و قیاس نیز نمی تواند از شریعت حفاظت نماید، چرا که اعتبار و حجیّت خود آنها زیر سؤال است و گذشته از این، هر کس مطابق ذوق و سلیقه خود می تواند در این عرصه فعال باشد. در نتیجه، اصل شریعت از میان خواهد رفت. پس ناگزیر باید به گزینه خلیفه اعلم و اعدل روی آوریم، چون فقط او می تواند عهده دار حفظ شرع و دین باشد. امامی که غیر از داشتن عصمت از خطا و گناه، اعلم الناس به دین هم باشد و چنین کسی پس از پیامبر، جز علی (ع) نیست.(40)
پرسش های متن درسی مقطع دیپلم و بالاتر
لطفاً با توجه به متن درسی مقطع دیپلم و بالاتر، گزینه های صحیح را انتخاب کرده و در پاسخ نامه مربوط (صفحه 110) علامت بزنید.
1 . غیر از شیعه، کدام گروه به احادیث اهل بیت عمل می کنند؟
الف - همه اهل سنّت.
ب - بیشتر اهل سنّت.
ج - بعضی از اهل سنّت.
د - پیروان امیرمؤمنان (ع).
2 . امام علی (ع) در زمان خلفا چگونه با نفی کنندگان خلافت خویش برخورد کرد؟
الف - برای رسیدن به حق خود، قیام کرد. ضمن این که به ارشاد و راهنمایی خلفا نیز پرداخت.
ب - چون یاوری نداشت، از صفوف جماعت مسلمان ها کناره گرفت و به ارشاد مردم اکتفا کرد.
ج - برای حفظ وحدت، در جمعه و جماعت آنان شرکت نمود و سهم خود را از غنایم جنگی گرفت و از اظهار شکایت صرف نظر کرد.
د - با این که حق خود را دنبال می کرد، در مجامع عبادی و عمومی مسلمانان نیز شرکت می نمود و خلفا را در همه زمینه ها راهنمایی می کرد.
3 . کدام گزینه، مناسب نقطه چین است؟ «گروه خوارج و هواداران مارکسیست ها ........................ را قبول نداشتند».
الف - منصوب بودن رهبر.
ب - انتخابی بودن رهبر.
ج - نیاز جامعه به امام و رهبر.
د - لزوم نصب یا انتخاب خلیفه.
4 . کدام گزینه صحیح است؟
الف - همه فرقه های اسلامی و مکتب ها معتقدند: جامعه به رهبر نیاز دارد.
ب - لازمه تضادهای اجتماعی، تکامل است و تکامل اجتماعی بدون امامت نیز ممکن است.
ج - اختلاف اساسی فرقه های اسلامی، بیشتر در زمینه انتصابی بودن امام و شرایط احراز آن است.
د - اشاعره همانند شیعیان معتقدند: مردم باید خودشان رهبر و جانشین پیغمبر (ص) را انتخاب کنند.
5 . چه کسی معتقد است صحابه در اصل وجوب نصب امام با هم نزاع ندارند، بلکه اختلافشان در تعیین شخص خلیفه است؟
الف - قرطبی.
ب - ماوردی.
ج - شیخ طوسی.
د - سیدشریف جرجانی.
6 . چه کسانی خلیفه اول را انتخاب کردند؟
الف - همه امت اسلامی.
ب - اصحاب حل و عقد.
ج - تعداد اندکی از مسلمانان.
د - اصحاب حل و عقد و تعداد بی شماری از مسلمانان.
7 . چه کسی معتقد است امید به نجات آن که از بحث درباره امام روی بگرداند بیشتر است تا آن کس که به بحث امامت می پردازد؟
الف - ابن خلدون.
ب - شهرستانی.
ج - طایفه ای از اهل سنّت.
د - یکی از بزرگان اشاعره.
8 . با توجه به متن، چه کسانی معتقدند از هر فاسقی که قدرت را به دست گرفت، باید اطاعت کرد؟
الف - برخی از محققان.
ب - گروهی از شیعیان.
ج - افراد غیر مسلمان.
د - برخی از متفکران اهل سنّت.
9 . اهل سنّت برای اثبات وجوب نصب امام از سوی مردم، به چه چیز استناد کرده اند؟
الف - قرآن.
ب - سنّت.
ج - قیاس.
د - اجماع.
10 . چه کسانی برای امام، اعلمیت در دین و عصمت از خطا و گناه قائل نیستند؟
الف - اهل سنّت.
ب - غُلات از شیعه.
ج - گروهی از امامیه.
د - وهّابی ها و غُلات شیعه.
11 . این سخن از کیست؟ «چون صحابه در سقیفه بر سر شخص خلیفه به نزاع پرداختند معلوم می شود که اصل امامت، واجب بوده است».
الف - غزالی.
ب - ماوردی.
ج - تفتازانی.
د - فخر رازی.
12 . کدامیک از گزینه های ذیل، دیدگاه شیعه است؟
الف - چون دفع ضرر از خود واجب است، نصب امام نیز واجب است.
ب - چون با عقل نمی توان وجوب حرمت یا حلیت یا اباحه اشیا را فهمید، پس امامت شرعاً واجب است.
ج - بر خدا و رسول واجب است امام را معرفی و نصب کنند و بر امت هم واجب است در برابر او تسلیم باشند.
د - معرفت امام واجب است و چون این معرفت فرع بر تعیین امام می باشد، پس تعیین امام شرعاً بر مردم واجب است.
13 . از نظر شیعه، امامت چه نوع گفتمانی است و نصب آن بر عهده کیست؟
الف - یک گفتمان شرعی است و نصب آن مطلقاً واجب نیست.
ب - یک گفتمان عقلی است و نصب آن عقلاً بر خدا واجب است.
ج - یک گفتمان عقلی است و نصب آن شرعاً بر خدا واجب است.
د - یک گفتمان عقلی است و نصب آن شرعاً بر مردم واجب است.
14 . کدام گزینه صحیح نیست؟
الف - سعدالدین تفتازانی، به امامت قهری معتقد است.
ب - این که اطاعت هر صاحب قدرتی واجب باشد با روح اسلام سازگار است.
ج - طایفه ای از اهل سنّت می گویند: با اجتماع سه نفر هم امامت تشکیل می شود.
د - شیعه، استدلال به حدیث: «من مات و لم یعرف امام زمانه...» را برای وجوب تعیین امام، ناتمام می داند.
15 . هنگامی که دشمن از رویارویی با نهضت مأیوس شد، چه می کند؟
الف - رنگ عوض می کند.
ب - واقعاً ایمان می آورد.
ج - خود را پیروز میدان می داند.
د - تحت تأثیر روح و هدف نهضت قرار می گیرد.