پدر تباری در آئینه فقه

تا جایی که نگارنده سراغ دارد هیچ یک از اندیشمندان دینی، بحث مستقلی پیرامون پدرتباری از دید اسلام ارائه نکرده است ولی بحث پدرتباری و اینکه آیا نوه های دختری نیز فرزند محسوب می شوند یا نه با برخی مباحث فقهی ملازمه دارد. از این رو می توان دیدگاههای فقها را در این مورد در سه باب فقهی جستجو نمود: الف: باب وقف بر اولاد ب: ارث نوه های دختری ج: باب خمس شخصی ثروتی را بر اولاد خود وقف نموده که نسل اندر نسل از منافع آن بهره مند گردند، آیا کسانی که از طرف مادر به آن شخص منسوبند از منافع آن حقی دارند یا نه؟ اگر قائل به پدرتباری بشویم سهمی ندارند ولی اگر معتقد باشیم نوه های دختری نیز فرزند شخص محسوب می شوند، نتجیه اش این است که آنها نیز از منافع آن موقوفه بهره مند می گردند. آیا نوه های دختری جایگزین فرزند بلاواسطه (دختر میت) هستند یا حکم ارث بری آنها ملازمه ای با فرزند بودن ندارد و آنها اولاد میت نیستند. سید مرتضی علم الهدی (355 436ه··· .ق) که طرفدار دوتباری در دین اسلام است می گوید: «نوه های دختری جایگزین بلاواسطه انسان می شوند و بر اساس «الذکر مثل حظ الانثیین» (نساء، آیه 11) ارث می برند.
پس اگر میتی یک نوه دختری مذکر داشته باشد و یک نوه پسری مؤنث داشته باشد، مذکر دو برابر مؤنث ارث می برد اگرچه انتساب وی از طریق مادر است.. «خمس»، یک نوع مالیات اسلامی است، که به معدن، غواصی، مال حلال مخلوط به حرام درآمد کسب، غنیمت و... تعلق می گیرد مؤمن یک پنجم درآمد اضافه بر مصارف سالیانه را به عنوان خمس به مراجع دینی پرداخت می کند. طبق طرح اولیه اسلام این درآمد به شش قسم تقسیم می شود: سهم خدا، سهم پیامبر(ص)، سهم امام(ع) و این سه سهم، امروزه از آن امام زمان(عج) می باشد و سه سهم دیگر برای ایتام، فقرا (مساکین) و در راه ماندگان (ابن السبیل) از کسانی که از جهت پدر به عبدالمطلب منتسب هستند، پس اگر از ناحیه مادر به وی منتسب باشند سهمی از خمس ندارند و صدقه (زکات) بر آنها حلال است.امروزه خمس به دو قسم می شود:
 1 سهم امام(ع)، مراجع به نیابت از امام عصر(ع) سهم خدا، سهم پیامبر و سهم امام معصوم(ع) را اخذ نموده و به مصارف مورد نظر می رسانند.
2 سهم سادات: مؤمنین نصف خمس را به مصارف سادات فقیر می رسانند. در اینکه آیا عنوان «سید» شامل فرزندان دختری نیز می شود یا نه، در میان فقهای شیعه اختلاف هست. الف: سادات کسانی هستند که از ناحیه پدر به عبدالمطلب منتسب هستند. اکثریت فقها طرفدار این اندیشه هستند و این نظریه مشهور است. ب: کسانی که از ناحیه مادر به عبدالمطلب منتسب می گردند نیز جزو سادات به شمار می روند و از سهم سادات بهره مند می گردند، طبق این اندیشه نوه های دختری نیز فرزند محسوب می شوند و دختران می توانند تبار را حفظ کنند. البته بین احکام فقهی فوق و پدرتباری همواره ملازمه موجود نیست. عده ای از فقها با اینکه معتقدند نوه های دختری فرزند محسوب می شوند، یعنی کسانی که از طرف مادر به بنی هاشم منسوب اند، سادات هستند ولی به خاطر دلیل خاص یعنی (مرسله حماد، وسایل، ب1، کتاب خمس) از خمس محروم هستند. «عبداللّه بن صالح بحرانی (1143ه··· .ق) معتقد است گرچه کسی که مادر وی سید باشد، سید و فاطمی است ولی در استحقاق خمس به خاطر مرسله حماد، توقف می کند، یعنی حکم را مبتنی بر انتساب نمی داند» شیخ یوسف بحرانی (1186ه ق) صاحب کتاب فقهی معروف الحدائق الناضرة توقف عبداللّه ابن صالح بحرانی را نمی پسندد و معتقد است که بین حکم خمس و پدرتباری ملازمه وجود دارد. زیرا، «مرسله حماد» مطلق نیست و محرومیت منسوبین مادری را از خمس بر پدرتباری مبتنی می کند که ما قبول نداریم. «عن العبدالصالح ابی الحسن الاول(ع): و من کانت امه من بنی هاشم و ابوه من سائر قریش فان الصدقات تحل له ولیس له من الخمس شی ء فانِ اللّه یقول: ادعوهم لابائهم(احزاب،6)».این مرسله به آیه استشهاد می کند، یعنی خداوند می فرماید: آنها را بانام پدرانشان بخوانید، پس فرزند مال پدر و منسوب به پدر است نه مادر. در حالی که ما در گذشته توضیح دادیم این آیه در باره لغو فرزند خواندگی است. با نام پدرانشان بخوانید، یعنی به دیگر مردان منتسب نکنید، بلکه به پدر خونی شان منتسب نمایید. پس در این آیه پدر در مقابل دیگر مردان است نه در مقابل مادر، زیرا در آیه قبلی (احزاب، 3) بیان می کند فرزند اعتباری (فرزند خوانده) و مادر اعتباری (زن ظهار شده) هیچ کدام فرزند و مادر نیستند، همچنان که خداوند پدرِ اعتباری را نفی می کند، مادر اعتباری را نیز نفی می کند. به هر حال، فقها در مسأله پدرتباری به دو گروه عمده تقسیم شده اند، بدون وارد شدن در مباحث صرف فقهی با ذکر ادله طرفین، برآنیم تا خاستگاه فکری آنها و آبشخور برداشت آنها را بررسی نماییم.
ادله برداشت پدرتباری
از متون دینی
الف عرف:
«علامه حلّی» (726ه··· ) در کتاب خمس بعد از ذکر قول مشهور، می گوید: «سید مرتضی علم الهدی (355 436ه··· .ق) معتقد است نوه های دختری (ابن البنت) فرزندان حقیقی محسوب می شوند پس وقف بر اولاد فاطمه، فرزندان دختری وی را نیز شامل است». ولی علامه قول مشهور (نوه های دختری فرزند حقیقی نیست) را ترجیح می دهد: «والاقرب الاول (المشهور)، لنا انه انمایصدق الانتساب حقیقة اذا کان من جهة الاب عرفا فلایقال تمیمی الا لمن انتسب الی تمیم بالاب و لاحارثی الا لمن انتسب الی حارث بالاب ویؤیده قول الشاعر: بنونا بنو ابنائنا و بناتن بنوهن ابناء الرجال الاباعد اقرب، قول مشهور است، زیرا انتساب حقیقی عرفا زمانی صدق می کند که از جهت پدر باشد؛ تمیمی گفته نمی شود مگربه کسی از ناحیه پدر به (قبیله) تمیم منتسب باشد و حارثی گفته نمی شود مگر به کسی که از طرف پدر به (قبیله) حارث منتسب باشد و این گفته شاعر این حرف را تأیید می کند: فرزندان ما، فرزندان پسران ما هستند، و فرزندان دختران ما، فرزندان مردان بیگانه اند». این عرف کدام عرف است؟ جز همان عرف اعراب پیش از اسلام که قبلاً ترسیم کردیم؟ به همان شعر مشهور عرب استدلال می شود و این عرف چنان ریشه دار است که بر ظواهر قرآن ترجیح داده می شود. شهید ثانی (965ه··· .ق) در «مسالک الافهام» بعد از ذکر استدلالهای کسانی که معتقدند از دیدگاه قرآن نوه های دختری فرزند حقیقی هستند می گوید: «وهذه توجیهات حسنة الا ان الدلیل قد قام ایضاعلی ان اولاد البنات لیسوا اولادا حقیقة لثبوت ذلک فی اللغة و العرف وصحة السلب الذی هو علامة المجاز. این توجیهات خوب اند جز اینکه، دلیلی نیز داریم مبنی بر اینکه فرزندان دختر، فرزندان حقیقی نیستند. این امر در لغت و عرف ثابت شده و صحت سلب فرزندی از نوه های دختر، نشانه مجاز بودن اطلاق فرزند بدیشان می باشد». ملاحظه می شود، با اینکه «شهید» استدلالهای طرفداران دو تباری به آیات قرآنی را تحسین می کند ولی نمی تواند خود را از چنبره عرف فارغ سازد، لذا دلیل عرفی را بر دلیل قرآنی مقدم می دارد و صحت سلب را دلیل مجاز می داند. صحت سلب یعنی اینکه شخص می تواند به نوه های دختری خویش بگوید اینها فرزندان من نیستند بلکه فرزندان فلانی (جد پدری) هستند، همچنان که شاعر عرب می گوید: «فرزندان دختران ما (نوه های دختری) فرزندان مردان بیگانه اند» و این صحت سلب که یک دلیل عرفی است، نشان می دهد آنجا هم که به نوه های دختری، فرزند اطلاق می شود به صورت مجاز است، نه حقیقت
ب حدیث مرسله حماد:
مفاد این مرسله چنان که گذشت این است که کسی که مادرش از بنی هاشم و پدرش از سایر قریش باشد از خمس بهره ای ندارد زیرا خدا می فرماید: آنها را به نام پدرانشان بخوانید. (احزاب، 6( پیشتر، شأن نزول آیه و مراد آن را بیان نمودیم و گفتیم آیه ربطی به پدرتباری ندارد. دیگر اینکه این روایت از جهاتی مورد خدشه است: اولاً مرسله و از نظر سند ضعیف است و نمی تواند با روایات دیگر معارض باشد. ثانیا اگر سند را خدشه نکنیم، نوبت به تعارض می رسد. در این صورت طبق قواعد اصول به قرآن عرضه می شود که قرآن منتسب امی (عیسی) را ذریه می شمارد. ثالثا حکم فقهی خمس ملازمه ای با تبار ندارد، همچنان که عده ای قائلند، ممکن است بگوییم نوه های دختری فرزند هستند و از حیث نسب متصل می باشند ولی از خمس بهره مند نیستند. پس این حدیث، پدرتباری در اسلام را ثابت نمی کند. چهارم اینکه مولی صالح مازندرانی (1080ه··· ) می گوید برفرض صحت صدور روایت از امام کاظم(ع) حمل آن بر تقیه ممکن است. به خصوص اینکه مضمون روایت موافق نظریه حاکم وقت یعنی هارون الرشید می باشد و قبلاً دیدیم که هارون تلاش زیادی در ترویج پدرتباری به عمل می آورد. و امام کاظم(ع) تحت نظر وی قرار داشت.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان