چکیده
یکی از موضوعات و مسائل مورد اختلاف بین مورخان و محققان افغانستان، تاریخ و نحوه ورود آیین شیعه به افغانستان است. در این باره افعانستان پژوهان سه نظریه متفاوت را مطرح می کنند. آنچه در ذیل می خوانید کنفرانس علمی دکتر سجادی، نماینده پارلمان افغانستان است که به همت معاونت پژوهش، اداره سامان دهی مطالعات و تحقیقات، انجمن دانش پژوهان تاریخ و انجمن طلاب افغانستان در مدرسه عالی امام خمینی(ره) در بهمن 1385 ایراد و سپس توسط ایشان ویرایش علمی گردیده است.
واژه های کلیدی: تشیع، غدیر، افغانستان.
غدیر و تشیع در افغانستان
بحث در دو محور فوق از اهمیت فراوانی برخوردار است. زیرا بحث از غدیر بحث از اندیشه و تفکر ماست. بحث از افغانستان نیز بحث از بستر رسالت فکری ماست. لذا در هر دو زمینه علاقه مندی وافر برای ما وجود دارد. درباره افغانستان اگر نکاتی را مطرح می کنیم، صرفاً از منظر بستر و فضای کاری است. نکاتی که در مورد کشور افغانستان به عنوان بستر فعالیتهای دینی و فرهنگی ما مطرح خواهد شد، می تواند بین تئوری و عمل ارتباط ایجاد کند و نیز می تواند زمینه ساز تطابق و سازگاری بین داده های علمی و هست های موجود در جامعه ما باشد. طبعاً ما زمانی می توانیم به انجام موفقیت آمیز فعالیتهای دینی و فکری خود بپردازیم که بتوانیم یک سازگاری منطقی بین تئوری و یافته های علمی خود با واقعیتهای موجود جامعه خود ایجاد نماییم. در غیر این صورت، ممکن است دچار نوعی ذهن گرایی و یا آرمان گرایی شویم. هر چند آرمانها در جای خود شایسته و بایسته است، اما برای مرد عمل و اندیشمند و متفکری که به اصلاح جامعه می اندیشد، صرف توجه به آرمانها و باورها کافی نیست؛ بلکه او باید باورها و آرمانهای خویش را در تطابق با واقعیتها و هست های جامعه خود بیازماید. پس باید برای ورود به بحث از تشیع در افغانستان شروع کنیم.
غدیر و تشیع
غدیر و تشیع دو مقوله جدایی ناپذیر و توأم با هم هستند. در تمام جوامعی که فرهنگ تشیع حضور پر نفوذ داشته است، رد پایی از غدیر و فرهنگ غدیر را نیز می توان مشاهده کرد. اما غدیر برای توده های مردم اگر جشن و احساس شادمانی است، برای مرد اندیشمند و متفکر و روشن ضمیری که دینی می اندیشد صرفاً احساس دینی نیست، بلکه یک مفکوره (تفکر) است. غدیر صرفاً شعار نیست، بلکه شعور نیز هست و مهم ترین بعد غدیر دقیقاً در همین نکته نهفته است.[1]
پس غدیر را می توان با اندیشه و تفکر تشیع توأمان به بحث گرفت و تحلیل کرد. از زمانی که تشیع در افغانستان حضور یافته است و فرهنگ شیعی در بلد شرقی و به خصوص خراسان بزرگ و افغانستان امروزی گسترش یافته است، غدیر را نیز با خود داشته است. هر چند بر خلاف کشوری که در آن زندگی می کنیم (جمهوری اسلامی ایران) که بحمدالله در اثر فضای مناسبی که ایجاد گردیده است، علاوه بر بعد فکری و فرهنگی غدیر، ابعاد نمادی و سمبولیک در واقعیتهای عینی جامعه نیز به خوبی قابل مشاهده، بروز و ظهور داشته است. اما متأسفانه در برخی از کشورهای اسلامی که تشیع و فرهنگ شیعی در اقلیت قرار داشته است و فضای نامساعدی بر سیاست و اجتماع این جوامع حاکم بوده است، ممکن است تفکر و اندیشه غدیر بروز برونی جدی نداشته است.
تشیع و افغانستان
در مورد فرهنگ تشیع و تشیع در افغانستان از منظر تاریخی، همه روشن ضمیران بیشتر و بهتر می دانند که از زمانی که ما با کشوری به نام افغانستان در تاریخ سیاسی ملل آشنا می شویم، بخشی از این جامعه سیاسی را فرهنگ تشیع و مردم شیعی به خود اختصاص داده اند. در مورد ورود تشیع به افغانستان یا خراسان بزرگ گمانه ها و فرضیه های مختلفی قابل ردیابی و مطالعه است و این بر دانش پژوهان و محققان روشن اندیش جامعه ماست که در این زمینه با دیدگاه عالمانه بیندیشند و پژوهشهای عمیق و عالمانه انجام دهند و این از موضوعاتی است که از ارزش و اعتبار خاصی برخوردار می باشد. حداقل سه گمانه را به عنوان طرح بحث می توان مطرح کرد.[2]
گمانه ای اعتقاد دارد که تشیع در بلاد شرقی و خراسان بزرگ و افغانستان امروزی به دوران خلافت مولای متقیان علی بن ابی طالبA بر می گردد. به این صورت که در زمان خلافت علی بن ابیطالب(ع) یکی از خواهرزادگان و اقارب مؤمن و متعهد حضرت به صفت والی و استاندار ولایت یا استان غور افغانستان امروزی معرفی می شود. وقتی این فرد به عنوان والی به غور که یکی از استانهای امروزی افغانستان است اعزام می شود، به تدریج تشیع و فرهنگ شیعی در این کشور شکل می گیرد و روز به روز گسترش می یابد. گمانه دوم تشیع در افغانستان را به مهاجرت آل ابیطالب(ع) و امام زادگانی که در اثر فضای اختناق ناشی از استبداد و ظلم امویان و سپس عباسیان به آنجا رفته اند مربوط می کند. در این دیدگاه گفته می شود شیعه و فرهنگ تشیع معلول و دستاورد مهاجرت امام زادگانی است که از مراکز حکومت اسلامی به سوی بلاد اطراف و حواشی دور دست تبعید می شدند و یا مهاجرت می کردند. این مهاجرت بزرگ، دستاوردی همچون گسترش تشیع در بلاد شرقی را نیز همراه داشته است.
گمانه سوم تشیع در افغانستان را به دوره های اخیر و یا حداقل حکومت صفویه در ایران بر می گرداند و این نظر را مطرح می کند که پس از رسمیت تشیع در ایران، به تدریج زمینه های گسترش فرهنگ تشیع در بلاد شرقی و از جمله افغانستان مطرح شد. اما آنچه ذهن کوتاه و قصیر این حقیر دریافت می کند این است که هیچ لزومی ندارد ما در پژوهشهای علمی خود روی یکی از این گمانه ها تأکید نماییم. زیرا فرضیه های یاد شده به گونه ای است که هم به لحاظ زمانی و هم به لحاظ محتوا و هم به لحاظ ترتب و تدریجی بودن وقایع تاریخی می تواند با هم قابل جمع باشد.[3]
واقعیت این است که والی غور در زمان علی بن ابیطالب(ع) یک فرد شیعی و پیرو اهل بیت است و او با حضور خود در بلاد شرقی و کشوری مثل افغانستان امروزی می تواند سر آغاز خوبی برای حرکت تشیع و شیعی در افغانستان باشد. مضافاً امروز ما در کشور افغانستان مانند ایران شاهد مقبره ها و بناهایی از بزرگان و اندیشمندانی هستیم که از خاندان اهل بیت و در زمره مهاجران آل ابیطالب(ع) هستند و طبعاً حضور آنها نیز در قصبات و قرای افغانستان می توانست و می تواند منشأ خدمات فکری و فرهنگی باشد که همین فرهنگ، می تواند فرهنگ غدیر و تشیع محسوب شود. و واقعیت این است که رسمیت مذهب تشیع در ایران به عنوان کشوری که دارای بیشترین مشترکات تاریخی فرهنگی و اجتماعی با جامعه افغانستان است و در سالهای پیش از دویست سال قبل، پیکره واحدی را تشکیل می دادند، نمی تواند در گسترش و توسعه فرهنگ تشیع در افغانستان بی تأثیر باشد.
بنابراین همه این موارد را به گونه ای می توان کنار هم قرار داد. اما اگر به دنبال جست وجوی نقطه آغازین یک رخداد تاریخی باشیم، نه تنها در مورد ورود تشیع در افغانستان که در مورد خیلی از پدیده های تاریخی با دشواری می توان روی یک فرضیه و یا نظریه پای فشرد و یا اصرار ورزید. اما چیزی که یک واقعیت عینی است و امروزه بحمدالله در میان جوامع اسلامی و کشورهای اسلامی یک پدیده شناخته شده است این است که امروزه افغانستان جزئی از خانواده بزرگ امت اسلامی است و در میان افراد و شهروندان ساکن در کشوری به نام افغانستان یک مجموعه عظیم و بزرگ از مردم با اعتقاد به فرهنگ غدیر و تشیع زندگی می نمایند. آن چیزی که امروز برای رسالت بدوشان فرهنگ غدیر و روشن ضمیران و روشنفکران دین مدار جامعه افغانستان حائز اهمیت می باشد، نوع تعامل و برخورد با مسائل زمانه و پرسشهای امروزی جامعه است که بتواند درباره این مسائل با استفاده از فرهنگ غدیر و تشیع تعامل داشته باشد.
راهکارهای حفظ فرهنگ غدیر در افغانستان
مسئله اساسی، راهها و شیوه های حفظ و گسترش فرهنگ غدیر و تشیع در افغانستان است، آن هم از منظر تاریخی و با یک نگاه کوتاه و اجمالی به گذشته تشیع در افغانستان. متأسفانه به دلیل فضای سیاسی بسته و به دلیل استفاده های ابزاری از آموزه های مذهبی و عدم آشنایی کافی پیروان مذاهب به باورهای مذهبی همدیگر، تشیع در تاریخ گذشته افغانستان تاریخ مشقت باری را پشت سر نهاده است. تعصبات ناشی از مسائل مذهبی و نارواییهای حاکمان سیاسی و جور سیاسی که در اثر تفاوتهای مذهبی نسبت به جمعی از مردمان ساکن در افغانستان اعمال می گردید، تبعید مذهبی و اخراج از برخی نقاط کشور، مواردی است که در تاریخ سیاسی کشور نمونه های فراوانی از آن داریم و به عنوان خاطرات تلخ در تاریخ معاصر افغانستان به ثبت رسیده است.
اما با تمام اینها علمای دینی و اندیشمندان مسلمان و کسانی که از مراکز علمی همانند نجف و قم بر می گشتند، رشادتها و فداکاریهای ارزشمندی را برای حفظ و گسترش فرهنگ تشیع در افغانستان انجام داده اند که ما نمونه هایی از آن را امروزه هم در جامعه خود مشاهده می کنیم. با این تفاوت که در گذشته تشیع و فرهنگ شیعی عمدتاً از طریق برپایی مراسم مذهبی می توانست هویت مذهبی خود را حفظ کند، بدون آنکه فضا آماده بروز آن باشد. بحمدالله پس از مجاهدتهای پر افتخار ملت افغانستان که محصول مشترک تشیع و تسنن برای راندن اشغالگران و متجاوزان از کشور اسلامی بود، ما شاهد بوجود آمدن فضای جدید و مناسب در افغانستان هستیم. فضای جدید از این جهت بسیار حائز اهمیت است که تشیع در کنار تسنن و شیعیان در کنار برادران اهل سنت خود از هویت ملی، مذهبی، حقوق سیاسی و شهروندی مشخصی برخوردارند. و این برکتی است که در اثر فداکاریهای مجاهدان پاک راه خدا و آزادی وطن و اشک مادران شهید گمنام این سرزمین به دست آمده است. پس ما می مانیم و میراث گرانسنگی به نام فرهنگ تشیع که در افغانستان امروزی می شناسیم.
اولین پرسشی که در پیش روی همه روشن ضمیران و روشنفکران دینی جامعه ما قرار دارد، پرسش از مکانیزم تعامل فرهنگ تشیع، برادران اهل تسنن و همچنین شیوه ها و راههای حفظ و گسترش فرهنگ تشیع و فرهنگ غدیر در سرزمینی به نام افغانستان می باشد. در این باره یک نکته قابل یادآوری است و همه باید به این نکته با اهمیت، توجه و اهتمام داشته باشند. نکته ای که در آغاز یاد شد، تناسب و سازگاری بین تئوری و عمل یا تفکر و بستر فعالیتهای فکری بود. ما در جامعه ای همانند جمهوری اسلامی ایران زندگی می کنیم، با فضای بسیار خاص به خود. اما باید بپذیریم کشور ما افغانستان که بستر فعالیتهای فکری و فرهنگی ماست، فضای کاملاً متفاوت و ویژگیها و مقتضیات خاص به خود را دارد. ما در آموخته ها و آموزه های خود در فعالیتهای فکری و نظریه پردازیهایی که داریم و در فعالیتهای عینی که در جامعه انجام می دهیم، اگر می خواهیم با موفقیت گام برداریم، ناگزیریم به واقعیتهای عینی و مقتضیات خاص جامعه خود را مورد توجه قرار دهیم.
مقتضیات خاص جامعه ما که آن را متفاوت از جامعه ای کرده که محل تحصیل ماست و بحمدلله مرکز حکومت رسمی شیعی در جهان اسلام است این است که به هر حال در کشوری مثل افغانستان، ما با تعداد زیادی از برادران اهل تسنن خود زندگی می کنیم و افغانستان را به عنوان خانه مشترک بین تشیع و تسنن تلقی می نماییم. اگر قرار است در این فضای مشترک کار علمی و فرهنگی صورت بگیرد و راههایی برای گسترش فرهنگ غدیر و تشیع جست وجو شود، باید متناسب با این فضا باشد و باید مقتضیات خاص این جامعه مورد توجه قرار گیرد. فرهنگ غدیر و تشیع چیست؟ فرهنگ غدیر و تشیع فرهنگی است که با قطع نظر از عناصر و اجزای سازنده این فرهنگ، در محور و مرکز این فرهنگ دو ثقل اصغر و اکبر وجود دارد: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی.»[4] کتاب الهی قرآن یک محور اساسی در فرهنگ تشیع و غدیر است. اهل بیت(ع) و عترت پیامبر که پیامبر گرامی اسلام از زبان وحی مودت و محبت به آنان را به عنوان اجر و مزد رسالت قرار داد، محور دیگر در فرهنگ تشیع و غدیر است. اگر ما برای شناسایی قرآن و اهلبیت(ع) آن گونه که قرآن ما را توصیه می کند و با روشهایی که قرآن از ما می خواهد، یعنی استفاده از موعظه و حکمت و جدال احسن[5] عمل کنیم، یقیناً در توسعه و گسترش تشیع موفق خواهیم بود.
این دو محور یاد شده و این دو میراث گرانسنگ نبی مکرم اسلام(ص)، محور اساسی فرهنگ تشیع و محور مشترک تشیع و تسنن است و بسیار جالب است که خیلی از عصبیتها و تعصباتی که نسبت به اهل بیت G صورت می گیرد، ناشی از آموزه های مذهبی اهل سنت نیست، بلکه ناشی از عدم آشنایی با آموزه های مذهبی است. بنابراین ما وظیفه داریم به عنوان روشنفکران دینی جامعه افغانستان و رسالت به دوشان خط غدیر و تشیع برای حفظ و گسترش فرهنگ تشیع در افغانستان امروزی تلاش نماییم. امروزه بحمدالله فضای جدیدی که در کشور ما برای تشیع و فرهنگ شیعی و برای مردم شیعه ایجاد شده است، فضای طلایی و آرمانی است. این فضای طلایی را شاید نسلهای پیش از ما تصور هم نمی کردند و حتی به عنوان یک آرزو هم باور نداشتند. فضایی که ما می توانیم به عنوان یک مجموعه ای که سی درصد این جامعه را تشکیل می دهد، نسبت به باورها و شعائر مذهبی خود آن گونه که می خواهیم تعامل داشته باشیم و به خود هویت ببخشیم.
علمای دینی گذشته زحمات بسیار ارزشمندی را در جهت حفظ فرهنگ تشیع در افغانستان تحمل کردند، اما صرفاً از طریق برپایی مراسم و مجالس دینی و غیر رسمی و غیر سیاسی و گاه هم مخفی و پنهانی. اما امروزه بحمدالله تشیع و شیعه در قانون اساسی افغانستان به عنوان یک مجموعه، تثبیت شده و به عنوان یک مذهب رسمی مطرح است.[6] این نکته گفتنی است که در میان تمام کشورهای اسلامی افغانستان تنها کشوری است که مذهب تشیع در عین حال که در اقلیت است، به عنوان یک مذهب رسمی در قانون اساسی شناخته شده است. تا به حال در هیچ یک از کشورهای اسلامی دیگر که تشیع و شیعه در اقلیت بوده است تا امروز مذهبشان به عنوان مذهب رسمی در قانون اساسی به ثبت نرسیده است. اما این در افغانستان انجام شد. بگذریم از اینکه جهاد مردم افغانستان به تاراج رفت و با دست نامردمان و نااهلان آلوده شد. اما هیچ کس نمی تواند از یاد ببرد که این غرور و افتخار را تنها ملت افغانستان داشت که با تجربه مشترک با برادران اهل سنت خود توانست بزرگ ترین ابر قدرت عصر را به زانو در آورد و پس از آن یک نظامی را طراحی کند که تشیع و تسنن در کنار هم و به عنوان دو مذهب رسمی در قانون اساسی کشور بروز پیدا کند.
گاهی با توجه به وضعیت موجودی که پیش آمده، ممکن است نقد و ابرامهایی نسبت به افغانستان و افغانها وجود داشته باشد. اما اگر ما با دید منصفانه تحلیل کنیم، باید از قضاوتهای یک جانبه اجتناب کنیم. در همین سرزمین امروزه اسلام به عنوان دین رسمی و تشیع به عنوان مذهب رسمی در قانون اساسی در کل تاریخ این منطقه به ثبت رسیده است و این افتخار، افتخار کمی نیست. البته با تمام فجایع و گرفتاریهایی که در روزهای واپسین این جهاد بزرگ پیش پای مردم مظلوم و جنگ زده افغانستان قرار گرفت. امروزه ما هستیم و کشور جنگ زده ما، و ما با این افتخار که بر خلاف گذشته و در دوران حکومتهای پادشاهی که کشور آباد بود و مهاجر و آواره نداشتیم، اما زمینه ای برای نفس کشیدن و ابراز عقیده و هویت هم نداشتیم. اما امروزه ما هستیم و ویرانه های وطن، امروز ما هستیم و کشور آواره و شهرهای مخروبه، اما با غرور و افتخار می توانیم دیدگاههای مذهبی و سیاسی خود را آزادانه آن گونه که می خواهیم ابراز کنیم.[7]
سخن از رسالت گسترش و حفظ فرهنگ تشیع در افغانستان بود. سخن مهم در مورد مکانیزمها و شیوه های این قضیه است. با استفاده از چه مکانیزم و شیوه هایی ما می خواهیم فرهنگ تشیع را در افغانستان گسترش دهیم؟ با استفاده از شعارهای حساسیت زا، با استفاده از برخوردهای احساسی، با استفاده از شیوه هایی که کم و بیش از گذشته ها رایج بوده است؟ خیر. ما باید با استفاده از منطق قرآنی و منطق اهل بیت G به ترویج و گسترش قرآن و اهل بیت G بپردازیم. منطق قرآن منطق حکمت و موعظه و جدل احسن است. منطق قرآن منطق ایجاد کردن حساسیت نیست. منطق قرآن منطقی است که از طرح هر نوع مسئله ای که در ذهن مخاطب حساسیت و ذهنیت منفی ایجاد کند، ما را بر حذر می دارد.[8] منطق قرآن ما را از هر نوع برخورد متعصبانه و لجوجانه برحذر می دارد. منطق قرآن این است که ما باید دعوت حق را بپذیریم و لبیک گوییم و سخن حق را بشنویم.
ما اعتقاد داریم تشیع و اعتقاد شیعی بر محوریت قرآن و اهلبیت(ع) کاملاً حقانیت دارد. اگر حقانیت دارد، باید حق را با زبانی که شایسته حق است بیان کنیم و به مخاطبان برسانیم. و چه بسا کسانی باشند که برای ایجاد ارتباط بین ما و مخاطب ما فاصله ایجاد کنند. فاصله همین ذهنیتهای منفی و حساسیتهای لجوجانه است. پس بر می گردیم به این نکته که مکانیزم ترویج فرهنگ قرآنی و اهل بیت G در دو نکته اساسی قابل طرح است. یکی ترویج آموزه های قرآن با استفاده از روایات و تفاسیر اهلبیت(ع) و دیگر تعصب زدایی از میان جامعه اسلامی.
ترویج فرهنگ قرآنی
وقتی به ترویج قرآن می پردازیم، در کشوری مثل افغانستان که 75یا 70درصد آن برادران اهل سنت ما هستند، فرزندان تسنن نیز مخاطب ما خواهند بود. اما وقتی به مسائل و جنبه های دیگر مسئله توجه می کنیم، این توانمندی و ظرفیت در ما وجود ندارد. پس تأکید بر تعامل و تقریب مذهبی است ما باید در ترویج فرهنگ تشیع و فرهنگ غدیر تلاش کنیم و جهت و مسیر فعالیت ما تقریب مذاهب باشد. حضرت امام خمینی(ره) جمله بسیار زیبایی داشت که شاید در فضای امروز ایران زیاد قابل فهم نباشد، اما در فضای مثل افغانستان با تمام وجود قابل لمس است و آن این بود که ایجاد اختلاف مذهبی بین تشیع و تسنن کار فرقه سازان استعمار است. خوب اگر ما این را باور داشته باشیم، باید سعی کنیم این حربه زنگ زده را، این تیغ زهرآلود را از دست مخالفان بستانیم و آنها را خلع سلاح کنیم و این جز از طریق ایجاد ذهنیت مثبت و زدودن ذهنیتهای منفی بین تشیع و تسنن امکان پذیر نیست. تلاش برای تقریب مذاهب و تقویت اخوت اسلامی بین شیعه و سنی، مهم ترین رسالت اندیشمندی است که دغدغه دینداری، روشنفکری و کشورداری را دارد.
تعصب زدایی
نکته دوم تعصب زدایی است. تقریب صرفاً از بعد ایجابی کفایت نمی کند که با مطرح کردن محورهای مشترک تلاش کنیم ذهنیت به هم نزدیک شود، بلکه باید بعد سلبی آن را نیز مورد توجه قرار دهیم، یعنی تعصب زدایی و زدودن ریشه ها و عوامل تعصب مذهبی. اگر خودمان جامعه ای با فرهنگ اسلامی هستیم و با اندیشه غدیر و فرهنگ ناب قرآنی و اگر می خواهیم مردم ما از وطن و سرزمین برخوردار باشند و نسلهای آینده این مردم آواره دیار دیگران نباشند، باید تلاش کنیم بین تشیع و تسنن در افغانستان حلقه های وصل عمیق و ناگسستنی را ایجاد کنیم. همان طور که گفته شد خوشبختانه برادران اهل تسنن در افغانستان اگر به درک درستی از اهلبیت(ع) و قرآن برسند، با ما هیچ گونه تفاوت نظر، ندارند جز تفاوتهای بسیار جزئی در مسائل فرعی فقهی و در فروعات.
اما سخن مهم این است که چگونه می توانیم تعصب زدایی کنیم. اینکه گفته می شود وظیفه ما ترویج فرهنگ قرآنی و اهل بیت و تلاش برای تعامل و تقریب مذهبی و تلاش برای تعصب زدایی است، به این دلیل است که ما اگر دهها پایان نامه و مقاله علمی در موضوعات دیگر بنویسیم، ممکن است بار ثمره علمی برای ما داشته باشد، ولی اگر یک مطلب کوچک درباره این مسائل ناظر به جامعه امروزی افغانستان داشته باشیم، بالفعل مخاطبان بسیار آماده ای را با تأثیر گذاری عمیق خواهد داشت. پس ما نباید صرفاً به تئوری پردازیهایی که صرفاً ارزش علمی دارند اکتفا کنیم. ما باید تئوری پردازیهای خود را به مسیری هدایت کنیم که پاسخ به واقعیتهای جامعه باشد. اساساً کاری که نظریه پرداز و تئوریسین انجام می دهد این است که پرسشهای جامعه خود را پاسخ می دهد. چه کنیم که در جامعه افغانستان امروزی تشیع و تسنن به عنوان دو برادر در یک خانه مشترک مخروبه، دست به دست هم دهند و ویرانه های کشور خود را آباد کنند و برای مقابله با فرهنگ دین ستیزی که از بیرون وارد این سرزمین می شود متحد شوند؟ این رسالت ماست. یافتن راهکار و مکانیزمهای این مسئله مهم ترین وظیفه همه ماست. درباره تعصب زدایی که مهم ترین مسئله در جامعه افغانستان است، مسئله اساسی شناسایی ریشه ها و عوامل تعصب است. چه چیزی باعث تعصب می شود؟
ریشه های تعصب
سه عامل ویرانگر برای ترویج فرهنگ تعصب وجود دارد. این سه عامل تحت عنوان جهالت، لجاجت و سیاست خلاصه می شود که سه عامل اساسی برای ترویج تعصبات در هر جامعه ای من جمله افغانستان است.
جهالت مهم ترین عامل تعصب است. انسان زمانی که نسبت به دیگران و تفکر دیگران آشنایی ندارد و به خصوص اگر زمینه و پیش فرص منفی هم داشته باشد، از ابتدا نسبت به چیزی که او می گوید متعصبانه برخورد می کند. در افغانستان به دلیل فضای سیاسی حاکم، کمبود ارتباطات و نبود امکانات، درک و تلقی بسیار متبذلی در مورد پیروان مذاهب از همدیگر وجود داشته است. یعنی به گونه ای که شاید در برخی از موارد، برادران اهل سنت تصور می کردند شیعیان آدمهای عادی نیستند. یا مثلاً اگر از برادران شیعه درباره سنیها اطلاعات می خواستیم، شاید می گفتند سنی انسان دیگر رقمی (به شکل دیگر) باشد. بگذریم از اینکه نسبت به آموزه های مذهبی هیچ گونه درک و تلقی درستی وجود نداشت. بنابراین یک نوع جهل و تاریکی بسیار مفرط در این جامعه از نظر مذهبی و دینی حاکم بوده، و این جهل عامل تعصب و دگم اندیشی و عامل عصبیت منفی در بین پیروان مذاهب و مردم افغانستان بوده است.
اگر خواستار از بین بردن تعصب مذهبی هستیم، کافی است که افق دید جامعه خود را نسبت به باورها و آموزه ها و باورهای دینی خود باز کنیم و بخواهیم تعصب را از بین ببریم و تعصب را عامل عقب ماندگی بدانیم. بنابراین باید تلاش کنیم تا عامل اساسی تعصب یعنی جهل را ریشه کن سازیم و این رسالت و وظیفه ما و شماست. باید درک و تلقی درست خود را از مذهب در جامعه ترویج نماییم، بکوشیم فقه تسنن را بشناسیم و تلاش کنیم که فقه تشیع را خود بشناسانیم. تنها در این صورت است که تعصب از بین خواهد رفت. خیلی از موارد احساس می شود که اگر همین تعاملات سازنده با برادران اهل سنت ادامه یابد، تعصبات منفی از بین می رود. اکثر کشورهای اسلامی متأسفانه با این مشکل روبه رو هستند. عراق هم همین درد را دارد. و همین جاست آن جمله حضرت امام(ره) و در واقع استفاده های ابزاری که استعمارگران از فرقه سازیهای مذهبی می کنند، در اینجا معنا پیدا می کند.
عامل دوم لجاجت است. لجاجت گاهی ریشه های روانی دارد. غرور کاذب به انسان اجازه نمی دهد که حرفهای دیگران را ولو حق است بپذیرد. گاهی ممکن است لجاجت خود ریشه در جهل و نادانی داشته باشد. اما جای شکی نیست که لجاجت مهم ترین سد راه توسعه و گسترش حق در جامعه است. اگر ما فرهنگ تشیع و غدیر را فرهنگی می دانیم که با باورهای درونی و فطرت انسانها همساز و دمساز است و حقانیت دارد، بنابراین چیزی که مانع پذیرش آن خواهد شد لجاجت خواهد بود نه چیز دیگر.
سومین عامل، عامل سیاست است. عامل سیاست به این معنا که در طول تاریخ افغانستان و حتی سایر کشورهای اسلامی و حتی در طول این دهه های اخیر جنگهای داخلی در افغانستان، متأسفانه دست بی رحم سیاست، از مذهب و باورهای مذهبی یک ابزار سیاسی ساخت و برای بسیج مردم و برانگیختن احساس مردم و تحریک آنان، از برجسته ساختن عصبیتها و تعصبات مذهبی بهره جست. بنابراین آن گاه که مذهب ابزاری در دست سیاست شود، وضعیت بسیار خطرناکی در یک جامعه به وجود خواهد آمد.
این سه نکته به عنوان عمده ترین عوامل و یا ریشه های تعصب مطرح می شود.
نتیجه
نتیجه ای که از این بحث می گیریم این است که:
1. ما وظیفه داریم برای گسترش فرهنگ تشیع و غدیر در افغانستان تلاش کنیم.
2. ما ناگزیر هستیم راههای متناسب با واقعیتهای جامعه افغانستان را برای گسترش فرهنگ تشیع و غدیر جست وجو کنیم.
3. هر راه حل و هر مکانیزمی که برای گسترش و حفظ فرهنگ تشیع و غدیر در کشور افغانستان مطرح می شود، باید به منظور تقریب مذهبی بین تشیع و تسنن در افغانستان تلاش نماید.
4. برای رسیدن به جامعه آباد و با ثبات از نظر سیاسی و برای گسترش و تقویت فرهنگ غدیر در کشور افغانستان، ما نیاز به یک فعالیت مستمر تعصب زدایی داریم. باید یک جریان مستمر و جدی را در این کشور دنبال نماییم که بدین منظور باید با سه عامل بسیار خطرناک و منفی مقابله و مبارزه کنیم و کمر همت ببندیم و قدم به قدم به جنگ جهالت، لجاجت و استفاده های ابزاری از مذهب یعنی استفاده سیاسی از حساسیتهای مذهبی برویم و این وظیفه و رسالت همه ماست. بحمدالله فضای جدیدی که در کشور ایجاد شده که فضای طلایی و آرمانی است و زمینه هر نوع فعالیت فکری و مذهبی برای روشن ضمیران، صاحبان قلم و صاحبان اندیشه و رسالت به دوشان فرهنگ تشیع و غدیر در افغانستان به وجود آمده است.
و آخرین نکته اینکه برای گسترش فرهنگ تشیع و فرهنگ قرآنی در افغانستان ابتدا باید خود را با تفسیر و برداشت عقلانی و به روز از قرآن و شریعت و باورهای آسمانی مجهز و آماده سازیم و در قدم دوم برای ترویج عقلانی آموزه های دینی در جامعه افغانستان بکوشیم. زیرا امروزه مخاطبان ما، به خصوص دانشجویان و طیف جوان با دو پرسش اساسی مدرن بودن و مسلمان بودن توأمان همراه هستند و از ما می خواهند که هویتی را برای جوان مسلمان افغانستان تعریف کنیم که هم مدرن باشد و برخوردار از تجربیات دنیای کنونی و هم مسلمان و برخوردار از باورهای دینی. برای همه کسانی که به دینداری، روشن اندیشی، عقلانیت امروزی و نقل گرایی وحیانی اعتقاد دارند آرزوی موفقیت داریم.
|