آن چه را که می نویسم نه تنها حکم شرع مقدس بلکه تجربه ای است که نه یک بار بلکه صد بار با حواسم حس کرده ام و ذائقه ام طعم تلخ آن ها را چشیده و جانم از پلیدی اش رنج برده است.
آن چه را که می نویسم نه تنها حکم شرع مقدس بلکه تجربه ای است که نه یک بار بلکه صد بار با حواسم حس کرده ام و ذائقه ام طعم تلخ آن ها را چشیده و جانم از پلیدی اش رنج برده است.
سرورم با این اداراتی که از شاهان به ما ارث رسیده و غرب کافر به کام خود دستکاری کرده است، جمله نجات بخش «تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی» تحقق پذیر نیست. زیرا که شرع مقدس می فرماید: اگر گلاب را در ظرف آلوده به شراب بریزید گلاب هم نجس می گردد و پزشکان می گویند اگر بهترین غذاها را در ظرف آلوده به میکروبی بریزید آن غذا آدم کش می گردد.
و با چنین مدارک و تجربه های تلخی که از اداراتمان دارم، باور دارم که اگر کارآفرینان تا پایان سال در پی تولید بدوند در پایان دوندگی ها چیزی به جز یک جفت کفش پاره و سرمایه ای بر باد رفته و دلی شکسته حاصلی نمی برند. من که چند بار ماجرای مهندسانی که کمر همت برای تبدیل آبیاری ابتدایی کشاورزی را به آبیاری صنعتی بربستند را به مسئولان گزارش داده ام لیکن در این جا به عنوان سندی بر ادعا دگر بار تکرار می کنم.
و چون مهندسان آبیاری صنعتی دریافتند بیشترین سوبسیدهای آبیاری (سالی 100میلیارد تومان) خرج خرید ورق های ژئوممبران می شود و این ورقه ها از جزیره ای فسقلی وارد می گردد. به ریاست جمهور گزارش می دهند و ایشان مبلغ هشت و نیم ملیارد تومان بیش از تمام مخارج تاسیسات به بانکی حواله می دهند لیکن گروه چهار سال برای اخذ مجوزها از ادارات، پیاده روی می کنند و هفت خان رستم را که در نوردیدند همان بانک سه هزارملیارد تومانی می فرماید ما چنین بودجه ای نداریم! گر چه توان پرداخت سالی ده میلیارد از این ورقه ها را دارد و در این چهار سال 400 ملیارد تومان را پرداخت کرده است و گروه را به تهران از پی نخود سیاه فرستاده است و چون نخود سیاه وجود ندارد، زمین گیر می گردند و لحظه درماندگی به جزیره دعوت می شوند و به آنان گفته می شود بیش از این خود را نیازارید زیرا ما در میان مسئولان کشور شما، دوستان و شرکایی و در هر اداره یاوری داریم که به شما اجازه همکاری با ما را نمی دهند. و گروه صدها شکایت می کنند و دادرسی نمی یابند!!
این یکی گرم و گیراتر است: نویسنده فرهنگ نامه شیمی؛ برنده کتاب سال پس از آن که در کشوری با درآمدهای بسیار، اشباع می گردد، مصمم می شود برای حفظ ایمان نوه هایش، به همراه سه فرزند پزشک و دانشمندش به ایران برگردند و بیمارستان خیریه ای در یکی از مناطق محروم مشهد تاسیس کنند. اداره بهداشت خراسان رضوی می فرماید ما در صورتی با تاسیس چنین بیمارستانی موافقت می کنیم که آن را در بالای شهر و منطقه ای بسازی که آپارتمان های تازه ساز آن جا را متری 6 ملیون تومان می خرند و در انتهای خیابان طبرسی منطقه ای با نیم میلیون فقیرنشین مجوز داده نمی شود. دکتر هنگامی که از ساختن بیمارستان در منطقه فقیرنشین مایوس و مصمم می شود خیراتی خود را در کشور دیگری تاسیس کند با خنده تلخی به من می گوید: تو با این ادارات چگونه می توانی در ایران نفس بکشی؟ و این داستان را برایم حکایت می کند:
در آن کشور می خواستم برای کسب درآمد بیمارستان خصوصی بسازم و من برای کسب مجوز، نامه ای به سازمان بهداشت نوشتم و خود بردم . مسئول پس از خواندن نامه با لهجه مشهدی مرا به نام خواند و گفت عمو جان این جا که ایران نیست که برای هر کاری از هر چه اداره در کشور دارید استعلام بگیرید. برو خواسته و داشته های خود را در گزارشی بنویس و به اداره کاریابی بده و آن جا پس از پانزده روز، تمام راهکارها را به تو نشان می دهند و من چنین کردم و 15 روز بعد چنین دفترچه ای به درب خانه ام آوردند. شهرداری از خدمت من تشکر کرده بود و نوشته بود اگر بیمارستان را در فلان منطقه فقیرنشین تاسیس کنی ما هر چه پول لازم دارید با نرخ 4% تقدیم می کنیم و القصه ما با امضایی، ساختن بیمارستان را به شرکتی واگذار کردیم و 11 ماه بعد بیمارستان به بهرداری نشست و ما از لحظه تاسیس تا امروز پول پارو می کنیم. اما در این جا برای تاسیس بیمارستان خیریه ای در زمین خود و به خرج خود سرم سفید شده و به بلاد کفر برمی گردم چه ادارات آنان با فرهنگ اسلام از ادارات شما آشناتر هستند؟!!
آه که فرهنگ اداری دل خواه شهدای ما در کافرستان پیاده شده است و فرهنگ ادارات دل بسته کفر در کشوری که ما به خاطر نمایش اسلام در آن، رودخانه ای خون داده ایم. سرورم و مسئولان دلسوز! تا ما هم چنین اداره هایی نداشته باشیم هر چه بکاریم، درو کنیم و در انبان ذخیره بریزیم در پایان زحماتمان، انبان خالی را بر دوش می کشیم. و لا حول و لا قوه الا بالله.