ماهان شبکه ایرانیان

بمب ضدّ جمعیّت

برای مشکلی که نخبگان آن را معضل افزایش جمعیت می‌نامند راه حلّ وجود دارد. چرا برای حلّ مشکل جلوی افزایش جمعیت فقرا را نگیریم؟ بیایید کلاً مانع بچّه‌دار شدن ۹۹ درصد جمعیّت کرة زمین شویم

بمب ضدّ جمعیّت
برای مشکلی که نخبگان آن را معضل افزایش جمعیت می‌نامند راه حلّ وجود دارد. چرا برای حلّ مشکل جلوی افزایش جمعیت فقرا را نگیریم؟ بیایید کلاً مانع بچّه‌دار شدن 99 درصد جمعیّت کرة زمین شویم. یا اگر این کار امکان‌پذیر نیست حدّاقل سرعت بچّه‌دار شدنشان را کاهش دهیم.
«یوژنیکس»2 به معنی «علم به نژادی» اصطلاحی است که در نیمة پایانی قرن نوزدهم توسط فرانسیس گالتون3 انگلیسی ابداع شد. معنای مورد نظر وی از این واژه، توصیف علم اصلاح خصوصیّات نژاد انسان و حذف ویژگی‌های نامطلوب و افراد نامطلوب بود. گالتون اعتقاد داشت: یهودیان بر سایر اقوام برتری دارند و جز عقیم‌سازی راهی برای ممانعت از تولّد افراد نامطلوبی که به آزادی دست می‌یابند امّا خارج از محدودة کنترل اخلاقی قرار دارند نیست. وی برای افزایش کیفیّت نژاد، پیشنهاد دخالت اجتماعی را ارائه داد.
مطالعه دربارة اجرای بحث اصلاح نژاد با وقایع جداگانه‌ای، همچون عقیم‌سازی بیماران ذهنی توسط مقامات بهداشتی دولت آمریکا در اواخر دهة 1800 و اخته‌سازی کودکان یک مدرسة کودکان عقب‌ماندة ذهنی پنسیلوانیا در سال 1889 آغاز شد. این جنبش به سرعت شتاب گرفت.
اوّلین آزمایشگاه ویژة مطالعه در این زمینه، که قبلاً در سال 1904 در کالج یونیورسیتی لندن4 دارای کرسی شده بود، توسط چارلز بی. دونپورت5 در شهر کلداسپیرینگز هاربر6 در لانگ آیلند7 ساخته شد. شاید جالب توجّه باشد که مرکز برادران دالز و مراکز فعلی سازمان ژنتیک برای بررسی نقشة DNAانسان در همین شهر واقع شده‌اند. این آزمایشگاه با بودجة 11 میلیون دلاری توسط هریمن و بنیاد راکفلر تأسیس شد.
علم اصلاح نژاد که در آمریکا مورد حمایت بنیاد ایسترن8 بود در دانشگاه‌های هاروارد، کلمبیا و کورنل پیشرفت کرد. سوژة مذکور در آلمان توسط ارنست هکل9 شهرت یافت. وی کسی بود که تفکّر برتری نژاد آلمانی را به سیاست‌های زیستی که در کلینیک‌های هیتلر اجرا می‌شد پیوند داد.
هکل عقیده داشت میان گونه‌های بشر وحدت وجود ندارد، چون تفاوت ریخت‌شناسی میان دو گونة شناخته شده (مانند گوسفند و بز) بسیار کم‌اهمیّت‌تر از تفاوت میان دو نژاد متفاوت انسان است. او تقارن همة اعضا و رشد همگون آنها را که موجب زیبایی کامل انسان می‌شود، در نژاد آریایی یافت.
هکل احساس می‌کرد باید هدف دولت اجرای طرح تولید مثل گزینشی باشد. او اعمال اسپارتان‌ها را که همة خردسالان جز بچّه‌های کاملاً سالم و قوی را می‌کشتند و در نتیجه همیشه در قدرت و توان عالی بودند، می‌ستود.
گروهی از پیروان علمی هکل در سال 1906 مجمع با نفوذ مانیست10 را تشکیل دادند. این مجمع آلمانی تلاش می‌کرد دولتی با الگوگیری از سوسیال داروینیسم شکل دهد.
قانون اجباری عقیم‌سازی از سال 1907 در ایالت ایندیانای آمریکا برای بیماران روانی و سایر افرادِ فاقد ارزش(!) تصویب شد و 475 مرد دارالتأدیب آن ایالت تحت عمل وازکتومی11 قرار گرفتند.
اوّلین کنگرة بین‌المللی به نژادی در سال 1912 در شهر لندن برگزار شد و وینستون چرچیل، الکساندر گرهام بل، چارلز الیوت (رئیس بازنشستة دانشگاه هاروارد) و دیوید استار جوردن (رئیس دانشگاه استانفورد) از جمله برگزارکنندگان بودند.
کنفرانس ملّی بهبود نژاد در سال 1914 در ایالات متّحده تشکیل جلسه داد. این در حالی بود که از سال 1917، پانزده ایالت آمریکا قوانین به نژادی را در کتاب‌ها آورده بودند و تقریباً همگی، عقیم‌سازی جنایتکاران بزرگ، بیماران صرع، دیوانه‌ها و عقب‌ماندگان را قانونی کرده بودند.
اچ. اچ لفلین،12 مأمور متخصّص اصلاح نژادی «کمیتة مهاجرت و طبیعی‌سازی» در مجلس نمایندگان ایالات متّحده «قانون مدل عقیم‌سازی» را در سال 1922 ارائه داد. این قانون مبنای قوانین اصلاح نژادی بسیاری از ایالات و نیز قانون به نژادی در حزب نازی آلمان بود.
انجمن به نژادی آمریکا13 در سال 1928 بانی مسابقة مقاله‌نویسی دربارة علل کاهش باروری در مناطق شمال اروپا شد و دکتر رابی14 در سومین کنگرة بین‌المللی به نژادی خواهان نابارورسازی چهارده میلیون آمریکایی با ضریب هوشی پایین گردید.
حزب نازی آلمان در سال 1933 «قانون ممانعت از بیماری‌های وراثتی در اولاد» را که به «قانون عقیم‌سازی» نیز شهرت داشت به تصویب رساند. پروفسور ارنست رودین،15 از روانپزشکان معروف کشور قانون مذکور را نوشت. دادگاه‌های سلامت وراثتی16 تشکیل شدند و در طول سه سال 225 هزار آلمانی فاقد ارزش(!) عقیم شدند.
سیاست‌های هیتلر، «داروینیسم اجتماعی آلمانی از نوع مستقیم» نامیده شده‌اند. امّا سیاست‌های او فراتر از آنکه خود مبتکرشان باشد، بر مبنای فرهنگ علمی و سیاسی حاکم در آن زمان گسترش یافتند.
از سال 1939 سیاست‌های آلمان تا آنجا پیشرفت کرد که فرمان اتانازی17 برای تیمارستان‌ها هم اجرا می‌شد و مفاهیم به نژادی در طول جنگ جهانی دوم در اردوگاه‌های کار اجباری به صورت تمام عیار عملی شدند.
فاستر کندی،18 روان‌شناس آمریکایی، در سال 1942 پیشنهاد کشتن بچّه‌های دارالتّأدیب را داد. طیّ دورة سه ساله 1941 تا 1943 بیش از 42 هزار نفر در آمریکا عقیم شدند.
با پایان جنگ جهانی دوم تفکّر به نژادی به دلیل ارتباطش با نازیسم به واژه‌ای ننگین تبدیل گشت و این اصطلاح متروک شد. عمل جراحی زیبایی روی علم روان‌پزشکی که پدرش به شمار می‌رفت صورت گرفت. نتیجة این عمل پی‌ریزی اتّحادیة جهانی سلامت ذهنی19 بود. این گروه از آن زمان به حمایت از به کارگیری شوک الکتریکی، عمل جراحی لوبوتومی روی مغز، کنترل ذهن و سایر فعّالیت‌ها ادامه دادند. آنها بسیاری از آلمانی‌های آن دوره را که از تداوم اهداف هیتلر در طول جنگ جهانی دوم راضی بودند به کار گرفتند.
آنچه این تحقیق کوتاه نشان می‌دهد، چیزی است که مطبوعات آن را نادیده می‌گیرند: برنامه‌های به نژادی ساختة دست دانشمندان دیوانة نازی نبود، بلکه فضای سیاسی آلمان شرایط را مهیّای پیاده‌سازی کامل این اعمال (که جزء لاینفک علم روان‌پزشکی و پزشکی هستند) کرد. علم اصلاح نژاد انسان، از آغاز، توسط ـ به اصطلاح ـ اشراف‌زادگان هر دوره به پیش برده می‌شد.
حرکت اخیر برای کاهش جمعیت جهان هنوز هم طعم سیاست‌های زیستی موجود در مباحث به نژادی را، که به اوایل قرن پیش باز می‌گردد، در غالب بیانیه‌های هوادارانش حفظ کرده است. مثلاً سرجنت شرایور20 در سال 1978 طیّ سخنرانی در کمیتة بررسی جمعیت در کنگره گفت: «این کمیته به بهبود زندگی و اصلاح تولید بیولوژیکی جامعه علاقمند است؛ نه صرفاً کنترل یا محدود کردن زاد و ولد».
مدیسون گرنت،21 از بنیان‌گذاران انجمن به نژادی آمریکا در کتاب «عبور نژاد بزرگ»22 می‌نویسد: «[عقیم‌سازی] برای قشر گستردة دورافتادگان از اجتماع قابل اجراست. این قشر همیشه از مجرمان، بیماران و دیوانگان شروع می‌شود و به تدریج به انواع دیگری که ممکن است ضعیف و نه معیوب نامیده شوند گسترش می‌یابد و شاید در نهایت به انواع نژادهای بی‌ارزش ختم شود».
گالتون طیّ سخنرانی خود در سال 1956 چنین گفت: «واژة علم به نژادی در برخی جاها واژه‌ای بدنام است... باید از خود بپرسیم چه اشتباهی کرده‌ایم؟
گمان می‌کنم نتوانسته‌ایم ویژگی‌ای را که تقریباً جهانی است و در اعماق طبیعت بشر است به حساب آوریم. مردم حاضر نیستند بپذیرند پایة ژنتیکی که شخصیتشان بر مبنای آن شکل گرفته پست و نامرغوب است و نباید در نسل بعد تکرار شود. ما از تمام گروه‌های انسانی خواستیم این موضوع را بپذیرند. آنها دائماً از پذیرش امتناع کرده‌اند و ما باعث مرگ جنبش به نژادی شده‌ایم... آنها نخواهند پذیرفت که به طور کلّی درجة دو هستند. ما باید برانگیزة محرّک دیگری استناد کنیم... قطعاً می‌توان مجموعه‌ای از افراد نمونه‌گیری شده و داوطلب تشکیل داد. امّا دلایل اصلی باید به طور کلّی پذیرفته شده باشند. بیایید دیگر به کسی نگوییم از نظر کیفیت ژنتیک پست است چون هیچ وقت آن را نمی‌پذیرد. بگذارید ادّعاهایمان را بر اشتیاق به داشتن فرزندانی سالم که در خانه‌های سرشار از شفقت و مراقبت مسئولانه متولد می‌شوند استوار کنیم، شاید آن زمان پذیرفته شوند».
مارگارت سنگر،23 بنیان‌گذار سازمان «پدر و مادر شدن طبق برنامه»24 گفته است آن عده‌ای که کم‌ترین شایستگی پیشبرد نسل بشر را دارند، به سرعت بالا در حال افزایش هستند... سرمایه‌هایی که باید صرف بالا بردن استاندارد تمدّن ما شود به سمت حفظ و نگهداری از کسانی که اصلاً نباید متولّد می‌شدند منحرف می‌شود.
جف25 و درایفوز26 از مؤسسة دولتی گات ماکر27 در سخنانی گفته‌اند: «با کاهش کلّی باروری در ایالات متّحده، بیشتر نگرانی از نرخ زاد و ولد به اطمینان از اینکه بچّه‌های متولّد شده معلولیّت‌های فیزیکی، اجتماعی و اقتصادی کمتری داشته باشند معطوف شده است».
عجیب به نظر می‌رسد که اشاره به «کاهش کلّی باروری» به ادبیّات فعّالان کاهش جمعیت که از سوی بنیاد راکفلر تأمین هزینه می‌شوند راه باز می‌کند. این نکته نیز عجیب است که تا پیش از آنکه قانون تنظیم خانواده و آموزش جنسی در مدارس، در سال 1978 تصویب شود، آمار حاملگی نوجوانان در پایین‌ترین حدّ خود بود.
مطالعات نشان داده است دوره‌های آموزش مسائل جنسی باعث افزایش تجربة جنسی زودهنگام می‌گردند و بر کاهش حاملگی نوجوانان تأثیری ندارند. همچنین نشان داده شده با قطع این دوره‌ها، مانند آنچه در سال 1980 در ایالت یوتا انجام شد، این میزان کاهش می‌یابد. با این حال مقامات رسمی هنوز هم بر گسترش دوره‌های آموزش جنسی از «مهد کودک تا کلّ دورة آموزشی افراد» تأکید دارند. چرا؟ بانیان و دست‌اندرکاران این برنامه‌ها به صراحت تصدیق می‌کنند که کاهش جمعیت و اصلاح نژاد انسان جزئی از برنامة‌شان است.
لستر کرکندان،28 از بنیان‌گذاران شورای اطّلاعات و آموزش جنسی29 در سال 1965 نوشت: «آموزش مسائل جنسی به صورت کاملاً اجتماعی، با بحث تنظیم خانواده، محدودسازی جمعیت و سیاست‌ گره خورده است...». دکتر جین هاجسون30 در کنفرانس ملّی سقط جنین در سال 1980 با صراحت بیشتری خواهان سقط اجباری نوجوانان حامله شد.
برنامه‌های آموزش مسائل جنسی در مدارس دولتی گوناگون است، امّا همگی بر هزینة بالا و سختی‌های داشتن بچّه تأکید می‌کنند و راه‌های جلوگیری از بارداری و نحوة سقط جنین را توضیح می‌دهند. آنها گاه دانش‌آموزان را به تورهای کلینیک‌های تنظیم خانواده می‌برند تا در آنجا کارکنان را ببینند، برگة بیمار را پر کنند و از محرمانه بودن خدمات اطمینان یابند. بچّه‌ها به عنوان فعّالان کاهش جمعیّت هم به کار گرفته می‌شوند و کتاب‌هایی همچون کتاب معروف و پرکاربرد «ملاقات با نیمة خود»31 دریافت می‌کنند و در آن می‌خوانند: «مسئلة جمعیّت بسیار جدّی است و همة کشورهای کرة زمین درگیر این مشکل هستند. شما برای کمک به حلّ این مشکل دوست دارید چه فعّالیت‌هایی انجام دهید؟ ... برای ایجاد مراکز اطّلاع‌رسانی دربارة کنترل زاد و ولد در سراسر کشور داوطلب شوید؛
... به یکی از گروه‌های موافق سقط جنین بپیوندید؛
... دیگران را به داشتن تنها دو فرزند برای هر خانوادة و پیشگیری از بارداری جهت جلوگیری از تولّد فرزندان بیشتر تشویق کنید».
اغلب متون آموزش مسائل جنسی گونة خانوادة هسته‌ای را (خانوادة کوچک شامل پدر، مادر و فرزندان) که مدّت‌ها عامل ایجاد وحدت سیاسی و اجتماعی در میان جمعیت بوده است، منسوخ شده و از دید آماری بی‌اهمیّت جلوه می‌دهند. آنها در عین حال بر طبیعی بودن هم‌جنس‌بازی، مجرد ماندن و عیّاشی تأکید می‌ورزند. بچّه‌ها تشویق می‌شوند که شرایط خانواده را مو به مو گزارش دهند، مشکلات والدین خود را بیان کنند و مسائل خود با والدینشان را فاش نمایند و به این صورت راه را برای سازمان‌های خدمات اجتماعی باز کنند.
دیویس32 در کتاب «توسعة اقتصادی و تغییر فرهنگی»33 می‌نویسد: «استراتژی مؤثّر در کاهش نرخ زاد و ولد، کاهش هویت فرزندان، پدران و مادران، یا کاهش احتمال اینکه این هویّت راضی‌کننده است می‌باشد». او می‌افزاید: «گرایش‌های خاصّی که ممکن است سطح جمعیت را پایین بیاورد، نرخ بسیار بالای طلاق، هم‌جنس‌بازی، پورنوگرافی و اتّحادیه‌های جنسی آزاد... است. دیویس اشاره به این موضوع را ضروری می‌داند که مراکز خدماتی رفاه کودکان جایگزین پدر به عنوان عضو مهمّ خانواده شده‌اند، و مراکز خدمات بهداشتی با توجّه به موضوعات تنظیم خانواده و سقط جنین، اقتدار زوجین را از بین برده‌اند». این مبحث در کلاس‌های آموزش مسائل جنسی که دائماً بر استقلال فرزند از والدین و توانایی او در تصمیم‌‌گیری در مورد خودش تأکید می‌کنند، بسیار به گوش می‌رسد.
به مدد طرفداران آموزش مسائل جنسی که بدون کسب اجازه از والدین فعّالیت می‌کنند، این پیام به کودکان می‌رسد که: جهان لبریز از جمعیّت فقیر است و باید به سرعت برای آن کاری کرد. برای حلّ مشکل بهتر است از نزدیک‌ترین کلینیک سقط جنین شروع کنید.
جان تیلر گاتو34 که در سال 1991 جزو ده معلّم برتر ایالت نیویورک بود دربارة مکانیسم‌های این موضوع بیشتر توضیح می‌دهد: «تشکیلات اجتماعی که برای متوقف کردن روند افزایش خانواده‌های قاعده‌مند تلاش می‌کنند دو مؤلّفه دارد: اوّل، عملیاتی که تشکیل خانواده را پیش از شکل‌گیری آن هدف قرار داده و تاکتیک‌هایی چون تشویق هوس‌بازی شخصی (به صورت عیاشی)، برگزاری مراسم عمومی شهوت‌انگیز و نمایش بدن‌های عریان زنان جوان، آسان کردن روند طلاق، پذیرش عمومی تغییر جنسیّت افراد و بسیاری از تاکتیک‌های مشابه دیگر را پیش می‌گیرد. مؤلفة دوم شکل‌گیری نهاد به اصطلاح خانواده را هدف قرار داده و ایجاد خانوارهای کوچک، بدون اهمیّت دادن به وفاداری به حفظ نظام آن را مورد توجّه قرار می‌دهد. انجمن‌های مختلف با لباس مبدّل و ظاهر مهربان و نگران در پی فرصت هستند. پدران و مادران از سوی دولت موردبهره‌برداری قرار می‌گیرند تا ارزش‌های خاصّی را به نسل آینده انتقال دهند، قشر اجتماعی جدیدی متشکّل از فرزندان را آموزش دهند و موارد جدّی انحراف را به مراجع پزشکی، پلیس و آموزشی گزارش دهند... این سیستم در نقاط مختلف چنان با کنترل اجتماع در آمیخته که نمی‌توان در برابر معماران ناپیدایش مقاومت کرد».
جمعیتی که در ایالات متّحده هدف تنظیم خانواده قرار گرفته‌اند بچّه‌دار نمی‌شوند. به نوشتة ماکیل گریتی35 در کتاب «سه جانبه»،36 زنان سرخ‌پوست آمریکا به صورت نادانسته یا برخلاف میلشان در کلینیک‌های دولتی سلامت در سراسر کشور عقیم می‌شوند. وی ادامه می‌دهد: «زنانی که از نظر خونی صددرصد سرخ‌پوست هستند اهداف اصلی پزشکان‌اند».
روتان اوانوف37 در مقاله‌ای با عنوان «حقوق تناسلی و سلامت شغلی» گفته است «در کل، حداقل 25 درصد زنان سرخ‌پوست که در محدودة سنّ حاملگی قرار دارند نازا شده‌اند، این در حالی است که کلّ جمعیّت این گروه کمتر از یک میلیون نفر است. گزارش‌های اخیر تخمین می‌زنند که درصد عقیم شده، تنها در یک قبیلة چِیِن شمالی38 نزدیک 80 درصد است.
سند سرّی NSSM200 با عنوان «نتایج رشد جهانی جمعیت برای امنیّت ایالات متّحده و منافع فرامرزی آن که به «سند اسکوکرافت»39 نوشته شده توسط برنت اسکوکرافت در شورای روابط خارجی CFR معروف شده، به تازگی در اختیار عموم قرار گرفته است. این سند در زمینة برنامه‌های دولت ایالات متّحده برای کاهش جمعیّت در سطح بین‌الملل اطّلاعاتی در اختیارمان می‌گذارد که ارتباط بسیار اندکی با تسکین رنج بشریت دارند و بیشتر به حداکثرسازی سود مربوط‌اند.
سند NSSM200 که در سال 1974 برای ارائه به شورای امنیّت ملّی آمریکا آماده شد (به خاطر داشته باشید این سند دولتی است امّا از نوع اسنادی که به صورت رایگان در اعلان‌های خدمات عمومی عرضه نمی‌شوند) راه‌های کاهش جمعیّت جهان را با «تمرکز بر کشورهای کلیدی (یعنی کشورهای جهان سوم)»، با هدف کاهش رشد نرخ جمعیّت از رقم سالانه 2 درصد به 7/1 درصد، ارائه می‌دهد. اهداف اعلام شدة بشر دوستانه و از جانب ناظران اجتماعی خیراندیش، که هدفشان کاهش رنج و مشقت کشورهای با استاندارد زندگی اندک است به نظر می‌رسد. تحقیقات روشن نموده که منافع دولتی کاهش جمعیّت هیچ ارتباطی با نگرانی از سطح زندگی مردم کشورهای در حال توسعه ندارد. دلیل حمایت از کاهش جمعیّت این است که، کشور ایالات متّحده روز به روز به واردات معدنی کشورهای در حال توسعه وابسته می‌شود و قحطی‌های بومی، آشوب‌های غذا و از کار افتادگی نظم اجتماعی به ندرت موجب اکتشاف سرمایه‌های معدنی یا سرمایه‌گذاری طولانی مدّت لازم برای کشف آنها می‌شود. توجّه داشته باشید که از کارافتادگی نظم اجتماعی، که به آن اشاره شد، شورش جمعیت علیه شرایط زندگی‌شان را نیز شامل می‌شود.
از نتایج این تحقیق این است که، راه‌حل‌های اجباری (تأکید می‌شود) کنترل جمعیت ممکن است «مناسب» باشد.
وزیر بهداشت سابق برزیل،‌کارلوس سانتانا، که دربارة برنامه‌های کاهش جمعیتی که در حال حاضر در کشورهای جهان سوم در حال اجرا هستند صحبت می‌کرد، گفت: «سازمان بانک جهانی در گزارش‌های رؤسایش همیشه سیاست‌های کنترل زاد و ولد را صراحتاً مورد تأکید قرار داده است». سانتانا گزارش داد در میان اعتبارها و سرمایه‌گذاری‌های بانک جهانی در کشورهای جهان سوم طرح مخفی کاهش جمعیّت قرار دارد. او علّت هدف بودن کشور برزیل در امر کاهش زاد و ولد و عقیم سازی حدوداً چهل درصد زنان بریزیلیایی را مورد سؤال قرار داد.
آنچه کاهش دهندگان جمعیّت از گفتن آن امتناع می‌کنند این است که نوک پیکان برنامه‌های کاهش جمعیّت به سمت جمعیّت بومی هدف‌گیری شده و آنها مشغول اجرای برنامه‌ای جایگزین هستند که طیّ آن با اجارة تفنگدارانی به خانواده‌های صاحب زمین حمله کنند و زمین‌ها را برای استفادة مالکان بزرگ که با برداشت وسیع زمین‌ها را بایر می‌کنند، آماده نمایند.
برنامه‌های کاهش جمعیّت به صورت جهانی پیگیری می‌شوند و از سوی سودجویان بزرگ بین‌المللی مورد حمایت قرار می‌گیرند، از جمله مک جورج باندی40 عضو شورای روابط خارجی و معمار دکترین هسته‌ای «تضمین نابودی متقابل»؛ وارن ای. بافت41 دومین مرد ثروتمند ایالات متّحده؛ و بنیاد راکفلر که هرجا از سرمایه‌گذاری در امر به نژادی سخنی به میان می‌آید حضور دارد.
فدراسیون آمریکایی پدر و مادر شدن طبق برنامه و فدراسیون بین‌المللی همین موضوع، تحت حمایت بافت هستند و شبکة گستردة سقط جنین و عقیم‌سازی را در سراسر جهان هدایت می‌کنند؛ به عنوان نمونه انجمن برزیلی رفاه خانواده در آن کشور بیش از 2500 مرکز دارد.
در حالی که برنامه‌های کاهش جمعیّت در نگاه اوّل ایدة خوبی برای کاهش شکم‌های نیازمند تغذیه در جهان به نظر می‌رسد امّا آنچه نادیده گرفته می‌شود علل ریشه‌ای جمعیّت بالا است. نرخ بالای زاد و ولد نتیجة مستقیم استانداردهای ضعیف زندگی در آن مناطق است و هر کجا سوء تغذیه کاهش یافته و از موارد مرگ و میر نوزادان کاسته شده، نرخ زاد و ولد نیز سیر نزولی پیدا کرده است.
کشورهای جهان سوم (به صورت خاص) شدیداً در حال از دست دادن منابع طبیعی خود هستند و به خطر داشتن نیروی کار ارزان قیمت استثمار می‌شوند، و در حقیقت زمین‌داران طبقة ممتاز و ابرشرکت‌های اصلی شکلی ندارند که حفظ سود حدّاکثری تا زمانی که در کنار فقر باشد ممکن است.
«استراتژی عقب‌ماندگی» اصطلاحی است که توسط هری کلیور،42 ‌اقتصاددان امور کشاورزی استفاده شده است. مردم کشورهای ثروتمند همچون برزیل به جای آنکه از سود حاصله از منابع کشورشان سهمی دریافت کنند، مورد سوءاستفاده قرار می‌گیرند و در لبة تیز پرتگاه میان گرسنگی و سودرسانی معلّق می‌مانند.
سازمان‌های کاهش جمعیّت به صورت گسترده تبلیغ می‌کنند که شاهد بحران بسیار بزرگ هستیم: بحران رسیدن جهان به نقطه‌ای که دیگر نمی‌تواند از جمعیّت خود حمایت کند. در حقیقت در موارد بسیاری جمعیّت می‌تواند از نظر اقتصادی مفید باشد و موجب افزایش طولانی مدّت زمین قابل کشت و نیز سرانة درآمد شود. مورد مهمّ دیگر استفاده از حدود سه دهم از یک درصد مساحت زمین برای اسکان انسان‌هاست؛ مقداری که تحمّل رشد بدون محدودیّت جمعیّت را نیز داراست.
آمارهای سازمان ملل و وزارت کشاورزی ایالات متّحده نشان می‌دهند در سال‌های اخیر تولید موادّ غذایی با سرعت بیشتری نسبت به رشد جمعیّت افزایش یافته است. کلین کلارک،43 رئیس سابق مؤسسة اقتصاد کشاورزی دانشگاه آکسفورد گفته بود در حال حاضر کشاورزان قادرند هفت برابر جمعیّت فعلی کرة زمین، یا بیست و یک برابر جمعیّت حاضر را بر اساس معیار مصرف غذا در ژاپن، تغذیه کنند.
راجر رول44 رئیس سابق مرکز مطالعات جمعیّت دانشگاه هاروارد تخمین می‌زند که منابع کشاورزی کنونی توان تأمین غذای هشت برابر جمعیّت فعلی (یعنی چهل میلیارد نفر) را دارد و قارة آفریقا می‌تواند ده برابر جمعیّت خود را تغذیه کند. رول به نقل از دکتر دیوید هاپر45 کارشناس کشاورزی دیگر می‌نویسد: «مسئلة غذا در جهان از هیچ گونه محدودیّت فیزیکی در مورد محصولات یا هیچ نوع فشار ناروا بر محیط زیست ناشی نمی‌شود.
محدودیّت‌های فراوان در ساختارهای اجتماعی و سیاسی کشورها در ارتباطات اقتصادی میان آنها یافت می‌شود. منابع غذایی جهان میان دو مدار رأس الجدی و رأس السرطان وجود دارند. کشت موفق این منابع به اراده و عمل مردم بستگی دارد». شاید هاپر می‌خواهد عبارت «فاشیسم جهانی» را به شکل مؤدبانه بیان کند.
فرانسیس مورلپ46 از مؤسسه سیاست غذا و توسعه47 اظهار می‌کند: «اگر علّت گرسنگی نه کمبود غذا و نه کمبود زمین باشد در می‌یابیم که علّت آن کمبود دموکراسی است. این موضوع ممکن است برنامه‌ریزی شده به نظر برسد، چون در غرب عادت داریم دموکراسی را مفهومی سیاسی قلمداد کنیم امّا در واقع دموکراسی اصل جوابگو بودن است؛ به عبارت دیگر کسانی که تصمیمات را اتّخاذ می‌کنند باید به کسانی که تحت تأثیر تصمیمات قرار می‌گیرند جوابگو باشند. وقتی علّت گرسنگی را نبود دموکراسی بدانیم می‌خواهیم بگوییم که از سطح روستا گرفته تا سطح تجارت بین‌الملل، هر روز مردم کمتری در تصمیمات شریک‌اند و ساختارهای غیردموکراتیک بیشتری حکمفرما می‌شوند. این علّت، گرسنگی است» و باید تکرار کرد علّت افزایش جمعیّت.

پی نوشت ها :
 

1. Jim Keith.
2. Eugenics.
3. Francis Galton.
4. University College.
5. Charles B. Davenport.
6. Cold Springs Harbor.
7. Long Islan.
8. Eastern Establishment.
9. Ernest Haeckel.
10. Monist Leagne.
11. نوعی عمل جراحی برای جلوگیری از باروری مردان که به طور دائم مانع از بچّه‌دار شدن آنها می‌شود.
12. H. H. Laughlin.
13. American Eugenics Society.
14. Dr. Robie.
15. rnest Rudin.
16. Heredity Health Courts.
17. Euthanasia قتل از روی ترّحم.
18. Foster Kennedy.
19. World Federation of Mental Health.
20. Sergeant Shriver.
21. Madison Grant.
22. The Possing of the Great Race.
23. Margaret Sanger.
24. Planned Parenthood.
25. Jeffe.
26. Dryfoos.
27. Guttmacher.
28. Lester Kirkendall.
29. Sex Information an Education Council.
30. Jane Hadgson.
31. Meeting yourself Hafway.
32. Davis.
33. Economic Devlompment and Cultnral Change.
34. John Taylor Gatto.
35. Michael Garrity.
36. Trilateralism.
37. Ruthann Evanoff.
38. Northern Cheyenne.
39. Scowcroft.
40. MC George Bundy.
41. ٌWarren E. Buffet.
42. Harry Cleaver.
43. Colin Clark.
44. Roger Revelle.
45. Dr. David Hopper.
46. Francis Moore Lappe.
47. Food and Development Policy.
 

منبع: ماهنامه موعود شماره 104.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان