آکیرا کوروساوا Akira Kurosawa کارگردان ژاپنی، به بهترین شکل، یکی از عالیترین تراژدیهای ویلیام شکسپیر، «مکبث» Macbeth را در فیلمش برگردان کرده است.
درحالیکه سایر نسخهها تا حد زیادی به اصل نمایشنامه وفادار ماندهاند، رویکرد کوروساوا بکر و بسیار جالب است.
در اینجا به 10 دلیل موفقیت کوروساوا در ساخت بهترین برگردان از «مکبث» تابهحال اشاره میکنیم.
1. نمادگرایی قویدر عنوان فیلم، «سریر خون»، نمادگرایی مشهود است. فهم این نماد کار چندان مشکلی نیست؛ واشیزو (توشیرو میفونه Toshiro Mifune) به تخت پادشاهی میرسد که بر خون بناشده، چراکه از ترس جانش، پادشاه اسبق را به قتل رسانده است.
این اعمال بهطور نمادین در تالاری که دیوارش آغشته به خون شده و پادشاه کشتهشده است نشان داده میشود. نام اصلی فیلم، «قلعه تارعنکبوت» Spider’s Castle، دارای معانی متعدد است. در این قلعه طرحها و نقشههایی در نظر گرفتهشده است. عنکبوت پادشاهی است که دستآخر بر روی تخت سلطنت مینشیند، اما همانطور که فیلم بهطور نمادین نشان میدهد، در پایان، عنکبوت همان کسی است که مغلوب جاهطلبیها و خواستههایش شده است.
2. تطابق بافرهنگ ژاپنییکی از چیزهایی که فیلم را به اقتباسی موفق تبدیل میکند، برگرفتن آن از متن اصلی و انتقال آن به فرهنگ خود کارگردان است. یک روح، جایگزین جادوگرها شده که پیش از شرح پیشگوییهایش به نظر میرسد یک حکیم بودائی باشد.
کوروساوا از نمایشهای نو (Noh تئاتر سنتی ژاپنی) برای این روحها الهام گرفته که در ژاپن بسیار شناختهشده هستند. جادوگران شیطانی در فرهنگ ژاپنی بسیار ناسازگارند.
شرم و عصبانیت خشونتآمیز جای مفهوم گناه در مسیحیت را میگیرد. برای مثال، وقتی واشیزو روح دوستش که فرمان قتلش را داده بود میبیند، میگوید که او را دوباره خواهد کشت.
3. بازی توشیرو میفونهتمام بار فیلم بر دوش میفونه است؛ تجسم او از خشم، شک، انفجار خشونت و عزم ثابت ستودنی است. خندههای بدبین او که هم مغرورانه و هم هولناک است، چیزی است که در ذهن تماشاچی باقی میماند. او پرشور و احساس و درعینحال آرام و منطقی است.
این نقش، بیشتر پالایششده چراکه او در وحشیگریاش بسی خونسرد است. وقتی واشیزو دچار توهم است، میفونه در قامت او ملکوتی میشود. بیش از هر چیز چشمهای او که وحشت، اطمینان و حسی از گمشدن را نشان میدهد، به یاد میماند.
بیشک توشیرو میفونه یکی از معروفترین بازیگران نسل خودش است و استعداد بازیگریاش تکرار نخواهد شد.
4. انگیزه پشت عملدر متن اصلی، مکبث با تحریک همسرش که او را نامرد و ضعیف خوانده مرتکب قتل میشود؛ این حرف تلاشی موفقیتآمیز برای بازیابی قدرت در یک مرد است.
طبق نظریه ژاک لاکان Jacques Lacan، یک “سوژه” با فقدانی بیسروته شکل میگیرد. وقتی کسی مشتاق تبدیلشدن به یک “مرد واقعی”، مثل اشتیاق مکبث، است، خواهان جبران این کمبود و رسیدن به سرافرازی میشود تا به لذتی بیوقفه دست پیدا کند. اگرچه واشیزو توسط غریزه بقا برانگیختهشده، علاقه او برای کمال نیز محسوس است.
5. ترسیم لیدی آساجیلیدی آساجی آرام و تقریباً نسبت به سنگدلیاش بیتفاوت است. وقتی واشیزو توافق خود را برای کشتن لرد بزرگ اعلام میکند، لبخند کمرنگی بر صورت لیدی آساجی مینشیند. حیلهگری او کاملاً واضح است و جای هیچ شکی باقی نمیگذارد؛ قدرت استدلال او هنگام تشویق شوهرش برای قتل، بیعیب و نقص است. بهعبارتدیگر، لیدی آساجی مثل یک عنکبوت است؛ او بهدقت تارهایش را در هم میتند، اما خودش به دام آن میافتد.
هرچند لیدی مکبث پس از احساس گناه رفتارش در به قتل رسیدن بسیاری از مردم به جنون رسید، لیدی آساجی از ناکام ماندن در درک جاهطلبیهایش و لکههای خونی که برای هیچ و پوچ بر دستانش نشسته، عصبانی میشود.
6. تصویرسازیهای فوقالعادهفیلم بهصورت سیاهوسفید ضبطشده و از امکانات فنی نهایت استفاده را میبرد. ظاهر روح بسیار باشکوه به نظر میرسد و تپههای سیاه که بر صحنههای قتلعام سایه افکنده مسحورکننده است.
دود سفیدی که آنها را میپوشاند نماد توهم است. خون سیاه دیده میشود و همین تصویر بدبختی را قویتر میکند. نور ضعیف به بیننده این حس را میدهد که در حال تماشای یک کابوس گوتیک است.
برخلاف عرف ژاپن در آن زمان، این فیلم تقریباً همیشه از پلانهای کامل استفاده میکند. این روش فیلمسازی تصویر را بهگونهای سرد و درواقع خالی از احساسات نشان میدهد.
7. فلسفه مقام انسانجنایات به دلیل تمایل افراد به تبدیلشدن به چیزی فراتر، مستحکمتر و پرقدرتتر از خودشان شکل میگیرد. اینیک پیام اخلاقی قوی است، اما در کنارش مقام انسان را حزنانگیز نشان میدهد. درحالیکه شما میتوانید با اعمالتان به چیز بیشتری دستیابید که در کوتاهمدت مفید هستند، در طولانیمدت به چیزی بدتر از نقطه شروع خواهید رسید.
در مورد واشیزو، مرگ قریبالوقوع است. این چرخهای از تمایل، منفعت و خسران است که پایانی ندارد. تنها راه فرار از تراژدی زادهی میل به مصرف، از طریق تواضع و پرهیزگاری است که اخلاق «مکبث» نیز دقیقاً همین است.
8. ترسیم تباهی به توهم
هرچند مکبث شکسپیر به جنون تنزل مییابد، واشیزوی کوروساوا به توهم میرسد. چیزی که او تجربه میکند دیوانگی نیست؛ موقع صرف شام، بهجای غرق شدن در تصورات باطل، واشیزو یک روح میبیند؛ یک تداخل ماوراء طبیعی، نه مثل چیزی که لیدی مکبث در نسخه اصلی آن را “نقشی از ترس” نامید.
توهم واشیزو وقتی با ارواح در جنگل تارعنکبوت حرف میزند به اوج خود میرسد.
در آستانه ناکامی، او مثل مردی که از پیروزیاش غره شده صحبت میکند. خونسردی او تنها با توهماتی که در سر دارد قابلمقایسه است. بهعبارتدیگر، او کاملاً از درک ممکن از غیرممکن عاجز است.
9. ورود «انسان عادی» به صحنهدر «سریر خون» اثر کوروساوا، انسان عادی شروع به مهم شدن میکند و نقشی اساسی ایفا میکند. در طول فیلم، گهگاه سربازان عادی که در ابتدا محافظان واشیزو هستند ظاهر میشوند، اما در آخر تبدیل به پیشگویانی از عذابی مسلم میشوند. واشیزو توسط سربازانش کشته میشود، درحالیکه در نمایشنامه شکسپیر، جنگ تنها میان اشرافزادگان شکل میگیرد.
این مسئله میتواند بهعنوان طعنهای از جامعهای ارباب-رعیتی تفسیر شود. از سوی دیگر، کوروساوا به سربازان و مردمان عادی نقشی روی صحنه میدهد تا تنها ناظر نباشند.
10. پایان بهیادماندنیمرگ واشیزو بسیار گیرا و حتی نسبت به نسخههای دیگر از این اجرا خشنتر است. ترویو نوگامی Teruyo Nogami دستیار تهیه درباره صحنه آخر گفت: “فیلمبرداری این صحنه بسیار سخت و پرمخاطره بود. توشیرو میفونه تا سر حد مرگ ترسیده بود! اما کوروساوا به او گفت فقط انجامش بده. ما تمام تیراندازان حرفهای را در مقابل میفونه بهصف کردیم… تیرها از درون به نخهایی وصل بودند تا درست به نقطههای هدف برخورد کنند”.
زمامی که تیر به گردن واشیزو اصابت کرده و او در محاصره تیرهای دیگر قرار دارد، با سربازانی مواجه میشود که گناه او را فریاد میزنند؛ این لحظه شگفتانگیز است. فیلم مانند شروعش تمام میشود: با یک آواز دست جمعی.
Post Views:
6